تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

نقد لبه تیغ- نوشته شده توسط یاسر مرکزی

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۱، ۰۷:۳۷ ق.ظ

برادر یاسر مرکزی بزرگواری فرموده و طی یادداشتی در وبلاگ شخصی‌شان، نوشته حقیر تحت عنوان «لبه تغ» را تقد  کرده‌اند. در جهت گسترش فضای «آزاداندیشی» عین متن ایشان را در ادامه مطلب منعکس می‌نمایم.

 اصل نوشته ایشان نیز در لینک زیر قابل مشاهده است :

http://yasermarkazi.blogfa.com


بسمه تعالی 

جوابیه ای بر مقاله لبه تیغ(وبلاگ نیست انگاری)

یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللّه وقولوا قولاً سدیدا. یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم و من یطع اللّه و رسوله فقد فاز فوزا عظیما

 نقد و انتقاد در هر دو صورت(بیان نکات مثبت و هم کشف نقاط منفی) دو شرط اساسی دارد که اگر در به کارگیری این اصول دقت لازم صورت نگیرد مضراتی حاصل می شود از جمله : نقاد خود را در معرض اتهام قرار می دهد در صورتی که ما باید از موضع اتهام دوری کنیم. اگرمنتقد ضعیف عمل کند و خواننده ناشی باشد در حق کسی که نقد می شود  ظلم می شود و ... .

اما این دو شرط اساسی عبارتند از:

1- حسن نیت 2

- حسن تشخیص .

در حسن نیت برادر دهقانی شکی نیست که اگر هم می‌بود روا نبود چه اینکه در مباحث علمی(مثلا) انظر الی ما قال مطرح است نه انظر الی من قال.

اما در حسن تشخیص ایشان نکاتی وارد است که خدمتتان معروض می دارم. ضمناً نیازی هم به این هم جار و جنجال درست کردن نبوده که بعضی از رفقا با ذوق زدگی خاصی گویی تا حالا کسی از رهبری انتقاد نکرده، مابقی را به برخورد منطقی دعوت می کنند. چه اینکه انتقاد از ولی فقیه امر تازه ای نیست و هشت سال اصلاحات مستقیم و غیرمستقیم، ناصحانه و غیر ناصحانه کارشان انتقاد و البته تا حد زیادی عیب‌جویی از ولی فقیه بود. و این دوره تنها فرقی که کرده این است که منتقدان چندتا (یعنی دوستان بدانند که انتقادها فقط مخصوص جناب دهقانی نیست و دیگرانی هم هستند که به این کار مشغولند) بچه حزب الهی عزیز هستند که مثلاً از باب النصیحه للائمه المسلمین دست به قلم برده اند.

و بحمدالله جماعت حزب الله به حدی از رشد و استحکام رسیده که با چندتا انتقاد نه چندان محکم و وارد، میدان منطق و اندیشه را خالی نکرده و وارد عرصه احساسات شود. هر چند کم و کیف ورود به عرصه احساسات هم در مواقع لزوم، خود از فهم بالای حزب الله ناشی می شود و آنجا که به این نتیجه برسد باید برخورد کند از هیچ‌کس و هیچ چیز ابایی ندارد و به بهانه آزاداندیشی این عرصه را خالی نخواهد کرد. به هر حال قبل از ورود به بحث توجه خوانندگان عزیز را به نظرات حضرت آقا در باب انتقاد از  ولی فقیه جلب می نمایم :

این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفی کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه‏ی مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر می‏نشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد.(17/7/86)

دو نکته را قبل از ورود به بحث گوشزد نمایم:

یکی اینکه قصد من در این نوشته بررسی ریشه ای  و مبنایی افاضات برادر دهقانی در لبه تیغ نیست و لذا مستقیماً به خود مقاله پرداخته ام.

دوم اینکه شاید بعضی خیال کنند که بنده خیلی مته به خشخاش گذاشته و به بند بند مقاله گیر داده ام و غرض اصلی نویسنده را عمداً به سایه برده ام. در حالی که چنین نیست. اینکه ریز مقاله را بررسی کنیم چیز بدی نیست  نویسنده مقاله باید رعایت بند بند مطالبش را بکند .

* شاید خیلی گزاف گویی نباشد که کل این نوشته طولانی یک هدف دارد و آن هم اثبات این نکته است که مقام معظم رهبری غرب را کلی نمی دانندو لذا اشتباه بزرگ ایشان را متذکر شده اید که به دلیل عدم شناخت عمیق غرب ، نفی کلی بودن غرب می کنند و معتقدند که غرب خوبی‌ها و بدی‌هایی دارد.آن جمله ایشان مبنی بر تاثیر تعالیم انبیا در پیشرفت مادی بشر را هم بدون جامع نگری در کلام ایشان، مدام مستمسک قرار داده اید ( در یکی از مطالب وبلاگتان آن را به رای گذاشته اید که خوانندگان در مورد ان نظر دهند) که ثابت کنید ایشان ژرفای اندیشه ندارندهر چند جا دارد به صورت تخصصی‌تر در این مورد صحبت شود اما آیا بهتر نبود به جای اینهمه قلم فرسایی در رد تفکر مقابل خود (البته اگر واقعا حضرت آقا معتقد به چنین نظری باشند)دو خط دلیل و برهان منطقی و عقل پسند برای نظریه خود (کلی بودن غرب)ارائه می نمودید؟

لطف نموده و روشن‌مان می کردید که اصولاً کلی بودن غرب به چه معناست؟ اثبات می نمودید که چه می‌شود که ما هر چه از مدرنیته بگیریم مابقی خودش می آید؟

آیا این ذات در تکنولوژی هم وجود دارد واگر وجود دارد کجاست؟

به فرض هم که حضرت آقا به این نتیجه رسیدند که شماها درست می گویید و نظریه کلی بودن غرب به نظر صحیح تر است.

اما برای پذیرفتن آن دلیل می خواهند. اما شما و همه کسانی که مدعی اند غرب کلی است تا حالا یک خط دلیل برای آن ارائه ننموده اید. و اصولاً به چیزی معتقید که هنوز برای آن استدلالی ندارید که این هم خود امری عجیب است.(البته صحیح تر این است که ما تا حالا دلیلی ندیده ایم)

البته می توان اینگونه توجیه کرد که این نظریه در مسیر اثبات است و هنوز اثبات نشده. اما به نظر شما آیا می‌توان با چیزی که هنوز خودش صحت و سقمش زیر سوال است تفکر دیگری را رد کرد.

به نظرم عجله بیش از حد باعث این امر شده است. نکته ای را به اجمال متذکر شده و رد می شوم(چون مطالعاتم در این زمینه کامل نیست از تفصیل بحث خودداری نمودم) و آن هم این است که آنچه شما و امثال شما در نقد غرب انجام می دهید نقد تفکر غرب است که البته ضروری و لازم است اما کافی نیست چه اینکه تفکر جزیی از یک تمدن است و نه همه آن و  لذا اگر از الان تا اخر دنیا هم بنشینی و کانت و دکارت و ... را نقد کنی هیچ تاثیری به حال مردم غرب زده ندارد. او که در قامت ولی فقیه ظاهر می شود رسالتی جهانی برای خود قائل است. او رسالت دارد هر تمدن غیرتوحیدی را زیرسوال ببرد چرا که ولایتش در ادامه توحید و ولایت معصومین مطرح شده است.

* نوشته بودید که مسائل اقتصادی اگر به اولویت اول کشور تبدیل شود، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین است. استناد هم به بیانات امام داشته اید. حرف حرف درستی است .منتهی چند نکته ظریف را باید مد نظر داشت.

یکی اینکه به نظرم این حرف امام هیچ منافاتی ندارد با اینکه، نه در طول روند کل انقلاب بلکه برای مقطعی و البته برای هدف والاتری ما تمرکز ویژه به مسائل اقتصادی داشته باشیم. مانند همین نامگذاری امسال به سال جهاد اقتصادی که خود رهبری دلایلی برای این نامگذاری ذکر فرمودند از جمله تمرکز دشمن برای ضربه زدن به نظام از راه مسائل اقتصادی. البته تمرکز به مسائل اقتصادی از باب تلاش برای نظریه پردازی در اقتصاد و در نتیجه ارتقا معیشت مردم اصلی ضروری است.

* نوشته بودید که آمار دروغ است چون حاصل نگاه حصولی و انتزاعی به عالم است. برای شناخت وضع کنونی خودمان نباید به آمارها نگاه کنیم. باید به جهان خارج بیاییم. منظور از جهان خارج چیست؟ مگر آمارها از جایی غیر از جهان خارج است؟

این حرفها بیشتر ظاهری محکم و باطنی پوشالی دارد. مبهم گویی است.از قبیل همان ذات تکنولوژی و ذات مدرنیته و ... است. اگر اشتباه نکرده باشم در اینجا مغلطه مانندی رخ داده است و آن هم اینکه  شما با یک حکم تخصیصی در مورد آمار که حاصل نگاه حصولی است، کلیت علم حصولی را زیر سوال برده اید. در صورتی که علم حصولی (البته نه در جایگاه اصالت) از جایگاه ویژه ای برخوردار است. اینکه گاهاً حضرت آقا شواهدی از رشد شرکت کنندگان در مراسم اعتکاف و مقالات ISI  و از این قبیل آمارها ذکر می کنند شاید از باب رشد کمی جامعه در موارد مذکور است و از طرف دیگر تاکید رهبری بر مواردی همچون عمق بخشی به معرفت دینی وتولید علوم اسلامی رشد کیفی آنها را هدفگیری نموده است.

حال من از شما می پرسم که برای ارزیابی رشد سیاسی جامعه چه شاخصهایی را باید مدنظر قرار داد؟ برای رشد فرهنگی و اخلاقی چطور؟ شما که معتقدید نباید آمارهای ذاتا دروغ را به مردم تحویل دهیم و خود و آنها را فریب بدهیم چه شاخص هایی ارائه می دهید؟

 

* استناد کرده اید به این جمله حضرت امام که فرموده اند : 

بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی،‌ بحث دنیاخواهی و آخرت‌جویی، دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند.

و قسمتی از کتاب اداب الصلوه وبعد هم با مقایسه این دو فراز از امام با فرازی از بیانات رهبری نتیجه گرفته اید که حضرت آقا بر خلاف امام به دنبال جمع دین و دنیا هستند و قصد دارند یک جامعه مرفه بسازند.از شما تعجب می کنم که چگونه اینقدر ساده انگارانه و سطحی با بیانات امام برخورد کرده اید. حداقل اندکی به خود زحمت می دادید و در بیانات امام بیشتر تحقیق می کردید و کاربردهای دیگر لفظ رفاه را می دیدید. انچه مسلم است این است که رفاه مذموم و غیر مشروع در بیان امام همواره با کلماتی نظیر مادیات و بی دردی مجاور است. اما انجا که امام رفاه ممدوح و مشروع را مدنظر دارند واضح است. به چند نمونه توجه نمایید :

شما اراده کنید خدای تبارک و تعالی عنایت می‌کند به شما، و شما مصمم باشید ‌که خودتان برای کشور خودتان باشید و برای رفاه حال همه کشورهای تحت سلطه انشاء الله.(1/8/62)

اقتصاد را به صورتی سالم و بدون وابستگی، به نفع همگان، در رفاه همه ‌مردم، با اهمیت به مستمندان و ضعیفان، بارور می‌کند ؛ و برای رشد بیشتر کشاورزی و صنعت و تجارت کوشش می‌نماید.(25/5/64)

از ‌این جهت، مشکلات کم می‌شود و اگر بنا بود ‌کهدولت بخواهد همه کارها را بکند، حالا به عقب رفته بودیم و هیچ کاری ‌هم ‌از ما نمی‌آمد. اما بحمد الله، الآن خیلی خوب ‌است، رفاه ‌است، همه چیز درست ‌است، و البته ‌از ‌این رفاه ‌هم بهتر می‌شود.(22/7/61)

ارتش و شهربانی و ژاندارمری اکنون در خدمت اسلام هستند و ‌از ملت هستند، باید ملت ‌از آنان پشتیبانی کند و کاری ‌که موجب آزردگی و دلسردی آنان ‌است انجام ندهند و باید قوای انتظامیه بدانند ‌که پس ‌از تصفیه ‌از عناصر فاسده، تمام آنان در پناه اسلام و حکومت عدل با احترام و رفاه زندگی می‌کنند.(9/12/57)

البته سطحی نگری را به همینجا بسنده ننموده اید و در مورد بیانات جامع و کامل حضرت آقا نیز دچار اشتباه شده اید. به یکی دو مورد هم در اینجا توجه نمایید:

عزیزان من! بعضی کسان از اسم جهاد می‏رمند! خیال می‏کنند که تأسیس یک کشور، ایجاد یک تمدّن، نظم در زندگی، پیشرفت در زندگی مادّی و معنوی و رفاه مشروع برای انسانها، با جهاد نمی‏سازد و جهاد ضدّ اینهاست! چه خطایی! چه غلطی! بدون جهاد، هیچ چیز به دست انسان نمی‏آید؛ نه دنیا و نه آخرت.

بنده نمی‏خواهم کسی را به زهد علوی دعوت کنم؛ زهد علوی بزرگتر از دهن و ذهن ماست اما به قناعت و به این که نگذارید زیاده‏طلبی و افزون‏طلبی به سمت شما هجوم آورد، دعوت می‏کنم. اینها مراقبت می‏خواهد. راحت‏طلبی، رفاه‏طلبی و عیش‏طلبی، چیزهایی است که بتدریج در انسان اثر بد می‏گذارد و خود انسان هم اوّل نمی‏فهمد. یک وقت می‏خواهد حرکت کند، می‏بیند نمی‏تواند؛ می‏خواهد پرواز کند، می‏بیند نمی‏تواند.

البته موارد بسیار بیشتری وجود دارد که بنده به همین مقدار بسنده نموده و مابقی را به همت شما وا می گذارم. آنجا هم که استناد نموده اید به جملاتی از امام از کتاب آداب الصلوه، صحبت از دعوت به دنیاست و ایشان با طرح حیات معنوی و باطنی برای بشریت، در عمل حیات تک ساحتی و تک بعدی مادیت را زیر سوال می برد واعلام میدارند که فضای غیر معنوی غرب نمی تواند دوام داشته باشد هر کس اگر اندک مطالعاتی در باب معارف اسلام داشته باشد این را متوجه می شود که اصالت دعوت به دنیا فارغ از عقبی، در اسلام مطرح نیست.بد نیست این بند از بیانات امام را هم مد نظر داشته باشید:

در حقیقت بشر امروز دارد به دوران جدایی مادیت ‌از معنویت پایان می‌دهد. در همه جا مادیت جای خود را در اعتلای معنوی انسان، دارد باز می‌یابد. مادیت ‌که معنی آن در تحصیل قدر‌ت مادی، به هر وسیله و ‌از هر راه، خلاصه می‌شد کار بشریت را مواجه با بن‌بست ساخته ‌است. اینک زمان آن ‌است ‌که فعالیت مادی، آمادگی برای اعتلای معنوی انسان تلقی شود و همین تلقی ‌است ‌که بشریت امروز و فردا را به مذهب باز می‌گرداند. اسلام دینی ‌است ‌که با تنظیم فعالیت‌های مادی راه را به اعتلای معنوی انسان می‌گشاید.(16 آبان 57-مصاحبه با مجله آلمانی اشپیگل)

 لذا اقتضای تقوا این بود که شما این قدر ساده حضرت آقا را متهم به این امر نمی نمودید. 

* برای اثبات اینکه رهبری عزیز انقلاب وسعت شناخت نداشته و فرمایشاتی سست و ضعیف دارند استناد نموده اید به راهکار ایشان برای تحول در حوزه. هر کس نداند شماخوب می دانید که فرمایشات و راهکارهای ایشان برای تحول در حوزه کتاب قطوری در حدود 1000 صفحه می باشد. آنوقت جنابعالی فارغ از جامعیت در نگاه و با یک مغالطه یکی از راهکارهای ایشان را (که در ادامه خواهم گفت که آن هم دقیق و درست است)جدا از دیگر راهکارها پیش کشیده اید و به نقد آن پرداخته اید که ای کاش نقد محکمی می بود.

نوشته اید که آقا انتظار دارند از دل همین حوزه 500 نفر مثل امام بیرون بیاید و خود حوزه را متحول کنند و چون این مستلزم دور است پس این حرف سست و ضعیف است. فکر نمی کردم بایستی به شما گوشزد کنم که اصولاً هر دوری باطل نیست و دور فلسفی با تعریف خاص خودش است که باطل است. مثلاً در همین مورد درست است که نیروی انسانی قوی (طلبه قوی) در تحول حوزه بسیار موثر است اما کافی نیست و از آن طرف هم نباید تصور کرد که کسی مثل امام ثمره حوزه صرف است بلکه صحیح تر آن است که بگوییم امام خود را در دل همان حوزه رشد داده است.

وشاید صحبت رهبری عزیز هم ناظر به این باشد که حوزه باید به جایی برسد که همه خروجی های آن در سطح امام باشد و طبعاً در ان حالت هم اگر کسی بیشتر تلاش کند می تواند از تراز امثال امام بالاتر رود. مثال‌های واضحی وجود دارد که این امر را ممکن می دانند.

اساساً ما برای تحول انسانی در جوامع ناگزیر از نیروی انسانی کارآمد و تربیت شده هستیم. خوب سوال این است که این نیروی انسانی باید در کجا تربیت شوند؟ خود امام (البته این مثال به معنای توقف در امام نیست اتفاقاً من معتقدم که عبور از امام به معنای مثبت کلمه ممکن است اما با دو شرط: 1- عرضه 2- واقع بینی و عدم توهم)که توانستند این تحول عظیم را در دنیا به وجود بیاورند در کجا تربیت شدند؟

امثال ایت الله جوادی حفظه الله تعالی در کجا رشد نموده اند؟

مگر غیر از این است که 313 نفری که امام عصر (عج) به یاری آنها دنیا را متحول می کنند در همان دنیای فاسد و مملو از ظلم و جور رشد می کنند؟

یعنی اینها از دل همان جهانی بیرون می آیند که قرار است اصلاح شود. پس معصومین هم که از ما خواسته اند خود را به تراز آن 313 نفر برسانیم دور را باطل نمی دانند. اصلاً خود شما که مدعی هستید در عرصه شناخت و معرفت از آقا عبور کرده اید مگر چند سالی را در همین حوزه ناکارآمد و البته قبل از آن هم در فضای دانشگاهی که نجاست غرب(تعبیر خودتان در نامه به حاج آقا رهبر) از در ودیوار آن می بارد نبودید؟

با این نوع نگاه جنابعالی باید نعوذ بالله معصومین را هم در مواردی متهم به سستی اندیشه نمود چرا که بعضی از دستورات ایشان را اگر با مابقی فرمایشات نبینیم غلط از آب در خواهند آمد.

* در جای دیگری از مقاله نوشته اید که :

گفت: اتفاقاً یکی از نقدهای بنده به رهبر انقلاب همین است که چرا ایشان می‌خواهند تمام کارها از طریق قانونی حل و فصل شود. من ریشه این رویکرد حضرت آقا را در این می‌دانم که ایشان متأسفانه خوب از زوایا و وسعت اندیشه ولایت فقیه اطلاع ندارند که به امید ساختار و قانون نشسته‌اند، در حالی که ولی فقیه این حق و بلکه این وظیفه را دارد که در تمام و «مطلق» امور جامعه دخالت کند و حکم خدا را اجرا کند. اصلاً معنای ولایت «مطلقه» فقیه چیزی جز این نیست.

هر چند جا دارد در مورد معنای ولایت مطلقه فقیه بحث های زیادی صورت گیرد اما چون در این مقال لزومی برای آن احساس نمی کنم توجه شما را به گوشه ای از بیانات رهبر معظم انقلاب که در سال 66 در خطبه های نماز جمعه مطرح کردند جلب می کنم.(بد نیست بدانید که این خطبه ها با اجازه امام بعد از آن بیانات آقا در مورد ولایت مطلقه- که مدتی هم مستمسک عده ای برای ضربه زدن به ایشان شده بود- و بعد نامه امام و جوابیه ایشان ... خوانده شده اند):

... حدود این ولایت و حکومت که فقیه دارد تا کجاست؟آیا در برخی از مسائل است یا در همه آنهاست.عرض کردم که ولایت فقیه در حقیقت ولایت یک شخص نیست بلکه این شخص مظهر فقه اسلامی است. ولایت فقیه به معنای ولایت فقه است و حدود این ولایت و حکومت همان حدود فقه است. تا هرجای زندگی بشر که فقه اسلامی یعنی احکام الهی گسترده است ولایت و حاکمیت فقیه هم تا همانجا گسترده است. وچون می دانیم فقه اسلامی هیچ امری از امور زندگی بشر را از حکم الهی بیرون نمی راند و همه مسائل سیاسی،اقتصادی،فردی،اجتماعی مشمول این حکم الهی است پس حاکمیت ولی فقیه هم شامل همهامور فردی و اجتماعی،سیاسی و ... و همه چیزهایی است که در قلمرو حکم الهی و شرعی است.

یا شما این بیانات ایشان را دیده بودید یا خیر.

اگر دیده بودید و با علم به اینها ،ایشان را به عدم اطلاع از وسعت اندیشه  ولایت متهم کرده اید که این عین ظلم در حق ایشان بوده است.

و اگر هم اطلاع نداشته اید  بازهم می بایست به اقتضای تقواپیشگی این کار را نمی کردید. به هرحال با این بیانات ایشان مشخص می شود که ایشان وسعت این اندیشه را بسیار وسیع تر و البته عمیق تر از امثال من وجنابعالی می دانند.

هر چند تا همینجا کفایت می کند که بطلان حرف شما ثابت شود چرا که شما عدم دخالت رهبری  در بعضی از موارد را ناشی ازعدم اطلاع ایشان از وسعت اندیشه ولایت فقیه می دانیداما فرض را بر این می گذارم که شما هنوز قانع نشده اید.

دو حالت می تواند وجود داشته باشد: یکی اینکه بگوییم که آقا نظرشان عوض شده است و قبلا به وسعت اندیشه ولایت معتقد بوده اند ولی حالا نیستندکه اثبات این حرف را شما باید انجام دهید چون ما به ان معتقد نیستیم.

حالت دوم اینکه نظر ایشان همان بوده و هست منتهی در راستای این اعمال ولایت در جامعه محذوریتهایی دارند که این خود دو حالت دارد یا این محذوریت ها ناشی از ضعف نفس ایشان است. یعنی همه چیز مهیاست و فقط ایشان توانایی لازم را ندارند که در این حالت باز هم اثبات به عهده شماست.

یا این محظوریتها موانعی طبیعی است که همواره در مقابل هر ولی خدایی در جامعه وجود داشته است.مهمترین این موانع را می توان اینچنین بر شمرد:

الف) اولین مانع اعمال چنین شکلی از ولایت وجود نظام الحاد، التقاط و شرک جهانی است. همواره در طول تاریخ، درگیری بین دو جبهه حق و باطل وجود داشته و خواهد داشت و مهمترین عامل نزاع این دو جبهه نیز توسعه دایره ولایت و گستره نفوذ و اختیارات آنهاست. طبعا نفس وجود نظام کفر و شرک، مانع جریان ولایت حقه در حیطه مکانی و موضوعی و حتی زمانی مطلوب است. چنان که در طرف مقابل نیز وجود جامعه اسلامی - که بر محور ولایت دینی رهبری می شود - مانع مستحکمی در مقابل گسترش و نفوذ فرهنگ بت پرستی و شرک در جامعه جهانی است.

 ب) دومین مانع، مرحله تکامل تاریخی بشر است. بنابر جهان‌بینی الهی، حرکت عالم به سمت کمال است و ظرفیت جوامع متناسب با اینکه در چه مرحله ای از تکامل تاریخی خود به سر می برند، دستخوش تغییر می گردد و هر جامعه متناسب با آن مرحله تاریخی، تنها محدوده معینی از اعمال حاکمیت دینی را دارا است. یعنی همان گونه که فیزیکدانی تابع قوانین طبیعی فیزیکی موجود در طبیعت بوده، تنها در چگونگی بهره وری از آن اعمال حاکمیت و ولایت می نماید، ولی اجتماعی نیز مجبور است مرحله تکاملی را که جامعه در آن به سر می برد بپذیرد و محدودیتهای مربوط به آن مرحله از تکامل را نیز پذیر است.

 ج) سومین مانع، کیفیت پذیرش و تبعیت مردمی است که تحت ولایت ولی الهی قرار دارند. تبعیت مردم از ولی اجتماعی در طیف بسیار گسترده ای قابلیت شدت و ضعف دارد و از تبعیت کامل شروع شده، تا مخالفت کامل در نوسان قرار می گیرد. به هر میزان که همراهی و پذیرش عمومی مردم از ولی عادل دینی، ارتقا یابد دامنه اختیارات ولی امر گسترده تر می شود و در حوزه وسیع تری قادر به سرپرستی جامعه است. بنابراین وظیفه مهم ولی فقیه از بین بردن این موانع و محدودیتها به منظور بالا بردن سهم تاثیر نظام اسلامی در مقابل کفر بین الملل است. بالا رفتن سهم تاثیر جبهه حق در مقابل جبهه باطل شاخصه مهمی است که برای آحاد مردم وظیفه معینی ایجاب می کند; لکن رهبر به دلیل داشتن مسؤولیت بیشتر در هدایت جامعه، بیش از بقیه مکلف به این امر است.

(برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب نظام معقول از علیرضا پیروزمند)

راستی مگر رسول الله صلی الله علیه و اله از منافقانی که مسیر اسلام را در سقیفه منحرف کردند اطلاع نداشتند(البته می دانید این اطلاع فقط از طریق غیب نبوده است بلکه در یکی از غزوات این به اثبات رسیده بود)

چرا قبل از اینکه کار به آنجا بکشد جلوی کار را نگرفتند؟ چرا امیرالمومنین نتوانستند همه بدعت های به جا مانده از زمان خلیفه دوم را از میان برکنند؟ البته ناگفته نماند که در باب اعمال ولایت در جامعه و موانع ان حرفهای زیادی برای گفتن وجود دارد که  این مقال گنجایش آنها را ندارد و امیدوارم که روزی فرصتی پیش بیاید تا بتوانیم در این زمینه گفتگو کنیم انشاالله.

* در مورد قانون و شریعت اینکه رهبری عزیز و مظلوم انقلاب قانون را عزیز و بالا دانسته اند و نتیجه گرفته اید که حضرت آقا میان قانون و شریعت تقکیک قائل هستند هم متاسفانه مبهم گویی شده است.

اینکه همه چیز با قانون حل نمی شود که واضح است.

اینکه اخلاق پشتوانه قانون است روشن است. اینکه رهبری عزیز تاکید دارند که قانون دانهای قانون شکن موجودات خطرناکی (مسامحه در تعبیر)هستند نشان دهنده این است که قوانین نقص دارند و البته مبین این نکته هم می باشد که قانون صرف نمی تواند همه چیز را حل کند.

روشن است که منظور آقا از قانون، قوانین الهی است که در تعابیر حضرت امام به کار رفته است. قوانینی است که از فقه شیعه گرفته شده اند. لذا در این حالت قانون را ملاک دانستن فرقی ندارد با ملاک دانستن شرع در جامعه.هر چند اثبات این نکته هم چندان مشکل نیست که قانون بد بهتر از بی قانونی است مادامی که قانون اصلاح نشود چرا که مضرات بیشتری بر بی قانونی مترتب است. و لذا یادآوری این نکته نیز لازم است که رهبری عزیز هیچگاه مطلق قوانین موجود در نظام را تایید ننموده اند ونقص قوانین موجود در نهادهای کشور از قبیل قضا،اموزش و پرورش و ... را بارها ایشان متذکر شده اند و اصولاً جنبش نرم افزاری که ایشان اینقدر بر روی آن تاکید داشته و دارند بخصوص در بخش علوم انسانی ارتباط مستقیم با مدیریت جامعه دینی دارد که البته آن هم دست نخبگان قوم را می بوسد و رهبری تا آنجا که توانسته اند جلو آمده اند.

* از دیگر تناقضات مشهود در نوشته شما این است که از یک طرف به معصوم نبودن ولی فقیه پافشاری دارید( و همین نکته را هم مستمسک قرار داده و این همه انتقادهای بی پایه ر به ایشان روا داشته اید) و از طرف دیگر به عنوان راهکار همه مشکلات عمده و مهم کشور ابراز داشته اید که :

گفت: راه حل این است که از تمام ظرفیت‌های اندیشه ولایت مطلقه فقیه استفاده کنیم و شخص ولی فقیه وارد صحنه عمل و اجرا بشوند و مسائلی مانند تحول حوزه،‌ مبارزه با مفاسد و ... بشود. ‌

سوال این است که اگر اینگونه که شما ولی فقیه را توصیف کرده اید(سست و ضعیف در اندیشه، نفی کلی بودن غرب،عدم شناخت از وسعت اندیشه ولایت فقیه) ما هر چه به او آزادی عمل بیشتری بدهیم امت حزب الله را بیشتر به انحراف خواهد برد و لذا بهتر است چنین ولی فقیهی خیلی از ظرفیت ولایت استفاده نکند. در ثانی بهتر نیست(بر طبق مبنای شما) خیلی ما برای ولایت فقیه وسعتی قائل نباشیم؟! به هر حال ولی فقیه که عصمت ندارد  و انسانهای غیرمعصوم فراوانی مانند شما هم می توانند از ایشان ایرادهای بزرگ می گیرند.

*  نوشته اید که جماعت حزب الله مشکل تئوریک ندارد(این هم خود از تناقضات است که وقتی رهبر حزب الله و بسیاری از متفکرین آنها مدرنیست های مسلمان بوده و مشکل تئوریک داشته باشند ،جماعت حزب الله که هر چه دارد از این عزیزان است مشکل تئوریک ندارد) و فقط ترسو هستند و زمانی ترسشان ریخته و شجاع خواهند شد که ولی فقیه را به باد انتقاد گرفته و ثابت کنیم که ایشان اشتباه می کنند.

اینکه شما تنها کورسوی امید برای اثبات نظر خود مبنی بر کلی بودن غرب بر خلاف نظر رهبری را این دانسته اید که ایشان معصوم نیستند و ممکن است اشتباه کنند، خیلی خوب است و ما از این نظر خوشحالیم.!

فرموده اید که ایشان معصوم نیست. کشف جدیدی نیست همه این را می دانند. ما آیا معصوم نبودن به معنای اشتباه کردن است؟ آیا امکان ندارد که شخصی معصوم نباشد ولی اشتباه نکند؟  

من از شما سوال می پرسم: تا حالا چند نفر توانسته اند با دلایل محکم و منطقی که مو لای درزش نرود ثابت کنند که ایشان در مواردی اشتباه کرده اند؟ مثلاً خود جنابعالی هنوز نظر خود را ثابت نکرده اید مدعی شده اید که رهبری به اشتباه می روند؟ بالاخره در این موارد تحلیل‌هایی وجود دارد که رهبری درست عمل کرده اند و البته تحلیلهای آبکی هم نیستند و لذا اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.

منظور این است که وقتی این احتمالات مختلف وجود دارد این استدلال که رهبری اشتباه کرده است قطعیت ندارد. اینگونه که هر کسی از راه برسد و مدعی شود رهبری اشتباه می روند که کار ساده ای است و از عهده هر کسی بر می آید.

تمایل داشتم در باب ولایت  و نوع تلقی خود از ولایت بیشتر بنویسم - و البته با دیدن این مقاله شما در آینده حتما این‌کار را خواهم کرد- منتهی هم نوشته طولانی شده و هم این مقال گنجایش ان مباحث مفصل را ندارد.

 امید است دوستان مکمل نقد و نقاد باشند.


  • ۹۱/۰۱/۰۵
  • صادق دهقانی

نظرات  (۹)

  • مهدی دهقان بهابادی
  • دکتر داروی قبول نمی‌کرد. می‌گفتند اگر صحبت کنند دیگر توان صحبت در تالار را ندارد. من به هر لطایف الحیلی بود، ‌او را راضی کردم و درون ماشین خودم را جا کردم

    شاید نباید می نوشتم،به دلایل زیاد

    بی تقوایی ، شاخ و دم ندارد
    شما با لطایف الحیل ایشان را راضی نکردی با بی انصافی تمام ،خارج از برنامه ایشان عمل کردی چون .............
    می بایست از ایشان وقت می گرفتی و مثلا می رفتی تهران

    شما اگه نوشته های خودت را بخونی متوجه میشی که اشتباه می کنی

    اشتباه کردن به معنای اینکه صخبتهاتون نادرسته نیست


    در تالار، دکتر داوری وقتی شروع به سخرانی کرد صدایش گرفته بود. و علت امر نیز واضح بود. یک جوان داغ،‌ فیلسوف پیر را نیم ساعت، سه ربع به حرف و چالش گرفته‌بود و دیگر برای دکتر، برای سخنرانی رمقی نمانده بود

    بی تقوایی شاخ و دم ندارد

    شرمند اینجا نوشتم

    من نگرانم از اینکه بعضی روحیات شما حتی در یک نفر اثر داشته باشد
    و چند روز قبل که صنعتی بودم آثارش را دیدم
    کاش یه کم ............................
    برادر فرزاد:
    غرب ساسی جدای از غرب تمدنی نیست.و ی عنی آن همنیست. مسلم اگر بنای عوبر از غرب داریم، باید با غرب سیاسی هم در بیافتیم .

    ولی به شرط اینکه نخواهیم با دستمال کثیف شیشه را پاک کنیم یا تصور کنیم کار با مبارزه سیاسی صرف حل شود.

    حسین نصر هم باید در موردش فکر بشود. از نظر من این روحیه ملکیت است که باعث شده غرب با او کنار بیاید.

    در مودر سایر مطالبتان هم چون موزد سؤال سایر دوستان هم هست اجازه می‌خواهم در جوابی که به یاسر مرکزی خواهم داد، ‌پاسخ بدهم.
    با سلام
    از برادر مرکزی تشکر می‌کنم که با پیش قدم شدن در نوشتن این نقد منطقی و منصفانه راه را برای ادامه مباحثات به صورت دوستانه و منطقی و منصفانه هموار نمودند. ان شاء الله بقیه دوستانی هم که انتقاد دارند آستین همت را بالا زده و وارد گود شوند و به اصحاب سکوت نپیوندند.

    در مورد ذوق زدگی بنده که در متن برادر مرکزی به آن اشاره شده است، باید عرض کنم این ذوق زدگی از این باب نبوده که تا به حال نقد رهبری را نشنیده ایم، بلکه فراتر از این را هم به صورت فحش و ناسزا در کوچه و بازار شنیده ایم.

    بلکه ذوق زدگی من از جهت باز شدن باب این بحث در بین خواص حزب اللهی است.

    البته قطعا بنده با همه امت حزب الله حشر و نشر نداشته‌ام و از دیدگاه‌های همه آنها خبر ندارم، ولی جامعه آماری بنده طوری است که می توانم با اطمینان نسبی در مورد بقیه حزب الله هم قضاوت کنم.

    می توان ادعا کرد که «دانشجویان» حزب اللهی آزاد اندیش ترین و متفکرترین بخش امت حزب الله می باشند و در بین دانشجویان هم به عقیده بنده «جنبش عدالتخواهی» روشنفکرترین و آزاد اندیش‌ترین گروه می باشد.

    خب وقتی شما در جلسات و نشست‌های این تشکل عزیز شاهد هستید که در حین بحث منطقی و عقلی بین دوستان با جملاتی چون: یعنی تو فهمیدی و اقا نفهمیده!، نظر آقا با حرف شما مخالفه و ... سوت پایان بحث به صدا در می آید، نباید با دیدن شکسته شدن این تابو ذوق زده شوید؟

    برخی از دوستان مخلص هم با طرح موضوع «شیعه تنوری»، تفکر در سخنان رهبری را بی مورد می دانستند.

    متأسفانه الان جامعه ما به طور عمده به دو بخش تقسیم شده است:

    یک بخش که اصلا برای حرفهای رهبری تره هم خرد نمی کنند و یک بخش هم که آنها را وحی منزل می دانند.

    خلاصه اینکه این «ذوق زدگی» نه از جهت باز شدن عقده نقد رهبری، بلکه از جهت شکسته شدن نوعی جمود در بین حزب الله می باشد که حد اقل جرأت تفکر در سخنان رهبری را به خود بدهد و حداقل سخنان ایشان را فهمیده قبول کند.

    یا علی
    در جواب تسخیری:

    تو چه کار داری نیت من چیه؟ مثلاً‌ دنبال اینم که انکار کنم یا قبول؟
    تو بیا و حرف خودت را بزن و شبهه را برطرف
    ما علی الرسول الا البلاغ

    فوقش من عناد دارم قبول نمی‌کنم. بقیه که همه اهل عناد نیستند. اگر واقعاً حرفت حق باشد می‌پذیرند.

    آقای فرزاد یوسفی!
    شما می فرمایید نظرات آقا را فهمیده قبول کنیم آیا این جمله باعث نمیشود در مواقعی که لب تر کردن رهبر اقدامی فوری بطلبد ما در حال فکر کردن باشیم و ولی را تنها بگذاریم ؟ به نطر من در مورد رهبری ما باید نقد جهت دار بکنیم یعنی هدفمون اثبات حرف ایشون باشه و بنا رو بزاریم که میخوایم بفهمیم چرا درسته ! نه اینکه درسته یا غلطه!!
    در این صورت اگر فهمیدیم چرا که خیلی خوش خوشانمونه و اگر نفهمیدیم آسیبی به تبعیتمون از ولایت وارد نمیشه

    نظرمه دیگه بالاخره صفری هستم و خیلی غیر منطقی
    در جواب تسخیری

    تسخیری جان بابا تو کمر استدلال را شکستی به خدا.

    آخر این حرف است که تو می‌زنی؟

    اگر حرف تو درست باشد هیچ کس نباید در مورد معارف دین و مثلاً‌ عدل الهی شبهه هایش را مطرح کند.

    چون ممکن است بقیه با حرف‌‌های این بنده خدا دچار شبهه بشوند و از اطاعت خدا سر باز بزنند!
    با سلام
    البته باید عرض کنم که اقای مرکزی و بعضی دیگر از دوستان مسئله را حل نکرده اند. بلکه صرفا سخنان دیگری از امام و آقا آورده اند که این شبهه را ایجاد می کند که آقای دهقانی فحص تام نکرده اند و گزینشی با سخنان امام و آقا برخورد کرده اند ولی بالاخره خودشان بین سخنان ظاهرا متناقض امام و آقا( هم نسبت به خود و هم نسبت به یکدیگر) جمع نکرده اند.
    برادر دهقانی
    منظورم این بود که باید حسن ظن داشته باشیم اون کسی که در مورد عدل الهی و معارف شبهه افکنی میکند چه میخواهد ؟ اگر میخواهد بفهمد دستش درد نکنه ! این آدم همش دنبال شواهد اثبات میگرده هر چی سوال و شواهد نفی داشته باشه باز دنبال اثباته نمیخواد انکار کنه
    مثل همون مثال استاد طاهرزاده که میگفت : خدا چیه یک سوال انکاری است دنبال حقیقت نمیگردد
    حالا شما دنبال اثبات بر حق بودن مواضع رهبری باش این به این معنی نیست که بدون استدلال بپذیری به این معنیه که اشتیاق و ولع شما باید به سمت اثبات باشد نه انکار
    در جواب فرهاد و فرزاد عزیز
    یکی از وجوه ولایت ،ولایت بین مومنین است که اگر دشمن بتواند این ولایت را خدشه دار کند کار امت اسلامی را یکسره خواهد کرد و لذا تاکیدات رهبری عزیز بر اتحاد هم می تواند از این ناحیه باشد. ولایت بین مومنین از ولایت ولی خدا ناشی می شود. ودشمن اگر ولایت ولی خدا را تضعیف کند قطعا به هدفش که شکستن مومنین است خواهد رسید. منظور من این است که بالاخره دشمن از اینکه مومنین و حزب الله به نقد ولی خودش روی بیاورد ناراحت که هیچ خوشحال و ذوق زده هم می شود. و لذا شخصی ازحزب الله اگر به هر دلیلی به این نتیجه رسید که اقا در جایی مثلا درست عمل نمی کنند نباید بازتاب خارجی اش مانند خود دشمن باشد باید مدیریت درستی داشته باشد . من متاسفم اگر باعث ناراحتی برادران عزیز یوسفی شدم.التماس دعا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی