«گذار» واژهای برای فرار!
در حال حاضر در نحوه مواجهه با غرب در کشور، در میان دو گروه اختلاف هست.
کسانی که معتقدند غرب خوبیهایی دارد و بدیهایی و خوبیهایش را میگیریم و بدیهایش را رها میکنیم(من این ها را تئوری دوم مینامم). دسته دیگر کسانی هستند که که معتقد به نفی کلی غرب هستند.(اینها تئوری سوم هستند. )
اهالی مکتب «خوبش را بگیر، بدش را رها کن» غالباً حاضر به بحث و گفت و گو برای اثبات حقانیت نظرشان نیستند. و آنها وقتی هم که در بیان دلیل و برهان برای اثبات نظرشان بر میآیند غالباً به بیان این مطلب که نظر ما همان نظر امام، رهبری و شهید مطهری است، اکتفاء میکنند و نزد خود میپندارند که نظر خود را ثابت هم کردهاند.
اگر بگوییم مگر امام و رهبری معصوم هستند که شما به نظر ایشان استناد میکنید هم بحث ما چندان به نتیجه نمیرسد. زیرا آنها در موقف کنونی چندان لزومی برای حقانیت فکرشان نمیبییند. چرا که آنها احساس میکنند اصلاً تکلیفشان بحث در مورد غرب نیست. در حقیقت آنها بحث از غرب و نفی کلی آن را بیشتر مایه اتلاف وقت میدانند.
البته ما هم مزاحم ایشان نمیشویم و با آرزوی موفقیت برای ایشان در امر گرفتن خوبیهای غرب و وانهادن بدیهایش، آنها را به حال خود رها میکنیم.
اما رفتار دوستان اهل نفی کلی غرب به مراتب عجیبتر وشگفتانگیزتر است. این دوستان از یک سو معتقد به نفی کلی غرب هستند و از دیگر سو سخت اصرار دارند که روند کنونی که جمهوری اسلامی برای مواجهه با غرب و عبور از آن انتخاب کردهاست کاملاً به حق و درست است و باید تمام تکنولوژی های موجود در غرب و بلکه حتی پیشرفتهترین تکنولوژیها را نیز از غرب گرفت، تا بتوان از غرب عبور کرد.
این گروه از یک سو از «گزینش تکنولوژی از دریجه بینش توحیدی» سخن میگویند و از دیگر سو معتقدند برای گذار باید تمام پیشرفتهای تکنولوژیک غرب را گرفت.
سؤالی که برای نگارنده وجود دارد این است که اساساً تفاوت خارجی و نه ذهنی دوستان نفی کلی غرب، با اهالی خوبش را بگیر، بدش را رها کن در چیست؟
هر دو گروه وقتی به انرژی هستهای میرسند در گرفتن آن با هم موافق میشوند. یکی به نام توسعه و دیگری به نام گذار
هر دو گروه وقتی به نانوتکنولوژی میرسند، با هم اتفاق نظر پیدا میکنند یکی به نام پیشرفت و دیگری به نام کم کردن روی غرب.
هر دو گروه وقتی به سلولهای بنیادی میرسند فتوا به گرفتن آن میدهند. یکی به شوق پیشرفت و دیگر به نام گذار.
به راستی این گذار چیست که میتوان در زیر آن هر کاری کرد؟ نکند که «گذار، واژهای برای فرار» است. برای فرار از بحث.
اگر وضع و روند کنونی درست است، چه نیازی به این همه بحث و استدلال و برهان اندر معایب تکنولوژی هست؟
آیا این کار عاقلانه است که لقمه را دور سر مخاطب خود بچرخانیم و اول جوانان را نسبت به تکنولوژی بدبین کنیم و زیرآب آن را بزنیم و بعد در ادامه فتوا به پیشرفت در آن بدهیم. اگر قرار به پیشرفت در همین تکنیک است، آیا بهتر نیست اصلاً از همان ابتدا ذهن جوانانمان را مشوش نکنیم تا بعد بخواهیم با هزار توجیه و تفسیر و تأویل واستدلالهای لایتچسبک، گرفتن همین تکنولوژی را تجویز کنیم؟
البته این دوستان میتوانند ادعا کنند (همان طور که این ادعا را هم میکنند) نخیر برادر! ما در پستوی ذهنمان به یک گزاره معتقدیم که اهالی خوبش را بگیر بدش را رها کن، به آن اعتقاد ندارند.
ولی این سؤال پیش خواهد آمد که یا این گزارهای که در پستوی ذهن دوستان موجود است، موجب تغییری در عملکرد کنونی جمهوری اسلامی میشود و یا خیر؟
اگر میشود، پس دوستان نفی کلی باید بیایند و بگویند از نانو و انرژی هستهای و سلول بنیادی کدام را نباید گرفت؟
اگر هم آن گزاره ذهنیشان هیچ تفاوتی در عمل و وضع کنونی به بار نمیآورد ترجیح با این است که این گزاره ذهنی در ذهن جوانان ما القاء نشود. چرا که گزارههایی مانند «کلی بودن غرب» و بدبینی حاصل از آن نسبت به تکنولوژی موجب میشود دست و دل جوانان ما در راه علم و تحصیل آن و پیشرفت علمی و تکنولوژیک را سست کند.
به نظر میرسد اکنون همگان به نوعی با پیشرفت و توسعه کنار آمدهاند و نزاعها بیشتر از اینکه حقیقی باشد، لفظی است. یکی لفظ توسعه را برگزیده و دیگری لفظ پیشرفت و سومی واژه مبهم گذار را.
- ۹۱/۰۱/۱۷
فکر میکنم دلیل مقاومت در پذیرش عملی نفی غرب ، نیاز به پوست اندازی باشد !
وحشتی که من از این پوست اندازی حس میکنم انقدر هست که آن را نزدیک شدن به کفر یا پوچی یا بن بست میپندارم ! در تعطیلات عید خیلی سعی کردم نگاهم را عوض کنم ولی بعد از تعطیلات وضعم بهتر نشد که بدتر شد ! در حقیقت ما تغییر عالم را به بازیچه گرفتیم ! تغییر عالم را به قول شما بدبینی به غرب گرفتیم بدون اینکه اقدامی برای این تغییر عالم انجام دهیم ! از مدتی که من یک غربزده به تمام معنا بودم و عاشق مظاهر به مراتب پوچ تر از انرژی هسته ای ، تا الان که وبلاگ شما را میخوانم کمتر از 9 ماه فاصله است اگر به خودم نگاه کنم تغییری احساس نمیکنم ! شاید از غربزده بودنم کاسته شده باشد ولی عالمم عوض نشده ! فقط کلی نظریه دهن پر کن بلدم که آن ها را برای خودنمایی بلقور میکنم ! وقتی تصمیم نگیری که پوست اندازی کنی هرچقدر هم کتاب بخوانی سال چهارم دانشگاه باشی اصلا فیلسوف باشی و پژوهشکده دستت باشد ، باز هم غربزده ای !
عقاب برای اینکه زنده بماند در 40 سالگی نوکش را به سنگ میکوبد و آن را از جا میکند این کارش باعث میشود که 30 سال دیگر زنده بماند ، آیا ما حاضریم اینطور عوض شویم ؟ آیا حاضریم برای زنده ماندن انقلاب و اوردن اسلام حقیقی از حرف به عمل نوکمان را بشکنیم ؟ این شکستن مادی نیست که اگر بود هزاران غرب زده هستند که اموالشان را بارها انفاق کرده اند هزاران غربزده هستند که تمامی مظاهر پولی و درآمدی را بر خود حرام کرده اند پس چرا اینقدر آوینی غریب است ؟
راهی که آوینی واردش شد و شما انشاالله بتوانی در آن قدم بگذاری بسیار موحش است ، آدم هایی که واقعا در این راه هستند بدبختی عجیبی دارند از طرفی باید " نحن نکلم الناس علی قدر عقولهم باشند " از طرفی باید فکر و ذکرشان ارتقای " عقول ناس " باشند ، ایجاد توازن بین سنگین حرف زدن و سنگین حرف نزدن دیوانه کننده است ! این وسط ارتقای عقل خودت هم نور علی نور است ( در حقیقت برای تماشاگران قوز بالا قوز است )
موفق باشی برادر
حس همسفر کوهنوردی را دارم که بخاطر ناتوانی هایی که خودش برای خود ایجاد کرده وسط راه به همسفرش خدا قوت میگوید و همانجا به امید به مقصد رسیدن دوستش به انتظار مینشیند ! اگر توانستم خودم را برسانم که هیچ ولی اگر نشد تا اخر عمر انتظار به مقصد رسیدنت را دارم !