تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

دیدار با دکتر رضا داوری اردکانی

شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۰۲ ق.ظ

از سفر اکراه داشته و دارم.

خصوصاً اگر مقصد سفر شهر «تهران» باشد.

«تهران» اگر چه، برج میلاد دارد، ‌میدان آزادی دارد، پل جوادیه دارد، مجلس سبز! بهارستان دارد، کاخ نیاوران دارد و کاخ گلستان و هزار چیز دیگر.

اما تهران «خدا» ندارد.

مدتی بود می‌خواستم برای دیدار با دکتر «رضا داوری اردکانی» و طرح برخی سؤالاتم با او، رنج سفر را به جان بخرم و راهی شهر دود و دم، ‌شهر بی‌عالَم، «‌تهران» شوم.

اما تقدیر به گونه‌ای رقم خورد که بی‌نیاز از این سفر طاقت‌فرسا شدم.

سه شنبه و چهارشنبه هفته گذشته، «رضا داوری اردکانی» فیلسوف و متفکر و غرب‌شناس، مهمان شهر اصفهان بود.

سه‌شنبه در دانشگاه صنعتی سخنرانی داشت و چهارشنبه در دانشگاه اصفهان.

سه شنبه شب برای انجام کاری به دانشگاه صنعتی رفته‌بودم.

حدوداً تا یازده و نیم شب کارم به طول انجامید.

در راه برگشت از دانشگاه یادم افتاد که دکتر داوری دانشگاه‌است. از میانه  راه، به دانشگاه برگشتم تا صبح زود قبل از آنکه دکتر داوری برای سخنرانی از مهمانسرا برود، ‌او را ببینم.

فردا صبح به مهمانسرا رفتم.

به در اتاق 303.

فیلسوف به دم در آمد.

بسیار پیرتر از آن بود که می‌پنداشتم.

سلام کردم و گفتم که چند سؤال از محضرتان دارم.

ایشان فرمودند که باید برای سخنرانی بروند.

تصور می‌کردم سخنرانی دانشگاه اصفهان ساعت ده باشد و بتوان نیم ساعتی فیلسوف را به سخن وادار کرد.

اما ظاهراً‌سخنرانی به ساعت هشت و نیم منتقل شده بود و برنامه و محاسبه من به همریخت. اما در نهایت قبول کردند که چند دقیقه‌ای به سؤالات جواب بدهند.

به من گفتند در لابی طبقه همکف منتظر بمانم.

استاد داوری که آمدند من شروع به سؤال کردم یکی دو سؤال در مورد کانت پرسیدم که چند دختر دانشجوی دانشگاه اصفهانی با دسته گل به دنبال فیلسوف پیر آمدند تا او را تا دانشگاه اصفهان همراهی کنند.

ولی به قول استاد این پسرک جوان نمی‌گذاشت تا ایشان بدون جواب به سوالاتش، به برنامه خودش برسد.

استاد قصد رفتن کرده بود.

اما من تنها دو سه دقیقه موفق شده بودم فیلسوف را ببینم.

خواهش کردم من هم همراهشان باشم.

دکتر داروی قبول نمی‌کرد.

می‌گفتند اگر صحبت کنند دیگر توان صحبت در تالار را ندارد.

من به هر لطایف الحیلی بود، ‌او را راضی کردم و درون ماشین خودم را جا کردم.

از «ملاصدرا» و «وحدت شخصی» پرسیدم و «هایدگر» و «فردید».

این ها را کاش نپرسیده‌بودم و وقت را به سؤالات مهم‌تر و اساسی‌تر، اختصاص داده‌بودم.

زیر پل وحید سؤال اصلی را پرسیدم:

دکتر داوری اردکانی، شما در کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» می‌نویسید: انقلاب اسلامی در پی رفع مسائل دنیای کنونی است و نه دفع آنها. اما در کتاب «ما و راه دشوار تجدد» از این نظرتان برگشت می‌کنید و اصل «توسعه» را می‌پذیرید. چه می‌شود که یک فیلسوف از نظر خود برمی‌گردد؟ چه اتفاقی افتاده است؟

دکتر داوری ابتدا از شنیدن جمله‌ای که از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» نقل کردم، قدری تعجب کرد و پرسید آیا من این گونه گفته‌ام؟ گفتم :آری.

گفت: من در ابتدای انقلاب، ‌تصور می‌کردم اتفاقات دیگری رخ دهد، بعد که دیدم این گونه نشد و نمی‌شود گفتم بیایید لااقل از توسعه جا نمانیم.

از او پرسدیم: شما چرا اینقدر نا امیدید؟

گفتند: نا امید نیستم

گفتم: به حمل «اولی» می‌گویید ناامید نیستم، اما به حمل «شایع» ناامیدید!

گفتند: آخر برای حمل شایع باید نشانه‌ای دید. من نشانه‌ای برای امیدواری نمی‌بینم. ابن سینایی نمی‌بینم!

گفتم: مگر نمی‌گفتید «کار بشر به باریکی مو می‌رسد، اما قطع نمی‌شود» چرا این قدر ناامیدید، گفتم «اگر به شما بگویم جوانی دانشگاه را رها کرده‌است و به حوزه رفته و اکنون نیز قید حوزه را زده و از گرفتن شهریه نیز صرف نظر کرده تا فلسفه اسلامی و غرب بخواند چه می‌گویید؟ آیا این جوان که هم اکنون در حال سخن گفتن با شماست نشانه اتفاقات خوب در آینده نیست؟

گفتند: من برایتان آرزوی موفقیت می‌کنم، اما کار شما یک ایثار است.

گفتم: مگر نه این است که ایثار و امور اخلاقی، ریشه در باور مردمان دارد، پس باید اتفاقی در ساحت تفکر مردمان رخ داده باشد، که کسانی دست به چنین کارهایی می‌زنند!

به دانشکده ادبیات رسیدیم و دیگر وقتی برای حرف زدن نبود.

کتاب تمدن زایی شیعه استاد طاهرزاده را به ایشان هدیه دادم و گفتم «استاد طاهرزاده» مایه آشنایی ما با شما شده‌اند و این هم یکی از کتاب‌های ایشان است. هر چند در حضور فیلسوف اظهار فضل کار سختی است ولی با این حال، یک نسخه مقاله « ما و مسأله رسالت تاریخی» را به ایشان دادم.

در تالار، دکتر داوری وقتی شروع به سخرانی کرد صدایش گرفته بود.

و علت امر نیز واضح بود. یک جوان داغ،‌ فیلسوف پیر را نیم ساعت، سه ربع به حرف و چالش گرفته‌بود و دیگر برای دکتر، برای سخنرانی رمقی نمانده بود.

از قضا، دکتر داوری در سخنانش گفت «اگر می‌بینید صدایم گرفته‌است، بخاطر آن است که امروز صبح یک عزیزی مزاحم شد و ما را به حرف گرفت و اکنون قدری سخن گفتن برایم سخت شده‌است.»

من هم اصلاً‌ به روی خودم نیاوردم که آن مزاحم، من بوده‌ام.

داوری سخن خود را چنین آغاز کرد: «کسی با شما سخن می‌گوید که هفتاد سال کتاب خوانده‌است!»

به پرسش و پاسخ‌ها رسیدیم. چند سؤال شفاهی و کتبی پرسیده‌شد.

به تدریج همهمه شد و کار از دست مجری جلسه هم خارج شد.

جوانان داغ، حس‌می‌کردند سؤالاتشان با سخنان فیلسوف پیر و دنیا دیده، جواب داده نشده و قانع نمی‌شدند.

و البته حق هم داشتند. ناگهان یک دختر دانشجو که ظاهراً خود نیز دانشجوی رشته فلسفه بود، بدون میکروفون و با صدای بلند پرسید: «استاد ما اصلاً چرا باید فلسفه بخوانیم،  اصلاً ما چرا سؤال نداریم؟»

همه دریافته‌بودند که گمشده‌ای دارند ولی نمی‌دانستند چه چیز را گم کرده‌اند و به دنبال چه می‌گردند.

همه با التماس و لابه و الغوث الغوث گفتن، راهی برای نجات از  سردرگمی خویش می‌خواستند.

...

«انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم»، «فلسفه چیست»، «فرهنگ، خرد، آزادی»، «ما و راه دشوار تجدد»، «تمدن غربی، تفکر غربی»،‌ » سیاست، تاریخ، تفکر»، «علم، پژوهش و سیاست‌های پژوهشی»، «ما و تاریخ فلسفه اسلامی»،‌ »هنر و حقیقت» و... تنها بخشی از نوشته‌ها و تألیفات دکتر داوری اردکانی است.

نوشته های استاد داوری میتواند راهنمای خوبی در راه تفکر ما باشد. گرچه در این کتاب‌ها اطلاعاتی چندانی کسب نمی‌کنیم، ولی می‌توان از فیلسوف پیر روش اندیشیدن را آموخت. همان‌گونه که خود او نیز از استاد مرحومش «سید احمد فردید»، بیش از کسب اطلاعات، روش تفکر را آموخته‌بود.

اما فیلسوف ما خسته بود و ناامید. از او پرسیدند: اگر به گذشته بازگردد چه می‌کند؟ گفت: «در کنار فلسفه، حافظ می‌خوانم».

و نکته همین بود. فلسفه علم  مفهومی و بحثی است.

فلسفه بیش از ساز، ‌سوز دارد و بالتبع عمر می‌سوزاند.

اگر هگل می‌گفت: با بوجود آمدن فلسفه جامعه یونانی از هم پاشید، من می‌توانم بگویم اکتفاء به تفکر فلسفی آدمی را زود پیر می‌کند.

حتی جوان‌های فلسفه خوانده،  در جوانی به مثابه پیران به عالم نگاه‌می‌کنند.

راه نجات همان «حافظ» است.

حافظ چون حافظ قرآن است و ما را دعوت به «حضور» می‌کند و «معنا» و نه «حصول» و «مفهوم» می‌تواند ما را نجات بخشد.

باید راه حافظ را رفت و نه اینکه بخواهیم به صرف خواندن حافظ بسنده کنیم و گرنه با خواندن صرف  باز از مفهوم پر خواهیم شد.

راه حافظ، عرفان است و البته نه صرفاً عرفان «نظری» و کتاب و دفتر، بلکه عرفانیست «عملی». اگرچه به حق گفته‌اند که « المعرفه بذر المشاهده»، اما نباید توهم کنیم که با جمع کردن معارف وکتاب خواندن ‌رشد می‌کنیم و به خود مقصد رسیده‌ایم.

عالیترین معارف چه حکمت متعالیه صدرالمتألهین باشد که سخت به او تعلق خاطر دارم - چه فصوص محی‌الدین،‌ چه حتی تفسیر قرآن و کتاب شریف المیزان باشد همه و همه جنبه مقدمه بودن دارند. «علم حصولی» به هر نحوی از انحاء آن حتی علم توحید، نه تنها اصالت ندارد، بلکه فقط و فقط جنبه مقدمیت دارد. «علم حصولی» راهنمای ما برای «عمل» است و با «عمل» است که می‌توان به درک حضوری از عالم نائل شد.

«المعرفه بذر المشاهده» و کسی که بذر نکاشته‌باشد محصولی درو نخواهد کرد،‌ اما نباید بپنداریم « المعرفه هو المشاهده». برای آنکه به علم حضوری برسیم، بیش از آن که به کتاب و دفتر و کلاس و مدرسه نیاز داشته باشیم، به «عمل» نیاز داریم. البته در این نباید راه  فریب سخنانی را خورد که به حمل اولی از علم حضوری دم می‌زنند و به حمل شایع ما را به بدترین نوع اشتغال به  علم حصولی فرامی‌خوانند. تفصیل این کلام را در جایی دیگر خواهم گفت،‌ان شاء ا...

...

نمی‌دانم دکتر داوری اردکانی این سطور را می‌خواند یا نه؟

استاد بزرگوار، مولایم علی علیه السلام فرمودند: «من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً ». قطعاً‌ شما حق زیادی به گردن ما دارید. شما به بنده راه تفکر را آموختید و از این رو، دست‌ شما را می‌بوسم.

 اما استاد پیر و دنیا دیده ما!‌ ای کاش این‌قدر ناامید نبودید.

 و البته سخت معتقدم ناامیدی دکتر رضا داوری، یک نا امیدی روانشناختی و ساده نیست. بلکه ریشه در باورهایی است که او دارد. دکتر داوری به خوبی متفطن این معنا هست که چون در وضع کنونی، سراسر عالم مسیطر تفکر مدرنیته است، نجات از غرب به راحتی میسر نخواهد‌بود. و سر ناامیدی یا در حقیقت کم‌امیدی او همین است.

اما  استاد بزرگوار! گرچه تا اسمی دیگر رقم نخورد و عالم، عالمی دیگر نشود،‌ گره از زمانه کنونی ما باز نمی‌شود، و گرچه وظیفه ما نیز در این راه تنها این است که باید «طلب» کنیم تا فتحی حاصل شود. اما اگر حافظ علیه‌الرحمه فرمود:

 « گرچه وصالش نه به کوشش دهند

 آن قدر ای دل که توانی بکوش!»

استاد بزرگوار شاید در زمانه خودبنیادی بشر، که آدمی خود را فاعل تام‌الاختیار همه‌کارها می‌داند، جوان داغی چون من از مصرع اول غافل شده‌باشد، اما شما چرا از مصرع دوم غافل شدید؟

مگر نه آن است که «طلب» باید تعین داشته‌باشد و نه آن که تنها در ذهن، وجود پیدا کند؟ و مگر نه این‌که، او که اهل «طلب» است باید طلب خویش را در «تفکر» و در عین حال در «عمل» خویش نشان دهد؟

شاید همین کارهای عملی ما، تعین همان «طلب» باشد و خداوند را مجاب کند تا اسمی دیگر از کمالات خود را تجلی دهد!

استاد بزرگوار! سید مرتضی آوینی نیز از نوشته‌ها و سخنان شما زیاد بهره‌می‌گرفت، اما چرا به قدر شما ناامید نبود؟ راز امید و «شور» آوینی، که این دومی تنها در نوشته‌های اول انقلاب و نه متأخر شما دیده می‌شود، چیست؟

راستی استاد گران‌قدر!‌ آیا «ما و راه دشوار تجدد»، ناخواسته زمینه را برای شعار تو خالی «ژاپن اسلامی» فراهم نخواهد کرد؟!

السلام علیک و علی عبادالله الصالحین

کوچک‌ترین شاگرد شما، صادق دهقانی

یادداشت تکمیلی:

تاریخ نگارش، چهارشنبه 20 اسفند ماه 93

... واقعیت این است که در مطالبی که در سطور  فوق درج شده، تقریباً در تمامی موضوعات فکری مطرح شده با داوری اردکانی، در چند سال گذشته دچار گشت فکری گشته ام.

اما برای مستند سازی آراء از حذف این پست امتناع کردم.

خصوصاً که گویا یکی از مواردی که گوگل در جست و جوی نام "داوری اردکانی"‌ پیشنهاد می‌کند این مطلب است.

به همین دلیل تنها به ذکر چندین فقره از این موارد تغییر در اندیشه می‌پردازم.- ضرورت چنین کاری در پایان مشخص خواهد شد.-

1- سال 90 در کتاب فلسفه چیست، این عبارت را از داوری اردکانی خواندم: با حکمت متعالیه، عرفان در فلسفه منحل می‌شود.

پذیرش این تعبیر بسیار مهم، برایم بسیار دشوار بود.

اما اکنون با  استاد پیر خود همصدا هستم.

2- در باب انقلاب اسلامی، اکنون انقلاب اسلامی را نقطه ای در برابر تجدد نمی دانم.

بلکه انقلاب اسلامی را مرحله ای از بسط مدرنیته در عالم اسلام می دانم.

که به تدریج در یک سال اخیر مشغول نگارش و تنقیح این نظر و انتشار آن در وبلاگ هستم.

3- مهمترین نقطه ضعف تفکر سالهای خویش را همان بیماری بزرگ زمانه یعنی سیطره ایدئولوژی بر تفکر می دانم.

و گرچه داوری اردکانی همواره از خطر سیطره ایدئولوژی بر تفکر سخن می گفت، اما بسامد سخن او را در نمی یافتم.

آشنایی با بیژن عبدالکریمی، موجب شد که سخن مهم داوری در باب "فلسفه در دام ایدئولوژی" را در یابم.

آوینی و طاهرزاده که خود در آن سالها به شدت متأثر از آنان بودم،  به این آسیب مهم یعنی سیطره ایدئولوژی بر تفکر مبتلا بودند.

و طبیعی است که دیگر به آنها و خصوصاً دومی، تعلق خاطر نداشته باشم.

هر چند آوینی مایه‌های فکری بسیار عمیق تری از دیگران داشت.

و هنوز هم می‌توان از او درس تفکر  آموخت.

بر این باورم که اگر کسی بند بند و خط به خط مقاله مهم "آخرین دوران رنج" از کتاب "فردایی دیگر" را فهم کند، عصاره تفکر آوینی را آموخته.

هر چند با برخی مواضع این مقاله نیز توافق نظر ندارم.

که تفصیل آن در این مجال، وجهی ندارد.

4- ما نه در برابر تجددیم، و نه می توانیم پا در راه تجدد بگذرایم.

و به تعبیر احمد فردید جهان کنونی تلاش برای تلاشی است.

به همین دلیل نه نظر داوری متقدم و نه  داوری متأخر در باب نوع مواجهه ما با مدرنیته را نارسا می دانم.

5- سالی که داوری اردکانی را دیدم، تازه از قالب تنگ و تاریک حوزه بیرون آمده بودم.

و شور بسیاری داشتم.

اکنون این شور کمتر شده.

اما به هیچ وجه ناامید نشده ام.

بلکه به جای آن شور شدید، آرامش و صبر بیشتری یافته ام.

5- داوری اردکانی یا از سر لطف یا حقیقتاً خروج امثال من از حوزه یک ایثار نامید.

اکنون و با گذشت چندین سال از آن تصمیم مهم معتقدم که آن تصمیم دست کم دو چیز بسیار مؤثر بود:

یک، شوق شدیدی به تعلم و تعلیم فلسفه.

دو دیگر جرأت و جسارت نیهیلستیکی که می توانست به حوزه و فضای مکر و لیل و نهار زده آن پشت پا بزند.

اساساً روح زمانه جدید، نیهیلسم است.

و تنها شکل رفتارهای نیهیلیستیک متفاوت است.

برخی اسیر نیهیلیسم منفعل بودند و در حوزه ماندند.

برخی نیهیلیست فعال بودند از حوزه بیرون آمدند.

تمام دوره جدید، چو نیک بنگریم، تجلی نیهیلسم است.

و تنها خدایی می‌تواند ما را از این نیهیلیسم نجات دهد.

  • ۹۰/۰۸/۱۴
  • صادق دهقانی

نظرات  (۲۹)

فلسفه در دادگاه ایدئولوژی و علی‌الخصوص بحث وجود و ماهیت غرب را ببینید
ضمنا جناب سجادی
اشتباه برداشت فرمودید
پاسخ به این فرمایش‌تان وقت مشبعی می‌طلبد که باشد بخواست حضرتتان
موفق باشید
  • سید محمدرضا سجادی
  • سلام , اینکه یه متفکر و غرب شناس, کسی که از انقلاب به عنوان تجلی اسم الله یاد میکرد الان داره میگه "در ابتدای انقلاب، ‌تصور می‌کردم اتفاقات دیگری رخ دهد، بعد که دیدم این گونه نشد و نمی‌شود گفتم بیایید لااقل از توسعه جا نمانیم."
    به نظرتون این جملات نشون نمیده که در نگاه این متفکر که شاگردی فردید رو هم داشته زیرآب این مسایل میخوره حکومت اسلامی, ایده ولایت فقیه, عبور از تمدن غرب, صدور انقلاب, زمینه سازی برای ظهور و...
    به نظرم خیلی اساسی تر باید در مورد تغییر موضع دکتر داوری تامل کنیم.
    یا حق
  • آرمانخواهی
  • جوانان نچشیده اند و امیدوار! از همین روست که به جوانان امید هست! این شاید نشانه عمق و اخلاص بیشتر جوان نباشد اما خروجی مهم است که آن امید است!
  • صادق دهقانی
  • برادر محمد ع سلام علیکم
    حزب الله بی‌آنکه یکدیگر را دیده‌باشند، با یکدیگر احساس انس می کنند. چرا که حزب الله با اتصال به الله که حقیقی‌ترین حقیقت است با یکدیگر پیوندی حقیقی یافته.
    هم از این روست که اگرچه نوشته‌های شما را پیش از این نخوانده‌بودم و شما را نیز تا کنون ندیده‌ام، اما در عین حال چندان با شما احساس ناآشنایی نمی‌کنم.
    در وبلاگ حقیر ذیل، مطلب دیدار با دکتر داوری اردکانی، کامنتی در پاسخ به برادر ایمانی سید محمد رضا سجادی که از دوستان تشکل آرمان دانشگاه صنعتی اصفهان است نهاده‌بودی.
    فرموده بودی که:
    ضمنا جناب سجادی
    اشتباه برداشت فرمودید
    پاسخ به این فرمایش‌تان وقت مشبعی می‌طلبد که باشد بخواست حضرتتان
    مشتاقم که پاسخ شما را در این زمینه بشنوم. پاسخی که می‌تواند به سایر دوستان نیز کمک کند. اگرچه خود نیز پاسخ‌هایی برای برادر سجادی در ذهن دارم، اما شنیدن سخن شما مایه مسرت خاطر خواهد بود.
    بزرگواری فرموده و منویات خود را در یادداشتی، مکتوب بفرمایید تا آن را در وبلاگ خویش و به نام خودتان پست کنم.
    مسلم آزاداندیشی و تفکر حمعی محدود به قالبی خاص نخواهد بود و وبلاگ هم باید تمرینی برای آزاداندیشی ما باشد.
    توفیقات بیشتر شما را از خدواوند متعال خواستارم
    زیاده عرض نیست.
    سلام, آقای محمد.ع مشتاقانه منتظر شنیدن نظرتان هستم . همچنین شما آقا صادق.
    یاحق
    سلام
    خدا قوت با مطلب
    اینجا شیراز است شهر فرهنگ و هنر
    به روز در خدمتیم
    سلام بر آقای دهقانی غزیز
    ما نباید در افراد بمانیم افراد هرچقدر هم بزرگ باشند باید دانست که محدودند و راهرو...
    اگر ایشان میگوید:"من در ابتدای انقلاب، ‌تصور می‌کردم اتفاقات دیگری رخ دهد، بعد که دیدم این گونه نشد و نمی‌شود گفتم بیایید لااقل از توسعه جا نمانیم. "
    من هم بعنوان یک جوان خام امّا متکی به عقل و کامل کننده اش وحی می گویم:این منطق نیست و سخنی از سر پیری و عدم ایمان به حقایق جهان است..سخن یک نسل به بن بست خورده و شکست خورده است که از جنگ احدی برمیگردد که آرزو /رویا/وهم پیروزی بر او مسلط شده بود امّا بسیاری از قوانین و مشیت های خدا را نمیدانست... قوانینی که ثابتند و او رعایت نکرده بود شاید از سر نادانی...
    سخن از منطق و عقلانیت اگر باشد باید گفت:
    اصلا آیا ما بعنوان یک ایرانی اصیل (اسلام به کنار) آمده ایم تا دستگاه اندیشه ای مبتنی بر این جامعه و تجربیات و جغرافیای آن بسازیم و بر اساس آن به بررسی مدرنیسم،سنّت،توسعه و...برویم و اگر بر اساس این دستگاه منطقی آن را غلط یافتیم عالمانه و آگانه دست رد بر سینه اش بگذاریم! و اگر عکس آن بود آن را بر اساس همان دستگاه اندیشه جذب جامعه مان به شکلی صحیح و علمی سازیم؟
    حال اگر اسلام نیز به این دستگاه اضافه شود معیارها بسیار دقیق تر و روشنتر می شود!
    آیا ما آمده ایم تا دستگاه اندیشه اسلامی تعریف کنیم که بر پایه های محکم و اصولی و غیرقابل تزلزل قرآن و سنّت پیامبر و سیره معصومین استوار باشد و سپس به تقابل این دستگاه با دستگاه اندیشه ایرانی برویم و به یک دستگاه اندیشه ای مستحکم تر برسیم که از نفی عالمانه آنچه از باطل و مایه زوال در سنّت ایرانیست و جذب آنچه حقیقت و مایه انسجام آن است؛ بوجود امده!
    مساله تفکر و دستگاه تفکر امری اساسی و حیات بخش است زیرا که
    اولا انسان نیز در قرآن به صورت اساسی به آن با تمام مشتقّاتش فراخوانده شده است
    دوما اروپا به طور مستقیم دست به آن زد و از قرون وسطا به رنسانس رسید(نمیگویم این پیشرفت است یا پسرفت چراکه قبول ندارم سیر خطی در تاریخ برقرار است)
    سوما ما برعکس به استقبال غرب رفتیم و این مایه تباهی ما شد..
    یعنی به جای آنکه از دستگاه تفکر خود دستگاه اجتماع و سیاست و نهادها و تقسیم قدرت و...را تنظیم کنیم
    به این ترتیب پرمفسده و بی منطق عمل کردیم:
    1- غرب و ظاهر فریب آمیز آن را دیدیم و اغوا شدیم!
    2- دانشگاه(دارالفنون در ابتدا) را در این جا بصورت کپی پیست وارد ایران کردیم!
    3- رشته ها را بصورت ترجمه وارد کردیم بی توجه به ریشه آنها و ریشه خودمان!
    در نتیجه ما تفکر و دستگاه تفکر خود را هنوز هم که هنوز است نداریم و خیلی استادهایمان استاد باشند حافظ تام معجونی از اندیشه های غیر بومی و بی ربط به جامعه ایرانی-اسلامی یا در وسعتی عظیم تر جامعه اسلامی اند!
    همچنین در اینجا اگر بخواهم سخنی بگویم که استاد باید به شما می گفت این است:
    {شما نمونه بارز تغییر در جامعه مایید...نشانه یک نسلید...نسلی که هرچند تازه بروز پیدا کرده است امّا اگر امیدی برای فردای ایران و اسلام باشد شمایید...شما فهمیده اید که نسل ما چون از دستگاه تفکر حقیقتا اسلامی ،(یعنی یک دستگاه تفکر محکم و نظام یافته) برخوردار نبود و دیدش به اسلام یک دید «احساسی صرف» بود که قرار بود رویاگونه هایش را به صورت رویاگون در جهان و نه تنها ایران ونه برپایه «حقایق» و «قوانین ثابت» حاکم بر آن برقرار کند... و چون این دید «اسلام حقیقی» نبود و یک اسلام تعصبی/احساسی/شورآفرین بود که پشتوانه نظری اش خالی تر از خالی بود... درنتیجه در مقابله با مدرنیسم و لیبرالیسم ابتدا فریاد زد و از اسلام دم زد ،بعد،همان ها را پذیرفت و عمل کرد(توسعه پیشرفت احداث دانشگاه ،تحصیل رایگان،اصالت لذت و...) و باز البته از اسلام دم زد و فریاد... امّا نه آن فریاد پشتوانه یک دستگاه فکری پویا و ساختارمند را داشت و نه این فریاد..هرچند از این فریاد صدای ریا می آید ..اما آن فریاد بوی صداقت را داشت...
    شما نسل امروز دانسته اید که باید «دستگاه اندیشه» ای بومی ساخت... ..دستگاهی که دستگاه های دیگر را با «تفکر برترش» به چالش می کشد و «دورهای باطل»شان را «به تمامه» نفی میکند...که در اینجاست که دین نزد خداوند اسلام است معنی می یابد...دین راستین که حنیف باشد منطق و بینش برتری دارد که دستگاه برتر تفکر اسلامی بر پایه آن استوار می گردد!}
    این سخنی بود که باید از یک فیلسوف مومن به نشانه ها می شنیدیم! و شاید شما هم مثل من شنیدید و این شد که از این سخنان شگفت زده شدید! س
    تهران خدا ندارد ؟ رگ گردنی نکنید تهرانی ها را ! آپم با اجلاس بین المللی ناشران جهان اسلام که در تهران برگزار شده !
  • صادق دهقانی
  • در جواب هادی دهدار:
    سلام برادر من نمی‌گم آوینی بشیم. می‌گم آوینی زمان خودمان باشیم.
    نمی‌گم حرفای فردید را بپذیریم، میگم بیایید فکر کنیم. حرفهای فردید هم ماده تفکر است و نه وحی منزل.
    بخواهیم قبول کنیم یا نه اکنون جمهوری اسلامی به بن بست رسیده‌است. این بن بست اولاً و بالذات بن بست مدرینته است و ثانیاً و بالعرض دامن هر آن که در تاریخ مدرنیته شریک شود را می‌گیرد. جمهوری اسلامی هم بعد از 68 اصرار کرد که وارد مدرنیته شود و شد آنچه شد. برای نجات از این بن بست باید فکر کنیم.
    می‌تونیم بگیم کی گفته ما اصلاً باید رسالت تاریخی داشته باشیم. شبیه حرفی که شما امشب خونه میرزاده به من گفتی. ولی من جواب می‌دم اگه رسالت تاریخی نباشه عزم نخواهیم داشت. حالا تو می‌خواهی نیست‌انگاری کنی میل خودته من نمی‌تونم تو رو به چیزی مجبور کنم.
    من معتقدم اگه رسالت تاریخی مبهم بشه سلوک هم ورخواهد شکست. دلیل : ادل الدلیل علی امکان شی وقوعه.
  • هادی دهداری
  • سلام هم ولایتی
    نمی دانم این حرفی که می زنم جفا در حق شهید بزرگواری مثل شهید آوینی هست یا نیست مطمئنا جفاست اما اگر ایشان هم در زمانه ما حیاتی زمینی داشت کم از استاد پیرمان نداشت مگر همین دوستان ایشان نیستند که به نوشته های ایشان دل خوش کرده اند و افسوس آرمانهای از دست رفته خمینی را می خورند و هی می گویند جوانان دیروز و دهه شصت نمی دانید چه بود و ما گم شده ایم ما باید راه اصیل را در بیابیم و تقلید آن هم نه تقلید فکر که تقلید عمل و امل می کنند مگر نیستند و مگر نیستی اخوی مگر ذکر تو دهه شصتی های خمینی فهم نبود مگر ذکر تو فهم زمانه شهید آوینی نیست
    کو برادر زمانه امید ***کو برادر نگار این خانه
    کو تو بگو کجاست امید به این نظام که نظمش بر هواست مگر خود آقا نفرمودند ما انقلاب سیاسی کردیم ولی دولت و حکومت و تمدن اسلامی نداریم په چه داریم دل استاد به انقلاب خوش بود دل خمینی هم و خمینی می گفت خیال نکنید انقلاب تمام شده انقلاب ادامه دارد تو یه کم رو که عربی حالیته انقلاب ریشه اش قلب است آنچه ما نداشتیم و نداریم ما چسبیده ایم به داشته هایمان و کسی نیست بگوید دارم دارم ملاک است داشتم داشتم و یا داشتند داشتند ملاک نیست (حالا که نگاه می کنم خطاب قسمت اخیر فقط با شما نیست کلی تر است) انقلابی به دنبال تغییر است به دنبال حرکت آن هم جوهری اش تا حرکت برایمان اهمیت ندارد حداقل حفظ داشته ها برایمان اهمیت پیدا می کند آقا توصیه هایش برای تحول در نظام علمی کشور چه حوزه چه دانشگاه از سال 68 تا به امروز تغییر نکرده یعنی اری نشده این آن چیزی است که امیرالمومنین را وا می دارد به امثال ما کوفی صفتی بگوید در تابستان شما را طلبیدم گفتید گرم است در زمستان طلبیدم گفتید سرد است شما منتظرید تا دشمن به خانه های شما بیاید بعد با انها مبارزه کنید (نقل به مضمون) امیرالمومنین حق دارد از کوفیان نا امید شود استاد پیر ما حق ندارد بشود
  • هادی دهداری
  • ادامه
    آقا جملات متناقض زیاد دارند یک جا همین جاست دلشان چیزی را می طلبد و کلامشان مجبور است چیزی دیگر بگوید این را می شود به نسبت مخاطبان بسنجی وقتی با شورای انقلاب فرهنگی می نشینند یک چیز می گویند وقتی با دانشجو چیزی و وقتی با طلاب چیز دیگر آقا هم نا امید است از دست ما من بارها دیده ام که با بغض می گویند چرا نشد چرا نکردید یا مگر در همین شیراز خودمان نبود که گفتند همین که ما مانده ایم با این همه هجمه و باز هم با امریکا مخالفیم خودش کار بزرگی است همین آقا نیست که سر و دست می شکند برای تکنولوژی های جدید و شکستن مرز علوم نه باید جامع نگاه کرد وقتی از یک قوم نا امید باشی به کم آنها هم بارک الله می گویی که زیاد شود ایشان در سخنرانی به اب اندازی جماران با حالتی ناراحت گفتند خوب است ولی ما توقع بیشتری داشتیم و این جاست که باید امید تزریق کرد به جامعه که شما می توانید تا بتوانند چون می توانند اگر امید داشته باشند - برادر آنچه فردید به ما می آموزد این است که در تار عنکبوت غرب گیر افتاده ایم ولی هنوز نخوردتمان هر چه هم بیشتر دست و پا بزنیم بیشتر اسیر می شویم اگر نخواهیم به حبل الله به ائمه چنگ بزنیم از گور غرب در می آییم به گور دیگری می افتیم کاری که در پیشنهادات فردیدی نیست و شما می خواهید با نور خمینی و فلوکس فردیدی و مبل اوینی در این جاده برانید نمی شود برادر اسما الله ای که خمینی در تفسیر بسم الله اش می گوید هیچ ربطی به اسم الله فردید ندارد آش شما خوردنی نیست هم ولایتی (به هر دو معنا)
    سلام برادر هادی
    {امیرالمومنین حق دارد از کوفیان نا امید شود استاد پیر ما حق ندارد بشود}
    اولا امیرالمومنین را با هیچ کس دیگری مقایسه نباید کرد جز آنکه بخواهیم ضعفی را در قدرتمندان و مردم امروزمان بیابیم!
    دوما امیرالمومنین نمونه اعلای یک انقلاب در آن بازه زمانی است..آری سخن از در شکایت می کند اما شاکی انقلابی است...ذز طمانی که ابوبکر سخن و توصیه اکید پیامبر را لگدمال می کند ذرحالی که هنوز کفن مبارکش دفن نشده..و زمانی که عمر با بدعت های بسیار زمینه انحرافات بزرگ را در تاریخ امت به جا می گذارد و خشونتش و لشکرکشی های کشورگشایانه اش مایه وهن اسلام می شود(هرچند به نگاه ظاهربینان با این تدبیر خلیفه(!) اسلام گسترده ترین دین میگردد)
    و زمانی که عثمان حکومت و امت را به فساد و تباهی عظیم کشانیده است...
    علی و یارانش انقلابند...
    آنگه که عدلی برقرار میکنند در همان روز آغاز حکومتشان..
    {که اگر به حرام در کابینهای زنانتان باشد آن را بازپس میگیرم و به بیت المال باز میگردانم!}
    و آنگاه که عدلش از نزدیک ترین کسان و حامیانش آغاز می شود نه از دشمنان سیاسیش..
    از برادرش که از گرسنگی فرزندانش شاکی است اما بیت المال را طلب میکند..
    از زینب حسن و حسینش...(آری شاید حتی شما شیعه علی نیز تعجب کنید اما اگر خواستید برایتان احادیث مربوط را می آورم )
    از طلحه و زبیر، بزرگان صحابی رسول الله و آن که رایش در شوری انتخابی به او بود...
    او انقلاب است که در اوج گیری فساد..اوج عدالت زمینی را به نمایش می گذارد..و در اوج گیری سیاست دروغ و دغل به نام دین (چون خداوند آن معاویه) اوج سیاست بر مبنای اخلاق/اسلام را در تمام تاریخ به جا می گذارد و الگوی انقلابی می شود که «هدف» از «وسیله» آن جدا نمی تواند باشد!
    آری برادر علی «مرد سخن» و «سیاست باز» نبود «مرد عمل» بود و همین از او علی ساخت!او خود «انقلاب» بود و به همین دلیل مالک ها و محمدبن ابوبکرها ساخت...
    ادامه
    {انقلابی به دنبال تغییر است به دنبال حرکت آن هم جوهری اش تا حرکت برایمان اهمیت ندارد حداقل حفظ داشته ها برایمان اهمیت پیدا می کند}
    انقلابی با جوان احساساتی «فرق ها» دارد..یک انقلابی باید اندیشه و ایمانی چون یک چریک و مجاهد خداوند داشته باشد و مرتب بر آن بیافزاید!
    انقلابی قبل از هر عملی باید مردی باشد که «دستگاه تفکر» اش «خودساخته» و «مستحکم» و «جهانی» است..یعنی با دغدغه های مردمان جهان زندگی کرده و آنها را فهم کرده است..
    و بر اساس دستگاه تفکرش می داند «چه میخواهد» و اینگونه نمی نگوید که برای ما کافی است بدانیم «که را نمی خواهیم»!
    {حداقل داشته ها} نیز اگر منظور «توسعه» است به نظر بسیار از حقّ مطلب دور شده اید!
  • صادق دهقانی
  • در جواب هادی
    برادر این حرفت خیلی منو متأثر کرد که گقتی
    [... برادر حداقل داشته ها خود انقلاب سیاسی بود و هست اولین قلب وقتی انقلابی دیگر نشود حفظ انقلاب اول مهم است همین حفظ نظام...]
    هادی! از کدوم نظام صحبت می‌کنی از ساخت حقوقی‌اش یا از ساخت حقیقی‌اش؟ تفاوت این دو تا را که یادت نرفته (صحبت‌های آقا در دانشگاه علم و صنعت).
    برادر هادی ساخت حقیقی نظام به گفته خمینی مبارزه با استکبار و پول پرستی و تحجر و مقدس مأبی بود که بحمدالله هاشمی و خاتمی و موسوی به توبره کشیدنیدش. آقا اگر نبود همین ته مانده را هم صادق خرازی تقدیم سفارت سوییس کرده بود.
    مشکل از ما و تفکر منحط و محافظه‌کار ماست که صرفاً و صرفاً در بند حفظ همین ته مانده ماجراییم و آقا هم که فرموردند که محافظه‌کاری قتلگاه انقلاب است.
    هادی جان برای انقلاب «قلب»، اول باید باور های فاسد را از «عقل» زدود. همین باور فاسد که ما فعلاً همین نظام سیاسی را حفظ می‌کنیم باعث شد که در دهه هفتاد دست از آرمانها برداریم. در زمانه غلبه نگاه انتزاعی و فلسفی شنیدن حرف‌های فلسلفی و انتزاعی از هادی و امثال هادی عجیب نیست. اول و دوم حاصل نگاه انتزاعی به عالم است وگرنه در خارج وضع این گونه نیست.
    فکر نکن با فلسفه نخوندن می‌تونی از نگاه فلسفی و انتزاعی آزاد شی. همه ما تا مغز استخوان عالم را انتزاعی و فلسفی می‌بینیم.
  • هادی دهداری
  • سلام برادر هادی
    من با شما مخالفم
    استاد پیرمان حق دارد از این انقلاب نا امید بشود و گلایه کند و به کم مخالف با عقایدش راضی شود چون ناقص است و حکم ناقص به بن بست رسیدن هم هست ولی امیرالمومنین آن نمونه کامل انسانیت حق نداشت شکوه کند حق نداشت راضی شود انقلاب ناب محمدی که نمونه ای در صدر و ذیل تاریخ ندارد و انقلاب ما باریک نوری از همان انقلاب است نباید همانکه 23 سال تلاش نبوی بود را غارتگران دینی همچون ملعونین دوم و اول به یغما برند چرا در ماجرای سقیفه که حامیان خوبی هم داشتند دست به شمشیر نبردند و از انقلاب به دفاع ننشستند و تن به انحرافی دادند که هنوز که هنوز است از آن شیعیان و غیر شیعیانشان و شاید که نه حتما همه دنیا از ان خسارت دیده و می بینند دفاع کنند چرا گذاشتند مسیر انقلاب تا به آنجا پیش برود که شیعیان و بسیجیانی همچون ابوذر را با چه حالتی تبعید کنند حداقل در زمان به حکومت رسیدن سومی که می توانستند قیام کنند یا به سوال آن شخص جوابی از سر حیله نه از سر کیاست بدهند تا به حکومت برسند و نگذارند خاندانی که دشمنی اش با اسلام یقینی است به حکومت برسند(منظور بنی امیه است که ملعون سومی از آنان است)
    برادر هادی چرا ناتوانانی مثل جناب استاد را با تواندارانی مثل امیرالمونین مقایسه می کنید این جفا در حق ناتوانان است
  • هادی دهداری
  • سلام برادر محمد
    من با شما موافقم
    برادر هادی حق ندارد حضرت اقا آن نورانی آن صاحب نفس آن بیدار دل آن فهیم و ... (برای شوخی ننوشتم) را با استاد مقایسه کنند که متاسفانه کردند چه رسد به امیرالمونین
    من را هم در لیست موافقان خود بنویسید
    اما ان قسمت دوم حرفتان را نفهمیدم چه یا که بخواهم تایید کنم یا تکذیب
    برادر من فقط یک دستگاه پراید و یک دستگاه چرخ خیاطب را آن هم چون تلویزیون آن هم قدیم تبلیغ می کرد را می شناسم نه راستی من دستگاه معاملات دیفرانسیل را هم می شناسم نه چه می گویم دست من تا بحال به معاملات دیفرانسیل نخورده چه رسد گاه گاهی که بشود دست گاه چه می گویم القصه این دست گاهی که شما می گویید را نمی شناسم آن را از کدام مغازه ای خریده اید آن هم با صفتهایی به این عجیبی "خود ساخته" نعوذ بالله مگر غیر الله هم کسی قائم بذات (خود ساخته ) هست حالا مستحکم یه چیزی یعنی مثل پراید نباشد (یعنی به آن افتخار نکنیم چون کارخانجات پراید ما در سوریه جزء افتخارات انقلاب بود ) ولی جهانی اش را نمی فهمم چون دستگاه های ما حجمی دارند اگر بخواهد جهانی بشود تصورش برای مغز کوچکی مثل من سخت است
    محترمانه یا وقیحانه هر جور که شما ببینیش می گویم وهمی است آن دستگاهی که اسمش را به تفکر یدک کرده اید آن هم با آن صفات برادر وهمی است من حاضرم برای دیدنش ساعت ها با شما صحبت کنم و شما فقط وجودش را برای خودتان "نه اینکه در دیگر برادران و ایظا خواهران " به ما اثبات کنید( من شما را نمی شناسم حرف کلی است لطفا با این بهانه ردش نکنید) آن وقت بخواهیم قبول کنیم که «چه میخواهد» اش هم هست به هل بسیطه
    برادر حداقل داشته ها خود انقلاب سیاسی بود و هست اولین قلب وقتی انقلابی دیگر نشود حفظ انقلاب اول مهم است همین حفظ نظام را برادر هادی نقل از آقا آورد حتی با انحراف تکنوکراتی هاشمی هم و اصلاحات سکولار خاتمی و صد دزد و یاغی که دارد و یکی یکی دستشان رو می شود و حتی با سیستم بانکی ربا خور و دزدش وقتی هست کار بزرگی شده چون همین قدر اش هم که باشد و امید شما باشد که انقلابی دیگر می توان کرد خیلی زیاد است ( آقا وقتی خیالش از ماجرای 88 راحت شد اولین جلسه نخبگان برای رشد که بی سابقه هم بود را در بیت با ان صندلی های چیده شده در ان را راه انداخت تا بگویند وقتی امید ما زیاد می شود ما به فکر اهدافمان هستیم)
  • هادی دهداری
  • ادامه سلام به برادر محمد
    وگر نه همین شما باید تلاش کنید تا انقلابی سیاسی انجام دهید و حکومت سیاسی دینی راه بیاندازید شما الان به انقلاب سیاسی فکر نمی کنید چون کسانی مثل آقا حداقل را 33 است حفظ کرده اند برادر
    اما حرف از احساسات و چریکی شد برادر همیشه فکر ما بسیجیان تخریبی است نه سازنده چریک و مجاهد می شویم چون جنگ یعنی تخریب ولی دست به خودمان نمی زنیم ( نگویید در جبهه ها بچه ها ساخته شدند که حرفم چیز دیگری است) نکند من چون از موش می ترسم و وقتی زنم یکمی درد داشته باشد گریه ام می گیرد و در دعاها از این هق هقی ها هستم یعنی احساساتی ام بدرد تخریب نمی خورم برادر "کار و اندیشه " وقتی بچه بودیم بود حالا " فاینال فاتزی " آمده خودت را آپدیت کن ، ایمانی هم همسایه ما بود حالا امام جمعه شیراز شده برادر
    برادر از چیزی دم بزن که خودت حداقل بفهمی اش نمی گویم داشته باشش ( حرف کلی است خطاب با شخص جناب محمد است اما منظور همه امان ایم)
    برادر وقتی می خواهی از کلامی استفاده کنی حداقل معنی اش را بدان اندیشه همان علم است یا فهم یا درک ، حصولی است یا حضوری محدوده ای هم دارد یا نه جای جوراب من هم در آن مشخص است و ...
    و ایمان ایا ربطی با امنیت دارد یا نه، سنگر با مإمن ربطی دارد و مومن با اسیر
    ( من الله توفیق من سبک نگارش ام نقد تخریبی نیست به سفارش خانم این گونه می نویسم)
    {ولی امیرالمومنین {} حق نداشت شکوه کند حق نداشت راضی شود انقلاب ناب محمدی که نمونه ای در صدر و ذیل تاریخ ندارد و انقلاب ما باریک نوری از همان انقلاب است نباید همانکه 23 سال تلاش نبوی بود را غارتگران دینی همچون ملعونین دوم و اول به یغما برند چرا در ماجرای سقیفه که حامیان خوبی هم داشتند دست به شمشیر نبردند و از انقلاب به دفاع ننشستند و تن به انحرافی دادند که هنوز که هنوز است از آن شیعیان و غیر شیعیانشان و شاید که نه حتما همه دنیا از ان خسارت دیده و می بینند دفاع کنند چرا گذاشتند مسیر انقلاب تا به آنجا پیش برود که شیعیان و بسیجیانی همچون ابوذر را با چه حالتی تبعید کنند حداقل در زمان به حکومت رسیدن سومی که می توانستند قیام کنند یا به سوال آن شخص جوابی از سر حیله نه از سر کیاست بدهند تا به حکومت برسند و نگذارند خاندانی که دشمنی اش با اسلام یقینی است به حکومت برسند}
    سلام بر جناب دهداری
    حضرت علی(علیه السلام) را با بگونه ای وصف کردید که ناقص است و بخشی از حقیقت در آن یافت می شود...
    حضرت علی را پایین آوردید تا افراد کوتاه قد امروز را با او همسطح سازید،همین عمل حضرت علی برای ما بس که
    1- «ارزش» ها را فدای «مصالح» نکرد!
    2-مرد «سخن و خطابه» و گلایه نبود بلکه یک«وجود انقلابی» و و «بسیجی در وسط صحنه» بود!
    3-«قدرت» و «حفظ قدرت» هدفشان نبود بلکه «برپایی اسلام» حتی به قیمت سکوت هدفشان بود!
    4-هیچ گاه به نظام لیبرالیسم تن نمی داد چه برسد که همه ارکان جامعه زیرسلطه آن برود!
    ادامه
    {ان قسمت دوم حرفتان را نفهمیدم چه یا که بخواهم تایید کنم یا تکذیب
    برادر من فقط یک دستگاه پراید و یک دستگاه چرخ خیاطب را آن هم چون تلویزیون آن هم قدیم تبلیغ می کرد را می شناسم نه راستی من دستگاه معاملات دیفرانسیل را هم می شناسم نه چه می گویم دست من تا بحال به معاملات دیفرانسیل نخورده چه رسد گاه گاهی که بشود دست گاه چه می گویم القصه این دست گاهی که شما می گویید را نمی شناسم آن را از کدام مغازه ای خریده اید}
    بهتر است مواردی که برایتان نامفهوم/مجهول است با{حرفتان را نفهمیدم} ختم سازید؛چرا که «عدم درک» مطلبی و «سخن گفتن» از آن به «عوامانه نویسی» منجر می شود که هیچ راهی در «مباحث علمی» ندارد و اینگونه سخن گفتن بیشتر در «زبان گفتار» و آن هم از نوع «عامیانه» اش مناسب است!
    {با صفتهایی به این عجیبی "خود ساخته" نعوذ بالله مگر غیر الله هم کسی قائم بذات (خود ساخته ) هست حالا مستحکم یه چیزی یعنی مثل پراید نباشد (یعنی به آن افتخار نکنیم چون کارخانجات پراید ما در سوریه جزء افتخارات انقلاب بود ) ولی جهانی اش را نمی فهمم چون دستگاه های ما حجمی دارند اگر بخواهد جهانی بشود تصورش برای مغز کوچکی مثل من سخت است }
    1-به شما توصیه میکنم برای آن مواردی که نمی دانید(یا شاید هم میفهمید اما آن را گزاره ای اشتباه میدانید)از زبان «غیرعلمی» استفاده نکنید و «هنر ورزی» های جدل های گفتاری در کوچه را در همان کوچه های سرگرم کننده رها سازید! و در این جا از آوردن «فرض ها» و سپس «نتیجه جویی» با «برهانی منطقی» بهره بگیرید تا حقیقت اگر بر فرض نزد شما هست قابل فهم برای همگان باشد(و قابل بررسی)!
    ادامه
    [... برادر حداقل داشته ها خود انقلاب سیاسی بود و هست اولین قلب وقتی انقلابی دیگر نشود حفظ انقلاب اول مهم است همین حفظ نظام...]
    پرسش برادر دهقانی پرسش بنده نیز هست!
    {وگر نه همین شما باید تلاش کنید تا انقلابی سیاسی انجام دهید و حکومت سیاسی دینی راه بیاندازید}
    1-لطفا تعریف خود را از «انقلاب» و «هدف انقلاب اسلامی» بفرمایید.
    2-لطفا تعریف خود را از «حکومت دینی» بفرمایید.
    3-تقّدم و تاخّر «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی-فرهنگی» را از دیدگاه خود بیان سازید.
    {اما حرف از احساسات و چریکی شد برادر همیشه فکر ما بسیجیان تخریبی است نه سازنده چریک و مجاهد می شویم چون جنگ یعنی تخریب ولی دست به خودمان نمی زنیم ( نگویید در جبهه ها بچه ها ساخته شدند که حرفم چیز دیگری است) نکند من چون از موش می ترسم و وقتی زنم یکمی درد داشته باشد گریه ام می گیرد و در دعاها از این هق هقی ها هستم یعنی احساساتی ام بدرد تخریب نمی خورم برادر "کار و اندیشه " وقتی بچه بودیم بود حالا " فاینال فاتزی " آمده خودت را آپدیت کن ، ایمانی هم همسایه ما بود حالا امام جمعه شیراز شده برادر
    برادر از چیزی دم بزن که خودت حداقل بفهمی اش نمی گویم داشته باشش ( حرف کلی است خطاب با شخص جناب محمد است اما منظور همه امان ایم)
    برادر وقتی می خواهی از کلامی استفاده کنی حداقل معنی اش را بدان اندیشه همان علم است یا فهم یا درک ، حصولی است یا حضوری محدوده ای هم دارد یا نه جای جوراب من هم در آن مشخص است و ... }
    سخنانتان بسیار «پرابهام» و «پرحاشیه» است و «استدلال علمی» در آن یافت نمی شود؛دوباره درخواست میکنم اگر میخواهید «حقیقت»ی روشن شود «زبان محاوره ای» را کنار بگذارید و از «زبان منطق» بهره بجویید!
    «سبک نگارش»تان نیز تخریبی در برندارد؛ بلکه بیشتر نگرشتان به هستی بدون «بازجستن علل» و یا «ارائه علل» اکتساب شده است!
    عذر بابت تاخیر و دعای توفیق خداوند برایتان!
    به نظر من همین گونه بنویسید من از علم و زبان علمی گریزانم
    جناب ِاوینی در دهه و زمانه‌ی دیگری پرشور بود و جناب ِداوری در دهه و زمانه‌ی دیگری. این خیلی سلیقه‌ایست که دهه شصت را معیار بگذاریم و الان ِداوری را با آن موقع بسنجیم. چرا برعکس نباشد؟

    جواب ِسوال ِآخر شاید این جاست
    "کسانی هستند که در میان ایسم‌ها به انتخاب و به ترجیح یکی بر دیگری می‌پردازند، به این قصد که مثلا آثار بقیه را از بین ببرند و جلو نشر آن‌ها را بگیرند. آن‌ها نمی‌دانند که سیر تحول یک تمدن تابع اراده و اغراض اشخاص نیست و بسط یک تمدن را نمی‌توان با حرف‌ها و بحث‌های مخالف متوقف کرد؛ چنان‌که وقتی تمدن جدید غربی به‌وجود آمد و تاحدودی بسط یافت، اقوام غیرغربی به درجات مختلف ناگزیر شدند که با آن تمدن تماس پیدا کنند و به اقتباس صورت آن تمدن بپردازند و تا آن‌جا که می‌توانند غربی شوند."
    http://www.sooremag.ir/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D8%9F

    موفق باشین
    پاسخ:
    دهقانی:

    سپاس از حضور و نظری که نگاشتید

    1- با شما در این زمینه اتفاق نظر دارم که تاریخ تکوین اندیشه آوینی با تاریخ تکوین داوری اردکانی،  تفاوت‌هایی دارد.

    اما به گمانم نتوان تفاوت‌های مندرج در تفکر آوینی و داوری اردکانی را صرفاً‌ به زمانه بازگشت داد.

    تفکر گرچه از زمانه متأثر است، اما تماماً تابع زمانه نیست.

    2- سخن از ترجیح یک تفکر بر دیگری نبود، سخن از یأس و ناامیدی بود.

    فلسفه چنان که داوری اردکانی در پایان "فلسفه، سیاست، خشونت" می‌نویسد با یأس نسبتی ندارد.

    و نقد این حقیر به استادمان این بود که چرا گرفتار "یأس" است؟!

    3- به نظر می‌رسد که در خوانش پرسش پایانی این حقیر، قدری ناهمزبانی رخ داده است.

    به این معنا که نقد این حقیر در فقره پایانی این نبود که مایلم دفاع از آوینی و با مخالفت با داوری اردکانی، مانع از بسط آراء ایشان و یا هر تفکر دیگری شوم!

    و نه مدافعان ایده "ژاپن  اسلامی" با موافقت‌ها و مخالفت‌ها از  سودای خود دست می‌کشند.

    بلکه جوهره نقد این حقیر به دکتر داوری در بند پایانی این مطلب است که هنگامی که دکتر داوری معتقد است که جمع دین و تجدد میسر نیست- که باور بنده نیز همین گونه است- سخن گفتن از "ما و راه دشوار تجدد"، در نهایت به نقض آن باور بنیادین منجر می‌شود و در مآل امر موجب نتیجه گیری خلاف نظر ماتن از متن وی خواهد شد.

    ساده تر بگویم به زعم حقیر تعبیراتی نظیر " ما و راه دشوار تجدد" موجب می‌شود که مرز تفکر داوری اردکانی - که به تعارض بنیادین دین و تجدد معتقد است- با نظر مشهور در باب تجدد که آن را قابل تجزیه به خیر و شر می‌دانند از بین برود و مخاطب این گونه برداشت کند که این تفکر یک سخن واحد را بیان می‌کنند.

    حال آن که به باور حقیر این دو تفکر حتی اگر میان راه به یکدیگر نزدیک شوند- که تا حدی می‌شوند-  مبدأ و منتهایی به کلی متفاوت دارد.

    و البته بیان این سخنان نیز به این معنا نیست که غرض از بیان این سخنان، تقویت یک تفکر و یا تضعیف نظر دیگر در باب تجدد باشد.

    چرا که اساساً تجددمآبی با بحث نظری نضج نیافته تا با بحث نظری به فراموشی مبتلا شود.

    هوای عالم، هوای تجدد مآبی است و همه کم و بیش با تنفس در این هوا حیات خویش را استمرار می‌بخشیم.

    با آرزوی بهروزی برای شما
  • مرتضی ذوالفقاری
  • دوست گرامی در سایت لب المیزان استاد طاهرزاده بودم به مقاله استاد عزیزمان یعنی طاهرزاده در خصوص استاد داوری رسیدم و در نهایت سر از وبلاگ شما در آوردم بنده سیر مطالعاتی استاد طاهرزاده را از اول اول یعنی کتاب جوان و انتخاب بزرگ شروع کردم الان 6 گروه داریم به تفکیک زن و مرد که کتاب جوان و کتاب آشتی با خدا و کتاب شرح ده نکته را داریم همراه  با فایل صوتی و متن کتاب کار میکنیم احساس کردم افکارتان دغدغه من است خوشحال میشوم با هم در ارتباط باشیم و به وبلاگ ما سر بزنید و  از تجربیات خود ما را راهنمایی بفرمایید منتظرتان هستم 
    پاسخ:
    دهقانی:

    با سپاس از لطفی که به این جانب داشتید

    تصور می‌کنم که تعلق خاطر به تفکر داوری اردکانی، تنها یک نقطه اشتراک میان باورهای بنده و اندیشه آقای طاهرزاده است

    به همین دلیل به نظر می رسد تصور بدوی شما از تفکر اینجانب چندان تام و تمام نباشد.

    فی المثل نگاه اینجانب به پدیدارهایی همچون فلسفه اسلامی، عرفان نظری، انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی با نگاه آقای طاهرزاده تفاوت بسیار و گاه در حد تقابل است.

    که تعین آن را می‌توانی در پست‌های اخیر وبلاگ مشاهده نمود.

    اما در عین حال اگر باز هم در عین تذکر به این تفاوت دیدگاه باز هم مایل به ارتباط و تعاطی افکار هستید، اینجانب نیز آمادگی این گفت و گو و تبادل نظر را دارم.

    با سپاس مجدد.
  • مرتضی ذوالفقاری
  • دوست گرامی خیلی ممنون از اظهار لطفتون بنده اصلاً در این حوزه کسی نیستم که نظری داشته باشم فقط یک دغدغه از اول بچگی ام تا حالا که 34 سال دارم این است که نمی خواهم به حداقل ها راضی شوم و به قول استاد پوچ شوم بنده از جنابعالی درخواست دارم بخاطر وجه اشتراک که به خاطر آثار استاد طاهرزاده داریم چون در اینترنت که فرموده بودید به تهران شهر بی عالم می خواستم سفر کنم فهمیدم نویسنده این مطلب هر کسی هست قطعا ً آثار استاد طاهرزاده را پیگیری میکند چون بنده غیر از استاد طاهرزاده از کسی نشیندم یا قبلاٌ اصلا توی باغ نبودم که بشنوم لذا بخاط رهمان یک کلمه وارد وبلاگتان شدم و میدانم که درست آمده ام لذا چون ما در ابتدای مسیر هستیم و بنده بیش از هزار نفر را دارم با آثار استاد طاهرزاده از طریق شبکه تلگرام آشنا میکنم می خواهم بنده را از نقطه نظرات و راهنمایی خود بی نصیب نفرماییدارادتمند مرتضی ذوالفقاری
  • مرتضی ذوالفقاری
  • 🌹سلامی از جنس آشتی با خدا🌹

    مقدمه ای کوتاه اما با اهمیت!

    سلام بر شما دوست عزیز نمی دانیم که به عنوان مقدمه چه بگوییم همین قدر بگوییم که اگر احساس میکنی که در مورد خدا و دین مطالب متعددی می دانی ولی هیچ وقت نتوانسته ای با آن خدا مرتبط شوی و  با او عشق بازی کنی از همان نوعی که عرفا می کنند!!!! و اگر اهل نماز و عبادت نیز می باشی ولی نه نمازت روز به روز بهتر میشود و نه آنچه سالکان در نماز می بینند میبینی از طریق مطالعه آثار استاد حکیم طاهرزاده بسیار امید است که برایت حاصل شود و زندگی پر از نشاط و امید خود را آغاز نمایی.

    این نکته نیز باید گفته شود که البته ما چون نه اهل مطالعه و نه اهل عمل بودیم خود بی توفیق ماندیم.
    برای نیل به اهداف فوق گروه هایی در تلگرام داریم که مطابق با سیر مطالعاتی استاد حرکت میکند که شاگرد ایشان حاج آقا کثیری که خود استاد حوزه و دانشگاه از اصفهان هستند در گروه تشریف دارند در  صورت تمایل با نصب تلگرام درخدمت هستیم.ذوالفقاری 09125245604
    سیر مطالعاتی به ترتیب:
    ١-کتاب جوان و انتخاب بزرگ به تفکیک مرد و زن
    ٢-کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین همراه با سی دی سخنرانی استاد با مباحثه و بدون عجله با تفکیک مرد و زن 
    ٣-کتاب شرح ده نکته از معرفت نفس همراه با سی دی شرح آن با مباحثه 
    ٤- کتاب از برهان تا عرفان ( برهان صدیقین ملاصدرا) با سی دی  

    ضمنا برای آشنایی بیشتر با آثار ایشان می توانید به سایت خودشان که در زیر آمده رجوع فرمایید.

    ۱-سایت رسمی استاد طاهرزاده(سایت گروه فرهنگی المیزان)www.lobolmizan..ir
    اگر میخواهید فقط به ندای درونی خودتان که داد میزند من نمیخوام پوچ شوم پاسخ دهید انتشار ندهید !
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیکم

    سپاس از دعوت صمیمانه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی