اشتباه بیست ساله!!
میخواهم تلخ ننویسم.
ولی چه کنم که نمیشود!
میخواهم هجو نکنم.
طنز ننویسم،
باز هم نمیشود!
میخواهم اصلاً ننویسم! تاخواب کسی را آشفته نکنم.
ولی باز هم نمیتوانم قید نوشتن را بزنم!
اول این لینک را ببینید.
و اما بعد ...
خبر میرسد که بیست سال است که راه را اشتباه رفتهایم!
از هفتاد و یک تا نود یک!
نرخ رشد جمعیتمان را نباید کم میکردهایم!
ولی اشتباهاً کم کردهایم!
در حقیقت، زیادی کم کردهایم!!
چرا؟!
چون هیچ کس در این مملکت مسؤول کنار هم گذاشتن نمودارهای جمعیتی و برآورد جمعیت در بیست سال بعد نبوده!!
این را من نمیگویم، آن مسوول حکومتی در برنامه تا نیمروز خبر 14 رادیو میگفت!
اداره آمار مأمور جمع آوری آمار است.
و او فقط باید آمار میگرفته.
و به مجلس میداده.
مجلس هم باید قانون مینوشته.
و وظیفه پیشبینی آینده را نداشته!!
دولت هم وظیفه بودجه سالانه و برنامههای پنج سالهی توسعه را داشته.
او مسؤول بیست سال آینده که نیست!!
وزارت بهداشت،
اداره ثبت احوال
...
خلاصه همه مدعی بودندکه من مسؤول کنار هم گذاشتن آمارهای جمعیت و محاسبه فرمولهای پیچیده آن نیستم!!
«همه» منتظر بودندکه «یکی» این کار را بکند.
و همیشه در خلال انتظار از «یکی»، «هیچ کس» آن کار را نمیکند.
یادم هست وقتی در دهه هفتاد پفک میخوردیم کنارش هم این جمله را در لایه سوم ذهنما میکاشتند.
که فرزند کمتر، زندگی بهتر.
الان بعد از بیست سال هم اعلام میشود که راه را اشتباه رفتهایم!
باید به جای این طرفی از اون طرفی میرفتهایم!!
الان مدام هم از رادیو و تلویزیون و اینترنت اعلام میکنند:
آهای مردم!
این حرفهایی که در این بیست سال شنیدید را جدی نگیرید.
«فرزند کمتر، زندگی بهتر» را کی گفته، دروغ است!
اصلا این شعار، توطئه استکبار بوده!!
اصلا به خبری که از اخبار ساعت 14 که در صدر خبرها پخش شد توجه کنید:
تحقیقات روانشناسی هم نشان میدهد که بچههایی که در خانوادههای شلوغ بزرگ میشوند از سلامت روحی بیشتری برخوردارند تا در خانواده های خلوت.
جل الخالق!!
خلاصه،آن چیزی که تا دیروز این قدر مضر و مانع خوشبختی بود، در عرض یک هفته مفید، نجات بخش و حتی ضامن حفظ امنیت ملی میشود!!
مردم هم که کأنه ماشین هستند.
و یا شاید هم کامپیوتر.
البته وقتی در زمانه تکنولوژی و ماشینی شدنِ همه چیز زندگی میکنیم، داشتن نظیر این تصورات طبیعی است.
این که تصور میکنیم که مردم باید مانند کامپیوتر بلافاصله و بعد از شنیدن هر دستوری، آن را اجرا کنند!!
غافل از اینکه حتی کامپیوتر هم برخی اوقات با دریافت دستورهای متناقض، دچار بهت و حیرت میشود.
آن وقت ممکن است مجبور شویم که دست به دامان «task manager» شویم!
و کلاً «end prosess tree» کنیم!
ولی ای کاش میشد که یک نفر این افکار ما را «restart» میکرد!
و یا اصلاً ویندوز ما را عوض میکردند!!
کاش میشد این قدر عُجب نداشته باشیم.
کاش این قدر خود شیفته نبودیم.
کاش این قدر برای خود عکس موفقیت امضاء نمیکردیم!
و مدام برای خودمان پپسی امیدواری باز نمیکردیم!!
کاش میفهمیدیم که جامعهایی که نمیتواند یک کار ساده- محاسبه و مقایسه چند نمودار- را انجام دهد، نمیتواند کوس «انا الحق» بزند!!
آنها نباید ندای «انا ربکم الاعلی» شدن سر دهند و در پی مبدل شدن به قدرت علمی شماره یک دنیا در سال 1435 باشند.
کاش لااقل اکنون که در سودای پیشرفتیم اندکی با تفکر گام برمیداشتیم.
اصلاً چه کلمهای در وصف خودمان بهتر است؟!
کمدی؟!
وقتی شنیدم که بیست سال اشتباه رفتهایم، حقیقتاً از ته دل خندیدم.
اما شاید بهتر باشد که ژانر قصه خود را تراژدی بنامیم.
وقتی امتی قرار است زمینهساز ظهور باشد این قدر بی فکر و ذکر است، باید حسابی گریست.
و مگر تراژدی در وصف قصههای گریهآور به کار نمیرود؟!
البته حقیقت این است که مردمان غربزده، شایسته هیچ نامی نیستند.
چون «نام»، مخصوص کسی است که «هویت» دارد.
«مبدأ» دارد و «منتها».
«اصول» دارد و «غایت».
به راحتی میتوان برای غرب، عنوان «تراژدی» را برگزید.
مبادی تفکرش الحادی و غایتش نابودی است.
اما ما ، حتی لایق همان تراژدی هم نیستیم.
چون ما هیچی نیستم.
و عدم به چیزی متصف نمیشود.
و کسی که بی هویت است را باید به چه نامی، تسمیه کرد؟!
ما در کشاکش بین تقویم قمری و عهد محمدی و تقویم شمسی و رضاخانی و تقویم میلادی و مدرنیته، در رفت آمدیم.
و هر سهتایش را در اخبارمان اعلام میکنیم.
و در «ذهن» خود و در مقام «اثبات»، هر سه را با یکدیگر جمع کردهایم!
اسلام و ایران و مدرنیته.
و البته در جهان خارج و مقام «ثبوت»، از هر سه بینصیب ماندهایم!!
هم از دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
هم از شکوه داریوش و هخامنشی که رضاخان و پسرش، اِکسش را خورده و توهمش کرده بودند!
و هم از به اصطلاح پیشرفت دنیای مدرنیته!!
ما در میانه «ایمان مولوی» و «نیستانگاری کافکا»، در تذبذب و رفت آمدیم.
وقتی مؤمن میشویم و اهل سلوک، به اعتکاف میرویم.
و وقتی هم که نیستانگار میشویم و رزاقیت خدا را از یاد فراموش، به صف سکه و مرغ حمله میکنیم.
و البته «تذبذب»، صفت منافق است.
به تعبیر قرآن کریم: «مذببذین بین ذلک، لا الی هولاء و لا الی هوالاء»!!
نه سنت داریم و نه مدرنیته!!
و در کمال تعجب ادعا هم میکنیم که هم سنت را حفظ میکنیم و هم مدرنیته را به چنگ میآوریم!!
کاش لااقل این قدر ادعاهای بزرگ نمیکردیم.
***
کاش میدانستیم وقتی اعلام میکنیم که بیست سال است در حوزه تنظیم جمعیت اشتباه رفتهایم، باید بپذیریم که برنامه هایمان در سایر حوزه ها نیز میتواند محل دقت و بررسی مجدد و بلکه باید حتی مورد تردید باشد!!
و آنها را به مثابه وحی، غیر قابل خدشه ندانیم.
و نپنداریم که کارشناسان و صاحبنظران مملکت، معصوماند و بری از خطا.
پس باید تیغ نقد را برگرفت و مدام وضع خود را با نقد فعال، رصد کنیم.
نقد حال خویش را گر پی بریم
هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم
خصوصاً که این تنها اشتباه بیست ساله ما نبوده و نخواهد بود.
و سادهلوحان نگویند که مگر جمعیت چه اهمیتی دارد که این قدر داد و بیداد به راه انداختهاید؟!
چون نه جهاد علمی و نه جهاد اقتصادی و نه جنگ، هیچکدام از عهده یک جامعه پیر بر نمیآید.
بقای انقلاب اسلامی نیازمند نسل جوان است!!
و کارشناسان ما فقط به زندگی بهتر برای ما میاندیشیدند.
و نه به حفظ انقلاب!!
و شاید کارشناسان امروز هم این گونه فکر میکنند!!
پرسش اساسی ما این است که معیار حقانیت سیاستها و استراتژیهایی که در کشور اتخاذ میشوند، چیست و چگونه به آنها اعتماد کنیم؟!
- ۹۱/۰۵/۱۴
خب حزب الله بصیرتش را نداشت، چرا آقا مانع از این طرح صهیونیستی نشدند؟!
چرا آقا اجازه نقد علنی هاشمی را ندادند؟!