تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

گفت و گویی پیرامون ولایت فقیه

دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۱، ۰۲:۵۰ ب.ظ


اشاره:بعد از ارسال مطلب «روش مبارزه امام صادق علیه السلام»،‌ یکی از دوستان، با نام مستعار، نظری ذیل این مطلب گذاشت.

این نظر و پاسخ‌های بنده و ایشان در ادامه، منجر به شکل ‌گیری گفت و گویی مکتوب میان ما شد.

محور این گفت و گو، موضوع «ولایت فقیه» بود.

از آن جا که این موضوع محل سؤال سایر دوستان نیز هست، مناسب دیدم که مشروح این گفت و گو را در یک پست جداگانه منعکس کنم.


  سحرخیزان:

«ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل[ قرارداد] ندارد»؟!

من این جمله را قبول ندارم به این دلیل که چون ولایت فقیه ادامه ولایت معصوم است و آن اعتباری نیست این هم اعتباری به معنای عقلایی نیست چون معتقدیم افرادی مثل امام و اقا با نظر امام زمان نصب شده‌اند. آن منتظری بود که عقلاً او را نصب نمودند. و دیدی آن شد که شد.  

صادق دهقانی:

این عبارت عین جمله امام در کتاب ولایت فقیه هستش. آدرس: ص 51

البته شما می‌توانید این مطلب را نپذیرید یا در مورد آن مطالعه و تحقیق کنید، ولی «ولایت فقیه»ی که امام مد نظرشان بود اگرچه به تصریح ایشان همان ولایت رسول ا.. هست ولی در عین حال یک امر اعتباری است. ائمه علیهم السلام ولایت‌شان دو جنبه دارد، «حقیقی و تکوینی» و «اعتباری»

حضرت زهرا سلام الله علیها ولایت اعتباری ندارند ولی ولایت تکوینی دارند، در مقابل ولی فقیه ولایت تکوینی ندارد ولی اعتباری دارد.

این حرف که امام و آقا منصوب امام زمان هستند، فقط از این جهت درست هستند که حضرت حجت طبق روایت « فاما الحوادث الواقعه ... » فقها را به عنوان جانشینان خود نصب فرموده‌اند.

این نصب و ولایت هم «عام» هست و تمام فقهای عادل را در بر می‌گیرد. این جور نیست که مثلاً حضرت حجت اسم امام و یا آقا را برده باشند و شخص این بزرگواران را نصب کرده باشند.

هیچ کس نمی‌تواند هم چنین ادعایی بکند.

ادعا هم کند با دلایل ولایت فقیه که امام در کتاب ولایت فقیه آورده است نمی‌خواند.

اگر قرار است یک تفسیر جدید و فراتر از چیزی که امام در کتاب ولایت فقیه عرضه کرده‌اند، مطرح شود هم مانعی ندارد.

اما لااقلش این است که باید پشتوانه نقلی و یا عقلی داشته باشد.

ظاهرا شما بین تعبیر «اعتباری عقلایی» و «نصب عقلی» خلط کرده‌اید.

کسی از نصب عقلی بحث نکرد، امام می‌فرمایند این «مفهوم» ولایت فقیه، «اعتباری» است.

در تعریف مفهوم «اعتباری» هم گفته شده چیزی که عقلا برای ادراه جامعه آن را اعتبار می‌کنند.

شما و سایر خوانندگان را برای اطلاع بیشتر از کم و کیف موضوع به خود کتاب ولایت فقیه و نیز مقاله ششم اصول فلسفه و روش رئالیسم، احاله می‌دهم.  

سحرخیزان:

اعتبار دو جور قابل تصور است:

یکی مانند چراغ راهنمایی که بر اساس نیاز مطرح می شود

یکی هم اعتبار بر اساس واقعیت‌های هستی مانند احکام الهی. 

درست است که امام زمان بصورت کلی فرموده‌اند ولی در واقع افرادی را برای این‌کار نصب می‌نمایند و اختیار شیعه را به آنها می دهند.

مثلاً مرحوم شاه آبادی مامور شد امام را برای این کار آماده کند یا آیت الله بروجردی و قبلی‌ها با عنایت امام زمان، امور بدست آنها سپرده می‌شد .

همانطور که خداوند با عنایت به ویژگی امامان آنها را منصوب می‌نماید، امام زمان هم با عنایت به ویژگی علما کار را بدست آنها می‌سپارد.

به قول آیت‌الله بهاء الدینی در مورد قضیه منتظری قبل از عزل فرموده بود بعضی‌ها میخواهند برای شیعه رهبر درست کنند، ولی خدا در اینکار نظر دارد و آنکه ما به او اعتقاد داریم سید علی می‌باشد.  

صادق دهقانی: 

این که خداوند یک نفر را پرورش میدهد، چیزی را اثبات نمی‌کند. خداوند همه را پرورش می‌دهد.

این افراد هستند که حسب عین ثابته خود، نوع تربیت خود را انتخاب می‌کند.

منتظری اگر از خود قابلیت نشان می‌داد می‌توانست ولی فقیه بشود نه اینکه خداوند مثلاً‌ آقا را بیشتر دوست داشته باشد.

شرایط احراز فقیه برای منتظری هم قابل تحقق است.(عدالت، تدبیر، شجاعت و ... ) اصلاً با این نحوه استدلال بر ولایت فقیه، دیگر چه فرقی میان ولایت فقیه با امامت معصوم و نبوت خواهد ماند؟

اگر ولی فقیه از عصمت به معنای مصطلح برخوردار نباشد- که نیست- این تقریر از ولایت فقیه، هیچ خاصیت تکوینی در عمل برای او به به بار نمی‌آورد.

اصلاً‌ سنت ارسال رسل و انزال کتب،‌ خود حاصل بداء است و در قضای اول الهی برنامه‌ای برای ارسال رسل نبوده است، اما بعداً به دلیل اختلاف انسان‌ها بداء رخ داده است.

سند ادعا: آیه « کان الناس امه واحده، فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق  لیحکم بین الناس فیما اختلفو فیه،‌ فما اختلف فیفه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم ... » بقره-213 در حقیقت در «امه واحده» بشر بدون «رسول»، به غیب سیر می‌کرده‌است. بدون «ولی فقیه» که به طریق اولی امکانش را دارد.

البته این امکان، امکان ذاتی است و ممکن است الان امکان وقوعی نداشته نباشد.(امکان نزدیک به هفت معنا دارد. امکان ذاتی ناظر به ذات موضوع است، امکان وقوعی به شرایط تحقق آن نیز ناظر است)

این قبیل تقریرها از ولایت فقیه که بیشتر هم از جانب استاد طاهرزاده و شاگردان ایشان مطرح می‌شود - به عنوان مثال در مباحث سلوک ذیل شخصیت امام خمینی یا در برنامه گره شبکه سه- اگرجه از یک نظر تا حدی زیبا هستند ولی با دلایل معرفت‌شناسانه صدرایی و نیز ادله نقلی، همه مخدوش و منهدم می‌شوند.

در هر صورت، باید بپذیرید که تقریر شما از ولایت فقیه با امام مقداری - نه چندان اندک- تفاوت دارد.

گر چه برخی از طرفداران این تقریر ابایی ندارند که بگویند ولایت فقیه به شکل کامل در کتاب ولایت فقیه منعکس نشده.

«وقتی می‌گوییم ولایتی را رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه‌السلم داشتند، بعد از غیبت فقیه عادل دارد،‌برای هیچ کس این توهم پیدا نشود که مقام فقها همان مقام افئمه علیهم اسلام و رسول اکرم صلی الله علیه و ْآله وسلم است. زیرا این جا صحبت از مقام نیست،‌بلکه صحبت وظیفه است. «ولایت» یعنی حکومت و اداره کشور . اجرای قوانین شرع مقدس،‌یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی بوجود بیاوردو او را از حد یک انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره،‌ برخلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه‌ی خطیر است. »

(ولایت فقیه ص 51)

- «نماز» یک حقیقت تکوینی دارد که «نماز صبح» تعین اعتباری آن حقیقت تکوینی در عالم ماده است. و شریعت به این معنا ریشه در حقیقت دارد. اما «ولایت فقیه» یک شی در میان تکوینیات عالم نیست. وجود ائمه علیهم السلام حقیقت غیبیه دارند. وجه الله هستند.

وقتی آدم در گل بود، علی علیهما السلام ولی الله بود. اما این گونه نیست که وقتی آدم[علیها السلام] در گل بود، آقا ولی فقیه بوده باشد!

ولایت فقیه، زاییده نیازهای ما در عصر غیبت است. در حقیقت، نیازهای شرعی ما علت قابلی برای جعل ولایت فقیه از سوی خداوند بوده است.

اگر ما دسترسی به ائمه می‌داشتیم، ولی فقیهی هم وجود نداشت.

در حالی که، حقایق غیبی و تکوینی وجودشان قائم به ما نیست. برخلاف امور اعتباری که بسته به نیازها و نقصان‌های ما بوجود می‌آیند.  

سحرخیزان:

1- در دعای شریف ندبه می فرماید بعد از اینکه زهد نسبت به دنیا و ما فیها را به انبیا شرط کردیم آن رسالت‌ها را به آنها دادیم از طرفی علما هم وارث انبیا هستند آنها هم برای اینکه بتوانند آن راه را ادامه دهند باید قابلیتی در آنها باشد به قول مولوی:  پس سلیمان همتی باید که بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو

2- اصلاً مایه اختلاف، انبیا بودند. به قول مولوی

طوطی قند و شکر بودیم ما

مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما

یعنی ما داشتیم زندگیمان را می‌کردیم، شما آمدید بحث معاد و زندگی اخروی را مطرح کردید و باعث اختلاف شدید.

3- مرحوم امام به شیخ نصرالله شاه آبادی فرموده بود: زمانی که پیش پدر شما درس می‌خواندیم پدر شما نقشه راه را برای ما ترسیم کرد و آقای بهجت من این مطلب را با دو واسطه از ایشان نقل می‌کنم حال درست نمی دانم در مکاشفه یا خواب مجلسی از علما را دیده بود که نشسته‌اند و امام بالای منبر است بعد آقا امام زمان تشریف آوردند و امام آمد پایین، آقا به رهبر عزیز امر کرد بالا برود، ایشان سختش بود، دوباره امر کرد، ایشان آمد پله اول نشست، آقا آمد دست ایشان را گرفت و برد پله آخر اگر امام زمان ناظر است و حاضر بیکار نیست و در نیابت خود دخالت می‌کند

4- مرحوم علامه تهرانی حرف خوبی می زند می فرماید مرجع کسی است که از جزییات به کلیات عبور کرده باشد و ولایت فقیه اگر ادامه ولایت ائمه است، از آن سنخ هم می باشد، کسی با فقه مصطلح بر کسی ولایت پیدا نمی‌کند بلکه از طریق آن فقه اعمال ولایت می‌کند.  

صادق دهقانی:

تصور می کردم که مشغول بحث استدلالی هستیم، اما استناد به اشعار و خواب و ... از جانب شما این تصور را مخدوش کرد.

هر چند بنده همه این خواب ها را می‌پذیرم ولی «تفکر» را نمی‌توان بر «خواب» بنا کرد.

آن شعر مولوی نیز درست است، اما باید دقیق به آن توجه بشود.

اتفاقاً در همان آیه «کان الناس ... » این بحث مطرح شده که دو اختلاف وجود داشت. اول اختلافی که مردم بنی خود درست کردند «فیما اختلفوا فیه» و خداوند انبیا را برای رفع اختلاف فرستاد.

این جا یک اختلاف لاحقی بین کسانی که منافعشان با حرف انبیا به خطر می‌افتاد و مومنین به وجود آمد.« و ما اختلف فیه » در این آیه از هر دو اختلاف سخن گفته شده.

مولوی فقط به اختلاف لاحق اشاره کرده‌است. از اختلاف سابق سخنی نگفته است.

البته اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد آیت ا.. شاه آبادی با حضرت حجت علیه السلام ارتباط داشته است. شیخ مفید که قضیه‌شان مشهور است.

ولی ولایت[تشریعی] به «فقیه» اختصاص دارد. هر فقیهی که «عادل» باشد. هیچ مقام معنوی در ولایت فقیه، شرط نیست.

ولایت فقیه هم مقام معنوی برای کسی به ارمغان نمی‌آورد. ولی فقیه یک نفر هم نیست. همه فقها هستند. اگر یک نفر از فقها قیام کنند، از سایرین ساقط می‌شود.

اینها هیچ کدام به این معنا نیست که خداوند در تدبیر امور جامعه به فقیه با امدادهای غیبی یاری نرساند. این دو تا بحث نباید خلط بشود.

من کان لله کان الله له

این [موضوع امداد] ولی فقیه و غیر ولی فقیه ندارد. در هر صورت، پیشنهاد حقیر مطالعه کامل کتاب «ولایت فقیه» و مقاله ششم «اصول فلسفه» است.

اگر خوانده‌اید و هنوز قانع نشده‌اید، عرایض بنده هم کمکی نخواهد کرد.

سحرخیزان:

به هر حال نظر من این است که امام زمان در هر زمان یک فقیهی را شرایط سپرده شدن امور بدست او را فراهم می‌کند و در این امر نظر دارد  

صادق دهقانی: 

خب این حرف که صد در صد درست است. اما موجب تغییر جایگاه «ولایت» فقیه از وعاء «اعتبار» به ساحت «تکوین» نمی‌شود.

مسلم حضرت حجت در تندباد بلاها زعیم شیعه را رها نمی‌کند، ولی با این عنایت حضرت ولی فقیه شأنی ورای عدالت و فقاهتی که ایشان دارند، نمی‌یابد.

وگرنه باید دیگر نیازی به امام زمان نباشد. زیرا امام زمان علیه السلام می‌توانند تا‌ آخر عالم، پشت پرده غیبت بایستند و از دور امور شیعه را تدبیر کنند! فتأمل!!  

سحرخیزان:

بحث بر سر این است که فقیه که بر مسلمین ولایت پیدا می کند چگونه است؟ 

از طرفی ما می گوییم «ولایت فقیه» ادامه ولایت رسول الله است، از طرفی شانی تکوینی برای او قائل نیستیم در صورتی که اگر نیک بنگری،

خداوند برای ادامه ولایت در زمان غیبت، کسانی را پرورش می دهد. و البته فرمود چون بهار رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از که جوییم از گلاب «گلاب»

درست است که «گل» نیست، ولی بی بهره از گل هم نیست.

آری ولایت کلیه الهیه و مظهر جمیع اسماء بودن چیزی‌ست و بهرمند بودن از ولایت چیز دیگر. 

بهر حال به من بگو ولی فقیه چگونه ولایت پیدا می‌کند اگر خود صاحب ولایت نیست؟ 

صادق دهقانی: 

«عدالت» و «فقاهت» مصحح[ و موجب] ولایت برای [یک] فرد است. چنین شخصی بنا به اذن الهی در حوزه تشریعی ولایت دارد. ممکن است در یک شخص خاص ولایت تشریعی با ولایت تکوینی جمع شود، ولی این قضیه ضروری نیست.

ولایت فقیه در حوزه تشریع است و لاغیر. اگر قرار باشد هرچیزی که ادامه یک چیز است تمام خصوصیات آن شی ابتدایی را داشته باشد، پس باید یک عصمت هم برای ولی فقیه قائل بشویم!

برای اینکه در بحث محل نزاع را گم نکنیم به این سؤال باید پاسخ صریح بدهیم. هم بنده هم شما. آیا ولی فقیه به خاطر از عنایات امام زمان معصوم می‌شود؟

جواب بنده: خیر

جواب شما: ؟؟

اگر می‌فرمایید بله، دلیل؟

(توجه داشته باشید که شعر و خواب به عنوان دلیل مطرح نشود!!) [زیرا] می‌خواهیم برای چندین میلیون شیعه نسخه بدهیم، نمی‌شود [که] با شعر قانع‌شان کرد.

توجه: در مورد [عصمت از] گناهان نزاعی نیست [که] ولی فقیه گناهی نمی‌کند، چون «عادل» است، بحث بر سر [عصمت از] «اشتباه» است. چون عصمت دو شأن دارد. عصمت از گناه، عصمت از اشتباه.  

سحرخیزان:

کسی را که امام زمان برای ولایت فقیه انتخاب می‌کند، یاری هم می‌کند. داستان شیخ مفید که فرمود شما در مقام فتوی باقی باشید، هر جا اشتباه کردید ما یاری می‌کنیم.

آن‌ دسته از افرادی هم که مانند امام اهل الهام و کشف و شهودند، که جای خود دارد. البته منظور از عدم اشتباه در مسائل جزئیه که ضرر به اسلام و مسلمین نمی‌زند نمی باشد، مثلاً تسیبحات [اربعه] را یکبار بگو یا سه بار. حالا ممکن است نظر امام [علیه السلام] سه بار باشد، مهم نیست ولی اینکه جنگ باید ادامه پیدا کند یا نه؟ آن دیگر به هدایت امام زمان نیاز دارد. 

شما در قضیه رفتن بزرگ مرد عرصه جهاد به لبنان، امام به صیاد فرموده بود: اگر یک قطره خون بیاید، من مسئولیتش را قبول نمی‌کنم و تصریح فرموده بود باید برگردند، ولی در ادامه فتح خرمشهر به ادامه جنگ راضی شد. درست است در ظاهر فرمود [بنا به نظر] کارشناسان، ولی کدام عادل عاقلی به حرف کارشناسانی که امروز ممکن است بگویند فردا ممکن است بگویند اشتباه کردیم، عمل می‌کند؟ الا اینکه [با] عالم غیب هماهنگ باشد [و] اشارتی از آن سو موید. 

صادق دهقانی: 

فرمودید که در مسائلی که اشتباه ولی فقیه به ضرر شیعه تمام می‌شود، امام زمان ولی فقیه را یاری می‌کند. نظیر این بحث در کتاب‌های اصولی ما تحت عنوان «قاعده لطف» مطرح شده و از شیخ انصاری به بعد،‌ [فقهایی] مانند [مرحوم] آخوند صاحب کفایه، خود امام، آقا هر چهار نفر این قاعده را مردود می‌دانند.

بنده هم ایضاً.( هر چند نعلین این بزرگواران هم نیستم[ که نامم کنار این بزرگان ذکر شود])

اجمال دلیل‌شان این است که هیچ لزومی ندارد که حضرت حجت، ولی فقیه را راهنمایی کند و حتی اگر شیعه هم از این بابت ضربه بخورد مسؤلش خود شیعیان هستند، چون با گناهان‌شان باعث غیبت شده‌اند و الان از امام محروم شده‌اند.

دوم اینکه اگر می‌خواهیم به روایات استناد کنیم باید همه روایات را با هم ببینیم. استدلال به فرمایش حضرت حجت خطاب به شیخ مفید چون در کنار روایات و ادله عقلی نیست مخدوش است.

البته این مطلب هم جالب است که امام و آقا که خودشان فقیه و اصولی‌اند این قاعده را نمی‌پذیرند ولی بعضی غیرفقهای ما اصرار عجیبی بر این قاعده می‌کنند.

سؤال بنده را پاسخ بفرمایید: با این تقریر از موضوع [ولایت فقیه، دیگر] چه نیازی به ظهور حضرت [حجت] هست؟

حضرت در مسائلی که لطمه به اسلام می‌خورد ولی فقیه را تا قیامت راهنمایی کنند، در بقیه مسائلی هم لطمه‌ای به اسلام وارد نمی‌شود، جای نگرانی نیست. چون بدون حضرت هم به اسلام و جامعه مسلمین لطمه نخورده [است]!!  

سحرخیزان:

اولاً امام خود به فرزند مرحوم شاه آبادی فرموده بود پدر شما نقشه راه را برای من مشخص کرد. 

ثانیاً به آیت الله بهاءالدینی فرموده بود: همه چیز در اختیار من است و خودم در اختیار خودم نیستم. که مرحوم بهاء الدینی فرموده بود ظاهراً منظورشان ولایت تکوینی است و وقتی آن مرحوم به او فرموده بود در قم بمانید و به تهران نروید، فرموده بود: مآمورم.

و امام در نجف به طلبه‌ای که به امام گفته بود: اینکه شما می گویید شاه باید برود کاریست نشد و امام سکوت نموده بود، دوباره طلبه اصرار بر حرف کرده بود، امام با ناراحتی فرموده بود: یعنی امام زمان خلاف می گوید

و جریان شکستن حکومت نظامی و اقای طالقانی هم که معروف است و یکی از راویان آن مرحوم شهید مطهری‌ست. و آقا تهرانی بیان نموده بود زمانی بعد از 22 بهمن یکی از سال‌ها خدمت آقای بهجت رسیده ایشان فرمود: راهپیمایی چگونه بود؟

 گفتم: بحمدالله خوب بود. 

فرمود: آیا به نظر شما همه آنهایی که آمدند امام و انقلاب را قبول دارند؟ 

گفتم: نه فرمود: آن ولایت امام است که آنها را به خیابان می کشد. و شبیه همین حرف را هم مرحوم آیت الله بهاء الدینی فرموده بود. و اما آقای خامنه‌ای خود[شان] به سید حسن نصرالله فرموده بود من هر وقت به بن بست می رسم می‌روم جمکران و مطمئنم راه حلی به نظرم می رسد و جریان مکاشفه آیت الله بهجت قبل از ایام فتنه و راهنمایی آقای خامنه‌ای که [آقای] ری شهری در کتاب خود آورده است.

و نیاز به ظهور از آن جهت است که آن بزرگوار باید بیاید تا تحت اسم الله جامعه بشری را به سوی الله ببرد و انسان را به حقیقت خود که همان علم الاسماء می باشد نزدیک فرماید و خدا رحمت کند [امام] خمینی را که می فرمود: زمانی که آن بزرگوار بیاید اولیاء الهی هم به مقام عدالت ( که منظور برزخیت کبری است ) می رسند.

و چه خوب فرمود شیخ عطار علیه الرحمه:  صد هزاران اولیا، روی زمین

از خدا خواهند مهدی را یقین

*****

یا الهی، مهدی ام، از غیب آر

تا جهان عدل گردد آشکار

جهان عدل در لسان عرفا همان برزخیت کبری است و شاهد هم آن است که می فرماید صد هزاران اولیا مردم عادی را نمی فرماید.  

صادق دهقانی:  

خب همین وظیفه که یک نفر جامعه را تحت اسم الله جلو ببرد، آیا از عهده ولی فقیه - بما هو ولی فقیه- بر می‌آید یا نه؟(تأکید می‌کنم از آن جنبه که ولی فقیه است)

اگر آری چه نیازی به ظهور حضرت حجت؟

اگر نه پس معلوم می‌شود که ولی فقیه، ولایت تکوینی ندارد که نمی‌تواند در نفوس تصرف کند.

این که امام [خمینی] به ولایت تکوینی رسیده بوده است، چه ربطی به ولی فقیه بودن ایشان دارد؟

آیت الله قاصی هم برخی از این مراتب ولایت تکوینی را داشته‌اند. هیچ تلازمی بین ولایت فقیه که یک امر اعتباری است و ولایت تکوینی که اولیا الله دارند نیست.

ممکن است گاهی اوقات در یک نفر جمع شود، کما اینکه در امام این اتفاق افتاده، و ممکن است که جمع هم نشود.

خرما ممکن است سیاه باشد و شیرین. ممکن است سرخ باشد و شیرین. در خرما بودن رنگ سیاه شرط نیست.

برای اینکه فقیهی ولایت پیدا کند،‌ فقط عدالت و فقاهت شرط است. هیچ مرتبه‌ای از مراتب ولایت تکوینی شرط نیست.

دلیل بنده: چون وظیفه ولی فقیه اجرای احکام اجتماعی اسلام است.(مطابق ادله اثبات ولایت فقیه)

و اجرای احکام اجتماعی اسلام، ولایت تکوینی نیاز ندارد.

ظاهراً تلقی شما از نقش ولی فقیه در زمانه غیبت چیزی بیش از این است.

اگر این است، دلیل‌تان را بفرمایید. 

سحرخیزان:

ببین برادر نباید خلط مبحث کرد. اگر ولی فقیهی مظهر اسم الله باشد که همان امام زمان است این چه ربطی دارد به اینکه شخصی مظهر اسم الله نباشد، ولی از ولایت بهرمند؟ 

منظور عطار در ان شعر همین است که اولیا که صاحب ولایت هستند دنبال آن ولایت کلیه الهیه که همان مظهر اسم الله هست می باشند تا بوسیله او به تعادل برسند. و جالب است که او باید ظاهر باشد تا چنین نتیجه‌ای بدهد. با اینکه عرفا به مقامی می‌رسند که قلبشان تحت فیوضات آن بزرگوار واقع می شود به قول آقای قاضی می فرماید: کور باد چشمی که هر روز به جمال آن بزرگوار نیفتد ولی آنکه او در صحنه حاضر باشد نتیجه‌ای دیگر دارد.

در مجموع، نظر من در مورد زمان غیبت این است که در هر زمانی خداوند کسی را برای سرپرستی شیعه تریت می‌کند و کار را به او می سپارد و امام زمان هم او را یاری می‌فرماید و او لازم نیست که سرور اولیاء زمانش باشد، بلکه باید در مجموع، مناسب سرپرستی مکتب تشیع باشد.

شاید آقای بهجت از لحاظ عرفانی خیلی بالاتر از آقای خامنه‌ای بود، ولی او ولی الله اعظم است که تشخیص می دهد در کل خامنه‌ای بدرد رهبری می‌خورد. و جالب این است که عارفی مانند آیت الله بهاالدینی خود را تحت ولایت آقای خامنه‌ای می‌داند که وقتی به او می‌گوید برو بیمارستان با اینکه ایشان هیچ راضی به این کار نبود، فقط به خاطر اینکه ایشان فرموده بود می روند.  

صادق دهقانی:  

سؤالی که پاسخ‌ داده نشد: آیا با همه این اوصاف و نقل‌قول‌های طولانی و خاطراتی که شما نقل فرمودید، ولی فقیه از اشتباهات مصون می‌شود؟(اشتباهاتی که به جامعه مسلمین ضربه می‌زند) اگر می‌شود دیگر چه نیازی به امام زمان؟! 

سحرخیزان:

بله حفظ می شود. نیاز به امام زمان هم همانی که گفتم.  

صادق دهقانی:  

« امام زمان، ولی فقیه را از اشتباهاتی که منجر به آسیب به مسلمین می‌شود، حفظ می‌کند». این جمله تنها یک ادعاست. هنگامی که از شما دلیلی بر این ادعا می‌خواهم تنها به تکرار آن و یا حداکثر به همان‌گویی این ادعا با استفاده از تعابیر دیگر بسنده می‌کنید.

این کار در علم منطق، صنعت «مغالطه نامیده می‌شود. این مغالطه است که در هنگام استدلال،‌ مدعا را تکرار کنیم. به این نام «مصادره به مطلوب» می‌دهند.

کسی چون من می‌تواند ادعا کند که اگر این چنین است که شما می‌فرمایید، پس حضرت حجت به ولی فقیه کمک کنند تا خود ولی فقیه جامعه را به اسم الله سیر دهد و در این راه هم هر جا اشتباهی سر بزند حضرت حجت ولی فقیه را حفظ خواهد کرد!!

شما رفتید ولایت فقیه را از اعتباری بودن به در بیاورید و متعالی‌اش کنید و تکوینی، ولی کاری می‌کنید که دیگر هیچ نیازی به امام زمان نخواهد بود.

البته از بیان این مطلب اباء دارید ولی نتیجه سخنان شما این خواهد بود. نتیجه یک استدلال به دست ما نیست که از آن دست بکشیم.

مقدماتی که شما فراهم می‌کنید، ناچاراً به این نتیجه خواهد رسید.

البته می‌توانیم در مقدمات‌مان تأمل کنیم و ببینیم کجا خطا کرده‌ایم و در آنها تجدیدنطر کنیم ولی نه این که با حفظ همه مقدمات، زیر بار نتیجه نرویم.  

سحرخیزان:

مطلب را این دفعه اینطور بیان می‌کنم:

امامان شیعه به عنوان خلفای الهی وظیفه داشتند بر اساس شریعت محمدی صلی الله علیه و علی اله بشریت را به سوی الله رهنمون شوند، ولی چون مردم مانع از این شدند که کار سرپرستی بدست آنها بیفتد و حکام ستمگر آنها را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند، خداوند حکیم صلاح دید آخرین آنها مهدی صلوات الله علیه را از دسترس خارج کند تا زمان مناسب برای ظهور او فراهم شود.

حال نقش علما و ولی فقیه در آن بود که زمینه را برای ظهور آن بزرگوار فراهم نمایند. منتها چون فقه و عقل عالم عادل کافی نیست، برای اینکه جامعه شیعی از گردنه ها عبور نماید، حتما به یاری ان امام غائب حاضر نیاز می باشد. در اصل همان امام به اعتبار اسم هادی جامعه را هدایت می‌کند - ظهور هدایت او از طریق علما -به سوی ظهور اسم الله که خود مظهر اوست.  پس او اشخاصی را هدایت و تربیت می‌کند برای آنکه بتوانند در زمان غیبت کا را بدست بگیرند و آنها را یاری می‌کند تا بتوانند وظیفه خود را انجام دهند تا شرایط ظهور اسم الله که همان امام معصوم است فراهم شود.  

صادق دهقانی:  

حالا می‌توان بحث را ادامه داد. منتها باید نقاط اشتراک و اختلاف‌مان را مشخص کنیم. بنده با دقت، این نظر اخیر شما را خواندم. تمام آن را قبول دارم جز دو مورد:

الف- فرمودید :«چون فقه و عقل عالم عادل کافی نیست برای اینکه جامعه شیعی از گردنه ها عبور نماید» دلیل‌تان برای اینکه فقه و عقل کافی نیست، چیست؟

ب- چه لزومی دارد امام زمان به عنوان تجلی اسم هادی، هدایت‌های خود را «فقط»- تأکید می‌کنم فقط- به ولی فقیه و یا علما بدهد؟

آیا محال است که حضرت حجت صلاح را در این ببینند که یک مطلب حیاتی را که حیات مسلمین را به خطر می‌اندازد به ولی فقیه نگویند و در عوض به یک فرد عادی - فرض کنید صادق دهقانی- و یا تعدای از افراد عادی جامعه بگویند، تا این مطلب مهم از زبان این فرد یا افراد عادی بیان شود؟!

فرض کنیم که لزوم این کار هم به این دلیل باشد که حضرت حجت می‌دانند که رشد فکری جامعه در این است که این حرف مهم و خطیر از زبان ولی فقیه و یا حتی علما بزرگ بیان نشود، بلکه برای اینکه شرایط برای ظهور حضرت فراهم بشود، لازم است حتماً یک فرد عادی این حرف را بزند؟!

آیا چنین فرضی محال است؟

به عبارت بهتر اگر حضرت حجت تجلی اسم هادی است - که هست- چگونه و با چه استدلالی می‌توان هدایت‌ها را به ولی فقهی و یا علماء محدود [ و منحصر]کرد؟

چه منعی دارد که در یک مورد خاص این هدایت به ولی فقیه و علما داده نشود و از راه دیگری جامعه هدایت شود؟!

منع عقلی و نقلی این موضوع چیست؟

اگر محال است، دلیل‌تان را بفرمایید و اگر آن را محال نمی‌دانید، طبق قاعده « اذا جاء الاحتمال بطلت الاستدلال»، تمام سخنان شما، نقض می‌شود.

تمنای جدی ام این است که در همین دو محل نزاع و اختلاف به صورت جدی گفت و گو کنیم و فعلاً به سایر مباحث وارد نشویم. 

سحرخیزان:

الف - محدودیت فقه به محدودیت عقل بر می گردد چون فقیه برای استنباط احکام از روایات به عقل نیاز دارد. محدودیت عقل هم که واضح است. هم در فلسفه، عقل بررسی شده[است، و] هم حکمای اسلامی و عرفا و در کل عقیده آنها این است که: اگر عقل جزوی تحت اشراق عقل کل واقع نشود، مانند خر در گل می ماند و سیره علما بزرگ هم دلیل بر این می باشد که در شرایط سخت از طریق توسل رفع مشکل می کردند. 

مثلاً مرحوم میرزای شیرازی در قضیه تنباکو و ... ، که می توانید به زندگینامه آنها رجوع کنید.

آقای خامنه‌ای هم خود فرموده بود هر وقت به بن بست برسم می‌روم جمکران - در جریان انتخاب منتظری عده‌ای از عقلا دور هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که او مناسب است بعد آن شد که شد، ولی در باره آقای خامنه‌ای از عقلی که تحت اشراق عقل کل بود - یعنی امام - کمک گرفتند و گزینه مناسب انتخاب شد. ب- درست است که هدایت امام زمان شامل حال همه می شود ولی خود آن بزرگوار مردم را در زمان غیبت به «روات حدیث» رجوع داده و آنها را پناه مردم قرار داده و چون این مسئولیت به عهده آنهاست در گردنه‌ها هم مردم از آنها انتظار دارند و از آنها حرف[ها] را می پذیرند. 

حال اگر امام به یک فرد عادی بگوید چون آن جایگاه را ندارد حرفش اثر ندارد. چون آن مرجع هم نمی‌اید بگوید که امام زمان گفت، بلکه می گوید اینطور عمل کنید. اگر اصرار شود قضیه را می‌گوید مثل جریان شکست حکومت نظامی. که وقتی عده‌ای از خواص شنیدند، سخت مخالف بودند.

مرحوم مغفور طالقانی با امام تماس گرفت و مخالفت خود و خطر کار را اعلام نمود و بعد از اینکه امام اصرار او را دید، فرمود: اگر این دستور از جایی دیگر باشد، باز هم میگویی نه؟  

صادق دهقانی:  

الف- یک،‌خب اگر عقل محدودیت دارد،‌ تمام استدلال‌های شما مخدوش است، چون شما دارید با بنده بحث عقلی می‌کنید و در این صورت من نمی توانم به سخنان شما اعتماد کنم!

مگر اینکه ادعا کنید که این مطالب به شما الهام و اشراق شده که در این صورت هم این اشراق فقط برای شما معتبر است و نمی‌توانید به هیچ کس دیگر این مطالب را توصیه کنید.

دو دیگر اینکه آن بحثی که در فلسفه و عرفان تحت اشراق آمده بحث درستی است اما هیچ فیلسوف یا عارفی این اشراقات را منحصر و مختص به فقیه یا علمای دین نکرده است.

در دستگاه عرفان، راه اشراق و کشف برای همه باز است. فقط پیش‌شرطی دارد که همانا تقواست.

سوم اینکه چه کسی گفته در ماجرای منتظری، محدودیت عقل موجب این اشتباه شد؟

مگر عقلاء همواره با عقل قضاوت می‌کنند؟

آیا پیش نمی‌آید که یک عاقلی با قوه وهمیه قضاوت کند؟

اشتباه عقلاء را پای عقل گذاشتن، مثل این است که بگوییم چون علمای منطق گاهی اوقات مغالطه می کنند، علم منطق محدودیت دارد!

ب- البته حرفی که از دهان فقیه بیرون می‌آید، اثر ظاهری بیشتری دارد تا از زبان یک فرد غیر فقیه. ولی این در حوزه «ظاهر» و زودگذر است.

ولی اگر اثر «باطنی» و چندین ساله یک حرف را بخواهیم بررسی کنیم، دیگر بحث فقیه و غیر فقیه مطرح نیست. فارابی، ابن سینا و ابن عربی، هیچ کدام به معنای متداول مصداق «رواه حدثنا» که حضرت حجت فرموده‌اند، نیستند ولی در زندگی امروز ما و در تحقق انقلاب اسلامی نقش اساسی دارند.

افکار این متفکرین در زمان خودشان از جانب فقهای مصطلح نه تنها مطرح نشده بود، بلکه گاه مورد طعن هم قرار می‌گرفته‌اند. افکار متعالی که این متفکرین دارند هیچ وقت از زبان یک فقیه به معنای مصطلح مطرح نشده. یا باید منکر خروار خروار معارفی که در کتاب فتوحات ابن عربی است بشویم، یا باید بپذیریم که هدایت اسم هادی - که حضرت حجت است- شامل غیر فقیه هم می‌شود و البته هشت صد سال بعد از زبان یک فقیه بزرگ - امام- هم مطرح می‌شود.

مسأله مهم‌تر این که در بسیاری از بحث‌ها میان فقها اختلاف بوجود می‌آید، این جا چه چیزی باعث خواهد شد که مردم میان فقیهی که مطلب را درست فهمیده و اویی که نفهمیده تفاوت قائل شوند؟

اگر بگویید که امام زمان مردم را راهنمایی می‌کند، خواهم گفت که در جایی که حرف از دهان غیر فقیه هم صادر می‌شود، اگر امام زمان می‌توانند قلوب مردم را راهنمایی می‌کند که حرف او را بپذیریند. 

سحرخیزان:

اگر عقل محدود نبود و زوایای امور بطور کامل برایش روشن بود، خوب این همه اختلاف مطرح نبود. عقل از قوای نفس است و تا وقتی نفس در حجاب و اسیر تن و دنیای ماده است، عقل هم همین مشکل را دارد و اختلاف ما از همین جا ناشی می شود که ما از پشت هزاران حجاب به مسائل نگاه می کنیم و همین مقدار هم که می فهمیم به مدد احادیث و روایات و قرآن است که نازله عقل کل می باشند و عقل ما به مدد انوار عقل کل راه پیدا می‌کند. 

البته تا جائی که بتواند خود را از موانع عبور دهد حتی فلسفه ملاصدرا زمانی به تعالی رسید که خود را تحت انوار قرآن روایات و کشف اهل عرفان قرار داد. مسائلی مانند حرکت جوهری و وحدت شخصی وجود ابتدا از طریق کشف به مدد توسل به حضرت معصومه و سایر ائمه برای او حل شد. 

حتی در برهانی کردن آنها هم از آن ذوات مقدسه استفاده کرد. اینکه می فرمایی اشراق یا مدد غیبیه منحصر به فقیه نیست، درست است.

منتهی حرف من این است که فقیه اولاً از احادیث و قرآن استفاده می‌کند که این خود مدد ائمه و قرآن است، اگر این احادیث و قرآن نبود، فقیه برای اداره جامعه چه می توانست بکند؟ همان میشد که بسر غرب بریده از وحی آمد. 

ثانیاً مسائلی پیش میاید که خود نیاز به مدد مستقیم حضرات معصومین مخصوصاً حضرت حجت سلام الله علیهم اجمعین دارد. 

فرزند اقای بهجت می فرمود: همان اوایل رهبری آقای خامنه‌ای ایشان ملاقاتی با پدر ما داشتند اقای بهجت به او فرمود اگر ملتزم به آنچه از شرع میابی باشی - البته بدین مضمون- ضمانت می‌کنم که شما را تنها نگذارند. یعنی آنچه از روایات و قرآن که خود تحفه‌های غیبیه هستند، یافتی عمل کن. آنجا که به بن بست می رسی، یاریت می‌کنند

و در قضیه 18 تیر -که آیت الله حسن زاده فرموده بود قبل از واقعه به آقای صمدی که واقعه‌ای در شرف وقوع است که اگر دستی از غیب برون نیاید و کاری نکند ایران از بوسنی بدتر خواهد شد و فوق العاده ایشان نگران بودند-آقای حاجتی بیان می کرد تعدادی از بچه های سپاه نزد یکی از عرفای قم رفتند (ظاهرا منظورشان اقای بهجت علیه الرحمه بود) و بیان کردند، تهران دارد از دست می رود ایشان فرموده بود: نگران نباشید آقای خامنه‌ای موید به عنایت امام زمان هستند و حضرت سه روزه قضیه را جمع می‌کند. منظور من در کل این است که آن فقیهی که در صدر قرار می‌گیرد به عنایت امام زمان است و از یاری او هم در اداره جامعه بهرمند می باشد.  

صادق دهقانی:  

از قضا این سخن « اقای بهجت به او فرمود اگر ملتزم به انچه از شرع میابی باشی - البته بدین مضمون-ضمانت میکنم که شما را تنها نگذارند» مؤید ادعای بنده است که اشراق به یک نفر مشروط به ولی فقیه بودن نیست. مشروط به این است که یک نفر اهل «تقوا» باشد.

البته از نظر بنده چون نقش ولی فقیه فهم و اجرای احکام اسلام است، اگر هیچ اشراقی هم به او نشود، باز هم اشکالی ندارد.

چون متد فقه جواهری حجیت دارد. حجیت یعنی خداوند کسی که از این راه برود را مؤخذه نمی‌کند.

1 - از شما پرسیدم که آیا امکان ندارد که در یک قضیه‌ای به ولی فقیه اشراق نشود و در عوض این اشراق به غیر ولی فقیه شود؟ فرمودید: «هدایت امام زمان شامل حال همه می شود ولی خود ان بزرگوار مردم را در زمان غیبت به روات حدیث رجوع داده و انها را پناه مردم قرار داده و چون این مسئولیت به عهده آنهاست در گردنه ها هم مردم از آنها انتظار دارند و از آنها حرف را می پذیرند حال اگر امام به یک فرد عادی بگوید چون آن جایگاه را ندارد حرفش اثر ندارد»

بنده هم عرض کردم که البته اثر کوتاه مدت بر کلام غیر فقیه بار نمی‌شود، ولی اثر درازمدت که دارد. به این سخن چه جوابی می‌دهید؟ شما این حرف بنده را نقض نکردید. لابد پذیرفته‌اید که سکوت کردید.

2 - شما نسبت به این مطلب که تقریر شما از ولایت فقیه با آنچه در کتاب ولایت فقیه امام آمده است تفاوت جدی دارد،‌ سکوت کردید. پس لابد این تفاوت را قبول دارید.

3 - اصل قاعده لطف زیر سؤال است و شما آن را ثابت نکردید.

4 - شما منحصر کردن اشراقات الهی را به ولی فقیه ثابت نکردید. نه لزوم اشراق به ولی فقیه- بما هو ولی فقیه و نه به عنوان یک فرد مهذب که هدایت الهی شاملش می‌شود- نه انحصار آن به ولی فقیه، هیچ کدام را ثابت نکردید.

5- نفرمودید وقتی ولی فقیه می‌تواند جامعه را به سمت زندگی توحیدی ببرد و در این راه به اشتباهاتی که به کیان مسلمین ضربه می‌زند، دچار نمی‌شود، دیگر چه نیازی به امام زمان؟ نفرمودید که چرا با مبنای شما خود ولی فقیه نمی‌تواند با استعانت از اشراقات مردم را به اسم الله سوق بدهد؟!

برای این 5 مورد جز نقل خاطرات آیات عظام که هیچکدام، برای ما حجت نیستند و روز قیامت نمی توانیم به آنها استناد کنیم، چه پاسخی دارید؟ 

سحرخیزان:

بهتر است یکی یکی جلو برویم. 

در مورد جمله اول: اینکه می فرمایی اشراق منحصر به ولی فقیه نیست، ما از اول قبول داشتیم. بعد من نگفتم حتما باید به ولی فقیه اشراق شود. گفتم حتماً از ناحیه امام زمان یاری می شود، چون در بعضی جاها حفظ تشیع منوط به کمک اوست. که مثالهایی عرض شد حال یا از طریق اشراق یا از طرق دیگر مثل تشرف که در مورد اسد ابوالحسن اصفهانی و سید بحر العلوم زیاد بیان شده یا مثل شیخ مفید و ... . اول این مساله را حل کنیم تا مسائل مطرح شده دیگر را بیان کنیم.  

صادق دهقانی:  

فرمودید :«من نگفتم حتما باید به ولی فقیه اشراق شود گفتم حتما از ناحیه امام زمان یاری می شود چون در بعضی جاها حفظ تشیع منوط به کمک اوست» مگر امام زمان تعهد داده که شیعه را حفظ کند؟ این که امام زمان حتماً شیعه را حفظ می‌کند، بنا به قاعده لطف درست است، ولی مسأله این است که قاعده لطف محل اشکال است.  

سحرخیزان:

آری. وظیفه حقیقی اوست. چون فلسفه امامت، حفظ شریعت و دیانت می‌باشد. حال که [امام] غائب است وظیفه از او ساقط نمی شود. و چون مردم را به «روات حدیث» سوق داده، پس آنها را -بطور عموم- و آن کسی که در هر زمان بیشتر کار به عهده اوست -بطور خصوص- یاری می‌کند. همان طور که وقتی ائمه علیهم السلام خود در جامعه عهده‌دار امر بودند، خداوند آنها را یاری می نمود، نسبت امام زمان به فقها، مانند نسبت خداوند به ائمه هست. هرچند هر چه هست از ناحیه خداوند است.  

صادق دهقانی:  

وظیفه امام زمان چه در حضور و چه در غیبیت حفظ «شریعت» و «دیانت» است.

این وظیفه این قدر حیاتی است که گاه در قضیه‌ای مانند عاشورا امام معصوم علیه السلام جان شیعیان و حتی جان مبارک و پاک خود را برای آن قربانی می‌کند.

«شریعت» و «اسلام» غیر از «متشرعین» و «مسلمین» است، چنان که «وجود» غیر از «موجود» است.

مبادا «دیانت» و «متدینین» را یکی بیانگاریم که در این صورت مغالطه عدم تکرار حد وسط رخ خواهد داد.

نتیجه: وظیفه امام زمان لزوماً حفظ مسلمین نیست.

حتی اگر تمام مسلمانان هم از دین دست بکشند یا کشته شوند، چون یک نفر در زمین باقی می‌ماند که خداوند را بندگی کند - و آن وجود مبارک خود حضرت حجت است- فلسفه حیات زمینی هم نقض نمی‌شود. وظیفه امام معصوم علیه السلام در [زمان] حضور، پیاده کردن احکام اسلام است. و در غیبت این وظیفه را به فقها می‌سپارد. راه آن را هم اجتهاد قرار داده.

وظیفه اهل البیت [علیهم السلام]، «القاء اصول» بوده و وظیفه فقها، «کشف فروع از این اصول» است.

اگر فقها در این راه - راه کشف فروع از اصول- به خطا افتادند و دچار اشتباه شدند و به این دلیل حیات اجتماعی مسلمین دچار خطر شد، گناه آن به گردن ماست که با گناه خود مسبب غیبت امام شده ایم و کاری کرده‌ایم که دست‌مان از حقیقت دور شود.

اگر می‌خواهیم شیعه حفظ شود، باید گناه نکنیم و از خود قابلیت نزول فیض نشان دهیم.  

سحرخیزان:

همه حرف شما را قبول دارم، غیر از قسمت آخر. که این را، هم بسیار تنگ نظری می دانم، هم خلاف آنچه تا حال واقع شده است و آن بزرگوار در آن توقیع فرمود: «که اگر ما شما را یاری نکنیم، دشمنان مانند گرگ شما را نابود می‌کنند»

حال، جواب بده عده‌ای برای خدا برای حفظ آیین تشیع قیام کنند، انقلابی تشکیل دهند در رأس آن انسان جامع الشرائطی قرار گیرد، مرد و مردانه به میدان بیاییند و بعد از همه طرف دشمنان داخلی و خارجی آنها را احاطه کنند، حتی سیم خاردار را از آنها دریغ کنند و آنها در تنگا واقع شوند بعد امام زمانی خلیفه خدایی صاحب اصلی شیعه در کنار آنها باشد بتواند کمک کند بعد بی خیال از کنار آنها رد شو و بگوید چشم شما کور خوب است گناه نکنید!  زهی تنگ نظری زهی برداشت کج و غلط!

 آری در قران فرمود هر کس مرا یاری کند او را یاری می‌کنم آن مراجعی که صادقانه برای حفظ تشیع تلاش می‌کنند بر خلاف تنگ نظرانی مانند شما از ناحیه آن بزرگوار یاری می‌شوند، همانطور که تا حال یاری شده‌اند و تاریخ تشیع گواه بر این موضوع است.

آری اگر در 18 تیر و در فتنه 88 در مساله کردستان در جنگ تحمیلی و الی اول، یاری امام زمان شامل حال علما و تشیع نشده بود امروز چیزی به عنوان تشیع وجود نداشت.  

صادق دهقانی:  

البته گوینده حرف‌ها مهم نیست و باید به «ما قال» نگاه کرد، ولی خب آن بند آخر سخنانم، خلاصه استدلال سید رضی و شیخ در «رسائل» در نقد قاعده لطف بود.

تا هر وقت که به قواعد دهه شصتی بودن پایبند باشیم و «حب دنیا» را - که رأس کل خطیئه است- از دل بیرون کرده باشیم، نجات‌ها هم یکی پس از دیگری می‌رسد و زمین محل نزول فیوضات الهی می‌شود،

ولی اگر سودای «پیشرفت در دنیا» در سرمان افتاد و میل به «غربی شدن» پیدا کردیم و به فرهنگ یهود و نصارا نزدیک شدیم، اعمال خوب گذشته ما هم از بین می‌رود.

بحمدالله که شما از تفسیر آیه « یا ایهاالذین آمنو لاتتخذو الیود و النصارا اولیاء... (مائده-51) مطلع هستید. گمانم شما خدا را هم به تنگ نظری متهم خواهید کرد که چطور به اهالی بدر و احد هشدار می‌دهد - و بلکه باید گفت تشر می‌زند!- که نزدیکی به یهود و نصارا موجب حبط اعمال‌شان خواهد شد! (البته این برداشت من نیست، سخن علامه در المیزان است. ان شاء الله تصمیم دارم در نشریه مبشر صبح خلاصه سخن علامه را به زبان ساده، تشریح کنم، تا همه بدانند خدا با کسی شوخی ندارد)

گمان نمی‌کنم [که] امت ما از امت رسول الله بالاتر باشد، که در آن بعد از پنجاه سال سر فرزند خدا را بر سر نی بردند.

آنها که رسول را دیدند، آن شدند، ما که خمینی دیدیدم بیشتر محافظت نخواهیم شد.

چرا که خدا با هیچ قومی عهد نبسته. اگر ما دست از جانبازی در راه خدا بر داریم، خداوند رسالتش را به قومی دیگر می‌سپرد.

اگر به دستور قرآن پشت کنیم، بعید نیست که پایگاه بعدی شیعه جنوب لبنان باشد و نه ایران. (البته لبنان صرفاً یک مثال است و در مثال مناقشه نیست)

نفرمودید این موضوع که حضرت حجت در یک زمینه خاص هدایتش را به شخصی غیر از ولی فقیه و یا علماء بدهد تا در درازمدت این هدایت به جامعه برسد- مانند آنچه که در مورد ابن عربی و فارابی رخ داده- آیا اشکالی دارد یا نه؟

آیا امکان ندارد که حضرت حجت صلاح ببینند که این هدایت در درازمدت به شیعه برسد؟

مثلاً ولی فقیه کنونی را راهنمایی نکنند، و هدایت را در یک امر خاص به دو تا ولی فقیه بعدی بدهند؟!

و فرض کنیم که با این کار حیات شیعه، به خطر می‌افتد ولی در نهایت حفظ می‌شود(مانند قضیه دیوار کجی که نقل کرده‌اند)

و توجه داریم که ان شاء الله که آقا تا زمان ظهور ولی ما هستند، ولی در مقام ذهن و فرضیه سخن می‌گوییم.  

سحرخیزان:

اینکه می فرمایی خدا با کسی شوخی ندارد، مطلبی است درست. مسلم است خدا در زندگی فردی و اجتماعی ما تا زمانی ما را یاری می‌کند که در جهت رضای او حرکت کنیم و ما را عقیده بر آن است که زمانی امدادهای غیبی نازل می شود که ما آنچه در توان داریم به صحنه آوریم خلوص داشته باشیم به وظیفه خود عمل کنیم آن وقت خداوند کاستی های ما را جبران می‌کند و ما را یاری می فرماید. منتها خدا با تسامح هم با ما رفتار می‌کند میلیمتری با ما حساب نمی‌کند و به ضعف‌های ما واقف است شما جنگ بدر احد و حنین را با هم مقایسه کنید

در جنگ بدر تعدادی کمی مسلمان در رکاب رسول خدا به میدان جنگ آمدند و خداوند چنان با حضور ملائکه آنها را یاری فرمود که حتی در منابع تاریخی از زبان مشرکین حضور ملائکه گزارش شده و در قران هم آمده در احد آن غفلت صورت گرفت، خدا یاری نفرمود شکست خوردند. ولی آن شکست کلیت اسلام را به خطر نمی انداخت. 

حال بیا سراغ حنین در جنگ حنین. کنار مسلمانان مدینه تعداد زیادی تازه مسلمان مکه هم حضور داشتند جنگ سختی بود مسلمانان فرار کردند، الا عده قلیلی ولی در آن جنگ خداوند با امدادهای غیبی و تصرفات ملکوتی پیامبر جنگ را به پیروزی رساند، چون اگر مسلمانان در آن جنگ شکست می‌خوردند، کل اسلام به خطر می‌فتاد.  پس خداوند با تسامح رفتار کرد.

 در جریان حضرت سیدالشهدا اولاً شیعه عده قلیلی بود آن هم شیعه که فقط اهل البیت را قبول داشته باشد، چون شیعه عراق به چند گروه تقسیم می‌شد ولی در علم خداوند گذشته بود که شهادت امام حسین باعث بقای اسلام می‌باشد و حرارتی خونی در رگهای جامد شیعه خواهد جاری نمود که تا ظهور مهدی ادامه پیدا خواهد کرد

و شما با ما هم عقیده هستی که این انقلاب و ده سال جنگ به مدد کربلا پیروز گشت. در نتیجه تا وقتی ولی فقیه در مسیر رضای خدا گام بردارد و عموم تشیع به حکومت دینی علی رغم کاستی‌ها راضی باشند - حساب خواصی خائنی مانند رفسنجانی و خاتمی جداست -یاری خداوند شامل حال ولی فقیه و امت اسلامی می‌گردد.  و شما دیدید که گریه‌های رهبری در خطبه های بعد از انتخابات و توسل به قلب عالم باعث پدید آمدن 9 دی گردید.

چون عموم مردم ما حکومت دینی را می‌خواهند، اگر هم به معضلاتی گرفتارند، نتیجه خیانت خواصی مانند رفسنجانی می باشد - به کتاب ارتش سری روشنفکران فضلی نژاد مراجعه شود-. و خلوص رهبری و عده ای از مردم که صادقانه برای این انقلاب هزینه کرده‌اند تا حال بسیاری از خیانت خواص را خنثی نموده است.

و اما اینکه می فرمایی آیا ایرادی دارد هدایت امام زمان شامل حال افراد دیگر شود، این درست است شما جریان ملاحسینقلی همدانی و اصحابش را در نظر بگیر که چقدر این انقلاب مدیون آن جریان می باشد، ولی خداوند همه هدایتها از ابن عربی و ملاصدرا گرفته تا ملاحسینقلی را جمع کرد و کار را بدست فقیه فیلسوف عارفی مانند خمینی به نتیجه رساند خمینی جمع همه هدایت‌ها بود.

خوب است اینجا به نمونه ای اشاره کنم که چقدر امام زمان خود را موظف به کمک به شیعه مخصوصاً علما می‌داند مرحوم علامه بزرگوار حلی کتابی را از اهل سنت به امانت گرفت که یک شبه نسخه برداری کند شب که مشغول نوشتن شد بسیار خسته گردید دید آقایی آمد و فرمود شما بروید استراحت کنید من می‌نویسم ایشان بدون آنکه سوال کند، قبول کرد.  صبح که آمد دید کتاب تمام شده و تازه متوجه شد آن حضرت بوده است و آن کتاب معروف است، بنده اسمش را فراموش کرده‌ام. 

صادق دهقانی:  

اولاً مسلماً خداوند با ما میلیمتری حساب نمی‌کند ولی برخی کارها خیلی خطرناک است.

علامه طباطبایی می‌فرمایند بعد از شرک به خدا، هیچ مسأله‌ای به اندازه نزدیکی به یهود و نصارا در قرآن نهی نشده. پس می بینیم نزدیکی به تمدن غرب یک گناه کوچک نیست.

اینقدر این مسأله خطرناک است که خداوند ما را انذار می‌دهد که اگر در این راه وارد بشوید، اعمال و سوابق و جان‌فشانی‌های گذشته شما هم حبط می‌شود.

نزدیکی به یهود و نصارا مانند نگاه به نامحرم نیست. یک نگاه به نامحرم، کل جهت‌گیری زندگی ما را غیرتوحیدی نمی‌کند.

ولی نزدیکی به تمدن نصارا جهت زندگی را شرک‌آمیز می‌کند.

ثانیاً شما بهتر از من این تعبیر علامه طباطبایی را به خاطر دارید که می‌فرمود در فصوص، معارف دامن دامن ریخته و در فتوحات، خروار خروار. در حالی که از نظر ظاهر- تأکید می‌کنم ظاهر- ابن عربی از علمای شیعه نیست.

به این معنا که ابن عربی مصداق رواه حدیثنا در فرمایش حضرت حجت نیست.

ولی می‌بینیم که این هدایت‌ها و معارف نصیب ابن عربی شده. قطعاً این فیوضات بدون نظر حضرت حجت غیر ممکن است.

اما در نقطه مقابل می‌بینیم که این فیوضات فرضاً به جناب شیخ صدوق و طوسی که از اعاظم شیعه هستند نازل نشده. (لااقل در ظاهر و نحن نحکم بالظاهر)

بنده سؤال دارم که آیا غیر ممکن است که عین این اتفاق دوباره تکرار شود؟

به این معنا که یک بحث معرفتی بسیار مهم - که البته اهمیتش به پای وحدت شخصی وجود نمی‌رسد- این معرفت به فقهای زمانه ما داده نشده باشد، ولی در طول چند نسل بعد از طرقی به فقهای ما برسد؟

آیا چنین اتفاقی محال است؟! 

سحرخیزان:

اینکه شما می فرمایی آیا محال است؟ انصافاً محال نیست. همان طور که تا حال هم اتفاق افتاده[است]. ولی بحث من اینها نیست. بحث من این است که ولی فقیه با نظر امام زمان به صدر می‌آید و توسط ایشان هم یاری می شود و این با بحث شما هیچ منافات ندارد. ولی شما دیدید تا معارف توحیدی که توسط محی الدین ها و غیره مطرح شد بدست فقیه و مرجع تقلیدی که اختیار شیعه به او سپرده شد به سطح جامعه نیامد، مقبولیت عام نپذیرفت. 

درست است حالا هم در حوزه و غیره مخالفین سختی دارد ولی کسانی که شرایط قبل از انقلاب را درک کرده‌اند مانند آیت الله جوادی و آقای طاهرزاده، حرفشان این است که اصلاً فضا عوض شد و به لطف امام و شهدا فضای خیلی خوبی برای طرح این مسائل فراهم شد. در مورد ارتباط با یهود مسلم است که اگر بعد از امام کسی مانند رهبری عزیز در رآس نبود نه از تاک نشان بود نه از تاک نشان. خود رفسنجانی گفته بود بارها دنبال ارتباط با آمریکا بودیم، ولی رهبری ممانعت کرد.  و انصافاً اگر این انقلاب منحرف نشد، فقط بخاطر درایت ایشان است وگرنه ما گرفتار بد معاویه و بنی امیه‌ایی بعد از جنگ شدیم. کسانی که رسماً خود را لیبرال مسلمان نامیدند و خود می‌دانی که براحتی از شرشان هم نمی‌شود راحت شد و احمدی نژاد آمد کاری بکند، ولی ظاهراً کم آورد، که در جلسه اخیر شورای انقلاب فرهنگی از بازگشت جاسبی به هیئت مدیره دانشگاه آزاد دفاع نموده است.

 آقای خامنه‌ای چه کند با تعدادی مانند رفسنجانی ها و عده ای مانند لاریجانی ها ولی باید دلخوش داشت که فرمود «هر چند امین دلبسته دنیا نیم اما دلبسته یاران خراسانی خویشم»  امید است عزیزانی مانند شما بتوانند در جهت اسلامی کردن علوم انسانی که همه بقای انقلاب به آن بسته است به یاری امام زمان موفق باشند و یاران خراسانی ان بزرگوار بتوانند کاری کنند و انشاء الله بدست ایشان پرچم بدست صاحب اصلیش داده شود.  به امید آن روز .     .    

  • ۹۱/۰۴/۱۹
  • صادق دهقانی

نظرات  (۳۲)

من قبول دارم که ولایت فقیه امری اعتباری است. هم چنین قبول دارم که قاعده ی لطف لزوما درست نیست. خب که چی ؟ من دیگه باید چه چیزایی رو قبول کنم ؟ اصلا دهقانی ! هدفت از این مطالبی که مطرح می کنیم چیه ؟
  • صادق دهقانی
  • در جواب کنسرو:

    ببین اخوی، در موضع ولایت فقیه، بنده بیش از این سخنانی که در پاسخ «سحرخیزان» نوشتم، عرض چندانی ندارم.

    شما اگر مطلبی دارید، بفرمایید، می‌شنویم.
    خب حرف که هست من جمله این که قاعده ی لطف که خود آقا هم رد کرده ، در حوزه ی مسائل فقهی است نه ولایت فقیه و نمیشه منکر عنایات اشراقی خداوند به آقا در حفظ جامعه ی اسلامی شد. ...
    من سوال پرسیدم که هدفت از این چیزایی که گفتید چی بود ؟ اصلا بگو اصل حرفت چیست شاید ما مقدمات حرفت رو قبول نکنیم ولی اصل حرفت رو بپذیریم منظور این که از این بحث ها چه نتیجه ای می خواهی بگیری؟
  • صادق دهقانی
  • از کدام اشراق صحبت می‌کنید؟

    از اشراقی که به خواص می‌شود و مخصوص یک عده خاص است؟

    من معتقد نیستم که لزوماً و در تک تک موضوعات و مسائل به ولی فقیه از این قبیل اشراقات بشود.

    من لزوم این موضوع را محل سؤال می‌دانم.

    می‌گویم چه لزومی دارد؟

    اگر شما معتقدید این قضیه ضروری و صد درصد است، بسم الله برهان و دلیلت را بگو

    البته یک اشراق عام هست که به ولی فقها یا علما اختصاص ندارد، که ان از محل بحث خارج است.

    جواب :

    در مورد لزوم اشراق به رهبری نکات ذیل را مورد توجه قرار بده :

    1. جامعه در مسیر شدن نیازمند یک ملاک و میزان است ، با توجه به این که شک نداریم که ملاک ما باید به نحوی به امام معصوم برگردد و ملاک ما یک امر انتزاعی و دور از دسترس نمی تواند باشد، ولی فقیه به عنوان نائب امام زمان به عنوان ملاک ما قرار می گیرد. حال اگر ولی فقیه بخواهد موجبات انحراف جامعه از ریل انقلاب را فراهم کند در این صورت دیگر نمی تواند به عنوان یک ملاک برای ما باشد و نقض غرض می شود. پس در مسائل کلانی همچون شیوه ی مواجهه ی رهبری با غرب ، به دلیلی که گفتم با عنایت خداوند و اشراقات قلبی هرگز رهبری اشتباه نخواهد کرد. پس لزوم اشراق ، حفظ جامعه از انحراف از مسیر اصلی انقلاب است .

    2. اما چرا به شخص رهبری و نه کس دیگری باید این اشراق صورت گیرد ، چون اگر اشراق مصلحت به قلب کسی جز رهبری صورت گیرد ، به جهات متعددی اشکالاتی رخ می دهد به عنوان مثال : اول این که شخصی که بهش اشراق شده نمی تواند به حضرت آقا بگوید که به من فلان چیز اشراق شده است چون اینجوری هر کس از راه می رسد می گوید به من فلان چیز اشراق شده و هرج و مرج ایجاد می شود ،

    ثانیا به نظرم در خیلی موارد اشراقات قابل اثبات نیستند و فقط برای خود شخصی که بهش اشراق شده حجت است . لذا اشراق مصلحت باید به شخص رهبری باشد.

    3. بنده هم نگفتم در تک تک مسائل و موضوعات به رهبری اشراق می شود ، بلکه همان طور که در فوق اثبات کردم در مسائل کلان همچون شیوه ی مواجهه با غرب.
  • صادق دهقانی
  • در جواب کنسرو:

    1- گفتید :«ملاک ما باید به نحوی به امام معصوم برگردد و ملاک ما یک امر انتزاعی و دور از دسترس نمی تواند باشد»

    خداوند دو حجت دارد: ظاهری و باطنی.

    ظاهری که انبیاء و ائمه هستند و باطنی که عقل است. پس لزومی ندارد که همه هدایت‌ها از طریق ظاهر به ما برسد.

    خداوند می‌تواند به عقل ما مطالبی الهام کند که حقیقت را به شکل مستدل بفهمیم.
    البته همین استدلال‌هایی که به ذهن ما می‌شود هم مصداق هدایت حضرت حجت است چون او تجلی اسم هادی است. منتها گاهی بر ما ظاهر می‌شود و گاهی پنهانی به ما هدایت می‌رساند.

    2- کسی نگفته ولی فقیه می‌خواهد جامعه را از مسیر انقلاب منحرف و یا خارج کند،‌ بلکه وظیفه ولی فقیه مطابق ادله اثبات ولایت فقیه حفظ انقلاب در ریل. وظیف ولی فقیه اجرای احکام اسلام است و این نیز با متد فقه جواهری حاصل می‌شود. نیازی به اشراق به معنای مصطلح ندارد.

    اصلاً حفظ انقلاب در ریل، از عهده ولی فقیه به تنهایی ساخته نیست. اگر مردم همراهی نکنند، ولی فقیه چطور می‌تواند این کار را کند؟!

    اگر مجلس و دولت در برخی برهه ها رسماً‌ جلوی انقلاب بایستند،‌ دیگر چطور می‌توان انتظار داشت که رهبری بتواند انقلاب را حفظ کند؟!
  • صادق دهقانی
  • ادامه جواب به کنسرو:

    3- اصلاً مگر خدا و رسول و اهل بیت و امام زمان علیهم السلام تعهد کرده‌اند که ما و یا ولی فقیه را از انحراف حفظ کنند؟!

    منشأ غیبت امام،‌ گناهان ماست. و مادامی که ما اهل بندگی نیستیم، لزومی هم به حفظ ما از جانب قدسیان نیست. البته این که لزومی نیست به این معنا نیست که کاملاً ما را رها کنند، ولی تضمین هم نمی‌دهند.

    چون برای هدایت هم عنایت فاعل لازم است و هم قابلیت قابل. البته فیض و عنایت فاعل همیشگی است،‌ اما وقتی قابل آماده نیست، فیوضات هم کارکرد خود را ندارد.


    خدا به هیچ قومی تضمین نداده که من شما را حفظ می‌کنم. گمان نمی‌کنم که انقلاب اسلامی خمینی از انقلاب اسلامی محمد رسول الله صلوات الله علیه، بزرگتر باشد که در این یکی بعد از پنجاه سال سر فرزند رسول خدا را بالا بردند و در دیگری هم اگر به قواعد زندگی دینی پشت شود، هر لحظه امکان دارد در دامن مدرنیته هضم شود.

    مگر کار خدا و عالم با شوخی و بازی و دورهم بودن و رفاقتی است که حالا چون انقلاب کرده‌ایم تا آخر ما را حفظ کنند و منت هم سر خدا بگذاریم که نه ما انقلاب کرده‌ایم و شهید داده‌ایم و تو ای خدا تا آخر کار باید مواظب باشی ما دست از پا خطا نکنیم!!
  • صادق دهقانی
  • ادامه جواب به کنسرو:

    خدا فقط با اسم رحمان و رحیمش تجلی نمی‌کند، اگر به فرهنگ یهود و نصاری اقبال کنیم،‌ با اسم قهار ظاهر می‌شود و قهرش تمام اعمال گذشته ما را هم حبط می‌کند.

    یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارا اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم فانه منهم ان الله لا یهدی القوم الظالمین.

    کسی که به یهود و نصارا اقبال کند، از آنان خواهد بود و هدایت خدا به ظالمین نمی‌رسد.

    خود خداوند اعلام کرده اگر رفتید سمت یهود و نصارا (و در مصداق امروزی‌اش تمدن غرب) یقین بدونید هدایت من به شما نمی‌رسد. داره داد می‌زنه. ما این وسط می‌گیم نه. نمیشه که خداوند ما را راهنمایی نکند و انقلاب را حفظ نکند!!


    4- لزومی ندارد که آن فردی غیر از ولی فقیه که خداوند به او اشراق می کند بیاید و مدعی شود که به من اشراق شده. او می‌تواند بیاید و با زبان استدلال و برهان مطالبش را بیان کند و ما می‌فهیم که سخنش درست است و به سخن او عمل می کنیم.

    نظیر این که وقتی آن دو نبی بزرگوار قوم خود را دعوت به حق کردند و مردم تکذیب‌شان کردند،‌ یک فرد سومی که خود اهل کشف بود از بیرون شهر آمد و با مردم سخن گفت که ای مردم کسانی که از شما مزد نمی‌خواهند و قصد سویی ندارند را تبعیت کنید.

    در حقیقت با یک استدلال مضمر مردم را به دعوت از انبیاء فراخواند.
    1) بله، این درست است که وظیفه ی ولی فقیه ، اجرای احکام اسلام است اما چرا ولی فقیه این وظیفه را دارد ؟ چون جاری شدن اسلام در جامعه و حفظ جامعه ی اسلامی ، جز با اجرای احکام اسلام امکان ندارد. یعنی اجرای احکام فی نفسه هدف نیست بلکه احکام باید توسط رهبری اجرا شود تا رهبری غلط اجتماع ، موجب انحراف از مسیر انقلاب نگردد. پس هدف اجرای احکام اسلام، حفظ جامعه در ریل اصلی انقلاب است. اما شما بهتر از من می دانید که -غیر از همراهی کردن مردم -، حفظ جامعه در مسیر انقلاب تنها به اجرای احکام وابسته نیست حال اگر عاملی دیگر همچون سرزدن خطایی بزرگ از رهبری ( همچون مواجهه ی غلط با غرب یا ... ) مانع از تحقق این هدف شود ، یعنی بدون این که مردم اشتباهی مرتکب شوند خداوند به واسطه ی خطای رهبر مسلمین ، جامعه را از ریل انقلاب خارج کرده و این خلاف وعده های خداوند به هدایت جامعه و خلاق عقل و منطق است.
    2) اگر مجلس یا دولت جلوی انقاب بایستند ، رهبری با تدابیرشان که از بصیرت و معرفت و لطف خداوند است کاری می کنند تا به کل جامعه از مسیر انقلاب منحرف نشود ، هر چند ممکن است در دوره ای انقلاب به حجاب برود یا ظهور کمتری داشته باشد اما تا زمانی که ما ولی فقیه داشته باشیم ، مسئولین نمی توانند جامعه را از ریل انقلاب خارج کنند یعنی به برکت وجود ولی فقیه ، همین که مجتهدی در رأس نظام قرار دارد ، نظام را از خطرات احتمالی حفظ می کند. نکته : "تا زمانی که مجتهدی در رأس نظام باشد" در دل خود خواست مردم را هم در بر دارد چرا که اگر مردم نخواهند خود به خود ولی فقیه نمی تواند بر جامعه حکومت کند .
    3) من نگفتم که خدا یا اهل البیت تضمین داده اند که ما یا رهبری را حفظ کنند . مجددا عرض می کنم خداوند در مسائل کلانی که انحراف در آن ها موجب انحراف جامعه از مسیر اصلی انقلاب می شود ، جامعه ای را که برای خاطر خداوند مجتهدی را به رهبری نظام پذیرفته اند حفظ می کند. دلیلش را هم گفتم.
    4) قابلیت قابل در این جا همین است که ملت ، رهبری ولی فقیه را پذیرفته اند و اگر مردم نپذیرند خود به خود در ظاهر هم ، ولی فقیه کنار می رود یعنی دیگر نمی تواند در جامعه ی اسلامی رهبری کند.
    5) اگر اشراقی که فرمودید که به شخصی جز رهبری می شود و او با استدلال آن را برای رهبری اثبات می کند ، و در صورت درست بودن استدلالش باید به حرف او عمل شود ، این حرکتی که گفتید نیازی به اشراق ندارد و اگر استدلال دو دو تا چهارتا در کار باشد چه نیازی به اشراق ؟ و مگر رهبری خود را از این مشورت ها بی نیاز می داند ؟ به نظر می رسد همین که آقا با تیم های اقتصادی ، فرهنگی و ... به بحث و گفتگو راجع به مسائل کشور می پردازد به همین منظور است تا از صحبت های متخصصین در صورت مستدل بودن ، جهت اداره ی جامعه استفاده کند و این چیزی غیر از اشراق است.
    سلام برادر دهقانی

    در مورد اینکه ایا اشراق بین معصوم و غیر معصوم تشکیکی هست یا نه ؟ و این که ایا ولی فقیه معصوم از اشتباهات بزرگ هست یا نه تقریبا با شما هم عقیده ام گرچه هنوز هم باید به آن فکر کنم ولی مسئله ای که اینجا هست حتی در صورتی که ولی فقیه با مختصات استاد طاهرزاده را بپذیریم باز هم این ولی فقیه با معصوم متفاوت است و نمیتوان جمله شما را که مدام میگویید """" در این صورت دیگر چه تفاوتی بین امام زمان و ولی فقیه هست؟ """ را پذیرفت !
    نمیدانم از این مسئله غافلید یا برای این مسئله دلیلی دارید که من نشنیده ام
    آیا شما حمایت تام امام زمان از ولی فقیه را با حکومت خود امام زمان یکی میدانید که میگویید با تقریر طاهرزاده ای از ولی فقیه دیگر چه نیازی به امام زمان ؟
    حتی اگر ولی فقیه اشتباهات بزرگ نکند ایا لازم نیست روزی برسد که معصومی حکمفرما شود که اصلا اشتباه نکند چه کوچک چه بزرگ ؟

    انتقادات شما نسبت به تقریر بعضی از اساتید را خواندم و خیلی از آن ها را قبول دارم و در سفر کربلا و حتی قبل از ان با دوستان سر این موضوع محاجه میکردم ولی بعید میدانم این تقریر به زعم شما اشتباه ولی فقیه را تا حد امام زمان بالا ببرد ؟


    امیدوارم که باز سوء تفاهمات باعث نشود که گمان جدل را در کامنت هایم حس کنید

    راستی سعی میکنم مطالب وبلاگم خنثی نباشد پس غلط یا درست بودن آنها را از نگاه خودتان اطلاع دهید خوشحال میشوم !
    راستی در دو نظر سنجی وبلاگ حقیر هم شرکت کنید !

    هر چند تا الان مجموع شرکت کنندگان این نظر سنجی به 30 نفر نرسیده ولی ناامید نیستم شاید یه روزی بشود به نتایج این نظر سنجی برای شناخت حزب الله استناد کرد !
  • سید محمد صادق موسوی
  • ادامه
    راستی از کنسرو سؤالی دارم:
    اگر ما داریم توسعه پیدا می‌کنیم و می‌خواهیم الگو بشویم و بر روی ریل پیشرفت روز به روز پله های ترقی را طی می کنیم، چه نیاز به حضرت حجت داریم؟

    سوال دوم هم اینکه خدا هم چه چیز ما را دوست دارد: سکوتمان نسبت به کشتار مردم میانمار و تجاوز به زنان مسلمان ؟

    یا سکوتمان در مورد ملیارد ملیارد پول امام زمانی که صرف خنده بازار وساختمان پزشکان و فوتبال و سریالها و فیلم ها و سایر مزخرفات می‌کنیم، یا از رتبه یک مصرف مواد آرایشی در دنیا؟

    یا از بانکهایی ربوی مان؟

    یا از حوزه و دانشگاه دردمند و انقلابی مان؟

    به چه می نازید ؟
  • صادق دهقانی
  • محل نزاع را فراموش نکنیم. سؤال این است که چرا ولی فقیه از اشتباهات بزرگ معصوم است؟

    چه چیزی این عصمت را ایجاد می‌کند؟


    چه تضمینی هست که ولی فقیه از اشتباه - و نه گناه- حفظ شود؟

    این تضمین مطابق کدام ادله نقلی و یا عقلی است؟

    آیه، روایت و یا دلیلی که دارید را واضح بگویید. چرا به بحث‌های حاشیه‌ای می پردازیم.

    مگر دعوا سر آقاست؟

    اگر می‌خواهیم سر یک مثال خاص بحث کنیم، مانعی ندارد، منتها وقتی کبرای کلی زیر سؤال است،‌ بحث جزیی هم بی‌فایده است.

    با این حال من ابایی از بحث جزیی هم ندارم. خواهم گفت:

    از کجا معلوم که نظر شما -که احتمالاً نفی کلی هستید- در مورد غرب درست باشد؟

    مگر به شما در زمینه غرب اشراق و وحی شده است؟

    آیا وقتی یک کنسرو با آن عقل ناقصش - یا کمال معذرت البته- می‌تواند غرب را بشناسد،‌ نمی‌توان نتیجه گرفت که برای غرب‌شناسی اشراق به معنای مصطلح لازم نیست؟

    چطور در غرب‌شناسی بدون اشراق هم می‌شود، ماجرا را فهمید، ولی در مبارزه با غرب این جا دیگر تباین دکارتی می‌شود و باید عقل ما به عقل معصوم وصل باشد؟

    مگر عقل شما به عقل معصوم وصل بود که توانستید غرب را بشناسید؟


    یا نکند در زمینه غرب‌شناسی به یک استاد رجوع کرده اید و چون ایشان غرب را کلی دانسته‌اند، شما هم پذیرفته‌اید.

    در این صورت می‌پرسم، از کجا معلوم که استاد شما غرب را درست شناخته باشد و غرب حقیقتاً کلی باشد؟

    مگر عقل ایشان به عقل معصوم وصل است؟

    اگر بگویید نه عقل ما وصل نبود و ما عقل‌مان را به عقل رهبری که به معصوم وصل است،‌ وصل کرده‌ایم، در این صورت می‌گویم از کجا معلوم شما فکر رهبری را درست فهمیده‌اید؟

    از کدام آقا صحبت می‌کنید؟

    یا آقایی که حقیقتاً در جهان خارج وجود دارد؟

    یا به قول آن دوست‌مان که می‌گفت:

    این این فاهمه ماست که به نظرات آقا صورت می‌بخشد.
    کیانت فیلسوف ایرانی!!
  • سید محمد صادق موسوی
  • در روایت داریم که گاهی اوقات خداوند مومن را به گناه می اندازد چون قریب است که او به گناه عجب دچار شود. چون خداوند رب العالمین است. پس میتوان فهمید که گرچه در ظاهر مؤمن گناه می‌کند ولی در باطن این گناه او به نفع اوست. و رب العالمین گناه عجب را خیلی خطرناکتر می‌داند.

    از بالا می‌توان نتیجه گرفت که مقتضی رب بودن خداوند برای مؤمنان همیشه اینگونه نیست که او را از اشتباه مصون بدارد شاید باید در جاهای چندین سال ما به اشتباه حرکت کنیم البته این اشتباه هم، ناشی از خود ماست ولی در دراز مدت این اشتباه به نفع ماست.

    در مورد نحوه‌ی مواجهه با غرب نیز این تحلیل برای من روشن است که تنها با تفکر می‌توان از غرب عبور کرد و با تقلید و تحکم و تحمیل نمی‌توان غرب را از بین برد. یقینا رهبری غرب را کلی نمی داند و شناختشان از غرب نسبت به استاد طاهرزاده و آوینی و داوری و فردید سطحی تر است. ولی این امر خیلی هم بد نیست چون باید با تفکر از غرب عبور کنیم باید کسانی این فکر -کلی بودن غرب - را مطرح کنند که نه عمامه به سر دارند و نه درس خارج می‌گویند ونه نایب امام عصر اند.

    اگر آقا و سایر مجتهدین نقد غرب کنند عبور از غرب رخ نمی دهد چون حزب الله بدون فکر می رود صحبت های آقا و امثالهم را بلغور می‌کند و ذره ای نمی‌اندیشد و کلی بودن غرب را بر سر این و آن می‌کوبد.

    بابت همین تدبیر اللهی می‌بینیم که نه استاد طاهر زاده عمامه دارد و نه دهقانی منبر دارد و نه مجید قرقانی مدرک دیپلم.

    ما باید با تمام وجودمان پوچی غرب را حس می کردیم و بعد از آن با تفکر، عزم عبور از غرب از درونمان شعله می‌کشید و خود آگاه از غرب عبور می‌کردیم. با همین تدبیر الهی است که بعد از جنگ به سراغ توسعه رفتیم.
    با سلام ببینید دوستان جان من و جان شما به یه مطلب شما توجه ندارید مقام معظم رهبری بارها به لزوم اسلامی کردن علوم انسانی اشاره نموده اند و فرموده اند مبانی این علوم در غرب الحادیست نگاه انها به انسان و جایگاه او متضاد با اسلام است انصافا شما دوستانی که معتقد به نفی کلی غرب هستید مگر توسط اساتید عزیزی مانند اقای طاهرزاده ابتدا نگاهتان عوض نشد اعتقاد بنده این است که ایشان معتقدند اگر این علوم انسانی بر اساس مبانی دینی و الهی تدوین و تدریس شود خود بخود قشر تحصیلکرده به تفکر صحیحی در خصوص جایگاه تکنولوژی خواهد رسید.
    با سلام و احترام.

    1) فرمودید : "سؤال این است که چرا ولی فقیه از اشتباهات بزرگ معصوم است؟" ، دلیل عقلی همان مطالب گذشته است . مجددا بگم، که محل نزاع این نیست که : " اگر مردم یا رهبری از مسیر انقلاب منحرف شوند ، خداوند عنایت خود را برمیدارد " . این گزاره را هم ما قبول داریم هم شما. محل بحث ما در مقدمه ی گزاره ی شرطی فوق است نه در کل این گزاره. یعنی اثبات این که مردم و رهبری از مسیر کلی انقلاب منحرف نشده اند. برای باقی ماندن مردم و رهبری در مسیر کلی انقلاب شواهد(دلایل) فراوانی داریم.
    مردم :
    مقدمه : ما نمی گوییم که مردم انقلاب را به تمامیت شناخته اند ، نمی گوییم مردم علیه السلام اند . ما می گوییم مردم کلیت انقلاب را قبول دارند و همین برای قابلیت قابل برای عدم انحراف از مسیر و کسب هدایت خدا کافی است. حال هرچقدر مردم شناخت صحیح تری به انقلاب داشته باشند و الهی تر شوند ، فیض خدا هم بیشتر می شود و ظرفیت های بیشتری از انقلاب مکشوف می شود . در صورتی که تو، همین شناخت ناقص را دلیل بر انحراف مردم از انقلاب گرفته ای لذا می گویی اگر مردم منحرف شوند خدا لطفش را برمی دارد و احتمالا هم اکنون هم لطفش را برداشته است. در سه شماره ی زیر اثبات خواهیم کرد که مردم اجمالا در مسیر کلی انقلاب هستند هرچند به لحاظ تفصیلی راه بسیاری مانده است تا مردم حقیقت و ذات انقلاب را بشناسند.
    1. نظام دارای مقبولیت مردمی است ، نشانه های آن حضور مردم در انتخابات و راهپیمایی ها ، 9 دی و ... است ، این مقبولیت نشان می دهد که مردم حاکمیت مجتهد جامع الشرایط را ولو اجمالا قبول کرده اند.
    2. اگر این مقبولیت نبود خود به خود ، دیگر حکومتی تشکیل نمی شود و بحث ما سالبه ی به انتفاع موضوع است چون دیگر حکومتی وجود ندارد . مگر این که شما بگویید ولی فقیه به زور خود را به مردم تحمیل کرده است و جمهوری اسلامی حکومت مردمی ای نیست.
    3. ایستادگی مردم در مقابل جبهه ی استکبار علی رغم همه ی فشارها ، تحریم ها ، تحمیل جنگ، و ... در مدت 30 سال نشان دهنده ی این است که این ملت در مسیر کلی انقلاب هستند.
    ادامه ...
    رهبری :
    1- اثبات عدم انحراف رهبری متوقف بر ثبوت عدم انحراف مردم است چون اگر مردم پای کار باشند ، بر خدا واجب است – وجوب عقلی و نقلی که در این جا به بیان وجوب عقلی آن بسنده می کنیم- که رهبری جامع الشرایط برای هدایت آن ها قرار دهد.
    دلیل عقلی : خداوند در همه ی ادوار تاریخ بشر برای هدایت بشر اعم از هدایت تکوینی و تشریعی - با فرض خواست مردم - ، هادی ای قرار می دهد. تا قبل از تشکیل حکومت، فقها در دوران غیبت ،وظیفه ی هدایت مردم را بر عهده داشتند و خطای فقها و اختلاف نظر آن ها در مسائل فقهی ، خدشه ی اساسی به مسیر هدایت مردم ( در حیطه ی مسائل فقهی) وارد نمی کرد . در دوران تشکیل حکومت نیز مکانیزم همان است منتهی خواست مردم و دامنه ی هدایت گسترده تر شده است . قبلا خواست مردم برای هدایت در حیطه ی مسائل فقهی و شخصی تعریف می شد و وجود فقیه پاسخگو به مسائل شرعی کفایت می کرد ، ولی هم اکنون مردم با تشکیل حکومت اسلامی و اصرار بر دوام این حکومت خواستار هدایت گسترده تر و شامل تری از دین هستند بنابراین هدایت ولی جامعه هم بر همین اساس می شود تا مردم را به هدفی که برای تشکیل حکومت اسلامی داشتند برساند و به همان سمت جامعه را ببرد . اگر توضیح بیشتری لازم است عرض خواهم کرد.
    ادامه ...
    اصل حرف مطلبی است که در آن چه گذشت گفتم اما ذکر چند نکته هم خالی از لطف نیست :
    1)
    در مورد " 1-- گفتید :«ملاک ما باید به نحوی به امام معصوم برگردد و ملاک ما یک امر انتزاعی و دور از دسترس نمی تواند باشد»

    خداوند دو حجت دارد: ظاهری و باطنی.

    ظاهری که انبیاء و ائمه هستند و باطنی که عقل است. پس لزومی ندارد که همه هدایت‌ها از طریق ظاهر به ما برسد.

    خداوند می‌تواند به عقل ما مطالبی الهام کند که حقیقت را به شکل مستدل بفهمیم.
    البته همین استدلال‌هایی که به ذهن ما می‌شود هم مصداق هدایت حضرت حجت است چون او تجلی اسم هادی است. منتها گاهی بر ما ظاهر می‌شود و گاهی پنهانی به ما هدایت می‌رساند. "
    کاری به درست یا غلط بودن حرفتان ندارم اما باید بگویم :
    در صدر و ذیل حرف شما تناقض وجود دارد.
    صدر : خداوند دو حجب ظاهری (ائمه) و باطنی(عقل) دارد و لزوما هدایت از طریق ظاهر(ائمه) به ما نمی رسد.
    ذیل : استدلال‌هایی که به ذهن ما می‌شود ، مصداق هدایت حضرت حجت ( حجت ظاهری، ائمه) است که گاهی ظاهر شده و گاهی پنهانی به ما می رسد.
    پس شما در ذیل حرفت همه چیز را به حجت ظاهری (ائمه) برگردانده ای و تقسیم بندی صدر حرفت ، سالبه به انتفاع موضوع است .
    ادامه ...
    2)
    در مورد : " نظیر این که وقتی آن دو نبی بزرگوار قوم خود را دعوت به حق کردند و مردم تکذیب‌شان کردند،‌ یک فرد سومی که خود اهل کشف بود از بیرون شهر آمد و با مردم سخن گفت که ای مردم کسانی که از شما مزد نمی‌خواهند و قصد سویی ندارند را تبعیت کنید.

    در حقیقت با یک استدلال مضمر مردم را به دعوت از انبیاء فراخواند. "

    !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اگر شما منظورتان از استدلال این است ، هزاران استدلال این گونه راجع به رهبری هم می توان مطرح کرد. من جمله همین استدلال راجع به ولی فقیه هم می تواند باشد. هر کس می تواند با بیان این که ولی فقیه از شما مزد نمی خواهدو قصد سویی ندارد از او تبعیت کنید ، خواستار تبعیت از رهبری شود !

    نکته ی سومی هم وجود دارد که فعلا فاکتور می گیرم اما اگر لازم شد می گم.
    خدا را شکر میکنم که چشم مرا به این روایت روشن کرد: امام رضا میفرماید (ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده شرح صدره فلم یعی بعده بجواب و لم تجد فیه غیر صواب فهو موفق مسدد موید) اگر خداوند بنده ای از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد سینه او را گشاده میگرداند در نتیجه انچنان توانا میشود که در جواب گویی به هیچ نیازی در نمی ماند و غیر صواب از او نخواهی یافت پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تایید الهیست . کتاب زندگی ذیل شخصیت امام خمینی به نقل از تحف العقول
  • صادق دهقانی
  • در جواب کنسرو:

    در دلیل عقلی‌تان فرمودید :«خداوند در همه ی ادوار تاریخ بشر برای هدایت بشر اعم از هدایت تکوینی و تشریعی - با فرض خواست مردم - ، هادی ای قرار می دهد.»

    1- اتفاقاً این جمله کاملاً مورد قبول بنده است. خودتان هم تصدیق دارید که هدایت دو جنبه دارد، تشریعی و تکوینی.

    سؤال بنده این است که آیا لزوماً هدایت باید به شکل تشریعی باشد؟!

    نمی‌شود خداوند برای هدایت ما، ما را هدایت تکوینی کند و عقول ما را پرورش بدهد تا در مسیر دینداری پایدار باشیم؟!

    حتماً باید حقایق از زبان ولی فقیه مطرح بشوند؟

    مردمی که به این بصیرت رسیدند که برای ادامه دین داری نیاز به ولی فقیه دارند،‌نمی‌توانند بفهمند که برای ادامه دینداری فلان مطلب هم لازم است؟

    یعنی مردم تا با عقل خود می‌فهمند و از یک جایی به بعد نفهم می‌شوند؟
    در اصل لزوم ولی فقیه را می‌،همند ولی این که غرب کلی است یا نه و یا این که چطور با غرب باید مبارزه کرد را باید ا ولی فقیه بپرسند؟!

    یعنی شما معتقدید که برخی مطالب را عقل ما نمی تواند بفهمد؟!

    اگر این اعتقاد را دارید چنان چه جناب مهدی نصیری در کتاب «فلسفه از نگاه قرآن و عترت» این نحوه نگاه را مطرح می‌فرمایند، من از این به بعد با شما با روش تفکیکی بحث می‌کنم.
  • صادق دهقانی

  • 2- کسی نگفت مشکل از مردم است. مشکل از خواص است که تنها انقلاب را نشناخته اند بلکه قطعاً‌ بسیاری از آنها جلوی انقلاب می‌ایستند. کشور را هم مرد م اداره نمی‌کنند.
    خواص کشور را اداره می‌کنند.
    برنامه‌های توسعه را مردم نمی‌نویسند. خواص می‌نویسند.
    صدا وسیما را مردم اداره نمی‌کنند. خواص اداره می‌کنند.
    دانشگاه‌ها را مردم نمی‌چرخانند. خواص می‌چرخانند.
    خواصِ مدرنیست، هستند که بر اریکه قدرت تکیه زده‌اند و زمام اداره کشور را به دست دارند.
    خواص هستند که کار انقلاب را دچار مشکل کرده‌اند.
    نیاز به توصیف و تحمید مردم نیست. چون مشکل از جایی دیگر است.

    3- انگار شما بین «ظاهر» و «باطن» و «تشریع» و «تکوین» فرق نمی‌گذارید. هدایت ظاهری یعنی «نقل». یعنی «قرآن» و «روایت». در هدایت ظاهری ما می‌بینیم که این حرف از معصوم علیه السلام صادر می‌شود. یا می‌شنویم( از راوی ثقه)

    در هدایت باطنی ما نمی‌دانیم که این حرف را معصوم زده. مانند کشف و استدلال. ادعایی هم نداریم. ولی بی مدد معصوم هیچ برهانی تنظیم نمی‌شود و هیچ کشفی حاصل. بدون معصوم باران هم نازل نمی‌شود.

    4- لطفاً‌ بیایید در مورد این موضوع بحث کنیم.

    یک نفر می گوید:
    ولی فقیه هرگز اشتباه نمی‌کند.
    و معتقد است که در تئوری ‌های غرب‌شناسی هم، تئوری سوم درست است.
    و نتیجه می‌گیرد که آقا قطعاً ‌تئوی سوم است.

    یک نفر دیگر مانند آیت الله مصباح هم معتقدند که رهبری هرگز اشتباه نمی‌کنند.
    (فرض بگیریم، فرضش اشکالی ندارد)
    در عین حال معتقدند که غرب قطعاً کلی نیست.
    و نتیجه می‌گیریند که آقا قطعاً تئوری سوم نیست.

    شما چطور بین این دو نفر قضاوت می‌کنید؟!

    این سؤال را حتماً پاسخ بفرمایید.
    من فکر کنم خیلی از رفتارهای اقا را باید ریشه اش را در این شرح صدر که خدا میفرماید به عبد مختار میدهیم دید اقای رحیم پور نقل میکند در اوایل ریاست جمهوری خاتمی یک روز برای دیدن آقا به تهران آمده بودیم و با حسن آقا، فرزندم به دیدن آقا رفتیم. ما واقعاً ناراحت بودیم. رفتیم دیدن ایشان و ابتدا کمی احوالپرسی کردیم. ایشان هم ساکت و آرام بودند. حسن گفت: «آقا! جو چه جوریه!» گفت: «بسیار بسیار خوب!» ما از این جوابش خیلی تعجب کردیم. خلاصه صحبت کردیم و دیدم که بسیار آرام و خوب هستند و می گفت که اوضاع بسیار خوب دارد پیش می رود. خدا شاهد است وقتی گفت خیلی خوب دارد پیش می رود کسی نمی فهمید. بعد من فهمیدم. اللهم اشغل الظالمین بالظالمین. بعد رسید به جایی که دیگر وقتی آنها خیلی شلوغ کردند. رهبری فقط تحمل، تحمل، تحمل، تحمل؛ فیعینه قضا و فی حلقه شجی: خار در چشم و استخوان در گلو) اصلاً اعتنا نمی کرد. خیلی ساکت و واقعاً هم اهانت می کردندها! منظور و هدفشان ساختار ولایت فقیه بود نه شخص ایشان.بعد که شروع به اهانت و تندروی کردند ایشان یک کلام گفت که هر چه مردم بخواهند من همان کار را انجام می دهم. خلاصه بعد از مدتی دوم خردادی ها افولشان شروع شد. من در آن زمان بود که فهمیدم چرا آقا می گوید بسیار بسیار خوب شد.
    ماجرای دیگر یکی از افراد دفتر اقا با خانواده تصادف میکند اقا برای دیدن ایشان به منزل میرود خانم ان بنده خدا - بعد از حوادث کوی دانشگاه و 18تیر- به اقا میگوید چرا شما قاطعانه برخورد نمیکنید اگر امام بود طور دیگر برخورد میکرد اقا میفرماید خانم منافقین قدیم کجا رفتند به جهنم اینها هم به انها خواهند پیوست شما ناراحت نباشید خداوند دینش را حفظ میکند اگر کسی شم عرفانیش خوب باشد میفهمد یعنی این محیط بودن بر اوضاع
  • صادق دهقانی
  • در جواب کنسرو:

    بنده معتقدم که غرب کلی نیست و می‌شود خوب و بد آن را از هم جدا کرد.

    تعارض سنت و مدرنیته هم حرف مقت است.

    امکان ندارد هم که آقا در این زمینه اشتباه کرده باشند چون ایشان تمام نظرات‌شان مؤید به عنایات حضرت حجت است.

    و آقا قطعاً‌ تئوری دوم است.

    و اگر هم شما می‌پندارید که آقا تئوری سوم است، برداشت نادرست شما از نظرات آقا، دلیل بر این نیست که آقا مانند شما فکر کند.

    شما و امثال شما مدام ما را به بحث فرامی‌خوانید، بعد هم می‌فرمایید که ضرورتی ندارد که از زاویه‌ای که شما سؤال می‌پرسید جواب بدهیم.

    شما همان راهی که خودت می‌روی را ادامه بده.

    و ما هم که مزاحم شما نشدیم.

    بنده هم عرض می کنم اصلاً نفس بحث کردن با شما ضرورتی ندارد.

    اگر قرار است که شما از پاسخ صریح به سؤالات ما طفره بروید، ترجیح می‌دهم که بحث نکنیم.

    این هم آخرین کامنتی است که پاسخت را می‌گویم و سؤالاتی را که شما مطرح کردید را بی پاسخ نمی‌گذارم که مانند شما نشوم:

    1- عقل قوه‌ای از قوای نفس است که قادر به ادراک کلیات است.

    عقل توان درک جزییات را ندارد.

    برای درک امور جزیی باید با حقیقت اشیاء اتصال برقرار کرد و به جهان خارج رفت.

    و عموم مردم ماهیت اشیاء را وجود اشیاء می‌پندارند.

    در حالی که نبی و امام، اصل اشیاء که همانا وجود آن است را ادراک می‌کند.

    و چون اصل اشیاء را ادارک می‌کند، می‌تواند راز دو رکعت نماز صبح را درک کند.

    راه کشف هم برای همه امکان ذاتی دارد.

    ولی هر امکانی ذاتی به امکان وقوعی مبدل نمی‌شود.

    علتش هم ظلم انسان‌ها ست.

    پس خدا برای بشر نبی می‌فرستد تا یک فرصت دوباره به بشر بدهد.

    2- البته فصل الخطاب آقاست.

    ایشان هم باب گفت و گو را در مورد نحوه اداره کشور بازگذاشته‌اند و حتی نظراتی که خلاف نظر خودشان هست را اگر عقلایی و منضبط باشد، برای اداره کشور به کارمی‌گیرند.
  • صادق دهقانی
  • 3- دعوا بر سر نحوه هدایت ولی فقیه نسبت به مردم نیست.

    آن که مسلم است تشریعی است.

    بحث و اختلاف ما بر سر هدایت‌هایی است که از جانب خدا به ولی فقیه می‌رسد.

    بنده عرض می‌کنم لزومی ندارد همه این هدایت‌های تکوینی باشد.

    چون قرآن و روایت و عقل و در یک کلام فقه جواهری،‌ حجت است و اگر کسی مطابق ادله عمل کند، بری الذمه است.

    3- اصلاً‌ اعتنقاد بنده این است که فقاهت و عدالت دو شرط اصلی ولایت هستند.

    و به هیچ وجه هم نیاز نیست که ولی فقیه غرب شناس باشد.

    و چون نیاز نیست اگر در مورد غرب هم اشتباه کند، خدشه‌ای بر ولایتش وارد نمی‌شود.

    ظاهراً این شما هستید که معیار حقانیت یا عدم حقانیت افراد را غرب‌شناسی و یا غرب‌شناسی می‌گذارید و به همین دلیل مدام اصرار می‌فرمایید که محال است رهبری در غرب‌شناسی اشتباه کند.

    4- دوست عزیز شما را توصیه می‌کنم به خواندن کتاب گران سنگ امام که «ولایت فقیه» نام دارد.

    با همه نمی‌توانید به این نحو بحث کنید.

    خصوصاً‌ که نود در صد کشور تئوری دوم هستند.

    تا گفتید آقا تئوری سوم است، می‌گویند آقا تئوری دوم است و تئوری دوم هم درست است و امام زمان محال است اجازه بدهد که آقا اشتباه کند.

    بعد خواهم دید که آیا به آنها هم می‌توانید بگویید بحث ضرورت ندارد یا نه؟!

    موفق و منصور باشید.
    با سلام و احترام.
    1. توجه : بنده هدایت جامعه توسط آقا را هدایت تشریعی می دانم که به واسطه ی لیاقت مردم حاصل می شود و سوای از ولایت تکوینی است. و استدلال کامنت های سری قبل در جای خود باقی است.
    2. برای این که ابتدا صورت مسئله تکرار و شاید واضح تر شود ، قبل از طرح شیوه ی تحقق ولایت تکوینی ، بگم که طبق همان حدیثی که بارها شنیده ایم، خداوند هرگز زمین را از حجت (انسان کامل) خالی نمی گذارد و هم اکنون هم امام زمان به عنوان واسطه ی فیض زنده و حاضر است و ما را مدد می رساند که شما هم قبول دارید. حال شما می گویید این ولایت تکوینی در عقل یک شخص عامی جامعه مثل صادق دهقانی یا ... تجلی می کند و "جامعه" برای منحرف نشدن از مسیر کلی انقلاب، لابد از این نحوه هدایت است و هم اکنون چون به بهانه ی این که " فقط آقا می فهمد " ، از این هدایت بی بهره شده است ، منحرف شده است.
    اما جواب بنده این است :
    مقدمه : بر فرض که قرار باشد چند نفری به واسطه ی فیضی که امام زمان به عقلشان جاری کرده ، مسیر کل جامعه را تعیین کنند، حال ما با جامعه ای مواجه هستیم ، که افراد آن جامعه حرف برای گفتن دارند. استدلال دارند و می خواهند برای مسیر جامعه تعیین تکلیف کنند.
    ادامه ...
    1) اولا جمعیت ملت، میلیونی است. بنا براین پس از این که بالاخره همه ی آرا و افکار در مسئله ی خاصی شنیده شد ، باید یک نفر تصمیم بگیرد که چه باید کرد. وگرنه شما می گویید غرب کلی است ، دیگری می گوید خوب و بد دارد ، و شخص ثالث هم افقش غرب است و ... . یعنی هر کس یک چیزی می گوید و اگر تصمیم گیرنده ای نباشد هرج و مرج می شود. در این که بالاخره فقط یکی از این ها درست می گن بحثی ندارم ، اما تصمیم گیرنده یک نفر است که باید یک تصمیمی بگیرد و همه نمی توانند برای جامعه تصمیم بگیرند و در عمل امکان ندارد هر چیزی که به نظر من و شما عقلانی می آید ، در سطح کلان اجرا شود و مسیر جامعه را مشخص کند. همچون کشتی در طوفان می ماند که هر لحظه به سمتی می رود و ناخدایی ندارد.
    2) ملاک های شخصی که قرار است تصمیم بگیرد (شرایط ولی فقیه) را خود دین تعیین کرده . حال اگر ملاکی در دین ذکر نشده –مثل این که ولی فقیه غرب شناس باشد- و از نظر شمای نوعی رهبری در همین مسئله نقصی دارد که جامعه را منحرف می کند ، ما باید اشکال را به دین و خدا و پیغمبر وارد کنیم نه به کسی که با ملاک دینی انتخاب شده است. این جا گناه از امام معصوم است و باید پاسخگو باشد.
    3) رهبری دارد همین کاری که ما می گوییم انجام می دهد. نظراتی مستدل در جامعه وجود دارد ، رهبری باید همه را بشنود ، و بعد طبق موقعیت جامعه تصمیم گیری کند. خود رهبری هم همیشه با تیم های مختلف تخصصی جلسات بحث و گفتگو دارند ، هم چنین آقا از نگاه هایی که در باب غرب وجود دارد ، مطلعند ( رهبری می داند که دکتر داوری چگونه می اندیشد و اصلا خود رهبری ، داوری رو به عنوان یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب کردن ) . پس آقا در حالی که نظرات مختلف را می داند طبق مصلحت جامعه تصمیم میگیرد.
    3. این که خواص مشکل دارند نه بر من ، نه بر شما نه بر هیچ کس دیگر پوشیده نیست. پایه های نظام مردم و رهبری هستند به این معنی که تا جایی که ملت بخواهند ، خواص منحرف نمی توانند جامعه را به کل از مسیر انقلاب خارج کنند هر چند در شدت و ضعف و حتی سرعت (کند یا تند) حرکت ذیل انقلاب قطعا دستخوش تغییر خواهد شد. همان طور که در دوره ی اصلاحات و سازندگی دیدیم ، هرچند عمده ی مسئولان شدیدا غرب زده بودند و افقشان غرب بود ، ولی انقلاب پس از چندین سال به حجاب رفتن ، دوباره با آمدن احمدی نژاد چندین سال جلو افتاد و آمدن خاتمی و هاشمی ، مانعی برای آمدن احمدی نژاد نشد یعنی به کل جامعه را از مسیر انقلاب منحرف نکرد بلکه حرکت ما را سال ها به تأخیر انداخت. چون مردم پای کار کلیت اسلام و نظام بودند و به برکت آقا خیلی از توطئه ها رفع شد.

    4. درمورد آخرین مطلبی که فرمودید محل بحث باشد ، بنده اصلا مسئله را جور دیگری نگاه می کنم و ضرورتی ندارد که از همان زاویه ای که شما مسئله را می نگرید و مایل به حل آن هستید و نتیجه می گیرید که آقا مانع ظهور امام زمان است ، ما هم از همان زاویه بنگریم. با نگاه از زاویه ی دیگر به همان مسئله ای که گفتی ، به نظرم بیان این نکته کفایت می کند که اشتباهات احتمالی افراد و برداشت های متفاوتشان از آقا ارتباطی با اشتباه کردن یا نکردن رهبری ندارد. برداشت ها متفاوت است. مگر این که شما ثابت کنید ضرورتا باید از همین منظر ، مسئله را نگریست.
    5. برای این که بهتر بفهمم حرف شما چیست در صورت امکان لطفا این سوال را پاسخ بده ، البته به شرطی سؤال را بخوان که با حسن ظن با بنده برخورد کنی و یقین داشته باشی که من با حسن نیت و به دور از هیچ منظور خاص و بدون تمسخر و باز کاملا در فضای منطقی این سوال را می پرسم. : اصلا ما چه نیازی به دین (بما هو دین) داریم ؟ اصلا " معرفت شناسی در حوزه ی دین " چه ضرورتی دارد ؟ آیا منی که با عقلم فهمیدم دینداری ضرورت دارد ، من که با عقلم به ضرورت معاد ، ضرورت توحید ، ضرورت امامت ، ضرورت عدل ، ... ضرورت ولی فقیه ، ضرورت کلی بودن غرب ، ضرورت تحقق جامعه ی مهدوی و ... رسیده ام و فقط از فقاهت دین " نماز صبح دو رکعت است و ... " استفاده می کنم آن هم چون یا حال ندارم خودم دنبال دلیلش بروم یا عمرم قد نمی دهد وگرنه هیچ کاری در عالم بی دلیل نیست حتی این که نماز صبح دو رکعت است ، چه نیازی به دین دارم ؟ من که ضرورت این ها را با عقلم بهش رسیدم ، مگر عقل من قدرت ندارد بفهمد چگونه باید طی طریق کند ؟ اصلا وقتی یک کنسرو – با عقل ناقصش – ضرورت دین داری را می داند ، چگونگی رسیدن به جامعه ی مهدوی را هم عقلا می داند. پس طریقت نیز برایم عقلا مکشوف است. نهایتا فقط نیاز به شریعت دین دارم که آن هم اعتباری است . پس می ماند حقیقت عالم و عقل من. اصلا نکند انبیا موجودات مزاحمی بودند و من خود را این همه سال بی خود مشغولشان کردم ؟
    اصلا وقتی پیامبر آمد و دین را به لحاظ ظاهری برای ما کاملا آورد و هم چنین قدرت بر هدایت تکوینی انسان ها را هم دارد و هنوز هم خیلی ها به مدد هدایت تکوینی نبی ، هدایت می شوند ، چه ضرورتی به دین با قرائت معصوم (اهل البیت ) از دین است ؟ اصلا چه نیازی به اهل بیت ؟ فقط چون عمر پیامبر محدود بود ، دین خدا با غدیر کامل شد ؟ راستی چرا وقتی عقلم همه چیز را می فهمد و تحت عنایت امام زمان دچار اشتباه نمی شود ، چه نیازی به ظهور امام زمان ؟ مگر نه این که امام ظهور می کند –زیارت جامعه کبیره- تا عقل های دفن شده را شکوفا کند ؟
    6. در پناه حق.
  • یک فرد شبه دار
  • http://www.asriran.com/fa/news/163352/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D9%84%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF%DB%8C



    دهقانی:

    خب این نقدش بود، اصل مطلب چی بوده؟

    کاش لینک اون را هم می‌گذاشتی.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی