گفت و گویی پیرامون ولایت فقیه
اشاره:بعد از ارسال مطلب «روش مبارزه امام صادق علیه السلام»، یکی از دوستان، با نام مستعار، نظری ذیل این مطلب گذاشت.
این نظر و پاسخهای بنده و ایشان در ادامه، منجر به شکل گیری گفت و گویی مکتوب میان ما شد.
محور این گفت و گو، موضوع «ولایت فقیه» بود.
از آن جا که این موضوع محل سؤال سایر دوستان نیز هست، مناسب دیدم که مشروح این گفت و گو را در یک پست جداگانه منعکس کنم.
سحرخیزان:
«ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل[ قرارداد] ندارد»؟!
من این جمله را قبول ندارم به این دلیل که چون ولایت فقیه ادامه ولایت معصوم است و آن اعتباری نیست این هم اعتباری به معنای عقلایی نیست چون معتقدیم افرادی مثل امام و اقا با نظر امام زمان نصب شدهاند. آن منتظری بود که عقلاً او را نصب نمودند. و دیدی آن شد که شد.
صادق دهقانی:
این عبارت عین جمله امام در کتاب ولایت فقیه هستش. آدرس: ص 51
البته شما میتوانید این مطلب را نپذیرید یا در مورد آن مطالعه و تحقیق کنید، ولی «ولایت فقیه»ی که امام مد نظرشان بود اگرچه به تصریح ایشان همان ولایت رسول ا.. هست ولی در عین حال یک امر اعتباری است. ائمه علیهم السلام ولایتشان دو جنبه دارد، «حقیقی و تکوینی» و «اعتباری»
حضرت زهرا سلام الله علیها ولایت اعتباری ندارند ولی ولایت تکوینی دارند، در مقابل ولی فقیه ولایت تکوینی ندارد ولی اعتباری دارد.
این حرف که امام و آقا منصوب امام زمان هستند، فقط از این جهت درست هستند که حضرت حجت طبق روایت « فاما الحوادث الواقعه ... » فقها را به عنوان جانشینان خود نصب فرمودهاند.
این نصب و ولایت هم «عام» هست و تمام فقهای عادل را در بر میگیرد. این جور نیست که مثلاً حضرت حجت اسم امام و یا آقا را برده باشند و شخص این بزرگواران را نصب کرده باشند.
هیچ کس نمیتواند هم چنین ادعایی بکند.
ادعا هم کند با دلایل ولایت فقیه که امام در کتاب ولایت فقیه آورده است نمیخواند.
اگر قرار است یک تفسیر جدید و فراتر از چیزی که امام در کتاب ولایت فقیه عرضه کردهاند، مطرح شود هم مانعی ندارد.
اما لااقلش این است که باید پشتوانه نقلی و یا عقلی داشته باشد.
ظاهرا شما بین تعبیر «اعتباری عقلایی» و «نصب عقلی» خلط کردهاید.
کسی از نصب عقلی بحث نکرد، امام میفرمایند این «مفهوم» ولایت فقیه، «اعتباری» است.
در تعریف مفهوم «اعتباری» هم گفته شده چیزی که عقلا برای ادراه جامعه آن را اعتبار میکنند.
شما و سایر خوانندگان را برای اطلاع بیشتر از کم و کیف موضوع به خود کتاب ولایت فقیه و نیز مقاله ششم اصول فلسفه و روش رئالیسم، احاله میدهم.
سحرخیزان:
اعتبار دو جور قابل تصور است:
یکی مانند چراغ راهنمایی که بر اساس نیاز مطرح می شود
یکی هم اعتبار بر اساس واقعیتهای هستی مانند احکام الهی.
درست است که امام زمان بصورت کلی فرمودهاند ولی در واقع افرادی را برای اینکار نصب مینمایند و اختیار شیعه را به آنها می دهند.
مثلاً مرحوم شاه آبادی مامور شد امام را برای این کار آماده کند یا آیت الله بروجردی و قبلیها با عنایت امام زمان، امور بدست آنها سپرده میشد .
همانطور که خداوند با عنایت به ویژگی امامان آنها را منصوب مینماید، امام زمان هم با عنایت به ویژگی علما کار را بدست آنها میسپارد.
به قول آیتالله بهاء الدینی در مورد قضیه منتظری قبل از عزل فرموده بود بعضیها میخواهند برای شیعه رهبر درست کنند، ولی خدا در اینکار نظر دارد و آنکه ما به او اعتقاد داریم سید علی میباشد.
صادق دهقانی:
این که خداوند یک نفر را پرورش میدهد، چیزی را اثبات نمیکند. خداوند همه را پرورش میدهد.
این افراد هستند که حسب عین ثابته خود، نوع تربیت خود را انتخاب میکند.
منتظری اگر از خود قابلیت نشان میداد میتوانست ولی فقیه بشود نه اینکه خداوند مثلاً آقا را بیشتر دوست داشته باشد.
شرایط احراز فقیه برای منتظری هم قابل تحقق است.(عدالت، تدبیر، شجاعت و ... ) اصلاً با این نحوه استدلال بر ولایت فقیه، دیگر چه فرقی میان ولایت فقیه با امامت معصوم و نبوت خواهد ماند؟
اگر ولی فقیه از عصمت به معنای مصطلح برخوردار نباشد- که نیست- این تقریر از ولایت فقیه، هیچ خاصیت تکوینی در عمل برای او به به بار نمیآورد.
اصلاً سنت ارسال رسل و انزال کتب، خود حاصل بداء است و در قضای اول الهی برنامهای برای ارسال رسل نبوده است، اما بعداً به دلیل اختلاف انسانها بداء رخ داده است.
سند ادعا: آیه « کان الناس امه واحده، فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفو فیه، فما اختلف فیفه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم ... » بقره-213 در حقیقت در «امه واحده» بشر بدون «رسول»، به غیب سیر میکردهاست. بدون «ولی فقیه» که به طریق اولی امکانش را دارد.
البته این امکان، امکان ذاتی است و ممکن است الان امکان وقوعی نداشته نباشد.(امکان نزدیک به هفت معنا دارد. امکان ذاتی ناظر به ذات موضوع است، امکان وقوعی به شرایط تحقق آن نیز ناظر است)
این قبیل تقریرها از ولایت فقیه که بیشتر هم از جانب استاد طاهرزاده و شاگردان ایشان مطرح میشود - به عنوان مثال در مباحث سلوک ذیل شخصیت امام خمینی یا در برنامه گره شبکه سه- اگرجه از یک نظر تا حدی زیبا هستند ولی با دلایل معرفتشناسانه صدرایی و نیز ادله نقلی، همه مخدوش و منهدم میشوند.
در هر صورت، باید بپذیرید که تقریر شما از ولایت فقیه با امام مقداری - نه چندان اندک- تفاوت دارد.
گر چه برخی از طرفداران این تقریر ابایی ندارند که بگویند ولایت فقیه به شکل کامل در کتاب ولایت فقیه منعکس نشده.
«وقتی میگوییم ولایتی را رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهالسلم داشتند، بعد از غیبت فقیه عادل دارد،برای هیچ کس این توهم پیدا نشود که مقام فقها همان مقام افئمه علیهم اسلام و رسول اکرم صلی الله علیه و ْآله وسلم است. زیرا این جا صحبت از مقام نیست،بلکه صحبت وظیفه است. «ولایت» یعنی حکومت و اداره کشور . اجرای قوانین شرع مقدس،یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی بوجود بیاوردو او را از حد یک انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، برخلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهی خطیر است. »
(ولایت فقیه ص 51)
- «نماز» یک حقیقت تکوینی دارد که «نماز صبح» تعین اعتباری آن حقیقت تکوینی در عالم ماده است. و شریعت به این معنا ریشه در حقیقت دارد. اما «ولایت فقیه» یک شی در میان تکوینیات عالم نیست. وجود ائمه علیهم السلام حقیقت غیبیه دارند. وجه الله هستند.
وقتی آدم در گل بود، علی علیهما السلام ولی الله بود. اما این گونه نیست که وقتی آدم[علیها السلام] در گل بود، آقا ولی فقیه بوده باشد!
ولایت فقیه، زاییده نیازهای ما در عصر غیبت است. در حقیقت، نیازهای شرعی ما علت قابلی برای جعل ولایت فقیه از سوی خداوند بوده است.
اگر ما دسترسی به ائمه میداشتیم، ولی فقیهی هم وجود نداشت.
در حالی که، حقایق غیبی و تکوینی وجودشان قائم به ما نیست. برخلاف امور اعتباری که بسته به نیازها و نقصانهای ما بوجود میآیند.
سحرخیزان:
1- در دعای شریف ندبه می فرماید بعد از اینکه زهد نسبت به دنیا و ما فیها را به انبیا شرط کردیم آن رسالتها را به آنها دادیم از طرفی علما هم وارث انبیا هستند آنها هم برای اینکه بتوانند آن راه را ادامه دهند باید قابلیتی در آنها باشد به قول مولوی: پس سلیمان همتی باید که بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو
2- اصلاً مایه اختلاف، انبیا بودند. به قول مولوی
طوطی قند و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
یعنی ما داشتیم زندگیمان را میکردیم، شما آمدید بحث معاد و زندگی اخروی را مطرح کردید و باعث اختلاف شدید.
3- مرحوم امام به شیخ نصرالله شاه آبادی فرموده بود: زمانی که پیش پدر شما درس میخواندیم پدر شما نقشه راه را برای ما ترسیم کرد و آقای بهجت من این مطلب را با دو واسطه از ایشان نقل میکنم حال درست نمی دانم در مکاشفه یا خواب مجلسی از علما را دیده بود که نشستهاند و امام بالای منبر است بعد آقا امام زمان تشریف آوردند و امام آمد پایین، آقا به رهبر عزیز امر کرد بالا برود، ایشان سختش بود، دوباره امر کرد، ایشان آمد پله اول نشست، آقا آمد دست ایشان را گرفت و برد پله آخر اگر امام زمان ناظر است و حاضر بیکار نیست و در نیابت خود دخالت میکند
4- مرحوم علامه تهرانی حرف خوبی می زند می فرماید مرجع کسی است که از جزییات به کلیات عبور کرده باشد و ولایت فقیه اگر ادامه ولایت ائمه است، از آن سنخ هم می باشد، کسی با فقه مصطلح بر کسی ولایت پیدا نمیکند بلکه از طریق آن فقه اعمال ولایت میکند.
صادق دهقانی:
تصور می کردم که مشغول بحث استدلالی هستیم، اما استناد به اشعار و خواب و ... از جانب شما این تصور را مخدوش کرد.
هر چند بنده همه این خواب ها را میپذیرم ولی «تفکر» را نمیتوان بر «خواب» بنا کرد.
آن شعر مولوی نیز درست است، اما باید دقیق به آن توجه بشود.
اتفاقاً در همان آیه «کان الناس ... » این بحث مطرح شده که دو اختلاف وجود داشت. اول اختلافی که مردم بنی خود درست کردند «فیما اختلفوا فیه» و خداوند انبیا را برای رفع اختلاف فرستاد.
این جا یک اختلاف لاحقی بین کسانی که منافعشان با حرف انبیا به خطر میافتاد و مومنین به وجود آمد.« و ما اختلف فیه » در این آیه از هر دو اختلاف سخن گفته شده.
مولوی فقط به اختلاف لاحق اشاره کردهاست. از اختلاف سابق سخنی نگفته است.
البته اسنادی وجود دارد که نشان میدهد آیت ا.. شاه آبادی با حضرت حجت علیه السلام ارتباط داشته است. شیخ مفید که قضیهشان مشهور است.
ولی ولایت[تشریعی] به «فقیه» اختصاص دارد. هر فقیهی که «عادل» باشد. هیچ مقام معنوی در ولایت فقیه، شرط نیست.
ولایت فقیه هم مقام معنوی برای کسی به ارمغان نمیآورد. ولی فقیه یک نفر هم نیست. همه فقها هستند. اگر یک نفر از فقها قیام کنند، از سایرین ساقط میشود.
اینها هیچ کدام به این معنا نیست که خداوند در تدبیر امور جامعه به فقیه با امدادهای غیبی یاری نرساند. این دو تا بحث نباید خلط بشود.
من کان لله کان الله له
این [موضوع امداد] ولی فقیه و غیر ولی فقیه ندارد. در هر صورت، پیشنهاد حقیر مطالعه کامل کتاب «ولایت فقیه» و مقاله ششم «اصول فلسفه» است.
اگر خواندهاید و هنوز قانع نشدهاید، عرایض بنده هم کمکی نخواهد کرد.
سحرخیزان:
به هر حال نظر من این است که امام زمان در هر زمان یک فقیهی را شرایط سپرده شدن امور بدست او را فراهم میکند و در این امر نظر دارد
صادق دهقانی:
خب این حرف که صد در صد درست است. اما موجب تغییر جایگاه «ولایت» فقیه از وعاء «اعتبار» به ساحت «تکوین» نمیشود.
مسلم حضرت حجت در تندباد بلاها زعیم شیعه را رها نمیکند، ولی با این عنایت حضرت ولی فقیه شأنی ورای عدالت و فقاهتی که ایشان دارند، نمییابد.
وگرنه باید دیگر نیازی به امام زمان نباشد. زیرا امام زمان علیه السلام میتوانند تا آخر عالم، پشت پرده غیبت بایستند و از دور امور شیعه را تدبیر کنند! فتأمل!!
سحرخیزان:
بحث بر سر این است که فقیه که بر مسلمین ولایت پیدا می کند چگونه است؟
از طرفی ما می گوییم «ولایت فقیه» ادامه ولایت رسول الله است، از طرفی شانی تکوینی برای او قائل نیستیم در صورتی که اگر نیک بنگری،
خداوند برای ادامه ولایت در زمان غیبت، کسانی را پرورش می دهد. و البته فرمود چون بهار رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از که جوییم از گلاب «گلاب»
درست است که «گل» نیست، ولی بی بهره از گل هم نیست.
آری ولایت کلیه الهیه و مظهر جمیع اسماء بودن چیزیست و بهرمند بودن از ولایت چیز دیگر.
بهر حال به من بگو ولی فقیه چگونه ولایت پیدا میکند اگر خود صاحب ولایت نیست؟
صادق دهقانی:
«عدالت» و «فقاهت» مصحح[ و موجب] ولایت برای [یک] فرد است. چنین شخصی بنا به اذن الهی در حوزه تشریعی ولایت دارد. ممکن است در یک شخص خاص ولایت تشریعی با ولایت تکوینی جمع شود، ولی این قضیه ضروری نیست.
ولایت فقیه در حوزه تشریع است و لاغیر. اگر قرار باشد هرچیزی که ادامه یک چیز است تمام خصوصیات آن شی ابتدایی را داشته باشد، پس باید یک عصمت هم برای ولی فقیه قائل بشویم!
برای اینکه در بحث محل نزاع را گم نکنیم به این سؤال باید پاسخ صریح بدهیم. هم بنده هم شما. آیا ولی فقیه به خاطر از عنایات امام زمان معصوم میشود؟
جواب بنده: خیر
جواب شما: ؟؟
اگر میفرمایید بله، دلیل؟
(توجه داشته باشید که شعر و خواب به عنوان دلیل مطرح نشود!!) [زیرا] میخواهیم برای چندین میلیون شیعه نسخه بدهیم، نمیشود [که] با شعر قانعشان کرد.
توجه: در مورد [عصمت از] گناهان نزاعی نیست [که] ولی فقیه گناهی نمیکند، چون «عادل» است، بحث بر سر [عصمت از] «اشتباه» است. چون عصمت دو شأن دارد. عصمت از گناه، عصمت از اشتباه.
سحرخیزان:
کسی را که امام زمان برای ولایت فقیه انتخاب میکند، یاری هم میکند. داستان شیخ مفید که فرمود شما در مقام فتوی باقی باشید، هر جا اشتباه کردید ما یاری میکنیم.
آن دسته از افرادی هم که مانند امام اهل الهام و کشف و شهودند، که جای خود دارد. البته منظور از عدم اشتباه در مسائل جزئیه که ضرر به اسلام و مسلمین نمیزند نمی باشد، مثلاً تسیبحات [اربعه] را یکبار بگو یا سه بار. حالا ممکن است نظر امام [علیه السلام] سه بار باشد، مهم نیست ولی اینکه جنگ باید ادامه پیدا کند یا نه؟ آن دیگر به هدایت امام زمان نیاز دارد.
شما در قضیه رفتن بزرگ مرد عرصه جهاد به لبنان، امام به صیاد فرموده بود: اگر یک قطره خون بیاید، من مسئولیتش را قبول نمیکنم و تصریح فرموده بود باید برگردند، ولی در ادامه فتح خرمشهر به ادامه جنگ راضی شد. درست است در ظاهر فرمود [بنا به نظر] کارشناسان، ولی کدام عادل عاقلی به حرف کارشناسانی که امروز ممکن است بگویند فردا ممکن است بگویند اشتباه کردیم، عمل میکند؟ الا اینکه [با] عالم غیب هماهنگ باشد [و] اشارتی از آن سو موید.
صادق دهقانی:
فرمودید که در مسائلی که اشتباه ولی فقیه به ضرر شیعه تمام میشود، امام زمان ولی فقیه را یاری میکند. نظیر این بحث در کتابهای اصولی ما تحت عنوان «قاعده لطف» مطرح شده و از شیخ انصاری به بعد، [فقهایی] مانند [مرحوم] آخوند صاحب کفایه، خود امام، آقا هر چهار نفر این قاعده را مردود میدانند.
بنده هم ایضاً.( هر چند نعلین این بزرگواران هم نیستم[ که نامم کنار این بزرگان ذکر شود])
اجمال دلیلشان این است که هیچ لزومی ندارد که حضرت حجت، ولی فقیه را راهنمایی کند و حتی اگر شیعه هم از این بابت ضربه بخورد مسؤلش خود شیعیان هستند، چون با گناهانشان باعث غیبت شدهاند و الان از امام محروم شدهاند.
دوم اینکه اگر میخواهیم به روایات استناد کنیم باید همه روایات را با هم ببینیم. استدلال به فرمایش حضرت حجت خطاب به شیخ مفید چون در کنار روایات و ادله عقلی نیست مخدوش است.
البته این مطلب هم جالب است که امام و آقا که خودشان فقیه و اصولیاند این قاعده را نمیپذیرند ولی بعضی غیرفقهای ما اصرار عجیبی بر این قاعده میکنند.
سؤال بنده را پاسخ بفرمایید: با این تقریر از موضوع [ولایت فقیه، دیگر] چه نیازی به ظهور حضرت [حجت] هست؟
حضرت در مسائلی که لطمه به اسلام میخورد ولی فقیه را تا قیامت راهنمایی کنند، در بقیه مسائلی هم لطمهای به اسلام وارد نمیشود، جای نگرانی نیست. چون بدون حضرت هم به اسلام و جامعه مسلمین لطمه نخورده [است]!!
سحرخیزان:
اولاً امام خود به فرزند مرحوم شاه آبادی فرموده بود پدر شما نقشه راه را برای من مشخص کرد.
ثانیاً به آیت الله بهاءالدینی فرموده بود: همه چیز در اختیار من است و خودم در اختیار خودم نیستم. که مرحوم بهاء الدینی فرموده بود ظاهراً منظورشان ولایت تکوینی است و وقتی آن مرحوم به او فرموده بود در قم بمانید و به تهران نروید، فرموده بود: مآمورم.
و امام در نجف به طلبهای که به امام گفته بود: اینکه شما می گویید شاه باید برود کاریست نشد و امام سکوت نموده بود، دوباره طلبه اصرار بر حرف کرده بود، امام با ناراحتی فرموده بود: یعنی امام زمان خلاف می گوید
و جریان شکستن حکومت نظامی و اقای طالقانی هم که معروف است و یکی از راویان آن مرحوم شهید مطهریست. و آقا تهرانی بیان نموده بود زمانی بعد از 22 بهمن یکی از سالها خدمت آقای بهجت رسیده ایشان فرمود: راهپیمایی چگونه بود؟
گفتم: بحمدالله خوب بود.
فرمود: آیا به نظر شما همه آنهایی که آمدند امام و انقلاب را قبول دارند؟
گفتم: نه فرمود: آن ولایت امام است که آنها را به خیابان می کشد. و شبیه همین حرف را هم مرحوم آیت الله بهاء الدینی فرموده بود. و اما آقای خامنهای خود[شان] به سید حسن نصرالله فرموده بود من هر وقت به بن بست می رسم میروم جمکران و مطمئنم راه حلی به نظرم می رسد و جریان مکاشفه آیت الله بهجت قبل از ایام فتنه و راهنمایی آقای خامنهای که [آقای] ری شهری در کتاب خود آورده است.
و نیاز به ظهور از آن جهت است که آن بزرگوار باید بیاید تا تحت اسم الله جامعه بشری را به سوی الله ببرد و انسان را به حقیقت خود که همان علم الاسماء می باشد نزدیک فرماید و خدا رحمت کند [امام] خمینی را که می فرمود: زمانی که آن بزرگوار بیاید اولیاء الهی هم به مقام عدالت ( که منظور برزخیت کبری است ) می رسند.
و چه خوب فرمود شیخ عطار علیه الرحمه: صد هزاران اولیا، روی زمین
از خدا خواهند مهدی را یقین
*****
یا الهی، مهدی ام، از غیب آر
تا جهان عدل گردد آشکار
جهان عدل در لسان عرفا همان برزخیت کبری است و شاهد هم آن است که می فرماید صد هزاران اولیا مردم عادی را نمی فرماید.
صادق دهقانی:
خب همین وظیفه که یک نفر جامعه را تحت اسم الله جلو ببرد، آیا از عهده ولی فقیه - بما هو ولی فقیه- بر میآید یا نه؟(تأکید میکنم از آن جنبه که ولی فقیه است)
اگر آری چه نیازی به ظهور حضرت حجت؟
اگر نه پس معلوم میشود که ولی فقیه، ولایت تکوینی ندارد که نمیتواند در نفوس تصرف کند.
این که امام [خمینی] به ولایت تکوینی رسیده بوده است، چه ربطی به ولی فقیه بودن ایشان دارد؟
آیت الله قاصی هم برخی از این مراتب ولایت تکوینی را داشتهاند. هیچ تلازمی بین ولایت فقیه که یک امر اعتباری است و ولایت تکوینی که اولیا الله دارند نیست.
ممکن است گاهی اوقات در یک نفر جمع شود، کما اینکه در امام این اتفاق افتاده، و ممکن است که جمع هم نشود.
خرما ممکن است سیاه باشد و شیرین. ممکن است سرخ باشد و شیرین. در خرما بودن رنگ سیاه شرط نیست.
برای اینکه فقیهی ولایت پیدا کند، فقط عدالت و فقاهت شرط است. هیچ مرتبهای از مراتب ولایت تکوینی شرط نیست.
دلیل بنده: چون وظیفه ولی فقیه اجرای احکام اجتماعی اسلام است.(مطابق ادله اثبات ولایت فقیه)
و اجرای احکام اجتماعی اسلام، ولایت تکوینی نیاز ندارد.
ظاهراً تلقی شما از نقش ولی فقیه در زمانه غیبت چیزی بیش از این است.
اگر این است، دلیلتان را بفرمایید.
سحرخیزان:
ببین برادر نباید خلط مبحث کرد. اگر ولی فقیهی مظهر اسم الله باشد که همان امام زمان است این چه ربطی دارد به اینکه شخصی مظهر اسم الله نباشد، ولی از ولایت بهرمند؟
منظور عطار در ان شعر همین است که اولیا که صاحب ولایت هستند دنبال آن ولایت کلیه الهیه که همان مظهر اسم الله هست می باشند تا بوسیله او به تعادل برسند. و جالب است که او باید ظاهر باشد تا چنین نتیجهای بدهد. با اینکه عرفا به مقامی میرسند که قلبشان تحت فیوضات آن بزرگوار واقع می شود به قول آقای قاضی می فرماید: کور باد چشمی که هر روز به جمال آن بزرگوار نیفتد ولی آنکه او در صحنه حاضر باشد نتیجهای دیگر دارد.
در مجموع، نظر من در مورد زمان غیبت این است که در هر زمانی خداوند کسی را برای سرپرستی شیعه تریت میکند و کار را به او می سپارد و امام زمان هم او را یاری میفرماید و او لازم نیست که سرور اولیاء زمانش باشد، بلکه باید در مجموع، مناسب سرپرستی مکتب تشیع باشد.
شاید آقای بهجت از لحاظ عرفانی خیلی بالاتر از آقای خامنهای بود، ولی او ولی الله اعظم است که تشخیص می دهد در کل خامنهای بدرد رهبری میخورد. و جالب این است که عارفی مانند آیت الله بهاالدینی خود را تحت ولایت آقای خامنهای میداند که وقتی به او میگوید برو بیمارستان با اینکه ایشان هیچ راضی به این کار نبود، فقط به خاطر اینکه ایشان فرموده بود می روند.
صادق دهقانی:
سؤالی که پاسخ داده نشد: آیا با همه این اوصاف و نقلقولهای طولانی و خاطراتی که شما نقل فرمودید، ولی فقیه از اشتباهات مصون میشود؟(اشتباهاتی که به جامعه مسلمین ضربه میزند) اگر میشود دیگر چه نیازی به امام زمان؟!
سحرخیزان:
بله حفظ می شود. نیاز به امام زمان هم همانی که گفتم.
صادق دهقانی:
« امام زمان، ولی فقیه را از اشتباهاتی که منجر به آسیب به مسلمین میشود، حفظ میکند». این جمله تنها یک ادعاست. هنگامی که از شما دلیلی بر این ادعا میخواهم تنها به تکرار آن و یا حداکثر به همانگویی این ادعا با استفاده از تعابیر دیگر بسنده میکنید.
این کار در علم منطق، صنعت «مغالطه نامیده میشود. این مغالطه است که در هنگام استدلال، مدعا را تکرار کنیم. به این نام «مصادره به مطلوب» میدهند.
کسی چون من میتواند ادعا کند که اگر این چنین است که شما میفرمایید، پس حضرت حجت به ولی فقیه کمک کنند تا خود ولی فقیه جامعه را به اسم الله سیر دهد و در این راه هم هر جا اشتباهی سر بزند حضرت حجت ولی فقیه را حفظ خواهد کرد!!
شما رفتید ولایت فقیه را از اعتباری بودن به در بیاورید و متعالیاش کنید و تکوینی، ولی کاری میکنید که دیگر هیچ نیازی به امام زمان نخواهد بود.
البته از بیان این مطلب اباء دارید ولی نتیجه سخنان شما این خواهد بود. نتیجه یک استدلال به دست ما نیست که از آن دست بکشیم.
مقدماتی که شما فراهم میکنید، ناچاراً به این نتیجه خواهد رسید.
البته میتوانیم در مقدماتمان تأمل کنیم و ببینیم کجا خطا کردهایم و در آنها تجدیدنطر کنیم ولی نه این که با حفظ همه مقدمات، زیر بار نتیجه نرویم.
سحرخیزان:
مطلب را این دفعه اینطور بیان میکنم:
امامان شیعه به عنوان خلفای الهی وظیفه داشتند بر اساس شریعت محمدی صلی الله علیه و علی اله بشریت را به سوی الله رهنمون شوند، ولی چون مردم مانع از این شدند که کار سرپرستی بدست آنها بیفتد و حکام ستمگر آنها را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند، خداوند حکیم صلاح دید آخرین آنها مهدی صلوات الله علیه را از دسترس خارج کند تا زمان مناسب برای ظهور او فراهم شود.
حال نقش علما و ولی فقیه در آن بود که زمینه را برای ظهور آن بزرگوار فراهم نمایند. منتها چون فقه و عقل عالم عادل کافی نیست، برای اینکه جامعه شیعی از گردنه ها عبور نماید، حتما به یاری ان امام غائب حاضر نیاز می باشد. در اصل همان امام به اعتبار اسم هادی جامعه را هدایت میکند - ظهور هدایت او از طریق علما -به سوی ظهور اسم الله که خود مظهر اوست. پس او اشخاصی را هدایت و تربیت میکند برای آنکه بتوانند در زمان غیبت کا را بدست بگیرند و آنها را یاری میکند تا بتوانند وظیفه خود را انجام دهند تا شرایط ظهور اسم الله که همان امام معصوم است فراهم شود.
صادق دهقانی:
حالا میتوان بحث را ادامه داد. منتها باید نقاط اشتراک و اختلافمان را مشخص کنیم. بنده با دقت، این نظر اخیر شما را خواندم. تمام آن را قبول دارم جز دو مورد:
الف- فرمودید :«چون فقه و عقل عالم عادل کافی نیست برای اینکه جامعه شیعی از گردنه ها عبور نماید» دلیلتان برای اینکه فقه و عقل کافی نیست، چیست؟
ب- چه لزومی دارد امام زمان به عنوان تجلی اسم هادی، هدایتهای خود را «فقط»- تأکید میکنم فقط- به ولی فقیه و یا علما بدهد؟
آیا محال است که حضرت حجت صلاح را در این ببینند که یک مطلب حیاتی را که حیات مسلمین را به خطر میاندازد به ولی فقیه نگویند و در عوض به یک فرد عادی - فرض کنید صادق دهقانی- و یا تعدای از افراد عادی جامعه بگویند، تا این مطلب مهم از زبان این فرد یا افراد عادی بیان شود؟!
فرض کنیم که لزوم این کار هم به این دلیل باشد که حضرت حجت میدانند که رشد فکری جامعه در این است که این حرف مهم و خطیر از زبان ولی فقیه و یا حتی علما بزرگ بیان نشود، بلکه برای اینکه شرایط برای ظهور حضرت فراهم بشود، لازم است حتماً یک فرد عادی این حرف را بزند؟!
آیا چنین فرضی محال است؟
به عبارت بهتر اگر حضرت حجت تجلی اسم هادی است - که هست- چگونه و با چه استدلالی میتوان هدایتها را به ولی فقهی و یا علماء محدود [ و منحصر]کرد؟
چه منعی دارد که در یک مورد خاص این هدایت به ولی فقیه و علما داده نشود و از راه دیگری جامعه هدایت شود؟!
منع عقلی و نقلی این موضوع چیست؟
اگر محال است، دلیلتان را بفرمایید و اگر آن را محال نمیدانید، طبق قاعده « اذا جاء الاحتمال بطلت الاستدلال»، تمام سخنان شما، نقض میشود.
تمنای جدی ام این است که در همین دو محل نزاع و اختلاف به صورت جدی گفت و گو کنیم و فعلاً به سایر مباحث وارد نشویم.
سحرخیزان:
الف - محدودیت فقه به محدودیت عقل بر می گردد چون فقیه برای استنباط احکام از روایات به عقل نیاز دارد. محدودیت عقل هم که واضح است. هم در فلسفه، عقل بررسی شده[است، و] هم حکمای اسلامی و عرفا و در کل عقیده آنها این است که: اگر عقل جزوی تحت اشراق عقل کل واقع نشود، مانند خر در گل می ماند و سیره علما بزرگ هم دلیل بر این می باشد که در شرایط سخت از طریق توسل رفع مشکل می کردند.
مثلاً مرحوم میرزای شیرازی در قضیه تنباکو و ... ، که می توانید به زندگینامه آنها رجوع کنید.
آقای خامنهای هم خود فرموده بود هر وقت به بن بست برسم میروم جمکران - در جریان انتخاب منتظری عدهای از عقلا دور هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که او مناسب است بعد آن شد که شد، ولی در باره آقای خامنهای از عقلی که تحت اشراق عقل کل بود - یعنی امام - کمک گرفتند و گزینه مناسب انتخاب شد. ب- درست است که هدایت امام زمان شامل حال همه می شود ولی خود آن بزرگوار مردم را در زمان غیبت به «روات حدیث» رجوع داده و آنها را پناه مردم قرار داده و چون این مسئولیت به عهده آنهاست در گردنهها هم مردم از آنها انتظار دارند و از آنها حرف[ها] را می پذیرند.
حال اگر امام به یک فرد عادی بگوید چون آن جایگاه را ندارد حرفش اثر ندارد. چون آن مرجع هم نمیاید بگوید که امام زمان گفت، بلکه می گوید اینطور عمل کنید. اگر اصرار شود قضیه را میگوید مثل جریان شکست حکومت نظامی. که وقتی عدهای از خواص شنیدند، سخت مخالف بودند.
مرحوم مغفور طالقانی با امام تماس گرفت و مخالفت خود و خطر کار را اعلام نمود و بعد از اینکه امام اصرار او را دید، فرمود: اگر این دستور از جایی دیگر باشد، باز هم میگویی نه؟
صادق دهقانی:
الف- یک،خب اگر عقل محدودیت دارد، تمام استدلالهای شما مخدوش است، چون شما دارید با بنده بحث عقلی میکنید و در این صورت من نمی توانم به سخنان شما اعتماد کنم!
مگر اینکه ادعا کنید که این مطالب به شما الهام و اشراق شده که در این صورت هم این اشراق فقط برای شما معتبر است و نمیتوانید به هیچ کس دیگر این مطالب را توصیه کنید.
دو دیگر اینکه آن بحثی که در فلسفه و عرفان تحت اشراق آمده بحث درستی است اما هیچ فیلسوف یا عارفی این اشراقات را منحصر و مختص به فقیه یا علمای دین نکرده است.
در دستگاه عرفان، راه اشراق و کشف برای همه باز است. فقط پیششرطی دارد که همانا تقواست.
سوم اینکه چه کسی گفته در ماجرای منتظری، محدودیت عقل موجب این اشتباه شد؟
مگر عقلاء همواره با عقل قضاوت میکنند؟
آیا پیش نمیآید که یک عاقلی با قوه وهمیه قضاوت کند؟
اشتباه عقلاء را پای عقل گذاشتن، مثل این است که بگوییم چون علمای منطق گاهی اوقات مغالطه می کنند، علم منطق محدودیت دارد!
ب- البته حرفی که از دهان فقیه بیرون میآید، اثر ظاهری بیشتری دارد تا از زبان یک فرد غیر فقیه. ولی این در حوزه «ظاهر» و زودگذر است.
ولی اگر اثر «باطنی» و چندین ساله یک حرف را بخواهیم بررسی کنیم، دیگر بحث فقیه و غیر فقیه مطرح نیست. فارابی، ابن سینا و ابن عربی، هیچ کدام به معنای متداول مصداق «رواه حدثنا» که حضرت حجت فرمودهاند، نیستند ولی در زندگی امروز ما و در تحقق انقلاب اسلامی نقش اساسی دارند.
افکار این متفکرین در زمان خودشان از جانب فقهای مصطلح نه تنها مطرح نشده بود، بلکه گاه مورد طعن هم قرار میگرفتهاند. افکار متعالی که این متفکرین دارند هیچ وقت از زبان یک فقیه به معنای مصطلح مطرح نشده. یا باید منکر خروار خروار معارفی که در کتاب فتوحات ابن عربی است بشویم، یا باید بپذیریم که هدایت اسم هادی - که حضرت حجت است- شامل غیر فقیه هم میشود و البته هشت صد سال بعد از زبان یک فقیه بزرگ - امام- هم مطرح میشود.
مسأله مهمتر این که در بسیاری از بحثها میان فقها اختلاف بوجود میآید، این جا چه چیزی باعث خواهد شد که مردم میان فقیهی که مطلب را درست فهمیده و اویی که نفهمیده تفاوت قائل شوند؟
اگر بگویید که امام زمان مردم را راهنمایی میکند، خواهم گفت که در جایی که حرف از دهان غیر فقیه هم صادر میشود، اگر امام زمان میتوانند قلوب مردم را راهنمایی میکند که حرف او را بپذیریند.
سحرخیزان:
اگر عقل محدود نبود و زوایای امور بطور کامل برایش روشن بود، خوب این همه اختلاف مطرح نبود. عقل از قوای نفس است و تا وقتی نفس در حجاب و اسیر تن و دنیای ماده است، عقل هم همین مشکل را دارد و اختلاف ما از همین جا ناشی می شود که ما از پشت هزاران حجاب به مسائل نگاه می کنیم و همین مقدار هم که می فهمیم به مدد احادیث و روایات و قرآن است که نازله عقل کل می باشند و عقل ما به مدد انوار عقل کل راه پیدا میکند.
البته تا جائی که بتواند خود را از موانع عبور دهد حتی فلسفه ملاصدرا زمانی به تعالی رسید که خود را تحت انوار قرآن روایات و کشف اهل عرفان قرار داد. مسائلی مانند حرکت جوهری و وحدت شخصی وجود ابتدا از طریق کشف به مدد توسل به حضرت معصومه و سایر ائمه برای او حل شد.
حتی در برهانی کردن آنها هم از آن ذوات مقدسه استفاده کرد. اینکه می فرمایی اشراق یا مدد غیبیه منحصر به فقیه نیست، درست است.
منتهی حرف من این است که فقیه اولاً از احادیث و قرآن استفاده میکند که این خود مدد ائمه و قرآن است، اگر این احادیث و قرآن نبود، فقیه برای اداره جامعه چه می توانست بکند؟ همان میشد که بسر غرب بریده از وحی آمد.
ثانیاً مسائلی پیش میاید که خود نیاز به مدد مستقیم حضرات معصومین مخصوصاً حضرت حجت سلام الله علیهم اجمعین دارد.
فرزند اقای بهجت می فرمود: همان اوایل رهبری آقای خامنهای ایشان ملاقاتی با پدر ما داشتند اقای بهجت به او فرمود اگر ملتزم به آنچه از شرع میابی باشی - البته بدین مضمون- ضمانت میکنم که شما را تنها نگذارند. یعنی آنچه از روایات و قرآن که خود تحفههای غیبیه هستند، یافتی عمل کن. آنجا که به بن بست می رسی، یاریت میکنند
و در قضیه 18 تیر -که آیت الله حسن زاده فرموده بود قبل از واقعه به آقای صمدی که واقعهای در شرف وقوع است که اگر دستی از غیب برون نیاید و کاری نکند ایران از بوسنی بدتر خواهد شد و فوق العاده ایشان نگران بودند-آقای حاجتی بیان می کرد تعدادی از بچه های سپاه نزد یکی از عرفای قم رفتند (ظاهرا منظورشان اقای بهجت علیه الرحمه بود) و بیان کردند، تهران دارد از دست می رود ایشان فرموده بود: نگران نباشید آقای خامنهای موید به عنایت امام زمان هستند و حضرت سه روزه قضیه را جمع میکند. منظور من در کل این است که آن فقیهی که در صدر قرار میگیرد به عنایت امام زمان است و از یاری او هم در اداره جامعه بهرمند می باشد.
صادق دهقانی:
از قضا این سخن « اقای بهجت به او فرمود اگر ملتزم به انچه از شرع میابی باشی - البته بدین مضمون-ضمانت میکنم که شما را تنها نگذارند» مؤید ادعای بنده است که اشراق به یک نفر مشروط به ولی فقیه بودن نیست. مشروط به این است که یک نفر اهل «تقوا» باشد.
البته از نظر بنده چون نقش ولی فقیه فهم و اجرای احکام اسلام است، اگر هیچ اشراقی هم به او نشود، باز هم اشکالی ندارد.
چون متد فقه جواهری حجیت دارد. حجیت یعنی خداوند کسی که از این راه برود را مؤخذه نمیکند.
1 - از شما پرسیدم که آیا امکان ندارد که در یک قضیهای به ولی فقیه اشراق نشود و در عوض این اشراق به غیر ولی فقیه شود؟ فرمودید: «هدایت امام زمان شامل حال همه می شود ولی خود ان بزرگوار مردم را در زمان غیبت به روات حدیث رجوع داده و انها را پناه مردم قرار داده و چون این مسئولیت به عهده آنهاست در گردنه ها هم مردم از آنها انتظار دارند و از آنها حرف را می پذیرند حال اگر امام به یک فرد عادی بگوید چون آن جایگاه را ندارد حرفش اثر ندارد»
بنده هم عرض کردم که البته اثر کوتاه مدت بر کلام غیر فقیه بار نمیشود، ولی اثر درازمدت که دارد. به این سخن چه جوابی میدهید؟ شما این حرف بنده را نقض نکردید. لابد پذیرفتهاید که سکوت کردید.
2 - شما نسبت به این مطلب که تقریر شما از ولایت فقیه با آنچه در کتاب ولایت فقیه امام آمده است تفاوت جدی دارد، سکوت کردید. پس لابد این تفاوت را قبول دارید.
3 - اصل قاعده لطف زیر سؤال است و شما آن را ثابت نکردید.
4 - شما منحصر کردن اشراقات الهی را به ولی فقیه ثابت نکردید. نه لزوم اشراق به ولی فقیه- بما هو ولی فقیه و نه به عنوان یک فرد مهذب که هدایت الهی شاملش میشود- نه انحصار آن به ولی فقیه، هیچ کدام را ثابت نکردید.
5- نفرمودید وقتی ولی فقیه میتواند جامعه را به سمت زندگی توحیدی ببرد و در این راه به اشتباهاتی که به کیان مسلمین ضربه میزند، دچار نمیشود، دیگر چه نیازی به امام زمان؟ نفرمودید که چرا با مبنای شما خود ولی فقیه نمیتواند با استعانت از اشراقات مردم را به اسم الله سوق بدهد؟!
برای این 5 مورد جز نقل خاطرات آیات عظام که هیچکدام، برای ما حجت نیستند و روز قیامت نمی توانیم به آنها استناد کنیم، چه پاسخی دارید؟
سحرخیزان:
بهتر است یکی یکی جلو برویم.
در مورد جمله اول: اینکه می فرمایی اشراق منحصر به ولی فقیه نیست، ما از اول قبول داشتیم. بعد من نگفتم حتما باید به ولی فقیه اشراق شود. گفتم حتماً از ناحیه امام زمان یاری می شود، چون در بعضی جاها حفظ تشیع منوط به کمک اوست. که مثالهایی عرض شد حال یا از طریق اشراق یا از طرق دیگر مثل تشرف که در مورد اسد ابوالحسن اصفهانی و سید بحر العلوم زیاد بیان شده یا مثل شیخ مفید و ... . اول این مساله را حل کنیم تا مسائل مطرح شده دیگر را بیان کنیم.
صادق دهقانی:
فرمودید :«من نگفتم حتما باید به ولی فقیه اشراق شود گفتم حتما از ناحیه امام زمان یاری می شود چون در بعضی جاها حفظ تشیع منوط به کمک اوست» مگر امام زمان تعهد داده که شیعه را حفظ کند؟ این که امام زمان حتماً شیعه را حفظ میکند، بنا به قاعده لطف درست است، ولی مسأله این است که قاعده لطف محل اشکال است.
سحرخیزان:
آری. وظیفه حقیقی اوست. چون فلسفه امامت، حفظ شریعت و دیانت میباشد. حال که [امام] غائب است وظیفه از او ساقط نمی شود. و چون مردم را به «روات حدیث» سوق داده، پس آنها را -بطور عموم- و آن کسی که در هر زمان بیشتر کار به عهده اوست -بطور خصوص- یاری میکند. همان طور که وقتی ائمه علیهم السلام خود در جامعه عهدهدار امر بودند، خداوند آنها را یاری می نمود، نسبت امام زمان به فقها، مانند نسبت خداوند به ائمه هست. هرچند هر چه هست از ناحیه خداوند است.
صادق دهقانی:
وظیفه امام زمان چه در حضور و چه در غیبیت حفظ «شریعت» و «دیانت» است.
این وظیفه این قدر حیاتی است که گاه در قضیهای مانند عاشورا امام معصوم علیه السلام جان شیعیان و حتی جان مبارک و پاک خود را برای آن قربانی میکند.
«شریعت» و «اسلام» غیر از «متشرعین» و «مسلمین» است، چنان که «وجود» غیر از «موجود» است.
مبادا «دیانت» و «متدینین» را یکی بیانگاریم که در این صورت مغالطه عدم تکرار حد وسط رخ خواهد داد.
نتیجه: وظیفه امام زمان لزوماً حفظ مسلمین نیست.
حتی اگر تمام مسلمانان هم از دین دست بکشند یا کشته شوند، چون یک نفر در زمین باقی میماند که خداوند را بندگی کند - و آن وجود مبارک خود حضرت حجت است- فلسفه حیات زمینی هم نقض نمیشود. وظیفه امام معصوم علیه السلام در [زمان] حضور، پیاده کردن احکام اسلام است. و در غیبت این وظیفه را به فقها میسپارد. راه آن را هم اجتهاد قرار داده.
وظیفه اهل البیت [علیهم السلام]، «القاء اصول» بوده و وظیفه فقها، «کشف فروع از این اصول» است.
اگر فقها در این راه - راه کشف فروع از اصول- به خطا افتادند و دچار اشتباه شدند و به این دلیل حیات اجتماعی مسلمین دچار خطر شد، گناه آن به گردن ماست که با گناه خود مسبب غیبت امام شده ایم و کاری کردهایم که دستمان از حقیقت دور شود.
اگر میخواهیم شیعه حفظ شود، باید گناه نکنیم و از خود قابلیت نزول فیض نشان دهیم.
سحرخیزان:
همه حرف شما را قبول دارم، غیر از قسمت آخر. که این را، هم بسیار تنگ نظری می دانم، هم خلاف آنچه تا حال واقع شده است و آن بزرگوار در آن توقیع فرمود: «که اگر ما شما را یاری نکنیم، دشمنان مانند گرگ شما را نابود میکنند»
حال، جواب بده عدهای برای خدا برای حفظ آیین تشیع قیام کنند، انقلابی تشکیل دهند در رأس آن انسان جامع الشرائطی قرار گیرد، مرد و مردانه به میدان بیاییند و بعد از همه طرف دشمنان داخلی و خارجی آنها را احاطه کنند، حتی سیم خاردار را از آنها دریغ کنند و آنها در تنگا واقع شوند بعد امام زمانی خلیفه خدایی صاحب اصلی شیعه در کنار آنها باشد بتواند کمک کند بعد بی خیال از کنار آنها رد شو و بگوید چشم شما کور خوب است گناه نکنید! زهی تنگ نظری زهی برداشت کج و غلط!
آری در قران فرمود هر کس مرا یاری کند او را یاری میکنم آن مراجعی که صادقانه برای حفظ تشیع تلاش میکنند بر خلاف تنگ نظرانی مانند شما از ناحیه آن بزرگوار یاری میشوند، همانطور که تا حال یاری شدهاند و تاریخ تشیع گواه بر این موضوع است.
آری اگر در 18 تیر و در فتنه 88 در مساله کردستان در جنگ تحمیلی و الی اول، یاری امام زمان شامل حال علما و تشیع نشده بود امروز چیزی به عنوان تشیع وجود نداشت.
صادق دهقانی:
البته گوینده حرفها مهم نیست و باید به «ما قال» نگاه کرد، ولی خب آن بند آخر سخنانم، خلاصه استدلال سید رضی و شیخ در «رسائل» در نقد قاعده لطف بود.
تا هر وقت که به قواعد دهه شصتی بودن پایبند باشیم و «حب دنیا» را - که رأس کل خطیئه است- از دل بیرون کرده باشیم، نجاتها هم یکی پس از دیگری میرسد و زمین محل نزول فیوضات الهی میشود،
ولی اگر سودای «پیشرفت در دنیا» در سرمان افتاد و میل به «غربی شدن» پیدا کردیم و به فرهنگ یهود و نصارا نزدیک شدیم، اعمال خوب گذشته ما هم از بین میرود.
بحمدالله که شما از تفسیر آیه « یا ایهاالذین آمنو لاتتخذو الیود و النصارا اولیاء... (مائده-51) مطلع هستید. گمانم شما خدا را هم به تنگ نظری متهم خواهید کرد که چطور به اهالی بدر و احد هشدار میدهد - و بلکه باید گفت تشر میزند!- که نزدیکی به یهود و نصارا موجب حبط اعمالشان خواهد شد! (البته این برداشت من نیست، سخن علامه در المیزان است. ان شاء الله تصمیم دارم در نشریه مبشر صبح خلاصه سخن علامه را به زبان ساده، تشریح کنم، تا همه بدانند خدا با کسی شوخی ندارد)
گمان نمیکنم [که] امت ما از امت رسول الله بالاتر باشد، که در آن بعد از پنجاه سال سر فرزند خدا را بر سر نی بردند.
آنها که رسول را دیدند، آن شدند، ما که خمینی دیدیدم بیشتر محافظت نخواهیم شد.
چرا که خدا با هیچ قومی عهد نبسته. اگر ما دست از جانبازی در راه خدا بر داریم، خداوند رسالتش را به قومی دیگر میسپرد.
اگر به دستور قرآن پشت کنیم، بعید نیست که پایگاه بعدی شیعه جنوب لبنان باشد و نه ایران. (البته لبنان صرفاً یک مثال است و در مثال مناقشه نیست)
نفرمودید این موضوع که حضرت حجت در یک زمینه خاص هدایتش را به شخصی غیر از ولی فقیه و یا علماء بدهد تا در درازمدت این هدایت به جامعه برسد- مانند آنچه که در مورد ابن عربی و فارابی رخ داده- آیا اشکالی دارد یا نه؟
آیا امکان ندارد که حضرت حجت صلاح ببینند که این هدایت در درازمدت به شیعه برسد؟
مثلاً ولی فقیه کنونی را راهنمایی نکنند، و هدایت را در یک امر خاص به دو تا ولی فقیه بعدی بدهند؟!
و فرض کنیم که با این کار حیات شیعه، به خطر میافتد ولی در نهایت حفظ میشود(مانند قضیه دیوار کجی که نقل کردهاند)
و توجه داریم که ان شاء الله که آقا تا زمان ظهور ولی ما هستند، ولی در مقام ذهن و فرضیه سخن میگوییم.
سحرخیزان:
اینکه می فرمایی خدا با کسی شوخی ندارد، مطلبی است درست. مسلم است خدا در زندگی فردی و اجتماعی ما تا زمانی ما را یاری میکند که در جهت رضای او حرکت کنیم و ما را عقیده بر آن است که زمانی امدادهای غیبی نازل می شود که ما آنچه در توان داریم به صحنه آوریم خلوص داشته باشیم به وظیفه خود عمل کنیم آن وقت خداوند کاستی های ما را جبران میکند و ما را یاری می فرماید. منتها خدا با تسامح هم با ما رفتار میکند میلیمتری با ما حساب نمیکند و به ضعفهای ما واقف است شما جنگ بدر احد و حنین را با هم مقایسه کنید
در جنگ بدر تعدادی کمی مسلمان در رکاب رسول خدا به میدان جنگ آمدند و خداوند چنان با حضور ملائکه آنها را یاری فرمود که حتی در منابع تاریخی از زبان مشرکین حضور ملائکه گزارش شده و در قران هم آمده در احد آن غفلت صورت گرفت، خدا یاری نفرمود شکست خوردند. ولی آن شکست کلیت اسلام را به خطر نمی انداخت.
حال بیا سراغ حنین در جنگ حنین. کنار مسلمانان مدینه تعداد زیادی تازه مسلمان مکه هم حضور داشتند جنگ سختی بود مسلمانان فرار کردند، الا عده قلیلی ولی در آن جنگ خداوند با امدادهای غیبی و تصرفات ملکوتی پیامبر جنگ را به پیروزی رساند، چون اگر مسلمانان در آن جنگ شکست میخوردند، کل اسلام به خطر میفتاد. پس خداوند با تسامح رفتار کرد.
در جریان حضرت سیدالشهدا اولاً شیعه عده قلیلی بود آن هم شیعه که فقط اهل البیت را قبول داشته باشد، چون شیعه عراق به چند گروه تقسیم میشد ولی در علم خداوند گذشته بود که شهادت امام حسین باعث بقای اسلام میباشد و حرارتی خونی در رگهای جامد شیعه خواهد جاری نمود که تا ظهور مهدی ادامه پیدا خواهد کرد
و شما با ما هم عقیده هستی که این انقلاب و ده سال جنگ به مدد کربلا پیروز گشت. در نتیجه تا وقتی ولی فقیه در مسیر رضای خدا گام بردارد و عموم تشیع به حکومت دینی علی رغم کاستیها راضی باشند - حساب خواصی خائنی مانند رفسنجانی و خاتمی جداست -یاری خداوند شامل حال ولی فقیه و امت اسلامی میگردد. و شما دیدید که گریههای رهبری در خطبه های بعد از انتخابات و توسل به قلب عالم باعث پدید آمدن 9 دی گردید.
چون عموم مردم ما حکومت دینی را میخواهند، اگر هم به معضلاتی گرفتارند، نتیجه خیانت خواصی مانند رفسنجانی می باشد - به کتاب ارتش سری روشنفکران فضلی نژاد مراجعه شود-. و خلوص رهبری و عده ای از مردم که صادقانه برای این انقلاب هزینه کردهاند تا حال بسیاری از خیانت خواص را خنثی نموده است.
و اما اینکه می فرمایی آیا ایرادی دارد هدایت امام زمان شامل حال افراد دیگر شود، این درست است شما جریان ملاحسینقلی همدانی و اصحابش را در نظر بگیر که چقدر این انقلاب مدیون آن جریان می باشد، ولی خداوند همه هدایتها از ابن عربی و ملاصدرا گرفته تا ملاحسینقلی را جمع کرد و کار را بدست فقیه فیلسوف عارفی مانند خمینی به نتیجه رساند خمینی جمع همه هدایتها بود.
خوب است اینجا به نمونه ای اشاره کنم که چقدر امام زمان خود را موظف به کمک به شیعه مخصوصاً علما میداند مرحوم علامه بزرگوار حلی کتابی را از اهل سنت به امانت گرفت که یک شبه نسخه برداری کند شب که مشغول نوشتن شد بسیار خسته گردید دید آقایی آمد و فرمود شما بروید استراحت کنید من مینویسم ایشان بدون آنکه سوال کند، قبول کرد. صبح که آمد دید کتاب تمام شده و تازه متوجه شد آن حضرت بوده است و آن کتاب معروف است، بنده اسمش را فراموش کردهام.
صادق دهقانی:
اولاً مسلماً خداوند با ما میلیمتری حساب نمیکند ولی برخی کارها خیلی خطرناک است.
علامه طباطبایی میفرمایند بعد از شرک به خدا، هیچ مسألهای به اندازه نزدیکی به یهود و نصارا در قرآن نهی نشده. پس می بینیم نزدیکی به تمدن غرب یک گناه کوچک نیست.
اینقدر این مسأله خطرناک است که خداوند ما را انذار میدهد که اگر در این راه وارد بشوید، اعمال و سوابق و جانفشانیهای گذشته شما هم حبط میشود.
نزدیکی به یهود و نصارا مانند نگاه به نامحرم نیست. یک نگاه به نامحرم، کل جهتگیری زندگی ما را غیرتوحیدی نمیکند.
ولی نزدیکی به تمدن نصارا جهت زندگی را شرکآمیز میکند.
ثانیاً شما بهتر از من این تعبیر علامه طباطبایی را به خاطر دارید که میفرمود در فصوص، معارف دامن دامن ریخته و در فتوحات، خروار خروار. در حالی که از نظر ظاهر- تأکید میکنم ظاهر- ابن عربی از علمای شیعه نیست.
به این معنا که ابن عربی مصداق رواه حدیثنا در فرمایش حضرت حجت نیست.
ولی میبینیم که این هدایتها و معارف نصیب ابن عربی شده. قطعاً این فیوضات بدون نظر حضرت حجت غیر ممکن است.
اما در نقطه مقابل میبینیم که این فیوضات فرضاً به جناب شیخ صدوق و طوسی که از اعاظم شیعه هستند نازل نشده. (لااقل در ظاهر و نحن نحکم بالظاهر)
بنده سؤال دارم که آیا غیر ممکن است که عین این اتفاق دوباره تکرار شود؟
به این معنا که یک بحث معرفتی بسیار مهم - که البته اهمیتش به پای وحدت شخصی وجود نمیرسد- این معرفت به فقهای زمانه ما داده نشده باشد، ولی در طول چند نسل بعد از طرقی به فقهای ما برسد؟
آیا چنین اتفاقی محال است؟!
سحرخیزان:
اینکه شما می فرمایی آیا محال است؟ انصافاً محال نیست. همان طور که تا حال هم اتفاق افتاده[است]. ولی بحث من اینها نیست. بحث من این است که ولی فقیه با نظر امام زمان به صدر میآید و توسط ایشان هم یاری می شود و این با بحث شما هیچ منافات ندارد. ولی شما دیدید تا معارف توحیدی که توسط محی الدین ها و غیره مطرح شد بدست فقیه و مرجع تقلیدی که اختیار شیعه به او سپرده شد به سطح جامعه نیامد، مقبولیت عام نپذیرفت.
درست است حالا هم در حوزه و غیره مخالفین سختی دارد ولی کسانی که شرایط قبل از انقلاب را درک کردهاند مانند آیت الله جوادی و آقای طاهرزاده، حرفشان این است که اصلاً فضا عوض شد و به لطف امام و شهدا فضای خیلی خوبی برای طرح این مسائل فراهم شد. در مورد ارتباط با یهود مسلم است که اگر بعد از امام کسی مانند رهبری عزیز در رآس نبود نه از تاک نشان بود نه از تاک نشان. خود رفسنجانی گفته بود بارها دنبال ارتباط با آمریکا بودیم، ولی رهبری ممانعت کرد. و انصافاً اگر این انقلاب منحرف نشد، فقط بخاطر درایت ایشان است وگرنه ما گرفتار بد معاویه و بنی امیهایی بعد از جنگ شدیم. کسانی که رسماً خود را لیبرال مسلمان نامیدند و خود میدانی که براحتی از شرشان هم نمیشود راحت شد و احمدی نژاد آمد کاری بکند، ولی ظاهراً کم آورد، که در جلسه اخیر شورای انقلاب فرهنگی از بازگشت جاسبی به هیئت مدیره دانشگاه آزاد دفاع نموده است.
آقای خامنهای چه کند با تعدادی مانند رفسنجانی ها و عده ای مانند لاریجانی ها ولی باید دلخوش داشت که فرمود «هر چند امین دلبسته دنیا نیم اما دلبسته یاران خراسانی خویشم» امید است عزیزانی مانند شما بتوانند در جهت اسلامی کردن علوم انسانی که همه بقای انقلاب به آن بسته است به یاری امام زمان موفق باشند و یاران خراسانی ان بزرگوار بتوانند کاری کنند و انشاء الله بدست ایشان پرچم بدست صاحب اصلیش داده شود. به امید آن روز . .
- ۹۱/۰۴/۱۹