تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

لبه تیغ

دوشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۵۱ ب.ظ

 گفتم: سلام!  

گفت: سلام.

گفتم: چی کار می‌کردی؟

 گفت: داشتم فکر می‌کردم.

گفتم: فکر نکن ایرانیه خراب میشه!  


گفت: از شوخی گذشته، آیا به نظر تو جمهوری اسلامی قصد دارد که راه حضرت امام را ادامه بدهد؟!

گفتم: بله. چون تنها راهی که می‌توان با آن نجات پیدا کرد، راه امام است. 


گفت: و آیا ما در طی این راه به تمامی سخنان حضرت امام پایبندیم یا «نومن به بعض و نکفر به بعض»یم؟ گفتم: قطعاً باید به همه سخنان امام وفادار باشیم. 

گفت: مگر امام خمینی در اواخر عمرشان نفرمودند: «مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه‌‌ای مسؤولین را از وظیفه‌ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بیشتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آن‌ها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند. مردم عزیز ایران که حقاً چهره منور تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعی کنند که سختی‌‌ها و فشارها را  برای خدا پذیرا گردند تا مسؤولان بالای کشور به وظیفه اساسی‌شان که نشر اسلام در جهان است برسند»؟

گفتم: بله این عبارات را در جلد 21 صحیفه دیده‌ام.

 گفت: پس قبول داری که وظیفه اصلی مسؤولان بالای کشور «نشر اسلام در جهان» و «ایجاد حکومت جهانی اسلام» است.

گفتم: قبول دارم.  

گفت: و آیا این را نیز قبول داری که مسائل اقتصادی اگر به اولویت اول کشور تبدیل شود، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین است؟

گفتم: این را هم قبول دارم.  

گفت: آیا واقعاً‌ اولویت دولت جمهوری اسلامی در بیست سال گذشته و بعد از رحلت امام، «نشر اسلام در جهان» و «تلاش برای ایجاد حکومت جهانی اسلام» بوده‌است؟

گفتم: ممکن است که در برخی دوره‌ها مانند سال‌های عصر سازندگی و اصلاحات، از این اهداف قدری غفلت شده‌باشد.  

گفت: مگر حضرت امام، غفلت از این کار را خطری بزرگ و خیانتی سهمگین نمی‌دانست؟!

گفتم: بله. 

گفت: یعنی تو معتقدی هاشمی و خاتمی به حضرت امام و انقلاب اسلامی خیانت کرده‌اند؟

گفتم: بله  

گفت: مگر در دین ما نباید  به افراد حسن ظن داشت؟

گفتم: بله.  

گفت: پس نباید با قطعیت و صراحت ادعا کرد که هاشمی و خاتمی به حضرت امام و صحیفه و انقلاب خیانت کرده‌اند!

گفتم: شاید.  

گفت: به نظر من هاشمی و خاتمی سر سوزنی انقلاب را نشناخته‌بودند.

گفتم: مگر قرار نبود حسن ظن داشته باشیم؟ چطور خاتمی و هاشمی امام و انقلاب را نشناخته‌بودند؟! آنها که در دوران مبارزه همراه امام بوده‌اند، تا حدی که خود را یار غار امام می‌دانند. 

گفت: البته مستمع منبر امام بودند، اما از درک نگاه امام و شناخت ذات انقلاب عاجز بودند.

گفتم: چرا آنها نمی‌توانستند سخنان حضرت امام را بفهمند؟ 

گفت: چون آنها غرب‌زده بودند.

گفتم:  غرب‌زدگی آنها چه ربطی به نشناختن انقلاب و تفکر حضرت امام دارد؟

 گفت: افراد غرب‌زده، چون تمام افق فکرشان غرب است، فکر می‌کنند باید همه چیز مانندِ مشابه غربی آن باشد.

گفتم:  منظورت چیست؟ 

گفت: خاتمی و هاشمی به دلیل غرب‌زدگی تفکرشان، می‌پنداشتند انقلاب اسلامی، انقلابی شبیه انقلاب‌های دنیای مدرنیته، همچون انقلاب اکتبر روسیه و یا انقلاب فرانسه است. فکر می‌کردند انقلاب اسلامی هم مانند سایر انقلاب‌ها به دنبال قیام علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی و برای تأمین آزادی، رفاه و عدالت است.

گفتم:  در این صورت دیگر چه تفاوتی میان انقلاب اسلامی و سایر انقلاب‌ها باقی می‌‌ماند؟ 

گفت: خب، البته آنها تفاوت‌هایی هم میان انقلاب اسلامی و انقلاب‌‌های مدرن قائل بودند.

گفتم: چه تفاوتی قائل بودند؟ 

گفت: آن‌ها معتقد بودند همه آرمان‌های فوق در انقلاب اسلامی وجود دارد منتها با این تفاوت که به احکام دینی هم عمل می‌شود.

گفتم: چه نگاه مسخره‌ای! 

گفت: پس در حقیقت هاشمی و خاتمی به امام خیانت نکردند،‌ بلکه آنها چون اصلاً‌ ذات انقلاب اسلامی را نشناخته بودند، کشور را به بی‌راهه بردند.

گفتم: موافقم. 

گفت: اما به نظرم برای تشکیل «حکومت جهانی اسلام» باید دست به یک کار بزرگ بزنیم.

گفتم:  قبول دارم باید یک کار بزرگ کنیم ولی نباید در این راه کله خر بازی کرد. ما باید در این راه با حکمت عمل کنیم.  

گفت: من هم قبول دارم که باید با حکمت و ظرافت عمل کرد. و نیز قبول دارم که نباید کله‌خر بازی کرد. ولی به نظر تو چه راه حکیمانه‌ای برای این کار وجود دارد؟

گفتم: خیلی ساده ‌است. ما همین ایران خودمان را آباد کنیم.

  گفت: آبادانی ما چه تأثیری در راه ایجاد حکومت جهانی اسلام دارد؟

گفتم: واضحه. اگر ما ثابت کنیم که نظام اسلامی یک نظام کارآمد است، در این صورت سایر کشورهای دیگر نیز به ما نگاه می‌کنند و در برابر دنیای استکبار قیام می‌کنند.  

گفت: به نظرت آیا این روش کارگشاست؟

گفتم: یقیناً. نمی‌بینی که در همین انقلاب‌های اخیر منطقه، مردم جهان اسلام با الگو گرفتن از ما قیام کردند؟   گفت: یعنی تو معتقدی که انقلاب بحرین و یمن و مصر و لیبی و تونس تحت تأثیر تلاش‌های ما بوده‌است؟

گفتم: قطعاً همین طور است. مگر تو جور دیگری فکر می‌کنی؟  

گفت: به نظر من انقلاب‌های منطقه حاصل تلاش‌های هاشمی و خاتمی بوده‌است.

گفتم: یعنی چه؟ این دیگر چه حرفی است؟  

گفت: من معتقدم اگر این که این انقلا‌ب‌ها در سال نود اتفاق افتاد حاصل اثر عملکرد هاشمی و خاتمی بود. چرا که اگر هاشمی و خاتمی به خمینی وفادار بودند، شاید این انقلاب‌ها ده سال زودتر اتفاق‌ می‌افتاد! 

گفتم: برو بابا شوخیت گرفته! 

گفت: البته این سخن من تنها یک نظریه است. ولی ارزش فکر کردن دارد. در هر صورت ادعای تو ثابت نشد. گفتم: کدام ادعا؟  

گفت: مگر ادعا نکردی که کشورهای منطقه از کارآمدی نظام ما الگو گرفته و قیام کرده‌اند؟

گفتم: بله همین طوره. 

گفت: وی این ادعا یک مغالطه است!

گفتم: چه مغالطه‌ای؟  

گفت: مغالطه علت پنداشتن چیزی که علت نیست.

گفتم: منظورت چیه؟  

گفت: از کجا می‌دانی آنها چون متوجه پیشرفت و کارآمدی نظام ما شده‌اند، جرأت قیام پیدا کرده‌اند؟

گفتم: مگر غیر از این است؟  

گفت: من جور دیگری فکر می‌کنم.

گفتم: چه فکر می‌کنی؟  

گفت: به نظر من، اکثر مردم کشورها فکر می‌کنند که ما هنوز از اولین امکانات و تمدن و علم و تکنولوژی بی‌بهره‌ایم.

گفتم: حرفت را قبول ندارم. الان در دنیای مدرنیته، در هر جای عالم که باشی می‌توانی از حال و هوای سایر نقاط عالم خبر دار شوی. الان وصف ایران و پیشرفت‌هایش در همه جا پیچیده.  

گفت: قبول داری نخبگان یک جامعه غالباً از اطلاعات و آگاهی سیاسی بیشتری نسبت به سایر مردم عادی برخوردار هستند؟

گفتم: خب که چی؟  

گفت: چرا وقتی چند وقت قبل جوانان انقلابی و مبارز کشورهای جهان اسلام به ایران آمدند، از دیدن پیشرفتهای ما این‌قدر متعجب شدند؟

گفتم: شاید چون آنها فکر نمی‌کردند که ما این قدر توانایی فنی داریم.  

گفت: پس ادعای من ثابت شد.

گفتم: کدام ادعا؟  

گفت: وقتی نخبگان آنها این قدر از توانایی فنی ما بی‌خبر هستند به طریق اولی سایر مردم‌شان هم از پیش‌رفت‌های ما بی‌اطلاع هستند. پس این ادعا که مردم کشورهای مسلمان به خاطر پیشرفت ما، عزم قیام پیدا کرده‌اند، رد می‌شود.

گفتم: اینکه انقلاب‌های منطقه تحت تأثیر انقلاب اسلامی است را هر کودکی هم فهمیده. مردم خود‌شان نیز می‌گویند. تو چطور مطلب به این واضحی را نمی‌فهمی؟  

گفت: من نگفتم انقلاب‌های جهان اسلام تحت تأثر انقلاب اسلامی نبوده‌است. من گفتم این انقلاب‌ها ناشی از پیشرفت و کارآمدی نظام و این قبیل سخنان نبوده‌است.

گفتم: پس از چه چیز ما الگو گرفته‌اند؟  

گفت: از جرأت و جسارت ما. ما در این سال‌ها با در افتادن با غرب نشان دادیم که یقه دادن و یقه گرفتن با غرب چندان هم خطرناک نیست. ما نشان دادیم که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. سایر مسلمانان نیز وقتی دریافتند که ما هنوز سر پا مانده‌ایم، جرأت قیام پیدا کردند.

گفتم: پس از ما الگو گرفتند!  

گفت: بله. اما ما نباید دروغ بگوییم!

گفتم: چه کسی دروغ گفته‌است؟ 

گفت: شخصش مهم نیست. ولی می‌دانم که ما مدام دروغ می‌گوییم!

گفتم: ما به کی دروغ گفته‌ایم؟  

گفت: در همان ماجرای آمدن جوانان هفتاد و سه کشور دنیای اسلام به ایران.

گفتم: ما به آنها چه دروغی  گفتیم؟ 

گفت: به آنها دروغ نگفتیم. به خودمان دروغ گفتیم. خودمان را گول زدیم.

گفتم: کی خوش را گول زده‌است؟ 

گفت: همه ما. مردم جهان اسلام به خاطر پیشرفت و کارآمدی ما قیام نکردند، ولی ما مدام به خودمان این مطلب را تلقین می‌کنیم. دروغ‌های دیگری همه گفته‌ایم.

گفتم: چه دروغی؟ 

گفت: آنها را به برای بازدید میدان امام اصفهان و فولاد مبارکه و ذوب آهن و پروژه‌های عسلویه بردیم.

گفتم: خب مشکل این کار چیست؟ 

گفت: ایران، فقط میدان امام و ... نیست. ایران فقر جنوب تهران، فساد شمال تهران،‌ فلاکت مردم بشاگرد، بدبختی مردم عنبر آباد، فساد جشنواره فیلم فجر، صدا و سیما و موارد بسیاری از این دست هم دارد.

گفتم: هر راست نشاید گفت!  

گفت: من هم نمی‌گویم این جوانان انقلابی را برای دیدن این مکان‌ها ببریم.

گفتم: تو خودت گفتی نباید دروغ گفت. ما به جوانان دنیای اسلام همه حقیقت را نگفتیم.  

گفت: ما به آنها دروغ نگفته‌ایم. ما باز هم به خودمان دروغ گفتیم. به دروغ به خودمان تلقین کرده‌ایم که هم پیشر‌فته‌ایم هم مؤمن.

گفتم: مگر نیستیم؟ آمار اعتکاف و مقالات آی اس آی به خوبی این مسأله نشان می‌دهد. 

گفت: اتفاقاً یکی از انواع دروغ، «‌آمار» است.

گفتم: «آمار» دروغ است؟ 

گفت: «آمار»، حاصل نگاه حصولی و انتزاعی به عالم است. برای شناخت وضع کنونی خودمان نباید به آمارها نگاه کنیم. باید به جهان خارج بیاییم،‌ در این صورت دیگر بازی را جدی نمی‌گیریم!

گفتم: کدام بازی؟ 

گفت: چه بازی از این بالاتر از اینکه تمام کشور در این خیال باطل فرورفته‌اند و می‌پندارند که می‌توان هم مؤمن بود هم توسعه یافته. و برای تحقق این توهم روز و شب تلاش هم می‌کنند. بلکه بالاتر از این اصلاً‌ افق انقلاب را هم این مسأله عنوان می‌کنند.

گفتم: شاید مردم در توهم جمع دین و مدرنیته باشند. ولی ما باید توسعه هم پیدا کنیم. 

گفت: من لزوماً مخالف توسعه نیستم. ولی برایم سؤال است که این‌قدر اصرار بر توسعه و پیش‌رفت برای چیست؟

گفتم: همین دیگر. این که می‌گویم باید حکیم باشی معنایش این است دیگر. ما برای مبارزه با غرب، به توسعه رو آورده‌ایم.  

گفت: منظورت را متوجه نشدم.

گفتم: ببین برادر، اگر ما بتوانیم از نظر فنی به توانایی‌های لازم برسیم، جلوی استیلای سیاسی غرب می‌ایستیم.  

گفت: وقتی ما حداقل پنجاه سال از غرب عقبتر هستیم، چگونه می‌توان به غرب رسید؟!

گفتم: هنوز نرسیده‌ایم. ولی ما پیشرفت‌های مهمی هم کرده‌ایم. هواپیمای آذر ...  

گفت: آذرخش ما کپی F-5 آمریکایی سال 1960 است. در حالی که آمریکا F-35 و F-22 ضد رادار سال 2010 دارد. بمب‌افکن ما فانتوم دهه پنجاه میلادی است. در حالی که  B-2ی آمریکا که ضد رادار است، یک بار روشن و خاموش کردن آن یک میلیون دلار هزینه دارد.

گفتم: سال‌های گذشته ناوشکن جمار ...  

گفت: جماران کپی ناوشکن الوند ساخت انگلیس سال 1972 است. ده هزار تن وزن دارد. آمریکا ده ناو هواپیمابر دارد که وزن برخی از آنها بالغ بر دویست و هشتاد هزار تن است.

گفتم: موشک زلز... 

گفت: زلزال کپی نه چندان موفق فونیکس آمریکایی است. تکنولوژی فونیکس متعلق به چهل سال پیش است. نور کپی نسبتاً موفق از کرم ابریشم چین است. بقیه ابزار نظامی و غیر نظامی‌مان نیز حداقل پنجاه سال عقب‌تر است.

گفتم: ما از راه‌های میان‌بر ‌پیشرفت، می‌رویم و  به غرب می‌رسیم.  

گفت: مگر غرب در یک جا ثابت می‌ماند تا ما از راه میان‌بر برویم و به او برسیم و اصلاً اگر این راه میان‌بر وجود دارد چرا غرب از این راه نرفت؟

گفتم: من کاری به غرب ندارم. ما با تلاش بیشتر خود را به غرب می‌رسانیم و از او عبور می‌کنیم.  

گفت: هر چقدر هم همت کنیم باز هم نمی‌توان به غرب رسید.

گفتم: چرا نمی‌توان؟!

  گفت: غرب رسالتی جز ابزارسازی ندارد. او تمام وقت و عمر خودش را وقف علم و تکنیک می‌کند. ولی ما می‌خواهیم نماز شب بخوانیم، نمازهای یومیه را به جماعت بخوانیم، دهه محرم عزاداری هم برویم، دعای روح‌بخش کمیل و ندبه و توسل هم شرکت کنیم، نماز دشمن‌شکن جمعه و خطبه‌های خسته‌کننده آن را هم حاضر باشیم،‌ صله رحم هم انجام بدهیم، قسمتی از وقت خودمان را هم برای آموختن معارف و احکام دین بگذاریم، هر از چند گاهی هم به اماکن متبرکه مانند مشهد و کربلا و جبهه‌های جنوب و گلزار شهدا مشرف بشویم. تربیت فرزند و همسرداری هم انجام بدهیم. ما این همه کار داریم و انسان غربی با فراغ بال مشغول تولید علم است. تازه این کارها غیر از اوقاتی است که برای تفریح صرف می‌کنیم. آن که یک حساب جدا دارد.

گفتم: اگر ایمان باشد، می‌توانیم هم اینها را داشته باشیم، هم از غرب عبور کنیم. تو خودت را در برابر غرب باخته‌ای!  

گفت: من دچار خودباختگی نشده‌ام. من می‌گویم ساده به مسأله نگاه نکنیم. تو که خودت در یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور دانشجو بوده‌ای، آیا تصدیق می‌کنی که دانشجویان ما با شوق درس نمی‌خوانند؟

گفتم: خب که چی؟ 

گفت: برای عبور از غرب، اول باید فرهنگ تولید علم در کشور باب بشود.

گفتم: تو فکر می‌کنی کشف بزرگی کرده‌ای. بزرگان، قبل از تو به اهمیت این نکته پی برده‌اند و برای آن راهکار هم دارند. 

گفت: راه‌کارشان چیست؟

گفتم: با مهندسی فرهنگی، ‌به تدریج باورهای مردم را اصلاح می‌کنیم. تا فضا و شرایط برای تولید علم فراهم شود. 

گفت: چه کسی این مهندسی را انجام می‌دهد؟

گفتم: برخی نخبگان کشور طرح آن را آماده‌کرده‌اند و در سراسر کشور هم اجرا می‌شود. 

گفت: ولی مگر خود  این نخبگان غرب را شناخته‌اند که بتوانند برنامه‌ای برای عبور از آن ارئه کنند؟

گفتم: من هم نگفتم همه آنها غرب را شناخته‌اند.

   گفت: پس چگونه می‌خواهید دانشجویان را به تولید علم مشتاق کنید؟

گفتم: رهبری با تیزبینی خاصی که دارند مشغول هدایت و راهنمایی دانشگاهیان هستند.  

گفت: ولی مگر مردم ما، سخنان رهبری را سرلوحه کار قرار می‌دهند؟!

گفتم: قطعاً.  

گفت: از کجا می‌دانید؟

گفتم: مگر نمی‌بینید در دیدارهای رهبری با مردم، مردم چگونه اشک می‌ریزند و ابراز ارادت می‌کنند. 

گفت: اشک که البته زیاد می‌ریزند، ولی آیا فرمایشات حضرت آقا را نیز عملی می‌کنند؟!

گفتم: چرا نکنند؟!  

گفت: یعنی همیشه عمل می‌کنند؟

گفتم: مسلماً! 

گفت: ولی حضرت آقا همین چند وقت پیش‌تر فرمودند: «آن کرسی‌های آزاداندیشی‌ای که من صد بار -با کم و زیادش- تأکید کرده‌ام، راه بیاندازید».

گفتم: خب که چی؟  

گفت: این فرمایش آقا نشان می‌دهد که ایشان به هیچ وجه از کارهایی که در زمینه نهضت آزاداندیشی انجام ‌شده‌است راضی نیستند.

گفتم: قبول دارم که آن گونه که باید و شاید به سخنان آقا در این زمینه عمل نکرده‌ایم.  

گفت: حضرت آقا در مورد حوزه هم فرمودند: «اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوى خواهد شد؛ اگر نمیرد، اگر زنده بماند. البته مایه‌ى دین مانع مردن میشود، اما منزوى خواهد شد؛ روزبه‌روز منزوى‌تر خواهد شد.»

گفتم: خب که چی؟

گفت: آیا به نظر تو در این چند سال تحول مطلوب آقا در حوزه انجام‌شده‌است؟ 

گفتم: نه.  

گفت: پس در حوزه علمیه نیز چندان به حرف‌های رهبر انقلاب توجه نمی‌شود!

گفتم: ممکنه.  

گفت: پیام هشت ماده‌ای آقا در امر مبارزه با مفاسد را به خاطر داری؟

گفتم: آره یادم هست. 

گفت: مگر حضرت آقا نفرمودند:

«با آغاز مبارزه‌ى جدّى با فساد اقتصادى و مالى، یقیناً زمزمه‌ها و بتدریج فریادها و نعره‌هاى مخالفت با آن بلند خواهد شد. این مخالفتها عمدتاً از سوى کسانى خواهد بود که از این اقدام بزرگ متضرر میشوند و طبیعى است بددلانى که با سعادت ملت و کشور مخالفند یا ساده‌دلانى که از القائات آنان تاثیر پذیرفته‌اند با آنان همصدا شوند. این مخالفتها نباید در عزم راسخ شما تردید بیفکند. »

گفتم: خب که چی؟  

گفت: تو در این چند سال فریادی اعتراضی از جانب مفسدین شنیدی؟

گفتم: نه.  

گفت: ولی طبق فرمایش آقا مبارزه جدی با مفسدان،‌ قطعاً داد و بیداد و فریاد دارد. آیا نمی‌توان گفت که به سخنان آقا در امر مبارزه با مفاسد اقتصادی هم توجه نشده‌است؟

گفتم: خب که چی؟

  گفت: حداقل در سه زمینه مهم آزاداندیشی، حوزه علمیه، ‌مبارزه با مفاسد به صحبت‌های رهبری بی‌اعتنایی شده‌است.

گفتم: ولی ...  

گفت: آیا فرمایش آقا در امر «همت مضاعف، کار مضاعف» عملی شد؟

گفتم: نه آن چنان که باید و شاید.  

گفت: تأکید بر «اصلاح الگوی مصرف» چه؟

گفتم: نه. 

گفت: توصیه به «جهاد اقتصادی» چطور؟

گفتم: آن هم نه.

  گفت: آیا قبول داری که بیماری‌های فکری یک جامعه را نمی‌توان با توصیه اخلاقی حل کرد؟

گفتم: منظورت چیه؟ 

گفت: نباید انتظار داشت که مشکل دانشگاه ما با فرمایشات رهبر انقلاب حل شود و مردم مسیر خود را تغییر بدهند. همان طور که در آزاداندشی و حوزه و مفاسد با وجود تمام خون‌دلی که آقا خورده‌اند، به هیچ وجه کار مطلوب صورت نگرفته است.

گفتم: شأن آقا این است که افق کلی را بگویند. این کم کاری‌ها از جانب ماها بوده‌است.

  گفت: مردمی که به سخنان رهبر خود در امور مهمی مانند آزاداندیشی و مفاسد و نظیر آن توجه نمی‌کنند و در امر علم و تولید آن هم گوششان بدهکار رهبری نیست و باید برای این مسأله فکری کرد.

گفتم: فعلاً که شده است و با تأکیدات آقا یک نهضت علمی عظیمی در دانشگاه‌های ما به راه افتاده است.  

گفت: ولی به نظر من راز تولید علم و افزایش آن در سال‌های اخیر، تأکیدات حضرت آقا نبوده‌است.

گفتم: چرا نبوده‌است؟

  گفت: اگر مردم ما آماده و اهل اطاعت از رهبر انقلاب بودند، نباید در سایر زمینه‌ها به فرمایشات آقا بی‌اعتنا می‌بودند.

گفتم: پس دلیل توجه دانشگاه به تولید علوم چه بوده‌است؟ 

گفت: واضح است. درخت «علوم جدید»، میوه‌ای به نام «تکنولوژی» دارد. ما به شوق و به خاطر جذابیت‌های این «میوه» دست به کار کاشتن آن «درخت» شده‌ایم. این جذابیت‌های تکنیک است که دانشگاه را به حرکت و کار انداخته‌است و نه تأکیدات حضرت آقا. و دقیقاً‌ به همین خاطر به تأکیدات حضرت آقا در امر «آزاداندیشی» و «تحول حوزه» و «مبارزه با مفاسد» بی‌اعتنا هستیم. چون این امور چندان برای نفس اماره ما جذاب نیستند!  

گفتم: بالاخره نمی‌توانی نقش رهبری را در این نهضت انکار کنی.

 گفت: حضرت آقا هر چقدر هم تلاش کنند، مادامی که غرب را نشناسیم نهضت علمی حقیقی هم در کشور پا نخواهد گرفت.

گفتم: نیاز نیست همه مردم کوچه و بازار غربشناسی بخوانند و کانت و دکارت را بشناسند. همین که رهبری غرب را می‌شناسند، می‌توانند جهت کلی جامعه را اصلاح کند.

  گفت: مگر حضرت آقا غرب را شناخته‌اند؟!

گفتم: آخر پسر جان، تو خودت تازه غرب را شناخته‌ای. چرا به خودت به راحتی این اجازه را می‌دهی که این گونه در مورد آقا سخن بگویی؟! 

گفت: من فقط یک سؤال پرسیدم. دلیل نمی‌شود که چون من یک چهره دانشگاهی نیستم،‌ با من پرخاش کنی!

گفتم: برادر برای فهم اندیشه آقا نباید این قدر سهل انگار بود. من و تو خیلی کوچکتر از  آنیم که بتوانیم در مورد آقا نظر بدهیم. 

گفت: پس تو هم نمی‌توانی ثابت کنی که حضرت آقا غرب را شناخته‌اند؟

گفتم: محال است که آقا باطن قدسی ستیز تمدن غرب را نشناخته باشد.  

گفت: یعنی حضرت آقا نیز معتقد به نفی کلی غرب هستند؟

گفتم: قطعاً.

  گفت: ولی آنها که غرب را به خوب و بد تقسیم می‌کنند نیز معتقدند که حضرت آقا مانند آنها فکر می‌کند.

گفتم: محال است کسی که باطن ضد قدسی غرب را شناخته باشد، نفی کلی غرب نکند.  

گفت: این حرف تو مصادره به مطلوب است.

گفتم: چرا؟  

گفت: تو ادعای خودت را به عنوان دلیل هم ذکر می‌کنی.

گفتم: منظورت چیه؟  

گفت: از یک طرف می‌گویی اگر کسی باطن ضد قدسی غرب را بشناسد، ‌قطعاً نفی کلی غرب می‌کند. وقتی از تو می‌پرسم دلیلت چیست، می‌گویی محال است که کسی باطن ضد قدسی غرب را بشناسد و نفی کلی غرب نکند. دلیل تو با ادعایت یکی است و این مصادره به مطلوب است.

گفتم: یعنی ممکنه کسی غرب را ضد قدسی بداند و نفی کلی غرب نکند؟

 گفت: قطعاً می‌شود.

گفتم: تو بگو دلیلت چیه؟ 

گفت: دلیل نمی‌خواهد. همین که در حال حاضر در کشور افرادی هستندکه هم غرب را ضد قدسی می‌دانند و در عین حال غرب را به خوب و بد تقسیم می‌کنند، دلیل بر این است که می‌شود همه غرب را ضد قدسی دانست و هم خوبش را گرفت و بدش را رها کرد.

گفتم: چه کسی این جوری فکر می‌کند؟  

گفت: امثال آیت ا.. مصباح و یا استاد حسن رحیم‌پور در عین حال که قبول دارند غرب ضد قدسی است، معتقدند تکنولوژی غرب خوب است و غرب را نفی کلی نمی‌کنند.

گفتم: در هر صورت صحبت‌های آقا به وضوح نشان می‌دهد که آقا نفی کلی است.  

گفت: اتفاقاً آن بزگواران نیز می‌گویند فرمایشات حضرت آقا گویای این است که رهبری با جناب آقای مصباح و رحیم‌پور همفکر هستند.

گفتم: سخنان آقا، محکم و متشابه دارد. باید همه را با هم دید.  

گفت: اتفاقاً‌ آنها نیز معتقدند که سخنان آقا محکم و متشابه دارد. ولی می‌گویند ما با دیدن سخنان آقا به این نتیجه رسیده‌ایم که آقا نفی کلی غرب نمی‌کند. در هر صورت کار تو در توجیه فرمایشات حضرت آقا سخت‌تر از آنهاست.

گفتم: چرا؟  

گفت: آنها معتقدند غرب خوبی دارد و بدی. در میان فرمایشات حضرت آقا نیز، کلام صریحی خلاف فکر آنها وجود ندارد. ولی شما باید توضیح دهید که سخنان آقا در زمینه علم و تکنولوژی را چگونه توجیه می‌کنید.

گفتم: آقا فقط‌ از باب ضرورت و برای گذار از تمدن غرب، معتقد به لزوم گرفتن علوم غربی هستند. 

گفت: منظورت چیست؟

گفتم: تا در همین علوم صاحب‌نظر نشویم، نمی‌توانیم جهت آنها را تغییر بدهیم و دینی کنیم. همان‌طور که فارابی ابتدا فلسفه یونان را گرفت و با غور جدی در آن، توانست مسیر فلسفه یونان را تغییر بدهد و یک فلسفه اسلامی بنیان بگذارد، ما هم باید اول در همین علوم متبحر بشویم و بعد آن را تغییر بدهیم. 

گفت: قبول دارم که فارابی فلسفه اسلامی را تأسیس کرد. ولی چه کسی می‌تواند بگوید که نحوه برخورد ما با این علوم، باید دقیقاً همان کاری باشد که فارابی کرده‌است؟

گفتم:  منظورت چیه؟  

گفت: اساساً ماهیت فلسفه یونان با ماهیت علم جدید به کلی متفاوت است. پس یقیناً‌ باید یک راه دیگر نیز برای عبور از این علوم پیدا و کشف کنیم.

گفتم: مدرنیته ادامه یونان است.  

گفت: ولی عین یونان هم نیست!

گفتم: چه فرقی دارند. همه سر و ته یک کرباس‌اند.  

گفت: اگر چه یونان مادر مدرنیته است. ولی این فرزند راه مادر خود را ادامه نداده‌است. فلسفه یونان اگرچه حامل بذر تکنولوژی بود، اما در عین حال رسالت خود را ابزارسازی نمی‌دانست. برخلاف علوم مدرن که به دنبال ابزارسازی دارند.

گفتم: خب ثم ماذا؟  

گفت: وقتی یک علم به دنبال ابزارسازی نباشد، می‌توان آن را صرفاً‌ آموخت، بدون آنکه کاری در جهان خارج در راستای آن انجام داد. اما علم مدرن چون علم ابزارساز است، تنها در سایه پژوهش و ابزارسازی پیشرفت می‌کند. پس برای پیشرفت در این علوم ما باید حتماً رو به ساختن تکنولوژی بیاوریم.

گفتم: بر فرض که قبول کنم. چه نتیجه‌ای می‌گیری؟  

گفت: آنها که می خواهند با تبحر در این علوم آن را تغییر بدهند، در حقیقت به دنبال آن هستند که برای پاک کردن شیشه، از دستمال کثیف استفاده کنند!

گفتم: الان همه جا مدرنیته است. دستمال تمیز پیدا نمی‌شود. 

گفت: لزومی ندارد که شیشه را پاک کرد.

گفتم: پس صورت مسأله را پاک می کنی و می‌روی در غار!  

گفت: انقلاب اسلامی در پی «رفع» مسائل دنیای کنونی است و نه به دنبال «دفع» آنها. ما به دنبال این هستیم که بشر دیگر نیازی به شیشه نداشته باشد، تا بخواهد با دستمال کثیف آن را پاک کند.

گفتم: دکتر داوری که خودش گوینده این حرف‌ است هم دیگر مانند سابق فکر نمی‌کند. آن وقت تو تازه حرف‌های سی سال پیش را تکرار می‌کنی؟  

گفت: دست کشیدن کسی از حرفش موجب بطلان آن سخن نیست. خصوصاً‌ که سیر تکامل اندیشه آدمی خطی نیست!

در هر صورت من فکر نمی کنم حضرت آقا فقط از باب گذار معتقد به اخذ تکنیک باشند. خصوصاً که اخیراً هم یک جمله تأمل برانگیز از ایشان دیدم. من تصور می‌کنم حضرت آقا دقیقاً‌ خلاف آوینی و نفی کلی غرب فکر می‌کنند.

گفتم: با یک جمله در مورد یک حکیم نمی‌شود نظر دارد. باید همه جملات رهبری را خواند. 

گفت: ولی مگر تو همه سخنان رهبر انقلاب را از 68 به این سو در مورد علم وتکنولوژی و غرب و ... خوانده‌ای که این گونه با قطعیت ادعا می‌کنی که آقا غرب را شناخته‌اند؟

گفتم: تو داری جدل می‌کنی! 

گفت: خدا به رسولش دستور مجادله می‌دهد، من چرا جدل نکنم؟ آقا مهر ماه 87 فرموده‌اند:

« ادعاى ما این است - که این ادعا را اثبات هم می‌کنیم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقدیم راه سعادت انسانها به دست تعالیم انبیاء است، که کامل‌ترینش هم تعالیم اسلام است. بشر منهاى تعالیم انبیاء حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمی‌کرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسایش روانى که زمینه‌ساز عروج اوست به معارج والاى ملکوتىِ انسان. راه سعادت انسان این است.»

جمله کلیدی این فراز از فرمایشات آقا این است که

« بشر منهاى تعالیم انبیاء، حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمی‌کرد».

گفتم: خوب که چی؟ 

گفت: شما که توسعه و مبانی آوینی را خوانده‌ای به من بگو از نظر آوینی این اتفاقی که در دوران اخیر در زمینه ابزارسازی رخ داده است مصداق «پیشرفت» است؟

گفتم: نه.  

گفت: پس همین خود یک دلیل است که حضرت آقا مانند آوینی فکر نمی‌کنند.

گفتم: آقا رعایت مخاطب دانشجو را می‌کرده‌اند و مطابق با زبان قوم سخن گفته‌اند.  

گفت: ممکن است.

گفتم: پس از این جمله نمی‌توان نتیجه گرفت که آقا مانند آوینی فکر نمی‌کند. دیدی که با سهل‌انگاری به صحبت‌های آقا نگاه می‌کنی! 

گفت: ولی این جمله ابعاد دیگری هم دارد.

گفتم: چه ابعادی؟  

گفت: آیا قبول داری که انبیاء ما را به کار شر دعوت نمی‌کنند و تعالیم انبیاء قطعاً در جهت دعوت به بندگی خداست؟

گفتم: بدیهیات را نگو!  

گفت: پس از تعالیم انبیاء شر و نیروی شیطانی ایجاد نمی‌شود.

گفتم: خب که چی؟

  گفت: یعنی تکنولوژی که حاصل تعالیم انبیاء است، بد نیست بلکه ما از آن بد استفاده‌کرده‌ایم. در حقیقت اگر بپذیریم تکنولوژی حاصل تعالیم انبیاء است، باید بپذیریم که تکنولوژی به ذات خود ندارد عیبی و هر عیب که هست از ماست. در ضمن آوینی به صراحت تکنولوژی را «شیطانی» می‌نامید.

گفتم: آوینی کی چنین تعبیر در مورد تکنولوژی به کار برده‌است؟  

گفت: آوینی در صفحه 75 کتاب فردایی دیگر می‌نویسد

« تاریخ و تمدن اروپا فاوستی است... فاوست روح خود را به شیطان فروخت تا به جادوگری رسید و قدرت تصرف در ماده عالم را پیدا کرد،... جادوی این فاوست جدید، تکنولوژی است. تکنولوژی خود مولود این تصرف شیطانی در عالم وجود است.»

حضرت آقا این تکنولوژی را حاصل تعالیم انبیاء می‌داند و آوینی آن را حاصل نیروی شیطان. چطور این دو اندیشه می‌توانند مانند هم فکر کنند؟!

گفتم: آقا چون در جمع دانشجویان صحبت می‌کرده است. این گونه سخن گفته است.  

گفت: یعنی هنوز معتقدی که آقا نفی کلی غرب است و تنها از باب گذار معتقد به اخذ تکنیک هستند؟

گفتم: صد در صد! 

گفت: تو واقعاً‌ اعتقاد داری که باید برای گذار باید همین تکنولوژی را گرفت؟

گفتم: بله. 

گفت: پس منافاتی میان نفی کلی غرب و اخذ این علوم نمی‌بینی؟

گفتم: نه. 

گفت: پس آقا قطعاً معتقد به نفی کلی غرب نیست!

گفتم: چه ربطی داشت؟ 

گفت: شماها که خودتان جزء جریان‌های منتقد غرب هستید، معتقدید که باید از باب گذار همین علوم را گرفت. خب اگر آقا نیز معتقد به نفی کلی غرب بودند در سخنرانی‌‌هایشان ابتدا نفی کلی غرب می‌کردند و در عین حال این نکته را تذکر می‌دادند که باید از باب گذار این علوم را گرفت.

گفتم: متوجه نشدم منظورت چی بود!  

گفت: در دیدگاه تو بین نفی کلی غرب و اخذ این علوم منافاتی نیست. پس آقا اگر معتقد به نفی کلی غرب می‌بودند، نباید آن را در این بیست سال کتمان می‌کردند. چون نفی کلی غرب لزوماً به کنار نهادن این علوم منجر نمی‌شود که بگوییم آقا بنابر مصالحی سخنان خود را صریح نمی‌گویند!

گفتم: دلم برایت می‌سوزد که در چاه حصول افتاده‌ای!  

گفت: چرا؟

گفتم: این گونه که تو پیش می‌روی مطمئنم از امام هم عبور می‌کنی! 

گفت: چرا؟

گفتم: امام و آقا در زمینه غرب مانند هم فکر می‌کنند.  

گفت: از کجا می‌گویی؟!

گفتم: یعنی تو می‌گویی که امام نفی کلی غرب است و آقا خوبش را بگیر، بدش را رها کن؟  

گفت: من چنین ادعایی نکردم. فقط سؤال کردم از کجا می‌گویی که امام و آقا مانند یکدیگر فکر می‌کنند.

گفتم: هر آدمی که چند خط صحیفه خوانده باشد. این را می‌فهمد. که امام و آقا در مورد غرب مانند هم فکر می‌کنند. پس به نظر تو  گر آقا غرب را نشناخته‌است باید قبول کنی امام هم غرب را نشناخته!  

گفت: مگر تو معتقدی امام غرب را شناخته‌اند؟!

گفتم: دیدی گفتم از امام هم عبور می‌کنی! 

گفت: یعنی تو می‌گویی در امام «متوقف» شویم؟

گفتم: تو اسمش را هر چی می‌خواهی بگذار. توقف یا هر چیز دیگر. من می‌خواهم ذیل اندیشه امام سلوک کنم.  

گفت: مگر می‌شود در عصر مدرنیته جز در سایه اندیشه امام سلوک هم کرد؟

گفتم:  وقتی معتقد باشی امام غرب را نشناخته،‌ چطور می‌توانی در ذیل اندیشه و شخصیتش سلوک کنی؟ خودت را مسخره کرده‌ای! 

گفت: من فقط یک سؤال کردم. پرسیدم از کجا معلوم حضرت امام هم معتقد به نفی کلی غرب باشند. آیا امکان ندارد که حضرت امام هم غرب را نشناخته باشند؟ یا شاید از نظر تو امام خمینی، معصوم‌اند؟!

گفتم: وقتی به امام صرفاً به شکل یک رهبر سیاسی نگاه کنی، همین می‌شود دیگر. امام یک شخصیت اشراقی است که خدواند متعال قلب مطهر او را آماده پذیرش یک تجلی جامع دید. و او را با یک اشراق الهی پروراند. 

گفت: مگر کسی منکر شخصیت اشراقی و الهی امام شد. من گفتم از کجا امام غرب را شناخته باشند؟

گفتم: شخصیت اشراقی،‌ مهم‌ترین خصوصیتش این است که جامع است. پس باید همه ابعاد حقیقت را شناخته باشند. 

گفت: من منکر نیستم که امام ممکن است غرب را شناخته باشد. ولی معتقدم شناخت امام در وضعیت کنونی چندان دردی از ما دوا نمی‌کند!

گفتم: و حتماً فقط حرف‌های توست که درد‌ها را دوا می‌کند! 

گفت: من چنین ادعایی نکردم. البته اگر نظر مرا بخواهی می‌گویم به اعتقاد من امکان دارد‌ حضرت امام با قلب خود و کشف عرفانی‌اش باطن غرب را شناخته‌بودند، اما معتقدم حتی شناخت ایشان نیز  نمی‌توانست انقلاب اسلامی را از فروافتادن به دامن غرب و غرب‌زدگی نجات بدهد.

گفتم: یعنی چی؟  

گفت: انسان وقتی یک حقیقت را می‌بیند و می‌خواهد آن مطلب را برای دیگرانی که آن  حقیقت را ندیده‌اند باز گو کند، ناچار است با زبان و کلمات و اصطلاحات نزد ذهن خود، ‌دیده‌هایش را بیان کند. مثلاً یک عارف وقتی که می‌خواهد کشف و شهود خودش را برای دیگران بازگو کند، باید به زبان این کار مجهز باشد  وگرنه کارش سخت خواهد بود. «عرفان نظری» علم لازم برای بیان شهود است. اگر یک عارف به کشف و شهود برسد ولی با «تصوف نظری» آشنا نباشد، مجبور می‌شود حرف‌های متعالی خود را در قالب اصطلاحات عامیانه بیان کند. و مشکل این است که مردم از این کلمات عامیانه به آن مطلب غیبی منتقل نمی‌شوند، بلکه بر عکس ممکن است فکر کنند،‌ آن عارف کافر شده‌است و کفر می‌گوید!

گفتم: بحث ما در مورد غرب شناسی امام است، چرا از عرفا صحبت می‌کنی؟ این دو تا چه ربطی به هم دارند؟  

گفت: این احتمال وجود دارد که حضرت امام باطن غرب را به اجمال دیده‌بودند، ولی برای عبور از غرب فقط دیدن باطن آن کافی نیست.

گفتم: منظورت چیه؟

 گفت: ما می‌خواستیم که یک تمدن دینی در مقابل مدرنیته بسازیم. برای این کار باید هم اهل حضور بود و هم اهل حکمت. حضرت امام قطعاً عارف و واصل بودند. او اسلام ناب محمدی را با قلب مطهرش درک کرده بودند. حکمت و فلسفه اسلامی را هم به خوبی در تفکر خود هضم کرده‌بودند. شاید همین که امام از تعابیری مانند اسلام رفاه، اسلام سرمایه‌داری، اسلام سازش و ... استفاده می‌کردند، قرینه‌ای باشد بر  این که که حضرت امام به خوبی متوجه شده‌بودندکه این اسلام‌ها در ظاهر اسلام هستند و در باطن غرب‌زده.

 اما این نکته را هم نباید از خاطر برد که حضرت امام از مبادی تفکر فلسفی غرب اطلاع جدی نداشتند. درست به همین دلیل است که مدرنیست‌های مسلمان که معتقدند غرب خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی، حضرت امام را با خود هم‌فکر می‌دانند.

و نیز به همین دلیل بود که زبان امام نتوانست جلوی انحراف هاشمی و خاتمی را بگیرد.

البته این عدم آشنایی با تفکر فلسفی غرب، ‌نقص امام نیست. این نقص، نقص حوزه‌های علمیه ما بود. اگر بخواهیم دقیق‌تر به مسأله نگاه کنیم،‌ اصلاً شرایط تاریخی ما این امکان را به راحتی فراهم نمی‌کرد که ما با فلسفه غرب آشنا باشیم. حتی بزرگی مانند علامه طباطبایی نیز با زبان غرب‌زده سخن می‌گفته‌است.

گفتم: علامه؟! علامه که استاد نقد غرب است! اگر علامه غرب‌زده است، پس چه کسی غرب‌زده نیست؟  

گفت: من نگفتم علامه غرب‌زده است. گفتم زبان علامه زبان غرب‌زده‌ای‌ست. در المیزان می‌توان بذر سیر خطی تاریخ را دید. کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که اصلاً از روی جلدش داد می‌زند که نویسنده بزرگوارش با زبان غرب‌زده سخن می‌گوید.

گفتم: مگر «اصول فلسفه و روش رئالیسم» چه اشکالی دارد؟ 

گفت: کسی که فیلسوف صدرایی است، نمی‌تواند نام کتابش را «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بگذارد. و اگر می‌بینیم که این کار را کرده، یک جای کار می‌لنگد.

گفتم: خب چه اشکالی دارد هم صدرایی باشیم و هم رئالیست؟ 

گفت: دکارت معتقد بود که ما در عالم دو سنخ وجود داریم. یک وجود، جوهر مادی که عین کثرت و امتداد است و وجود دیگر، جوهر مجرد است که نفس و سایر مجردات را شامل می‌شود. او معتقد بود میان این دو نحوه وجودِ جوهری، هیچ سنخیتی نیست و این دو وجود از هم «متباین» هستند.

گفتم: خب، اینها چه ربطی به غرب‌زدگی زبان علامه دارد؟

  گفت: ربطش این است که فلسفه اسلامی و خصوصاٌ‌ حکمت متعالیه به هیچ وجه رئالیست نیست.

گفتم: یعنی ایده‌آلیست است؟ 

گفت: آیا هر اندیشه‌ای که «رئالیست» نباشد، باید حتماً «ایده‌آلیست» باشد؟

گفتم: یعنی چه؟  

گفت: «رئالیسم» و «ایده‌آلیسم» وقتی معنا پیدا می‌کند که ما سخن دکارت را پذیرفته باشیم. در حالی که ملاصدرا در نقطه مقابل دکارت ایستاده‌است.

گفتم: واضح حرف بزن. 

گفت: مطلب پیچیده‌است و گرنه زبان من پیچیده نیست. ملاصدرا معتقد است که حقیقت وجود «واحد» است. البته در تفسیر این وحدت، میان فلاسفه صدرایی‌ نیز اختلاف است. برخی معتقدند این وحدت، «وحدت تشکیکی» است و برخی معتقدند این وحدت «وحدت شخصی» است.

اما در هر صورت، هر دو گروه می‌پذیرند که حقیقتِ وجود، «واحد» است. اگر کسی اهل «وحدت وجود» باشد، دیگر نمی‌تواند تباین دکارت را بپذیریم و طبیعتاً «رئالیست» هم نخواهد بود. چون دکارت دو حقیقتی است و ملاصدرا وحدت وجودی است.

نزاع «رئالیسم» و «ایده‌آلیسم» و «ذهن» و «عین»، تنها در زمینِ اندیشه تفکر «تباین» دکارت معنا پیدا می‌کند، و فلسفه اسلامی اصلاً در راه دیگری سیر می‌کند.

البته اگر کسی کتاب اصول فلسفه را بخواند، به راحتی متوجه می‌شود، علامه، غرب‌زده نیست و اینکه از لفظ رئالیسم استفاده کرده‌اند تنها به این دلیل بوده‌است که علامه از مبانی تفکر فلسفی غرب مطلع نبوده‌است. علامه در مقام رد نیست‌انگاری و سفسطه، ‌از لفظ رئالیسم استفاده کرده‌است.   

گفتم: خب با این وصف همه علما غرب‌زده‌اند و فقط یک تک ستاره از عالم غیب بیرون آمده است که غرب را فهیمده است!  اصلاً تو اصل نگاهت به رهبری و ولایت فقیه مشکل دارد! 

گفت: حضرت امام می‌فرماید: «ولایت فقیه از امور اعتباری عُقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد».(ولایت فقیه، ص 53)

گفتم: ولایت فقیهی که شهدا مدام از آن یاد می‌کردند خیلی بیشتر از آن چیزی است که در کتاب ولایت فقیه امام آمده است. آنها به ولایت فقیه به چشم یک امر اعتباری نگاه نمی‌کردند.  

گفت: البته سیره شهدا نشان می‌دهد که آنها به امام ارادت بسیار زیادی داشته‌اند. تا حدی که خود را فدایی امام خمنی می‌دانستند.

گفتم: پس قبول هم داری که حرف‌هایت سر سوزنی با امام و شهدا سنخیت ندارد؟! 

گفت: نه. چون به اعتقاد من، شهدا شیفته امام بودند و نه لزوماً  شیفته ولایت فقیه.

گفتم: مگر امام ولی فقیه نبود؟!  

گفت: شخصیت امام دو جنبه داشت. امام هم چون یک عارف تام و تمام و جامع بود اهل «وَلایت» با فتحه بود و هم از سوی دیگر چون یک فقیه و مجتهد و زعیم، اهل «وِلایت»با کسره .

اولی باعث می‌شد که آدمی با تمام وجود به او عشق بورزد و دومی باعث می‌شود گوش به فرمانش بشوند. اولی حب می‌آورد و دومی اطاعت.

راز اینکه ما را به حب اهل بیت علیهم اسلام توصیه کرده‌اند همین است. چون حب این ذوات مقدسه موجب اطاعت از ایشان هم می‌شود.

گفتم: یعنی آقا «وَلایت» ندارد و فقط «وِلایت» دارد؟ 

گفت: من کی چنین سخنی گفتم. من گفتم ارادت شهدا به امام ناشی از این نبود که امام ولی فقیه است. «وِلایت» با کسره موجب اطاعت می‌شود. اما عشق‌بازی و جان‌بازی نمی‌آورد. منتها شهدای جلیل‌القدر ما چون به دنبال مفاهیم حصولی نبودند،‌ از تمایز این دو مفهوم «ولایت» با فتحه و «ولایت» با کسره غافل بودند، مدام در وصیت‌نامه‌هاشان از ولایت فقیه سخن می‌گفتند.

گفتم: استاد ما آقای طاهرزاده می‌فرمودند: «کسانی که مسائل فکری خود را با ولایت فقیه حل نمی‌کنند، به دلیل دوری از ولایت حق،‌ زیر ولایت طاغوت خواهند رفت.». الان که این حرف‌ها را از تو شنیدم یاد سخن استادم افتادم. 

گفت: منظور ایشان این است که کسی مانند من که مبادی تفکرش را از رهبری نگرفته‌است و نمی‌گیرد و نخواهد گرفت، ‌طاغوت‌زده است؟

گفتم: دقیقاً‌!  

گفت: ولی به نظر من ماجرا خلاف این است!

گفتم: منظورت چیه؟  

گفت: من با تمام احترامی که برای استاد طاهرزاده قائل هستم، معتقدم به نظر من کسانی که دنبال این هستند که مسائل فکری‌‌شان را به کمک ولی فقیه حل کنند، هم «طاغوت‌زده» هستند و هم «نیست‌انگار» و هم «ضد ولایت فقیه»!

اولاً این افراد چون معتقدند که دستشان از ادراک جهان خارج و حقیقت کوتاه است. پس «نیست‌انگار»اند.

ثانیاً اگر غیر معصوم در حوزه عمل ولایت داشته باشد تا امور جامعه شیعه را اداره کند، هیچ اشکالی ندارد. چون در حوزه عمل و کار اجرایی، به ظن و گمانی که نزد دین معتبر است، هم می‌توان تکیه کرد و حتماً نیاز نیست، ولی فقیه تمامی اندیشه‌اش درست باشد. همین حد که مبتنی بر روش اجتهاد فقهی به یک نتیجه برسد، ‌آن نتیجه حجت است و حتی اگر خطا هم باشد، نزد خداوند متعال اجر دارد.

ولی در ساحت تفکر، نمی‌توان به هیچ وجه به ظن و گمان تکیه و اعتماد کرد، بلکه حتماً باید به قطع و یقین برسیم. ولی فقیه هم چون معصوم نیست، هیچ یک از سخنانش را نمی‌توان خالی از اشتباه دانست.

پس با هیچ یک از سخنان رهبری نمی‌توان در مورد یک بحث فکری یقین پیدا کرد. اگر غیر معصوم بخواهد معیار حقانیت گزاره‌ها و باورها قرار بگیرد، عین «طاغوت‌زدگی» است. پس این افراد چون به دنبال این هستند که با یک انسان عادی و غیرمعصوم به حقیقتی برسند، «طاغوت‌زده» هستند.

ثالثاً،‌ این افراد اگرچه در ظاهر خیلی ذوب در ولایت‌اند و به حضرت آقا عشق می‌ورزند. ولی در باطن به راحتی حرف‌های رهبری را زیر پا می‌گذارند. حضرت آقا می‌فرمایند «تحلیل کنید ولو غلط»، اما این افراد از ترس «غلط» بودن تحلیل‌هایشان، معتقدند اصلاً نباید «تحلیل» کرد. بلکه باید در مسائل فکری از آقا «تقلید» کرد و مبانی فکریمان را از رهبری بگیریم!

گفتم: مرد ناحسابی! ولی شیعه با امدادهای غیبی هدایت می‌شود. فقها حتی در این رابطه «قاعده لطف» را هم ثابت کرده‌اند. لطف امام زمان، مانع از این است که در عصر غیبت، رهبری را رها  کند. پس محال است آقا اشتباه کنند. 

گفت: اگر نمی‌دانی، بدان‌ «قاعده لطف» را شیخ انصاری در رسائل از اساس منهدم کرده است. آخوند خراسانی، صاحب کفایه هم آن را رد می‌کند. حتی خود امام خمینی نیز آن را رد کرده. به تقریرات درس خارج اصول امام رجوع کن. برادر تو که رسائل نخوانده‌ای چرا به خودت اجازه استفاده از قواعد علم اصول می‌دهی؟

گفتم: لازم نیست اصول خوانده باشم. هر آدم عاقلی می‌فهمد که رهبری شیعه، محال است از عنایات الهی و امداد غیبی بی‌بهره باشد.  

گفت: من هم نگفتم آقا از عنایت الهی و اشراقی بی‌بهره است. من می‌گویم لزومی ندارد که همه حقایق عالم به قلب آقا اشراق بشود. قاعده لطف هم که کاملاً مردود است. پس هیچ دلیلی ندارید که آقا خالی از اشتباه باشد!

گفتم: آقا هیچ اشتباهی نکرده‌!  

گفت: نشناختن غرب اشتباه کوچکی نیست. چون اثر این عدم شناخت وسیع است. گاهی اوقات می‌بینم که ایشان برای حل مشکلات جامعه دنبال راه حل‌های خیلی ساده می‌گردند. فقط یک نمونه را مثال می‌زنم.

آقا می‌فرمودند:

«امام یک نفر بود و توانست انقلاب کند. حالا فرض کنید اگر ما پانصد تا، هزار تا، مثل امام داشتیم، قطعاً‌ حوزه متحول می‌شود.»

گفتم: مگر غیر از این است که اگر ما هزار تا مثل امام داشتیم، حوزه ما رو به مرگ و انزوا نمی‌رفت. اتفاقاً این حرف آقا بسیار درست است. راه نجات حوزه علمیه وجود افرادی مانند امام است.  

گفت: اما کار کشور و حل مشکلات جامعه با آرزو حل نمی‌شود. اگر می‌خواهیم آرزو کنیم. بیاییم بیشتر آرزو کنیم. مثلاً‌ بگوییم اگر ده هزار تا و یا صدهزار تا مثل امام داشتیم کل عالم اصلاح می‌شد!

گفتم: این چه نحوه صحبت کردن است،‌ قدری ادب داشته باش! 

گفت: من دور از ادب سخن نمی‌گویم. می‌گویم فرمایش آقا، سست و ضعیف است. می‌گویم برای اصلاح حوزه نیاز نیست آرزو کنیم پانصد تا مثل امام داشته باشیم. چون با گفتن این آرزوها هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

گفتم: چطور اتفاقی نمی‌افتد؟! رهبری دارند به ما تذکر می‌دهند که طلاب ما امام را سرلوحه شخصیت خود قرار بدهند تا بتوانند در آینده مانند امام بشوند و برگردند و حوزه را اصلاح کنند. حرف آقا ضعیف نیست،‌ فهم آن بصیرت و شعور می‌خواهد که تو نداری!  

گفت: آیا به نظر تو «دور»، باطل است؟

گفتم: چه ربطی به بحث ما دارد؟ 

گفت: «دور»، باطل هست یا نه؟

گفتم: خب معلومه که باطله. چه ربطی به بحث ما دارد؟  

گفت: ولی انگار حضرت آقا دور را باطل نمی‌دانند!

گفتم: منظورت چیست؟  

گفت: ایشان می‌فرمایند: «اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوى خواهد شد؛ اگر نمیرد، اگر زنده بماند».

گفتم: خب که چی؟ این را که خودم می‌دانستم!  

گفت: به نظر تو تحول مطلوب نظر آقا در حوزه اتفاق افتاده است؟

گفتم: نه.  

گفت: حضرت آقا معتقدند حوزه در حال انزوا و مرگ است و باید پانصد نفر، هزار نفر مانند امام وجود داشته‌باشد تا حوزه نجات پیدا کند و در عین حال انتظار دارند از همین حوزه رو به مرگ و انزوا، پانصدتا مثل امام بیرون بیاید. خب واضح است که این یک دور صریح است. آقا خیلی ساده به مسأله نگاه می‌کنند و انتظار دارند حوزه اصلاح شود.

گفتم: حتماً باید آقا حوزه و دانشگاه را تعطیل کنند!  

گفت: قبول داری ولایت فقیه «مطلقه» است؟

گفتم: منظورت چیه؟  

گفت: مگر غیر از این که «مطلقه» بودن ولایت به این معناست که فقیه می‌تواند مبتنی بر حکم خدا در تمام امور جامعه دخالت کند؟

گفتم: خب معنی ولایت «مطلقه» فقیه همین است. ولی اینها چه ربطی به بحث ما داره؟ 

گفت: ولایت فقیهی که می‌تواند در تمام امور اجتماعی دخالت کند و حکم خدا را اجرا کند، آیا نمی‌تواند خود دامن همت به کمر بزند و وارد گود عمل شود و  حوزه را متحول کند؟

گفتم: آی کیو! آقا این روش را قبول ندارد. آقا معتقده که باید کارها از طریق ساختارهای موجود حل بشود. مگر قراره است همه کارها را رهبری انجام دهد؟  

گفت: اتفاقاً یکی از نقدهای بنده به رهبر انقلاب همین است که چرا ایشان می‌خواهند تمام کارها از طریق قانونی حل و فصل شود. من ریشه این رویکرد حضرت آقا را در این می‌دانم که ایشان متأسفانه خوب از زوایا و وسعت اندیشه ولایت فقیه اطلاع ندارند که به امید ساختار و قانون نشسته‌اند، در حالی که ولی فقیه این حق و بلکه این وظیفه را دارد که در تمام و «مطلق» امور جامعه دخالت کند و حکم خدا را اجرا کند. اصلاً معنای ولایت «مطلقه» فقیه چیزی جز این نیست.

گفتم: دیگر داری پایت را از گلیمت دراز می‌کنی! اول بحث که می‌گفتی آقا غرب را نشناخته. الان هم می‌گویی آقا ولایت فقیه را نشناخته‌است. خیلی روت زیاده. 

گفت: من سخن دور از حقی نگفته‌ام. برای حرفم دلیل دارم. دلییم نیز خود کلام آقاست.

گفتم: کدام سخنان آقا؟  

گفت: مهرماه همین امسال فرمودند:

مسئولین در بخش‌هاى مختلف، مسئولیت‌هاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى، در بخش سیاسى، در بخش دیپلماسى، نمایندگان مجلس در بخش‌هاى خودشان، مسئولان قوه‌ى قضائیه در بخش خودشان، مسئولیت‌هاى مشخصى دارند. در همه‌ى این‌ها رهبرى نه می‌تواند دخالت کند، نه حق دارد دخالت کند، نه قادر است دخالت کند؛ اصلاً امکان ندارد. خیلى از تصمیم‌هاى اقتصادى ممکن است گرفته شود، رهبرى قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمی‌کند؛ مسئولینى دارد، مسئولینش باید عمل کنند. بله، آن‌جائى که اتخاذ یک سیاستى منتهى خواهد شد به کج‌شدن راه انقلاب، رهبرى مسئولیت پیدا می‌کند.»

گفتم: خب که چی؟  

گفت: به نظر من این نحوه نگاه کردن به نقش رهبری، نظام «ولایت فقیه» را تا سر حد نظام «مشرطیت» تقلیل می‌دهد.

گفتم: چه ربطی دارد به مشروطیت؟ 

گفت: در مشروطه شاه سلطنت می‌کرد و در امور اجرایی دخالت نمی‌کند. مجلس قوانین را تصویب می‌کرد. پنج فقیه هم بر شرعی بودن قوانین نظارت می‌کرد. مگر الان جمهوری اسلامی چیزی غیر از نظام مشروطه است؟!

گفتم: یعنی چه؟ 

گفت: حضرت آقا معقدند رهبری حق دخالت در سایر نهاد‌ها را ندارد به همین دلیل در کارهای اجرایی  بنای دخالت ندارند.

مجلس نیز که خودش قوانین را تصویب می‌کنند، ‌شورای نگهبان هم که شش فقیه دارد، بر شرعی بودن قوانین نظارت می‌کنند. دولت هم که کار خودش را می‌کند، ‌بخش قضایی هم که خودشان، کارشان را می‌کند. این سخنان اخیر آقا گویای این است که گویی ایشان هنوز وسعت اندیشه ولایت فقیه را درک نکرده‌اند و تصور می‌کنند ولایت فقیه مانند مشروطه است منتها با کمی تفاوت. فقط به جای شاه، فقیه نشسته است و هر وقت کارد به استخوان جامعه رسید و به اصطلاح ایشان «آن‌جائى که اتخاذ یک سیاستى منتهى خواهد شد به کج‌شدن راه انقلاب،» رهبرى مسئولیت پیدا می‌کند.

ما فقیه می‌خواستیم که حکم خدا را کشف و در جامعه اجرا کند. اگر قرار بود هر کسی کار خودش را بکند، نیازی به انقلاب اسلامی نبود.

گفتم: آخر تو الف بچه، وسعت اندیشه ولایت فقیه را فهمیدی و آقا نفهیمدند؟ تو چرا این قدر از خود راضی هستی و به خودت اعتماد داری؟

گفت: به خودم اعتماد ندارم، به کتاب «ولایت فقیه» و استدلال‌های محکمش‌ تکیه دارم. در ضمن به نظر من حضرت آقا،‌ متوجه جایگاه «قانون در حکومت دینی» نیز نیستند.

گفتم: یعنی چی؟  

گفت: آقا در جایی فرموده‌اند که : «هیچ چیز از قانون بالاتر و عزیزتر نیست.»

گفتم: خب مگر این جمله چه مشکلی دارد؟ 

گفت: «قانون»، شریعت جامعه مدرن است.

گفتم: با الفاظ بازی نکن،‌ واضح حرف بزن!  

گفت: منظورم واضح است. حکومت‌‌های مدرن چون غیر دینی هستند، مبنای اعمال و رابطه اجتماعی را دین نمی‌دانند. ولی چون نمی‌توانند جامعه را مانند گله گوسفند رها کنند، پس باید با «قانون» امور جامعه را تدبیر کنند. راز اینکه مردم در جوامع مدرن این قدر به قانون پایبند هستند، همین است. چون در آنجا چیزی نیست که بتواند جایگزین «قانون» بشود. چون امر مقدس و دینی در صحنه اجتماع مطرح نیست. در حالی که در جامعه دینی بالاترین امر، احکام ‌دین است و نه قانون.

گفتم: ولی طبق فتوای امام و آقا عمل به قانون واجب است. پس قانون هم در حکم شریعت است. پس اشکالی به سخن آقا وارد نیست. 

گفت: وقتی می‌گوییم هیچ چیز عزیزتر و بالاتر از «قانون» نیست، لابد میان قانون و شریعت تفاوت قائل شده‌ایم و گرنه این جمله لغو بود.

گفتم: یعنی چه؟ 

گفت: اگر منظور آقا وجه شرعی بودن قوانین بود، دیگر نیازی به بیان این جمله نبود. چون همه ما می‌دانیم در مملکتی که دین رسمی آن تشیع و اسلام است، احکام اسلام باید سرلوحه امور باشند. تنها وقتی از قانون سخن می‌گوییم، که ‌ناخواسته معیار حقانیت اعمال را در قانونی بودن و یا غیرقانونی بودن قرارداده باشیم و نه شرعی بودن و غیر شرعی بودن. از همه مهم‌تر این که اصالت پیدا کردن قانون در یک جامعه انقلابی، مانند سم برای آن جامعه است.

گفتم: قانون برای جامعه انقلابی سم است؟! پس حتماً هرج و مرج خوب است؟!  

گفت:  «قانون» سم نیست. «اصالت» پیدا کردن قانون در یک جامعه انقلابی، سم است.

گفتم: حالا چه فرقی می‌کند؟  

گفت: فرق زیادی دارد. وقتی می‌گوییم «قانون» سم است،‌ با هر نوع قانونی مخالفت کرده‌ایم و عملاً جامعه را به سمت هرج و مرج برده‌ایم. اما وقتی گفتیم «اصالت» قانون سم است،‌ منظورمان این است که نباید قانون تمام امور را تدبیر کند.

گفتم: پس چه کسی تدبیر کند؟  

گفت: تو فکر می‌کنی انقلاب اسلامی فقط یکی تغییر سیاسی است؟!

گفتم: من کی چنین حرفی زدم. به قول دوستان من کی خندیدم! 

گفت: پس قبول داری که انقلاب اسلامی به دنبال تحول در همه زمینه‌ها، اعم از فرهنگی،‌ اقتصادی، اجتماعی است؟

گفتم:  این که مسلمه!  

گفت: ولی بسیاری از قوانین ما در عرصه‌های مختلف به جا مانده از دوران پهلوی است و با قوانین حکومت غرب‌پرست پهلوی نمی‌توان کشور را به سمت یک جامعه دینی برد.

گفتم: ولی ما در این سال‌ها بسیاری از قوانین را در جهت انقلاب اسلامی تغییر داده‌ایم.  

گفت: البته مشکلات فقهی آن‌ها را برطرف کرده‌ایم. ولی وقتی قانون نویسان ما عموماً ‌مدرنیست مسلمان هستند آیا قوانینی که می‌نویسند در جهت تبدیل کردن ایران به یک ژاپن اسلامی نیست؟!

گفتم: پس چه کار کنیم؟ می‌خواهی کلاً ممکلت را رها کنیم؟!  

گفت: نیازی نیست قوانین را کنار بگذاریم، یا مملکت را رها کنیم. من می‌گویم قانون ذاتاً برای حفظ وضع موجود در جامعه است. در حالی که انقلاب ما قصد داشته است تمام ساختارها را تغییر بدهد. من می‌گویم آرمان‌های یک جامعه انقلابی در قالب تنگ قانون ‌هایی که با نگاه غربی نوشته‌شده‌اند و می‌شوند، جا نمی‌شوند.

گفتم: راه حلت چیست؟ تو فقط نقد می‌کنی، باید راه حل همه بدهی! 

گفت: راه حل را گفتم.

گفتم: کی گفتی؟  

گفت: راه حل این است که از تمام ظرفیت‌های اندیشه ولایت مطلقه فقیه استفاده کنیم و شخص ولی فقیه وارد صحنه عمل و اجرا بشوند و مسائلی مانند تحول حوزه،‌ مبارزه با مفاسد و ... بشود. ‌

گفتم: همه حرف‌هایت را باید ریخت دور. آقا قطعاً‌ غرب را شناخته‌است و با تیزبینی خاص خود مشغول تدبیر امور و مدیریت کارها هستند.  

گفت: تو برف دوست داری؟

گفتم: چطور مگر؟  

گفت: آخر انگار دوست داری که مدام سرت را زیر برف بکنید و نقائص رهبری را نبینید. این که حضرت آقا، غرب را نشناخته‌اند نادیده بگیرید،‌ اینکه ایشان ابعاد وسیع ولایت فقیه را ندیده‌اند، اینکه آقا سیر خطی تاریخ را قبول دارند ...

گفتم: رهبری ناقص نیست. چشم‌های تو مشکل دارد!  

گفت: «اندیشه برانگیزترین امر در زمانه اندیشه برانگیز ما این است که ما هنوز اندیشه نمی‌کنیم» . «اندیشه» در فارسی هم‌ریشه با «هَندَشِیشِن» در زبان پهلوی و با هم معنی «تفکر» در زبان عربی هم معنا است. ولی «اندیشه» در کنار دلالت بر معنای «تفکر» بر «تشویش» هم دلالت می‌کند.

انسان وقتی رو به «اندیشه»کردن می‌آورد، ذهنش هم مشوش می‌شود. چون مجبور می‌شود در شنیده‌هایش تردید کند و این تردید ترسناک است. دلیل اینکه تو و برخی دوستان طاهرازاده‌ای نمی‌خواهید، بپذیرید که حضرت آقا غرب را نشناخته‌اند، این است که شماها از قبول این مطلب می‌ترسید.

چون اگر این مسأله را بپذیرید بسیاری از زیر بناهای فکری و علمی و حتی عملی و بلکه انتخاب‌های زندگی‌تان و توجیهات‌تان به کلی فرو می‌ریزد. واقعیت این است که شما و امثال شما چون مباحث و مطالب را تقلیدی می‌آموزید، نمی‌توانید در برابر شبهات و اشکالات از خود دفاع کنید. زیرا حتی یک بار هم نزد خودتان ننشسته‌اید و این احتمال را بدهید که مبادا افکار ما غلط باشد. درست به همین دلیل است که وقتی می‌گوییم حضرت‌آقا غرب را نشناخته‌اند، شما وحشت می‌کنید.

البته حق هم دارید وقتی تمام فکر و قول و عمل و انتخاب‌ها بر یک گزاره اثبات نشده، بنا بشود باید با تمام قوا برای حفظ آن باور تلاش کرد. و جالب‌تر اینک در راه دفاع از غرب‌شناسی آقا، همه چیز خودتان را نیز فدا می‌کنید. وقتی به بحث از وحدت شخصی وجود می‌رسید، که عمیق‌ترین بحث عرفانی – فلسفی است، ‌عقل خود را توانا و کامل می‌دانید و می‌گویید «وحدت شخصی وجود» درست است و «تشکیک وجود» باطل،  اما هنگامی که به سخنان رهبری مواجه می‌شوید، می‌گویید عقل ما ناقص است.

به اعتقاد من، بحث کردن با شما ‌بی‌فایده است. چون شما مشکل تئوریک ندارید. شما ترسو هستید. ترس را هم نیز نمی‌توان با بحث و استدلال از میان برد. تنها یک خدایی‌است که باید بیاید و شما را از این ترس نجات بدهد.

این‌ها را گفت و بلند شد و رفت.

داد زدم: حداقل از سرنوشت فرقان و طبرزدی عبرت بگیر!  

  • ۹۰/۱۲/۲۹
  • صادق دهقانی

نظرات  (۶۹)

  • فرزاد یوسفی
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    این نوشته از جهتی همچون نوشته " سخنی با استاد طاهرزاده" می باشد. اگر آن نوشته با برهانی کردن احساسات قلبی خیلی از دوستان تحت تاثیر تفکر استاد طاهرزاده، باعث برگرفتن غل و زنجیرها از دست و پای بچه های آرمان شد، این مطلب نیز به مراتب بیشتر چنین قابلیتی را دارد.

    حداقل کار صورت گرفته در این نوشته این است که باب صحبت و گفت و گو پیرامون مفاد آن را باز کرد. مفادی که در طول سالهای اخیر در فضای بچه های قدیم و جدید آرمان و همچنین سابقا در جلسات خصوصی نسل اولیهای جنبش به صورت جسته و گریخته ( و البته با ترس و لرز) بیان می شد.

    به نظرم یکی از موانع اساسی در راه پیشرفت اسلام و انقلاب و ولایت فقیه کسانی بودند که در مقابل استدلالها با ذکر جمله" ولی آقا این را قبول نداره"( با لحن ارشاد یا تحکم) خواسته یا ناخواسته رسما دعوت به دگماتیسم می کردند. البته به قول شما در بیشتر موارد این دعوت نه من باب ولایت پذیری حداکثری، بلکه به دلیل مطابقت حرف رهبری با خواسته دلشان می باشد. البته باید نظر این دوستان ولایتمدار را پیرامون سخن رهبری در دانشگاه امام صادق( علیه السلام) که از محکمات اندیشه ایشان پیرامون نحوه رابطه متفکرین با ولی فقیه می باشد را جویا شد؟

    البته به نظرم ابتدائا ضرورتی در این امر( نقد علنی رهبری) نبود و برادر دهقانی هم اصراری بر این امر نداشت. اما اخباری مآبی عده ای از دوستان که جملات رهبری را چون پتک بر سر عده ای دیگر می کوبیدند و حتی هشدار انحراف از مسیر انقلاب و ولایت فقیه را می دادند و از محتمل بودن سرنوشت مهدی هاشمی معدوم برای این عده سخن می راندند، کار را به اینجا کشاند.

    برایم سوال است که چرا این دوستان قبل از آنکه یقه دهقانی را بگیرند به سراغ مراجع تقلید نمی روند. چون اگر تبعیت از اندیشه رهبری در موضوعی که در آن تخصص ندارد( فلسفه غرب) روا و بلکه واجب باشد، پس تبعیت از اندیشه او در موضوعی که در آن تخصص که نه، بلکه اجتهاد دارد( فقه و اصول) قطعا اولی می باشد.

    حال، حداقل انتظار این است که با این نوشته نه از موضع قبول و تصدیق، بلکه از موضع ولایتمداری( با نقطه عزیمت ضرورت آزاد اندیشی) برخورد شود.

    لعل الله یحدث بعد ذلک امرا
  • فرهاد یوسفی
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    من که خودم روحم صفائی ندارد. حرف های امام , جنگ هشت ساله و شهدا را از دور که می بینیم باید بگوییم یاد دهه شصت بخیر . یاد دهه ای که آمده بود آدم های دیگری از ما بسازد. آمده بود تا انقلاب جهانی اسلام را راه بیندازیم . آمده بود تا طرحی نو در این دنیای پوسیده دراندازیم .

    یاد دهه ای که اگر چه ما آن را حضورا درک نکرده ایم بلکه تنها خاطره ها و تصویرش این گونه جان آدمی را زنده می کند. اما امروز را اگر چه حضورا درک می کنیم جان ما را زنده نمی کند. پای انقلابیمان به زنجیر های آباد کردن دنیا که جای رسالت انقلابی دهه شصتمان را گرفته، گرفتار شده. به جای درانداختن طرح نو, شده ایم مجریان طرح های پوسیده جهان امروز برای زندگیمان.

    اماما یادت بخیر تو رفتی و ما را رها کردی . باشد که دوباره زنده شویم.

    نوشته را خواندم . دقت نظر ها و جواب های ایشان قابل توجه و شایسته تقدیر است. جوابیه ای بود کامل بر صحبت ها و اختلافات این روزهای میان بچه ها.اختلافاتی که از تقلید و شعار و تکفیر و توجیه در مقابل تفکر و استدلال ایجاد شده.

    یکی حرف آقا را با قطع خودش به تاویل می برد و نظریه گذار را مطرح می کند.
    دیگری بعد از عمری فکر کردن می گوید که ما نمی توانیم حرف آقا را بفهمیم و بعد از آن علم اصول را برای فهم کلام رهبری کافی نمی داند . البته لفظ" معصومیت آقا" را به کار می برد. شاید شوخی می کند. می گفت که حرف های دهقانی را نمی خوانم که مرا مشوش می کند.

    البته اعتقاد به اجرائی بودن حرف های آقا هم محملی برای توجیه شده.

    دیگری می گفت این مسیر پیشرفت درست است چرا که در راه هسته ای شدن، شهید داده ایم .

    راستی که برای توجیه یک امر نادرست (عصمت ولی فقیه) به چه ورطه هایی افتاده اند .

    شاید این نوشته این دوستان عزیز را از این ورطه خطرناک توجیهات بیدار کند.
    امید وارم و تقاضا دارم که دوستان ولایی ما از باب اطاعت اطاعت از فرمایشات رهبری در باب آزاد اندیشی با این مقاله به نحو احسن برخورد کنند و باب بد گویی و تکفیر را باز نکنند تا ان شاء الله این نوشته فتح بابی به سوی گفتمان آزاد اندیشی و نقد باشد.
    سلام صادق جان
    خوب بود خیلی دوست داشتم در مورد این مباحث با یکی کلنجار برم. انشاالله اگه بتونم یه نقدی(معنای دقیق) از این مطلب برات می نویسم امیدوارم قابل استفاده باشد.البته اگه متهم نشیم به اینکه شما چون غرب را نمیشناسی پس حرف نزن
  • بیقرار ناشکیبا
  • ما شهید داده ایم
    بسمه تعالی

    1-اگر پای آقا وسط نبود نمیگفتم چون بنایم تنها بر تماشای قصه ات بود. بنای اختصار دارم و از طرفی نمیخواهم حرفی بزنم که تا ابدالدهر در دل نازکت بماند. چون بخلاف همه معتقدم شخصیت عاطفی داری تا عقلانی. لذا به خاطر صاحب اسم زیبای صادقت ازت میخوام کلا نشنیده و نخوانده فرض کنی.

    2- این تناقض نیست که از حضرت آقایی که غرب را نشناخته است انتظار دارید در همه شئون دخالت کند، اینگونه که روز به روز غرب زده ترمیشویم.راستی مگر غیر این است که هرجا فرمایش آقا اجرا شد نتیجه درستی داد و غرب از ما بیشتر ناامید شد؟

    3- مامیخواهیم نخواهید اما بخواهید ونخواهید ملتزم به این گزاره اید: "آقا غرب را نشناخته است.هرمدیری که غرب را نشناسد انقلاب را که ضدغرب است به قهقرا میبرد.پس آقا دارد انقلاب را به قهقرا میبرد" و این حرفتان یعنی انحراف.

    4-تجربه انقلاب نشان داده است هیچگاه افراد صرفا منتقدی (مثلا تجربه افروغ که باید یکی پیدا بشه اینو از شبهه بیرون بیاره) به درد سربازی انقلاب نمیخورند و نهایتا چپ و راست میزدند.هم چنین اتفاقات زمانه ما که داریم بسمت رهبری جهان حرکت میکنیم طرح بحث تفاوت رهبری امام و آقا را شبیه به یک جک کرده است.آیا باور کرده ایم که هم اکنون ما در جهان چه نقش تعیین کننده ای داریم؟ آیا به معنای انحراف در رهبری انقلاب است؟ باورمان میشود که نقش موضعگیری‏های صریح و بموقع و حکیمانه آقا بر سراسرائیل و آمریکا که مظاهر غرب سیاسی واقتصادی وفرهنگی اند چه بلایی آورده است؟ آیا کسی که غرب نشناخته میتواند آن را اینگونه به ستوه آورد؟

    ادامه دارد...
  • بیقرار ناشکیبا

  • 5- از همه مهمتر،ما شهید داده ایم.مدل مدیریتی آقا که به زعم شما دارد ما را به قهقرا میبرد امروزه در کنار شما و نه در دهه شصت دارد شهید میدهد.آیا اگر غرب از مدل آقا نمیترسید دست به کشتن احمدی روشن ورضایی نژاد و شهریاری وعلیمحمدی میزد؟ خون این عزیزان آیا آیت حقانیت مدل آقا نیست؟ دربرابرمدل تاحدی به بارنشسته آقا ما چه داریم که غرب ازما بترسد؟

    من مطمئنم غرب ازانتقادات صادق دهقانی نمیترسد.همینجا به سیدصادق عزیزم بگویم که من هیچ تفاوتی بین شهدای این یکی دوسال اخیر با شهدای دهه شصت نمیبینم بلکه هنرمندترشان میبینم که توانستند از معبر تنگ شهادت بگذرند.

    راستی باید بدانید که این پیشرفتهای علمی مرهون پیگیریها و حمایتهایی بود که شخص رهبری از دانشمندان هسته ای داشت. لذا وجود ایشان بسیاری را ازقصد رفتن به خارج بازمیداشت.

    6-سخن شما در بحث اقتدای شهدا به شخص امام نه به ولایت فقیه مرا یاد حرف ملعون موسوی خوئینیها انداخت که گفته ما ولایت فقیه را از همان ابتدا قبول نداشتیم اما ابهت امام اجازه گفتن مارا نمیداد. قطعا و قطعا شهدای ما امام را نائب المهدی(عج) میدانستند و به این حکم جبهه رفتند که یک چنین جایگاهی به آنها دستور شرعی داده است وگرنه ظاهر امام شاید از بقیه علما زیباتر نبود.عارف هم کم نبود.انقلابی هم کم نبود. اما نائب المهدی(عج) فقط امام بود.
    ادامه دارد...
  • بیقرار ناشکیبا

  • 7-همیشه به این فکر میکردم که چرا ته انقلابیگری آرمانیها همیشه به نقد حاکمیت کشیده میشه.به جوابهای زیادی میشه رسید. یکیش اینه که ما دوست نداریم هزینه بدهیم.دوست نداریم سیبل انقلاب شویم.خون دل بخوریم،صبرکنیم.انقلاب و بخصوص آقا باید جای ما وسط بیاد ازخودش و انقلابش دفاع کنه.ما فقط بلدیم انتقاد کنیم،منبربریم،امروز نقد غرب، دیروز قوه قضائیه،فردا هم یک چیزدیگه.هیچی دیگه ازمون بر نمیاد.بسیجی نیستیم، همیشه طلبکاریم.به این دلیله که آرمانی جماعت نهایتا سرباز نمیشه ودردی دوا نمیکنه و باید یکی پیدا شه شبهاتشو برطرف کنه عین سرنوشت افروغ!
    8
    -نمیخواستم اینقدر بنویسم هرچند چندین برابر این حرف در دلم موج میزنه.میدانم استدلالی در کارم نبود چون در جواب استدلال نبود. آخرین جمله ام این است که با افتخارترجیح میدهم به زعم شما نیست انگارطاغوت زده ضدولایت فقیه نفهم دگم اندیش باشم اما ازمرض روشنفکری از جنس جنبش عدالتخواه مصون باشم. فکر میکنم اینطور بیشتر دردهای آقاسیدعلی نائب المهدی امام الخامنه‏ای رو تسکین میدم. بیت زیر را روبروی اصلاحاتیها میخوندیم الان نمیدونم چرا باید یادم بیاد:

    به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/ جمال چهره تو(امام الخامنه‏ای) حجت موجه ماست
    در جواب سید صادق موسوی
    به نظرم علاوه بر دو وجهی که شما ذکر کرده اید یک وجه دیگر هم محتمل می باشد و آن اینکه: "بشر منهاى تعالیم انبیاء حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمی‌کرد، بلکه قطعا بیشتر پیشرفت می کرد". چون که تعالیم انبیا که بیشتر مبتنی بر بی اعتنایی به دنیا و نگاه معبری و نه منزلی به دنیا می باشد، باعث کاهش غور و غوص بشر در دنیا می شود که یکی از نتایج آن کاهش میل بشر به ابزار سازی های متنوع و صرف عمر شریف به پای آن می شود.
    مشکلی داره؟
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اخیرا از دو نفر، یکی به صورت مستقیم و دیگری به صورت غیر مستقیم جمله ای را شنیده ام که ظاهرا نشان از شیوع آن دارد. البته هنوز فرصت نکرده ام که با دوستان بیان کننده این جمله به طور مبسوط پیرامون آن صحبت کنم، ولی فعلا تحلیل خودم را ارائه می کنم و اگر این دوستان توضیحات بیشتری دارند دعوت می کنم که بیان بفرمایند.
    جمله از این قرار است که:" شهید دادن ما در راه صنعت هسته ای، نشان از حقانیت این راه دارد". این جمله قطعا درست است، زیرا اصلا لفظ شهید به کسی اطلاق می شود که در دراه حقی کشته شده باشد و الا اگر علیمحمدی و شهریاری و ... در راه غیر حق ترور شده بودند که اصلا شهید نبودند. ولی سوال این است که منظور از " این راه" چیست؟
    نکته ای که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که یادمان باشد که انقلاب اسلامی در زمانی رخ داد که جامعه ما دهها سال پیش از آن با یک سیر صعودی وارد مدرنیته شده بود.بنابر این، این گونه نبوده است که ما در انتخاب گزینه ها کاملا مبسوط الید و مختار بودیم بلکه ما ایجابا در شرایط اکل میته قرار گرفته بودیم. اما با وقوع انقلاب اسلامی امید آن بود که از این شرایط فاسد اضطراری به مرور فاصله بگیریم، که متاسفانه بعد از 30 سال می بینیم که اگر بدتر نشده، بهتر هم نشده است.
    حال، اگر منظور از " این راه" مسیری است که عده ای از انسانهای مخلص و دلسوز برای حفظ کشور در شرایط اضطراری که بر اثر قصور و تقصیرها در آن واقع شده ایم پیش گرفته اند، قطعا این راه حق است و کسانی که در دراه آن کشته می شوند شهید هستند. بنده شخصا کسانی را که در صنایع هسته ای و دفاعی و نفت در حال تلاش هستند را مجاهد فی سبیل الله می دانم. قطعا در شرایطی که اکل میته واجب شده است، کسانی که جهت تحقق آن تلاش می کنند مجاهد می باشند.
    اما اگر منظور از " این راه" تئوری ها و سیاستهایی است که منجر به وقوع در وضعیت فعلی و یا استمرارار و تشدید این وضعیت می باشد، این جمله صد در صد غلط است. این که در شرایط کنونی مسئله هسته ای به محل نزاع و کشاکش جمهوری اسلامی و غرب تبدیل شده است و باید از این معرکه سرفراز بیرون بیاییم، تکلیفش غیر از تفکرات و سیاستهایی است که منجر به تشدید وابستگی ما به انرژی، و اصلا غیر از خود صنعت هسته ای است. در حقیقت دعوای اصلی ما با مهندسین و متخصصین نیست بلکه با متفکرین و نخبگان و صاحبان کرسی و منصب می باشد که قطار حرکت کشور را ریل گذاری می کنند.
    والسلام
    سلام
    متن را علی رغم میل باطنی خواندم و لذت بردم. بسیار صریح بود و راهگشا. چیزهایی که خودم نمی‌توانستم ببینم را نشانم داد. خدا را شاکرم به دست شما عیب مرا نشانم داد.
    به برادران یوسفی عرض می‌کنم؛ قدری هم مشرک باشیم!
    دلم برای صادق موسوی نیز تنگ شده.
    متن صریح اما ضعیف بود. دغدغه ناب و درستی بود که وسط راه کج میشد و فرو میریخت.
    در کل: ضعف طالب و مطلوب
    سلام
    بی تعارف هر وقت به این وبلاگ سر می زنم، بوی نفسانیت و انانیت خفه ام می کند. بی احترامی نباشد فقط حسم را گفتم. نمی دانم چرا هروقت نصیری را هم می بینم همین حس بهم دست می دهد. صوت و تصویر و متن فردید را هم می دیدم این حس بهم دست می داد. نمیدانم شاید این انانیت و نفسانیت را از مرحوم جدشان هایدگر به ارث برده اند. گرچه حرفهای خوب زیاد زده اند و می زنند اما همین حرفهای خوب با این نفسانیت و انانیت قاطی می شود و بی اثر. اصلا مطالب متواضعانه نیست. از موضع بالادستی و برج عاج نشینی است. شاید این مطلب ربطی به نقد بینشی مطالب نداشته باشد، بلکه یک نقد گرایشی است. (یک متن هم بعد بینشی دارد و هم بعد گرایشی.)
  • سید محمد صادق موسوی
  • وقتی در مسیر استدلال می‌خواهیم به یک کلام نقلی استناد کنیم باید به گونهای باشد که تنها و تنها یک برداشت از آن ممکن باشد. اگر از یک کلام امکان دو گونه برداشت باشد هر کدام از امکان ها، دیگری را از محل استدلال خارج می¬کند. آقا می¬فرمایند :
    بشر منهاى تعالیم انبیاء حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمی‌کرد؛

    از این کلام رهبری میتوان دوگونه می توان برداشت کرد.
    برداشت اول: آقا سیر تاریخ را خطی می دانند و غرب را مسیر پیشرفت تعالیم انبیاء می دانند.

    برداشت دوم: تعالیم انبیاء، توسط مردمان و به خصوص مسلمانان به مرحله ای از کمال رسیده بود و در رنسانس غربیان آنها را اخذ کردند و صورت ظلمانی خودشان را به آن داند.

    اگر اشکال شود که کلام در مقام تمجید انبیاء است و منظور آقا از پیشرفت مادی غرب استکمال تعالیم انبیاء است و صحبت از انحراف از تعالیم انبیاء نیست. که مذمت باشد، در جواب می‌گوییم با در نظر گرفتن انحراف از تعالیم انبیاء باز هم کلام از حالت تمجیدی خودش خارج نشده است. به عبارت دیگرمفهوم کلام میتواند این باشد با این که بشر به چنین پیشرفتی رسیده است ولی آن هم به کمک تعالیمی بوده است که از انبیاء دزدیده‌‌اند. بشر بدون کمک انبیاء هیچ قدمی نمی تواند بردارد.

    به نظرمن روح کلی صحبت‌های آقا متمایل به تئوری دوم است. و لی هنوز به قطعیت نرسیده-ام.این موضوع چنان دغدغه ذهن من است که چند شب پیش در خواب بعد از بحث های زیادی با آقای هادی‌زاده به این نتیجه رسیدم(در خواب) که نظر آقا تئوری دو و نیم است. استدلال ها یادم نیست.
  • سید محمد صادق موسوی
  • بشر در هر دوره ی تاریخی و در هر جامعه‌ای ، صورت مثالی‌ای از انسان برتر موجود در مدینه برتر را دارد. با آن انسانِ در مدینه عهد می‌بندد ، و او را صورت مثالی خود انتخاب می‌کند و خود را با آن الگو و اسوه می‌سنجد و با او عشق ورزی می کند. و مردمان را به آن انسان دعوت می‌کند.
    قهرمانان در جامعه ی اساطیری یونان ، رستم و سهراب و اسفندیار در میان ادبیات حماسی ایرانیان، فتیان و جوانمردان در عالم اسلام که تا مشروطه زور خانه ها نماد مجمع جوانمردان بود، قدیسان در میان مسلمین و مسیحیان قرون وسطی، شوالیه ها در جنگهای صلیبی و از رنسانس به بعد هم در کل دنیا ، مهندسان صورت مثالی آدم هایی شده است که می خواهند، ابزار ساز باشند و طبیعت را تسخیر و تصرف کنند.
    کاری که امام خمینی کرد این بود که صورت مثالی مسلمانان در دوران انقلاب را با عمل ، انسان بسیجی نشان داد . خلق الله که نازله تجلی اسم الله بودند، روح الله را شدیدتر از خودشان دیدند. و او را صورت مثالی خود گرفتند و ره صد ساله را یک شبه طی کردند. زیارت از مناطق جنگی در راهیان نور و شلوغی گلزار های شهدا در عصر پنجشنبه نشان از آن دارد که مردم ایران هنوز بسیجی ها را صورت مثالی خود می دانند ولی عرصه ای برای ایفای نقش بسیجی خود نمی یابند.
    آقا در دیدار با دانشجویان در انتقاد به دانشجویان گفتند که چرا شما عکس شهدای هسته‌ای را در تجمعاتتان نشان نمی دهید . بعد از آن بود که حزب الله، آقایان علی‌محمدی و شهریاری رادر پازل شهدا قرار دادند و عکس او را در پایگاههای بسیج بالا بردند. این که بعد از سخنان آقا حزب الله اطاعت کرد و عکس علیمحمدی و شهریاری را بالا برد، کار خوبی است ولی سوال اساسی این است که چرا تا قبل از آن ،حزب الله علیمحمدی و شهریاری را یسیجیِ شهید نمیدیدند؟
    سوالی که از خوانندگان کامنت دارم این است که الله وکیلی کدامیک از شما قبل و بعد از سخنان آقا دوست داشتید یا دوست دارید که بروید بر سر قبر شهدای هسته‌ای و توسل بجویید و گریه کنید و حاجت بطلبید، همان‌طوری که سر قبر همت و خرازی و چمران و پلارک می‌روید؟ آیا نمی‌توان نتیجه گرفت که حزب الله صنعت هسته ای و در کل دانشگاهی شدن را خاکریز جنگ نمی‌داند؟
    سوال اندیشه برانگیز این است که چرا حزب الله ،علیمحمدی و شهریاری و رضایی را صورت مثالی و انسان برتر خود نمی‌بیند؟
  • سید محمد صادق مسوی
  • چند سوال دارم :
    اگر وزرا و نمایندگان مجلس و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی افق تمدن اسلامی را نشناسند، آیا می‌توانند امر خطیر مدیریت دوران گذار از غربزدگی به اسلام حضور و حماسه را طی کنند؟
    و آیا شناخت این افق جز با آزادی از مدرنیته و اتصال به انقلاب اسلامی حاصل میشود؟
    و آیا این آزادی جز با حکمت متعالیه و نقد هایدگر به غرب حاصل می‌شود؟(فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی)
    اگر طبق نظر استاد طاهر زاده رهبری قائل به تئوری سوم هستند، چرا رهبری چنین الزامی را بر مسئولان نمی‌دانند؟ و کلامشان چنین ظهوری برای نخبگان ندارد؟ خصوصاً برای برنامه‌ریزان و دانشگاهیان و حوزویانی که باید تولید علم اسلامی وعلم بومی کنند؟
    آیا نقد غربی که آقا دارند صرفاً برای شناخت انحرافات و نقاط ضعف اعتقادی و اخلاقی غرب برای در امان ماندن از آن چاله ها ، در مسیر توسعه و رسیدن به ژاپن اسلامی نیست؟
    مسلماً برای توسعه‌ی کشور مبتنی برتئوری دوم چنین الزامی در شناخت غرب و کشف نگاه ربطی به عالم و آدم نیست. شاید مضر و خلاف مصلحت هم باشد. و گرنه برای تئوری سوم چنین شناخت و انگشت اشاره به سمت حکمت متعالیه ونقد غرب از نان شب واجب تر است و باید در تمامی برنامه-ریزی¬ها نصب العین باشد و با نگاه به محکمات آن ، با آزمون و خطا طی طریق عبور از غرب کرد. آیا در اصلاح آموزش و پرورش، تحول حوزه و دانشگاه ، مدیریت فرهنگی وزارت علوم و وزارت ارشاد اسلامی و خصوصاً در صدا و سیما و هزاران جای دیگر، نیاز مبرمی به ملاصدرا و هایدیگر نیست؟
    باسمه تعالی

    از قول امام(ره) نقل شده بود: (آنهایی که گمان‌ کردند نبی ختمی و رسول هاشمی دعوتش دو جنبه است، دنیایی و آخرتی و این را مایه سرافرازی صاحب شریعت و کمال نبوت فرض کرده‌اند،‌از دیانت بی‌خبر و از دعوت و مقصد نبوت عاری و بری هستند. دعوت به دنیا از مقصد انبیاء عظام به کلی خارج و حس شهوت و غضب و شیطان باطن و ظاهر برای دعوت به دنیا کفایت کند و محتاج به بعث رسل نیست. اداره شهوت و غضب قرآن و نبی لازم ندارد بلکه انبیاء مردم را از دنیا بازدارند و تقیید اطلاق شهوت و غضب کنند و تحدید موارد و منافع نمایند. غافل گمان کند دعوت به دنیا کند.)(آداب صلوه ص 45)
    در این خصوص باید بگویم تعریفی که از دنیا آمده ناقص بیان شده و مقصود امام(ره) دنیازدگی است نه صرف دنیا. چرا که "الدنیا مزرعه الاخره" و ما آخرتمان را باید در دنیا رقم بزنیم، بهشت سازی در دنیا اتفاق می افتد و آیه ای از قرآن هم به این اشاره دارد "هُوَ أَنشأَکُم مِّنَ الاَرْضِ وَ استَعْمَرَکمْ فِیهَا " که وظیفه استعمار و آبادانی دنیا بعهده انسان است. بایستی مفاهیمی همچون رفاه و دنیا و... که در این متن به آنها تاخته شده بمعنای دقیق کلمه و در متن مورد اشاره از منظر امام(ره) مورد واکاوی قرار گیرد وگرنه تفاسیر متفاوت رخ خواهد نمود. مانند همین کلمه استعمار که در ذهن افراد معنای بد و تلخی دارد در حالیکه در قرآن معنای آبادانی دارد. چنانچه حضرت امام(ره) در "چهل حدیث" دنیا را به دو بخش مذموم و ممدوح تقسیم نموده و دنیای مذموم همین دنیازدگی و حب شهوات است، نه استفاده از دنیا و استعمار آن.
    یادم هست طلبه ای روایتی از نبی مکرم می خواند که :"اختلاف امتی رحمة" و می گفت اختلاف در بین امت اسلام رحمت است در حالیکه اختلاف در اینجا بمعنی "آمد و شد" است نه اختلاف و مخالفت.
    در جواب سید صادق موسوی- یک

    شما فرمودید که این کلام آقا دو تفسیر ممکن است داشته باشد. و می‌فرمایید که توجیه اول اگر درست باشد، که تمام مقاله من اثبات می‌شود. اما اگر توجیه دوم درست باشد، تمام نوشته من منهدم می‌شود.
    همه می‌دانیم که به قول فلاسفه شیءیت شی به «صورت» آن است و نه به «ماده» آن. به عنوان مثال یک «میز چوبی» را در نظر بگیرید. این میز، یک ماده دارد و یک صورت.
    ماده «میز چوبی»، همان «چوب» است. اما «صورت» آن همان شکل «چهار گوش مستطیلی چهار پایه» است.
    توجه دارید برای اینکه یک «میز» بسازیم، لزومی ندارد که از ماده «چوب»، استفاده کنیم. می‌توانیم مواد دیگر مانند «آهن» نیز به کار بگیریم. اما اگر بخواهیم،‌«میز» بسازیم باید حتماً آن «ماده» را به «صورت» میز شکل بدهیم.
    البته این یک تنها یک مثال بود و گرنه بحث «ماده» و «صورت» به این سادگی نیست.
    حال به بحث خود بازگردیم.
    آقا معتقدند که تعالیم انبیاء در پیشرفت‌های غرب نقش داشته‌است. می‌دانیم که نقش تعالیم انبیاء در پیشرفت غرب از دو حال خارج نیست.
    یا برای پیشرفت غرب، در حکم «ماده» بوده‌است، پس باید بشر بدون این تعالیم هم باز هم به این پیشرفت‌ها می‌رسیده‌است. چون «شیئیت یک شیء به «صورت» آن و نه «ماده» آن.
    در این صورت اصل ادعای آقا زیر سؤال می‌رود و بلکه رد می‌شود.
    اما اگر تعالیم انبیاء بخواهد در پیشرفت غرب در حکم «صورت» باشد، ‌باید بپذیریم که پیشرفت غرب، دقیقاً‌ به دلیل استفاده از تعالیم انبیاء بوده‌است و نه اینکه از آن انحراف پیدا کرده باشد. پس باید آقا تکنولوژی را چیز خوب بدانند وگرنه کسی که تکنولوژی را شیطانی بداند، نمی‌تواند معتقد باشد، فعلیت و صورت نهایی تکنیک حاصل تعالیم انبیاء بوده‌است.

    برادر موسوی! بشر بدون تعالیم انبیاء خیلی قدم‌ها می‌تواند بردارد. «و نفس و ما سواها، فالهما فجورها و تقواها.» خداوند متعال مدام در حال الهام خیر و شر و فجور و تقوی به قلب انسان است.
    مگر آدم ابوالبشر که از درخت ممنوعه خورد، از تعالیم انبیاء کمک گرفت؟ نه او تحت تأثیر الهام شیطان این کار را کرد.
    بشر از نظر فکری از دو آبشخور تغذیه می‌شود: وحی و نبوت، ابلیس و شیطان و القائاتش.

    اساساً ادعای آوینی نیز همین است که تکنولوژی حاصل القاء شیطان است و نه تعالیم انبیاء.
    در جواب سید صادق موسوی- دو

    نیز توجه دارید که اگر بخواهیم توجیه عجیب! شما را بپذیریم، باید بار تمامی فسادها و گناهان و معصیت‌ها را به گردن تعالیم انبیاء الهی بیاندازیم، چون هر مفسدی می‌تواند مدعی شود من حاصل تعالیم انبیاء را دزدیدم. پس تمامی گناهان مستقیم یا غیر مستقیم و با تعبیر شما با دزدی، حاصل تعالیم انبیاء بوده‌است. العیاذبالله.

    برادر موسوى! شما قصد دارید دامن رهبر انقلاب را از غرب‌نشناسی تطهیر کنید، غافل از اینکه با این سخنان‌تان دامن انبیاء الهی را به تعالیم گناه آلوده می‌کنید.
    ‌آیا بهتر آن نیست که بپذیریم که آقا در امر شناخت غرب به اشتباه افتاده‌اند و در عوض این قدر در دریایی از سخنان کفرآمیز غوطه نخوریم؟!

    مشکل شما این است که از قبول این نکته که ممکن است رهبر انقلاب خطا کرده‌باشند، می‌ترسید.

    مسأله دوم این که آقا به اهمیت و ضرورت حکمت متعالیه توجه دارند و این مطلب را به کرات در فرمایشات خود متذکر شده‌اند. به عنوان مثال ایشان می‌فرمایند:
    هیچ فرهنگ و تمدنى بدون چنین پایه‏ى مستحکم و قابل قبولى نمى‏تواند بشریت را به فلاح و استقامت و طمأنینه‏ى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد . و چنین است که به گمان ما فلسفه‏ى اسلامى بویژه در اسلوب و محتواى حکمت صدرایى ، جاى خالى خویش را در اندیشه‏ى انسان این روزگار مى‏جوید و سر انجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.

    لینک متن کامل پیام معظم له به همایش جهانی صدرالمتألهین رحمه الله علیه، نیز این است:
    http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=2947

    اما این اشکال که فرمودی، چرا آقا اهمیت اندیشه فلان فیلسوف غربی را به مسؤولان گوشزد نمی‌کند، نیز قابل دفع است. زیرا رهبری در بستر حوزه،‌ رشد علمی کرده‌اند و حوزه‌های علمیه ما از دیرباز در برخورد با غرب، از وراء حجاب به مدرنیته نگاه کرده‌اند و هیچ‌گاه با مبانی فلسفه غرب آشنایی جدی نداشته‌اند.

    و مگر قوی‌ترین فیلسوف اسلامی حال حاضر ما، استاد جوادی آملی، از اهمیت و نقش کانت و هگل و هایدگر و دکارت و نیچه مطلع‌اند، که بخواهیم بر رهبری خرده بگیریم که چرا نسبت به هایدگر بی‌اعتنا هستند؟
    در جواب سید صادق موسی- قسمت سوم

    و اساساً مگر می‌توان با صرف آشنایی با هایدگر، از غرب عبور کرد؟ البته هایدگر نقدهایی مطرح کرده‌است که می‌توان با آن از غرب عبور کرد، اما تا هنگامی که حوزه و دانشگاه ما از سیر تاریخی غرب بی‌اطلاع است،‌ شنیدن و یا خواندن نقدهای هایدگر چه سودی دارد؟
    ‌ از نظر بنده در حال حاضر بزرگترین نقد را نسبت به کسانی داشت که علی رغم این سخنان رهبری، معتقدند ایشان مدافع سر سخت نفی کلی غرب است.
    جالب این است که این گروه برای اثبات نظر خود گاه چنان توجیهاتی ارائه می‌کنند، که هر زن داغداری که خبر مرگ فرزندش را چند دقیقه پیش به او داده‌اند را، نیز به خنده وا می‌دارد.
    چون شما ولی فقیه را نقد می‌کنی به ما هم حق بده مقام شامخ اشراقی شما را نقد کنیم، البته می‌دانم زودرنجی و دوباره میگی که سر پل صراط و ... .

    اولا خوشحالم که خدا شما را در سر راه ما قرار داد، عنصر انگیزه در شما فوران می‌کند و نهیبی به خواب غفلت ما می‌زند.

    دوم شما باعث می‌شوید که هر چند وقت یک بار به صحت راهمان و امیدمان افزایش پیدا کند.

    سوم دقتت در استدلالها و رد آنها ستودنیست هر چند که نکته‌ات وارد نباشد.

    چهارم تحلیل کن ولو غلط ولی اصراری بر این نداشته باش که "رهبری‌ای که در نظام جمهوری اسلامی اشاره‌ی انگشتش باید بتواند در یک لحظه‌ی خطرناک و حسّاس، مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا این مصلحت است که یک نفر به میل خودش بیاید بایستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگویی کند؟! آیا این به نظر شما کار خیلی خوبی است؟! این کار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است." (12/ 04/ 1377- جلسۀ پرسش و پاسخ با مدیران مسؤول و سردبیران نشریات دانشجویی)

    اولا داداش صادق: تو جامعه خودمون را نشناختی چه برسد به غرب: چون هم از حوزه اخراج شدی هم از دانشگاه. حالا کار ندارم که اونا تو را اخراج نکردند و تو خودت از خودت قهرمان ساختی. یاد خودم افتادم که اواخر پیش دانشگاهی معلم کنار دستی من را اخراج کرد و من دست دوستم را گرفتم و سرجاش نشوندم و خودم بیرون رفتم، چون دیگه حوصله درس تکراری معلم‌ها را نداشتم و ... .

    دوم: شما دچار یک توهم خطرناک شده‌ای. (ر.ک. بیانات در بازدید از توانمندیهاى صنعت خودروسازى در سال 89).
    نمی‌خواهم شما را زیاد تحلیل رفتاری بکنم که خودم به این تحلیل‌ها محتاج ترم ولی من باب تذکر می‌گویم: گاهی انسانها با تلاش پی در پی نمی‌تواند به چیزی برسد آن را رد می‌کند. به قول شما از قول شهید مطهری فسق عملی، فسق فکری می‌آورد. نرسیدن شما و همراهانتان به چیزی دلیل بر بطلان آن نیست، شاید دلیلش دعوا و یقه‌گیری و عدم تحمل برادرانتان باشد. مثلا شاید اشخاصی که معصومیت پیامبر را نفی کردند به دلیل این بود که خودشان نتواسته بودند به عصمت برسند.
    تو چمران و مصطفای ما (روشن) را نشناختی، چون شهید نظر می‌کند به وجه‌الله نه به عکس الله. "

    در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:

    با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود/بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌

    نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ایمانى، با عشق هیچ منافاتى ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است." بیانات در دیدار اعضاى بسیجى‌ هیئت علمى دانشگاه‌ها سال 89.

    پس اگه از این به بعد گفتیم حرف مفت نزن ناراحت نشو. دنبال جواب به سبک استدلالی هم نباش. چون ما مثال نقض داریم.

    سوم: ان شاءالله در مبارزه با غرب موفق باشی، ولی تا حالا غرب به مبارزینی مثل تو اُف هم نگفته. شاید هم گفته ما نشنیدیم. خوشحال می‌شویم بدانیم که غرب برخوردش با تو و تفکرت چگونه خواهد بود.

    چهارم: در مورد جمله " هیچ چیز عزیزتر و بالاتر از قانون نیست". با بی سوادی که دارم: از این دست جمله ها در احادیث هم زیاد است که افضل اعمال فلان است. این جمله را در مقام خودش ببین نه بالاتر. با شیوه استدلال شما یعنی خدا هم از قانون بالاتر نیست! ولایت فقیه برای اداره جامعه این جمله را می‌فرماید . قانون ضد شرع و مصلحت نیست ضد هرج و مرج و تفسیر به دلخواه است. مرجع صدور حکم هم ولی فقیه است نه هر کس به صلاحدید خودش. این می شود قانون. قانون برای این مرجع است که موسوی بهونه دستش نیاد! شما تونستی بهتر از رهبر جامعه را اداره کن البته آرزو بر جوانان عیب نیست.

    اما در مورد ورود رهبری در صحنه عمل و اجرا و مسائلی مانند تحول حوزه،‌ مبارزه با مفاسد و ... .
    اولا آیا ممکن است و در وسع یک نفر هست؟
    دوم آیا ورود این چنینی به مصلحت است و جامعه ظرفیت آن را دارد؟

    در آخر بگویم: سعی کردم رعایت کنم هر چند موفق نشده باشم. در ضمن هی نظر ما را سانسور نکن.
  • آرمانخواهی- علی‌رضا کمیلی
  • برادر خوبم! دعایم کن وقتی بیابم نقدی بنویسم بر این رویکرد به نظر من ناپخته و انتزاعی ... یا حق
    در جواب حاج مهدی غراب دامت برکاته!

    برادر ما هم نخواستیم از آن فرمایش امام، نخواستیم نتیجه بگریم که اصل «دنیا» مذموم است.
    حضرت امام می‌فرماید که «پیشرفت دنیوی» ارسال رسل و انزال کتب نیاز ندارد و بشر بدون انبیاء نیز می‌تواند در «دنیاسازی» موفق باشد.
    معنای سخن امام این است، ما هم می‌خواسیم بگوییم ساخت «تکنولوژی» نیاز به تعلیم انبیاء ندارد.

    در امیدوارم از تعبیر قرآنی«استَعْمَرَکمْ» نخواهید خوبی «تکنولوژی» را نتیجه بگیرید!

    چرا که برای تطبیق کلمات قران بر «تکنولوژی» حتماً‌ باید دلیل بیاوریم . وگرنه ناخواسته به ورطه تفسیر به رأی خواهیم افتاد.
    در جواب مهدی دستگردی- قسمت اول
    اول اینکه فرمودی «زود رنجی»،‌ یک تذکر به جا بود. بنده هم با صمیم قلب از تو ممنونم که ضعفم را به من تذکر دادی.

    دوم، آن کلام آقا که فرموده‌اند:
    مورخ (12/ 04/ 1377-» را خوانده‌ بودم.

    اما ظاهراً این نظر آقا مربوط به سال‌های دوم خرداد است. به تاریخ آن نگاه کن. در این سالها، دوم خردادی‌ها بنا داشتند اصل و اساس «ولایت فقیه» را زیر سؤال ببرند و ریشه‌کن‌ کنند و به این دلیل به دنبال نقد رهبری بودند. (البته در مقابل ریشه خودشان کنده شد!)
    انتقادات آنها هم نه از سنخ نقد آرمان‌خواهانه، ‌بلکه بیشتر دردشان این بود که وجود آقا مزاحم نفس اماره‌شان است، پس باید ولی فقیه را نقد کنیم.
    مؤید این ادعا که می‌گویم آن فرمایشات رهبر انقلاب مربوط به آن برهه است، این بخش دیگر از فرمایشات معظم له است.
    وظائف همه معلوم است. رهبرى مسئولیت دارد، دولت مسئولیت دارد، مجلس مسئولیت دارد، قوه‌ى قضائیه مسئولیت دارد، نیروهاى نظامى مسئولیت دارند، دستگاه‌هاى اجرائى هر کدام مسئولیتهائى دارند؛ به گردن هم نیندازیم. اشکالى به وجود مى‌آید، متوجه رهبرى است؛ رهبرى متواضعانه قبول کند که این اشکال متوجه اوست و سعى کند آن را برطرف کند. » (14/11/90)

    این جمله نشان می‌دهد که آقا بحث «عدم لزوم نقد رهبر» را به دلیل فضای فاسد سیاسی سال‌های دوم خرداد مطرح کرده‌اند وگرنه دلیل نداشت بفرمایند اگر رهبری،‌ اشتباهی متوجه او باشد متواضعانه قبول می‌کند.

    در ضمن منتقد می‌تواند بگوید که ما به همان سخن سال 77 آقا انتقاد داریم. آن وقت دیگر توجیه شما نیز کارگر نخواهد بود.

    در ضمن منظورت از «گاهی انسانها با تلاش پی در پی نمی‌تواند به چیزی برسد آن را رد می‌کند.» احتمالاً‌این نیست که چون دهقانی از دانشگاه اخراج شده، و دستش به مدرک مهندسی نرسید مدام می‌گوید این علوم بد است.

    من بی‌عرضه نیستم. المپیاد ریاضی و .. رفتنم را نیز بی‌ارزش می‌دانم. قدر مسلم می دانم بی‌عرضه نیستم. اگر مشروط شدم دلیلش این بود که ترم دو توسعه مبانی خواندم و فهمیدم این علوم درد مرا دوا نمی‌کند.
    در جواب مهدی دستگردی- قسمت دوم
    سوم این که فرمودی :« داداش صادق: تو جامعه خودمون را نشناختی چه برسد به غرب: چون هم از حوزه اخراج شدی هم از دانشگاه.»
    البته هم در دانشگاه، مشکل از من بود که نتوانستم با درس‌ها، کنار بیایم. آخر می‌دانی درس‌های دانشگاهی نه تنها ‌سکولار نبودند، بلکه آدم را عارف بلله می‌کردند و من هم نمی‌توانسم به مسائل، عرفانی نگاه کنم.
    حوزه هم می‌خواست من مثل آیت ا.. بهجت شوم و من خوشم نمی‌آمد. نه حوزه و نه دانشگاه هیچ مشکلی نداشتند. مشکل فقط از من بود!
    اصولاً هیچ‌گاه، پادشاه لخت نیست و همواره صادق دهقانی است که نطفه‌اش مشکل دارد.

    از قول امام عزیز فرمودی« شهید نظر می‌کند به وجه الله ». البته کسی مگر منکر این کلام شد. اما قطعاً دانشمند هسته‌ای وقتی مشغول تصرف در اتم است به وجه‌الله نظر نمی‌کنند!

    آیا می‌توان گفت چون شهید مصطفی احمدی و سایر بزگواران ایرانی بودند، کسی می‌تواند بگوید ایرانی‌ها به وجه الله نظر می‌کنند؟

    شخصیت شهیدان هسته‌ای دو جنبه دارند. آنها از یک سو به تکلیف خود عمل کرده‌اند و از دیگر سو دانشمند علوم شیطانی مدرن بوده‌اند.

    خداوند متعال به این دلیل که آنها فیزیک هسته‌ای خوانده بودند، وجه جل و اعلای خود را به آنها نشان نداد! بلکه چون آنها به تکلیف خودشان عمل کردند، خداوند نیز مزدشان را داد.

    برادر مهدی! این را بدان وقتی شنیدم که یک پژوهشکده راه‌انداخته‌اید و با جمعی از بچه‌های خوب دانشگاه مشغول فعالیت پژوهشی هستید، خیلی خوشحال هم شدم.

    البته شما چون غرب را نفی کلی نمی‌کنید، وظیفه شرعی دارید، ‌که به قطع و یقین‌تان عمل کنید. اما من مبنایم متفاوت است و تکلیف متفاوتی نیز دارم.

    اما در مورد مبارزه با غرب،‌ ظاهراً متوجه منظور من نشده‌ای. شاید شما فکر کرده‌ای منظور من از مبارزه با «غرب»، معنای سیاسی آن است. من منظورم از «غرب»، جنبه فکری آن است. الان غرب فکری همه جاست.

    مهم‌ترین نکته این که، تمام نقدهایی که من در این نوشته مطرح کرده‌بودم، برای کسی که معتقد به نفی کلی غرب نیست(مثلاً کسی مانند شما)، به راحتی قابل دفع و پاسخ‌گویی است.
    کافی است قدری دقت بیشتری به حرف‌های من می‌کردید.

    اما آنها که اهل نفی کلی غرب هستند، باید بیاییند و از این نقدها دفاع کنند و با استدلال آنها را رد کنند.

    موفق باشید.
    در جواب بیقرار ناشکیبا- قسمت اول

    اول اینکه،‌ از این که بزرگواری کردید و «قصه» ما را خواندید،‌ ممنونم. البته همان‌طور می‌دانید که در قالب «قصه» انسان مطالب را «حضوری‌تر» درک می‌کند به همین دلیل است که قرآن که سرآمد دعوت به «علم حضوری» است، معارف ناب و توحیدی را در بسیاری از اوقات با زبان «قصه» بیان می‌کند. «قصه» یوسف علیه‌السلام و زلیخا، موسی علیه‌السلام و فرعون، ابراهیم علیه‌السلام و فرعون و ... .
    شما هم که احتمالاً «علم حضوری» تعلق خاطر زیادی دارید باید از «قصه» بودن نوشته حقیر خرسند باشید، نه آنکه طعن بزنید.

    دوم، در این که دل ما نازک است شکی نیست. ولی گاهی اوقات برخی دوستان، حرفهایی می‌زنند، بعد هم بلافاصله ندای «حلال کن، حلال کن» خودشان بلند می‌شود.
    این جا دیگر نمی‌توان گفت مشکل «دل نازک» صادق دهقانی بوده‌است. بعضی حرف‌ها آن قدر بدیهی الحرمه هستند، که خود گوینده آن نیز چون هنوز قلبش آلوده به گناه نشده‌است، بلافاصله ‌متوجه میشود که کار حرام انجام داده‌است و برای آنکه عاقبت و اخراتش تباه نشود، تقاضای حلالیت می‌کند.

    سوم،‌ فرمودی: «این تناقض نیست که از حضرت آقایی که غرب را نشناخته است، انتظار دارید در همه شئون دخالت کند، اینگونه که روز به روز غرب زده ترمی‌شویم.»

    ولی فقیه باید چهار شرط داشته باشد. «مجتهد»، «عادل»، «شجاع» و «مدبر» باشد. چه کسی «غرب‌شناسی» را جزو شراطی احراز صلاحیت‌های ولی فقیه د انسته؟
    پس این که ممکن است رهبری «غرب» را دقیق نشناخته باشند، نقصی برای ایشان نیست.
    نکته مهم‌تر اینکه، شما خوب می‌دانید که «علم» امری مشکک است و شدت و ضعف دارد. هم از این رو «جهل» نیز شدت و ضعف دارد.
    «غرب» یک بحث موضوعی است و کار فقیه استنباط حکم است. مگر قرار است در تمام معارف رهبر سرآمد دهر باشد. آری نباید بی‌اطلاع از موضوع باشد. باید بپذیریم آقا برخی جنبه‌های غرب( والبته نه ذات آن) را خوب شناخته‌اند. کسی که متوجه شده «علوم انسانی» موجود ذاتاً فاسد است،‌ متوجه شده است که «غرب تنها تفکر تاریخ است که به دنبال استیلاء بر سایرین است» این، موارد تحسین برانگیز است. مشکل از آقا نیست و حوزه‌های عملیه مشکل دارند و آقا نیز در بستر همین حوزه پرورده شده‌اند.
    در جواب بیقرار ناشکیبا- قسمت دوم

    درست به همین دلیل معتقدم که اگر آقا زمام بسیاری از کارها را خود به دست می‌گرفتند و بگیرند اوضاع به مراتب بهتر است. آقا هزار برابر بهتر از نماینده‌های مجلس می‌تواند تشخیص بدهند و قوانینی غربی تصویب نکنند. آقا به مراتب بهتر از مسؤولان کنونی حوزه بهتر می تواند حوزه را از دانشگاهی شدن و غرب‌زدگی مضاعف نجات بدهد.
    از همه مهم‌تر اینکه در حال حاضر آقا قوی‌ترین فقیه است. فقه شیعه به خودی خود مانع از غربزدگی است، چه رسد به اینکه به آن حکومتی هم نگاه شود. این مواردی که باعث شده‌است آقا جلوی زیاده‌خواهی‌های غربی‌ها بایستد نان فقاهت و ایمان برخواسته از این نگاه فقهی ناب را خورده‌اند.

    چهارم، شما با سخنان «من» یک قیاس تشکیل دادید و گفتید:
    صغری: آقا غرب را نشناخته است.
    کبری: هرمدیری که غرب را نشناسد انقلاب را که ضدغرب است به قهقرا میبرد.
    نتیجه: پس آقا دارد انقلاب را به قهقرا میبرد»
    و بعد هم گفتید که این نتیجه مصداق «انحراف» است.
    آیا شما قبول ندارید که هر مسؤولی که غرب را نشناسد، انقلاب را «ناخواسته» به انحراف خواهد برد؟
    شما نمی‌توانید «کبرا» را منهدم کنید. «نتیجه» استدلال هم که با امیال شما و من تغییر نمی‌کند. پس باید ثابت کنید «صغری» غلط است. بسم ا.. ثابت کنید نگاه آقا به غرب تئوری سوم است. چرا بحث‌های پراکنده می‌کنیم!
    آنها که غرب را «خوب و بد» می‌دانند، معتقدند آقا تئوری دوم(خوب وبد) را قبول دارند. طبیعتاً ‌از دیدگاه این ها آقا کاملاً درست نگاه می‌کنند و عمل. نه من و نه شما نمی‌توانیم به آنها نقدی داشته باشیم.
    اما شما که دم از «نفی کلی غرب» می‌زنید، اگر می‌خواهید ثابت کنید که رهبری درست عمل کرده‌اند، باید ابتدا ثابت کنید‌ آقا هم‌فکر شماست. من که در این سه سال چنین اثباتی ندیده‌ام.

    پنجم، ظاهراً شما نیز از «غرب» فقط معنای سیاسی آن را شناخته‌اید،‌ که هی مدام دم از آمریکا و اسراییل می‌زنید. دعوا سر غرب از حیث فکری و تمدنی و فرهنگی است. غرب آمار طلاق هم دارد. بحران محیط زیست هم دارد. فساد و فحشاء هم دارد. منکر علنی و بلکه مشروع هم دارد. بنگرید به وضعیت آمار طلاق،‌ محیط زیست و فساد و فحشاء سال‌های اخیر ایران. مگر جز این است که به دلیل سیاست‌ها و روش‌های اقتصادی مدرن، ما نیز به سرنوشت غرب تا حدی دچار شد‌ه‌ایم.
    در جواب بیقرار ناشکیبا- قسمت شوم

    ششم فرمودی: «من هیچ تفاوتی بین شهدای این یکی دو سال اخیر با شهدای دهه شصت نمی‌بینم بلکه هنرمندترشان می‌بینم که توانستند از معبر تنگ شهادت بگذرند».
    خب برادر چرا شما نمی‌آیی در عرصه علمی تلاش کنید؟ چرا در همین عرصه‌ای که این قدر غرب را به ستوه آورده‌است وارد عمل نمی‌شوید؟ خصوصاً‌ که من یادم نمی‌آید غرب در این سال‌ها هیچ یک از علمای ما را ترور کرده باشد. نکند علمای ما چندان برای غرب خطرناک نیستند؟

    ششم، فرمودید: «میدانم استدلالی در کارم نبود چون در جواب «استدلال» نبود.»
    برادر، زمانه زمانه نومینالیسم است! چه می‌شود کرد دیگر!
    در زمانه «نومینالیسم» و «اشتراک لفظ»، من از «استدلال» یک معنا می‌فهمم و شما معنایی دیگر. تا جایی که هر کس سخنی که خلاف اندیشه ما به زبان ما آورد،‌ اصلاً‌ آن را «استدلال» هم نمی‌دانیم.
    البته من معتقدم بخشی از موارد دو، سه، چهار (با تفاوت در استحکام‌شان) می‌توانند در حکم استدلال،‌ یا جدل منطقی باشند و در مقابل یک، پنج ، شش، هفت، بیشتر در «خطابه» بودند.
    امیدوارم از اینکه این گونه سخن می‌گویم مکدر نشوید. چه می‌شود کرد، ما «حصولی» هستیم دیگر. شما دعا کنید که ما نیز به «حضور» برویم.

    هفتم، اما چرا من طرف مقابل خود را «نیست‌انگار»، «‌طاغوت‌زده»‌ و «ضد ولایت فقیه» نامیدم؟
    حقیقت این است که چند ماه پیش یک عزیز بزرگواری، برای بنده یک ایمیل ارسال کردند که در آن ادعا کرده بودند که اگر کسی مبادی تفکرش را از ولایت فقیه اخذ نکند، «طاغوت‌زده» است. البته ایشان ناسزا نگفته بودند. یک بحث علمی، منظم و شسته رفته ارائه کرده‌بودند. من چند وقتی روی فرمایشات ایشان تأمل کردم، دیدم حرف آن بزرگوار از نظر «علمی» و مبانی فلسفی خود آن بزرگوار غلط است و آن را رد کردم.
    اما ظاهراً از صحبت‌های من این گونه برداشت کرده‌اید که من قصد «انگ‌زنی» داشته‌ام.

    در جواب بیقرار ناشکیبا- قسمت چهارم

    هشتم: اما این که فرمودید:
    «همیشه به این فکر می‌کردم که چرا ته انقلابی‌گری آرمانی‌ها همیشه به نقد حاکمیت کشیده می‌شه. به جواب‌های زیادی می‌شه رسید. یکیش اینه که ما دوست نداریم هزینه بدهیم. دوست نداریم سیبل انقلاب شویم.خون دل بخوریم، صبرکنیم. انقلاب و بخصوص آقا باید جای ما وسط بیاد از خودش و انقلابش دفاع کنه. ما فقط بلدیم انتقاد کنیم، منبربریم، امروز نقد غرب، دیروز قوه قضائیه، فردا هم یک چیزدیگه. هیچی دیگه ازمون بر نمیاد.بسیجی نیستیم، همیشه طلبکاریم. به این دلیله که آرمانی جماعت نهایتا سرباز نمی‌شه ودردی دوا نمی‌کنه و باید یکی پیدا شه شبهاتشو برطرف کنه عین سرنوشت افروغ!»

    اول اینکه ما را با افروغ و امثال ایشان چه کار است؟ من حتی یک خط از کتاب‌های افروغ را در عمرم نیز نخواند‌ه‌ام. بعید می‌دانم که حالا حالا‌ها نیز فرصت کنم، بخوانم. و اصلاً نیازی به خواندن مطالب ایشان نیز نمی‌بینم. البته برای ایشان احترام قائلم ولی مطالب ایشان را در قیاس با سخنان ملاصدرا و علامه و امام و هایدگر و ... خیلی عمیق نمی‌دانم.

    دو دیگر اینکه معصوم علیه ‌اسلام به ما آموخته‌اند «کونوا دعاه الناس الی الخیر بغیر السنتکم»
    شما چرا نقد می‌کنید؟ یا علی! بسم الله بروید سربازی کنید تا ما نیز با دیدین شما راه و رسم سربازی شما الگو بگیریم. البته امیدوارم مصداق این سربازی که شما می‌فرمایید «ادامه وضع موجود» و بلکه «خفتن در زیر لحاف عافیت» نباشد، چون بنده به شدت با این دو کار سر جنگ دارم.
    نمونه عملی سربازی همین آقا مهدی دستگردی است. من به ایشان می‌گویم سرباز آقا. مشغول تلاش است. دارد کار می‌کند. البته مبنایش از نظر من درست نیست. ولی در پارادایم خود مشغول تلاش و کار است.
    قطعاً بسیاری از بچه‌های فارغ‌التحصیل جنبش را، سرباز حقیقی آقا می‌دانم. دارند کار می‌کنند. بعضاً حتی کار شبانه‌روزی. البته اکثر قریب به اتفاق‌شان را غرب‌زده می‌دانم. ولی خیلی نامردی است که تلاش مخلصانه‌شان را نادیده‌بگیرم.
    حدالاقل ماجرا این است که «تماشاگر» نیستند، «بازیگر»ند.
    در جواب بیقرار ناشکیبا- قسمت آخر

    نهم: این که فرمودید «مرض روشنفکری و ما را به «جنبش عدالتخواه» ضمیمه‌کردی. با خواندن این جمله ایمان آوردم که زمانه، زمانه خیلی عجیبی است، من از یک سو از جانب شما که منتقد جنبش عدالتخواهید،‌ «مریض» معرفی می‌شوم و متهم و هم از دیگر سو در میان خود جنبش عدالتخواه نیز فردی «متهم» محسوب می‌شوم!
    گویی تقدیر تاریخی چون منی، «متهم بودن» است.
    حقیقت این است که خود نیز اذعان دارم که دچار یک «مرض» هستم. مرض «عدم تقلید» و عدم‌ «در جا زدن».
    من نخواستم چون جنبش عدالتخواه در رینگ «عدالتخواهی»، تا آخر عمر بمانم و نه خواستم در تفکر استاد طاهرزاده که البته بسیار برای ایشان احترام قائل هستم، متوقف شوم.
    من نمی‌خواهم تقلید کنیم. نمی‌خواهم در جا بزنم. من نمی‌خواهم «اسلام راکد» باشم و در نهایت به «کفر» برسم. می‌خواهم یک «کفر متحرک» باشم و در پایان عمر «اسلام» برسم.

    اما در مورد «مرض روشنفکری» نیز باید بگویم، که رهبر انقلاب فرمودند:«هر کجا که هستید سعی کنید یک روشنفکر تمام عیار مسلمان باشید.»
    من البته دلیلی نمی‌بینم به همه سخنان آقا ملتزم باشم، وگرنه معنا نداشت این متن را بنویسم اما شما که به «همه» نظرات آقا ملتزمید، این «روشنفکری تمام عیار» را کجای قاموس اندیشه‌‌تان می‌نهید؟

    در ضمن این نکته که فرمودید به خاطر حمایت‌های رهبری بسیاری از نخبگان ما در داخل مانده‌اند و فرار مغز‌ها کم شده است » را قبول ندارم.

    وقتی دانشمندان ما مقالات خود را به زبان دنیای استکبار می‌نویسند و قبل از آنکه فارسی زبانان آن را بخوانند، غربی‌ها از ثمرات تولید علم ما استفاده می‌کنند، «‌بودن» یا «نبودن» این دانشمندان در «داخل» کشور چه فرقی می‌کند؟

    نکند شما دنبال جلوگیری از فرار «تن» دانشمندان مان هستید؟

    موفق باشید
    مسئله ی رهبری وغرب مدتهاست که اذهان بسیاری را درگیر خود کرده
    این مسئله چنان ذهن برخی را درگیر کرده بود که بنده شاهدم دوستانی از سالها پیش دغدغه ی اصلی شان این موضوع بوده و یکی از بحث های اصلی میان بچه ها.
    واقعیت این است که بسیاری از ما (شاید همه!) بت پرستیم!!!! و برای همین به چیزی که رسیدیم می گوییم هذا ربی! و شروع به پرستیدن می کنیم. آری این چنینیم چرا که جان ما در طلب جان جان است و به دنبال معصوم وبه اشتباه هر چیزی را جای معصوم می نهد.

    باید جرأت داشت و به این موضوع فکر هم کرد. چون بنده خودم روزگاری می ترسیدم اصلاً به این موضوع فکر کنم و مشکل اصلی رو هم همین می دونم که بعضیا می ترسن از فکر کردن. البته ترس هم داره. چون بت خیلی خیلی بزرگیه!

    قبلا با جمله ی مگه میشه آقا غرب رو نشناسه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟! اسکات می‌شدیم ولی الان میگم این جمله هم یعنی بت پرستی.

    البته ماها انصافاً حق داریم آقا رو بت کنیم چرا که مولای ما سید علی کمالات بیشمار خیلی زیادی داره .

    الان برای من واضحه که چه مشکلی داره که آقا غرب رو نشناسه؟
    مگه آقا معصومه؟
    چرا باید آقا رو در حد عصمت بالا ببریم؟
    این ظلم به آقا نیست؟
    معصوم دیدن آقا ناشی از معصوم خواهی ماست و نداشتن معصوم هم البته دخیله!!

    در آخر یه توصیه دارم به برادر دهقانی: برادر رسیدی به بت بزرگ! اگه بشکونی وا مصیبتا میندازنت توی آتیش.البته ما دعا می کنیم آتیش برات گلستان بشه! مواظب خودت باش. البته اینم بگم من به بعضی مطالبت ایراد دارم. یا علی
    در جواب مختاری- 1

    اول این که فرمودی: « و چرا نباید دیگر هسته ای و نانو و بیوتکنولوژی داشته باشیم(برای گذار)».

    اتفاقاً‌ من هم به شدت اعتقاد دارم که در وضعیت کنونی، ما بایستی «انرژی هسته‌ای» و «نانوتکنولوژی» و «ماهواره» و غیره را داشته‌باشیم. برای این حرفم نیز دلیل دارم.

    به نظر من ما باید حداقل بیست تا نیروگاه انرژی هسته‌ای بسازیم. چون چندین میلیون نفر می‌خواهند شب‌ها برنامه نود و بازی منچستر و آرسنال را ببینند.
    از آنجا که قرار است در چند سال آینده، به همه ایران تلوزیون دیجیتال بکشیم، حتماً‌ باید انرژی هسته‌ای داشته باشیم. چون با تلوزیون دیجیتال، مردم می‌توانند بیست و چهار ساعت پانزده شانزده شکبه تلوزیون ببینند. تلوزیون هم که با آب و نفت و گازوییل کار نمی‌کند. برق می‌خواهد.

    به دلیل معماری غرب هم که نمی‌شود در این خانه‌ها بدون کولر زندگی کرد. باید فکری به حال کولر گازی‌ها هم کرد.

    خصوصاً که جمهوری اسلامی می‌خواهد در برنامه پنجم توسعه دوازده میلیون کاربر اینترنت پر سرعت داشته باشد.

    چون ما می‌خواهیم کاربران موبایل از مرز بیست و چهار میلیون به رقم بالاتر برسد. بالاخره این موبایل‌ها آنتن می‌خواهند. پس ماهواره می‌خواهند.

    برادر مختاری معلوم است که وقتی این هدف وهمی را وسط گذاشتیم، و تحقق آنها را جزو اهداف انقلاب معرفی کرده‌ایم، باید تعداد زیادی ماهواره پرتاب کنیم.

    سوم، فرمودی غرب نفتش تا چند سال دیگر تمام می‌شود، بعد ما به غرب نفت نمی‌دهیم و حالش را می‌گیرم. به نظرم فکر خوبی است. فقط بیا یک کم ادامه کار را هم بررسی کنیم.

    غرب همین الان هم با نفت خاورمیانه و اوپک سر پاست. نفت ما را می‌خرد و به ما پلاستیک می‌دهد.
    شما می‌گویی که می‌رویم کارخانه پلاستیک سازی هم می‌زنیم. بسیار خوب بزنیم.

    کارخانه، لوله آهنی می‌خواهد.
    پس ذوب آهن می‌خواهیم.
    برای انتقال آهن، جاده می‌خواهیم.
    لاستیک می‌خواهیم.
    تازه سانترفیوژ‌ها باید با مهندسی متالوژی ساخته بشوند.
    دانشگاه‌ها باید کار کند.
    همه این‌ها را که انجام دادیم، من به شما تبریک می‌گویم. چون شما به یک «ژاپن اسلامی» تبدیل‌شده‌اید.
    در جواب مختاری دو

    فقط یک نکته مهم وجود دارد و آن این است که وقتی شما همه این کارها را کردید، به نظر من دیگر اصلاً‌ نیاز به نقد غرب نیست. آخر کدام آدم عاقلی خودش را نقد می‌کند. چرا که در آن برهه ما خود کاملاً غربی شده‌ایم.

    آخر کدام آدم عاقلی اول حسابی می‌سازد، بعد می‌آید نقد و نفی‌اش کند؟

    آیا این که می‌بینیم که آقا این روند را پیشنهاد می‌کنند، دلیلش این نیست که ایشان ذات تکنولوژی را شیطانی نمی‌دانند؟

    اگر کسی معتقد به «نفی کلی غرب» نباشد، پیشنهاد این رویه از جانب او چندان قابل نقد نیست. اما اگر یک نفر که غرب را نفی کلی می‌کند، این پیشنهاد را بدهد، چه می‌توان به او گفت؟

    برادر مختاری، یک سؤال از شما دارم، اساساً ‌با این مدلی که شما مطرح می‌کنید، چه فرق عملی میان شما و طرفداران رویکرد «خوبش را بگیر، بدش را رهاکن»، وجود دارد؟

    شما معتقدید که علوم انسانی فاسد است و باید عوض شود. آنها هم معتقدند.

    شما معتقدید که باید تمام تکنولوژی‌ را گرفت (چون انرژی هسته‌ای خودش nتا تکنولوژی دیگر را نیاز دارد و با خودش می‌آورد. آنها هم معتقدند که باید پیشرفت تکنولوژی پیدا کرد.

    ملاحظه می‌کنید که شما و «خوبش را بگیر بدش را رها کن»‌ تفاوت چندانی با هم ندارید. تفاوت شما فقط در یک «لفظ» است. شما فقط در لفظ «گذار» که در پستوی ذهن است با هم تفاوت دارید.

    شما نیز همان کارهایی را برای ادامه انقلاب پیشنهاد می‌کنید که «خوبش را بگیر، بدش را رها کن»ها می‌گویند.

    مگر قرار نبود پیشنهاد و نقد ناظر به «خارج» باشد؟! «گذار» که فقط یک مفهوم «ذهنی» است!

    مختاری جان!‌ انصافاً تفاوت «خارجی» و نه «ذهنی» پیشنهاد تو با «خوبش را بگیر، بدش را رها کن»ها در چیست؟

    اصلاً اگر بخواهیم پیشنهاد شما را بپذیریم، آیا بهتر نیست که تمام مباحث غرب‌شناسی را کنار بگذاریم؟

    چرا که من هر چقدر فکر می‌کنم، می‌بینم نقد غرب آن هم با رویکرد نفی کلی آن، خواهی نخواهی حزب ا.. را در امر پیشرفت علمی، سست و مردد می‌کند.

    آیا واقعاً این کار، کار عاقلانه‌ای است که ما اول در اذهان عمومی زیرآب تکنولوژی را بزنیم، بعد بیاییم به بچه‌ها بگوییم شما باید همین‌ تکنولوژی را بگیرید.
    در جواب مختاری سه

    آیا بهتر نیست با مباحث غرب‌ اصلاً دردسر درست نکنیم که بعد بخواهیم با حرف‌های شگفت‌انگیز! آن را توجیه کنیم؟

    از تکنولوژی رب گوجه صحبت کردین. فرمودی که نظر آقا این است ما تکنولوژی‌های پیشرفته(High Tec ) را بگیریم.

    توجه دارید که اتفاقاً هرچقدر یک تکنولوژی پیشرفته‌تر باشد،‌ برای ساخت آن «زیر تکنولوژی‌های» بیشتری مورد نیاز است. برای ساخت پراید، یک کارخانه متوسط هم کافی است، اما برای ساخت نیروگاه هسته‌ای،‌یک سلسله عوامل عریض و طویل نیاز است.

    پس هرچقدر یک تکنولوژی «پیشرفته‌تر» باشد،‌ اثر وابستگی تکنیکی آن در جامعه بیشتر است و بالتبع جامعه غرب‌زده‌تر می‌شود.

    اتفاقاً به نظر بنده ما باید تا جای ممکن از تکنیک‌های پیشرفته رویگردان بشویم. (الان است که صدای تکفیرها بلند شود که ببینید ما گفتیم دهقانی مثل نصیری فکر می‌کند، دهقانی می‌گوید برویم در غار، دهقانی ... )

    اتفاقاً این مسأله که آقا بر اخذ تکنیک‌های مدرن اصرار دارند، دلیل خیلی خوبی است که ایشان نفی کلی غرب نمی‌کند.

    اما این که برخی اساتید در عین نفی کلی غرب،‌ معتقد به لزوم اخذ تکنولوژی‌های پیش‌رفته هستند، ‌یک تناقض است که آنها باید خود از عهده پاسخ‌گویی نسبت به آن برآیند.

    برادر مختاری! من با شناختی که از شما دارم، می‌دانم شما قصد دارید که با این سخنان‌تان به باز شدن مباحث کمک کنید. وگرنه گفتن این سخنان از شما کاملاً بعید است.


    راستی یک سؤال دارم. به نظر تو چرا وقتی رهبری مردم را به مصرف کالای ایرانی تشویق می‌فرمایند، مردم گوش نمی‌دهند؟
    مگر قرار نبود با «توصیه» و «تحکم» نخواهیم کارها را حل کنیم؟ آیا این سخن رهبر انقلاب خود نیز یک «توصیه» نیست؟

    و یا نکند که تو معتقدی با این قبیل سخنان «عالَم» مردم عوض می‌شود؟

  • سجاد امیر‌پور- 1
  • خسته نباشید و خدا قوت . یه خسته نباشید برای شمای نویسنده و یه خسته نباشید به کسایی که مردونه تا آخر متن را رفتند؛

    باید بگم کمی کسل کننده بود دلیلم هم اینه که دعواهای خودتون و دغدغه های شخصی تون غالب این مقاله رو تشکیل می ده و باید برای بقیه هم این ها دغدغه بشه که امیدوارم برای بقیه دغدغه بشه و اشتباه از بنده باشه.

    بالاخره بحث عقلایی بود و قابل استفاده مثل همون بحث رسالت تاریخیِ دهقانی که الحق و الانصاف ازش استفاده کردیم ولی اسمیه که روش گذاشته شده و بنده فقط اونو نقلش کردم. بگذریم! در آخر قدری به آن پرداخته‌ام.

    و اما نظر حقیر:
    1. سخن امام رحمه الله علیه در مورد «اولویت نشدن مسائل اقتصادی» و نهایتاً مقایسه بی مورد آن با رویه حضرت آقا و کرنش ایشان آورده شده، که استنباط بنده اینه که:

    امام در فضایی قبل از فضای سازندگی قادر به گفتن این حرف با این تحکم می باشند؛ که انصافاً هم نبایست از این آرمان والا کوتاه آمد ولی نکته قابل توجه اینه که زهر دولت سازندگی رو در بچه های مذهبی دوآتیشه هم به وضوح میشه دید و نویسنده قاعدتاً به این نکته مشعرند که فضا وارونه هست و شما باید دلیل بیاری که کدوم اولویت داره و این، قدری کار را سخت خواهد کرد.

    در مورد کرنش هم داستان تاریخی رو مثال می‌زنم که در یکی از جنگ‌ها پیامبر غنائم رو به منافقان می دهند و وقتی با مخالفت یاران نزدیک مواجه می شوند خودشان را بهای ایشان معرفی می‌کنند و به این طریق کمترین امتیاز رو به منافقان می‌دهند. باید ببینیم در این شرایط سخت چه می‌شود کرد که کمترین امتیاز به این اصحاب نفاق داده شود که معتقدم علی الظاهر منافق نیستند ولی کارشان به رویارویی خواهد کشید و اگر دیر بجنبیم و یا خطایی فاحش در این زمینه داشته باشیم این امکان وجود دارد که حزب الله هم در دامان ایشان بیافتد.

    پس این کرنش به نظر من تا حدودی قابل تأمل هست. و این مسأله روی آن کار بزرگ هم بی‌تاثیر نخواهد بود با این مسائلی که ذکر آن در بالا رفت(گذشته از مردمی که غرب زدگی جالبی دارند، حزب اللهی که بایست سرباز و پیشرو باشد می‌تواند سرباز باشد و مورد دیگر رویارویی با منافقین هست که از صدر اسلام از بزرگترین مشکلات بوده اند)
  • سجاد امیر‌پور
  • همه این روضه ها رو خوندم که یادآوری کنم که اگر حزب الله را به بیان ساده«احمدی نژادی» نکنیم این خطر وجود دارد که به عقب برگردیم و دوباره مجبور باشیم عدالت خواهی رو از اول شروع کنیم و دلیل حمایت آقا از احمدی نژاد با تمام کمبودها را هم این می‌دونم که ایشان، احمدی نژاد را مرز این دو دنیا می‌دانند (دنیای تکنوکراتها و دنیای خط امامی‌ها). بلوغ گفتمان احمدی نژاد مساوی است با به ثمر رسیدن خط امام.

    خلاصه کلام این که فکر میکنم اولویت الان همان‌طور که از مشی رهبری هم بر می آید صیانت از گفتمان «احمدی نژاد» است تا در دام «هاشمیسم» گرفتار نیاییم و انشاالله که در این گفتمان هم متوقف نشویم.

    ضمناً نقش احمدی‌نژاد در شکستن بت ابر قدرت ها و انرژی هسته‌ای به عنوان نماد اقتدار ایران رو نباید در بیداری اسلامی نادیده بگیریم.

    در اینجا لازم می‌دانم اشاره کنم که محور دین ما «ولایت» بوده و ذیل این رکن می‌شود رسالت خود را ابزارسازی دانست و به دعای روحبخش ندبه و... و نماز جمعه و... نرفت و نماز شب هم نخواند و ... و دین‌دار هم بود و شاهد آن را هم شهدایی امثال «احمدی روشن» دانست که با خون خودشان این راه را تضمین کردند. نکنه باید
    متأسف بود که رسالت‌شان نقد غرب نشده و مستقیم با غرب درگیرند (لااقل سیاسی)...!!!

    درست است که با شناخت غرب، نهال نهضت علمی با قوت بیشتری رشد خواهد کرد، فکر کنم مشکل ما هم این است که قدرت «ولایت» را درک نکرده ایم.

    و اما مبارزه با مفسدین که انصافاً کمر دولت و ملت را شکسته‌اند به تلافی پا گذاشتن رو دم هاشان؛ در موردش بحثی نیست کافیه نگاه کنیم به وضع اقتصادی و بد نام کردن دولت ... (پس مبارزه شده هرچند ایده آل نباشه)

    2. در مورد ساخت هواپیما و ... خیلی با اطمینان صحبت می‌کنی و کپی کردن‌ها را محکوم. می‌تونم بپرسم منبع این اطلاعات کجاست و چه کسی صحت اینها را تایید می‌کند. (واسه شفاف سازی می‌گم و روحیه آرمانیت منو کشته، فکر کنم منشأ اون خودتی)

    3. در مورد صحبت آقا در مهر ماه 87 البته نظر قطعی ندارم ولی به نظرم شاید از این جنبه هم بشه به این حرف نگاه کرد: که منظور ایشان ماده شدن علم و ابزار تمدن اسلامی (اگر بشود نام تمدن بر آن گذاشت) برای تمدن غرب؛ که از طریق جنگهای صلیبی صورت گرفته_که در این صورت معنایی متفاوت از آن برداشت خواهد شد.
  • سجاد امیر‌پور
  • خوب اثباتی برای این قضیه ندارم و این حرف را فقط در مقابل ادعای شما گفتم ولی ادعای شما با بررسی یکی از سخنان حضرت آقا قابل اثبات نیست و ادله محکم تری نیاز است.

    در ثانی از این موضوع، شما این برداشت را داشته اید که آقا در اندیشه جمع دنیا و آخرت است یادم هست که‌ امام در ادامه صحبتشان، در مورد کسانی که خواهان جمع دنیا و آخرت هستند می فرمایند که چنین کسانی نه دنیا را می‌شناسند نه آخرت را .

    پس اگر ادعای شما ثابت شود این آقایی که شما می‌فرمایید دیگر آقا نیست بلکه نعوذ بالله باید ببخشید «خانم» است و نه لایق دوست داشتن که با ولایت با فتحه هم بتوان با آن کنار آمد و شهود و اشراق و همه ی اینها میشود کشک؛ چون از چنین کسی که دنیا و آخرت را اصلا نمی‌شناسد چطور می‌توان توقع اشراق داشت. بنده نمی‌گویم این حرف را نزنید ولی هشدار می‌دهم که متوجه تبعات حرف خود باشید که ادعای خود را محکم و با استدلال خیلی محکم‌تری همراه سازید تا لا اقل اگر آخرت ندارید مورد تکفیر تکفیری های عزیز، این ارکان جامعه اسلامی قرار نگیرید!!!

    4. برداشت من از واژه «رفاه»، نسبیت آن است نه «هدف شدن» آن و اشاره نهایی ایشان می‌تواند به جامعه مهدوی باشد.

    و حرکت به سمت آن که تبعاً جامعه‌ای که حرکت به سمت جامعه مهدوی دارد برکات آسمان و زمین هم بر ایشان گشوده خواهد شد انشاء لله.

    5. اما مورد آخر در مورد ظرفیت ولایت فقیه به نظرم سخنتان ضعیف بود چون اگر ملتی یک جریان را انتخاب کرد تبعاً بایست عوارض آن را هم پذیرفت. چون عنوان این حکومت مردمسالاری دینی است (مردمی که دین‌دارند و طبیعتاً کسی را که انتخاب می کنند و جریانی را که به آن رأی می‌دهند اگر تعارض «آشکار» با مسیر انقلاب نداشته باشند قادر به دفعشان نیستیم«و نمی‌توانیم نومن ببعض و نکفر ببعض باشیم »چون نظر مردم زیر پا گذاشته می‌شود و چون در محکمه چیزی را که قابل اثبات نباشد پذیرا نیستند این ظلم است و دخالت رهبری هم در اینجا صد در صد دیکتاتوری است. خود دانید.

  • سجاد امیر‌پور
  • در ابتدا گفتم دغدغه های شخصی: چون همانطور که از نگاه به متن مشخص می شود غالب بحث را دعوای جناب‌عالی با بچه های قم تشکیل می دهد که ممکن است این دغدغه ها با بچه های آرمان تلاقی پیدا کند و امکانش هم هست که نه ... این مقال بیشتر به دل‌نوشته شبیه بود.
    در ثانی چون بچه های قم موضع سکوت را اتخاذ کرده اند این نحوه بحث کردن، مصداق «آزاد اندیشی» نیست ولی چه باید کردش را اعترافاً باید عرض کنم که نمی‌دونم!!
    در جواب سجاد امیرپور- یک

    دوم اینکه، ممکن است متن کمی طولانی بود. ولی دلیلش این بود که باید تمام سخنانی که مخالفین بنده می‌زنند، مطرح می‌شد، تا لااقل یک بار برای همییشه ادعای کسانی که هم معتقد به «نفی کلی غرب» هستند و در عین حال مدام می‌گویند که آقا نیز معتقد به «نفی کلی غرب» است،‌ به کلی منهدم شود.

    و نیز تصور نمی‌کنم موضوع این نوشته صرفاً ‌یک دغدغه شخصی باشد. شما خود بهتر از من می‌دانید که بحث «نقد غرب» آن هم با رویکرد «نفی کلی»، خواه ناخواه به بحث پیرامون نظرات رهبری در مورد «غرب» منجر می‌شود.
    در این چند سال،‌ به عدد موی سر، به بنده گفته شده که اگر حرف شما در مورد غرب درست باشد، سخنان آقا تکلیفش چیست؟

    دوم اینکه، آن صحبت حضرت امام، متعلق به سال 68 است. و اتفاقاً‌ متعلق به دوران «پس از جنگ». و باز هم اتفاقاً امام این نامه را خطاب به «مهاجرین جنگ تحمیلی» صادر کرده‌اند. امام از ایشان می‌خواهند که سختی‌ها را تحمل کنند تا دولت به وظیفه اصلی خودشان که تحقق حکومت جهانی اسلام است، برسد.

    مخلص کلام این که حضرت امام به هیچ وجه معتقد نبودند که برای نجات سایر کشورهای اسلامی اول ایران خودمان را آبادکنیم و به اصطلاح کارآمدی نظام را ثابت کنیم. یک بار دیگر سخنان امام را دقیق بخوانیم.

    « ... مسؤلان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت – ارواحنا فداه – است که خداوند بر همة ما مسلمانان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.

    مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه‌‌ای مسؤولین را از وظیفه‌ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد.

    باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هر چه بیشتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آن‌ها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.

    مردم عزیز ایران که حقاً چهره منور تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعی کنند که سختی‌‌ها و فشارها را برای خدا پذیرا گردند تا مسؤولان بالای کشور به وظیفه اساسی‌شان که نشر اسلام در جهان است برسند...
    در جواب سجاد امیرپور- دو

    چه کسی است که نداند مردم عزیز ما در سختی هستند و گرانی و کمبود بر طبقة مستضعف فشار می‌آورد، ولی هیچ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دول دنیای امروز و پایه ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع با آمریکا و شوروی، فشار و سختی و شهادت و گرسنگی را به دنبال دارد و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده‌اند و بهای آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار می‌کنند … »

    صحیفه امام، جلد 21، ص 327

    البته معتقدم ما از همان اول و در زمان زمان هاشمی نباید اجازه می‌دادیم که مسیر عوض شود ولی الان که از راه امام دور شده‌ایم باید هرچه زودتر به آفتابی صحیفه برگردیم.

    نیز خوب متوجه هستم که این بازگشت به سخنان و راه امام به راحتی میسر نیست. مادامی که غرب با نگاه «خوبش را بگیر بدش را رها کن» معرفی و تبلیغ می‌شود، نمی‌توان انتظار داشت که جمهوری اسلامی بتواند به راه امام بازگرد.

    من معتقدم تا نقد غرب در قالب فکر، تمدنی و فرهنگی آن همگانی نشود، مشکل حل نمی‌شود. دلیل این مطلب را در «ما و مسأله رسالت تاریخی» هم گفته‌ام. دوستان می‌توانند،‌ به آن مطالب رجوع مجدد داشته باشند.

    ولی قبل از نقد غرب باید اول به حساب حرف‌های باطلی رسید که دست‌و پای ما را بسته‌است. «لبه تیغ» به این قصد نوشته شده‌است که ثابت کند آقا صرفاً‌ به بهانه «گذار» بر اخذ تکنیک اصرار نمی‌ورزند. بلکه آقا اصلاً نگاه‌شان به هیچ وجه «نفی کلی غرب» نیست.

    دوم اینکه فرمودی، « در اینجا لازم می‌دانم اشاره کنم که محور دین ما «ولایت» بوده و ذیل این رکن می‌شود رسالت خود را ابزارسازی دانست و به دعای روحبخش ندبه و... و نماز جمعه و... نرفت و نماز شب هم نخواند و... و دین‌دار هم بود و شاهد آن را هم شهدایی امثال «احمدی روشن» دانست که با خون خودشان این راه را تضمین کردند»

    برادر سجاد، اگر استدلال شما درست باشد، پس باید بتوان ذیل «ولایت»، خوبی‌های غرب را گرفت و بدی‌‌هایش را رها کرد. ذیل ولایت فقیه نمی‌توان هر کاری کرد. باید آن کار با مبانی تفکر دین هم‌خوانی داشته باشد.
    دین اجازه تغییر و تصرف شیطانی در طبیعت را به ما نمی‌دهد.
    ‌برادر مادامی که ما از «ولایت» تکنیک آزاد نشده‌ایم محال است که بتوانیم «تکنیک» را در خدمت انقلاب در بیاوریم.
    در جواب سجاد امیرپور- سه

    و مگر دعوا بر سر غرب سیاسی است که بگوییم ببین چطور احمدی‌روشن جلو غرب ایستاده، پس می‌شود با تکنیک جلوی غرب ایستاد.
    دعوا بر سر «غرب» در معنای تمدنی است. شهید روشن و هزار تا مانند احمدی روشن‌ها برای نفی ولایت تکنیک، ‌هیچ کمکی به ما نمی‌کند امیدوارم کسی از این سخن من برنیاشوبد!

    سوم، برادر بحث مفاسد را آقا سال 80 مطرح کرده‌اند. (تاریخ پیام هشت ماده‌ای 10/2/80 است) یعنی ده سال پیش. این چه ربطی دارد به احمدی‌نژاد و دولت کنونی؟
    امام در درش‌های ولایت فقیه قبل از انقلاب می‌گفتند، اسلام امکان اداره یک جامعه را دارد. فقط یک «مرد» می‌خواهد بیاید وسط میدان.
    من هم ‌می‌گویم مبارزه با مفاسد بسیار راحت است. فقط یک «مرد» می‌خواهد که بیاید وسط میدان و کار را یک سره کند. کسی که هم مجتهد فقهی باشد تا صلاحیت قضاوت داشته باشد و هم اهل جرأت وجسارت تا با مفسدین برخورد کند.

    اتفاقاً شاید تنها شخصی که این دو خصوصیت را با هم دارد، خود «آقا» ست. فقط یک مشکل خیلی خیلی کوچک وجود دارد و آن این است که رهبری به امید ساختارهای و نهادهای قانونی‌ نشسته‌اند.

    سجاد جان! ده سال گذشت. ما که در این ده سال داد و فریاد مفسدین را نشنیدیم. شما شنیدی؟ شاید گوش‌های ما ضعیف بوده‌است.
    ولی من نمی‌توانم قبول کنم گوش‌های من ضعیف بوده‌است. چون خیلی مطالب را شنیدم.
    من این مطلب را خوب شنیدم که قاضی پرونده شهرام جزایری، عضو هیأت مدیره یکی از شرکت‌های او بوده‌است. نیز گوشم خوب شنید که جزایری در زندان چند خط تلفن دارد و از درون زندان هم مشغول کار اقتصادی است.
    مصاحبه راه با طلبه سیرجانی بخوانید. ایشان از درون زندان و از نزدیک شهرام جزایری را دیده‌‌بود و گزارش مستند داده‌بود.
    نمی‌دانم چرا همیشه نطفه دهقانی مشکل دارد. والله این بار شاه لخت است.

    چهارم، کسی نفس «کپی ‌کردن» تکنولوژی نظامی را محکوم نکرد. بحث بر سر این بود که تکنولوژی نظامی ما حداقل،‌ پنجاه سال عقب‌تر از آمریکاست و ما به این راحتی در مسابقه ابزارسازی از آمریکا که ائمه الکفر است، پیش نمی‌افتیم.

    منبع برخی از ادعاهایم در این زمینه سخنان مسؤلان ارتش،‌ و نیز اسناد اینترنتی است. با سرچ در اینترنت می‌توانی متن مصاحبه‌های مسؤولان ارتش و سایر اطلاعات را خود نیز بدست بیاوری.
    در جواب سجاد امیرپور- چهار

    پنجم، در مورد صحبت آقا، همین سؤال شما را سید صادق پرسید و پاسخ گفتم. تصورم این است که مطلب واضح است. چون احتمالی که شما مطرح می‌کنی مردود است. برای ساختن یک میز ماده مخصوصی نیاز نیست. بدون چوب هم، مثلاً‌ با آهن، می‌توان میز ساخت.

    اگر تعالیم انبیاء، ماده پیشرفت‌های کنونی بوده، است باید بپذیریم که بدون این تعالیم نیز بشر می‌توانسته به این به اصطلاح پیش‌رفت‌ها دست پیدا کند. چون برای ایجاد یک شیء ماده مهم نیست، صورت مهم است.

    ششم، برادر سجاد یک بار دیگر سخن امام را با هم دقیق بخوانیم:
    «آنهایی که گمان‌ کردند نبی ختمی و رسول هاشمی دعوتش دو جنبه است، دنیایی و آخرتی و این را مایه سرافرازی صاحب شریعت و کمال نبوت فرض کرده‌اند،‌از دیانت بی‌خبر و از دعوت و مقصد نبوت عاری و بری هستند.
    دعوت به دنیا از مقصد انبیاء عظام به کلی خارج و حس شهوت و غضب و شیطان باطن و ظاهر برای دعوت به دنیا کفایت کند و محتاج به بعث رسل نیست .
    اداره شهوت و غضب قرآن و نبی لازم ندارد بلکه انبیاء مردم را از دنیا بازدارند و تقیید اطلاق شهوت و غضب کنند و تحدید موارد و منافع نمایند. غافل گمان کند دعوت به دنیا کند»

    فرمایش آقا نیز این است:
    « بشر منهاى تعالیم انبیاء حتّى پیشرفت مادى هم در این حدى که پیدا کرده، پیدا نمیکرد؛ چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسایش روانى که زمینه‌ساز عروج اوست.

    من هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیرم. قضاوت با خودت.


    هفتم، در مورد بحث‌های من در مورد ولایت فقیه، ظاهراً متوجه منظور من نشدی. یک بار دیگر فرمایش آقا را بخوانیم:
    «مسئولین در بخش‌هاى مختلف، مسئولیت‌هاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى، در بخش سیاسى، در بخش دیپلماسى، نمایندگان مجلس در بخش‌هاى خودشان، مسئولان قوه‌ى قضائیه در بخش خودشان، مسئولیت‌هاى مشخصى دارند. در همه‌ى این‌ها رهبرى نه می‌تواند دخالت کند، نه حق دارد دخالت کند، نه قادر است دخالت کند؛ اصلاً امکان ندارد. خیلى از تصمیم‌هاى اقتصادى ممکن است گرفته شود، رهبرى قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمی‌کند؛ مسئولینى دارد، مسئولینش باید عمل کنند. بله، آن‌جائى که اتخاذ یک سیاستى منتهى خواهد شد به کج‌شدن راه انقلاب، رهبرى مسئولیت پیدا می‌کند».
    در جواب سجاد امیرپور- قسمت آخر

    شما با این جمله که «رهبری حق دخالت در سایر بخش‌ها» را ندارد، چه می‌کنی؟
    و آیا این جمله با مفاد آنچه که در کتاب «ولایت فقیه» امام آمده است، صددرصد منافات و تعارض ندارد؟
    یکی نیست که این سؤال را بپرسد که، وقتی مشروعیت همه ارکان نظام به ولی فقیه است و ولی فیه نائب رسول ا.. و امام معصوم، چه کسی این حق را از رهبری سلب کرده‌است که در امر قوه قضاییه که خود رهبر مسؤول آن را منصوب می‌کند و یا اصلاح حوزه رو به مرگ و انزوا دخالت نمی‌کنند؟

    اصلاً ‌مگر بحث من بر سر انتخابات و رأی مردم و این حرف‌ها بود؟ بحث بنده در مورد مواردی مانند «مبارزه با مفاسد» بود که ساختارهای قانونی بی‌خاصیت و قوانین فاسد، نه تنها توان «مبارزه با مفاسد» را ندارند بلکه گاه خود به فساد نیز دامن نیز می‌زنند.

    در عین حال وقتی ما با این بحران مواجه هستیم، آقا اصرار اکید دارند که قوه قضاییه باید کار خودش را بکند و رهبری هم حق دخالت در کار سایر قوا را ندارد.

    برای درک بهتر منظور بنده،‌ یک بار دیگر به کتاب «ولایت فقیه» امام رجوع کن.
  • ابولفضل مختاری
  • خطاب به دوستان:

    1. اگر کسی بخواهد نفسانیت و بداخلاقی و کبر و روشنفکرنماگری دهقانی را نبیند و از اینها فاکتور بگیرد و شسته رفته به حرفای او جواب بدهد در بحث ولایت فقیه برای اینکه اشکالی را وارد کنیم چهار راه پیش رویمان هست

    یکی این که ثابت کنیم حرف ایشون (دهقانی) درباره ی غرب غلط است و آنوقت معلوم میشود که اصلاً طرف غرب را نشناخته ، آمده حرف می‌زند ... و بسی نشاط خواهد رفت.

    راه دیگر این است که بیاییم اثبات کنیم که ولایت فقیه اصلاً محال است اشتباه کند که در این صورت هم بدون اینکه زحمت این را بکشیم اون بحث‌هایی که او کار کرده و یا استدلال‌هایی که می‌اورد را بررسی کنیم دوپینگی ماتش می‌کنیم و باز هم بسی نشاط خواهد رفت.

    سوم اینکه بگیم رهبری نظریه‌ی سوم است و اثبات کنیم که دهقانی در این زمینه دلایلش محکم نیست که در این صورت هم، ادخال سرور در قلوب همه به جز دهقانی می‌شود و این حربه را برای حمله به رهبری از او میگیریم!

    البته راههای دیگری هم هست از جمله اینکه بگوییم رهبری تئوری سوم است و ما الان در حال گذاریم.و اگر پرسید که دلیلتون چیه؟دلیل؟دلیل؟دلیییییل؟با اعتماد به نفس بگیم همین که اینو پرسیدی معلومه که نننننفهمیدی... و دیگه ادامه نمیدی چون بد اخلاق و بی ادبه و استدلالت رو مسخره میکنه که به نظرم این طوراستدلال و جواب دادن زیاد جالب نیست.

    راه چهارم هم این است که اثبات کنیم دستگاه تفکری دهقانی (تفکر حصولی) قادر به شناخت رهبری و زمانه نیست.
  • ابولفضل مختاری
  • 2: به نظرم خیلی نباید موضوع رو جدی بگیریم که آیا این موضوع فکری با رهبری در تعارض هست یا نیست.

    چون کشور بخواهیم یا نخواهیم باید با «تفکر» جلو برود نه با «تحکم» یا «توصیه»
    (که البته در جای خود خوبه)

    الان توی فضای امروز کشور شما نگاه کنید ببینید نظرات احمدی نژاد در مورد ایران و حجاب وعفاف. آیا این تفکر با آقا یکی هست یا نیست؟

    ما نمی‌دانیم اما خود رهبری در حرم رضوی فرمودند که اگر کسی با ما اختلاف سلیقه دارد و یا جور دیگری فکر میکند نباید با او برخورد کرد و باید با هم وحدت داشته باشیم ولی این هم به معنای دست کشیدن از فکرمان نیست.

    حالا یک نفر آمده و می‌گوید که رهبری نگاهش به غرب غلط است، به نظرم ما نباید با او اینطور برخورد کنیم که او رو ضد ولایت و بد اخلاق و... بخوانیم.

    ولی به نظرم دغدغه‌ای که دوستان دارند دغدغه‌ی مقدسی هست و آن هم اینکه اگر کسی در این شرایط حرفی را بزند که نتیجه ی آن تضعیف جایگاه رهبری باشد و به هر کسی و در هر فضایی بگوییم که رهبری که معصوم نیست در این صورت باعث این بشود که گروهی آن هدف اصلی یعنی فهماندن این موضوع که غرب کلیست را غافل بشوند و این قسمت که رهبری هم اشتباه می‌کند برایشان بلد شود.

    در این صورت باب تردید در هر امری در ذهن عوام باز می‌شود. حالا اگر دهقانی بیاید و در فضای عمومی این حرف‌ها را درباره ی رهبری بزند در این صورت دیگر نباید انتظار داشت که حرف‌هایش اصلاً شنیده بشود و بلایی که به سر افروغ اومد به سر دهقانی هم می‌آید.

    (البته منظورم این نیست که افروغ حرفهایش درست است یا غلط)و شاید هیچ کس اصلاً به این فکر هم نکرد که جواب این حرفهای افروغ چیست و فحش را نثارش کردند و شاید اصلاً حرفهایش را خیلی از کسانی که فحش می‌دادند گوش ندادند و نخواندند.

    اما اینکه این بحث در فضای نخبگی ما مطرح بشود و مورد بحث واقع بشود و هر کسی هم خدا را مد نظر قرار بدهد و حرف‌هایش را مستدل بگوید و به قول رهبری فکر نکند که لازمه ی با هم بودن و وحدت بین ماها این است که مثل هم فکر کنیم.

    بله من هم فکر می‌کنم که اگر کسی ذره ای رهبری را تضعیف کند به طوری که اجتماع مردم به دور آقا، مخدوش شود، قطعاً این فرد خطا رفته است. ولی نباید این نتیجه را بگیریم که پس کلاً در مورد خدا و پیغمبر و ولایت فقیه و... بحث را تعطیل کنیم.
  • ابولفضل مختاری
  • من که این دوستانی که در اینجا حرفهایشان را زدند را نگاه می‌کنم ،می‌بینم همگی علاقه‌ی به اسلام دارند و برای اسلام عزیز زندگیشان را کم وبیش گذاشتند و می‌خواهند که واقعاً راه حق و حقیقت را پیدا کنند.

    خوب چه اشکالی دارد در فضایی که عده ای از افراد که اهل تفکرند وانقلاب را دوست دارند،با هم بحث کنند.

    وگرنه کار به جایی می‌رسد که اگر کسی بخواهد بیاید بگوید این نظام ولایت فقیه را که ما امروز در آن زندگی میکنیم ، برای رسیدن به زندگی مهدوی می‌خواهیم از ترس اینکه امام زمان در مقابل رهبری بزرگ نشان داده شود، با انگ انجمن حجتیه، رجمش می‌کنند.

    پس به نظرم ما باید منطقی و عادلانه آنچه که به نظرمان می‌رسد را بگوییم تا بتوانیم افق‌های دیگری که بقیه نگاه می‌کنند را ببینیم.

    چون بالاخره هر کدام از ماها وجوهی از حقیقت را بیشتر از بقیه می‌بیند و صحبت با هم دیگر باعث میشود که افق دیدمان را گسترده تر کنیم.
  • ابولفضل مختاری
  • 2:جناب مهندس کیانی فرمودند به یکسری مطالبت اشکال دارم منم همینطورم ولی من می‌خوام این اشکالات رو ببببببببببگم به مردم!!!!!!

    و اما جواب به برادر دهقانی:

    3:ما در احادیث خودمان داریم که *العدل حیات الاحکام * همانطور که می‌دانید معنای این حدیث این است که ما اگر بخواهیم جامعه ی دینی داشته باشیم باید سعی‌مان بر این باشد که جامعه را به سمت عدالت دینی سوق دهیم و روابط حاکم را در نظام اسلامی بر اساس عدالت بنا کنیم.

    اما مدرنیته و به تبع آن ساختارهای حاکم در آن چون بشری و حاصل نگاه انتزاعی‌ست مسلماً نمی‌تواند عدالت را برای مردم به وجود بیاورد.

    و ساختارهای امروزی قطعاً نمیتواند آنچه که دین در مورد عدالت می‌خواهد برای ما فراهم کند.

    اما محل توجه اینجاست که ما برای تغییر شرایط و عبور از این ساختارها چه باید بکنیم؟

    من می‌گویم همانطور که دین می‌گوید حرکت ما در اصلاح امور باید به سمت احیاء عدالت باشیم و اگر عدالت در جامعه به وجود بیاید می‌توانیم احکام دین را در جامعه ترویج دهیم واگر این اتفاق بیفتد و حیات احکام در جامعه بوجود آید معنایش این است که ما توانسته ایم شرایطی که مردم به باطن دین توجه کنند و از مدرنیته آزاد شوند را فراهم کنیم.

    چون که وقتی معصوم علیه السلام می‌فرماید که حیات احکام آن هم در جامعه بوجود می‌اید معنایش این است که چون دین دارای یک حقیقتی‌ست که متباین از ظاهر آن نیست ، پس یک اتفاقی در مردمان می‌افتد که آماده ی این می‌شوند که حقیقت دین را در یابند و بپذیرند.

    بر این اساس به نظرم استراتژی حرکت به سمت تمدن مهدوی و عبور از ظلمات دوران تکیه به دو رکن اساسی توحید و عدالت است که هم فرهنگی‌ست و هم عملی. بر این اساس کسی می‌تواند ما را به سوی عبور از غرب پیش ببرد که فقیه باشد و بتواند عدالت را در جامعه اجراء کند و همچنین مردم را به این سمت ببرد.

    در این صورت حتماً به این نتیجه می‌رسد که برخی از ساختارها مزاحم اند و باید از میان برداشته شوند و البته مراحل کار هم متناسب با ظرفیتی که در خارج وجود دارد و مانع درونی و بیرونی حاکم بر آنها می‌باشد و مسلماً انقلاب را به قهقرا نمی‌برد.
  • ابولفضل مختاری
  • جای اصلی بحث من با دهقانی این است که اگر کسی بخواهد رهبری را در گذار از مدرنیته نقد کند باید دلایل اثباتی خود را ارائه بدهد و اثبات کند که استراتژی جمهوری اسلامی در این دوره متناسب با شرایط سیاسی و وضع منطقه و شرایط روحی حاکم بر مردم و... به چه دلیل غلط است؟

    وچرا نباید دیگر هسته ای و نانو و بیوتکنولوژی داشته باشیم(برای گذار)؟

    من می‌گویم که این تئوری که استاد طاهرزاده به نظرم مدعی‌اند که ما تا مرتبه ای از قدرت در همین تکنولوژی برسیم که توانایی غرب در استیلای بر ما از بین برود و بتوانیم از آن عبور کنیم را از کجا می‌گویید غلط است؟

    چون که غرب به قول رهبری تا چند سال دیگر بیشتر نفت ندارد و ما با مقاومت خودمان در این زمینه بالاخره بر غرب پیروز می‌شویم (نگویید که شما مردم را از مصرف زدگی نجات بدهید ما اصلاَ به این تکنولوژی نیازی هم پیدا نمی‌کنیم که بخواهیم خودمان آن را تولید کنیم.

    ولی باید دانست چون که ما با وضع موجود و در خارج می‌خواهیم کاری انجام بدهیم و رهبری هم امسال توصیه‌شان بر حمایت از تولید داخل و عدم استفاده از تولیدات غربی بود که خود به خود راه استیلای آنها را تا حدودی می‌بندد و اگر مردم گوش نمی‌کنند دیگر چه باید کرد همینه دیگه!.

    ودر این مورد من با شما موافقم که اگر ما کار اساسی معرفتی در بدنه ی جامعه نداشته باشیم و مردم را نسبت به مبدا و معاد آگاه نکنیم به جایی نخواهیم رسید)

    که البته با پیروزی سیاسی تازه توان پیدا می‌کنیم که بدون الزامات حاکم بر ما، به علت درگیری با دشمن ساختارهای حاکم را متناسب با شرایط زمان و آمادگی مردم عوض کنیم.

    که تجربه نشان می‌دهد که مردم بسیاری از آمادگی‌های بالفعل برای تغییرات را دارند که نمونه ی آن را در هدفمندی یارانه ها دیدیم.

    و البته همانطور که مستحضرید مرحله ی بعدی آن هم بنا بود تا در اسفند اجرا بشود که به دلیل تحریم‌ها نتوانستیم اجرا کنیم.
  • ابولفضل مختاری
  • که البته این را باید معلول این بدانیم که ما هم در تقابل با دشمن ضعیفیم و هم در روی آوردن مردم به اسلام که اینها همه ناشی از حاکمیت فاسد مدرنیته بر روابط ماست.

    وباید حکومت اینها را مد نظر قرار دهد و به پیش آید.

    البته باید انتظار داشته باشیم این الزامات باعث می‌شود که بعضی از جاها به جای اینکه آقا بتواند بگوید که اینقدر به دنبال دنیا ندوید و اصلا ماشین نخرید، بگوید جنس ایرانی مصرف کنید.

    در ضمن رهبری که در مورد تکنولوژی رب گوجه و آب هویج گیری نمی‌گن که باید ورود جدی پیدا کرد بلکه نظر ایشون اینه که ما باید در جاهایی که فعلاً غرب بر ما استیلا داره وارد بشیم.

    *خلاصه اینکه هر گونه نقد و پیشنهادی باید ناظر به خارج باشد.*
    در جواب مهندس کیانی

    نوع مطالبی که مطرح کرده‌بودی در نقد یاسر مرکزی هم آمده. جوابم را در جوابیه به یاسر خواهم گفت.

    البته اگر حرف تو را بپذیریم به ضرر خودت خواهد بود. چون اگر بپذیری امام و آقا نگاه‌شان نسبت به غرب یکی است،‌ و آقا غرب ر ابا نگاه آوینی نگاه نمی‌کند، پس قطعاً امام هم نفی کلی نیست.

    و آن وقت افق اشراقی و همه این حرف‌ها روی هوا خواهد رفت. البته من از منهدم شدن «افق اشراقی» ترسی ندارم. ولی آنها که مدام بر طبل افق اشراقی می‌کویند خیلی به زحمت خواهند افتاد.

  • ابولفضل مختاری
  • سلام.

    من سوال کردم که دلایل خودتان را در این مورد که ما برای گذار نباید گزینش کنیم چیست؟

    نگفتم که ما نباید نقد غرب کنیم و جامعه را آگاه کنیم.

    اتفاقاً این گزینش‌ها و مشکلات ما هم به دلیل این است که ما آماده ی انصراف نیستیم.

    این سوال هم جواب بدید که الان تکلیف‌مون با هسته ای چیه؟

    اگر شما رهبری جامعه رو بر عهده داشتید الان می‌گفتید که مراکز هسته ای و بیوتکنولوژی و ... تعطیل بشه و همه بیان بیرون یا اینکه می‌گید ادامه بدن و دائم بهشون میگید که: این کارا آخر عاقبت نداره یا مثل رهبری عمل می‌کنید یا کار دیگه؟

    با دلیل جواب بدید و متنتون هم کمی رسمی‌تر باشه و با زبان علمی! در ضمن قسمت دوم بحثم رو هم جواب ندادید.

    یا حق
    باسمه تعالی

    حضور محترم ابولفضل مختاری
    دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان
    نام پدر: ...
    سال تولد: ...

    سلام علیکم

    احتراماً به اطلاع می‌رساند، در وضعیت کنونی، هیچ راهی جز «گزینش تکنولوژی» وجود ندارد. اما این گزینش نباید با معیارهای فقهی باشد. بلکه در گام اول باید بپذیریم که «تکنولوژی مولود تصرف شیطانی در عالم وجود» است.

    اگر این گونه به تکنولوژی نگاه کردیم، ‌تصدیق می‌کنیم که تا آنجا که می‌توان باید تکنولوژی‌هایی که به خود اجازه تصرف بیشتر در عالم می‌دهند را کنار بگذاریم. مانند نانو و سلول‌های بنیادی.

    در مورد انرژی‌هسته‌ای نیز اکنون که غرب سیاسی آن را نوک پیکان مبارزه خود با انقلاب قرار داده، همین روند کنونی ادامه را ادامه دهیم، اما آن را بسط ندهیم. به این معنا که مدام جوانان را به الگو گرفتن از شهید روشن دعوت نکنیم.

    مدام نگوییم میان سنت و مدرنیتسه هیچ تضادی نیست.

    در درازمدت هم بساط این نیروگاه‌ها را جمع کینم.

    آقای مختاری! ‌رهبری در بحث هسته‌ای بسیار خوب عمل کرده‌اند و کار را مدیریت. فقط باید توجه داشت که مدیریت ایشان مبتنی بر نگاه نفی کلی غرب نیست. «مبنای» ایشان درست نیست. وگرنه «بنای» ایشان مشکلی ندارد.

    آقای مختاری! شما فرصت دارید تا دو روز دیگر مدارک لازم خود را در جهت نفی کلی بودن غرب به اداره وبلاگ نیست‌انگاری ارائه کنید.

    مدراک شما باید حاوی توضیحات لازم پیرامون این جمله رهبری که پیشرفت‌های کنونی را ناشی از تعالیم انبیاء دانسته‌اند نیز باشد.

    بدیهی است در صورت عدم ارائه این مدارک، شما به مراجع ذیصلاح معرفی و اعمال قانون خواهید شد.

    در پایان یادآوری می‌سود که اساساً ثمره غرب شناسی کسانی که اهل نفی کلی غرب هستند با خوبش را بگیر بدش را رها کن در مقام خارج و نه ذهن چیست؟ لطفاً این مطلب را واضح توضیح دهید.

    ...

    آخیش چقدر نامه رسمی نوشتن سخت بود!!!!
    به نظرم باید بیشتر تامل کنم.
    حقیر- ورودی 89 کشاورزی - همین جا باید بگم: این مطالب عین حقیقته و هیچ جای جای غیرتی شدن و رگ گردن بیرون زدن رو نداره:

    اول از همه باید به نوبه خودم از آقای دهقانی راجع به مطلب پربار و راه گشای ایشون تشکر کنم که پاسخ بسیاری از سؤالات و تردیدهای منو حل کرد و از این بابت ممنونم.

    دوم اینکه در جواب برخی از دوستان و خط امامییان و ولایت مداران این مرز و بوم که در کامنتاشون به خاطراین مطالب بدیهی گله کردند باید بگم که ای رفقا اشکال گرفتن از نظر یک شخص عزیز مثل آقا منجر به نفی کلی اون شخص بزرگوار نمی شه و شماها دچار یک نوع بدگمانی یا بهتر بگم بدفهمی شدید به قول خود آقا که خاطرش خیلی برامون عزیزه یه کم آزاد اندیش باشید

    بابا مشکلی براتون پیش نمی یاد آخه شما چرا اینجور با مطالب برخورد می کنید چون ممکنه تو ذهن بعضی از خواننده ها این مسئله ناگوار و خطیر پیش بیاد که شما خدای ناکرده ‍زبونم لال اصلأ نه این مطالب رو فهمیدید و دچار برداشت غلط شدید و نه مطالب کدهایی که ازشون میارید تا فهم غلطِتون رو بیان کنید

    و موردی که برخی دوستان در مورد جوانی و آرزو مطرح کرده بودن اینو باید به خدمت این رفقا برسونم که خود امام هم جوانی بودند که آرزوی ایجاد انقلاب اسلامی رو داشتن وبهش رسیدن ودر همون زمان هم خیلی از علما وفضلا امام رو از کاری که می خواست بکنه نهی می کردند و می گفتند شاه که شیعه ست شاه که خوبه مگه چه عیبی داره!!!

    حالا آقای دهقانی به عنوان یه جوون یه سری آرزوها داره نکند شماها دوباره تاریخ رو تکرار کنید و مثل همان آقایان که دل امام رو آتیش زدند عمل کنید یه کم عبرت بگرید رفقا من نگرانم. ان شاءالله خدا همه مون رو کمک کنه.
    مورد سوم اینه که مگه یه جوان بیاد و بیندیشد مشکلی داره طرف جرأتشو داشته بدون هیچ واهمه ای حاصل تأملات نابهنگامِشو گفته مگه عیبی داره مگه گناه کبیره کرده

    پناه بر خدا شماها چه جور آزاد اندیش هایی هستید از خود آقا یاد بگیرید که گفتند:حرفهاتون را صریح بزنید و اگر اشتباها بود سریع پس بگیرید (که البته این مطالب جای هیچ پس گرفتنی را باقی نگذاشت)

    و آنجایی که گفتند:تحلیل کنید حرفتان را بزنید ولو غلط(مضمونش ایچِنینه) خوب اینم از آقای ما و شما حالا چی می گید (این رو هم باید اضافه کنم که لطفأ با حرف های آقا گزینشی برخورد نکنید)

    و خطاب به سایر دوستان آرمانی و غیر آرمانی باید بگم که فهمیدن اینکه آقا غرب رو نشناختند یا نه کاری نداره منظورم از کاری نداره این نیست بخوام مطلب رو کم ارزش جلوه بدم نه منظورم اینه که بیان این حقایق که گفتنش لازمه تا راهی باز بشه برای حل پاره ای از مشکلات عظیم انقلاب عزیزمون جرأت و شهامت و جیگر می خواد که آقای دهقانی دارن و ما هم باید از خدا بخوایم که این جرأتو بهمون بده تا بتونیم به خاطر انقلاب ایثار و فداکاری ای که لازمه رو داشته باشیم و کم نیاریم. والسلام.
    بسم الله الرحمن الرحیم

    چند سوال:

    1- مستند حرف امام در مورد عدم دعوت به دنیا در رسالت انبیا چیست؟ آیا وجود جملاتی همچون "کلوا واشربوا" در قرآن منافی این سخن نیست؟

    2- رابطه بین غرب فکری و تمدنی با غرب سیاسی چیست؟ آیا متباین با هم هستند؟ یعنی در راه نابودی غرب تمدنی تکلیفمان با غرب سیاسی چیست؟
    آیا بدون شکست غرب سیاسی می توان غرب تمدنی و فکری را شکست داد؟
    آیا اصلا برای شکست غرب فکری نیاز به اسلام سیاسی داریم یا همان اسلام فکری کافیست؟

    آیا اگر انقلاب نمی کردیم راحتتر نبودیم؟ چون در آن صورت به راحتی می توانستیم تئوری نفی کلی را فریاد بزنیم و به مشکلات اجرایی جهت اداره جامعه برخورد نمی کردیم که بخواهیم خوبی های فرضی غرب را اخذ کنیم و سپس بنابر قاعده فسق عملی آنگاه فسق فکری، در نظر هم معتقد به خوبی های غرب شویم؟

    3 -‌ آیا راه کسانی مثل سید حسین نصر صحیح است؟ او با غرب فکری و فرهنگی چالش کرده است ولی به راحتی با غرب سیاسی کنار آمده است؟ آیا این یک مسئله شخصی است یا ناشی از این نوع فکر است؟

    و یک سوال: چرا غرب هم با نصر که مبانی اش را به چالش کشیده است اینقدر راحت کنار آمده است؟

    4- در تاریخ خوانده بودم که در جنگ اول شاه اسماعیل صفوی با عثمانی، عثمانیها از تفنگ باروتی استفاده می کردند ولی شاه صفوی آن را بر خلاف مروت می دانست و لذا با همان شمشیر به جنگ آنها رفتند که شکست خوردند. بعد از آن شاه صفوی به کارآمدی تفنگ واقف شد و برای جنگ دوم تفنگ تهیه نمودند و در جنگ دوم بر ارتش عثمانی پیروز شدند؟

    خوب خودت بهتر می دانی، برای ساخت تفنگ نیاز به لوله فلزی داریم، برای ساخت لوله فلزی نیاز به ذوب اهن داریم و قس علی هذا. آیا نمی توان گفت ورود ما به عالم غربی( حتی با وجود شناخت کاملمان از غرب) گریز ناپذیر بوده است؟ و ایا شرایط ما پس از پیروزی انقلاب تا حدی مشابه این وضعیت نبوده است؟
    سخنی با برادر دهقانی

    در مورد تعارض صحبتهای امام و آقا داشتم فکر می کردم دیدم ایرانیه! گفتم بزار چند مطلب از خود آقا و امام بگم.

    آقا می فرمایند:
    بنابراین دعوت اسلامی دعوتی معنوی است19/4/89.

    و امام می فرمایند: اسلام برای شما و برای همۀ بشر و همۀ توده‏های عالم تحفه آورده است. تحفۀ همگانی و برای همه. و در رأس برنامه‏های اسلامی؛ هدایت است که شما را هدایت کند به راهی که هم دنیای شما تعمیر بشود و معمور باشد، و هم آخرت شما

    و در جایی دیگر می فرمایند: و آداب و چیزهایی دیگری هم که هستش از برای زندگی آن طرفتان، آنها را هم، همه را ملاحظه کنید. هم اینجا را تعمیر بکنید و هم آنجا را تعمیر بکنید. تمام قوه را صرف شهواتِ خدای نکرده فاسد، نکنید. همۀ قدرتتان را هدر ندهید، صرف این دنیای تنها نکنید. هم اینجا را داشته باشید و هم آنجا را داشته باشید. به ذهنم خطور کرد ای بابا انصافا آقا خیلی از امام عمیق تره!

    و در تشکر از ملت مسلمان ایران امام می فرماید امید است از ثمرات این نهضت دینی در دنیا و آخرت بهره‏مند شوید.
    و این جمله از امام تکانم داد:
    اسلامی که بیشترین تأکید خود را بر اندیشه و فکر قرار داده است و انسان را به آزادی از همۀ خرافات و اسارت قدرتهای ارتجاعی و ضد انسانی دعوت می‏کند، چگونه ممکن است با تمدن و پیشرفت و نوآوریهای مفید بشر که حاصل تجربه‏های اوست سازگار نباشد؟دیگه قضاوت با دوستان

    در جایی امام فرمود: از خدای تعالی رفاه حال مستضعفین جهان را مسئلت می‏نمایم.8/12/58

    و در جایی می فرماید: همۀ اقشار ملت در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشند. در جمهوری اسلامی برای فقرا فکر رفاه خواهد شد ... امیدوارم در زیر سایۀ اسلام همۀ ما با رفاه و سعادت به سر ببریم.

    در حالی که آقا می فرماید: اگر در مسائل رفاه زندگى عمومى و ایجاد تسهیلات و رفع مشکلات غرق شویم، به طورى که جهتگیری‌هاى انقلابى را به دست غفلت بسپریم، به ابهت و هیبت انقلاب ضربه زده‌ایم.

    با خود گفتم نکند امام در فکر ساخت یک جامعه‌ی مرفه بوده و جهت گیری انقلاب را غفل...و به هیبت انقلاب ضر... ندایی آمد و گفت دیگه خفه شو منافق.

    ولی انصافاً آقا افق دید وسیعی دارد.

    می گویم چقدر راحت است با پیش فرض های ذهنی‌مان در مورد دیگران قضاوت کنیم و حرفمان را ثابت!
  • سجاد امیرپور
  • .یادمه اشکالی که به استاد طاهرزاده در باب ادعای ایشان در مورد نفی کلی بودن حضرت آقا وارد می کردیم این بود که چرا ایشان صحبت
    آقا در کردستان را دلیل مدعای خود قرار داده بودند.این تذکر به شما هم لازم آمد که چرا شما مهر 87 را در این مقال مبنای صحبت قرار
    دادید(البته الان میگویید ژاپن اسلامی هم هست و چند تای دیگه که بنده هم میگویم مقابلش هم فراز هایی هست که میتوان نفی کلی بودن
    را برداشت کرد که با مراجعه به جلد 5 نکته های ناب و صحبت با تشکل ها قابل بررسی ست)
    در ثانی آمدیم و آقا نفی کلی نبودند، چه اصراری هست که این امر اثبات شود؟! نکند خدای نکرده به دنبال اثبات خویشتن باشید و وقت
    خود و بقیه را هدر دهید (اگر تهمت است؛ لطف فرموده و دلیل خود را اقامه فرمایید تا بنده عذر خواهی کنم)
    ثالثا شما که به دنبال شکستن بت بودید (نگاهی به مقاله های ابتدایی این وبلاگ این طور نشان میدهد)چه شده است که سوالات مکرر در
    این زمینه شما را به زمین بازی بت پرستان کشیده؟
    رابعا اگر دلیل ما بر این امر(نفی کلی بودن غرب) قابل توجه باشد و قابل شنیدن، آقا که آزاد اندیش هستند پس لااقل وقتی صدایمان را به
    گوششان رساندیم لاجرم به آن وقعی خواهند نهاد انشا الله.
  • سجاد امیرپور
  • .یادمه اشکالی که به استاد طاهرزاده در باب ادعای ایشان در مورد نفی کلی بودن حضرت آقا وارد می کردیم این بود که چرا ایشان صحبت
    آقا در کردستان را دلیل مدعای خود قرار داده بودند.این تذکر به شما هم لازم آمد که چرا شما مهر 87 را در این مقال مبنای صحبت قرار
    دادید(البته الان میگویید ژاپن اسلامی هم هست و چند تای دیگه که بنده هم میگویم مقابلش هم فراز هایی هست که میتوان نفی کلی بودن
    را برداشت کرد که با مراجعه به جلد 5 نکته های ناب و صحبت با تشکل ها قابل بررسی ست)
    در ثانی آمدیم و آقا نفی کلی نبودند، چه اصراری هست که این امر اثبات شود؟! نکند خدای نکرده به دنبال اثبات خویشتن باشید و وقت
    خود و بقیه را هدر دهید (اگر تهمت است؛ لطف فرموده و دلیل خود را اقامه فرمایید تا بنده عذر خواهی کنم)
    ثالثا شما که به دنبال شکستن بت بودید (نگاهی به مقاله های ابتدایی این وبلاگ این طور نشان میدهد)چه شده است که سوالات مکرر در
    این زمینه شما را به زمین بازی بت پرستان کشیده؟
    رابعا اگر دلیل ما بر این امر(نفی کلی بودن غرب) قابل توجه باشد و قابل شنیدن، آقا که آزاد اندیش هستند پس لااقل وقتی صدایمان را به
    گوششان رساندیم لاجرم به آن وقعی خواهند نهاد انشا الله.
  • سجاد امیرپور
  • 2.اگر به عرایض قبلی بنده دقت فرمایید منظور بنده از مد قرار دادن دوره سازندگی، زهر این دولت و غرب زدگی مردم در این فضا بود که
    شما این را کمتر مورد توجه قرار داه بودید؛ بنده گفتم که در این فضایی را که حتی حزب اللهی ها در آن به این زهر نزدیک به از پا در آمدن
    هستند چگونه باید صحبت کرد؟! و لزوم صیانت از گفتمان احمدی نژاد را مثال زدم (میدانم این حرف برایتان گران خواهد آمد ولی قدری
    ناظر به خارج نظر بدهیم و همه را مانند جمع خودمان تصور نکنیم)
    3.شما که خود را همسنگر شهید آوینی میدانید؛ موضع خودتان را در باب موضوع گذار و استخدام تکنیک و صحبت ذیل بفرمایید؛ لطفا
    شرح دهید(3 نمره):
    «تلقی ما از دوران کنونی همین است: دوران گذار از تمدن قاهر شیطانی غرب به یک تمدن معنوی، و بر این اساس هرگز نمی توانیم تعلقی
    ذاتی به هیچ یک از ملزومات تمدن جدید داشته باشیم. اما در عین حال، از آن جا که همین وسایل هستند که زمینه استثمار جهانی و قهر و غلبه
    تفکر غربی را فراهم آورده اند، بی اعتنایی ما به تکنولوژی جدید نمی تواند مفهومی جز تسلیم در برابر شرایط حاضر داشته باشد.
    تلاش ما آن است که تمدن جدید را در تفکر خود مستحیل کنیم و هر جا که امکان این استحاله وجود ندارد، بر آن غلبه یابیم. تلاش ما برای
    غلبه بر تکنیک، خود به خود به معنای نفی موجباتی است که بشر امروز را به تسلیم در برابر غرب وا داشته است. اگرچه این غلبه جز با غلبه بر
    نفس اماره و ترک عادات ملازم با زندگی ماشینی و تکنیک زده امکان ندارد، اما نباید توقع داشت که این امر بدون یک تلاش دشوار تاریخی
    و فراز و نشیب های بسیار امکان پذیر باشد»
    برداشت من از این صحبت این است که شما در حق امثال احمدی روشن ظلم فرموده ومبارزه با غرب را در یک کل (مبارزه تمدنی) بدون در
    نظر گرفتن جزء هایش (مبارزه تکنولوژیک، سیاسی و ....) به نا کجا آباد میبرید (در رد این تهمت-اگر تهمت هست- هم اقامه دلیل بفرمایید تا
    بنده با غلط کردم عذر خواهی کنم
  • سجاد امیرپور
  • ببخشید دلیلتان را برای دوری از گرفتن high tec را هم بفرمایید، آیا این بی اعتنایی به تکنولوژی نیست اگر قرار است به تکنولوژی های
    روز اعتنایی نکنیم چه بیانی غیر از تسلیم میتواند گویای این حالتی که فرموده اید باشد. اگر غرب سراسر یک چیز است که این نوع برخورد
    هم مماشات است. و اگر یک چیز هست به یکباره باید از آن جدا شد(منظورم دفعی نیست منظورم آزاد شدن ذهن هاست ولی رسیدن به این
    خودآگاهی طولانی خواهد بود) به نظرم بی توجهی به تکنولوژی روز هیچ فرقی با نگرفتن آن ندارد. خود دانید.
    لطفا ایجابی هم بفرمایید چه باید کرد تا صحبتتان انتزاعی نشود.
    4.بنده خیال کردم گفت ها(سوم شخص ثالث) تماما نظرات خودتان است اگر اشتباه کردم عذر خواهی بنده را بپذیرید.
    5.باز عذر خواهی میکنم بنده قدری خنگ تشریف داریم و سمج؛ میشود بفرمایید کدوم مسئول ارتشی بوده که کپی کردن تسلیحات را ذکر
    کرده-بنده با سرچ کاری ندارم-بزرگواری فرموده قسمتی از صحبتشان به همراه شخص و سمتش را برای «یطمئن قلبی» بفرمایید.
    6.در مورد آقا هم قضاوت با خودتان که نشد دلیل برادر من من میگم شما وقتی به کسی تهمت زنا زدی 4 تا شاهد باید بیاری حتی تا 3 تا هم
    شلاق داره حالا شما دلیل خودتون رو مشدد میکنید وبا صدای بلند تر داد می زنید: این میشه استحکامش.
    به نظرم این تهمت (برای آقا) کمتر از زنا نبود و حالا هم تهمت زدی 4 تا شاهد را نیاری شلاق داره حالا من که بی غیرتم نزنم تکفیری ها
    هستند بقیه اش باخودته...
    راستی نظرتون راجه به نسبت جنگهای صلیبی با رنسانس را اجمالا بفرمایید(گرچه میدانم موضوع به این سادگی ها نیست ولی....)
    7.در مورد رد دلیل مخالفین شما معتقدم تنها زمانی میسر است که آنها لب به سخن بگشایند و کسی جز خودشان از دلیل مدعیاتشان نمی تواند
    آگاه باشد هرچند شما برخی از دلایل را شنیده یا حدس زده باشید و من معتقدم تنها خودشان هستند که میتوانند این گره را باز کنند پس شما
    تا ابد نمی توانید ردشبهه کنید .قضاوت با خودتون.
    در جواب امیرپور:

    برادر شما که فقط سؤال کردی و گفتی من هیچ اثباتی نکرده‌ام. بسم ا.. شما بیا ثابت کن که اولاً‌ آقا نفی کلی است،
    و از باب گذار معتقد به این روند است،
    و دوم چرا باید های تک را بگیریم،

    چطور شما تمام این مطالب را بدیهی فرض کردی و فقط این بنده مفلوک هستم که باید دفاع کنم.

    البته دفاع هم خواهم کرد. یک متن مفصل پیرامون اشلکالاتی که شما و سایر دوستان نوشته اید دارم می‌نویسم.

    ولی تا آن وقتی شما نیز بزگواری بفرمایید و ثابت کنید آقا نفی کلی است.


    در مورد کپی تکنولوژی های نظامی هم اگر ادعاهایم را پس بیرم راضی می‌شوی؟
    اصلاً من شکر خوردم.

    من گفتم «خدای را» و انگشت اشاره گرفتم به آسمان، گفتم ما در زمینه نظامی عقبیم شما می‌گویی عقب نیستیم.

    بسیار خوب حرف شما درست است و حرف ما باطل.

    البته من سر فرصت لینک این مطالب را برایت می‌گذرام. فقط اندکی صبر.
    جناب آقای سجاد امیرپور
    بنده فرزاد یوسفی فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان با توجه به بیش از یک سال ارتباط با پژوهشکده زیر دریای دانشگاه صنعتی مالک اشتر( وابسته به وزارت دفاع) جهت انجام پایان نامه کارشناسی ارشد و ارتباط تنگاتنگ با آقای دکتر ح- د از مسئولین پروژه های این پژوهشکده، شهادت میدهم که ادعاهای آقای دهقانی مطابع با واقع و شاید زیباتر می باشد. البته ایشان( دکتر ح- د) از مسئولین با دغدغه و متعد بوده و یکی از اهدافشان از حضور در وزارت دفاع مقابله با شیوه کپی برداری و طراحی بومی به معنای واقعی کلمه می باشد و واقعا هم در این راه خون دل می خورند. یک بار هم سخنی از ایشان شنیدم مبنی بر اینکه اگر در خلیج فارس جنگ بشود بیچاره ایم، چون که نیروی دریاییمان واقعا چیزی ندارد. البته وضعیت رو به بهبود است ( با هر شیبی) و جای ناامیدی نیست، ولی واقعیت صرفا همان چیزی که اخبار جمهوری اسلامی نشان می دهد نیست. به دلیل رعایت مسائل امنیتی قادر به بیان جزئیات نمی باشم. شاید به طور خصوصی بتوانم بخشی را بازگو کنم.
    فرزاد جان یوسفی
    اولا نمیشد کلا خصوصی بگی که موجی از نا امیدی حزب الله رو فرا نگیره؟
    دوما چرا پارادوکسیکال حرف میزنین ؟ از تفکرات شما اینطور برمیاومد که معتقد به ید الله فوق ایدیهم هستین!
    درسته که گفتن این واقعیت ها برای عوام نآمید کننده است ولی انتظار نداشتم شما فکر کنید اگر جنگ شود ما بیچاره ایم چون اگر بخواهیم نسبت قدرت مادی ما به دشمن رو درزمان جنگ عراق نسبت به جنگ پیش رو حساب کنیم نسبت به مراتب کوچکتری خواهد بود

    مگر ما به این چیزا اصالت داده ایم که کمبودشان ما را نآمید کند؟
    لا حول و لا قوه الا بالله
    در جواب تسخیری جان
    بنده این حرف را از ایشان صرفا نقل قول کردم و ایشان هم متاسفانه با اینکه مومن و مخلص هستند ولی در تحلیلشان نیروهای غیبی را خواسته یا نا خواسته به حساب نیاوردند. منظورم این بود که اگر صرفا ابزارهای به اصطلاح پیشرفته مان را به حساب بیاوریم در عمل بیچاره ایم
    سلام علیکم
    برادر "مقاله" مینوشتید، هم خودتون راحتتر بودید هم مخاطبتون! بساط گفتم-گفت تصنعی خیلی تو ذوق میزنه
    آدم وقتی گفتم گفت می کنه که...بگذریم، خلاصه ذوق هنری میخواد نه مقاله را صاف بپچپانید در قالب ظاهری و نچسب محاوره!
    این اولش.
    دومش هم اینکه ما هم بچه تر که بودیم و تازه گذرمون به حرفهایی مثل نهضت نرم افزاری و علم غربی و غربشناسی و آوینی و رضاداوری و مددپور و زرشناس و فرهنگستان و فردید و... افتاده بود، مثل شما خیلی فکر میکردیم اتم شکافتیم و به چیزی دست یافتیم که هیچ کی حتی "آقا" نمی فهمدش!
    بعد از چند سال، یکی از بچه هایی که به تازگی به مرض کذایی ما و شما و قبل مایی و بعد مایی ها دچار شده بود، یکی از همدانشگاهیهای ما!(یعنی شریفیا) جلوی رهبر تو دیدار نخبگان رمضان87 همین حرفهای غربشناسانه را درمورد ماهیت و جوهر ضددینی تکنولوژی ارائه فرمودند
    و پاسخهای رهبر، یک پس گردنی محکم بود به توهمات ایشان و ما و ششما و...
    پیشنهاد میدم یک دور بخوانیدش.
    رهبر نشان دادند که اولا این موضوع "آنقدرها" هم مهم نیست که شما فکر کردید! و فی الواقع زیادی غرب غرب کردنِ منتقدانه ی ماها هم یک جور ترس از غرب و "مرعوب دشمن"شدن است
    ثانیا، اینطورها هم که شما فکر کرده اید نیست
    غرب با تمام هیبت 500ساله ی علم و تکنولوژی و اقتصاد و رسانه و استعمار و همه ی آنچه که هرچه بیشتر راجع بهش میخوانیم و تأمل میکنیم، مسأله را "پیچیده تر" میابیم، جلوی انقلاب اسلامی خمینی شاخش شکسته!
    پس بعد از یک دوره مبسوط غربشناسی، به حضرت عالی توصیه ی اکید میکنم تامل در ماهیت انقلاب اسلامی 57 را...یک مقدار باد غرور آدم را کم میکند...یک مقدار چشم آدم را بر "آدم"ها باز میکند...نه فردیدها...
    ضمنا بعیده دوباره سر بزنم اینجا، اگر لازم دیدید جواب بگیرم، میتونید کتمنت بذارید یا ایمیل کنید
    موید باشید
    در جواب فروزنده:

    سلام علیکم

    عادت ندارم در فضای سایبر این گونه سخن بگویم اما چون فرمودید: «یک مقدار چشم آدم را بر "آدم"ها باز میکند...نه فردیدها...»

    بگذارید ما با همان حیوانی به نام فردید خوش باشیم. شما به آدم‌ها رجوع کنید..
    به قول آژانس شیشه‌ای: هر کس قبله خودش را بچسبد.

    فعلاً که انقلاب خمینی را نسخه‌های غربی اقتصادی و سیاسی هاشمی و خاتمی در حجاب برده‌است.

    وقتی نزاع با غرب را یک نزاع صرفاً ‌سیاسی و نه تمدنی تلقی کنیم، همین خواهد شد که به صرف چند موفقیت در عرصه سیاسی خوحال می‌شویم و کار را تمام‌شده می‌پنداریم.

    در هر صورت برای شما آرزوی موفقیت می‌کنم.
    ص
    صحبتهای پنجم شهریور سال هشتاد و هفت آقا را ببینید.
  • سجاد امیرپور
  • جناب آقای فرزاد یوسفی
    بنده دانشجوی رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه صنعتی اصفهان-اینها را ولش کن
    من اصلا این مقوله برام مهم نبود و مورد مد نظر بنده(اگر به نظرات قبلی من در مورد همین مقاله توجه فرمایید) نقد روحیه خاصی بود_اتفاقا بنده هم همین سوال رو پرسیدم که این مسایل امنیتی رو کدوم مسئولی با این صراحت بیان کرده(اصلا بیان کرده باشه) چطور در مورد این مسئله و بعضا در مورد مسائل دیگر... با این اطمینان صحبت میشه_خواستم تذکری داده باشم حالا کسی میخواد ناراحت بشه حاضرم حرفم را پس بگیرم_ظاهرا همه منتظرن کسی رو که داره راهی رو میره(حتی در ایده آل ترن شرایط) فقط براش کف بزن باشه ما هورا هم میکشیم خودمون رو هم خراب نمی کنیم...
    و من الله التوفیق

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی