شغل ما چیست؟
مدرنیته در ابتدای راه خود یک ادعای بزرگ مطرح کرد: "پیشینیان تاکنون عالم را تفسیر کردهاند و اکنون وقت تغییر عالم است."
پیامد ادعای مدرنیته آن شد که بشر شأن و هویت خود را در عالم، تغییرِ طبیعت، تعریف کرد. از این پس ارزش آدمی به میزان تغییری بود که در عالم ایجاد کرده بود. حتی علمی نیز ارزشمند شد که موجب قدرت یافتن ما در تغییر دادن طبیعت شود و "دانش، قدرت است" یک گزاره یقینی و بلکه آسمانی معرفی شد. ا
گر کسی ساختمانهای بیشتر و بزرگتری میساخت بیشتر مورد تحسین و توجه قرار میگرفت و برج بلندتر داشتن مایه فخر و مباهات شدهبود. ما نیز شروع به ساختن برج میلاد و پل جوادیه کردیم تا در مسابقه دنیاسازی و تغییر در عالم از دوستان غربی و غربزدهمان عقب نیفتیم.
تصور کنید در چنین فضایی اگر کسی در پی تزکیه و تربیت نفسِ خود و به تبع آن راهنمایی و دستگیری مردمِ مستضعف، که مهمترین بعد استضعاف آنها فقرِ معرفت و ایمان است، باشد جایی خواهد داشت؟
بشرِ امروز آجر بر آجر نهادن، کشت گندم، چرخاندن سانتریفیوژ، پرتاب ماهواره به فضا و... را کار میداند اما ترکِ یک رذیله اخلاقی و یا اصلاح یک باور معرفتی خود و دیگران را، کار نمیداند. اگر از شما بپرسند که این روزها مشغول چه کاری هستید و بگویید "در حال تمرین برای ترک حسد هستم" به شما میخندند.
انسان قبلاً حیوان ناطق بود و اکنون به ناطق حیوان مبدل شدهاست . در این تغییر حال انسان، طبیعی است که تغییر عالم ماده و به تبع آن تأمین معاش هم، به همّ اول زندگی جمعی و فردی مبدل شود. بت برستی انحایی دارد که یک شکل آن علف پرستی و شکم پرستی است. حتی بیکن هم به قصد تمتع بیشتر از دنیا فرمان تغییر عالم را صادر کرد.
یادم هست آن وقتها که میخواستم از دانشگاه بروم- بیرونام کنند!- همه میگفتند آخر طلبگی هم شغل است؟
البته اگر منظورشان از شغل، تغییر عالم ماده بوده حق داشتند. اصلاً طلبگی شغل نیست. اگر با عینک مردمان زمانه کنونی به عالم بنگریم، باید بگوییم نه تنها طلبگی بلکه پیامبری و امامت هم شغل نیستند!
به راستی شغل محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنان علیهالسلام چیست؟ از کجا کسب رزق میکردهاند؟ خصوصاً امیرالمؤمنین که مدام یا مشغول بریدن سر کفار بودهاست و یا مشغول عبادت بودهاند و از فرط خوف خدا غش میکردهاند و یا در حال حمل انبان نان برای فقرای کوفه بودهاند. تازه در آن بیست و پنج سال خانه نشینی هم اگر زمینی را آباد کرد بلافاصله و با دستهای خاکی وقفنامه آن زمینها را مینوشت و چیزی برای خودش نمیماند.
با ترساندن از گرسنگی و کرایه خانه، ما را بنده مدرنیته و دانشگاه و شغل و حتی شهریه حوزه کردهاند! اینبار میخواهم از گرسنگی نترسم. میخواهم کمتر پفک بخرم و پولم را نگهدارم و با آن نان و پنیر بخرم و روزی یک وعده غذا بخورم. چرا که میخواهم بروم و سر کفار را ببرم! چرا که انقلاب خیلی کار دارد. دیگر نباید خفت. دیگر نباید خورد و دیگر نباید نوشید، مگر در حد ضرورت. وقت بندگی شکم را ندارم. نمیخواهم ببرای سیر کردن شکم زیر بار بندگی کوییز و امتحان وتکلیف و نمره بروم و بخاطر آن از سربازی برای انقلاب جا بمانم. نمیخواهم بنده مرکز مدیریت باشم. میخواهم بندگی خدا را کنم. میخواهم سرباز خمینی باشم و نه سگ دستآموز اداره آموزش دانشگاه صنعتی و یا خر آرام مرکز مدیریت! این به معنی نفی حوزه و یا دانشگاه نیست بلکه به معنای نفی درسخواندن وامتحان دادن و سگدو زدن برای نمره و نان شب است.
پیر جماران هم همین را میگفت که نان و پنیر خودمان را میخوریم و زیر بار بندگی آمریکا نمیرویم. هر وقت پرچم لااله الاالله را بر افق کوبیدم خواهم خفت.
هر وقت مهدی آمد با خیال راحت میروم و میخوابم و بریانی خواهم خورد و با علیرضا و مادرش به بوستان قلمستان میرویم و بستنی کیم میخوریم. بعد به خانه میآیم و با لپتاپم جنگهای صلیبی بازی میکنم.در ضمن عینک سه بعدی نیز خواهمخرید و با گذاشتن home theater صدای سه بعدی را هم به بازی ضمیمه میکنم. حتی میتوان با دوستان قمی شبکه بازی کرد. شنیدهام برادر سعادت نیز اهل حال است! البته فکر کنم در دنیا به این کارها نرسیم انشاء الله برای برزخ!
در پایان یک نکته:
کار کردن در حالت عادی از نظر شریعت اسلام مستحب است و تنها بر کسانی واجب میشود که خرج خود یا عیال خود را نداشته باشند، اما طلب علم و معارف و احکام دین بر هر مرد و زن مسلمان واجب عینی است. فتدبر!
- ۹۰/۰۱/۱۹
سخنان تعدادی از دوستان گرامی را زیارت کردم. ذکر نکاتی چند بنظرم لازم بود:
1.از بعد دوران حضرت رسول که مردم یاد گرفتند خودشان را در هر کاری دخالت دهند و بدون تقوی حرف بزنند دوران فتنه های زیاد بخود دیده است. شرح حال یارن اصفهانی بیشتر شبیه "توابیّن" آمده است. که عمری در جایگاهی به لگد کردن آن جایگاه پرداختند و حالا از آن جایگاه برائت میجویند و جای دیگری را لگد میکنند. توابین زمان حسین چه کردند؟ خفتند با سخنرانی! در زمان سجاد(علیه آلاف تهیة و السلام) خفتند با بقول شما کله خر بازی! فتأملوا جمیعاً
2. یک تذکر صریح به دوستان بدهم؛ کسانی که به استاد طاهرزاده وفادار نمانده اند حق ندارند به ایشان ابراز ولایت کنند. قدری به همین طاهرزاده وفا نشان دهید. مگر همو نبود میتوانست راه نشانتان دهد؟