تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش
هر تمدنی علاوه بر آن که ابزار مخصوص به خود را می‌سازد، مفاهیم مخصوص به خود را هم جعل و تولید می‌کند.

چرا که مفاهیم تجلی تفکر هستند و تفکرهای مختلف خواه ناخواه مفاهیم مختلف بنیان می‌نهند.

البته همه مفاهیم یک تمدن لزوماً با مفاهیم سایر تمدن‌ها متباین نیست، اما همه تمدن‌ها یکسان هم به عالم نگاه نمی‌کنند.

که اگر این گونه بود، دیگر تفاوت از میان انسان‌ها باید به کلی رخت بر می‌بست.

به همین دلیل نباید نباید شنیدن این سخن عجیب باشد که «آزادی» یک مفهوم مدرن است و در اسلام، «آزادی» وجود ندارد. و حریتی که در کلام اولیاء دین گاه مطرح می‌شود، با آزادی متداول در افواه ما از زمین تا آسمان متفاوت است و اشتراک این دو تنها در مقام لفظ  است.

 هم از این رو با آموزگار حکمت و تفکر سید احمد فردید هم عقیده‌ام که می‌فرمود:‌ «آزادی حقیقی، آزادی از آزادی است.»

آزادی حقیقی در زمانه ما لوازمی دارد که آزادی از فلسفه یکی از مقومات آن است.

آزادی از فلسفه لزوماً به تکفیر فلسفه نمی‌انجامد.

 آزادی از فلسفه حتی به معنای نفی فلسفه هم نیست.

شروع آزادی از فلسفه در این صورت رخ می‌دهد که ما وقتی از تفکر سخن می‌گوییم یا به دنبال تفکر هستیم، تفکر را با فلسفه معادل و مساوی و مساوق نگیریم.

فلسفه یکی از انحاء تفکر است و نه تنها راه و شیوه تفکر.

بشر انحاء تفکر دیگری هم داشته و دارد. هر چند که سایر انحاء تفکر از پاییز تاریخ بشر و  یونان به این سو عمدتاً در حجاب فلسفه فراموش و یا لااقل کم‌رنگ شدند.

وقتی فلسفه را تنها روش تفکر و تفکر حقیقی می‌پنداریم، گاه به این باور هم می‌رسیم که فهم دین و آیات قرآن و روایات هم جز در سایه یک درک فلسفی از عالم ممکن نیست.

شاید تعلق خاطر به فلسفه اسلامی،- که خود نگارنده نیز این تعلق را در خود دارد- موجب ‌می‌شود که ما نتوانیم به راحتی خود را آزاد از فلسفه و این نحوه تلقی‌ها آزاد ببینیم.

اما این نه بدان معناست که نتوان،‌ حجاب فلسفه را خرق کرد و به پرسش از ماهیت فلسفه رسید.

فلسفه علم به ماهیت اشیاء و موجودات از آن جهت که موجود هستند، است.

پس می بایست از علم به ماهیت فلسفه، غافل نشویم.

اگر کسانی فلسفه - اسلامی و یا غیر اسلامی- را شرط لازم فهم صحیح قرآن و مأثر دینی می‌دانند، باید برای این استدلال پاسخی بیابند.

خصوصاً که به اعتقاد من این استدلال که از زبان مفسر بزرگ علامه طباطبایی در مقدمه المیزان مطرح شده، می‌تواند تذکر خوبی به ما برای آزادی از فلسفه باشد.

علامه در مقدمه المیزان ادعا می‌کنند که برای فهم و تفسیر قرآن نیاز به هیچ یک از علوم دیگر مانند فلسفه،‌ کلام و عرفان نیست.

و برای اثبات این سخن خود استدلالی به این شکل بیان می کنند:

آیات قرآن می‌فرمایند که قرآن تبیان لکل شی است. به این معنا که قرآن تبیان و بیان‌گر همه اشیاء است.

اگر قرآن «تبیان لکل شی» است - که هست- آیا ممکن است که تبیان و مبین خود نباشد؟!

اگر بگوییم قرآن تبیان همه چیز به غیر از خود است، نتیجتاً‌ باید پذیرفت که قرآن تبیان همه اشیاء نیست و باید از این آیه دست کشید.

و اگر هم بگوییم که قرآن تبیان و مبین خود هم هست، در حقیقت ملتزم شده‌ایم که با قرآن و با روش تفسیری قرآن با قرآن، از همه علوم مدعی دیگر مانند فلسفه و عرفان و کلام، در مقام تفسیر قرآن بی‌نیازیم.

این استدلال از نظر  منطقی تام است.

چرا که استدلال را می‌توان به شکل یک قیاس اقترانی شکل اول، تقریر کرد.

صغری: قرآن یک شیء از اشیاء عالم است.

کبری: همه اشیاء‌عالم را می‌توان با قرآن شناخت و تبیین کرد.

شرایط نتیجه بخش بودن قیاس شکل اول عبارت بودند از:

ایجاب صغری و کلیت کبری.

که هر دو برقرار است.

پس قرآن تبیان قرآن است و می‌توان با خود قرآن، قرآن را شناخت.

و آیا اصلاً‌ ممکن است که شیئی در عالم باشد که به وسیله آن، همه اشیاء مرئی شود، اما خود مرئی نباشد؟!

و مگر نور مادی که همه اشیاء مادی برای دیده‌شدن به آن نیاز دارند، خود برای دیده شدن نیازمند چیزی دیگر است؟!

نور بذاته و به خودی خود دیدنی است.

در هر صورت اگر این نحوه استدلال را بپذیریم – که ظاهراً‌ چاره دیگری نداریم مگر این که بخواهیم زیر بار منطق هم نرویم!- نسبت ما با روایات هم مشخص می‌شود.

اگر قرار باشد که با روایات، قرآن را فهمید به گونه‌ای که بدون روایات اصلاً هیچ نحوه فهم تامی-تام بودن به معنای تفصیلی نیست، تام یعنی جامع- از قرآن امکان نداشته باشد، باید از تبیان لکل شی بودن قرآن دست کشید.

البته این سخن بدین معنا نیست که با قرآن دیگر از روایات صد در صد بی‌نیاز می‌شویم.

اما توجه داریم که اصلاً تنها عاملی که باعث شده ما در مقام فهم دین به اهل بیت علیه‌السلام رجوع کنیم دستور خود قرآن است. و اگر ما قرآن را نتوانیم بفهمیم با چه فهم و مجوزی به اهل بیت علیه‌السلام رجوع کرده‌ایم؟!

مضافاً که در روایات آمده برای تشخیص روایات جعلی از روایات صحیح، آنها را به قرآن عرضه کنید و اگر با قرآن مطابقت داشتند، آن ها را اخذ کنید وگرنه آن ها را به دیوار بزنید.

و اگر نتوان قرآن را با خود قرآن فهم و تفسییر کرد و نیازمند به روایات باشیم، ‌خواه ناخواه دور ایجاد می‌شود.

 البته یک نکته مهم را نباید از نظر دور داشت و آن این است که مکانیسم فهم، اجمال و تفصیل و حاصل دیالکتیک بین اجمال و تفصیل است.

همه این مطالب و سخنان در مقام فهم اجمالی بود.

به این معنا که اگر کسی ادعا کند که بدون فلسفه حتی فهم اجمالی قرآن هم ممکن نیست- و یا بدون روایات- سخنش مخدوش خواهد بود.

اما اگر ادعا کند که برای فهم تفصیلی تر نیاز به فلسفه و یا روایت- ذکر این دو در کنار هم، به معنای یکی انگاشتن ماهیت آن دو نیست- داریم، قولش معتنابه خواهد بود.

اما او در این حالت نمی تواند برای فلسفه اسلامی، ادعای اطلاق کند.

چرا که این مقام انحصاری برای برای فلسفه هنوز اثبات نشده که چرا بدون فلسفه نمی توان به فهم تفصیلی از متون دینی رسید؟!

و چرا برای نائل شدن به فهم تفصیلی سراغ سایر روش ها و علوم نرویم؟!

و هر کس با هر مشربی در اصل این ادعا محق خواهد بود که من با توجه به فلان مشرب فکری- مثلاً با مشرب تفکیک و یا هر مشرب دیگر- به فهم تفصیلی از قرآن و سایر متون دینی دست یافته ام.

و نکته مهم دگیر اگر ما لازم باشد که با فلسفه به فهم متون دینی نائل شویم، این پرسش نیز مطرح خواهد بود که خود فلاسفه مؤسس ما -فارابی، شیخ الرییس، شیخ شهید و صدرالمتألهین- با کمک کدام فلسفه به فهم متون دینی و تأسیس فلسفه ای مبتنی بر این فهم دینی، نائل شده اند؟!

ما چه نیازی به فلسفه داریم- قسمت اول
ما چه نیازی به فلسفه داریم- قسمت دوم
ما چه نیازی به فلسفه داریم- قسمت صفرم
  • ۹۱/۰۹/۰۸
  • صادق دهقانی

فلسفه

فلسفه اسلامی

فلسفه غرب

نظرات  (۱۵)

  • azhameja.blogfa.com
  • این که قران تبیان لک شی هست قبول ولی بحث این است که مثلا در قران مسئله نجوم مطرح شده ایا قران همه مسائل مربوط به نجوم را تبیین نموده؟ یا سائر مسائل که در قران مطرح شده ؟ کمی توضیح بده منظور چیست؟

    پاسخ:
    دهقانی:

    غرض از انزال قرآن هدایت بشریت است.

    و هر چیزی که برای نجات و هدایت بشریت نیاز است در قرآن هست.

    اگر نجوم هم برای حیات بشریت لازم است،‌ آن هم در قرآن هست.

    معاویه از امام حسن علیه السلام پرسید که اگر در قرآن همه چیز هست، ریش من و تو کجای قرآن است.

    امام حسن به یک آیه استناد کردند که مضمونش این بود که از زمین خبیث شی خبیث می‌روید از زمین پاک اشیاء پاک!

    حرف این است که قرآن کتاب هدایت است و امکان ندارد که خود کتاب هدایت برای فهم و تفسیرش نیاز به علم دیگر داشته باشد.

  • amokian.blogfa.com
  • دو بحث اینجا وجود دارد :

    1- یک عده معتقدند قران کتاب این علم و ان علم نیست بلکه کتاب هدایت است و اگر فرضا مسئله نجوم مطرح شده در حدی که برای هدایت بشر نیاز هست نه اینکه بخواهد مباحث نجومی را مطرح کند

    2- عده ای گویند قران از ان جهت که تبیان کل شی هست باید هر شی را تبیین نموده باشد

    حال میخواستم بدانم نظر شما کدام است ایا معتقدید مثلا بحث نجوم کامل در قران تبیان شده یا نه در حد لزوم و برای تبیین نجوم باید به اهلش مراجعه کرد؟

    پاسخ:
    دهقانی:

    موضوع بحث بنده این بود که آیا برای فهم قرآن نیاز به فلسفه است.

    مبتنی بر هر دو نگاهی که شما مطرح کرده‌اید، ما از فلسفه بی‌نیازیم

    بنا بر نگاه دوم که در متن شرحش رفت.

    بنا بر نگاه اول، قرآن کتاب هدایت است و نقض غرض است که فهم و تفسیر این کتاب که برای هدایت همه انسان‌ها آمده است متوقف بر مباحث فلسفی و یا کلامی و عرفانی باشد که عمدتاً به خواص محدود است باشد.

    هدایت گری قرآن می‌طلبد که برای هدایت ما را آواره این فلسفه آن فیلسوف نکند.

    و گرنه دیگر چه کتاب هدایتی خواهد بود؟!

    و آن فلسفه و فیلسوف هستند که می‌توانند ادعای هدایت‌گری کنند و ندای نحن معاشر الحکماء لا نحتاج الی الانبیاء بلند کنند!
  • amokian.blogfa.com
  • ببین جناب دهقانی ابتدا در مورد تبیان لکل شیء به نتیجه برسیم منظور چیه؟ همان بحث نجوم را مطرح میکنم خب این همه مسئله در مورد نجوم وجود دارد از قدیم تا حالا ایا تمام ان مسائل و سوالاتی که در مورد نجوم وجود دارد جوابش در قران هست؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    یک بار دیگر به عنوان مطلب نگاه کنید:

    ما چه نیازی به فلسفه داریم؟!قسمت سوم: سهم فلسفه در فهم متون دینی

    مسأله مورد طرح بنده بدواً فلسفه بوده

    البته در مقام ثبوت به بحث در باب قرآن می‌توان پرداخت.

    شما هم بیایید و نظر و استدلال خود را بفرمایید.

    مهم نیست که نظر من چیست.

    خیلی اصرار دارید نظر من را بدانید، مانعی ندارد.

     من معتقدم که تمام حقایق عالم در قرآن هست.

    البته این نظر منافاتی ندارد با این که قرآن کتاب هدایت است و نه فقط یک کتاب علمی

    و به اعتقاد من تعارضی که میان این دو نظر در ظاهر مطرح هست، تعارض حقیقی نیست.

    حالا شما نظر شریف تان را بفرمایید تا ما هم استفاده کنیم.
  • amokian.blogfa.com
  • اینکه میفرمایی تمامی حقایق در قران هست به چه نحوی مثلا در خود قران جزئیات نماز نیامده ایا منظور این است که در باطن قران هست؟ یا در همین ظاهر ؟ ایا همه میتوانند از حقایق قران استفاده کنند یا انحصار در معصومین دارد؟ ایا کسی بدون راهنمایی معصومین میتوانند به جزئیات نماز از طریق قران دست پیدا کند؟

    اینرا دقیقا توضیح بده البته بنده هم معتقدم تمام کلیات و جزئیات در قران هست ولی جز معصومین کسی نمیتواند احاطه کلی به ان داشته باشد

    چون در خود قران شرط طهارت لحاظ شده و معصومینند که طهارت تامه را دارند  و دیگران هم به اندازه طهارتی که حاصل میکنند بهرمند میشوند

    پاسخ:
    دهقانی:

    طهارت شرط مس قرآن است

    و فرموده‌اند لا یمسه الا المطهرون

    و نفرموده‌اند لا یفهمه الا المطهرون!!

    اگر قرآن را فقط اهل بیت بتوانند بفهمند دیگر ذکر للعالمین نخواهد بود

    بالاخره قرآن پیامی دارد که خطاب به کفار هم هست

    و کفار هم همه معاند نیستند

    اگر کفار غیر معاند که قلب شان بیمار نیست نتوانند قرآن را بفهمند چطور ایمان بیاورند؟!

    چطور معجزه بودنش را بفهمند و تصدیق کنند؟!

    با اعتماد به پیامبر؟!

    اصلاً سند حقانیت پیامبر قرآن است و اگر قرار باشد برای فهم قرآن به پبامبر تکیه کنند این گونه دور می‌ شود!

    البته توحه دارید که تمام بحث ما سر ظاهر است

    بحث درک باطن قرآن که لازمه‌اش طهارت شخصیتی است به این جا ربطی ندارد

    آن جا فیلسوف هم از آن حیث که فیلسوف است راه ندارد

    و تنها تقوا که مایه تطهیر است می‌تواند چشم انسان را به باطن بگشاید

    یک بار دیگر عرض می‌کنم که بنده بحثم روش تفسیر قرآن نبود

    بحث بنده نقش فلسفه در فهم و تفسیر است

    و ادعا کردم که به فلسفه در تفسیر قرآن نیاز نیست

    اگر شما موافق این نظر هستید که نزاعی نیست

    اگر نیستید و می‌فرمایید به فلسفه برای تفسیر قرآن نیازمندیم و برای این حرف دلیلی هم دارید بسم ا.. بفرمایید

    بحث روش تفسیر قرآن و کم و کیفش و ملزوماتش خود یک بحث مفصل است

    نباید مباحث را با هم خلط کنیم





  • amokian.blogfa.com
  • بحث من این است که اگر افرادی به قران راه پیدا کردند و از معارف ان بهرمند شدند و ان معارف را مکتوب نمودند حال یا به نام فلسفه صدرایی یا به عنوان مثنوی یا به عنوان فصوص و غیره ایا خواندن ان کتابها در فهم قران موثر هست یا نه ؟

    البته بحث گذشته هم سر جایش هست اگر منظورت این است که در ظاهر قران همه حقایق هست تا حالا کسی چنین ادعایی نداشته انهایی هم که معتقدند قران به اعتبار اینکه مظهر جمیع اسما و صفات هست پس همه حقایق را دارد به اعتبار حقیقت قران میگویند نه ظاهر قران

    پاسخ:
    دهقانی:

    1- البته استفاده از زحمات و نتایج تأمل و یافت متفکران قطعاً مفید و مبارک است.

    اما کسی بخواهد به نحو تلازم این قضیه را مطرح کند که برای فهم قرآن از باب مقدمه باید فصوص و مثنوی و اسفار خواند، باید به حال استدلالی که در متن شده فکری کند

    خصوصاً حتی همین مطالبی هم که از زبان بزرگان مطرح شده تنها وقتی می‌توند به منزله تفسیر حساب شود که مستند به دلیل باشد.

    و از خود قرآن قرینه و مدرک برای ادعای خود ارائه دهند

    وگرنه اگر غیر از این باشد، هر کسی که از راه برسد می‌تواند ادعا کند که حرف‌های من معارفی است که از طریق قرآن به آن دست پیدا کرده‌ام و مکتوبش کرده‌ام و در فهم قرآن برای شما مفید است.

    و ما برای تشخیص میان این ادعاها و تمییز صحیح از باطل و درست از غلط با چه معیاری باید قضاوت کنیم؟!

    ماها که به باطن قرآن راهی ندارم- لااقل بنده راهی ندارم، شما را نمی‌دانم- با چه معیاری می‌توانیم بفهمیم آیا واقعاً سخن فلان متفکر همان چیزی است که قرآن می‌گوید، چه راه و روشی را باید در پیش بگیریم؟!

    ملاصدرا کهرحت خدا بر او باد و  ابن عربی این بزرگ‌مرد عرصه تفکر و عرفان، معارفی بس عظیم را با روش شهود کشف کرده‌اند.( بنا به ادعای خود این بزرگان)

    از آن جا که این بزرگان معصوم نیستند، ما نمی‌توانیم در بست تمام اظهارات‌شان را بپذیریم

    پس لاجرم باید با عقل، کشف‌ها را محک می‌زنیم.

    آیا غیر از این است که برای مقایسه بین آن چه که ملاصدرا ادعا کرده با آن چه قرآن می‌گوید، باید بتوانیم که هر دو طرف را بفهمیم؟!

    2-  اگر در باطن قرآن همه حقایق منطوی است- که هست- امکان ندارد که همه این حقایق در قالب الفاظ در ظاهر هم مطرح نباشد.

    چرا که در این صورت دیگر این ظاهر، ظاهر قرآن نیست

    و این مطلب که تا کنون کسی این ادعا را نکرده، هم مضر به ادعای من و یا مثبت نظر شما نیست.

    چون بحث ما یک بحث فقهی نیست که سخن خلاف مشهور و یا اجماع باطل باشد.

    ساحت بحث ما معرفتی است و در ساحت معرفت، سخن خلاف آمد عادت نه تنها عجیب نیست که اساساً راه تفکر از خلاف آمد عادت می‌گذرد

    از خلاف آمد عادت بطلب کام که من

    کسی جمعیت از آن ذلف پریشان کردم

    حرکت جوهری هم در زمانه خود خلاف‌ آمد عادت و خلاف نظر بزرگان فلسفه بود

    و این مطلب که من در حد و قواره ملاصدرا نیستم مانع از آن نیست که سخن خلاف آمد عادت نگویم

    اگر چه اگر کسی المیزان را تورق کند، می‌بیند که سخن بنده آن چنان که در بدو امر به نظر می‌رسد خلاف آمد عادت نیست.
  • azhameja.blogfa.com
  • 1- خوب ما برای اینکه قران بخوانیم مستقیم میرویم به سوی قران به زبان عربی هم نیاز نیست چون قران تبیان زبان عربی هم هست

    2- وقتی که شما رفتید به سوی قران نباید یافته های خود را به دیگران بگویید چون دیگران نمیتوانند به یافته های شما اطمینان پیدا کنند چون همه باید مستقیما بروند به سوی قران

    3- تمام وقتی که علما صرف فقه کرده اند اشتباه هست باید میرفتند سراغ قران چون تبیان لکل شی است

    4- ما نباید روایات اهل البیت را بخوانیم چون قران تبیان لکل شی هست

    5- ما نباید با اقای دهقانی بحث کنیم چون قران تبیان لکل شی هست

    پاسخ:
    دهقانی:

    بر فرض که این معارض‌ها را هم بیاورید مشکل که حل نمی‌شود

    من یک سؤال پرسیدم گفتم از کجا که فهم ملاصدرا از قرآن درست باشد شما که می‌فرمایید عقل ما توان استظهار از قرآن را ندارد.

    جواب سؤال را ندادید و معما را حل نکردید

    فقها مگر معصوم هستند که به سیره آنها استناد می‌کنید؟!

    روایات جعلی را چگونه از روایات صحیح تشخیص می‌دهید؟!

    این که شما دارید با من بحث می‌کنید مضر به ادعای من نیست.

    حداکثر مضر به ادعای شما باشد!

    می‌ماند زبان عربی. زبان عربی دو جنبه دارد. از یک جهت لسان غیب است.

    اما از یک جهت با زبان اعتباری که اقوام صحبت می‌کند.

    از جهت دوم یک امر اعتباری است و اصلاً مصداق شی نیست که قرار باشد قرآن تبیانش باشد!!

    فتیأمل المتأملون!!
  • azhameja.blogfa.com
  • 1- اینکه میفرمایی از کجا فهم ملاصدرا درست باشد این برای همه صادق است یعنی از کجا فهم من درس باشد از کجا فهم شما و غیره پس همینجا میتوان نتیجه گرفت که ما به یه فهم معصوم از قران نیاز داریم .(بعدا از محی الدین مطلب جالبی می اورم در این موضوع)
    2- امام زمان در زمان غیبت فرمود رجوع کنید به رواه احادیثنا خب چرا نفرمود به قران که تبیان لکل شی هست؟
    3- بالاخره قران ظهورش به زبان عربی است پس جزء خودش هست پس باید مبین ان هم باشد چون تبیان خودش به ان بستگی دارد .
    مثلا در تفسیر می گوید اگر ما فلان کلمه را اینطور بگیریم معنی اینطور میشود پس مورد اختلافی است که قران باید مبین ان باشد
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلمنا به فهم معصوم مراجعه کنیم

    ولی مگر شما با حضرات اهل بیت ارتباط دارید؟!

    شما حداکثر با یک سری روایت سر و کار دارید؟!

    شما و من و عقل ناقص‌مان چه تضمینی است که بتواند از روایات درست استظهار کند

    بالاخره روایات هم ظاهر دارند، نص دارند، محکم دارند متشابه دارند

    در مسأله برخورد با روایت مشکل سر جای خود هست

    حداکثر شدتش کمتر شود

    اما از بین نمی‌رود

    اصلاً مشروعیت امام زمان و این که آن توقیع باید سر لوحه عمل واقع شود، متوقف بر این است که شما اولاً‌ بتوانید از آیاتی که در باب مقام اهل بیت نازل شده مانند آیه تطهیر و مودت و ... ، تفسیر و استظهار کنید و با اثبات عصمت برای‌‌ آنها مجوز رجوع به اهل بیت علیهم السلام را بگیرید

    بحث زبان یک بحث مفصلی است که این جا محلش نیست، و مسأله را باید در جای دیگر بررسی کرد

    و معارضه شما حداکثر در حد یک شبهه است و نه این که مبنا بدست بدهد و یا مبنای ما را منهدم کند.

  • azhameja.blogfa.com
  • در سایت استاد قاسم کاکایی مقاله ای هست با عنوان قران و روش تفسیر از نظر ابن عربی مقاله ای جالبی است دوست داشتم تکه هایی از ان را نقل نمایم ولی نمیشد کپی کرد لذا ادرسش را به صورت لینک قرار می دهم

    لینک مقاله استاد کاکایی


  • azhameja.blogfa.com
  • 1- مناسب دیدم در جهت لزوم رجوع به معصوم دو بیت ار مثنوی شریف متذکر شوم:

    دیدهٔ ما چون بسی علت دروست

    رو فنا کن دید خود در دید دوست

    دید ما را دید او نعم العوض

    یابی اندر دید او کل غرض

    2- منظورم این بود که درست است قران تبیان کل شی هست ولی برای اینکه بفهمیم منظور قران چیست نیاز به یک فهم معصوم داریم شما هم قبول دارید ولی میفرمایید چون به معصومین دسترسی نداریم دوباره همان مشکل فهم در میان هست چون فهم افراد از روایات دوباره مختلف میشود و دوباره نیاز به فهم معصوم داریم این حرف درست منتهی نظر حقیر - البته استفاده شده از نظر اساتید- این است که همانطور که خداوند معصومی پرورش داده جهت ارائه فهم صحیح از قران در زمان غیبت هم خداوند علمایی را پرورش میدهد جهت پر کردن این خلا - در نهج البلاغه هم سخنی از حضرت امیر در این خصوص هست -البته درست هست این ایراد وارد هست که در زمان غیبیت گریزی از فهمهای مختلف نیست ولی ان طرف قضیه درست هست که همیشه در جامعه کسانی هستند که خداوند معارف را به انها ارزانی میکند تا دیگران هم استفاده کنند

    در مقاله معرفی شده از استاد کاکایی ابن عربی علیه الرحمه مطلبی دارد به عنوان القی سمع نمیدانم خواندی یا نه جالب است بخوان

    به قول استاد طاهرزاده در سایت کسی از ایشان پرسیده بود چطور میتوان به گفته های ابن عربی در فصوص مبنی بر اینکه این کتاب املا یا القا نبی است اعتماد کرد حرف خوبی زده بود فرموده بود همین که بعد از او علمای عالی مقامی مانند امام قاضی و سایر بزرگان این همه شرح بر این مطالب نوشته اند و با عظمت از ان یاد کرده اند نشان دهنده صدق مدعی است نشان میدهد این مطالب از جای بلندی امده است

    3- اثبات امامت فقط به قران بستگی ندارد ابتدا عقل میتواند جایگاه امام را بفهمد لزوم فرد معصوم در جامعه بعد از نبی عقلی است

    پاسخ:
    دهقانی:

    1- هنوز در باب روش استظهار از معصوم معلوم نشده بود که این سخن که خدا در زمان غیبت یک عده را پرورش می‌دهد را پیش کشیدید

    خود همین سخن هم از نظر بنده زیر سؤل است

    این سخن از آن دسته سخنانی است که استاد طاهرزاده در کتاب سلوک مطرح کرده و تنها مبتنی بر صحت قاعده لطف درست است.

    اما وقتی مبانی این حرف در علم اصول نقض شده و از بزرگان اصولی مانند شیخ انصاری، آخوند خراسانی، امام و ... این سخن را رد کرده اند استناد به آن مخدوش است.

    وبنده هم با تحقیقی که در این زمینه کردم متوجه شدم که قاعده لطف از نظر فلسفی و اصولی -هر دو جهت- سخیف است.

    باطن این حرف آن است که ما نمی‌توانیم حقیقت را بفهمیم و این نیست‌انگاری و سفسطه است.

    2- چطور است که عقل به خودی خود و بدون استمداد از غیر می‌تواند جایگاه فرد معصوم و لزوم وجود آن بعد از نبی را بفهمد اما نمی‌تواند با کمک آیات قرآن، دیگر آیات را تفسیر و فهم کند؟!

    ا3- ین مطلب که دیگران به ابن عربی اعتماد کرده اند حجت شرعی نیست و شما نمی‌توانی روز قیامت به فلان عالم استناد کنید

    در عقاید بر خلاف احکام شما باید به قطع برسیدید و صرفاً نمی‌شود به گمان ولو نود نه در صد هم باشد اعتماد کرد.

    بحث عقایدی طالب یقین است

    یعنی باید بتوان قسم جلاله خورد

    حقیر دیگر لزومی به ادامه این بحث نمی‌بینم

    از وقتی که گذاشتید ممنونم

  • azhameja.blogfa.com
  • البته مشکل شما این است که وسط کار میگویی دیگر لزومی به ادامه بحث نمیبینم البته برای من هم ادامه ان مهم نیست ولی دلیلی هم نمبینم وسط کار بگویم دیگر لزومی نمیبینم

    1- من کاری به قاعده لطف ندارم به نظر من ربوبیت خدا همانطور که اقتضا میکند برای بشر دین بفرستد و برای اینکه دین بفرستد نبی تربیت میکند بحث امام معصوم و علمای ربانی در زمان غیبت هم بر اساس ربوبیت حق قابل فهم هست

    2- بله به قول مولوی حرف خوبی میزند میگوید عقل من میفهمد برای رفع بیماری به دکتر مراجعه کنم ولی وقتی به دکتر رسیدم عقل من تشخیص میدهد به دستور دکتر عمل کنم بله عقل میتواند بفهمد بعد از نبی به امام معصوم نیاز هست ولی در معارف هم میففهمد که به نور معصوم نیاز دارد که ملاصدرا اشاره خوبی در اول اسفار دارد

    3- بحث حجت شرعی نیست بحث این است که عقل میگوید اینکه کسی کتابی بنویسد که بزرگان حدود هفتصد سال از او تغذیه کنند سخن به گزافه نیست


    پاسخ:
    دهقانی:

    ببین دوست عزیز بحث که اصالتی ندارد

    اگر مطالب بنده بتواند برای شما مایه تذکر شود و بر عکس، ادامه بحث نافع است

    ولی وقتی هر دور طرف بر مواضع خود اصرار کنند، ادامه بحث معلوم نیست که مفید باشد

    شما می‌فرمایید که ما برای فهم قرآن به معصوم رجوع می‌کنیم

    بنده عرض می‌کنم حضرت صادق علیه السلام که در همسایگی ما زندگی نمی‌کنند که بتوانیم تفسیر آیات را بپرسیم.

    ما با یک مجموعه از آیات و روایات سر و کار داریم

    از میان آیات مدلول همه در بدو امر ظاهر نیست

    روایات هم در برخی موارد از نظر استناد مخدوش هستند

    چه کار کنیم؟!

    به علما رجوع کنیم؟!

    چه تضمینی هست که علماء اشتباه نکنند؟!

    در موارد اختلاف بین علما چه کنیم؟!

    پلورالیست شویم و بگوییم همه درست است؟!

    یا بگوییم هر کس دامن یک مفسر را بگیرد و نظر او را اخذ کند

    مگر فقه است که بتوان تقلید کرد؟!

    چه کسی گفته حتماً‌ ربوبیت خدا باید خود را به شکل یک انسان خارجی متعین و عالم نشان دهد؟!

    یا نکند که خدای رب العالمین العیاذ با.. عرضه و توان این را ندارد که به عقول ناس مطالب را الهام کند؟!

    یا نکند که ید الله مغلوله است و تنها باید از طریق یک انسان دیگر معارف دین را به دست مردم برساند؟!

    شما که می‌خواهید ربوبیت خدا را منحصر به علماء‌ ربانی کنید، باید دلیل حصر بیاورید.

    توقیع شریفه حضرت حجه در باب حوادث واقعه تنها در باب فقه و اداره جامعه و مسائل سیاسی می‌تواند محل اعتنا باشد و گرنه در عقاید به اجماع فقها تقلید باطل است.

    و اگر اصلاً‌ بخواهیم با این روایت به ابن عربی نگاه کنیم، معلوم نیست مصداق رواه حدیثنا جناب محی الدین باشد.

    2- نشنیده‌ام که کسی معتقد باشد عرفان نظری همان تفسیر است

    البته برخی علماء عرفان را تفسیر باطن و انفسی از قرآن دانسته‌اند

    بنده در آن مقام که بحث نمی کردم.

    عرض کردم در مقام تفسیر ظاهر،‌ نیازی به هیچ علم دیگر مانند فلسفه و عرفان نیست.

    تفسیر انفسی که در جای خود مهم و چه بسا مهم‌تر از تفسیر ظاهری باشد که روشی مخصوص به خود دارد و محل بحث بنده هم نبود.

    این نکته را تذکر دادم که بنده در باب ظاهر بحث می‌کنم، اما شما ظاهراً دقت نکردید

    3- آن کلام علامه اگر حمل بر معنای ظاهر - ظاهر در برابر نص و نه ظاهر در برابر باطن- شود، دامن اهل بیت را هم گرفته، پس باید در پی معنایی خلاف ظاهر از آن بر آمد.

    در هر صورت چنان چه عرض شد، بنده دیگر لزومی به ادامه این بحث نمی‌بینم

    و عدم دلیل برای ادامه برای عدم ادامه  کفایت می‌کند.

    موفق باشید
  • amokian.blogfa.com
  • محمد حسین رخشاد در کتاب در محضر علامه طباطبایی نقل میکند :

    از مرحوم علامه پرسیدم :ایا قران که تبیان لکل شیء هست برای همه اینگونه هست؟

    علامه میفرماید: غیر از رسول اکرم صل الله علیه و اله که خداوند متعال به ایشان تعلیم نموده برای بقیه رمز هست مخصوصا علومی که متکی به ارائ باشد.

  • azhameja.blogfa.com
  • 1- برادر کسی حرف از تقلید نزد منظور بنده این بود مثلا وقتی شما توحید را در فلسفه عرفان بررسی میکنید و به سراغ قران میایید انتظار دارید از ان تبیان شی توحید را برای شما تبین نماید و چون شما ظرفیت عقلی خود را افزایش داده اید دست قران باز است که شما را به عمق مطلب ببرد البته منافاتی ندارد که شما خیلی از حقایق فلسفی و عرفانی مثلا در توحید را با قران هماهنگ ببینید

    2- چرا رب العالمین هنر این را دارد و تجلی او به ربوبیت برای همه می باشد ولی مشخص است که یکسری انسانها مستعدترند ظرفیت بیشتری دارند انها میتوانند واسطه شوند با توجه به توضیح مطلب یک

    3- اقا امیرالمومنین می فرماید پیامبر در هنگام رحلت دری از علم برایم باز کرد که از ان هزار در باز شد پیامبر علم قران را به علی علیه السلام منتقل نمودند و علی علیه السلام به ائمه که احادیثش موجود هست هرچند که خود ان ذوات مقدسه هم با خدا در ارتباطند

    4- البته هر فرد مسلمانی وظیفه دارد با قران مانوس باشد اول ترجمه و مفاهیم قران را کار کند در ایات تدبر کند و هرچه ظرفیت علمی عقلی و قلبی اش را با کمک گرفتن از  علمای ربانی افزایش دهد بهروری اش از قران بیشتر میشود

    خود امام خمینی و امثال ایشان بعد از ان سیر عقلی و قلبی که به دریای قران وارد شدند - هر چند همیشه از قران استفاده مینمودند- بهره های زیادی از قران بردند هرچند که ایشان معارف عرفان و فلسفه صدرایی را جدا از قران نمیدانند ولی زمانی به جایی رسیدند که فرمودند قران از همه چیز شیرین تر است

    شما هم موفق باشید

    با عرض سلام و تشکر به دلیل باز کردن نظرات
    1-("ما" چه نیازی به فلسفه داریم.) قطعا منظور شما از "ما" در بر گیرنده کل انسان ها یا لا اقل انسان های مسلمان با دارا بودن ویژگی حقیقت جویی و کمال خواهی است. و لازم به تذکر نیست که بسیاری از مسلمانان نه تنها در فهم قرآن نیازی به فلسفه ندارند بلکه حتی گاهی در خود تلاش و نیازی برای فهم خود کتاب آسمانی هم احساس نمی کنند یا لااقل به درجه خفیفی احساس می کنند. و افراد دیگری هم هستند که در حوزه یا دانشگاه مشغول خواندن و درس گرفتن کتاب های فلسفی هستند و واقعا برای آنها استعداد و نیاز ضروری و لازمی برای آموختن فلسفه وجود ندارد.
    2-"آزادی» یک مفهوم مدرن است و در اسلام، «آزادی» وجود ندارد". جمله تامل بر انگیزی است، اما حتی اگر این جمله درست باشد قطعا به این معنا نیست که دیکتاتوری و فرد محوری که اتفاقا یک مفهوم دیرینه است و از زمان فرعون ها و ماقبل آن وجود داشته، در اسلام وجود دارد. می توان گفت در اسلام حاکم و آحاد جامعه همگی در برابر خداوند و در برابر جامعه مسئولیت دارند و مردم حق سوال و اظهار نظر و انتقاد صریح نسبت به حاکم اسلامی را دارا هستند. چنانکه این رویه در رفتار و گفتار امیر المومنین (روحی فداه) دیده می شود. و این رفتار و رویه گاهی از اوقات با رفتار ها و رویه های مربوط به "آزادی سیاسی" در غرب در عمل نزدیک می شود گرچه در نظر و در هدف تفاوت بسیاری دارند.(اگر اشتباه می گویم مرا به اشتباهم واقف کنید)
    3-"«آزادی حقیقی، آزادی از آزادی است.»" این خیلی جالب است که منتقدان و شاید دشمنان "آزادی" برای انتقاد از "آزادی" از واژه هایی مثل "آزادی حقیقی" استفاده می کنند. گویی در ضمیر نا خود آگاه اینان هم آزادی یک مفهوم مقدس است.
    4-"فلسفه یکی از انحاء تفکر است و نه تنها راه و شیوه تفکر. بشر انحاء تفکر دیگری هم داشته و دارد." این موضوع برای من خیلی سوال بر انگیز است. تا جایی که من می دانم: فلسفه علمی است که راجع به وجود و هستی بحث می کند. و قطعا در این بحث و بررسی خود از تفکر استفاده می کند. بنابر این - با توجه به دانسته های من- فلسفه شیوه تفکر نیست بلکه در موضوع مورد بحث خود از تفکر و استدلال بهره مند می شود. "شیوه تفکر" اساسا موضوع فلسفه نیست بلکه موضوع علم منطق است. و تا جایی که من می دانم منطق یکی بیش نیست و آن هم منطق تکوینی بشر است که قدرت عاقله و تفکر بشری بر اساس آن بنا شده و علم منطق هم تنها و تنها می تواند این قوانین را مدون و کشف کند و نه اختراع.   حال اگر از این بحث هم بگذریم : ممکن است بفرمایید منظور شما از انحاء دیگر تفکر که قبل از یونان وجود داشته چه بوده؟ دانستن این مساله برای من خیلی جالب و هیجان انگیز است.
    5- یک نکته اصلی که به اصل مقاله شما بر می گردد و نه به حواشی آن هم مانده است که در مورد خود کتاب مقدس ما قرآن است که برای پرهیز از زیاد شدن مطالب و بهتر پاسخ شنیدن آن را حواله می کنم به بعد از شنیدن پاسخ های شما.
    خواهشی که دارم این است که دقیقا مطالبی را که عنوان کردم بخوانید و در فضایی آرام به بنده پاسخ دهید زیرا که هم برایم مهم است و هم مقداری برای این موضوع وقت صرف کرده ام. متشکر از توجه شما.

    پاسخ:
    دهقانی:

    1- هنگامی که در یک دوگانه، یک طرف نفی می‌شود،‌ لزوماً‌ طرف دیگر اثبات نمی‌شود.

    آزادی- در معنای سیاسی آن- و دموکراسی و استبداد و دیکتاتوری، همه معانی هستند که حاصل رجوع به نفس اماره هستند.

    منتها شکل این نفس اماره متفاوت است.

    دموکراسی یعنی بندگی نفس اماره در مصداق جمعی آن.

    و دیکتاتوری یعنی بندگی نفس اماره فردی و یک شخص خاص.

    لذاست که تمام دوره جدید چو نیک بنگریم، به امر واحدی راجع است.

    اما در معنای فلسفی، اگر آزادی را مراد نظر قرار دهیم، عمری بیش از چهارصد سال نخواهد داشت.

    پدر آزادی، کانت بود که برای اولین بار در فلسفه خود، نقش بی‌بدیلی برای آن در نظر گرفت.

    کانت ساحت اخلاق،‌ را ساحت آزادی و ساحت علم را ساحت ضرورت می‌دانست.

    و این تقسیم نیز تنها هنگامی ممکن شده بود که دکارت با طرح ثنویت و تباین میان نفس و عالم ماده، راه را برای آیندگان خود و از جمله کانت هموار کرده بود.

    یونان و افلاطون و ارسطو و سقراط به آزادی - در معنای فلسفی آن - توجه نداشتند.

    چون آنها تباین دکارتی را نمی‌پذیرفتند.

    این نکته خود مؤید این ادعاست که هر تمدنی حسب نحوه نگاهی که به عالم دارد و یافتی که از عالم می‌کند، برای خود مفاهیم و معانی جدید انشاء و ایجاد می‌کند.

    که نباید در دیگر تفکر ها و تمدن ها به دنبال عین آن بگردیم.

    لذا نه تنها در اسلام که در یونان هم آزادی نداریم.

    2- فلسفه علمی است که از موجود بما هو انه موجود- از موجودات از آن جهت که موجود هستند- بحث می‌کند.

    روش بحث فلسفی به این شکل است که از بدیهیات شروع کرده و به مطالب نظری می‌رسد و در این میان ابزار حرکتش منطق است.

    به این روش در منطق نام برهان نهاده‌اند.

    بر خلاف جدل و تمثیل و شعر و خطابه که به گونه‌ای دیگر بحث خود را آغاز می‌کنند.

    در منطق نوع ارتباط با اشیاء از طریق استفاده از مفاهیم است.

    مفاهیم هم تنها یک جنبه از اشیاء را نشان می‌دهد.

    در حقیقت ورود به فلسفه و منطق مساوی است با نگاه مفهومی به عالم.

    و نگاه مفهومی تک بعدی است.

    پس منطق روش فکر کردن نیست.

    منطق خود متضمن تفسیر خاصی از عالم است.

    مطابق این تفسیر، تنها از اشیایی می‌توان بحث کرد که در قالب مفهوم در آیند.

    و این نیز مستلزم آن است که از زنده بودن و خارجیت اشیاء غقلت ورزیده و اشیاء به شکل انتزاعی و مفهومی محل توجه قرار گیرند.

    این روش تفکر را نمی‌توان بد دانست.

    حتی نمی‌توان آن را خوب دانست.

    چون اساساً خوب و بود در حوزه تفکر راه ندارد.

    ساحت خوب و بد ساحت اخلاق است.

    در هر صورت، فلسفه و برهان، یک حقیقت واحد هستند.

    و منطق جدای از فلسفه نیست.

    اگر بشر نگاه فلسفی به عالم را آغاز نمی‌کرد، نیازی هم به منطق نداشت.

    به همین دلیل در سال های قبل از کشف منطق، اصلاً در پی کشفش هم بر نیامده بود.

    چون هر کشفی زاییده درک نیاز و خلاءهاست.

    عمر فلسفه و منطق حدود دو هزار و پانصد الی سه هزار سال است.

    بشر پیش از ظهور فلسفه و منطق هم فکر می‌کرده.

    اما نه لزوماً تفکر فلسفی.

    اساساً تفکر فلسفی زاییده ارتباط حصولی با عالم است.

    انسان وقتی از حقیقت فاصله دارد، رو به استدلال می‌آورد.

    و منظور از حقیقت هم فقط عالم ماوراء طبیعت و غیب نیست.

    بلکه هر حقیقی حتی حقایق مادی، هم وقتی نرد انسان حاضر باشند، انسان خود را بی‌نیاز از استدلال و تفکر فلسفی در باب آن می‌داند.

    مسأله مهم این است که فراموش نکنیم،‌ که عقلانیت بشر ظهورهای مختلف دارد.

    اصالت خرد جزیی یا راسیونالیزم که تمام مدرنیته را راهبری می‌کند، یک نحوه عقلانیت است.

    این نحوه عقلانیت در عصر تفکر یونان هم محل توجه نبود.

    پس عقلانیت و فلسفه دو واژه مترادف نیست.

    بشر همواره با عقلانیت زندگی می‌کند، اما در هر عصری عقلانیت جلوه‌ای از خود را ظاهر می‌کند.

    و اگر این تفاوت در ظهور عقل نبود، اصلاً تاریخ و تفاوت میان اعصار بوجود نمی‌آمد.

    3- البته این یک مسأله مهم است که آیا انسان می‌تواند از فلسفه رو بگرداند؟!

    این موضوع را در قسمت چهارم ان شاء‌ا.. بحث خواهم کرد.

    استاد انصاری شیرازی که خود از شاگردان مرحوم علامه‌ طباطبایی و از مدرسان کتاب اسفار آخوند ملاصدرا هستند، از حضرت امام خمینی (ره) نقل می‌کنند که ایشان فرموده‌اند: « انقلاب اسلامی را دو کتاب شکل داده است : اسفار اربعة صدرالمتألهین و جواهرالکلام نجفی ».*

    ---------------------
    *. به نقل از حجت‌الإسلام حمید پارسانیا در نشست "حکمت متعالیه و فلسفه سیاسی در ابران معاصر" که در تاریخ 12 بهمن 1385 در پژوهشکده علوم و اندیشه‌ی سیاسی برگزار شده است.
    http://harfetaze0311.blogfa.com/

    در مقاله جالب استاد طاهرزاده مطلب خوبی از شهید مطهری در مورد فلسفه صدرا نقل شده مرحوم مطهری می فرماید فلسفه صدرا سهل ممتنع است یک انسان با استعداد با ید چندین سال انرا بخواند تا تازه بفهمد که نفهمیده و دوباره با نگاه دیگر شروع به خواندن کند

    این جمله با نگاه دیگر خیلی زیبا است یاد مرحوم فردید افتادم که از او در مفردات فردیدی نقل شده ملاصدرا را باید دوباره خواند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی