تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

نجات از جایی آغاز می‌شود که خطر آغاز شده

پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۱:۲۳ ب.ظ

 

غرب در کشور ما با مشروطه به شکل جدی خود را ظاهر کرد اما مشروطه بیشتر تحقق نظام سیاسی مدرنیته در کشور بود. پیش‌تر، امیر کبیر با تأسیس «دارالفنون»، نظام علمی مدرن را وارد ایران کرده‌بود. تأسیس «دارلفنون» در زمان قاجار و «دانشگاه» در زمان رضا شاه، مقدمات طرح و بسط جدی اندیشه‌های غربی را در کشور فراهم کرد.

علوم غربی چون ذاتاً سکولار بودند و به عالم با عینک غیر توحیدی نگاه می‌کردند، و از این جهت بین علوم انسانی و فنی آن تفاوتی نبود، دانش آموختگان دانشگاه و دارلفنون هم در عمده موارد، به غرب‌زده‌هایی مضاعف و مرکب و شیفتگان تمدن غرب مبدل شدند. در حقیقت به تدریج دانشگاه به یک پایگاه تربیت روشنفکر غرب‌زده مبدل شده بود. این مسأله اگر چه در زمان مشروطه با سرعتی کند انجام شد، اما در زمان رضا شاه و محمدرضای معدوم، با سرعتی بسیار بیشتر محقق شد. و چنان که گفته‌شد غربزده شدن دانشجویان ما در دانشگاه به دلیل اقتضای ذاتی دانشگاه و علوم آکادمیک آن بود.

با انقلاب اسلامی و طرح انقلاب فرهنگی امید آن می رفت که بیماری ذاتی دانشگاه به تدریج اصلاح شود. اما چون درمان، فرع بر شناخت بیماری است و ما در آن برهه هنوز به شناخت غرب نائل نشده بودیم و خاستگاه درد دانشگاه را نمی‌دانستیم، طبیعی بود که از درمان درد عظیم دانشگاه ناتوان باشیم و این ناتوانی با گذشت سی سال از انقلاب اسلامی همچنان ادامه‌دارد.

عجیب نیست که تمامی حرکت‌هایی که در سی سال گذشت علیه انقلاب اسلامی انجام شده است همواره یک پایگاه دانشجویی با خود داشته است و حادثه‌ای چون هجده تیر هفتاد وهشت، نه در مدرسه فیضیه قم بلکه از دانشگاه تهران آغاز شد. [1]

این استعداد دانشگاه در همراهی کردن بر غرب، نه به خاطر دانشجویان ماست، بلکه علت این است که عالم دانشگاه، عالم غربزدگی است و هر کس در این فضا قرار گیرد و در این هوا تنفس کند ناخواسته و به تدریج قبله‌اش غرب می‌شود. غربزدگی دانشگاه اگرچه تاکنون همواره به مثابه یک تهدید علیه انقلاب اسلامی بوده است، اما هر تهدیدی قابلیت مبدل شدن به فرصت را دارد.

در حقیقت، دانشگاه ما اگرچه تا مغز استخوان غربزده است اما همین که دانشگاه از نزدیک، غرب را لمس کرده‌است و حضوراً و بی‌واسطه، بی‌عالمی زندگی غربی را چشیده‌است بسیار برای شناخت غرب آماده‌تر است. سرّ اینکه بحث شناخت غرب و مدرنیته و مباحثی چون جنبش نرم افزاری در این سال‌ها به صورت جدی در دانشگاه‌های کشور درگرفت و شکوفا شد در همین نکته نهفته است.

در نقطه مقابل می‌توان حوزه علیمه ما را در نظر آورد که هیچ‌گاه نتوانسته است درک درستی از ماهیت تمدن غرب داشته باشد و بالتبع آن شناخت حوزه ما نیز از غرب همواره از پشت حجاب بوده‌است. و به همین دلیل است که چندان نیز ضرورت امری مانند جنبش نرم افزاری را به خوبی که توسط دانشجویان ما درک شده و می‌شود در حوزه علمیه ما درک نمی‌شود و نخواهد شد.

 جان کلام آنکه، «نجات از جایی اغاز می‌شود که خطر آغاز شده‌است»، زیرا کسی که در متن خطر بوده‌است، با تمام وجود خطر را چشیده است و شناخت حضوری از مشکلات دارد. اما او که تنها وصف خطر را شنیده‌است، هیچ گاه درکی کامل و دقیق از خطر نیز ندارد. و به همین دلی گفته‌اند شنیدن کی بود مانند دیدن!  و درست به همین دلیل است که دانشگاه، ما قابلیت تبدیل شدن به بهترین پایگاه نقد غرب را دارد.

نکته دوم، در حال حاضر، اکثر جوانان خوش استعداد و باهوش ما وارد دانشگاه می‌شوند. این جوانان، آمادگی و توانایی ذهنی خوبی برای شناخت معارف دین از یک طرف و شناخت تاریخ و زمانه خود را دارند. تنها کافی است که بذر تفکر در زمین دانشگاه و در ذهن دانشجویان کاشته‌شود.

نکته سوم، جمعیت دانشجویی ما در حال حاضر، یک رقم میلیونی است و همین دانشجویان هستند که در آینده، اداره کارخانه‌های ما، ادارات ما، اقتصاد ما، سیاست ما و سایر عرصه‌ها را به دست خواهند گرفت. و وکیل و وزیر و مدیر و رییس جمهور خواهندشد. پس اگر دانشگاه ما نسبت به غرب به خودآگاهی لازم برسد و از خواب غفلت بیدار شود، می‌توان امیدوار بود ان شاءا.. در ده، بیست سال آینده، در تمامی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یک تغییر اساسی در فضای کلی جامعه ما از مدرنیته به سمت اهداف اصیل انقلاب اسلامی بوجود بیاید.

به عنوان دو شاهد تاریخی، می‌توان به تبدیل «عدالت» و «آزادی» به مسأله اول کشور اشاره کرد. «عدالت» به مدد فعالیت‌های جدی تشکل‌های دانشجویی ودانشگاهیان به مسأله غالب کشور تبدیل شد و در انتخابات سوم تیر، توانست سکان اجرای امور کشور را به دست بگیرد. همچنین جریان دوم خرداد، به مدد پایگاه دانشجویی خود، توانست خویش را به مصدر قدرت اجرایی کشور برساند.

نکته چهارم، دوران دانشجویی یک دوران استثنایی است. نوجوانان ما، از یک طرف قبل از دوران دانشجویی، گرم و مست کنکور و پیروزی در این مارتون سنگین هستند و به همین دلیل چندان گوش شنوایی برای شنیدن سخنان بزرگ و تفکر ندارند. و از طرف دیگر به محض ورود به دانشگاه متوجه می‌شوند که رؤیای دانشگاه، چندان واقعیت هم نداشته‌است. این قضیه موجب می‌شود که احساس پوچی بزرگی در وجود او به وجود بیاید. او در این برهه از زندگی خود، آماده است که به دنبال سؤالات بزرگتر و مسائل مهم‌تر برود. و در این بین هر سخنی که هم از قوت علمی لازم برخوردار باشد، و هم شورانگیز باشد، توان جهت‌دهی نوجوانان دیروز و جوانان امروز ما را دارد.

فرصت دوران دانشجویی، از یک جنبه دیگر هم بسیار حساس است. جوان در این برهه به دلیل عدم تشکیل خانواده از عافیت‌طلبی مرسوم زندگی‌های روزمره قدری آزادتر است و به همین دلیل امکان گرایش به آرمان‌ها و سعی در تغییر واقعیت‌ها را بیشتر در خود حس می‌کند. در حقیقت دانشجوی جوان برای عدم از تبعیت از معیارهای عصر خود و تغییر محیط خود آماده‌تر از سایرین است


[1] . معلم شهید علی شریعتی می فرمود: پای هر قرارداد استعماری، نام یک دکتر یا مهندس وجوددارد!

  • ۹۰/۱۲/۱۸
  • صادق دهقانی

نظرات  (۱)

اینکه «پیشرفت چیست؟» حرفهاى گوناگونى در سطح دنیا مطرح است. همه جور حرفى هست؛ نسخه‏هاى قلابى، توصیه‏هاى متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، که این بلایى بود که در آغاز شروع مدرن‏سازى کشور به جان ما ایرانیها افتاد. اول که نشانه‏هاى پیشرفت اروپایى براى ایرانیها معلوم شد، کم‏کم به فکر افتادند که ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبر است؛ قبل از آن، اصلًا خبر نداشتند که در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجارى آن‏قدر گرفتار حرم‏سراها و سفره‏خانه‏ها و گرفتاریهاى شخصى و مسائل بى‏ارزش خودشان بودند که اصلًا از اینکه در دنیا چه دارد مى‏گذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجه‏اش چه شد؟ اصلًا این قضایا را تا دوران فتحعلى شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد که جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجارى به واسطه‏ى سلاحهاى پیشرفته‏ى روسها- که آن روز از امکانات جدید و سلاحهایى که براى خودشان ساخته بودند، بهره بردند- تودهنى محکمى خورد، تازه کسانى را به اروپا فرستادند و سفراى اروپایى هم که در ایران زندگى مى‏کردند، دست و پایى باز کردند. پیغام‏آورها و مأموران ویژه‏اى هم براى زمینه‏سازى نفوذ سیاسى به ایران گسیل شدند و با روشهاى خودشان به ایران آمدند. اولین کسانى که با ((موج به اصطلاح مدرنیته)) مواجه شدند، چه کسانى بودند؟ شاهزاده‏ها، رجال دربار قاجارى و شخصیتهاى متنفذ سیاسى آن روز. عامه‏ى مردم که خبرى نداشتند، علما که اطلاعى نداشتند و دیگران که چیزى نمى‏دانستند. این‏ها هم به جز خیلى افراد معدود، عموماً- تقریباً مى‏شود گفت بدون استثنا- در مواجهه‏ى با این فرهنگ و پیشرفتهاى غربى مات و مبهوت شدند؛ دست و پاى خودشان را گم کردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به کار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فکر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشن‏فکرهاى درجه‏ى اول ما عقیده‏شان این شد که اگر ایران بخواهد پیشرفت کند، باید از فرق سرتاپا غربىِ کامل بشود! این، یعنى تقلید محض. و همین‏طور هم عمل کردند و این روند تا حکومت پهلوى ادامه داشت.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی