نیازهای وهمی
پندار ما این است که مدرنیته با رفع
نیازهای ما، به ما خدمت بزرگی کردهاست. در حالی که غرب نیازهایی را که خود ایجاد
کرده، را برطرف میکند.
میخواهیم خانه خود را شبها روشن کنیم. نیاز به «لامپ» داریم.
لامپ میسازیم.
برای ساخت لامپ به «تنگستن»، «شیشه»، «سیم» و از همه مهمتر خود «برق» نیاز داریم. برای داشتن هر کدام از این اشیاء، انجام کارهایی لازم است.
باید معادن تنگستن و مس استخراج شوند.
سنگ آنها به کارخانه بروند و ذوب شوند تا در رشته لامپ و سیم برق قابل استفاده شوند. برای انتقال برق از نیروگاهها به شهرها از «آلومینیوم» استفاده میشود. زیرا گر چه افت ولتاژ، در آن نسبت به مس زیادتر است، اما قیمت آن، از مس بهصرفهتر است.
پس باید آلومینیوم نیز از قعر زمین استخراج و همین فرآیندها بر روی آن صورت گیرد.
برای تولید برق نیاز به «ژنراتور» داریم. ژنراتور وسیلهای است که «انرژی مکانیکی» را به «انرژی الکتریکی» تبدیل میکند. نیروگاههای برق از مکانیسمهای مختلف برای تولید انرژی مکانیکی استفاده میکنند.
یک راه، ساختن «سد» برای انباشت مقدار زیاد آب و ذخیره انرژی پتانسل و تبدیل تدریجی این انرژی به انرژی مکانیکی است.
راه دیگر سوزاندن سوختهای فسیلی مانند «نفت»، «گاز» و در برخی نقاط «ذغالسنگ» است.
این سوختها میسوزند و با احتراق آنها توربینها به حرکت در میآیند و انرژی مکانیکی تولیدی به برق تبدیل میشود.
راه دیگری که اخیراً شایع شده است،
استفاده از «رآکتور اتمی» است. رآکتورها با تولید انرژی زیاد، آب را به بخار تبدیل
میکنند. بخار آب توربینها را با قدرتی زیاد میچرخاند. توربینها انرژی مکانیکی
را به برق تبدیل میکنند.
برای ساخت «سد» نیاز به «فولاد» و مقدار
معتنابهی «سیمان» برای بتونریزی است. برای نیروگاههای فسیلی نیز باید نفت را اکتشاف
کرد و سپس آن را از اعماق زمین یا دریا استخراج کرد.
در «پالایشگاه» آن را تصفیه کرد.
برای ساخت پالایشگاه باید «لوله» ساخت.
پس باید مقدار زیادی «آهن» استخراج و
فرآوری کرد.
برای ساخت نیروگاه اتمی، باید «اورانیوم» را از دل زمین استحصال
کرد.
اورانیوم فلزی است که دو ایزوتوپ 235 و 238 دارد.
ایزوتوپ لازم برای فرآیندهای هستهای، اورانیوم 235 است.
غنای اورانیوم 235 در سنگ معدن آن، بسیار پایین و در حدود هفت دهم درصد است. باید ابتدا غنای اورانیوم 235 را به دستکم 3 تا 5 درصد رساند.
«سانتریفیوژ گازی» روشی مرسوم برای این کار است.
سانترفیوژها باید استحکام و مقاومت در برار خوردگی بالایی داشته باشد.
برای ساخت آنها باید محاسبات کاملاً دقیق
باشند.
انجام این محاسبات، از مهندسان ساختهاست.
مهندسها باید ابتدا دوازده سال از دبستان تا دبیرستان درس خواندهباشند و سپس چهار سال آموزشهای لازم را در «دانشگاه» دیده باشند.
همچنین برای انجام این محاسبات «چرتکه» کافی نیست.
بلکه باید «کامپیوتر» ساختهشود.
برای ساخت کامپیوتر نیاز به مواد نیمههادی ...
***
جان کلام همینجاست:
«مدرنیته، با ساخت تکنولوژی نیازهایی را که «خود» پدید آوردهاست برطرف میکند! »
دوازده هزار سال بشر به دنبال برق نبود.
آیا عقل و توانایی این کار را نداشت؟
یا شاید چندان کمبودی از بابت فقدان برق حس نمیکرد؟!
یا شاید بهتر میدانست که با کمی روغن حاصله از چربی حیوانات شب خود را روشن کند و کارهای خود را به روز محول میکند؟
خصوصاً که با هشت ساعت خواب در شب، چندان نیز به لامپهای پرنور نیازی نداشت.
شاید پیشینیان ما اجمالاً این نکته را متوجه شده بودند که اگر اجازه ورود «نیازهای وهمی» به زندگی خود را دهند، باید ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست به کار شوند تا کمی خانههاشان پرنورتر شود.
حقیقت این است که میوه تکنولوژی بر خلاف آن چه در کشورهای غربزده تبلیغ میشود، نه «رفاه» که «قدرت» است و نیچه - فیلسوف آلمانی- به خوبی این نکته را به ما تذکر میدهد که غرب و بشر غربی چیزی نیست جز «اراده به قدرت».
هر چند که همین «اراده به قدرت» نیز اکنون دیگر کم رنگ شده و جای خود را به «اراده به اراده» داده.
در حقیقت اکنون ما ابزار میسازیم و علوم جدید کشف میکنیم، چون کاری جز این برای خود در عالم متصور نیسیتم.
اکنون تکنولوژی برای رفاه ما ساخته نمیشود، اکنون تکنولوژی فلسفه حیات ما را تأمین می کند.
این وابستگی به تکنولوژی شاید یکی از خطرناکترین ابعاد تکنولوژی در زندگی ما باشد. خطری که شاید از بمب اتم هم بیشتر باشد.
چرا که اگر بمب اتم تن انسانها را نابود میکند، این جنبه از تکنولوژی، معنای زندگی انسان را هدف میگیرد.
دردرآورتر اینکه هنوز در این سر عالم مردمان غربزدهای چون ما در سودای «ژاپن اسلامی» شدن و یا جمع «مدرنیته و دین» و تعابیری از این دست هستند.
حقانیت تکنولوژی آن قدر بر اذهان غلبه کرده، که به گفته یورگن هابرماس، دیگر فیلسوف آلمانی، «اکنون تکنولوژی، خود به یک ایدئولوژی تبدیل شده».
و جالب این که اکنون که غرب به بن بست رسیدهاست، اما غربزدههای بیهویتی که پشت سر او در راه تجدد هستند، گویی چندان تمایلی ندارند این بن بست را ببینند!
شاید بهتر باشد هم چنان که بشر به تدریج ودر طی نیم قرن به قدرت تکنولوژی دست یافت، کم کم به فکر عالم بدون تکنولوژی باشیم.
هر چند که این کار قطعاً درکوتاه مدت ممکن نیست، ولی مگر خود تکنولوژی در کوتاه مدت به چنین پیشرفتی نائل شد؟!
شاید بهتر باشد به جای تقدیس تکنولوژی و یا حتی کنار نهادن آن و زندگی در غار، دست به کار نقد تکنولوژی و بحث در باب ماهیت و پرسش آن بپردازیم.
هیدگر میگفت: «پرسش، تقوای تفکر است.»
و شاید یکی از مهمترین مقولاتی که در عصر ما بایست، محل پرسش واقع شوند، تکنولوژی و تکنیک باشند.
خودآگاهی و شناخت ماهیت تکنیک و تکنولوژی، تنها راه نجات زندگی بشر از آن است و بس.
- ۹۰/۰۱/۳۰