جمهوری اسلامی رو به فروپاشی است
انقلاب اسلامی و بسط مدرنیته در ایران
قسمت سوم:
جمهوری اسلامی رو به فروپاشی است.
قسمت دوم: انحطاط مدرنیته و فروپاشی آمریکا
ادامه از قسمت قبل
فروپاشی آمریکا، اگرچه رخ نداده است، اما از هم اکنون با چشمان تیزبین میتوان علائم وقوع آن را دید.
و لیبرال دموکراسی در حال کشیدن نفس های آخر است.
البته چنان که اشاره شد، این تنها ایالات متحده نیست که رو به فروپاشی است.
بلکه تمام دنیای کنونی رو به فروپاشی است.
شوروری که پیشتر از هم فروپاشید.
و با فروپاشی آن، مارکسیزم به یک خاطره مبدل شد.
اکنون ژاپن هم رو به فروپاشی است.
و اقتصاد فریبنده ژاپن، در کنار آمریکا در زمره بدهکارترین اقتصادهای دنیاست. .
و این یعنی این که مردم ژاپن بیشتر از آن که تولید میکنند، می خورند و مصرف میکنند.
اکنون حتی چین هم رو به فروپاشی است.
و قبضه شدن بازارها با کالاهای چینی، نیز مضر به ادعای رو تلاشی بودن چین نیز نخواهدبود.
زیرا همین کالاهای با کیفیت و قیمت پایین چینی، خود نشان از متلاشی بودن عقل توسعه در چین است.
زیرا مادامی که عقل تجدد نشاط دارد، ابزارسازی هم نشاط دارد.
به همین دلیل تولیدات متقدم مدرنیته در کیفیت و دوام مثال زدنی بودند.
عقل متجدد اگر چه عقلی راسیونالیست و سوداگر است، اما هیچ گاه نمیخواست همه چیز را به سوداگری مبدل کند.
و اگر میبینیم که در کشوری مانند چین همه چیز فدای سوداگری شده است، گواه بحران در عقل تجدد است.
و این تصور که چین تولیدات مرغوب هم دارد که به کشورهای اروپایی و آمریکایی صادر میشود، نیز قدری خام است.
زیرا مهمترین مصرف کننده کالای چینی در دنیا، کشورهای آسیایی و آفریقایی و جهان سومی هستند که توان خرید محصولات مصرفی با کیفیت و البته قیمت بالاتر اروپایی و آمریکایی را ندارند.
اکنون اسراییل نیز رو به فروپاشی است.
و اسراییل دیگر آرمان از نیل تا فرات که با آن شکل گرفت، کنار نهاده.
و تنها به ساخت دیوار حائل برای حفظ امنیت خود رضا داده.
و در حقیقت اینک، امنیت اسرائیل - پنجمین قدرت نظامی دنیا و دارنده بمب اتم- تنها به چند متر بتون وابسته است.
در عرصه نظامی نیز، اسراییل در بیست سال گذشته، شکست های مهمی را تجربه کرده..
و قدرت تسلیحاتی اسراییل نتوانسته موجب پیروزی بر راکتهای مبارزان عربی شود.
در بعد سیاسی نیز مدام هم موجودیت و مشروعیت اسراییل را با شک و تردید مواجه میبیند.
و چه بسا پرسش از هولوکاست، بیشتر حیات اسراییل را به خطر انداخته باشد تا راکتهای گروههای مبارز عربی.
و نکته مهم این است که پرسش از هولوکاست، اول بار در خود اروپا و غرب طرح شد.
یعنی اسراییل از درون خود غرب، مورد پرسش قرار گرفت..
اکنون پرسش از هولوکاست و تهدیدهای موشکی جمهوری اسلامی، موشکهای حزب الله و سایرگروههای اسلام گرا، همه و همه موجب شده که اندک اندک موج مهاجرت معکوس صهونیست ها از اسراییل آغاز شود
و میل به بازگشت به کشورهای مبدأ در میان یهودیان شدت گیرد.
فی المثل نتایج نظر سنجی روزنامه صهیونیستی هاآرتص، نشان میدهد که ۳۷ درصد از اسراییلی ها در اندیشه مهاجرت از سرزمین های اشغالی هستند.
و نیز اطلاعات مرکز آمار رژیم صهیونیستی حاکی است که سال ۲۰۰۴ آغاز مهاجرت معکوس یهودیان از سرزمین های اشغالی بوده.
به گونهای که در این سال بیش از ۱۶۵۰۰ نفر سرزمین های اشغالی را ترک کردند.
بیشتر این افراد پزشکان، مهندسان، متخصصان و دانشمندانی بودهاند که دنبال فرصت کاری بهتر و پردرآمدتر در کشورهای اروپایی یا آمریکا بودند.
مهاجرت به اسراییل نیز پیشتر و از سال 1990 به این سو، متوقف شده بود.
در همین حال،براساس اعلام صندوق بین المللی پول، اسرائیل با نرخ بالای فقر دست و پنجه نرم میکند.
تا جایی که برخی برآوردها نشان میدهد که پنجاه درصد مردم اسراییل زیر خط فقر زندگی میکنند.
مشکلات اقتصادی نیز به نوبه خود موجب اعتراضات اجتماعی گسترده در اسراییل شده.
به همین دلیل تل آویو، بارها صحنه اعتراضات مردم به وضعیت اقتصادی بوده است.
اکنون اروپا، نیز رو به تلاشی و تجزیه است.
و اتحاد طلایی و رویایی ای که در سالهای پیش تر انتظار آن می رفت، اکنون برای عدم فروپاشی دست و پا میزند.
و بحران اقتصادی، بر کمر اروپا فشار میآورد.
و در برخی موارد – مانند یونان- کشورها در خطر ورشکستگی کامل قرار میگیرند
بورو به پایین ترین نرخ خود از سال 1999- سالی که اولین بار یورو مورد استفاده قرار گرفت- رسیده.
دفتر آمار اتحادیه اروپا از افزایش نسبت بدهی دولت های حوزه یورو به کل تولید ناخالص داخلی سالانه منطقه یورو به 92.2 درصد خبر داده است.
و در همین حال موسسه اعتبارسنجی"فیچ" رتبه اعتباری صندوق مالی حوزه یورو را ازAAA به AA + کاهش داد.
این اقدام پس از تنزیل رتبه اعتباری فرانسه به دلیل عدم رشد اقتصادی و افزایش بدهی های دولت فرانسه صورت گرفت.
با کاهش رتبه اعتباری، طبیعتاً تمایل برای سرمایه گزاری نیز در حوزه یورو کاهش پیدا میکند.
و این امر نیز در یک دور باطل خود به دامن زدن بحران مالی اروپا منجر میشود.
حتی فنلاند که تنها کشوری است که رتبه اعتباری با ثبات(AAA ) را حفظ کرده نیز از عواقب این بحران برکنار نمانده است.
چرا که اقتصاد این کشورها به شدت به صادران وابسته است.
و با بحران اقتصادی جهانی و کاهش تقاضا و قدرت خرید بازارهای جهانی، حجم صادرات فنلاند از 45 درصد به نزدیک 32 درصد سقوط کرده.
در این میان برخی تحلیلها نیز مبشر تبدیل وضعیت قرمز به وضعیت نارنجی در عرصه اقتصاد اروپا خبر میدهند.
اما این مسأله نیز ناقض این ادعا نیست که اروپا رو به فروپاشی است.
بلکه راز رو فروپاشی بودن اروپا در همین نکته است که تصور یک بهشت موعود از آن زائل شده.
و اکنون قاره سبز میان رنگ قرمز و نارنجی در رفت آمد است.
و همین حادثه میتواند در آینده و با ابعاد جدیتر رخ دهد.
و در کنار این بحران اقتصادی، یک بحران اجتماعی فراگیر در کشورهای اروپایی نیز در حال وسعت یافتن است.
تا جایی که اکنون آمارها حاکی از این مطلب هستند که نرخ کودکان نامشروع در آلمان، فرانسه، انگلستان، نزدیک پنجاه درصد-و گاه حتی بیشتر- است.
و در سی سال آینده، این اقوام، به ورطه بی هویتی هولناکی خواهند افتاد.
به گونه ای که از هر دو اروپایی، یک نفر نام پدر خود را نخواهند دانست.
اکنون کشورهای عربی هم رو به فروپاشی هستند.
و اثبات این ادعای اخیر- یعنی تلاشی کشورهای عربی- نیاز به زحمت زیادی ندارد.
و چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟!
اکنون اغلب کشورهای عربی در آتش جنگ داخلی، اشغال نظامی و زد و خوردهای سیاسی میسوزند.
و جنبشهای مردمی -که باید به حق آنها را شورشهای عربی نامید و نه بهار عربی و یا بیداری اسلامی- نیز وضع را بهتر نکرد.
بلکه خود به فروپاشی بیشتر منجر شد.
شورش های عربی- که نه بیداری بودند و نه اسلامی- نه توانست کشورهای عربی را به دموکراسی رو به فروپاشی غرب برساند، و هم امنیت و ثبات گذشته را از آنها گرفت.
در عرصه قدرت اقتصادی و تکنولوژیک نیز جز چند کشور بند انگشتی حاشیه خلیج فارس که به کمک نفت و ترویج فحشاء به یک توسعه ظاهری رسیدهاند، سایر کشورهای عربی شدیداً دچار عقب ماندگی هستند.
اکنون حتی جمهوری اسلامی نیز رو به فروپاشی و تلاشی است.
هر چند بیان این سخنان در گوش موافقان جمهوری اسلامی و طرفداران انقلاب اسلامی ایران، ممکن است قدری آزاردهنده باشد.
اما اگر مطلب تبیین شود، چه بسا آنها خود نیز این امر تشویش برانگیز را به صرافت طبع تصدیق کنند.
فروپاشی جمهوری اسلامی را نیز در چندین عرصه میتوان بررسی کرد:
در عرصه فرهنگی، کمونیسم اگرچه هیچ گاه نتوانست به عنوان یک رقیب و معارض برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ظاهر شود.
اما در مقابل لیبرالیزم اخلاقی و اباحه گری الگو گرفته از غرب، همواره و در طول سی و پنج سال گذشته اخلاق و فرهنگ مطلوب جمهوری اسلامی را به چالش کشیده.
به تدریج و خصوصاً در سالهای پس از جنگ، چادرها- به عنوان ظاهرترین نماد جامعه اسلامی- کمتر شدند و بر مانتوها افزوده شد.
در دهه هشتاد، مانتوهای کوتاه، فراگیر شد.
تا جایی که خرید یک مانتوی بلند، کاری سخت بود.
و اکنون در اوایل دهه نود، پیراهن های بلندجای مانتوهای کوتاه را گرفته.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان در وجود زنانی که ساپورتهای اتاق خواب را در خیابان های اصلی شهر میپوشند، نظاره کرد.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را می توان در صفحاتی فیسبوک دختران ایرانی نظاره کرده که عکسهای نیمه برهنه خود را در دید عموم قرار داده اند.
اگر در سالهای ابتدایی دهه هفتاد و با ظهور ویدئو، فرهنگ برهنگی غربی رواج یافت، اکنون فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان در وجود دیشهای ماهواره حتی بر فراز پشت بام منازل روستایی نظاره کرد.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان در وجود دخترانی نظاره کرد که با گرفتن یک شارژ ایرانسل هزار تومانی، حاضرند پشت وب کم خود نشسته و تن نیمه برهنه خود را نشان دهند.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان در وجود زنانی که روسری های خود در خودروها برداشته اند نظاره کرد.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان در تبدیل سریالهای شبکه فارسی وان به یک سرگرمی عمومی و رایج در میان خانواده های ایرانی، نظاره کرد.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را می توان در اخبار تجاوز و روابط نامشروع و غیراخلاقی روزنامه ها و سایت ها را پر کرده، به نظاره نشست.
در فساد اخلاقیای که کم کم به درون خانوادهها نیز سرایت کرده و رفاقت زن شوهردار با مرد نامحرم کم کم در حال تبدیل شدن به یک امر عادی شده.
صدای پای فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان از خبر روابط نامشروع با محارم -پدر با دختر- حتی در شهرهای کوچک، شنید.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را میتوان از بوسه های خیابانی و دختر و پسرهای به گردن هم آویخته در خودروهای شیشه دودی نظاره کرد.
در این فروپاشی فرهنگی، تمام تلاش های حکومتی برای مقابله با فرهنگ غربی، نیز نه تنها شکست خورده.
بلکه عملاً خود نیز به یک عامل ایجاد تنش در جامعه مبدل شده- مانند پدیده گشت ارشاد-
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را باید در ولع و تلاش دختران ایرانی برای دیدن دنبال فیلمهای سکسی نظاره کرد.
فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی را باید در دانشگاهها، اردوهای مختلط، و پارتیها نظاره کرد
برای نظاره کردن فروپاشی فرهنگی جمهوری اسلامی، کافی است که یک آخر هفته را به یک مکان تفریحی درون شهر و یا اطراف شهر خود سفر کرد.
به پارک ها رفت.
به جنگل های اطراف شهر.
و به مراسم های عروسی اقوام و خویشان و همسایگان و میزان مصرف مشروبات الکی در آنها نگریست.
البته برای نظاره این موارد باید چشم ها را باز کرد.
و نه این که مانند برخی اسلام گرایان ادعا کرد که چشمهای ما دروغ و اشتباه دیدهاند!
و مدام تلاش میکنند به خود بقبولانند که انشاء الله گربه است.
اما چه کنیم که این بار سگ نیست انگاری و بحران اخلاقی تمام خانمان جمهوری اسلامی- که خانمان همه ما و حتی مخالفان جمهوری اسلامی است- را به نجاست کشیده،
و دیگر در این منزل دیگر نمی توان نماز گزارد.
اکنون، برهوت نیستانگاری روزبروز در جمهوری اسلامی در حال گسترده شدن است.
و این حادثه سخن نیچه را در گوش طنین انداز می کند که میگفت:
« بیابان بالیدن گرفته،
وای بر کسی که بیابان را انکار کند.»
و فراموش نکنیم که انکار این بحران، موجب میشود که نتوان واکنش درستی نسبت به آنچه در حال پیش آمد است، انجام داد.
خطر فروپاشی فرهنگی و حضور لایف استیل غربی و اباحه گرا، به حدی بود که رهبر انقلاب اسلامی ایران را وادار به واکنش کرد و در سال نود و یک، نسبت بسط آن هشدار بدهد.
هر چند ایشان پیش از این نیز با تعابیری دیگر نظیر شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی و ... خطر بحران فرهنگی را تذکر داده بود.
اما به نظر می رسد که حتی در سخنان ایشان نیز یک نکته مغفول مانده بود.
و آن این که گرچه غرب در تلاش است که بی بند و باری را در ایران و سایر نقاط جهان گسترش دهد، اما راز این که مردم ایران به این دعوت غرب پاسخ مثبت داده و میدهند، چیست؟!
و اگر اروپا و آمریکا در تلاش هستند که مردم ایران را وسوسه کند، چرا مردم ایران همواره و در سی و پنج سال گذشته ندای غرب را اجابت کردهاند؟!
و اگر قوم ایرانی خود به یک انحطاط تاریخی و فرهنگی دچار نشده بود، و قابلیت و استعداد پذیرش فرهنگ غربی را نداشت، اقدامات کشورهای غربی در ترویج ابتذال چطور میتوانست منشأ اثر شود؟!
اما فساد و بی بندو باری اخلاقی، تنها وجه فروپاشی اجتماعی - فرهنگی جمهوری اسلامی ایران نیست.
اعتیاد به تریاک که در دهه شصت ساختار اجتماعی ایران را تهدید میکرد، با اقدامات نظامی و انتظامی نه تنها ریشه کن نشد، بلکه در دهه هفتاد هرویین، جای تریاک را گرفت و خانواده های زیادی را به آتش کشید.
و اکنون و در پایان دهه هشتاد و آغاز دهه نود، مخدر های صنعتی مانند شیشه، حیات اجتماعی ایران را با تهدید جدی مواجه کرده.
گرچه شرح این بحران فزاینده در هیچ مقاله ای نمی گنجد.
بلکه تنها راه درک آن بازکردن چشم ها و گوشهاست.
خصوصاً که جمهوری اسلامی به دلیل متلاشی بودن ساختار علمی، از علوم انسانی و برآورد نسبتاً دقیق از بحران های اجتماعی نیز عاجز است.
چنان که به ناگاه ساختار حکومت در می یابد که در آینده با بحران جمیعیتی مواجه خواهد شد.
دست کم این است که در کشورهای متجدد که همواره با بحران های متعدد مواجه هستند، علمای علوم انسانی، تلاش میکنند که بحرانها را زودهنگام و یا لااقل در زمان حدوث تشخیص دهند و برای علاج آن راه حل ارائه کنند.
البته میتوان به این روش، این اشکال مهم را وارد کرد که اگر تفکر غربی توان عبور از بحرانها را داشت، چطور به آنها دچار شده؟!
و اگر علوم اجتماعی شأن نجات بخشی دارند، چطور اکنون در خود غرب هم در خطر تجزیه افتاده؟
اما این نکته مهم است که در جهان متجدد، مشکلات و بحران های اجتماعی کمتر مورد انکار قرار میگیرند.
و ساختار علمی و سیاسی، کمتر بنای لاپوشانی و پنهان کردن بحران ها را دارد.
در ساختار اداری، فساد و تبعیض به یک امر آشکار و عادی مبدل شده است.
خطر این فساد و بیم بسط آن به حدی بود که رهبر انقلاب اسلامی ایران نسبت به لزوم مبارزه با آن اصرار ورزد.
و نسبت به فقر و فساد و تبعیض و گسترش بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی هشدار جدی دهد.
اما در همین حال، نمیتوان انتظار ریشهکنی این فسادها را داشت.
زیرا دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران نیز خود رو به تلاشی است.
و این قوه که مطابق اصل یکصدو پنجاه ششم قانون اساسی ایران، وظیفه مبارزه و پیشگیری از وقوع جرم را دارد، در این راه شکست های بزرگی خورده.
تا جایی که یک متهم به فساد اقتصادی- شهرام جزایری- به راحتی از حلقه امنیتی این دستگاه میگریزد و به خارج از کشور فرار میکند. (زمستان 85)
ناتوانی دستگاه قضایی در زمینه پیشگیری از وقوع جرم به قدری بود که شهرام جزایری توانسته بود بسیاری از نهادهای ساختار حاکمیت ایران را با پرداخت رشوه وامدار خود کند.
و او تنها بعد از آن که یک صدو پنجاه میلیون تومان به دفتر رهبر انقلاب اسلامی ایران کمک کرد، با دستور مستقیم رهبری ایران شناسایی و مورد پیگرد واقع شد.
این امر به خوبی نشان میدهد که حلقه امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی، چقدر آسیب پذیر و قابل نفوذ است.
و در بررسی پرونده او نیز شنیدهها حاکی از این مطلب بود که قاضی پرونده، خود یکی از اعضای هیأت مدیره یکی از شرکتهای تجاری متهم- شهرام جزایری- بوده است!
و در سالهای بعد حجم فساد مالی مفسدان از یکصد و شصت میلیارد تومان به سه هزارمیلیارد تومان مبدل میشود.(پرونده موسوم به فساد سه هزار میلیارد تومانی)
و رییس یکی از بزرگترین بانک های دولتی ایران- بانک ملی ایران- که متهم به دخالت در این فسادها بوده است به راحتی از کشور گریخته و خارج از ایران میرود.
فساد اداری، از اوایل دهه هفتاد در جمهوری اسلامی ایران، بسط فوق العاده ای پیدا کرد.
تا جایی که یکی از موضوعات خطبه های نماز جمعه تهران و قم، درخواست خطبا از حکومت برای مبارزه با فساد اداری و خصوصاً رشوه بوده است.
و در عین حال نهادهای اداری مانند شهرداری ها- اعم از تهران و سایر شهرها- همواره در نزد افکارعمومی به عنوان یکی از ارکان فساد زا و بلکه مسبب فساد اداری شناخته شده و کم و بیش از یک حاشیه امنیتی برخوردار بوده اند.
چنان که تنها در یک مورد که شهردار تهران - غلامحسین کرباسچی- در سال های پایانی دهه هفتاد به دادگاه فراخوانده شد نه فضای عمومی جامعه و نه ساختار سیاسی، تاب و تحمل این دادگاه را نیاورده و به خاطر فشارهای بیرونی و ضعف درونی، دستگاه قضایی وادار به عقب نشینی شد.
در عرصه سیاست خارجی، جمهوری اسلامی نیز سیری رو به افول داشته است.
و رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران- آیت الله خمینی- که در نهایت ناگزیر شد به خاطر واقعیت ها، جام زهر را سر کشد.
و گویی این جام آن قدر کشنده بود، که او نیز بعد از نوشیدنش دیگر تاب ادامه حیات در این دنیای رو به تلاشی را نداشت.
و شاید به همین خاطر هم بود که بعد از آن حادثه، کمتر سخرانی کرد و در تلویزیون ظاهر شد.
و کمتر از یک سال بعد از سرکشیدن جام زهر نیز درگذشت.
آیت ا.. خمینی معتقد بود که معیشت مردم گرچه بسیار مهم است، اما نباید موجب غفلت از وظیفه اصلی جمهوری اسلامی که همانا صدور انقلاب و نجات مردم جهان از دست مستکبران است را غافل کند.
و او این غفلت را خطری بزرگ و خیانتی سهمگین میدانست.((صحیفه امام، جلد 21، ص324)
اما واقعیتها موجب شد که جمهوری اسلامی، به تدریج آرمان پیشرفت و توسعه – که آرمان دنیای متجدد بود- را برای خود برگزیند.
هر چند که نائل شدن به توسعه بیش از آن که نیازمند یک تصمیم سیاسی باشد، مستلزم یک تحول فکری و قلبی است.
و چون جامعه ایرانی خود را مهیای این تحول نکرده و نمیکند، تلاش های جمهوری اسلامی در راه دشوار تجدد و توسعه نیز دست و پا شکسته و رو به تلاشی است.
در حقیقت جمهوری اسلامی در سالهای پس از درگذشت رهبر فقید انقلاب ناگزیر ازعقب نشینی بود.
تا جایی که اکنون دیگر، ایالات متحده به عنوان دشمن جمهوری اسلامی شناخته نمیشود.
و حتی می توان با آن گفت و گو و سازش کرد.
و چه بسا اگر مصالح اقتضا کنند، امکان دارد متناسب با وضع جدید، تاریخ گذشته را نیز دستکاری کرد.
و ادعا کرد که حتی رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران نیز چندان مایل به گفتن مرگ بر آمریکا نبوده.
اکنون دیگر فضا، فضای سالهای پنجاه و هشت و نه نیست که حتی کامیونداران هم با تریلرهای خود و برای حمایت از اشغال سفارت آمریکا و دانشجویان پیرو خط امام، مقابل سفارت آمریکا، مانور بدهند.
بلکه وضع به عکس شده.
و اکنون حتی بدنه افکار عمومی نیز آن قدر تمایل ندارد که در خیابانهای تهران هم شاهد پوستر و بیلبوردی علیه آمریکا باشد.
در سیاست داخلی، شکاف و نزاعهای ایدئولوژیک و سیاسی، گاه تمامیت و امنیت ملی را به خطر میاندخت.
نزاع دو جریان اسلام گرا و روشنفکر، بعد از فروپاشی شوروی شکل جدیدی گرفت.
در این نزاع، هر بار هر کدام از جریانهای که به قدرت سیاسی نائل شدهاند، به حذف جناج مقابل خود و عمدتاً با روشهای خشن اقدام کردهاند.
این نزاع ها که جوهره آن را کسب قدرت سیاسی، تشکیل میدهد، در مواردی نیز شکل رادیکال و خونین به خود گرفت.
چنان که فی المثل در حوادث پس از انتخابات سال 88، اختلاف میان موافقان و مخالفان، میرفت که ایران را نیز به وضعی مانند کشورهای عربی مانند مصر و یا حتی بدتر از آن مانند افغانستان و سوریه و عراق دچار کند.
البته ساختار سیاسی جمهوری اسلامی میپنداشت- و این پندار خود را همواره نیز بیان می کرد- که مهم ترین علت حوادث سال 88، تلاش های دولت های خارجی مانند ایالات متحده، انگلستان و اسراییل، بوده است.
و البته این ادعا نیز در جای خود درست است.
اما مسأله مهم این است که اگر جامعه ایران، آماده این بحران نبود، این تلاشهای خارجی چگونه میتوانست موجب به وقوع پدیده به اصطلاح فتنه شوند؟!
به این معنا که خصومت های ایالات متحده و سایر کشورهای متجدد تنها می توانست نقش فاعلیت فاعل، را در حوادث سال88، ایفا کند.
اگر جامعه ایرانی خود دچار شکاف درونی نبود، و قابلیت و استعداد وقوع این بحران ها را نداشت و به مثابه مخزنی از باروت نشده بود، چگونه چاشنی اقدامات ایالات متحده می توانست ایران را منفجر کند؟!
در حقیقت حوادث سال 88 نشان داد که چقدر جمهوری اسلامی ضعیف شده است.
جمهوری اسلامی در بدو تأسیس خود و در سال 58 در دهها نقطه از ایران، با شورشهای اغلب مسلحانه مواجه شده بود.
اما در آن سالها، نهالی بانشاط بود.
و به همین دلیل توانست در مدت کوتاهی با همه این بحران های داخلی مواجهه پیدا کند و امنیت را برقرار کند.
اما در سال 88، شورش فقط محدود به یک شهر – تهران- بود.
و جمهوری اسلامی نزدیک به شش ماه درگیر حوادث بود.
نکته تفکر برانگیز که کمتر بدان توجه میشود این است که در طول این شش ماه عمده نهادهای رسمی کشور دچار سردرگمی و بهت و حیرت بودند.
و تنها بعد از تظاهرات نه دی بود که حوادث سال 88 به شکل نیم بند، و آن هم تنها در مقام ظاهر و نه حقیقتاً خاتمه یافت.
حوادث سال 88، نشان داد که ساختار اجتماعی جمهوری اسلامی چقدر آسیب پذیر و در معرض بحران است.
باید به این فرضیه به صورت جدی فکر کرد که مهمترین عامل حوادث سال 88 همانا دوپاره شدن جامعه ایرانی و دوگانه سنت-تجدد بود.
این دوپارگی بارها و پیش از حوادث سال 88 خود را در ایران نشان داده بود.در حقیقت تقابل سنت و مدرنیته همواره در یک صد سال گذشته وحدت اجتماعی ایران را مورد تهدید قرار داده است.
و این شکاف با جمهوری اسلامی و یا پیروزی انقلاب اسلامی ایجاد نشده.
اما در سالهای پس از تأسیس جمهوری اسلامی نیز تشدید شد.
خطر این شکاف و در معرض تهدید قرار گرفتن امنیت ملی جمهوری اسلامی و جامعه ایران بسیار جدی بوده و هست.
و اهمیت این موضوع خطیر نیز اجمالاً به نزد رهبر انقلاب اسلامی-آیت الله سید علی خامنه ای- درک شده بود.
و ایشان خود به مرور و در از سالهای پایانی سالهای دهه هفتاد،تلاش داشت با طرح موضوع «آزاداندیشی»، از وقوع بحران های قریب الوقوع جلوگیری کنند.
و رهبر ایران مدتی پس از حوادث سال 88، با ابراز گلایه از عدم توجه به مسأله آزاداندیشی، این نکته را خاطر نشان کرد که اگر به نهضت آزاداندیشی، اعتنا شده بود و اندکی فضای دیالوگ و گفت و گو را به جای فضای خصومت و خشونت نشسته بود، حوادث سال 88 پیش نمیآمد.
اما مسأله ای که به نظر میرسد که حتی رهبری نظام نیز از آن غفلت ورزیده است، این موضوع است که آزادی اندیشه، فرع بر وجود اندیشه است.
و قومی که در انحطاط تفکر است انگیزه ای برای آزاداندیشی ندارد.
و اندیشه و تفکر نیز با تذکرات دلسوزانه و اخلاقی و یا خطابه و سخنرانی رهبران انقلابی تأسیس نمی شود.
تفکر، با بیرون آمدن از منزل جهل مرکب آغاز میشود.
و قومی که میپندارد همه چیز را میداند و هر کاری را می تواند انجام بدهد، چگونه میتواند به تفکر نائل شود؟!
قومی که ادعای خدایی کرده و میپندارد میتواند تمدن اسلامی بسازد، فرهنگ رامهندسی کند، علوم انسانی را اسلامی کند، مدرنیته را مسلمان کند، و در نهایت این که در هیچ مسأله ای جهل ندارد و بر هر کاری قدرت دارد، اصلاً چه نیازی به تفکر دارد تا بخواهد با بحث و گفت و گو و مناظره حقیقت را کشف کند؟!
و یا قومی که میخواهد با تقلید از دیگر اقوام و نشستن در حسرت لیبرالیسم و دموکراسی و آزادی و ستایش آنها، خیال خود را خوش کند، چگونه میتواند به تفکر نائل شود؟!
اکنون در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و البته در فضای تفکر قوم ایرانی، تقریباً همه پرسش ها اندکی پس از طرح و بیان، خود بخود و به شکل اتوماتیک پاسخ می گیرند.
و هر کدام از جریان اسلام گرا، و روشنفکر، بستهای جامع و آماده برای تمام پرسشهای اندیشه برانگیز و بنیادی دارند.
ماهیت تجدد چیست؟
نسبت آرمان و واقعیت چیست؟
آیا حکومت دینی ممکن است؟
امکان فهم دین چقدر است؟
فلسفه ملاصدرا به حق است یا فلسفه نقادی کانت؟
چه نیازی به توسعه؟
چه نسبتی با آمریکا باید برقرار کرد؟
چرا باید حجاب اجباری باشد؟
آیا مهندسی فرهنگی امکان دارد؟
آیا باید علوم انسانی اسلامی تأسیس کرد؟
نسبت دین و تجدد چیست؟
آیا نیازی به فلسفه و عرفان داریم؟
فقه در دنیای کنونی چقدر راهگشاست؟
ماهیت قیامهای مردم کشورهای عربی چیست؟!
...
اکنون به مجرد طرح این پرسش ها و ده ها پرسش دیگر، دو جناح اسلام گرا و روشنفکر بلافاصله جواب های خود را بدان میدهند.
و در حقیقت پیش از انعقاد سؤال، پاسخ ها وجود دارد.
و هر جناح نیز به شکلی به این پرسشها پاسخ میدهد که زمینه مشروعیت سیاسی برای خودش فراهم شود.
تیراژ کتاب- اگر به عنوان دم دست ترین مصداق برای وضع تفکر در جامعه تلقی شود- در ایران بسیار ناامید کننده است.
و در حالی که در ایران تیراژ کتاب سه هزار نسخه است، در ایالات متحده با جمعیتی قریب به چهار برابر ایران، تیراژ صد و یا دویست هزار نسخه ای امری عادی است.
البته تیراژ کتاب به تنهایی برای قضاوت پیرامون وضع تفکر در قوم کافی نیست.
و از صرف کتابخوانی، لزوماً نمیتوان نشاط فکری - فرهنگی یک قوم را نتیجه گرفت.
چنان که فی المثل کتاب پرفروش ستاره فیلمهای سکس آمریکا، «جینا جیمسون»، که چندی پیش با عنوان «چگونه همچون ستارههای فیلمهای سکسی، عشقورزی نماییم؟» انتشار یافت، نمیتواند نشانگر حیات فکری جامعه آمریکا باشد.
( این کتاب -که حاوی خاطرات و یادداشتهای معروفترین بازیگر زن فیلمهای فیلمهای مستهجن و پورنوگرافی دنیا به شمار میرود- توانست چنان رکوردهای فروش بازار را تغییر دهد که بسیاری از خریداران آن مجبور شدند که برای مدتی بیش از دو ساعت و نیم، در صفهای پشت در یکی از کتابفروشیهای سان فرانسیسکو، منتظر بمانند.
و براساس آمار نشریه هفتگی ناشران ایالات متحده، این کتاب تاکنون 3 بار تجدیدچاپ گردیده و شمارگانی بیش از یکصدهزار نسخه از آن، به فروش رفته است.)
حتی شاید بتوان این ادعا را طرح کرد، چاپ و نشر چنین کتابهایی بیش از آنکه نشان از حیات یک قوم باشد، انحطاط فرهنگی و تاریخی آن قوم را اثبات میکند.
اما میتوان این ادعا را مطرح کرد که قومی که کتاب نمیخواند، قطعاً در نشاط فکری-فرهنگی نیست.
اکنون حوزههای علمیه نیز در وضعی بغرنج بسر میبرد.
تا آن جا که رهبر انقلاب اسلامی ایران، چندین سال پیشتر، نسبت به انزوا و یا حتی مرگ حوزه علمیه هشدار جدی داد.(آذر 86، لینک منبع)
البته حوزه های علمیه پیش از این نیز دچار یک انحطاط تاریخی شده بودند.
و حتی آیت الله خمینی، رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران، نیز در موارد متعدد از فضای بسته حوزه علمیه در سالهای ابتدایی عصر خود شکوه و شکایت کرده بودند.
و به نقل از خود ایشان در مدرسه فیضیه، قلب حوزه علمیه قم، کوزهای را که مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود آب کشیدند و تطهیر کردند.
چرا که فضای عمومی حوزههای علمیه، تدریس فلسفه و عرفان را در حکم کفر تلقی کرد.
دانشگاهها نیز وضعی بهتر از این ندارند.
و آن جه دانشگاه ها را رونق بخشیده و کلاس های درس را گرم کرده، نه تعلق خاطر به علم که نقش مدرک در کسب مشاغل و اعتبار اجتماعی است.
و دلیل عمده اهتمام اساتید به آی اس آی نویسی و تولید مقالات علمی نیز نه برای پیشرفت علمی که به قصد بالابردن رتبه علمی انجام میشود.
و گرنه ایده هایی که قابلیت تبدیل به ثروت دارند را هیچ گاه به شکل مقاله در سایت ها و مجلات بازنشر نمی دهند.
بلکه تنها پژوهش های نظری و ایده هایی که در مرز علم قرار دارند و عمدتاً با نیاز کشورهای توسعه یافته متناسب است، را برای آی اس آی بر میگزینند.
در عرصه اقتصادی، اقتصاد ایران، از اواسط قرن گذشته دچار بحرانهای جدی شده بود.
و اقتصاد ایران از یک صد سال پیشتر به این سو هیچ گاه نتوانسته است به یک آرامش نسبی دست یابد.
و بدتر انکه هر تلاشی برای بهتر کردن اقتصاد ایران، در نهایت امر خود به تلاشی بیشتر این اقتصاد منجر شده است.
و اقتصاد مصرفی ایران، و داشتن بالاترین سرانه مصرف در آب و برق و گاز و بنزین و مواد آرایشی و ... امکان بازسازی آسان ندارد.
این بحرانهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، البته یک روی سکه است.
و در سوی دیگر در ظاهر امر، جمهوری اسلامی، قدرتمندتر از گذشته است.
و فی المثل پیشرفت های تکنولوژیک جمهوری اسلامی ایران در عرصه انرژی هستهای، نانو، سلولهای بنیادی، ماهواره، تسلیحات نظامی پیشرفته نظیر جنگنده ها و یا پهبادهای جاسوسی و ...، نشان از قدرت جمهوری اسلامی تلقی میشود.
اما تجربه شکست تاریخی و فروپاشی بزرگ اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که پیشرفتهای نامتوازن، نه تنها مایه استحکام سیاسی نمیشود.
بلکه چه بسا این پبشرفتها در درازمدت خود به فروپاشی سیاسی میشود.
چنان که شوروی که بمب اتم در دست داشت و اولین فضانورد را حتی پیش از آمریکا به فضا فرستاد-یوری گاگارین-
اما بعد از هفتاد سال تلاش، در نهایت از هم فروپاشید.
هر چند که دقت در همین پیشرفت های تکنولوژیک نشان میدهد که حتی در همین موارد نیز چندان به نیازهای حقیقی و بومی ایران توجه نشده.
فی المثل تا کنون کمتر تحلیل جامع و غیرسیاسی، از تأسیس و بسط انرژی هسته ای در ایران ارائه شده.
و موضوع انرژی هسته ای همواره در زرورق عباراتی نظیر انرژی پاک و ارزان- که نه پاک است! و نه ارزان!!- و یا به خاطر نزاع های سیاسی با جهان متجدد بدیهی و بی نیاز از بحث انگاشته شده.
و چه بسا پرسش از نیاز به انرژی هسته ای در حکم بلاهت و یا خیانت به کشور و وطن و یا همدستی با دشمنان باشد.
اما مسأله این است که انرژی هسته ای از زمان ورود خود به ایران در زمان رژیم پهلوی، نیز بدون پرسش و تأمل و صرفاً به خاطر ظاهر پررنگ و لعاب آن بود.
چون درعصر پهلوی نیز عقل توسعه در ایران حاکم نبود.
اساساً همواره جامعه را نظمی اداره میکنند.
و حتی در بی نظمی نیز نظمی حکمفرماست.
و این نظم این است که همه ارکان یک جامعه با هم مشوش و بیمار میشود.
در این وضعیت حوزه علمیه و دانشگاه، بازار و خیابان و اداره با هم متناسب اند.
و یکی، از دیگری متباین نیست.
اکنون جمهوری اسلامی اگرچه در مقام اثبات و نظر هنوز پر ادعا و داعیه است.
اما در مقام ثبوت و جهان خارج رو به فروپاشی و شکست است.
این فروپاشی البته لزوماً به شکل آنچه که در اتحاد جماهیر شوروی رخ داد رخ نمی دهد.
چرا که ساختار اتحاد جماهیر شوروی، اساساً از اتحاد کشورهای متختلف تشکیل شده بود.
اما ایران ساختی متفاوت دارد.
هر چند در این دهکده جهانی، همه دنیا با هم به فروپاشی و تلاشی میروند.
هنگامی که همه جهان رو به فروپاشی است، هیچ کشوری از این تلاشی و فروپاشی مبرا نخواهد بود.
اما حتی اگر جمهوری اسلامی از هم فروبپاشد، آیا میتوان نتیجه گرفت که انقلاب اسلامی هم شکست خورده است؟!
به هیچ وجه.
نه از فروپاشی آمریکا، میتوان فروپاشی دنیای متجدد را نتیجه گرفت.
و نه از تلاشی و تجزبه جمهوری اسلامی این نتیجه منطقی را استنتاج کرد که انقلاب اسلامی هم رو به انحطاط است.
چنان که از شکست مسلمانان در طول 1400 سال گذشته نمیتوان این نتیجه گرفته که طرح دین و اسلام یک طرح باطل و شکست خورده.
بلکه شناخت کنونی، تذکری است که ما را به ادامه پژوهش فرا می خواند.
زیرا موضوع پژوهش ما نه جمهوری اسلامی و وضع کنونی عالم، بلکه پرسش از ماهیت انقلاب اسلامی ایران است.
پس باید برای تحقیق پیرامون نسبت مدرنیته و انقلاب اسلامی پا را فراتر نهاد و از ساحت ظاهر به باطن سیر کرد.
مهمترین سند بر فروپاشی تجدد، جدا شدن ظاهر از باطن و به تمامیت رسیدن تفکر تجدد است.
هر چند هیچ پیش بینی دقیقی از روز و ماه و سال این فروپاشی نمی توان ارائه کرد.
و اساساً ادعای پیش بینی زمان تقویمی تجدد، خود با نظام فکری تجدد مناسب است.
زیرا در فضای تفکر سوبژکتیو که روح تمدن مدرن است، عالم و آدم و تاریخ همه مقهور اراده و تصور بشر هستند و می توان در باب آنها قضاوت کرد.
پس هر ادعا در باره زمان تقویمی فروپاشی عالم متجدد، خود نیز یک ادعا و گزاره سوبژکتیو و مدرن است.
حقیقت امر این است که تمدن کنونی و حتی کشورهای بزرگ آن چه بسا تا 200 سال دیگر نیز استمرار داشته باشد.
چنان که بریتانیا گرچه اکنون سیطره خود را بر عالم از دست داده، اما نابود نشده.
و نیز همین طور است سرنوشت استعمارگران پیری مانند اسپانیا و پرتغال.
اما این مسأله مسلم است که که دیگر مدرنیته را نمیتوان تنها تمدن، و تمدن مطلق و مسلم انگاشت.
در باب انقلاب اسلامی ایران، نیز وضع تا حدی به همین شکل است.
باید از وضعی که توصیف آن گذشت، پا را فراتر نهاد.
و به تفکری که باطن جمهوری اسلامی و به مثابه روح مدبر آن است، نظر کرد.
زیرا اسلامگرایان می توانند ادعا کنند که جمهوری اسلامی گرچه بیمار است، اما این بیماری قابل علاج و بهبودی است.
و در این سخن هم نمی توان با آنها مناقشه کرد.
اما میتوان از علل وقوع این بیماری ها پرسش کرد.
و ببینیم که ریشه این شکست های کنونی از کجا ناشی شده است؟!
و آیا حقیقتاً همان گونه که اسلام گرایان ادعا می کنند، میتوان انتظار بهبود و برون رفت از وضع موجود را داشت؟!
این نکته جای انکار ندارد که مادامی که تفکر انقلاب اسلامی، نشاط داشته باشد، جمهوری اسلامی میتواند بر تمامی این مشکلات فائق شود.
پس برای قضاوت دقیق پیرامون جمهوری اسلامی، باید به تفکری که باطن آن است رسوخ کرد و امکانات آن را بررسی کرد.
بررسی نظریه ولایت فقیه، به عنوان فلسفه سیاسی مبین انقلاب اسلامی، می تواند نقطه عزیمت مناسبی برای قدم بعدی این پژوهش باشد.
این موضوع، مباحث فصل دوم این پژوهش را تشکیل خواهد داد.
در فصل چهارم نیز فلسفه تاریخی که در انقلاب اسلامی ایران با آن تأسیس و تبیین شده است را بررسی خواهیم کرد.
این بررسی تاریخی هم به گذشته و هم به آینده از منظر انقلاب اسلامی خواهد نگریست.
و فلسفه تاریخ انقلاب اسلامی را مورد دقت قرار میدهد.
و نکته پایانی آن که نباید فراموش کنیم که شکست جمهوری اسلامی-حتی اگر حقیقت داشته باشد- برای هیچ کس مایه مسرت نخواهد بود.
بلکه بیشتر موجب بیم و ترس خواهد بود.
و حتی مخالفان جمهوری اسلامی- اعم از سبز و بنفش و ... - نیز باید بدانند که جمهوری اسلامی با تمام تلاش وعقبه ای که داشت، در کمتر از پنجاه سال به این مشکلات بزرگ دچار شده.
و معلوم نیست که توان و تدبیر مخالفان جمهوری اسلامی نیز خیلی بیشتر از ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی باشد.
آن ها نباید فراموش کنند که اگر همه بحران ها قابل درمان بودند، اروپا و آمریکا نباید به این وضع کنونی ، مبتلا می شدند.
و مسلم است که مشکلات کشورهای توسعه یافته به خاطر نبود دموکراسی و وجود استبداد دینی-بنا به تحلیل جریان روشنفکر از وضعیت ایران- نبوده و نیست.
غرب در عین داشتن آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و بدون محدودیتهای دینی، باز هم در بحران است.
پس نباید پنداشت که مشکلات کنونی جمهوری اسلامی، به خاطر رهبران روحانی و دینی بودن حکومت است.
درحقیقت شکست جمهوری اسلامی- اگر رخ دهد- بیش از اینکه بخواهد موجب خوشحالی و سوت و کف جریان اپوزیسیون باشد- تذکر و هشداری جدی است بر محدودیتهای تلاشهای بشری.
هشداری به این مطلب که تنها با اقدامات سیاسی و کسب قدرت به موفقیت دست یافت.
چنان که اسلام گرایان نتوانستهاند با کسب قدرت به مقصود خود نائل شوند.
و تا کنون نتوانستهاند جامعه مطلوب خود را بنا کنند.
هر چند که بنا کردن جامعه مطلوب امری زمان بر است.
اما دست کم این بوده که سیر حرکت در جمهوری اسلامی، چندان امیدوار کننده نبود.
تذکر: این متن ممکن است مورد ویرایش قرار گیرد.