کار بزرگ!
همه منتظریم یکی، یک کاری بکند.
اما هیچ کس هم حاضر نیست خودش همان کسی باشد که آن کار بزرگ را انجام میدهد.
تشکل دانشجوییمان فقط میخواهد در یک فضای روزمره کار کند.
نشریهای بدهد و جلسه تفسیری برود.
بدون آنکه بپرسد آن کار بزرگ چیست؟
و کی باید آن را انجام دهد؟
دانشگاه ما در فضای اداری مشغول کار است.
بدون آنکه بخواهد یک بار هم که شده کار بزرگی را آغاز کند و خود و جامعه را نجات دهد.
نمیخواهد فکر کند.
اصلاً حوصله فکر کردن ندارد.
حوزه هم حوصله متحول شدن را ندارد.
همه همین طوریم.
روزمره،
تکراری،
بیخاصیت،
خسته، دورهمی،
راستی تا وقتی میتوان سیگار مارلبورو سوزاند، چه نیازی به سوزاندن دل!
همهمان سیگاری شدهایم.
فقط سیگارهایمان با هم فرق میکند.
یکی فلسفه دود میکند،
دیگری صرف و نحو،
سومی آنگاه فعالیتها،
چهارمی میخواهد زن بگیرد،
پنجمی میخواهد بچه دار شود،
ششمی خواستگار برایش آمده.
...
جرآت کار بزرگ را نداریم.
در روزمرگی دست و پا میزنیم.
نمیدانم از چه میترسیم.
میترسیم چه چیزی را از دست بدهیم.
از چه چیز میخواهیم محافظت کنیم؟
چیداریم که از آن محافظت کنیم؟
از دانشگاهی محافظت میکنیم که به پایگاه تربیت ضد انقلاب حرفهای مبدل شدهاست؟
از دانشگاهی محافظت میکنیم که با چنان عزم و شوری مشغول تولید علم است که شب و روز نمیشناسد؟
از دانشگاهی محافظت میکنیم که قرص دیازپام خورده است و در خواب خرگوشی فرورفته و و گوشش را وقر گرفته؟ آن قدر که صدای آقا هم درآمده که این کرسیهای آزاداندیشی که صد بار با کم و زیادش گفتیم را، محقق کنید؟
از دانشگاهی محافظت میکنیم که هر وقت هم که از خواب بیدار میشود یا 18 تیر راه میاندازد یا آمفی تئاتر دانشگاه صنعتی را آتش میزند و دوباره سر در زیر لحاف فرو میبرد؟
از دانشگاهی محافظت میکنیم که منکر در آن معروف و معروف در آن منکر شده؟
و فضا آنقدر سکولار است که آدم وقتی با ریش در آن راه میرود خودش هم میفهد که انگار وصله اینجا نیست؟
یا نکند از حوزه میخواهیم دفاع کنیم و محافظت؟
حوزهای که آقا که همواره امیدوارترین فرد کشور است، وقتی به بحث در مورد آن میرسد، خطر منزوی شدن و مرگ آن را تذکر میدهد؟
راستی یکی از میرزا حسین به من خبر بدهد حوزه برای بیرون آمدن از انزوا و یا نمردن چه برنامهای دارد؟!
ای قم!
ای اصفهان!
ای مشهد!
بابا به خدا شرمنده کردید ما را از بس فیسلوف و عارف و مفسر تربیت کردید!
حالا یک کم فقه هم بد نیستها!
حالا نمیخواهد چندان به فقه حکومتی هم فکر کنید!
یک کم هم به همان فقه سنتی خودمان و احکام حیض و نفاس و استصحاب کلی قسم سوم، که حجت شرعی هم نیست ولی اصولیین حسابی از آن بحث میکنند، بپردازید!
شرمنده کردید از بس علوم انسانی را متحول کردید!
بابا تحول در حوزه هم زیادش هم خوب نیست!
آزاداندیشی هم مبادا زیاد بشود!
یک کم تحجر هم لازم است!
یا نکند میخواهیم قوه قضاییه را حفظ کنیم؟
قوه
قضاییه که تمامی فرمانهای آقا سر مبارزه با مفاسد را مو به مو اجرا میکند و هیچ
فسادی در کشور انجام نمیشود!
راستی اون قضیه 3 و 12 تا صفری که جلوش بود و به یغما رفت و به آبروی جمهوری
اسلامی و خون شهدا هم دهن کجی کرد، مال یک کشور دیگه بود مال قوه قضاییه جمهوری
اسلامی نبود.
اصلاً کی گفته قوه قضاییه ویرانه است؟!
من که نگفتم ولی یادم است هاشمی شاهرودی گفته بود و الان هم در قم درس خارج اصولش حسابی رونق دارد!
بد نیست بدانیم که شهرام جزایری صد و شصت میلیارد تومان را دزدید و سیصد میلیون به رییس مجلش و پانصد میلیون به رییس جمهور وقت داد!
بد نیست بدانیم قاضی پرونده شهرام جزایری عضو هیأت مدیره یکی از شرکتهای آقای شین جیم بود!
یا نکند میخواهیم از بانکها محافظت کنیم؟!
از بانکی که فقیهی چون آیت الله مصباح در مورد آن میگوید رباخوارترین نظام بانکی دنیاست!
یا نمیدانم، شاید میخواهیم از سیستم اداریمان محافظت میکنیم!
سیستم اداری که از بس خوب کار مردم را انجام میدهد که آدم دلش میخواهد اگر حتی کاری هم ندارد لااقل یک سر هم محض تفریح و تفنن به آن بزند!
اصلاً کی گفته وقتی یک گوساله وارد سیستم اداری میشود به گاو تبدیل میشود؟!
میخواهیم از چه چیز محافظت کنیم ؟
چرا نمیخواهیم به خودمان بیاییم؟
چرا نمیخواهیم یک زندگی جهادی برای خود تعریف کنیم؟
چرا نمی خواهیم به خودمان جرأت بدهیم که باید فکر کرد؟
چرا نمیخواهیم به دنیا پشت پا بزنیم؟
از چی میترسیم ؟
از رزق؟
بابا به خدا ما شش ماهه از حوزه زدیم بیرون. بچه هم داریم. تا الان هم زنده موندیم. گشنگی هم نکشدیم.
با ترس از فقر هر سواری که میخواستند از ما گرفتند!
اختهمان کردهاند!
وقتش نشده که دیگه خر آرام اداره آموزش دانشگاه صنعتی نباشیم؟
و سگ دست آموز مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان؟
مگر قرار نبود آنهایی که مأمور ایجاد تحول در تاریخ هستند، خود از معیارهای عصر خویش تبعیت نکنند؟
پس چی شد؟
ما هم که داریم با همان معیارها در دانشگاه در س میخوانیم!
در حوزه، درس میخوانیم!
در کار دانشجویی، کار میکنیم!
اصلاً مابه الامتیاز ما آرمانخواهان با بقیه در چیست؟
فرق تشکل ما بقیه تشکلها چیست؟
فقط در ذهن متفاوتیم؟
یا در عمل و خارج هم تفاوتی داریم؟
چرا دست به یک کار بزرگ نمی زنیم؟
چرا همه ما به مثابه کش تمبان تا ولمان میکنند میرویم زیر لحاف. یا خانه، یا مشهد یا نمیدانم هزار جای دیگر؟
بعد هم میگوییم ما مثل دهقانی بیعاطفه نیستیم!
همان دهقانی نامرد و مستبد و بداخلاق و تند و کله خر و بیادب و بد دهن و ... که علم دارد و حلم ندارد!
رفقا!
چقدر عمره؟
به خدا یک کم کربلا هم بد نیست!
مگر قرار نبود پرچم لا اله الا الله را تو افق زمین بزنیم؟!
پس چی شد؟
...
همهمان داریم به مرگ اخترامی میمیریم!
البته من که نه!
ما که صفرایمان زیاد است!
اصلاً در زمانه مدرنیته هر کس به خودش و بقیه به خاطر بیتفاوتی و کم کاری تشر بزند، صفراوی مینامندش.
همه حکیم شدهاند و درس حکمت میدهند.
جوانها هم شیخ بازی در میآورند!
تقدیر تاریخی من این است که همیشه متهم باشم. من به درک اسفل السافلین!
برای اسلام یک کاری بکنید.
برای خودتان. برای قرآنتان
که در افغانستان آتش زدن!
همه حکیم شدهایم.
همه سلمان شدهایم.
برادر!
پس کو ابوذر؟!
زمانه هم که همیشه زمانه امام صادق علیه السلام است!
نمیدانم کی میشود زمانه اباعبدا... علیهالسلام ؟!
اصلاً یکی به من بگوید این زمانه علی علیهالسلام و صفین و جمل و نهروان کی است!
...
هر کس را که میبینم انگار مادر و پدر و برادر و خواهر ش در زلزله مرده و در شوک و بهت است!
بابا یک کم به خودمان بیایبم!
مدرینته همه چیزمان ر ا برده!
امام معصوم که قلب عالم است از صحنه رفته!
قلب نداریم ولی میخواهیم همین زندگی را بدون قلب را ادامه بدهیم.
حوصله نداریم فکر کنیم.
میخواهم از فلانی بپرسیم.
آقا هم که همیشه بحمدا.. تمام کارها را دارد مدیریت میکند!
اصلاً تا مدیریت سیدناالقائد هست، چه نیازی به سربازی ما!
فقط تماشاگری کافی است!
...
حزب ا .. عقلش را تعطیل کردهاست.
که نمیخواهد فکر کند.
میخواهد عقلش را روز قیامت آکبند تحویل خدا بدهد!
نمیخواهد بحران را ببیند.
فاجعه را ببیند.
نمیخواهد حرف رهبر را گوش کند که میگفت: تحلیل کند ولو غلط!
میخواهد فقط تقلید کند.
...
آخرین دوران رنجی که آوینی نویدش را میداد همین روزها بود.
ما در آخرین دوران رنجیم.
و آخرین دوران رنج، بدترین دوران رنج است.
نیچه همین روزها را دید که تیمارستانی شد.
...
نظر ندهید. برویم یک کم خودمان را ورق بزنیم. ببنیم چه مرگمان است.
- ۹۰/۱۲/۱۲