تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

گریز از مرکز سیاه‌چاله

جمعه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۰، ۰۱:۲۹ ب.ظ

1- چند وقت پیش رسائل شیخ انصاری را می‌خواندم. به روایت جالبی از امام صادق علیه‌السلام برخوردم.  حضرت در این روایت فرموده‌بودند که "مردم به گونه‌ای برای جعل احادیث ما اهل بیت سعی وکوشش می‌کنند که انگار خداوند جعل احادیث ما را بر ایشان واجب ساخته‌است!"

2- وضع کنونی عالم وضع خوبی نیست. این خیلی مشکل بزرگی است.

اما مشکل بزرگتر از زمانی آغاز می‌شود که انسان زبان به انتقاد بگشاید. کافی است که بگوید چرا زمانه این چنین است؟ بگوید در دانشگاه نمی‌توان دین‌داری کرد. بگوید با سیستم مرکز مدیریت قلب می‌میرد و عقل زائل می‌شود و عمر تباه. بگوید محال است که با نظام آموزشی دبستان تا دبیرستان، بچه های ما علم بیاموزند. بگوید که اگرچه چرخ عالم ماده با اعتباریات می‌چرخد اما اعتباریات را نباید به جای حقایق نشاند و نباید اعتباریات را پرستید. آن‌جا که کسی بگوید فعالیت‌های فرهنگی ما پوچ شده‌است و کف‌گیر‌ها به ته دیگ خورده‌است. آن وقت که کسی از سر دلسوزی به مردمی که لختی را، لباس نامرئی می‌پندارند، بگوید پادشاه لخت است... و در نهایت بگوید، محال است که هم بتوان دل در گرو عشق تکنولوژی فریبای غرب داشت و هم بتوان دین‌داری کرد.

این جاست که دعوا آغاز می‌شود. بلافاصله سیل انتقادها، اعتراضات، پرخاش‌ها و در نهایت تهمت‌ها نثار آدمی می‌شود. می‌گویند تو اگر خودت نتوانسته‌ای در دانشگاه درس بخوانی چرا بقیه را از دانشگاه ناامید می‌کنی؟ اگر خودت عرضه پیشرفت نداشتی چرا پیشرت ژاپن را مسخره می‌کنی؟ اگر آدم منظمی نیستی چرا می‌گویی این نظم موجود، نظم معاویه‌ای ‌است؟ اصلاً چرا شما مدام انتقاد می‌کنید؟ چرا فقط حرف می‌زنید؟ چرا راهکاری ارائه نمی‌کنید؟

 من در سال‌های گذشته بسیار با این برخوردها متوجه شده‌ام. آدم‌هایی با ما این گونه برخورد می‌کردند، که بعضاً هیچ‌گاه یکدیگر را ندیده بودند. برخی این سخنان را در مرز بازرگان به ما می‌گفتند. برخی نیز در دانشگاه صنعتی اصفهان. و سؤال مهم اینکه آدم‌هایی که اینچنین از هم دورند چگونه این‌قدر حرف‌هایشان شبیه هم شده‌است؟ وقتی بیماریی اپیدمی شد مشکل از ضعف بدنی یک نفر نبوده‌است بیماری مهلک بوده است.

این روحیه و اخلاق که اکنون در میان مردم شایع شده‌است اختصاص به شهر و استان خاصی ندارد. زیاد خود را ناراحت نکنید تنها این اطرافیان شما نیستند که با شما این‌گونه برخورد می‌کنند. سیاه‌چاله مدرنیته به راحتی  اجازه گریز از مرکز را به کسی نمی‌دهد حتی پرتوهای نور هم توان نجات از آن را ندارند و به همین خاطر آن را سیاه‌چاله خوانده‌اند. تنها خداست که می‌تواند بر سیاه‌چاه غلبه کند و نیز انسان‌هایی که حب به مرکز سیاه‌چاله ندارند و بنده ولایت الله شده‌اند.

در دورانی که بشر خود را فاعل محض می‌داند و ادعای خدایی می‌کند، عجیب نیست که تصور کند می‌تواند برای هر مشکلی که خود ایجاد کرده، راهکاری بیابد و طبیعی است که بلافاصله به دنبال راه حل و پیشنهاد بگردد. غافل از اینکه اگر بشر خدا داشت، بنده مدرنیته نمی‌شد و انسان‌هایی که مدرن هستند نمی‌توانند برای گذار از مدرنیته نظر دهند! و باید دستی از غیب بیرون آید او را از این مهلکه نجات دهد.

قصه زمانه ما این است: گویی خداوند بر مردم این عصر واجب کرده‌است که هر حرف خلاف‌آمد عادتی را در نطفه خفه کنند!

بلافاصله با گفتن این حرف‌ها تو را ساکت و نه قانع کنند: مشکل از خودت است، تو با این افکارت منزوی خواهی شد، تو با این راهی که در پیش گرفته‌ای ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه خواهی شد، این حرف‌ها خوب است اما آرمانی است و زندگی چیز دیگری است، شما هنوز جوان و خامید و فضا را نمی‌شناسید، ما هم در جوانی از این حرف‌ها می‌زدیم ولی بعداً ازآن‌ها کوتاه آمدیم، حرف‌هایت انتزاعی است و صحنه عمل چیز دیگری است!

جالب‌ آن‌که این افراد خودشان هم اذعان دارند که اجمالاً مشکلاتی وجود دارد اما تا کسی لب به سخن می‌گشاید به او پرخاش می‌کنند. و جالب‌تر اینکه از سر دلسوزی، آدم را از این تفکرات خطرناک نهی می‌کنند و اگر تمام تلاش‌هایشان به جایی نرسد اقدام به توزیع پنبه می‌کنند! تا حرف‌های ما بقیه را اغفال نکند و هر جا می‌نشینند می‌گویند فلانی تفکرات انحرافی دارد و مبادا به حرف‌هایش گوش دهید و توجه دارید که منظورشان از انحرافی بودن، انحراف نسبت به اندیشه منحرف خودشان است!

 من علت همه این رفتارها را کشف‌کرده‌ام!

عموم مردم زمانه کنونی با مدرنیته عهد قلبی بسته‌اند. نقد مدرنیته و ارزش‌ها و اعتباریاتی که مدرنیته بنا نهاده است در حکم توهین به بت‌هایشان است و بنابراین حق دارند که از ما عصبانی شوند.

عده دیگری هم عهد قلبی با غرب ندارد هنگامی که اندیشه خود را بر زبان می‌آورند چون زبان بیان و قوت استدلال ندارند به راحتی متهم و محکوم می‌شوند و بعد از مدتی به این نتیجه می‌رسند که شاید واقعاً مشکل از جانب خودشان بوده‌است!

22 سال فکر می‌کردم نطفه‌ام حلال نیست. اکنون فهمیده‌ام که پادشاه لخت است. این بار مانند سال‌های گذشته به سرعت فریاد نخواهم زد. این‌بار رسائل شیخ و اسفار ملاصدرا را خواهم خواند تا با زبان خودشان به آنها لختی پادشاه را اثبات کنم.

3- مردم این عصر نذر کرده‌اند که بر سر هر کس که حرف جدیدی بزند، سنگ بیاندازند. خصوصاً اگر مأنوسات طاغوتی آن‌ها را به سخره بگیرد.

خدایا تحمل خوردن سنگ‌ها را به ما بده!

  • ۹۰/۰۱/۱۹
  • صادق دهقانی

نظرات  (۱)

دلم کباب شد برات که اینقد مظلومی
بیدار شو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی