تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

ماجرای «تبحر در علوم» چیست؟

شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۴۶ ب.ظ

چون معصوم نیستم، نمی‌توان انتظار داشت که نوشته‌های این وبلاگ، خالی از نقص باشند. قصدم از نگارش مقاله «ما و مسأله رسالت تاریخی» این بود که ابتدا اصل صورت مسأله و امهات مطلب را طرح کنم و سپس در ادامه، با گفت وگو و نظرات دوستان و اساتید، نقاط ضعف و نقص مطلب را حک و اصلاح کنم.

مقاله «ما و مسأله رسالت تاریخی» را خدمت استاد طاهرزاده ارائه کردیم و از محضرشان درخواست کردیم که نقاط ضعف آن را به ما بنمایانند. ایشان همواره به ما لطف داشته‌اند و این بار نیز بزرگواری فرموده و پیرامون مقاله حقیر، چندنکته کلیدی را مطرح فرمودند.

با کسب اجازه از محضر ایشان، متن ارسالی ایشان را نقل می‌کنم:

باسمه تعالی

پس از سلام خدمت برادر عزیزم جناب آقای دهقانی

- همان‌طور که مستحضرید اساسی‌ترین عامل حیات فعّال و با نشاط هرکس در گرو حضور در رسالت تاریخی‌اش پدید می‌آید و هوشیاری هرکس به آن است که بفهمد رسالت تاریخی او چیست، حضرت محمد «صلی الله علیه و آله و سلم» با درک رسالت تاریخی ِ خود آماده شد تا مأمور به ابلاغ وَحی الهی شود و مولوی در ذیل درک رسالت تاریخی حضرت محمد «صلی الله علیه و آله و سلم»، متوجه رسالت تاریخی خود شد و حماسه‌ی سرودن مثنوی و دیوان شمس را آغاز کرد و در تمام تاریخ خود را حاضر نمود و منشأ آن شد که شد. ملاصدرا نیز با درک رسالت تاریخی‌اش توانست اسفار اربعه و سایر آثار خود را تدوین کند و درحیاتی فعاّل و با نشاط یک‌لحظه از پای ننشیند. علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» با درک رسالت تاریخی خود المیزان را تدوین نمود و نه‌تنها در هیچ لحظه‌ای احساس خستگی نکرد، بلکه خود را در همه‌ی تاریخ حاضر دید و المیزان را با توجه به چنین حضوری که در تاریخ برای خود احساس می‌کرد نوشت و از همه مهم‌تر حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌علیه» بودکه نه‌تنها با احساس حضور در تاریخ مکتب خود را در عمل و نظر تدوین نمود بلکه متوجه بود حاصل زحمات گذشته‌گان در راستای تحقق این رسالت تاریخی معنا پیدا می‌کند، همچنان‌که معنی حیات آیندگان با درک جایگاه تاریخی خود در ذیل  اندیشه امام معنی‌دار می‌شود.

دعای ندبه که هر روز جمعه می‌خوانیم برای آن است که در جستجوی رسالت تاریخی خود خط اصلی را گم نکنیم و در آن خط هرکجا تقدیر ما است قرار گیریم حتی اگر آن تقدیر امام جماعت یک مسجد در گوشه‌ی روستای دورافتاده‌ای باشد، با همه‌ی تاریخ ارتباط داریم.

بحمدالله روی موضوع ارزشمندی دست گذاشته‌اید . فقط به نظر بنده در قسمت «ج» از منزل خامس خلطی بین علم و عمل شده. سخن آن است که می‌توان بر همین علوم متبحر شد و آن را تغییر جهت داد. شما نوشته‌اید مثل آن است که چند بار زنا را بیازمائیم . در این جا بین علم با عمل خلط شده. در علم، عقل و اندیشه در میان است و تا عقل و اندیشه در میان باشد- و نه تقلید- همواره انسان به بازخوانی آن‌چه دارد می‌پردازد و جلو می‌رود، مثل برخوردی که مسلمانان با فلسفه‌ی یونان کردند، چون همواره اندیشه در میان بود سیر اندیشه به حکمت متعالیه رسید که نسبت به فلسفه‌ی یونان بسیار به فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نزدیک‌تر است. تفاوت آقای هاشمی با رهبری نیز در همین است که رهبری بر علم تکیه می کنند و آقای هاشمی بر تکنولوژی.

موفق باشید

...

صحبت‌های دیگری نیز در این ایام پیرامون «ما و مسأله رسالت تاریخی» با دوستان داشتم. نظرات دوستان حاکی از آن بود که گویی برخی مطالب، در مقاله به خوبی طرح و تبیین نشده‌بود. عمده این موارد از این قرار بود:

-        بحث «لزوم تبحر در علوم کنونی» - منزل خامس، قسمت جیم

-        نقش «ولایت فقیه» در شناخت اولویت‌ها و رسالت تاریخی

-        نقش اعتقاد به «نفی کلی غرب» در استمرار استکبارستیزی

-        ابهام در تفاوت نگاه کانت  و به طور کلی فلسفه غرب با نگاه علامه طباطبایی و به طور کلی‌تر نگاه ما.

-        نقش پیش‌رفت تکنیکی در عرصه مبارزه با استکبار با توجه به آیه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه»

-        سر اصرار بر نقد «تکنیک».

-        عدم پیشنهاد یک کار ایجابی و اکتفاء به نقد غرب که صبغه سلبی دارد.

-        ابهام در امکان درک رسالت تاریخی با «عقل» خود.

از جمله مواردی که هم استاد طاهرزاده و هم سایر دوستان نقص آن را تذکر داده‌بودند، منزل خامس،‌بند جیم بود. در این بند، بحث «لزوم تبحر در علوم کنونی» مطرح و مورد نقد قرار گرفته بود. اما توضیحات بنده به هیچ وجه وافی به مقصود نبود. به همین دلیل لازم دیدم قدری در این رابطه توضیح دهم. اکنون اگر بخواهم این بند را بازنویسی کنم، این گونه خواهم نوشت:

 

هدف سوم- «غرض از تحصیل علم در دانشگاه آن است که باید ابتدا در همین علوم موجود، متبحر شد تا به تدریج جهت‌گیری این علوم را تغییر دهیم.»

منظور نظر قائلان به هدف سوم را می‌توان در چهار اصل زیر خلاصه کرد:

اول، ایشان پذیرفته‌اند که جهت‌گیری علوم کنونی فاسد است.

ثانی، تصمیم خود بر تغییر جهت علوم را انکار نمی‌کنند و در پی آن‌اند که خود را برای آن آماده و مهیا کنند.

ثالث، نقطه شروع حرکت برای «تغییر جهت در علوم»، را کسب قوت علمی در آن می‌دانند.

رابع، معتقدند باید به تدریج «روح دینی» در این علوم دمید.

صحت «اصل اول» و «اصل ثانی» محل اتفاق است و نزاعی در آن نیست. اما در اصل «رابع»، نحوی ابهام و کلی‌گویی دیده‌ می‌شود.

 منظور از دمیدن «روح دینی» چیست؟ مسلماً منظور، مطابقت یا عدم مطابقت علوم موجود با احکام «فقهی» دین نمی‌تواند باشد. پس لابد، منظور انطباق این علوم با «مبادی تفکر دینی» است و تفکر دینی چیزی نیست جز منظر دین به «عالَم»، «آدم» و «خدا».

در وضع کنونی، درک ما از دین، بیش از آن‌که مبتنی بر یک «بینش دینی» باشد، مبتنی بر یک «گرایش دینی» است. مسلم این «گرایش دینی» چون ریشه در فطرت الهی بشر دارد، امری مقدس  است و چه بسا که اگر این «گرایش دینی» وجود نداشته باشد، هیچ چیز رنگ دین به خود نگیرد. اما باید دانست برای تغییر جهت علوم، علاوه بر «علقه دینی» و «عهد قلبی با دین»، نیازمند «بینش دینی» نیز هستیم.

چند نقد اساسی نیز به «اصل ثالث» وارد است. اصل ثالث مدعی بود که نقطه شروع تغییر جهت علوم تبحر در آنهاست.

نقد اول آن است که آیا حقیقتاً دانشجو و اساتید دانشگاه ما، با مبادی «تفکر دینی» آشنایند و این تفکر دینی، کی، کجا و چگونه به آنان تعلیم شده‌است تا آنان بتوانند جهت‌گیری علوم را تغییر دهند؟ ماکه به یاد نداریم در نظام احمق پرور دبستان تا دانشگاه چیزی از مبادی تفکر دینی به ما آموخته باشند!

نقد دوم، اگر دانشجوی ما به مبادی تفکر دینی آشنا نباشد، یقیناً بواسطه تنفس در فضای علوم فاسد کنونی، دیر یا زود  خود نیز در جهت همین علوم حرکت خواهد کرد و آب این رودخانه آنان را با خود خواهد برد.

نقد سوم، آنکه مدرنیته یک تمدن بزرگ و با مبادی تفکری چهارصد ساله است. نمی‌توان با اکتفاء به این تصور، که برخی علوم موجود «فاسد»ند، مدعی «تغییر جهت» آن علوم شد.  بدیهی است برای تغییر در جهت‌گیری علوم کنونی، باید در بادی امر خود دریافته باشیم که وجه فساد این علوم ناشی از چیست و این علوم بر بنیان چه اصول موضوعه‌ای بنا شده‌اند. درک زیربنای این علوم، جز با رسوخ در «مبادی تفکر غربی» میسر نیست. آیا حقیقتاً حزب الله با مبادی تفکر مدرن آشناست تا خود نیز در مقام تغییر جهت در علوم، ناخواسته با همان پیش فرض‌ها تولید علم نکند؟

وقتی همه ما سیر خطی تاریخ را پذیرفته‌ایم و تقسیم بندی علوم به شکل «فنی- تجربی- انسانی» که تقسیم بندی مدرنیته از علوم است را مفروض انگاشته‌ایم و هزاران پیش فرض مدرن دیگر در نگاه ما به عالم وجود دارد سخن گفتن از تغییر جهت در علوم بسیار ساده‌لوحانه‌ است.

اگر در امر اول ما از فقدان بینش دینی بی‌بهره بودیم و تنها گرایشی دینی داشتیم در این مسأله شناخت مبادی تفکر غرب- فقر ما به مراتب بیشتر است.

مگر آنکه مدعی شویم تحول در علوم کار همگان نیست و تعداد معدودی هستند که باید با آن مبادی آشنا باشند. اما در این صورت، باز هم «تحصیل» در دانشگاه از هدف خود تهی خواهد شد و تنها به ابزاری برای کسب شغل مبدل می‌شود که سرانجام این باور اخیر نیز پیش‌تر تشریح شد.

نقد چهارم،  آنکه اساساً‌ علم مدرن و تکنولوژی همزمان با هم رشد کرده و شکوفا می‌شود. علم مدرن علم «ابزار ساز» است. حتی علوم پایه مانند شیمی محض و یا فیزیک محض نیز که به قصد ابزارسازی آموخته نمی‌شوند، در نهایت زیربنای ساخت تکنولوژی هستند و تنها از این حیث، محل اعتنا هستند. نظریه نسبیت انشتین و فرمول به ظاهر ساده E=mc2 ربط وثیقی با ساخت بمب اتم و رآکتور فوزیون و فیسیون دارد. این گونه نیست که بتوان تنها با اکتفاء به «آموختن» فیزیک در آن به «تبحر» رسید. «تبحر» در این علوم منوط به رعایت همزمان سه اصل «آموزش»،‌«پژوهش» و «ابزارسازی» است. این هر سه باید در کنار هم باشد و گرنه «درخت» علم مدرن، «میوه» نمی‌دهد. قیاس علوم مدرن با فلسفه یونان نیز وجهی ندارد. چرا که فلسفه علم دانش به احوال موجودات است و در این دانش غرضی عملی را پیگیری نمی‌کند و ‌ معیار صدق و کذب قضایایش نیز مطابقت با خارج است در حالی‌که در علم مدرن «هدف عملی» مد نظر است و معیار حقانیت نیز «کاربرد عملی» است. علم مدرن اگر آموخته شود و در عمل به کار نیاید از ذات خود تهی شده‌است، اما فلسفه را می‌توان آموخت و از آن انتظار ابزارسازی نیز نداشته‌باشیم.

راز آنکه اکنون علم در کشور ما پا نمی‌گیرد همین است که «آموزش» و «پژوهش» و «صنعت»- که این آخری وظیفه ابزارسازی را به عهده دارد- از یکدیگر جدا افتاده‌اند. البته می‌توان با یک نگاه انتزاعی گفت علم مدرن را می‌آموزیم اما از خیر پژوهش و ابزارسازی می‌گذریم اما جهان خارج ظرف اتحاد است و نه انتزاع. انتزاع تنها در مقام ذهن مفید است و نه در مقام حضور در خارج. اگر می‌توانستیم با یک نگاه انتزاعی علم مدرن را بگیریم و از خیر تکنولوژی بگذریم و خب از همان اول و با همان نگاه انتزاعی تکنولوژی‌های خوب را می‌گرفتیم و بدی‌هایش را رها می‌کردیم. چه نیاز بود با نفی کلی غرب پدر خودمان و بقیه را درآوریم!

نگاه انتزاعی به رابطه علم و تکنولوی موجب نمی‌شود که ما در این علوم پیشرفت کنیم. مگر آنکه ما نیز به ابزارسازی رو بیاوریم. ابزارسازی نیز اگر رسالت تاریخی ما قرار گیرد، ما نیز همان خواهیم شد که سایرین شده‌اند. منتها برای این مقصود باید بهای آن که همانا آخرت است بپردازیم.


سایر مواردی که در ما و رسالت تاریخی مبهم یا ناقص طرح شده بود، را ان شاء الله در هفته‌های آتی تبیین خواهم کرد.

یا علی

 

  • ۹۰/۰۹/۰۵
  • صادق دهقانی

نظرات  (۷)

یا هو یا من لا اله لا هو
1-{این تفکر دینی، کی، کجا و چگونه به آنان تعلیم شده‌است تا آنان بتوانند جهت‌گیری علوم را تغییر دهند؟ ماکه به یاد نداریم در نظام احمق پرور دبستان تا دانشگاه چیزی از مبادی تفکر دینی به ما آموخته باشند!}(«تفّکر/جهان بینی دینی» را مقایسه کنید با «دین شناسی» غربی و آموزش «فروعی» که جایگاه «اصول اسلام» چون اصل بنیادی «توحید» که قرآن و ادیان بر آن استوارند و آدمی «تنها» بر پایه آن می تواند در راه «انسان گشتن» گام بردارد! و از پوچی و نیست انگاری خورد کننده جهان مادی شده غرب برهد!
شما فلسفه یونانی «اثبات وجود»(با لعاب و ظاهری از اسلام)را که در «جایگاه ضعف» و «ترس» در مقام مقابله با منکران نوپدید غرب است مقایسه سازید با «روش پیامبران» و در صدر آنان پیامبر اکرم که در قرآن بسیار مشهود است که:
یک- هیچ نبود جز «دعوت به معروف ها و نهی از منکرهایی که با فطرت مردمان عصرشان قابل ادراک بوده.
دو-و آنکه هیچ یک در پی «اثبات وجود» خداوند نبودند که خداوند خود آشکار در همه جا هست «هُوَ مَعَکمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ» (حدید-4) و هر انسانی خداوند را در قلب خود حس می کند که «أَفِی اللّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى »(ابراهیم-10))و پیامبر هم با صفت نذیر و بشیر خوانده شده و اینکه «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ! لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ الَّا مَن تَوَلَّى وَکَفَرَ فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَکْبَرَ إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ »(غاشیه -21-26.) و او هیچ گاه با صفت «اثبات گر وجود» برای منکران وصف نگشته است!
و اینکه تمام قرآن ذکر/یادآوری خوانده شده«إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ» (سوره ص-87 )) و نه جزوه اثبات!
و اگر خلاصه بگوییم ریشه قرآن به معنی «خواندن» است(یعنی «خواندنی»)و به انسان در طول آیاتش می آموزد که چگونه (اقراء) را در جهان صرف سازد و جهان را بنگرند/بخواند و در آیات بنگرد و نشانه ها را دریابد!نشانه هایی که در همه جا هست اگر چشم ها با «مسخ مدرنیسم» و «فسون لیبرالیسم» دچار کم سویی و اعوجاج بینی نشده باشد!
سه- و قوم هر پیامبری از روی «صداقت» در «گفتار» و «عمل»ش و «تعالی» آنچه که آدمی را به برتر از اکنون و پستی های جامعه اش می خواند(دعوت بسوی حقیقت انسان) به او ایمان می آورد و نه از «اثبات گرایی» و نه «روضه خوانی»(عزای حسین(پیروز تاریخ)را گرفتن و خود در روزگاری بدتر از یزید زیستن )و نه «فروع مقدم بر اصل توحید و جامعه توحیدی!» و نه...
2-{آیا حقیقتاً حزب الله با مبادی تفکر مدرن آشناست تا خود نیز در مقام تغییر جهت در علوم، ناخواسته با همان پیش فرض‌ها تولید علم نکند؟}آنچه نامشخص است حزب الله مدّنظر شما چه کسانی اند؟آیا ویژگی های مشترکی مدّنظرتان است که هر که آنان را داشته جزو این گروه است یا دسته خاصّی که به این نام منتسب است؟)
3-{وقتی همه ما سیر خطی تاریخ را پذیرفته‌ایم و تقسیم بندی علوم به شکل «فنی- تجربی- انسانی» که تقسیم بندی مدرنیته از علوم است را مفروض انگاشته‌ایم و هزاران پیش فرض مدرن دیگر در نگاه ما به عالم وجود دارد سخن گفتن از تغییر جهت در علوم بسیار ساده‌لوحانه‌ است.}(تخصص گرایی/تک بعدی شدن ساحت انسان با بعدهای گوناگون/مسخ شدن- و تنها انسان مسخ شده است که می تواند برده گردد و نیازمند «پیشرفت» و «توسعه»(نه «رشد» خود که دیگر او «انسان نیست»؛ بلکه او دیگر«جزئی از یک ماشین» و برده ی «نظام ماشینیسم» ساخته سرمایه داران شده است و خوب میدانیم «پیشرفت» و «توسعه» نیز برای ماشین کاربرد دارد و بس!)) همچنین او به اندکی «حسّ/وهم رفاه» نیاز دارد(نه خود رفاه؛ که برده ای که به رفاه برسد دیگر برده نیست و دست از کار می کشد!)پس هدف برده متخصص/ماشین جنگی/حیوان/انسان تک بعدی و جامعه شامل این بردگان چه می تواند باشد به غیر از «رفاه»(در حقیقت خیال آن)،«لذّت»و «توسعه» بیشتر؟!و اینجا می شود که حتی کسی که ژست ضد آمریکایی/غربی/لیبرابیستی می گیرد و از هر دو کلمه 7 کلمه اش فحش دادن و به سقوط رساندن این نظام هاست(جناب رحیم پور ازغدی) نیز [چون در سیستم آموزشی لیبرالیسم بار آمده(بدلایل دیگر در اینجا نمی پردازم)] هدف زندگی/رسالت تاریخی/حقیقت اسلام/شعارهای امام را گم می کند و یکی به میخ میکوبد و یکی به نعل و البتّه همه را بر «مسخ اسلام راستین» می کوبد با ظاهری انقلابی!
4-{نگاه انتزاعی به رابطه علم و تکنولوی موجب نمی‌شود که ما در این علوم پیشرفت کنیم. مگر آنکه ما نیز به ابزارسازی رو بیاوریم. ابزارسازی نیز اگر رسالت تاریخی ما قرار گیرد، ما نیز همان خواهیم شد که سایرین شده‌اند}(آنچه امروز شاهد آنیم و بدتر از آن را البتّه؛یعنی ما نه تنها ابزارساز نیستیم بلکه یک مصرف کننده تمام عیار برای نظام سرمایه داری غرب گشته ایم،از ماشین هایمان تا هواپیما، و لوازم بهداشتی و خانه و... )
سلام بر دوست عزیز برادر دهقانی

4 نکته فوق از اهمّ مواردی بود که بنده با آن ها با تمام وجود موافقم!
خداوند همراهتان باشد و توکل تان فقط بر او و همّتتان هرلحظه بلندتر از پیش ان شاالله!
#در مورد جناب رحیم پور ازغدی وسخنان اخیرشان بزودی سخن خواهم گفت!
مگر آنکه ما نیز به ابزارسازی رو بیاوریم. ابزارسازی نیز اگر رسالت تاریخی ما قرار گیرد، ما نیز همان خواهیم شد که سایرین شده‌اند. منتها برای این مقصود باید بهای آن که همانا آخرت است بپردازیم.

سلام
سوال1
آیا روآوری ما به ابزار سازی در هر صورت به«ما نیز همان خواهیم شد که سایرین شده‌اند» منجر می شود؟بر کدام ادله؟
سوال2
آیا نوع برخرد کلیسا با علم را (که با برخورد علمای اسلام کاملا متفاوت بوده است) در نوع نگاه سکولار و زندگی اروپایی موثر نمی دانید؟
سوال3
آیا حاکم شدن نظام سرمایه گرایی را در افتان و گرایش اروپا به انحرافاتی موثر نمی دانید؟
سوال4
شما اشکالات تمدن غرب را دقیقا چه می دانید؟آیا مردم غربی از مسیحی تا مسلمان در خسران آخرتی اند و جهنم برایشان آماده؟چه استدلالی برای اینکه آخرت از دست می رود با روکردن به علم دارید؟
سوال5
آیا راهکار شما و نتیجه فکر شما به نفی ابزارسازی منجر می شد؟یعنی از فردا دیگر همین خودرو مونتاژی فکستنی دسته چندم را هم ایران خودرو نسازد و دانشگاه ها هم مهندس مکانیک و خودرو و ...تربیت نکنند؟
سوال6
اگر این مد نظر شماست
آیا اولا عقلانی است؟
دوما امکان پذیر است؟
سوما برفرض رخ داد ؛ما که اکنون این همه خیل بیکار داریم با خروج افراد تحصیل کرده از دانشگاه ها و اضافه شدن شان به این خیل یک جمعیت عظیم از کشور بی شغل و تحصیل می شوند آنگاه برای آنها چه برنامه ای دارید؟
رابعا برای مقابله با دشمنان چه برنامه ای دارید؟اسرائیل و آمریکا و....
سوال 7
هدف انسان سوالی بود که از شما پرسیدم،باز می پرسم از عبارات مبهم خارج از حدود انسان که قابل دریافت برای عموم ما نیست استفاده نکنید «درون انسانی» سخن کنید!
سوال 8
آیا این هدف بدون نفی ابزار قابل وصول نیست؟
سوال 9
با نفی ابزار انسان چه کند به جنگل برود و یا زمین های کشاورزی را توسعه دهد و در همانها زندگی کند؟می دانیم که انسان به عمری به ر متوسط 60 سال محکوم است،شما چه برنامه ای برای این انسان دارد؟
سوال 10
نظرتان درباره ابن هیثم ها، ابن سیناها و رازی ها چیست؟
در آخر برادر دهقانی عزیز من نه درموضع عتاب بلکه در موضع ذهن پرسشگر سوالاتی که اکنون به ذهنم رسید را مطرح کردم تا شاید ابهام هایی که هست زدوده شود!
خداوند یاریتان فرماید!
  • صادق دهقانی
  • در جواب برادر محمد:
    در دیدار حشوری که با یکدیگر داشتیم قرار بر این شد که شما محبت کنید و کتاب توسعه و مبانی شهید آوینی و نیز تمدن زایی شیعه استاد طاهرزاده را بخوانید بعد با یکدیگر بیشتر در باب غرب صحبت کنیم.
    تصور می‌کنم هنوز این دو کار را نکرده‌اید و گرنه پاسخ عمده سؤالات شما در این دو کتاب موجود است.
    موفق باشید.
    سلام. جناب آقای دهقانی
    طرح تبحر در علوم که امثال استاد طاهرزاده ترویج می کنند به نظر حقیر با مبانی ایشان در تضاد است. ایشان مدام از زایش تمدن شیعی سخن می گویند. اما قدم اول در رسیدن به تمدن شیعی را تبحر در علوم و تکنیک جدید میدانند.آنهم وقتی که تکنولوژی و علم جدید را سکولار و حتی شیطانی می دانند. اما شاید بتوان از اصل ایده تبحر در علوم جدید با مبانی دیگری دفاع کرد. اگر مدرنیته را شیطانی ندانیم و البته از موکب غرور فرود بیاییم شاید بتوان طور دیگری اندیشید.مساله ما این است که ما در جامعه چیزی به اسم علم نداریم. فقط مشتی پژوهش انجام می شود و تعدادی دستگاه صنعتی ساخته یا خریده می شوند. اگر قرار باشد علومی متناسب با جامعه دینی تاسیس کرد ابتدا باید کاری کرد که علوم موجود در جامعه جایگاه منسب داشته باشند. سپس به این فکر کرد که نسبت این علوم موجود با تمدن دینی چیست.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام برادر

    متأسفانه  در میان  ما عادت شده که سخنانی  بیان می کنیم  که  با مبانی خود  ما نیز  تعارض  دارد

    و ایده تبحر  در  علوم  نیز  یکی  از همین فقرات  است

    که  بنده  چندین سال پیش  این تعارض را به استاد طاهرزاده متذکر شدم

    و البته این تذکر نیز  چندان نافع نشد

    اما در باب  نظر شریف شما باید عرض کنم که واقعیت  این است که ما در  تلاشی  تاریخی  هستیم

    در  این تلاشی  تاریخی  ما  هم از  عالم سنت جدا افتاده ایم

    و هم بعد  از صد و اندی  سال تجدد مآبی با علم و تکنولوژی  مشغول تفنن هستیم

    اگر  ما از این انحطاط  تاریخی  به  در  می‌آمدیم چه بسا هم در علوم متجدد  به مقام  اجتهاد می‌رسیدیم

    و هم  در  یک تلاشی  هم  زمان- و نه لزوماً  بعد از آن- می‌توانستیم به امکان وجود علمی  متناسب با عالم دین اندیشید

    ولی  دست کم در  وضع کنونی  که ما در این انحطاط  تاریخی  هستیم تمام این سخنان خود انتزاعی هستند

    به همین دلیل من  خود نیز به  تدریج متمایل شده ام که تمام این مباحث  را به کنار  نهم

    موفق باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی