تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

 

من هیچ وقت افسرده نخواهم شد.

چون همیشه اتفاقات خنده‌داری در زندگی و در پیش چشمم رخ می‌دهد.

در همین نزدیکی.

در همین جمهوری اسلامی!

اصلاً انگار قرار است هر روز سوژه خنده برای ما جور شود.

به راستی نکند قصه حال جمهوری اسلامی، کمدی است؟!

و یا شاید هم تراژدی؟!

این بار ماجرای خنده‌دار، قصه «تحول در علوم انسانی» است.

کجایش خنده‌دار است؟!

الان عرض می‌کنم، خدمت‌تان.

همان طور که مستحضرید متفکرین قوم، خود معترف‌اند که علوم انسانی غربی، ذاتاً مسموم است.

و نیز ایشان معتقدند که باید علوم انسانی اسلامی تولید کنیم.

ولی در کمال تعجب می‌بینیم که همزمان و در عین حال، جمهوری اسلامی ده‌ها دانشگاه راه انداخته.

تا همین علوم انسانی ذاتاً مسموم را به جوانان شیعه بیاموزد!

با پول بیت المال مسلمین.

با پول امام زمان!!

نه یک نفر.

نه دو نفر.

چندین میلیون نفر را مشغول آموختن آراء متفکرین غربی کرده.

و در حقیقت سرکارشان گذاشته!!

روانشناسی و جامعه شناسی.

علوم سیاسی و حقوق.

آراء فروید و یونگ.

و دورکیم و وبر.

را خودمان با دست خودمان به جوانان‌مان می‌آموزیم.

آخر نمی‌شود که!

نمی‌شود که ما علوم انسانی نداشته باشیم!

هر چه در غرب هست، ما هم باید داشته باشیم!!

فقط اسلامی‌ شده.

چون «صورت مثالی» غرب است.

تمدن معیار، تمدن غرب است.

کسی هم نیست بپرسد که اگر روانشناسی غرب توان حل مشکلات روانی را داشت، این بحران اخلاقی در غرب را چرا درمان نکرده؟!

و کسی نیست بگوید وقتی فقه اسلام، توان تدبیر امور را دارد، ما چه نیازی به حقوق داریم؟!

و یا جامعه شناسی چه دردی از جامعه ما دوا خواهد کرد؟!

و یا اصلاً اگر دانشگاه‌های علوم انسانی تعطیل بشوند، چه اتفاقی می‌افتد؟!

این که ما فنون و تکنولوژی غربی را کسب می‌کنیم و می‌آموزیم را می‌توان به گونه‌ای توجیه کرد.

اما هر چه فکر می‌کنم، نمی‌توانم بفهمم چرا جمهوری اسلامی، علوم انسانی غربی را به جوانان می‌آموزد؟

و بعد هم مدام داد می‌زند که باید علوم انسانی را متحول کرد!

خب چرا تا وقتی که این علوم متحول نشده‌اند، این علوم ذاتاً مسموم را در ذهن جوانان القا ‌کنیم؟!

مگر تحول علوم انسانی کار دانشجویان است که چند میلیون جوان را برای این کار بسیج کرده‌ایم؟!

اساتید حوزه و دانشگاه بنشینند و علوم انسانی اسلامی تولید کنند.

هر وقت تولید کردند، دانشگاه علوم انسانی می‌زنیم!!

مگر علوم انسانی وظیفه سیر کردن شکم مردم را دارد که می‌ترسیم دانشگاه‌های علوم انسانی را تعطیل کنیم؟!

تحول در علوم انسانی غیرممکن است.

چون از لوازم «تحول»، «جرأت» است.

جرأت تردید.

جرأت تغییر.

چیزی که ما خیلی کم داریم.

...

حرف‌ها دو دسته‌اند:

نظری و بدیهی.

مطالب نظری بحمدالله توسط متفکرین گفته شده و می‌شود.

سواد بنده در حد درک همان بدیهات است.

و این مطلب برایم بدیهی است که جمهوری اسلامی تا مغز استخوان غرب‌زده‌است!!

چون جمهوری اسلامی می‌پندارد که هر چه در غرب است را باید داشته باشد.

فقط اسلامی‌اش را !!

با آرزوی موفقیت برای تمامی غربزدگان عالم !!


البته همه این مطالب، مبتنی بر مبنای قوم است که معتقدند که علوم فنی و تکنولوژی غرب بد نیست و علوم انسانی اش بد است.

و در عمل سی سال است که علوم انسانی را تدریس می کنند.

اما اگر معتقد باشیم که برای شناخت غرب، نیاز به رسوخ جدی در علوم انسانی کنونی است، مطلب شکل دیگری پیدا می کند.

اما مسأله این است که تفکر غالب، اساساً برای غرب ماهیتی قائل نیست که معقتد به لزوم رسوخ در آن و فهم ماهیت آن باشیم.

و طبیعتاً این پارادوکس سرجای خود باقی می ماند که اگر نیازی به رسوخ در غرب نیست، چرا سی سال است که  وقت و هزینه جوانان خود را مصروف علوم انسانی غربی کرده ایم؟!


(تاریخ آخرین ویرایش: چهار شنبه، 22 ماه رمضان 1434)


تحول در علوم انسانی- قسمت دوم: علوم انسانی رسمی و غیر رسمی

تحول در علوم انسانی-قسمت سوم

نظرات  (۸۱)

سلام
در اصل ماجرا باهات موافقم
در ضمن اینو بگم که تقریبا همه مطالبت رو خوندم
اینو گفتم که فکر نکنی اتفاقی اومدم و دارم نظر میدم
به قول یکی از اساتید که میگفت اگه برای شما آقایون تو جامعه کار بود اکثرتون نمی اومدید دانشگاه . در اون شرایط ازدواج میکردید و خانم های محترم هم مجبور نبودن بیان دانشگاه
اینو گفتم که بدونید به این راحتی ها هم نیست تعطیل کردن و انقلاب کردن و از اینجور کارها
بالاخره زمان بره باید مقدمات آماده بشه و ...
هرچند که این تحولات خیلی کند پیش میره
موفق باشید



دهقانی:

سلام علیک

اتفاقاً فهم مسأله اصلاً سهل و آسان نیست.

هر چند که اگر موضوع را درست متوجه بشویم، راهکار عملی‌اش سخت نخواهد بود.

در نگاه غربزده، می‌پندایم که اجزای تمامی تمدن‌ها در اصل یکسان‌اند و فقط تفاوت در پسوند هاست.

درک این موضوع که قرار نیست در برابر هر چه در تمدن غرب وجود دارد، ما هم بک ما بأزاء و با همان اسم و مسما داشته باشیم، خیلی کار سختی است.

برای این کار باید اول تمدن غرب برای مان اطلاق نداشته باشد.

و غرب را هم فقط در بعد سیاسی و در نقشه جغرافیا خلاصه نکینم.

فهمی که با تئوری دوم امکان ندارد حاصل شود.

نه تنها با تئوری دوم، بلکه حتی گاه تئوری سومی‌ها هم در برابر فهمش زمین‌گیر می‌شوند.

و هم از این رو برخی گروه‌های طرفدار تئوری سوم، از نظر من غربزده‌اند.

اسم نمی‌خواهم ببرم.


:)
اخه مشکل این است اکثر تصمیم گیرندگان خود پرورش یافته همین نظام اموزشیند چون واقعا اگر جوانان ما علوم انسانی غربی نخوانند چه میشود ؟ هیچ اتفاقی نمی افتد جامعه شناسی غربی روان شناسی علوم سیاسی و غیره اگر به جای این علوم همان فلسفه اسلامی البته با رویکرد کاربردی در جامعه نهج البلاغه قران با رویکردهای کاربردب در امور اجتماعی تدریس شود کم کم شکل اجتماعی نهایی خود را پیدا میکند به هر حال انچه مسلم است با تعطیلی علوم انسانی غربی هیچ اتفاقی نمی افتد الا اینکه ما به فکر تولید علوم انسانی اسلامی می افتیم و این فقط بصیرت و جرات میخواهد حتی اگر مراجع انها را جزء علوم ضاله حساب و تحریم کنند کمک کننده است
خدا رحمت کند علامه جعفری را می فرمود ارزش نهج البلاغه به این است که سخنان نهایی را در مورد رابطه انسان با خدا رابطه انسان با خودش رابطه انسان با دیگر انسان ها و رابطه انسان با طبیعت بیان نموده حال در مورد علوم انسانی غربی باید پرسید فلان به اصطلاح دانشمند غربی که در مورد جامعه بحث نموده در مورد سیاست در مورد روانشناسی و غیره واقعا تعریفش از انسان از خدا از طبیعت از هدف خلقت و غیره چیست بعد سراغ نظریه های او رفت کسی که نه انسان را شناخته نه هدف از خلقت را فهمیده چگونه در مورد انسان و علوم مربوط به ان بحث کرده به هر حال حرف درست همان است که بیان نمودی اولین قدم در تحول علوم انسانی تعطیلی تدریس این علوم است و روی اوردن به سرمایه های موجود فرهنگ خود و استفاده از انها
در راه تعطیلی چند مشکل هست یکی اساتید دانشگاه بنظر حقیر باید حقوق انها را تا بازنشستگی داد بعد هم بازنشسته شوند تا سر و صدا نکنند دانشجویان این علوم را هم در صورت تمایل اجازه تغییر رشته دهند ما بقی هم بدون تمام کردن دوره به انها مدرک دهند هیچ اتفاق نمی افتد تا انها هم سر و صدا نکنند و به جای انها یا رشته های جدید بر اساس قران و نهج البلاغه ایجاد کنند یا فعلا فتیله علوم انسانی تعطیله باز هم هیچ اتفاقی نمی افتد
البته اول انقلاب فرصت خوبی برای اینکار بود ولی متاسفانه گوشت را دست گربه دادیم و امثالی مثل سروش را مسئول اینکار قرار دادیم
حقا که اشراقی هستی !
این نقاط کور رو چه طور کشف میکنی ؟ نکنه تو نماز شب معراج میری ؟
رو خوب سوژه ای زوم کردی ! دیگه اگه بخوان تدریس علوم انسانی فاسد رو توجیه کنن تقریبا به خالقیت انسان پی می برم
( خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را )
دی:
کاملا موافقم
اما به نظر بنده لازمه ی این تحول بسیج فکری وخواست عمومی است
وتا زمانی که عموم, پیرو فرهنگ غرب هستند امکان پذیر نخواهد بود
نکته :
می دونم شما و تسخیری استدلالتون اینه که اگر آقا تئوری سوم هست باید در عمل هم دوران گذار را عملی کند نه این که در عمل به قله ی علم غربی و شیطانی برسیم و بعد بگوییم قائل به دوران گذار و تئوری سوم هستیم.
خب آره. این که معلومه . اما حرف انجیر حقیر ، این است که ما اتفاقا باید دوران گذار را همین گونه که رهبری مدیریت می کنند ، طی کنیم ، واضح تر بگویم :
شما میگید :مثلا در انرژی هسته ای در حد نیازهای ضروری کشور برق تولید کنیم و نیاز نیست که به قله علم برسیم یا مثلا در سلول های بنیادین. چون نیاز ما نیست.
من میگم : نیاز های مادی دو دسته اند : یک نیازهای صادق (حداقلی از خوراک و پوشاک و مسکن) ، دو نیازهای کاذب .
یک سوال از شما می پرسم : خود شما چقدر به نیازهای صادقتان محدود شدید و پارا از حد فراتر نگذاشتید ؟ انجیر حقیر با همه ی مجاهده ای که کرده ام ، یک و نیم برابر نیاز حقیقی مادی که برای سلوک روح به آن نیاز دارم ، هم اکنون مصرف دارم.
بقیه که مجاهده نکرده اند قطعا بیش از این نیاز دارند. علاوه بر این تازه می خوام بگم اتفاقا من الان برای حیات حقیقی هم نیاز به این مصرفی که می کنم دارم.
خلاصه کلام : نیاز جامعه که آقا برای آن برنامه اجرایی می کنن و در راستاش سخنرانی می کنن ، همین قدری هست که می گویند. یعنی اگر در علومی باید به قله برسیم چون نیازش در کشور وجود دارد.
چرا شما فکر می کنید شما بهتر از بقیه همه چیز را می فهمید ؟ و بهتر می دانید که نیاز ملت ایران چقدر است ؟
بسیار مهم : سطح تفکر و هم چنین امیال افراد اثر زیادی در میزان نیازشان دارد. لذا حکومت اسلامی باید حد معمول جامعه را در نظر بگیرد. معمول جامعه همان نیازی است که آقا با نظرات کارشناسی بهش رسیدن.
راهش همونیه که خودت گفتی باید با شلاق انقلاب اسلامی چنان بر پیکر جمهوری اسلامی بزنیم تا آنچه از حرام غرب خورده را قی کند
تحول علوم انسانی مستلزم ورود در علوم انسانی است
نیست؟
علوم انسانی عالمی دارد و در آن عالم محقق می‌شود و تا عالم علوم انسانی نباشد نه علوم انسانی آموخته می‌شود و نه تحول می‌یابد.

به فرموده‌ی آن پیر سفر کرده:
کشف حجاب طبیعتا مستلزم ورود در حجاب است

و غربزدگی از این جهت حوالت تاریخی ماست و از آن گریزی هم نیست
اگر خواستار تحول در علوم انسانی و انگشاف جهان دیگریم، بایست خواست عمومی برای گذشت از این عالم مسیطر و غالب شکل گیرد تا انقلابی در تمام شئون زندگی بشر، من جمله علوم انسانی رخ دهد.

و صدور حکم تعطیلی دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها و الخ هم دردی را درمان نمی‌کند چرا که ما و جامعه‌ی ما و اساتید و فرزندان ما را از عالم علوم انسانی برکنار نگاه می‌دارد و آنرا از یک مساله‌ی مورد تامل به یک فرع تعطیل شده تبدیل می‌کند. بلکه ترسی جلی را نیز می‌رساند و نشانگر عدم توانایی در تقابل است.

و نیز نشانگر نداشتن راه حلِ نقد، و حواله کردن مساله به گردن دیگران...

و علاوه بر این شیر علم به فرموده‌ی بنده و شما و حکومت گشوده نمیشود و علم اسلامی با خطابه تولید نمیگردد. علم انسانی اسلامی(با اغماض البته) در عالمی دیگر و در نسبت با علوم انسانی فعلی شکل میگیرد و آیا ماده‌اش جز علوم انسانی غربی خواهد بود؟

زیاده عرضی نیست
موفق باشید
  • صادق دهقانی
  • در جواب محمد:

    مردمان غربزده می‌پندارند، که هر چه در تمدن غرب است باید یک مابأزاء در عالم و تمدن اسلام هم داشته باشد.

    و این تفکر خود از عوارض غربزدگی است.

    در عالم اسلام و با وجود حوزه علمیه، اصلاً جایی برای علوم انسانی باقی نخواهد ماند که حالا بخواهیم مدعی تحول در آن بشویم.

    ما در اصل وجود علوم انسانی اسلامی، تردید داریم، شما می‌فرمایید باید ماده علوم انسانی غربی را گرفت و صورت اسلامی بر آن دمید؟!

    انتظار راه حل هم خود از غربزدگی است.

    وقتی هنوز افکار مسیطر تمدن غرب است و فکر می‌کنیم که تمدن اسلامی را باید از روی دست تمدن غرب بسازیم متنها با کمی تفاوت، امکان ندارد کسی بتواند راه حل بدهد.

    راه حل هم بدهد، چون افکار مسیطر غرب است،‌ ان را نخواهد پذیرفت..
    آقای دهقانی من متوجه نشدم که اینجا آیا روی سخن شما با رهبری است؟ اگر اینطور است آیا فکر میکنید راه درست این است که امروز دانشگاه های علوم انسانی تعطیل شوند؟



    دهقانی:

    به هیچ وجه

    چون خیل طرفداران تحول در علوم انسانی فقط محدود به شخص آقا نیست.

    در این گروه افراد زیادی اعم از آقا و غیر آقا حتی بسیاری از طرفداران تئوری سوم و نفی کلی غرب وجود دارند.
    سلام آقای دهقانی,

    من از پستهای متعدد شما تا حالا متوجه انتقاد به رهبری نشدم,بلکه به این نتیجه رسیدم:شخص شما قصد کوچیک کردن مقام رهبری و غیر مطلقه نشون دادن ولایت فقیه رو دارید

    خیلی سعی کردم به خودم بقبولونم که آقای صادق دهقانی فقط از سر دلسوزی داره مینویسه اما اما اما نه قانع نشدم,

    در مورد علم میفرمایید تا حدی که نیازهامون برطرف بشه کافیه!مگه شما حدیث پیامبر رو در مورد پارسیان نشنیدید که ایشون فرمودن مردم پارس اگر علم در ثریا هم باشه بهش میرسن,

    نمیدونم احساس درستیه یا نه ولی احساس میکنم که طعنه زدن شما به آقا خصمانه است نه دوستانه...با این نوع جبهه گیری شما در مورد علم میشه گفت شهدای علمی ما(علوم انسانی و غیر انسانی هم نداره)نه تنها به مقام شهادت نرسیدن بلکه الکی و بی جهت کشته شدن,مواظب باشید که از حدش نگذرونید...

    ویادتون باشه من و امثال من مطیع امر رهبریم.
  • محمد(به آقا صادق)
  • فرمودید::
    مردمان غربزده می‌پندارند، که هر چه در تمدن غرب است باید یک مابأزاء در عالم و تمدن اسلام هم داشته باشد. و این تفکر خود از عوارض غربزدگی است.

    اقول::
    دو مطلب را خلط فرمودید بزرگوار
    حقیقت غرب چیزی‌ست
    و تمدن غربی چیزی دیگر

    و بر مبنای این خلط نتیجه‌ای گرفته‌اید که:
    غربزده‌گان می‌پندارند هر چیز(!) در تمدن غرب هست باید مابازائی در تمدن(!) اسلام هم داشته باشد.

    اولا آیا اسلام "تمدن" دارد همانطور که غرب "تمدن" دارد؟
    این نقش که به تمدن داشتن اسلام در برابر تمدن داشتن غرب داده‌اید؛ از عوارض غربزدگی حضرتتان نیست؟

    در ثانی آیا مباینت کلی میان کل و جزء "تمدن" اسلام و غرب یک بایسته و الزام است؟(این خطابه‌ی بی دلیل و حجت که "این از عوارضش غربزدگی‌ست! از کجا آمده و به کجا راهنمایی می‌کند؟)

    مثلا بجای آدمی‌زاد و زمین و ثروت و... در "تمدن غرب، در تمدن اسلامی یا باید "غیرآدمی‌زاد" و "آسمان!" و "فقر" و الخ بکاریم یا نباید مابازائی بگذاریم یا باید آن مابازاء بکلی "دیگر" باشد؟


    اینکه راه بدیلی وجود دارد
    اینکه عالمی غیر عالم مدرن(حال رافع یا دافع عالم مدرن یا بکلی عالمی دیگر) وجود دارد
    اینکه نهجی و منهجی از تفکر، بغیر تفکر تکنیکی وجود دارد
    این‌ها که گویا شما بدان اعتقاد داری، آیا از عوارض غربزدگی‌ست؟
    یا...
  • محمد(ادامه...)
  • فرمودید::
    در عالم اسلام و با وجود حوزه علمیه، اصلاً جایی برای علوم انسانی باقی نخواهد ماند که حالا بخواهیم مدعی تحول در آن بشویم.

    اقول::
    احسنت!
    پس برای علوم انسانی و دانشکده‌های علوم انسانی در عالم و تمدن اسلام بدیلی داریم! و آن همانا علوم دینی‌ــه و حوزه‌ی علمیه است و این بدیل‌یابی شما، به فرمایش حضرت‌تان، حجت غربزدگی و پندارهای غربزده‌ی شما، آیا نیست؟


    فرمودید::
    ما در اصل وجود علوم انسانی اسلامی، تردید داریم، شما می‌فرمایید باید ماده علوم انسانی غربی را گرفت و صورت اسلامی بر آن دمید؟!

    اقول::
    شما طردا للباب فرموده‌بودید:
    اساتید حوزه و دانشگاه بنشینند و علوم انسانی اسلامی تولید کنند.
    هر وقت تولید کردند، دانشگاه علوم انسانی می‌زنیم!!

    و این بنده عرض کرده بودم(که در کامنت قبلی موجود است):
    شیر علم به فرموده‌ی بنده و شما و حکومت گشوده نمیشود و علم اسلامی با خطابه تولید نمی‌گردد.
    علم انسانی اسلامی(با اغماض البته) در عالمی دیگر و در نسبت با علوم انسانی فعلی شکل میگیرد و آیا ماده‌اش جز علوم انسانی غربی خواهد بود؟

    پس اینطور نتیجه می‌گیرم که درباره‌ی تعبیر علوم انسانی اسلامی؛یا عرض این بنده را نخواندید یا ملتفت عرض این بنده نشدید.

    در مساله‌ی صورت و ماده هم متذکر می‌شوم که اگر بنا باشد عالمی نو تحقق یابد، نمی‌تواند هیچ دخل و ربطی که عالم گذشته نداشته باشد.
    مقداری تامل در مساله‌ی صورت و ماده بفرمایید و نگاهی به بسط و شرح علم الاسماء تاریخی هم بیندازید که در آثار مرحوم استاد دکتر مددپور به وفور و تکرار(گاهی مبسوط و گاهی...) یافت می‌شود.


    فرمودید::
    انتظار راه حل هم خود از غربزدگی است.

    اقول::
    شما راهی پیشنهاد فرمودید و آن تعطیلی دانشکده‌های علوم انسانی در کشور بود. این آیا غربزدگی منفعل نیست؟

    انتظار راه حل آیا تمنای گذر از وضع کنونی و انتظار فعال نیست؟
  • محمد(ادامه...)
  • فرمودید::
    وقتی هنوز افکار مسیطر تمدن غرب است و فکر می‌کنیم که تمدن اسلامی را باید از روی دست تمدن غرب بسازیم متنها با کمی تفاوت،
    امکان ندارد کسی بتواند راه حل بدهد.

    اقول::
    فرض‌های حضرتتان مخدوش است. اما گیریم فرمایشات و افتراضات شما صحیح؛ آیا این بهانه که: "راه حل هم بدهد، چون افکار مسیطر غرب است،‌ ان را نخواهد پذیرفت.." بهانه‌ی خوبی برای نظر ندادن و وارد عرصه نشدن است؟

    اگر قوت دفاع از نظرتان را دارید و اگر مدعی شهامت و شجاعت هستید، آیا بهتر نیست نظرتان را طرح و از آن دفاع کرده و در درانداختن طرحی نو، قدمی بردارید؟

    آیا این کار بر پیشنهاد تعطیلی دانشکده‌های علوم انسانی شرف ندارد؟

    زیاده عرضی نیست
    موفق باشید
  • صادق دهقانی
  • دهقانی:

    جواب بشر

    سلام علیک

    1- ولایت فقیه «مطلقه» است و اختیاراتش به اندازه شخص رسول الله است قطعاً.

    با این تفاوت که مخالفت با نظرات ولی فقیه جایز است قطعاً‌، چون معصوم نیست.

    در حقیقت ولی فقیه از نظر وظیفه مانند رسول الله است ولی از نظر مقام، نه. (مطابق با نظر امام در کتاب ولایت فقیه.)

    به اعتقاد حقیر ولایت فقیه «مطلقه» است، ولی تمام نظرات کارشناسی رهبری «مطلق» و مانند وحی غیر قابل خدشه نیست.

    و بین «مطلقه» بودن ولایت فقیه و «مطلق» بودن افکار یک فرد، زمین تا آسمان فرق است.

    «مطلقه» بودن ولایت فقیه ناظر به مقام عمل است و «مطلق» انگاشتن افکار یک نفر مربوط به حوزه نظر.

    این‌ها نظرات بنده است.

    اگر درست است که الحمدلله وگرنه شما بنده را راهنمایی بفرمایید.

    2- در مورد خصمانه و دلسوزانه بودن نقدها،
    اولاً نیت‌خوانی در اسلام حرام است و شما هم مبتنی بر اخلاق اسلامی موظف به این هستید اصل را بر حسن ظن بگذارید و ایضاً‌ بنده هم موظفم که از مواضع تهمت دوری کنم.

    حالا اگر خطایی در کلام من هست و ظواهر کلامم شبهه خصمانه بودن را ایجاد می‌کند،‌ مجوز شرعی نخواهد شد که خداناکرده اصل حسن ظن را کنار بگذاریم.

    ثانیاًدر مورد نیتم باید عرض کنم که نیت بنده خصمانه نیست.

    چون به مخالفت با رهبری پول نمی‌دهند.

    برای مخالفت با رهبری جایزه نمی‌دهند.

    و برای کسی که با آقا مخالفت کرده، سوت و کف نمی‌زنند.

    خصوصاً که برخی مطیعان رهبر - و البته نه شما- آن قدر پرخاش می‌کنند که آدم اگر مخالفتی هم داشته باشد، جرأت بیانش را ندارد.

    چون آبروی آدم را می‌برند.

    3- اگر می‌خواهیم بحث روایی بکنیم، مانعی ندارد. الا اینکه اولاً باید همه روایت‌ها را با هم دید.

    ثانیاً علوم کنونی دنیای مدرنیته، «علم» نیستند.

    «فن» هستند.

    «علم» از جهان خارج کشف می‌کند، ولی هیچ کدام از علوم مدرن ادعای کشف جهان خارج را ندارند.

    به همین دلیل همه این علوم حقیقتاً‌ «فن» هستند اگر چه در اصطلاح امروزی علم نامیده می‌شوند.

    و وقتی انی گونه باشد، تطبیق روایت بر این علوم هم به راحتی ممکن نخواهد بود.

    در پناه حق
  • صادق دهقانی
  • در جواب محمد:

    1- وقتی می‌گوییم که لزومی ندارد که « هر چه در تمدن غرب وجود دارد، در تمدن اسلامی مابأزاء داشته باشد» نقیضش این نخواهد بود که پس «هیچ چیز» در تمدن اسلامی و تمدن غرب مابأزاء یکدیگر نیستند.

    نقیض موجیه کلیه، سالبه کلیه نیست.

    سالبه جزییه است.

    با این یک گزاره مخدوش بودن بخش زیادی از فرمایش‌تان در مورد تمدن و ... هم واضح خواهد شد.

    2- وقتی می‌گوییم تمدن اسلامی، تمدن غرب را ماده خودش قرار می‌دهد، معنایش این نخواهد بود که در تمدن آینده از «تمام» مواد تمدن غرب استفاده خواهد شد،‌ فقط با صورت اسلامی!!

    چون هر ماده‌ای برای هر صورتی مناسب نیست!!

    حتی مدرنیته هم در فرآیند تکوین خود از تمام مواد تمدن قرون وسطی، استفاده نکرد.


    حقیر از آراء فردید،‌جناب داوری و مرحوم مددپور هم اطلاع دارم و محکمات سخنان‌شان - و خصوصاً بحث علم الاسماء- مورد قبول بنده نیز هست، اما از فرمایش این بزرگواران هم سخنان شما نتیجه نمی‌شود.

    3- البته کار تحول در علم و یا تولید علم با «خطابه» حل نمی‌شود.

    بنده هم «خطابه» نخواندم.

    بنده یک «سؤال» کردم.

    پرسیدم با بودن حوزه علمیه و قرآن و روایات، چه نیازی به علوم انسانی؟!

    و چنان که هایدگر می‌گفت، «پرسش تقوای تفکر است!».


    4- این که ما خود را منفعل بدانیم، چیز خوبی نیست، ولی توهم توانایی به نظرم خیلی خطرناک‌تر است.

    5- شما وجه نیاز و لزوم آشنایی ما با علوم انسانی غرب را بفرمایید.

    بنده وجه و لزوم آشنایی ما با فلسفه غرب را متوجه می‌شوم. و البته آن هم تنها برای کسانی که مانندبنده - وظاهراً شما- معتقدند تمدن غربی و تفکر غربی،‌ همبسته اند.

    و لذا خودم آراء آنها را خواهم خواند.

    اما قومی که میان تکنولوژی و توسعه و علوم انسانی و دکارت، ربطی نمی‌بینند -طرفداران تئوری خوب غرب را می‌گیریم و بدی ‌اش را رها می‌کنیم- باید بیایند و لزوم آشنایی ما را با علوم انسانی غربی توضیح بدهند.

    و همین قوم هم هستند که امروز داعیه دار تحول در علوم انسانی است.

    ظاهراً شما متوجه نشدید که روی نزاع بنده در این پست با کیست!
    لینترنت نداریم و من با گوشی وارد شدم پس نمیتونم مفصل جواب بدم

    در جواب انجیر شیرین مورچه پسند
    میدانید چرا آقا بی طرفی علوم را با سیاسی نبودن آن یکی میگیرند ؟ چون نظریه دوم عمده مبارزه اش با غرب سیاسی است . نظریه دوم غرب را به منزله دزدی میبیند که با استعمار و استثمار چیزهای خوب به دست آورده و حالا باید ما از او پسش بگیریم همانطور که میبینید همه چیز به همه چیز ربط دارد
    به سبک اشراقیون افراطی، سوالی میپرسم :
    یعنی امام خمینی نفهمیده که مردم بیش از نیاز حقیقی شون مصرف میکنند ؟ پس چرا میگه شیکم مردم نباید جلوی اهداف بزرگ تر رو بگیره ؟ چرا ؟ یعنی تحول در علومی که مستقیما روح ما را فاسد میکنند در اولویت نیست ؟
    در ضمن بدانید که در اسلام علوم اینقدر مفترق نیستند و فی المثل در تمدن اسلامی لزومی ندارد ما تیوری اقتصاد اسلامی ارایه دهیم بلکه اجرای شجاعانه فقه ، اقتصاد کشور اسلامی را بدون هیچ تیوری مستقلی سر پا نگه میدارد تفصیل این مورد را رحیم پور ازغدی انجام داده اند
    این از غربزدگی ماست که میخواهیم در برابر نظام حقوقی غرب نظام حقوقی درست کنیم در برابر نظام اقتصادی غرب نظام اقتصادی درست کنیم .بابا اجرای درست احکام حتی در حد همان باید ها و نباید های دین معضلات بزرگی را رفع میکند . برای نمونه انجام امر به معروف و نهی از منکر و برخورد شدیدبا مفسدین در هر حوزه ای از واجبات است .توصیه اخلاقی نیست که بگوییم قوه قهریه کارگر نیست ! جامعه ای که فقط این دورا در خود عملی کند بخش عظیمی از معضلات غرب را نخواهد داشت
    حیف که با موبایلم وگرنه طی چند کامنت بحث میکردم با شما
    در جواب خانم بشرا

    اطلبوا العلم ولو بالصین رو شنیدید ؟ ادامه اش را چه ؟ والعلم هو المعرفت النفس
    اگر علم در ثریا باشد مردانی از پارس به آن دست می یابند من قصد ندارم اثبات کنم این علم در ثریا علم دیگریست ولی شما که تصورتان از علم در ثریا همین فیزیک است از کجا به چنین نتیجه ای رسیدید !
    در واقع من میخواهم شما در فضایی بدون گرایش به مخالف و موافق به موضوع فکر کنید
    چیزی که امام بهش اعتقاد داشت و دکتر رجبی خوب اجرایش میکند
    در مورد ولایت فقیه همانی که صادق گفت ؛ مضافا بر این که خود آقا نه تنها مخالفت با نظراتشون را خلاف نمیدانند بلکه اولویتی در پذیرش حرف خودشان نیز قایل نیستند .در بیانات اخیر این را به صراحت گفتند . زمزمه هایی از انکار این محکمات آقا بشنوم به قول سردار زنده اسلام عنان پاره خواهم کرد ...
    حالا این وسط دو طیف حرف آقا را قبول ندارند یک طیف که این حرف ها را انکار یا تحریف میکنند و یک گروه که این حرفها را تعارف به دانشجو میدانند . این رو یک روحانی به من گفت(((( که آقا میخواد به دانشجو اعتماد به نفس بده آدمش حساب کنه میگه میتونی با منم مخالفت کنی در حالی که در واقع چنین کاری در قد و قواره دانشجو نیست))))) نقل به مضمون

    من دیگه چه بگویم واقعا ؟
    آرتروز انگشت گرفتم با این لعنتی !
    در جواب محمد
    این حرف شما مرا یاد حرف فراستی انداخت که میگفت آوینی به این دلیل توانست از فضای قبلی اش بکند چون تا انتهای آن فضا را تجربه کرده بود!!! سخن شاعرانه ایست ولی نسخه ای خوبی برای تجربه کردن نیست ! ما همین الان هم مانند علوم انسانی غربی فکر میکنیم و عمل میکنیم . مگر فقط دانشجویان علوم انسانی فرویدی هستند ؟ مردم کوچه و بازار خود من و شما هم فرویدی و دکارتی فکر میکنیم در شیون مختلف زندگیمان!
    تدریس و فراگیری این علوم نوعی دست و پا زدن در حجاب است . اگر واقعا برای حذف این علوم این علوم را فرا میگیریم واقعا نیازی به دو میلیون دانشجوی انسانی هست ؟ لو فرض که هست کدام استادی میگوید بچه ها ! شما بک هگل و فروید شناس شوید تا ریشه اندیشه فروید را بزنید ؟ چه کسی چنین انگیزه ای در دانشجویان ما میبیند ؟
    حرف مفصل است ولی افطار آماده است باید برم انشا الله دوباره با صفحه کلید کامپیوتر خواهم آمد
  • حمیدرضا رحیمی 1
  • سلام علیکم .... برادر گرامی، جناب آقای دهقانی،‌ به نظر میرسه که شما اصرار بیش از حدی در نشان دادن تقابل مشی فکری مورد نظر خود با نظر حضرت آقا دارید. واقعا چنین رویکردی چه چیزی را حل می کند؟ ما در پی این هستیم که در شاهراهی که ایشان ایجاد کرده اند و با تمسک به نظرات راهبردی ایشان، نظرات خود را به گفتمان تبدیل کنیم تا امکان مطرح شدن آن به طور وسیعتر در فضای فکری و فرهنگی کشور وجود داشته باشد اما با روشی که شما در پیش گرفته اید در همان ابتدا متهم به مخالفت با رهبری میشوید. مشکل اینجا نیست که شما با ایشان اختلاف نظر دارید بلکه نحوه ی طرح این اختلاف و اصرار بر مخالفت با ایشان و ادبیات شما در طرح این اختلاف، صحیح به نظر نمی رسد چه اینکه مثلا در همین متن فرموده اید: "تحول در علوم انسانی حرف مفت است" و میدانید که رهبر معظم انقلاب، معتقد به تحول در علوم انسانی هستند و بر طبق ادبیات شما ( و نه نیت شما) ایشان با پول امام زمان دارند حرف مفتی را در این کشور جاری می کنند و در جایگاه ولایت فقیه دارند جامعه را به سمت باطلی منحرف می کنند. «طبق ادبیات شما» ایشان یکی از برجسته ترین افرادی هستند که حرف های خنده داری میزنند تا سوژه ی خنده ی شما را جور کنند و البته شما چون تقوای فکری دارید به خود جرأت نقد می دهید و به فرهیختگان جامعه هشدار میدهید که این حرف های خنده دار ، حرف مفت هستند! ... برادر عزیز من، اینکه حضرت آقا تئوری چندمی هستند و یا اینکه نظرات ایشان با نظرات شما همخوانی ندارد، چندان محل بحث نیست. اگر قرار بود هر اندیشمندی به خاطر چنین اختلافاتی قلم به دست بگیرد و مدام اختلاف نظر خود را با رهبری فریاد بزند که نتیجه ای جز توسعه ی اختلاف و پراکندگی نیروی های انسانی جبهه فرهنگی دستمان را نمی گرفت ...
  • حمیدرضا رحیمی 2
  • ... ما به دنبال ایجاد وحدت ذیل نظرات کلان حضرت آقا هستیم و در همین چهارچوب میتوانیم خواسته ها و انتظارات خود را پیگیری کنیم تا فضای بهتری جهت طرح فکر خود پیدا کنیم و تمام این اختلاف نظرها در فضایی که ایشان باز کرده اند کاملا قابل پیگیری است و نیازی به چنین برخوردهایی به خصوص از جانب همچون شمایی نیست. مشکل ما رهبری نیست برادر بزرگوار من، که مدام در پی اثبات اختلاف نظر خود با ایشان باشیم بلکه رهبری بهترین فضا را جهت پیگیری مطالبات ما فراهم کرده اند که ما باید از آن به بهترین وجهی استفاده ببریم نه اینکه اصرار بر نشان دادن اختلاف نظر با ایشان داشته باشیم. این کار فقط باعث هدر رفتن فرصت ها و در معرض اتهام قرار گرفتن ما میشود. بنده این موضوع را از دریافتی که از مطالب شما داشتم بیان کردم و اگر قضاوت اشتباهی کرده ام بنده را عفو بفرمایید ... موفق و موید باشید



    سلام علیکم

    1- حمید جان قبول دارم که تلخ و تند نوشته ام.

    اما به گمانم باید حق بدهی به من.

    آقا فرمودند در وجد چنین شحصی تعارض سنت و مدرنیته حرف مفت است(اشاره به شهید شهریاری)

    بنده هم عرض کرم تحول در علوم انسانی حرف مفت است.

    اگر این لحن سخن گفتن، خلاف اقتضای بحث علمی است، قبل از من باید به آقا خرده بگیرید.

    2- حمید جان در ساحت تفکر، سخن گفتن از وحدت آن هم ذیل یک شخص معنا ندارد.

    وحدت ناظر به مقام عمل است و ولایت فقیه هم ابضاً.
    احسنت بر حمیدرضا رحیمی...
    برادر زمان شاه هم که یک عده کمر همت جهت مبارزه بسته بودند عده ای زیاد با توجه به مبارزات قبلی نه تنها انرا کار بیهوده بلکه نشدنی میدانستند ولی دیدید که شد یعنی این نبود که تا امام و دیگران پرچم مبارزه را بالا ببرند دیگران یا علی گویان همراهی کنند نه ابتدا عده ای از خواص اعم از دانشجو بازاری وطلبه و غیره به این نتیجه رسیدند که باید مبارزه کرد کم کم تعداد زیاد شد در اثر استقامت مبارزین اولیه تا اواسط سال 56 که کم کم مردم به گود مبارزه وارد شدند و ظاهرا از سال 57 تظاهرات عمومی مردمی شکل گرفت و کار به نتیجه رسید در بحثهای این چنینی هم ابتدا یک عده باید به میدان امده علم مبارزه را بلند کنند استقامت نمایند تا انشاء الله کم کم خداوند دیگر قلوب مستعده را متمایل به این قضیه کند و کار به نتیجه رسد اگر راه حق باشد با ادامه مبارزه و استقامت در راه ان به یاری خداوند به نتیجه میرسد.
    مطلب جدیدم رو تو وبلاگ یخون ! شاید تونستی ربطی بین این مطلب و غربزدگی ما پیدا کنی ! آخه همه چیز رو وحدت مند می بینی !

    با این حال هنوز خودم نمی توانم درک کنم که حتی غربزدگان نیز چطور نمی توانند ضرورت چنین مسئله را درک کنند !

    منتظر نظراتت در مورد آخرین مطلبم هستم !
    وقتی اکثر مسئولان و اساتید مثل شما فکر نمیکنند و دل در گروی این علوم انسانی دارند کی میخاد و بیاد این علوم و تعطیل کنه برادر؟؟؟
    حتما با طرز تفکر خیلی از اساتید علوم انسانی آشنا هستید حتی بعضی حزب اللهی ها که اینها این علوم انسانی رو فقط در ذهن مسموم میدونند
    پس نمیشه همینطوری و راحت بگیم چرا تحول رخ نمیده
    گلصادقستان فردیدی!
    منت صادق دهقانی را که وجودش باعث انتقاد است و نبودش موجب خواب!
    هر پستی که زده میشود ممد نظرات زیاد است و چون تمام شود یک دنیا انتقاد!
    پس در هر پست فحش به جمهوری اسلامی موجود و در هر فحش صد مسئول زیر سوال!
    از دست و زبان که برآید که چون دهقانی ازانتقاد برآید؟؟؟
    غربزده همان به که ز غربزدگی خویش عذر به درگاه دکارت آورد
    ورنه سزاوار هایدگرش کس نتواند که به جای آورد!
    باران انتقادهای بی شمارش همه را رسیده و خوان نعمت انتقادش به آقا هم رسیده!
    پرده ی خطاکاری مسئولان به گناه کم کاری ندرد! و وظیفه ی خر کاری آنها به خطای منکر نبرد!
    "ق ب" را گفته که نشریه ی مبشر صبح بگسترد و" آ" را گفته تا مناظره ای برپا نهد نیست انگاری را به خلعت فردیدی کلاه انا ربکم الاعلی بر سر نهاده و افراد قم را به قدوم نرسیدن "وقت" کلاه تندروی بر سر نهاده! به قدرت او دانشگاهی آزاد اندیش شده و به تربیتش بسیاری تندرو گشته!
    دهقانی و مبشر صبح و نیست انگاری همه در کارند
    تا تو آرام نخوابی و غفلت نکنی!

    چه غم دیوار جمهوری اسلامی را که دارد چون تو پشتیبان
    چه باک از موج بحر آنرا که باشد ص د پشتیبان!
    در خبر است از سرور صفرائیان و مفخر داد انتقادیان و رحمت شهرضائیان و صفوت فردیدیان و تتمه ی تئوری سومیان که یکی از مسئولان غربزده گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه ص د دراز کرد ص د در او نظر نکرد بازش بخواند باز اعراض کرد دیگر بارش به تضرع و زاری بخواند ص د فرمود یا س ص م انتقادش آزاد کردم و بر فحش هایش افزودم که همانا از مسئولان غربزده متنفرم و از بودنشان شرم دارم
    کرم بین و لطف ص د مسئول غربزده است و او شرمسار!
    یکی از غرب تدریسان اصفهان سر به جیب جلسات فرو کرده بود و در بهر تدریس مستغرق شده آنگاه که ازاین معاملت باز آمد یکی از شاگردان را گفت از این تدریس که بودی نور انقلاب را چه حاصل؟ گفت به خاطر داشتم چون به انقلاب رسم دامنی از نور انقلاب پر کنم هدیه ی اصحاب را چون برسیدم دیدن اشراقات امام چنان مستم کرد که فریاد از دستم برفت!!!!!!!!!!!
    ای تئوری سومی فریاد از دهقانی آموز کان سوخته را اخراج شد و آواز نیامد
    این "ملا حکیم " در طلبش بی خبران است کان را که صفراوی است خبری باز نیامد!
  • حمیدرضا رحیمی 1
  • سلام علیکم ... برادر گرامی، بنده هم سخنان ایشان را شنیده ام اما لزوماً برداشت های شما را نداشته ام. «به نظر بنده» برخی از برداشت های شما از سخنان حضرت آقا نظر شخص شماست و قانع کننده نیستند و بنده هم چون نمیخواهم وارد چنین بحثی شوم فقط به همین اشاره بسنده می کنم. اینکه رهبری فرمودند فلان عقیده حرف مفت است فرضاً که حرف اشتباهی باشد (بنده خودم در مساله ای شبیه به این سوالاتی از ایشان دارم) اما دلیل درستی برای چنین برخوردی از جانب شما نیست. واقعا اگر شما نظرتان این است که چون ایشان چنین حرفی زده اند پس شما حق داری نظر ایشان را حرف مفت بنامی جای تعجب است! حضرت آقا و جایگاه ایشان برای ما بیش از این حرفها محل احترام است و خدا نیاورد آن روزی را که ما به خود اجازه دهیم به بهانه ی اختلاف نظر با ایشان، چنین جسارتی در حق ایشان داشته باشیم. من نمیدانم این چه نوع تفکری است که به بهانه ی اختلاف نظر با ولی فقیه، مجوز کنایه و جسارت به ایشان را صادر می کند و بعد آن را اینطور توجیه می کند که "جواب های هوی است"! ... برادر من، وحدت ما ذیل نظرات کلان رهبری به معنای پذیرفتن نظرات کارشناسی ایشان نیست که شما آن را خارج از ساحت تفکر بدانی. این به معنای وحدتی است که مصالح جامعه اسلامی را تامین می کند و بدون اینکه مانع آزاد اندیشی شود، از انشقاق جریان های علاقه مند به انقلاب و تفرقه ی آنان جلوگیری می کند ....




    دهقانی:

    سلام علیکم

    بعد از کامنت های شما در مورد این تعبیر حرف مفت و بقیه موارد مطرحی شما باز هم تأمل کردم

    هنوز هم با شما توافق نظر ندارم

    چون وحدت ذیل نظرات رهبری به نظرم معقول نیست حتی در مقیاس کلان

    اصلاً وحدت ذیل شخص معنا ندارد

    وحدت حقیقی فقط ذیل حقایق ممکن است

    و ولی فقیه امر اعتباری است
  • حمیدرضا رحیمی 2
  • ... اما در شیوه ی شما، تخم تفرقه و جدایی در دل ها کاشته میشود تا جایی که به بهانه ی تفکر، حتی شخصیت رهبر معظم انقلاب هم بازیچه ی ادبیات شما گردد تا همه بدانند شما چه روزگار تلخی را میگذرانید. برادر من، به خدا قسم من نه تنها مشکلی با انتقاد به رهبری ندارم بلکه چنین رویکردی را اگر از راهش انجام شود بسیار هم مبارک میدانم. ما باید اختلافات خود را با برخی نظرات ایشان به شیوه ای عالمانه و به طوری که موجبات بدبینی دوستان همسنگر خود را فراهم نکنیم مطرح کنیم و در نهایت احترام و بدون اینکه جسارتی به ایشان داشته باشیم نظر خود را مطرح نماییم تا موجبات نزدیکی و همدلی بین نیروهای معتقد به انقلاب را فراهم آوریم .... برادر گرامی من، من به خاطر علاقه ای که به شما و راه شما دارم در قبال این حرکت شما سکوت نکردم. من امیدوارم که امثال شما راهی جهت برون رفت از وضعیت بد امروزی برای جامعه پیدا کنید و امیدوارم که این داغی جوانی به زودی مرتفع شود تا شاهد فعالیت های مفیدتری از جانب شما باشیم ... یاحق
    سلام مجدد

    اولا باید از ملا حکیم ( همان ر-ک) تشکر کنم که حقا باید به جای تشکل آرمان میرفت جانشینی آوینی رو تو نوشتن نریشن روایت فتح به عهده میگرفت ! خیلی ذوق دارد این بشر !

    دوما یک لحظه تصور کنید هیچ دانشگاه علوم انسانی نداریم چه بحران های کوچک و بزرگی ممکن است اتفاق بیفتد ؟ به قول صادق با شکم مردم که سر و کار ندارند . از طرفی دانش آموختگان این علوم اگر دستشان به جای دیگر بند نباشد قطعا غربزده و بعضا غربی بیرون می آیند خب اگر تعطیل شود هنوز هم آن « جاهای دیگر » که دستشان بند بوده موجود است نگرانی از چه بابت داریم ؟
    دانش آموختگان علوم انسانی دو شقه هستند یا حزب اللهی اند یا نیستند . اگر نیستند و هیچ تعهدی نسبت به انقلاب ندارند همان وبر و دورکیم را بلغور میکنند و مطلقا فایده ای ندارند . اونایی هم که متعهد به انقلاب هستند اکثرا علوم انسانی وسیله گذران معاش شون هست ( از طریق استفاده از مدرکشون برای احراز پست های سیاسی فرهنگی و اقتصادی )

    ما در ایران برژینسکی و فوکویاما و چامسکی نداریم . چون کسی انگیزه ای برای نظریه پردازی ندارد . چون غایت ماده خام هایی که ما می خواهیم بر اساسشان نظریه پردازی کنیم را غربی ها صد برابر بهتر تحلیل کرده اند.

    اگر وکیل و روانشناس و اقتصاد دان و جامعه شناس و تاریخ دان مان همینی باشند که الان هستند حذفشان هیچ آسیبی به جامعه نمیزند . بعضی از دوستان مدام میگویند « بستن دانشگاه های انسانی کار درستی نیست » یکجوری این رو عاقل اندر سفیه میگویند آدم لجش میگیرد ! چرا می ترسید ؟ آیا فکر کرده اید چرا کار درستی نیست ؟ آدم باید روشنفکر بازی رو کنار بذاره و ببینه ایا خرج شدن این همه پول از بیت المال به خروجی علوم انسانی می ارزد ؟ به فرض که ما سرمایه گذاری میکنیم تا سالها بعد نتیجه ببینیم . ایا فکر کرده ایم که اصلا قرار هست نتیجه ای حاصل شود ؟



    سلام علیکم
    "وحدت ناظر به مقام عمل است و ولایت فقیه هم ابضاً".خود اینم یه نظره



    بشین درست را بخون سر به سر ما نذار

    سلام مدتیه با وبلاگتون اشنا شدم خیلی تامل برانگیزه و واقعا خوشحال شدم که چنین بحث هایی مطرح میشه در پرسش و پاسخ پیگیری
    اقی دهقانب بنده هم توانایی خواندن نیات شما رو ندارم ولی از اونچه که تو نوشته هاتون دیدم حس میکنم یکی از مخاطبین اصلی در واقعه شاید بشه گفت یکی از اهداف شخص آقا هستند!اقای دهقانی نظر کارشناسی مخالف با رهبر مشکلی ندارد ولی نوع ادبیات به کار رفته بد جوری تیز وتنده!امثال بنده وشاید شما چون از بیرون قضیه رو نگاه میکنیم خیلی راحت شمشیرو از رو میبندیم!
    دیدم رفتارکسانی رو قبل از یه مسولیت کوچیک وبعدش که چقدر نگرششون عوض شده وسعی کردن مسلیل رو از بالا ببینن!نه اینکه فقط مصلحت گرا بشن نه! نوع نگاه بازتر وجامع تر شده



    سلام سعید جان

    ببین بزرگوار من قبول دارم که تند می نویم و تند حرف می زنم

    اما این تندی ناشی از سوختن است.

    از شنیدن و دیدن برخی اتفاقات در جمهوری اسلامی خیلی می سوزم

    اتفاقاتی که برخی توجیهش می کنند

    و هرچقدر با خودم کلنجار می روم نمی توانم رویه توجیه در پیش می گیرند

    ولی من سعی ام این ات که به کسی توهین نکینم

    پوچ بودن برخی حرف هار ا نشان بدهم
  • تناقض در افکار دهقانی
  • وقتی می گویم دهقانی سرتاپا غربی است بگویید چرا.
    چرا ؟ چون دهقانی میگه (نقل به مضمون) : "اگر قرار باشه علوم انسانی تولید بشه ، دانشجوها از پسش بر نمیان و اساتید باید این کارو بکنن".
    اولا مگه دانشجوهایی که این علوم غربی رو نخوندن چی از اساتیدی که علوم غربی رو خوندن کمتر دارند که می گی دانشجوها نمی تونن ولی اساتید علوم غربی ، می تونن. این نحوه نگاه خودش اصالت دادن به فکر و علم غربیه.
    ثانیا مگه خودت تبحر در علوم موجود برای تحول در آن را رد نمی کردی و مگر نمی گفتی مثل شراب خوردن برای کشف حقیقت می مونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پس چرا خودت حرف خودتو نقض کردی ؟
    اگر درست جواب دادی، می گم قبول. حق باتوا.



    دهقانی:

    حیف است آدمی فسفرهای مغز را برای کشف تناقض افکار دهقانی بسوزاند!!

    یک وقت میتنی بر مبنای خودم نظرم را می گویم که اعتقادی به تحول درعلوم انسانی ندارم، اما یک وقت مبتین بر نظر مخاطب که معتقد به تحول در علوم انسانی است جدلی بحث می کنیم و می گوییم حتی اگر قرار به تحول در علوم انسانی باشد این کار از عهده دانشجو بی سواد و یا کم سواد بر نمی آید.

    وقتی نتوانیم بحث فلسفی و برهانی را از بحث کلامی و حدلی تفکیک کنیم همین می شود.
    سلام نمیدونم که چرا 2روزه هرچقدر میخوام کامنت بذارم نمیشه میگه کد رو اشتباه وارد کردید!
    آقای تسخیری محترم من نگفتم علم فقط فیزیکه اما زیر مجموعه علوم مختلف که هست... با نظر آقای رحیمی کاملا موافقم جناب دهقانی البته من لحنم فقط تندتر بود نسبت به ایشون همین,شما نفرمودید با توجه به پست هایی که در مورد علم و اینها گذاشتید و مطمئنا عقایدتون رو تشکیل میده نظرتون در مورد شهدای علمی به ویژه هسته ای چیه؟ممنون میشم اگر به سوال من پاسخ بدین...موفق باشید
    سلام!
    می دانم ربطی ندارد
    اما می خواستم نظر شما را در مورد دکتر حسن عباسی و نظریات و مواضع ایشان چیست و اینکه آیا از نظر شما ایشان آدم باسوادی است یا خیر؟! و مواضع و نظریات ایشان بخصوص سلسله جلسات کلبه کرامت چقدر مورد تأئید شماست!؟



    دهقانی:


    سلام

    شنیدن نظرات ایشان در موضوعات مختلف خالی از لطف نیست

    هر چند ایشان را آموزگار تفکر نمی دانم

    عیب ولاگ شما این است که یهویی غیبت میزند بی خیال
    با توجه به ابیات مثنوی مطلب کوتاهی نوشتم دوست داشتم ببینی نظری داشتی بنویسی:
    اثر خیال در زندگی و راه نجات از ان : جان همه روز از لگد کوب خیال/ و ز زیان و سود و از خوف و زوال/نی صفا میماندش نه لطف و فر/ نی بسوی اسمان راه سفر
    راه نجات: سایه یزدان چو باشد دایه اش / وارهاند از خیال و سایه اش/سایه یزدان بود بنده خدا/مرده این عالم و زنده خدا
    ان بزرگوار گوید اگر انسان رابطه اش را با اولیا خدا قطع کند دچار یک زندگی سطحی و خیالی میشود و عمرش به فنا می رود : ترکش عمرش تهی شد عمر رفت/ از دویدن در شکار سایه تفت برای همین باید یک امام معصوم در راس جامعه باشد تا جامعه هلاک نشود و به جای حقایق به سوی اعتباریات و وهمیات نرود و در زمان غیبت ولی فقیه باید بتواند جامعه را از مسائل خیالی به سوی حقایق رهنمون شود اگر برای استخراج حکم خدا علم فقه و عدالت کافیست برای حکومت کردن مرده این عالم و زنده خدا بودن هم لازم است یعنی حاکم اسلامی اولا باید شخصا از اعتباریات به سوی حقایق هجرت کرده باشد ثانیا جامعه را بتواند از وهمیات به سوی حقایق هدایت نماید در دنباله اشاره میکند دامن او زود گیر بی گمان / تا رهی از افت اخر زمان البته این ابیات در نقد غرب و علت اینکه چرا غرب به این روز افتاد و راه نجات چیست هم راه گشاست
    در مورد کتاب ولایت فقیه امام در کتاب جریان ها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران اقای جعفریان صفحات 344 و 345 و صفحات قبل و بعد مطالب جالبی دارد از جمله نامه ای از مرحوم ربانی شیرازی به امام در مورد شرایط ولایت فقیه که ایشان به امام متذکر میشود برای ولی فقیه شرایط دیگر نیاز است و ایشان اشاره میکند در سال 52 بنی صدر به پاریس رفت و در مورد ولایت فقیه بحث شد امام به وی گفته بود من این را نوشتم تا فتح باب شود که امثال شما و مطهری بنشینید و یک مبنایی و پایه ای بریزید برای این کار


    دهقانی:

    جواد جان برای بحث مشترکات لازم است

    من جز استلال عقلی هیچ کلامی را نمی پذیرم

    دلیل

    برادر دلیل

    خاطره نه

    کی گفته:»در زمان غیبت ولی فقیه باید بتواند جامعه را از مسائل خیالی به سوی حقایق رهنمون شود»؟!

    من در همین جمله شک دارم!!
    سلام دوست عزیز ببخشید منم منتقدم اماجسارتابه هیچ عنوان اسلوب منطقی وادبیات نقدروبلدنیستید



    دهقانی:

    سلام علیکم

    شما بفرمایید کجای کار بنده مشکل دارد؟!

    مصداقی و با دلیل

    و نه با کلی گویی
    سلااااااام. می دونستی نیوتون همه همه ی همه ی مطالبش رو از ابوریحان دزدیییییییده!!!!!!!!!!!!!!!!!
    تو وبلاگ http://ammareseyyedali.blogfa.com
    مطلبی با عنوان "چو دزدی با چراغ آید" هست که این مسئله رو توضیییییییییح میده!!!!!
    تااااااااااااااازه ، احمدی نژادم اینو گفته تو 29 امین اجلاس سراسری مدیران آموزش و پرورش !!!!!!!



    سلام علیکم

    نمی دونستم

    چه قدر بهت گفتم صبر کن گوش نکردی!حالا برنامت این باشه که بری بخوابی و بعد پا شو هایدگر بخون!همین دو تا کار بسته.صبر کن تا بعدا بهت بگم چکار کنی دوباره هم فکر نامردی کردن نکنیا.مگه تو نمیگفتی به همه که خودش باید بهت بگه چکار کنی! حالا چطور شد خرت که از پل گذشت بی خیال ما میشی؟ هاااااااا؟؟


    دهقانی:

    ها این ها که وگفتی یعنی چه؟؟!!!!

  • حسین سلیمیان
  • سلام صادق.
    در این مورد کاملا با شما موافقم.
    گرچه همشه شما "تندرو"(به معنای مثبتش) و "تیزبر" هستید.
    موفق باشید


    دهقانی:

    سلام علیک

    حسن آقا!! میگن اگه آدم ایربگ داشته باشه اشکال نداره تند بره!!

    به نظر من برای حل مشکل باید شما را با صاحب وبلاگ طب لعنتی در یک اتاق به مدت 24 ساعت حبس کنند.


    دهقانی:

    ظاهراً شما قبلاً مشکالات تان را این گونه حل کرده اید که این تجربه موفق را به سارین هم توضیح می دهید!!
    س: سلام استاد.نظر شما درباره ی حرفی که رهبری در مورد علم و بی طرف بودن آن مطرح کردند چیست؟آیا این حرف ایشان در مورد اینکه در کشف واقعیت علمی پیشفرض راه ندارد ناصحیح نیست؟
    ج: باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مقام معظم رهبری حفظه‌الله در مقابل آن‌هایی که می‌گویند علم باید بی‌طرف باشد و به این بهانه دانشگاه‌های ما را از خدمت به نظام باز می‌دارند فرمودند «علم در کشف حقیقت باید بی‌طرف باشد» به این معنی که به اسم علم نباید اندیشه‌ها و تئوری‌های دستوری را طرح کرد؛ چیزی که استالین دستور داده‌بود که هر نتیجه‌ی علمی که با مارکسیسم لنینیسم مخالف است نباید طرح شود. رهبری فرمودند علم در کشف حقیقت نباید تحت تأثیر فکر و یا ایدئولوژی خاصی باشد ولی در استفاده از آن مسلّم باید علم در خدمت مردم و نظامی باشد که در خدمت مردم است این غیر از آن است که در فلسفه می‌خوانید نگاه غربی مبتنی بر مبانی آن است نسبت به عالم هستی و نگاه دینی مبتنی بر نگاه آن است نسبت به عالم هستی که در یک نگاه اراده‌ی تخریب طبیعت نهفته‌است و در نگاه دینی اراده‌ی تعامل با طبیعت نهفته‌می‌باشد. موفق باشید.



    دهقانی:

    چرا رفتی این جمله آقا را پرسیدی؟!

    بابا اون جمله انرژی هسته ای هیچ گناهی ندارد، که خیلی بهتره!!
    بله، علم در مرحله‌ى کشف حقایق، بى‌طرف است؛ دانش وقتى میخواهد یک حقیقتى از حقایق عالم هستى را، چه حقایق مادى، چه حقایق غیرمادى را کشف کند، طبعاً با پیشداورى نمیتواند؛ باید برود و کشف کند؛ اینجا علم بى‌طرف است؛ اما علم وقتى میخواهد در خدمت یک جهتگیرى قرار بگیرد، به هیچ وجه بى‌طرف نیست.
    منم با این تند نوشتن هات حال میکنم آقای دهقانی!
    ان شاالله از این به بعد بیشتر همو میبینیم!!
    متاسفانه خیلی از مشکلات هم ازتوجیهات یه عده کم فکرایجاد میشه!!
    از وقتی با این وبلاگ و یه سری دیگه از وبلاگها آشنا شدم خیلی خوشحال شدم چون میبینم یه عده میشینن وبحث های تندو پرمحتوا میکنن بدون توهین!! اینو واقعا تو جامعه نیاز داریم
  • محمد(به آقا صادق)-1
  • دهقانی بزرگوار
    سلام علیکم
    با تعذیر از پاسخ دیرهنگام، ذیل فرمایشات‌تان چند نکته را قلمی می‌کنم صرفا به جهت آنکه باب گفتگو مفتوح بماند ورنه پاسخ‌هایی مطول، وقتی مبسوط می‌طلبد. این مطلب را خرد-خرد در طول چند روز مرقوم کردم و ممکن است چیزی در این میانه ناگفته باقی مانده باشد. والله اعلم
    فرمودید::
    وقتی می‌گوییم که لزومی ندارد که « هر چه در تمدن غرب وجود دارد، در تمدن اسلامی مابأزاء داشته باشد» نقیضش این نخواهد بود که پس «هیچ چیز» در تمدن اسلامی و تمدن غرب مابأزاء یکدیگر نیستند.
    نقیض موجیه کلیه، سالبه کلیه نیست.
    سالبه جزییه است.
    با این یک گزاره(که نقیض فلانٍ بهمان) مخدوش بودن بخش زیادی از فرمایش‌تان در مورد تمدن و ... هم واضح خواهد شد.

    اقول::
    صحیح است ولی عرض این بنده را تایید می‌کند نه رد.
    این فرمایش حضرت‌تان که: "مردمان غربزده می‌پندارند، که هر چه در تمدن غرب است باید یک مابأزاء در عالم و تمدن اسلام هم داشته باشد. و این تفکر خود از عوارض غربزدگی است" به عقد وضعی دلالت بر دانشکده‌ی علوم انسانی و علوم انسانی داشت و به عقد حملی، از جانب غربزدگان حکمی صادر می‌کرد باین مضمون: هرآنچه در تمدن غرب است باید یک مابازاء در تمدن اسلامی داشته باشد.
    و فرمایشتان این بود که این حکم غلط است و نقیضش آن می‌شود که بعض آنچه در تمدن غرب هست در تمدن اسلامی نیست. سلمنا! کجا بنده خلاف این را عرض کردم؟
    بر سبیل اتفاق بر همین فرمایش مثال‌هایی چند آوردم که خود مصادیق سالبه‌ی جزئیه بودند ولی اصل عرض چیزی جز برداشت حضرت شما بود.
    بزرگوار! بحث بر سر کبرای قیاس نیست-که بخواهیم از ابطال نقیض به صحت حکم برسیم- بلکه بر سر تحصیل نتیجه‌ی حضرتعالی از مقدمات است ، نتیجه‌ای که شما باین صورت بدان رسیده‌بودید:
    هرآنچه در تمدن غرب هست، لازم نیست در تمدن اسلامی باشد[=بعض انچه در تمدن غرب هست در تمدن اسلامی نیست(؟)]
    دانشکده‌ی علوم انسانی و علوم انسانی در غرب هست
    پس لازم نیست در تمدن اسلامی هم باشد!
    دقت فرمودید؟
  • محمد(به آقا صادق)-2
  • دقت فرمودید؟
    یعنی معلوم نیست دانشکده‌ی علوم انسانی جزو چیزهایی‌ست که:
    در تمدن غرب هست، ولی در تمدن اسلامی نیست
    یا جزو چیزهایی‌ست که:
    در تمدن غرب هم هست؛ و در تمدن اسلامی هم می‌تواند باشد
    به زبان منطق؛ اشکال بنده بر حضرتتان اشکال در استنتاج از مقدمات قیاس بود-که اشکال واردی‌ست چرا که- در شکل اول، کبرا باید کلیه باشد نه جزئیه، که در غیر این صورت معلوم نمیگردد که آیا صغرا مندرج در آن "بعض" هست یا نه.
    پس این‌گونه استنتاج نمی‌توان کرد و هر چیزی که در تمدن غرب هست را، بدین قیاس و با این ضرب عقیم(در برابر منتج) رد و طرد و نفی نمی‌توان کرد. و از این سیاق، مباینت کلی میان چیزها، در تمدن اسلام و غرب، مستفاد نمی‌گردد.
    فرمودید::
    وقتی می‌گوییم تمدن اسلامی، تمدن غرب را ماده خودش قرار می‌دهد، معنایش این نخواهد بود که در تمدن آینده از «تمام» مواد تمدن غرب استفاده خواهد شد،‌ فقط با صورت اسلامی!!
    چون هر ماده‌ای برای هر صورتی مناسب نیست!!

    حتی مدرنیته هم در فرآیند تکوین خود از تمام مواد تمدن قرون وسطی، استفاده نکرد.
    حقیر از آراء فردید،‌جناب داوری و مرحوم مددپور هم اطلاع دارم و محکمات سخنان‌شان - و خصوصاً بحث علم الاسماء- مورد قبول بنده نیز هست، اما از فرمایش این بزرگواران هم سخنان شما نتیجه نمی‌شود.


    اقول::
    دهقانی عزیز؛
    همانطور که عرض کردم شما از آموزه‌ی صورت و بحث "ماده و صورت" نزد ارسطو و نیز "تعابیر ماده و صورت نزد مرحوم استاد فردید(رحمه الله علیه)" اطلاع کافی ندارید! و بنده متعجبم چه‌گونه چنین عبارتی که هر ماده‌ای برای هرصورتی مناسب نیست، می‌تواند از کسی که از محکمات(!) اندیشه‌ی مرحوم استاد اطلاع دارد صادر شود...
  • محمد(به آقا صادق)-3
  • ماده اسمی‌ست که با ظهور اسم جدید به خفاء میرود. صورت اسمی‌ست که ظاهر میشود. میان صورت (اسم لاحق) و ماده(اسم سابق) نسبتی برقرار میگردد و احکامی ظاهر میشود. ماهیات اشیاء در نکاح با اسم ظاهر در هر دوره احکامی جدید می‌یابند و این احکام غیر از احکام قبلی‌شان است. همین تقسیمان فسخ و رسخ و مسخ و نسخ که دوره‌ی گذار از دولت و سلطنت اسم دوره‌ای به دوره‌ی دیگر را تبیین می‌کنند(که این اسامی هم مرتبط با همان مبحث ماده و صورت نزد ارسطوست و کار مرحوم استاد بازگرداندن آن‌ها به حقیقت و معنای اسم‌شان است) نشانگر آن‌اند که گذار از عالمی به عالم دیگر با صورتی جدید برای ماده‌ی قدیم(علی الخصوص در رسخ که رسوخ صورتی از قدیم یا جدید باشد) همراه است.
    آنچه در این میانه می‌توان گفت آن است که: آموزه‌ی علم الاسماء تفصیلا ما را به آنچه روی خواهد داد، رهنمون نمی‌شود بلکه اجمالا نگاهی کلی را برای‌مان به ارمغان می‌آورد.

    چرا که اولا ما را از احکام پس از تناکح اسمائی (آنگونه که فناری در اقسام پنج‌گانه‌ی اثمار آورده) -که شامل تسری احکام مرکب به برخی دیگر است- آگاه نمی‌سازد و تطور مظاهر را ذیل صورت جدید بیان نمی‌دارد و در ثانی اصلا احکام اسماء مرکب هم بر ما معلوم نیست.
    اما بهترین راه برای تدارک این مشکل، یعنی نداشتن تصوری از آینده که در این تعبیر خاص حضرت استاد از علم الاسماء با آن روبرو هستیم، رجوع به امت واحده‌ی محال(پریروز تاریخ) است.
    این حرف خوبی‌ست اما باز سخنی چون فتوای وجوب تعطیلی دانشکده‌های علوم انسانی و علوم انسانی از آن مستفاد نمی‌گردد. چرا که حکم اجمال با تفصیل یکی نیست. یا به بیان بهتر، تفصیل، بسط اجمال است و نه تکرار آن.
  • محمد(به آقا صادق)-4
  • به این عبارات از مرحوم استاد معارف دقت بفرمائید:
    مقام ربوبیت اقتضای صفات متقابل، چون لطف و قهر و رضا و سخط را دارد و هریک از این اسماء و صفات طالب مظهری در اعیان هستند و از سویی مظاهر نمی‌توانند مظهر اسماء متقابل باشندو از سوی دیگر تأثیر این اسماء برای کمال آن‌ها ضرورت دارد. ناگزیر مرتبه جامعی مورد نیاز است تا از دو ضد رفع تضاد نماید و آنان را به مرحله بالاتری سوق دهد؛ یعنی شأنی ثالث کا جامع دو شأن پیشین باشد و این امر ثالث چیزی نیست جز اسمی ثالث که از تناکح دو اسم متقابل پیشین به ظهور میرسد تا بجایی که در اثر این سیر همه اسماء در اسمی که مقام جمع همه اسماء و صفات است رفع تخالف نمایند.
    (نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی-صص 266 و چند صفحه بعد و صص388 و چند صفحه بعتر از آن)
    استاد معارف ذکر فرموده‌اند که این تناکح، تناکح اسماء متقابل است و تناکح غیر آن نیز هست که همان تناکح اسماء مستأثره یا غیر مستأثره در تاریخ می‌باشد و همانطور که إن شاء الله خواهید دانست، اسم مستأثر، احکامش بر خلق و حتی بر اولیاء خدا آشکار نیست و خداوند آن اسماء مستأثر را برای خود برگزیده است و البته آنچه بر ما آشکار است "رحمت حق در سه ساحت بر مخلوق" است و "از اطلاق به تقیید رسیدن وجود در تاریخ" و پس از آن "رفع تقابل ذیل ولایت انسان کامل و اسم الله(جل جلاله)".
    خلاصه کنم:
    از نظریه علم الاسماء تاریخی، وجه ایجابی باین صورت که شما فرض داشته‌اید استخراج نمی‌گردد و نمی‌توان بر مبنای آن فتوایی داد یا پیشگویی از وضع آینده‌ی اشیاء، ذیا دولت اسمی دیگر نمود.

    البته این علم الاسماء تاریخی به تنهایی چنین است ولی در صورت تفصیلی استاد فردید، وجه ایجابی نیز می‌یابد که جای ایضاح آن نیست.
  • محمد(به آقا صادق)-5
  • فرمودید::
    البته کار تحول در علم و یا تولید علم با «خطابه» حل نمی‌شود. بنده هم «خطابه» نخواندم. بنده یک «سؤال» کردم. پرسیدم با بودن حوزه علمیه و قرآن و روایات، چه نیازی به علوم انسانی؟!
    و چنان که هایدگر می‌گفت: پرسش تقوای تفکر است!

    اقول::
    این بنده هم عرض کردم که آیا وجود حوزه‌های علوم دینی‌ــه نقیض دانشکده‌های علوم انسانی‌اند؟ چون همانطور که احتمالا بدانید در تناقض، وحدت وجود و ماهیت هم(علاوه بر موضوع و محمول و مکان و...) لازم است.
    اگر آری که اثبات این تناقض بر شما فرض است نه بر حقیر؛ و اگر نه، پس چه سوالی؟(یعنی جواب واضح است)

    فرمودید::
    این که ما خود را منفعل بدانیم، چیز خوبی نیست، ولی توهم توانایی به نظرم خیلی خطرناک‌تر است.

    اقول::
    هردو مذموم‌اند و ایراد بر دیگرانی که توهم دانایی دارند، عیب شما در انفعال را به حسن مبدل نمی‌کند.

    فرمودید::
    شما وجه نیاز و لزوم آشنایی ما با علوم انسانی غرب را بفرمایید.
    بنده وجه و لزوم آشنایی ما با فلسفه غرب را متوجه می‌شوم. و البته آن هم تنها برای کسانی که مانندبنده - وظاهراً شما- معتقدند تمدن غربی و تفکر غربی،‌ همبسته اند. و لذا خودم آراء آنها را خواهم خواند. اما قومی که میان تکنولوژی و توسعه و علوم انسانی و دکارت، ربطی نمی‌بینند -طرفداران تئوری خوب غرب را می‌گیریم و بدی ‌اش را رها می‌کنیم- باید بیایند و لزوم آشنایی ما را با علوم انسانی غربی توضیح بدهند.

    اقول::
    طرفداران تئوری خوب را بگزین و بد را رها کن اتفاقا در این مسأله حجت موجهی دارند! و آن این است که ابتدا باید شناخت و بعد باید برگزید، پس باید علوم انسانی را دانست و خواند و ... پس وجه نیاز از جانب آن بزرگواران مشخص است و نیازی هم به ایضاح ندارد!

    و در نهایت فرمودید::
    و همین قوم هم هستند که امروز داعیه دار تحول در علوم انسانی است.
    اقول::
    این تحول داعیه‌ی خامی نیست و بنفس ذاته ایرادی هم ندارد. باید دستی بالا زد و کاری کرد و در این افق تلاشی صورت داد به سوی آنچه برای ما ممکن است.

    زیاده عرضی نیست
    باقی بقایتان
  • یک فرد شبه دار(آشنا)
  • چند سال پیش یکی از مسئولان در مصاحبه ای می گفت تعداد فارغ التحصیلان رشته مامایی در هر سال دو برابر نیاز کشور در سال است.
    با یک نگاه ساده متوجه می شویم که در بسیاری از رشته های دیگر مخصوصا در مقاطع تحصیلات تکمیلی وضع به همین منوال و یا بدتر از آن است. کسی نمی پرسد که چرا باید وقت این همه جوان چند سال در دانشگاه تلف شود و ازدواج و کارش به تاخیر بیوفتد و آخر سر هم شغل متناسب با رشته تحصیلی اش در جامعه وجود نداشته باشد. البته اینها مهم نیست مهم حفظ اصل نظام است چون اگر جوانان بی کار مطلق بوده و در دانشگاه (منظورم همه دانشگاه ها و دانشجویان نیست) مشغول دختر بازی نباشند ممکن است دست به شورش بزنند و نظام با مشکل مواجه شود. هذه شقشقیه هدرت...
    اما در علوم انسانی وضع به مراتب اسفناک تر است. دانشجویانی که عمدتا نتوانسته اند در رشته ریاضی ادامه تحصیل دهند و عمدتا حفظ کردنی شان خوب تر بوده وارد رشته انسانی شده اند تا بروند دانشگاه و آرئ متفکران غربی و شرقی را حفظ کنند. بدون اینکه به رشته شان علاقه داشته باشند یا قدرت و جرات تفکر انتقادی.
    بنابر این ها من با تعطیل کردن دانشگاه هایی که کیفیتشان پایین است کاملا موافقم و اولویت با علوم انسانی است. آیا به راستی جامعه ما نیاز به این همه دانشجو و فارغ التحصیل جامعه شناسی دارد؟ بهتر نیست به این افراد مشاغل مفیدی چون کشاورزی لوله کشی بنایی و... یاد داده شود تا زودتر بروند سر خانه زندگی شان؟
    اما اصل مطلب(در ادامه)
  • یک فرد شبه دار(آشنا) ادامه..
  • ادامه..

    با نگاهی به احادیث متوجه می شویم که احادیث ما به جنبه های "روانشناسانه" اشاره هایی دارند همانطور که به "طب" اشاره دارند. و با اینکه شیعه دوران بسیار کوتاهی را تجربه حکومت داری داشته است در خطبه های نهج البلاغه سخن از "حقوق" متقابل ملت و حاکم به میان می آید و از اصناف مردم و طبقه بندی آنها که در حیطه علم "جامعه شناسی" است سخن به میان می آید. آیا به نظر شما چون ما احادیث طبی داریم فقط و فقط باید طب را از حدیث بجوییم و راه علم طب را محدود کنیم؟ آیا ابن سینا حق آزمایش علمی طبی نداشته؟
    آیا در "حقوق" "جامعه شناسی" "روانشناسی" و ... هم همین نظر را دارید؟ باید باب این علوم را بست؟ یا به عکس اگر متفکرمسلمانی در باب "حقوق" یا "جامعه شناسی" یا ... تفکر کرد و سوال هایی در این زمینه ها برایش پیدا شد با جان تشنه به سراغ اهل بیت و قرآن می رود و کلام آنان را چون زمینی تشنه به خود جذب می کند؟ مگر نه این است که اهل بیت بسیاری از احادیثشان را متناسب با نیاز ها و سوالات و "عقول" اهل زمان خود مطرح می شاختند. حال اگر نیاز به شناخت "روان" و "جامعه" و "حقوق" یک نیاز اساسی است پس چه بهتر که متفکران مسلمان ما در این زمینه ها تفکر کنند تا "عقول" شان رشد کند و با کد ها و راهنمایی هایی که از اهل بیت می گیرند: "حقوق اسلامی" "روانشناسی اسلامی" و "جامعه شناسی اسلامی" را که منطبق بر حقایق عالم اند دریابند و تدوین کنند
  • صادق دهقانی
  • در جواب محمد:

    اخوی بیایید مسأله را همان‌طور که در مقام اثبات وجود دارد بررسی کنیم و فعلاً از مقام ثبوت صرف نظر کنیم.

    کسی مانند حقیر می‌شنود که عده‌ای در کشور به دنبال این هستند که که علوم انسانی غربی را که به تعبیر خودشان ذاتاً مسموم است، متحول کنند و علوم انسانی اسلامی تولید کنند.

    طبیعی است که بنده از خود این سؤال را از خود بپرسم، مگر در مقابل هر عنصر از تمدن غرب لزوماً باید یک عنصر با پسوند اسلامی داشته باشیم؟

    و در مقابل جامعه شناسی غربی، روانشاسی غربی و ... حتماً روانشناسی اسلامی و غرب‌شناسی اسلامی باید وجود داشته باشد؟!

    وقتی این سؤال را پی می‌گیریم، کم کم متوجه می‌شویم که طرفداران تحول در علوم انسانی عمدتاً چنین تلقی‌ای دارند.

    خب باز هم می‌توان دقیق شد و این سؤال را از خود بپرسم که چرا چنین فکر می‌کنند؟!

    بالاخره این نحوه تفکر علتی دارد.

    وقتی تنها تصوری که از تمدن نز دذهن ما موجود است، مدرنیته است، ذهن ناخواسته برای هر جزء تمدن غرب یک بدیل می‌تراشد با پسوند اسلامی.

    من این حالت ذهن را از عوارض غربزدگی می‌دانم.

    بنده در این مقاله از نگاه انها که تئوریسین تحول در علوم انسانی هستند، مسأله را نگاه کردم و می‌خواستم ببینم این ها با چه عینکی به عالم دارند نگاه می‌کنند.
  • صادق دهقانی
  • ادامه جواب به محمد:

    2- فرمودید از این گزاره که « قرار نیست که هر چه در مدرنیته وجود دارد در عالم اسلام وجود داشته باشد» حاصل نمیشود که پس ما علوم انسانی نداریم.

    البته حرف شما درست است.

    ولی من با این گزاره در اصل علوم انسانی اسلامی تردید کردم.

    من با این جمله در وجود علوم انسانی تشکیک کردم و نه این که چیزی را بخواهم اثبات کنم.

    در ادامه هم این مطلب که ما علوم انسانی اسلامی داریم، باید به اثبات برسد.

    و آنها که داعیه دار تحول در آن هستند باید زحمت این مهم را بکشند.

    بالاخره ثبوت شی لشی فرع ثبوت مثبت له.

    و من در اصل وجود موضوع تردید دارم.

    3- محمد جان! اطلاعات بنده از علم السماء، در حد همان مطالبی است که مفردات فردیدی، دیدار فرهی، مبادی حکمت انسی، خودآگاهی تاریخی و نوشته های دکتر داوری منعکس شده است.

    و البته ادعایی ندارم که همه مطالب را فهمیده ام.

    عرض بنده این است که آن حدی را که خوانده و فهمیده ام از حیث محکمات قبول دارم.

    آن حدی را که نفهمیده ام که تخصصاً از بحث خارج است.


    شما فرمودید که تمدن آینده از تمدن حال متباین نیست.(مضموناً نقل میکنم)

    بنده عرض کردم، بله قرار نیست ما از مدرنیته متباین باشیم ولی عین مدرنیته و بسط و تکرار آن هم نخواهد بود.

    شما که از آراء شیخ شهید سهروردی مطلعاید بفرمایید که آیا غرب، خود حتی در همان قرون وسطی زحمت آشنایی با آراء شیخ شهید را به خود و استفاده و یا حتی نقد و جرح او را به خود داد یا نه؟

    و چرا ابن رشد در غرب مورد استقبال واقع شد و اصلاً سهروردی شناخته نشد؟!

    شما بهتر میدانید که عظمت شیخ شهید در مقام یک فیلسوف مؤسس به مراتب بزرگتر از ابن رشد بود.

    اما چنین انگاشته میشد که ابن رشد تمامیت و پایان فلسفه اسلامی است.
  • صادق دهقانی
  • ادامه جواب به محمد:

    مطلب واضح است برادر!

    نظرات اشراقی شیخ شهیدکه فلسفه را میخواست آسمانی تر کند، برای تجدد و مدرنیته که اصالت را به زمین میداد به زمین است، ماده مناسبی نبود و غرب به راحتی از کنار اندیشه شیخ شهید گذشت.

    از میان نظرات شیخ الرییس هم آن چه بیشتر بوی زمین میداد، در غرب مورد توجه واقع شد.

    عرض بنده این بود که تمام مواد تمدن سابق در تمدن لاحق، عیناً تکرار نمیشود.

    برخی تغییر هویت میدهند و برخی اساساً به فراموشی سپرده میشود.

    البته بنده منظور ماده و صورت فلسفی و همان معنای متعارف ارسطویی بود.

    و نه ماده و صورت با لسان عرفانی آن چنان که در علم الاسماء محل بحث است.

    هر چند بحث من با علم الاسماء هم لزوماً منافات نخواهد داشت.

    3- برای همزبانی بیشتر شما را با مطالعه تاریخ فلسفه اسلامی، فلسفه تطبیقی، و علوم انسانی و برنامهریزی توسعه، هر سه از دکتر داوری ارجاع میدهم.


    البته اگر تا کنون فرصت تورق این کتب را پیدا نکرده باشید.
  • صادق دهقانی
  • در جواب یک فرد شبهه دار:

    تمدن‌های مختلف نگاه‌های مختلف به عالم دارند.

    و مبتنی بر این نگاه اصلاً مفاهیم خاص خود را به وجود می‌‌آورند.

    در نگاه دینی ما چیزی به نام «روان» نداریم.

    «روان» تنها مبتنی بر سیر خطی تاریخ معنا دارد.

    بلافاصله ذهن شما متوجه این سؤال خواهد شد که پس «روح» چیست.

    تا بنده بخواهم بیایم توضیح بدهم که «روان» غرب تقریباً هیچ نوع تجردی ندارد و روح یک موجود مجرد نسبی است، و این دو با هم تفاوت دارند، دوباره ده تا سؤال دیگر برای شما مطرح خواهد شد.

    عرض بنده این است که اصلاً نظام علمی ما با تمدن غرب تفاوت‌های جدی دارد.

    نه اینکه هیچ چیزش یکی نباشد.

    و نه اینکه عین هم باشد.

    و نه این که متناظر باشند و در مقابل هر چیزی در غرب یکی در اسلام داشته باشیم

    من قدری در مورد تفاوت مدرنیته و تمدن یونان صحبت می کنم.

    شما در یونان دو دسته علوم می‌بینید:

    نظری و عملی

    ودر میان این ها نه جامعه شناسی هست و نه روانشناسی

    اصلاً امکان ندارد در یونان جامعه شناسی بوجود بیاید.

    این تفاوت‌ها ناشی از تفاوت در تلقی از عالم است.

    نه اینکه فقط اسلام و مدرنیته با هم اختلاف داشته باشند.

    در یونان علم اعلی الهیات است

    در مدرنیته علم اعلی مهندسی است.

    در یونان، علم عبرات است از مطابقت ذهن با واقع.

    در مدرنیته، علم آن چیزی است که توان تغییر خارج را داشته باشد.

    بحث از کارآمدی است.

    اصلاً دیگر صحبت مطابقت در میان نیست.

    چون مدرنیست‌ها شناخت خارج را غیرممکن می‌دانند.

    خلاصه همین قدر بگیوم که بحث خیلی مفصل است.
  • میلاد خواجوی
  • سلام آقا صادق،
    نظر شما در مورد نظر آقای محدصادق شهبازی چیست؟
    ...
    از دین و آیات و احادیث هم نمی شود ابتدا به ساکن، علم دینی بیرون کشید. یعنی تا امروز کسانی که از این موارد و علم دینی و منطق قرآنی بدون هرگونه استفاده از مفاهیم پایه ی علوم گفته اند جز بحث های توصیفی و یا سخن راندن در ضرورت علم دینی و اسلامی نمی یابید. و یا آن ها که از کنار گذاشتن علم غربی می گویند و استفاده از تکنولوژی و علوم غربی در حد اکل میته و تمام زندگی شان (با این تئوری) در مردار خواری در شرایط اضطرار می گذرد و اندکی به توهم ممکن است بینجامد. باید مفاهیم پایه را گرفت و به سراغ آیات و احادیث رفت. و تازه بحث مدل مواجهه با علم غربی و نگاه های مختلف در این حوزه هست. که آیا تکنولوژی ذات دارد یا نه و... که ما از آن می گذریم. امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه در مورد قرآن می گوید استنطقوه و لن ینطق، و البته مرز باریکی است بین این مسئله و به تعبیر بعضی مکاتب در فلسفه ی علم با پیش فرض ها به سراغ مسئله رفت.
    پس باید پارادیم علم غربی را نیز خواند، هم برای یادگرفتن مفاهیم پایه. هم برای آشنا شدن با گفتمان بدیل و تمدنی که نتایج و مزایای عینی دارد، که باید از آن عبور کرد، هم برای اشنا شدن با ساخت اصلی و نظریاتی که جامعه ی شما بر اساس آن شکل گرفته است.
    و تازه این ها کافی نیست، باید مسائل جامعه را شناخت و بر اساس نیاز جامعه فکر کرد و تولید کرد. و گرنه علم تولیدی معرفتی اشرافی می شود، که جز خواندن و تکرار کردن و مشتی مفهوم و اصطلاح برای اظهار فضل به هیچ کار نیاید و به تعبیر حاج حیدر رحیمپور با تورم اندیشه و تکثر قوانین متعارض مواجه می شویم.

    متن کامل: http://www.edalatkhahi.ir/004813.shtml
    http://www.edalatkhahi.ir/004812.shtml
  • میلاد خواجوی
  • ادامه:
    یومنون ببعض و یکفرون ببعض
    اگر فقط پارادایم علم غربی بدون توجه به مبادی و احکام دینی و نیازهای جامعه وسط بیاید، به به غربزدگی می رسیم. اگر فقط دین باشد و نیاز جامعه و پارادایم علم غربی (به عنوان عناصر زمان که باید شناخت، العالم بزمانه لم تهج علیه اللوابس) به تحجر می رسیم. و اگر مسائل جامعه را صرفا پی بگیریم بدون توجه به دین و پارادایم علم غربی اولا دچار تشتت و سردرگمی می شویم که این جامعه بر اساس برداشت های گزینشی آن هم بدون توجه به مبادی و آن هم با تاکید بر مظاهر عینی آن نظیر تکنولوژی شکل گرفته است و در نوعی پراگماتیزم و عمل زدگی که در نهایت نوعی غرب زدگی دیگر است، می رسیم. این جاست که وجعلناکم امه وسطا معنی می یابد و الیمین و الشمال مضله طریق الوسطی هی الجاده منطبق با نیازهای عصر و مصر(زمان و مکان) ضرورت می یابد.
  • میلاد خواجوی
  • ادامه:
    تازه اول مسئله این جاست. این علوم مبادی دارد و بر اساس مبانی مشخصی شکل گرفته است. فلسفه ی مطلق (و نوع نگاه آن ها به هستی و جود و هستی شناسی و انسان شناسی آن ها و...) فلسفه ی علم و معرفت شناسی ها(تازه هنوز به حوزه هایی که همه جیز و همه ی معرفت ها را نسبی کرده و شکاکیت را در تار و پود علم می تنند مثل جامعه شناسی معرفت و .... نرسیده ایم) بعد فلسفه های مضاف و بعد خود علوم و شاخه های زیر شاخه ها از فلسفه ی علم الاجتماع و فلسفه ی سیاسیت تا علوم اجتماعی و علوم سیاسی و ریز تر شدن آن. شما هر سطحی را که اتنتخاب می کنید ناچارید هم بحث های غربی ها را در سطوح دیگر بخوانید . مجبورید بحث های حوزه های دیگر را نیز بخوانید. یعنی اگر رسیدید که جای شما فلسفه ی علم است باید هم فلسفه بخوانید هم علوم اجتماعی و گاهی حتی علوم طبیعی و... اگر جامعه شناسی بخوانید هم فلسفه ی علم، هم فلسفه ی علم الاجتماع هم فلسفه و ... واگر جامعه شناسی هستید باید روان شناسی بخوانید مثلا در حوزه ی کارکردگرایی باید این مکتب را در حزوه های مختلف و نتایج آن را بخوانید و بازشناسی کنید تا بتوانید به صورت صحیح این مکتب را فهم کنید و گذر کنید و... بعد تازه مباحث دینی را دنبال می کنید از حکموت متعالیه یا تفکیک این ها بیرون می اید یا نه؟ اگر آری چرا تا به حال نشده است؟ اگر نه چه باید کرد؟ و... و تازه وقتی این کارها را می کنید، می بینید این مسیر تک روانه نیست باید جمعی با هم ودر حوزه های مختلف و سطوح مختلف این حرکت انجام شود و مثل سابق نمی توان فردی حرکت کرد، چرا که هر حوزه با حوزه های دیگر و هر دانش با سطوح دیگر معرفت رابطه ی رفت و برگشتی و دیالکتیکی دارد.
    تازه مطالعه یک طرف، اجتهاد و فکر کردن و اندیشیدن یک طرف دیگر. خدا رحمت کند شهید محمدباقر صدر را می گفت، محمدباقر صدر یعنی 5 درصد مطالعه 95 درصد تفکر. تازه او روزی به صورت ثابت 17-18 ساعت مطالعه داشت.
  • میلاد خواجوی
  • ادامه:
    البته می توان بی خیال همه ی این ها شد و ارشدی گرفت و سر در لاک خویش کرد یا هر از چندی مقاله ای نوشت و از مقداری از اصطلاحات این حوزه ها استفاده کرد و یا می توان داد سخن در داد که این ها کفریات است و ... اما مشکلی از جامعه رفع می شود؟ آن هایی که بر طبل خالی بد بودن این علوم - بدون آگاهی و تسلط و عبور - زدند مگر کم دیده ایم، که بعد از دورانی و سرخوردگی به آغوش همین علوم غلطیدند و یا با شیوه های پست مدرن به نقد مدرنیته روی اوردند و در زمین مدرنیته بازی کردند یا مسیر تحجر پیش گرفتند.



    دهقانی:

    سلام میلاد جان

    مطلبی که لینکش را گذاشته بودی خواندم، اما چند نکته وجود دارد:

    1- این مطلب مال حدود سه سال پیش است.

    2- موضوع اصلی بحث غرب‌شناسی نبوده بلکه در گوشه بحث یک نقدی هم به غرب‌شناسی های رایج شده بود.

    3- صادق شهبازی، از دوستان سابق ما در جنبش عدالتخواه دانشجویی بود.
    تعبیر سابق را به این دلیل به کار بردم چون اکنون در موضوع غرب در نقطه مقابل یکدیگر هستیم .

    ایشان در ترم گذشته در دانشگاه صنعتی نیز یک نقد مفصل بر غرب‌شناسی‌های موجود نوشتند که من هم یک جوابی به ایشان دادم.

    در کل آدم دغدغه‌مند و فعالی است اگرچه نگاهش را نپسندم.

    در مقاله مزبور هم جز بحث غرب‌شناسی بقیه مباحثش از نظر من درست و به جا بود.

    موفق باشی
  • میلاد خواجوی
  • سلام صادق،
    خب من هم دارم نظرات شما رو با ایشون مقایسه می‌کنم. به نظر شما اگر علوم انسانی غربی رو در دانشگاه تعطیل کنیم، و عناصر زمان را نشانسیم باعث تحجر نمی‌شویم؟ چرا؟
    راستی نقد آقای شهبازی را از کجا می‌توانم بخوانم و همچنین جوابیه شما را؟
    منظورتون مطلب زیر هست یا مطلب دیگری؟
    جریان شناسی موضع گیری ها نسبت به غرب در ایران اسلامی و نگاه مکتب معیار انقلاب اسلامی http://ghiam.ir/?p=519



    سلام مجدد

    بله همین مطلبه، جوا من تو مبشر صبح چاپ شد، فایلش را روی وب نگذاشتم.

    مطالب این مقاله، خصوصاً قسمتی که به معرفی جریان معیار می‌پردازد،‌ عمده‌اش مخدوش و قابل رد است.

    بغیر از من یکی دیگر از دوستان جنبش نیز نقدش کرد.

    من معتقد به آشنایی با افکار غربی هستم،‌ چون میان افکار غرب و ابزار و فرهنگ غرب ربط قائلم و همه این ها را از یک جا ناشی می‌دانم.

    اما کسانی که می‌خواهند فقط ابزار غرب و تکنولوژی مدرن و توسعه و فناوری را بگیرند خیلی مصحک است که راه بیافتند کانت بخوانند و هگل و دکارت.

    آنهایی که معتقدند که این علوم ذاتاً‌ فاسد است، باید بفرمایند وجه نیازشان به این علوم ذاتاً ‌فاسد چیست؟!

    میلاد جان،‌ ما که از بحث گریزی نداریم،‌ اما این ها که خود را جزان عقل گرا،‌ می‌دانند چرا حاضر به مناظره و گفتگو و بحث نمی‌شوند و همواره با انبانی از نقل جملات از بزرگان،‌ مشکل را حل می‌کنند؟!

    مانند همین مقاله جریان معیار که بخش زیادی از آن به نقل اختصاص دارد.

    این دوستان بیشتر نقل گرا هستن دو عقل گرا!!

    بحث مقصل است و در کامنت نگنجد.
    موفق باشی
  • میلاد خواجوی
  • سلام مجدد،
    ممنون، راستی یه کاری کن مطالب زودتر منتشر بشه استفاده کنیم.

    راستی امروز داشتم کلیدواژهٔ «تولید علم» رو در بیانات آقا می‌خواندم به این جمله رسیدم که ایشون قائل به تأثیر جهان‌بینی در علوم تجربی و فناوری هستند: «ما می بینیم که در زمینه های مختلف، تحقیق و پژوهش و رسیدن به نظریه در دنیای مادی و دنیای غرب، مبنای قابل قبول و مورد اعتمادی نبوده؛ بخصوص در زمینه ی علوم انسانی، که در علوم تجربی و در فناوری هم اثر خودش را نشان می دهد.»
    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3263

    موفق باشی.
    یا علی مدد.



    سلام علیک

    میلاد جان!

    مطالب عمدتاً جوششی است و جوشش هم خود آدم نیست.

    در پناه حق
    سلام
    حرف حق حرفی نمی شه توش آورد
    درد دل ما هم هست
    پاسخ:
    سلام  هادی جان
    هم ولایتی
    آنجا که در "جواب محمد:" گفتی "در عالم اسلام و با وجود حوزه علمیه، اصلاً جایی برای علوم انسانی باقی نخواهد ماند که حالا بخواهیم مدعی تحول در آن بشویم."
    به نظرم اگه حوزه امروز رو می گی قطعا حوزه امروز رو نرفتی و اگه رفتی همشو خواب بودی
    اگه هم حوزه دیروز رو می گی فکر کنم تاریخ حوزه رو نخوندی که اگه به غایت حوزه قدیم برسیم دانشکده مهندسی هم نباید داشته باشیم




    پاسخ:
    دهقانی:

    حوزهپس فردا  را می گویم

    مهندسی  به معنای عام و نه به معنای مدرنیستی آن که استیلاء بر طبیعت است در عالم پس  فردا وجود دارد

    تا عالم عالم ماده است، ابزار  سازی  وجود د ارد

    چون انسان  بدن مادی و نیازهای مادی دارد  و تجردش نسبی است

    اما علوم انسانی، به معنای مصطلح  در عالم پس  فردا جایی ندارد  چون نیازی به آن نیست.
    هم ولایتی
    استاد ما میگه
    علم سه دسته است بافتنی یافتنی شدنی

    (البته نمی دونم از خودش در آورده یا از جایی شنیده ولی خیلی میگه)

    علوم اسلامی هم اگه نگیم شدنی ایست حداقل یافتنی است ولی شما اگه طلایی رو یافتی یه کم تمیزش کردی خاکش رو گرفتی یه شکل جدید هم بهش دادی مثلا باهاش النگو درست کردی سر در محل کارت نمی نویسی کارگاه تولیدی طلا و مشتقات

    در باب تولید علم اسلامی می دونی که استاد ما ادعاش رو هم داره ولی وقتی ازش می پرسی کل حرف شما چقدرش از خودته می گه هیچیش


    ارسطو که علم منطق رو بنیان کرد و همه می گن تدوینی بود تو بهش می تونی بگی تولید علم کرده یا نه؟

    خودت می دونی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
    صحبت های رهبری هم در جاهای متفاوت با هم فرق می کنه
    و نمی توان از صحبت هایشان یک نظر واحد استخراج کنی این رو ما تو دانشگاه شیراز تو تشکل جنبش نرم افزاری فهمیدیم وقتی یه دور کل صحبت های ایشان درباره تولید علم رو ورق زدیم و نمی توان حرف واحدی رو به ایشون نسبت داد

    خودت هم می دونی در مقام خطابه خیلی هم لازم نیست از معنای دقیق کلمات استفاده کرد مثلا همین "تولید علم" کلمه ای نیست که با دقت فلسفی بخواهی نقدش کنی برادر 

    استاد ما میگن اصل این که دین نظر به علم داره و هر علمی رو تایید نمی کنه جای تردید نیست . این که استکبارگر های عالم هم امروز به فکر استفاده از علم برای کسب و دوام قدرت شون هستند هم جای تردید نیست اما می توان پسوند اسلامی رو به علمی که از معصوم به ما رسیده چسبوند مثال هم بخواهی بیا موسسه بهت نشون بدیم

    پاسخ:
    دهقانی:

    نمی گویم  یافت باید از خود  فرد  باشد

    متفکر و دانشمند  به عوالم مثال و عقل سفر می کند و  حقایقی  را  می یاید 

    و  بعدآنها  را مطرح میکند.

    یعنی بحثی که  شما  و استادت-اگر حاج آقا میرزایی  است-  با عرض  بنده منافات ندارد

    از  قضا من هم همین نگاه به علم  را درست می دانم

    حتی اگر از باب مسامحه در تعبیر بگوییم تولید علم هم اشکالی ندارد

    اما علم حقیقتاً تولیدی  نیست

    منم   نگفتم  که چرا در مقام  خطابه خوانی  از واژه ها  دقیق استفاده نکردیم

    ولی در مقام  بحث علمی  باید  دقیق بحث کنیم.

    اصلاً بحث سر  رهبری نبوده  و  نیست.

    مگر آقا  فقط تئوریسین علوم انسانی اسلامی است؟

    آقا هم در  این چند  سال بر  این مطلب  تأکید و تذکر  داده اند

    در  حالی که  بحث علوم انسانی اسلامی ایده سی چهل ساله  است

    ربطی  به این  چند سال اخیر ندارد.
    سلام
    آنجایی که گفتی:"و این مطلب برایم بدیهی است که جمهوری اسلامی تا مغز استخوان غرب‌زده‌است!!

    چون جمهوری اسلامی می‌پندارد که هر چه در غرب است را باید داشته باشد.

    فقط اسلامی‌اش را !!"

    راستش را بخواهیی حضرت آقا غرب زده هستند(البته اگر دوستداران اجازه دهند ادامه صحبت دهم- این نکته هم را بگوییم من حاضرم همین حالا جانم را فدای ایشان کنم)

    اما چه کار کنیم که ایشان غرب زده اند

    اما مگر غرب زدگی چه اش می باشد

    لولو خرخره غرب برای خودش کسی شده مثل ضد ولایت فقیه هست که انگ اساسی و اثاثی برای دشمنان داخلی مان شده انگ غرب زده گی هم شده قوز بالا قوز

    آقا مرحوم سید احمد(فردید) هم علی نقل خودشان غرب زده بود 

    مرحوم داوری که برای بعضی دوستان عقایدش مرده شده هم می گوید من غب زده ام

    آقای طاهرزاده را نمی دانم !!

    نمی دانم این غرب چجوری ما را زده که نمی توانیم سر پای خود بایستیم

    من دوست دارم از کلمه های اصیل استفاده کنم غرب نه خودش نه کلمه اش معنی درست حسابی ندارد 

    من عقیده ام را می گویم یا عقیده استادم را نمی دانم ولی تا عدو مبین را نشناخته ای تا علت دعوا را نمی دانی تا حد قدرت شیاطین را نمی دانی چگونه وقت خود را صرف شناخت ضربه اخیر جریان شر-همان که بهش می گویید غرب زدگی- می کنید حضرت آقا فرمودند جریان شرق مرد جریان غرب هم انقریب خواهد مرد و علومش همراه خودش به تاریخ می پیوندد بیاییم چشمهایمان به دشمن اصلی مان نبندیم به مرحوم امام فرمودند بهایی ها خیلی خرابکاری می کنند فرمودند شاه را بزنید ولی همین امام وقتی حرف امریکا و اسرائیل بود کوتاه نیامدد 

    شاید ما بی خودی از غرب برای خودمان غول درست کرده ایم که هر غرب بیایید و ما را بزند

    این عینک خیلی چیز ها را غربی کرده 

    باز هم می گویم حضرت آقا غرب زده اند

    همانطور که می دانید غرب عاشق فیزیک نیوتنی، تمام علوم را از عینک مکانیک می دید و می بیند و بیشتر علوم انسانی جدید فنون مهندسی به کار رفته در این علوم اند نه فکر جدید.

     جدیدا نظریات روانشناسی غربی را می خواندم باز به همین نظر رسیدم علم انسانی غربی فن اش غالب بر نظرش است به قول استاد ما کل حرفشان یک جمله است یک کتاب مثال اورده اند

    حضرت آقا علم و فن را از هم جدا می دانند و فنون غربی را قابل استفاده می دانند ادبیاتشان ، موسیقی شان ، راهکارهای مدیریتی شان مثل سند چشم انداز , مدیریت استراتژیکشان ،راهکارهای اقتصادیشان، فنون نظامی و فیزیک و شیمی و علوم مهندسی ان قسمت عملی اش را همه فن می دانند و غیر جهت دار و سفارش زیاد برای یادگیری آنها می کنند

    این ها را گفتم هم ولایتی برای اینکه اول دعوا سر تعریف از غرب است نه اینکه ما چقدر غرب زده ایم

     

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام البته همه ما غربزده هستیم

    اما لااقل غربزده اگر هستیم،به جهل مرکب نباید دچار باشیم

    یعنی باید بنشینیم و تأمل کنیم که غربزدگی چگونه تمام نگاه ما را به امور تغییر داده

    این خروج از منزل جهل مرکب، تذکر  بنده بود

    در حقیقت گلایه من بر غربزدگی و در عین حال جهل مرکب به آن بود.

    و گرنه الان همه غربزده ایم

    چون غرب که جغرافیایی نیست.

    غرب اسمی از اسماء الله است

    و الان همه ذیل این اسم در حال سلوک فکری هستیم
    سلام 
    یک نکته ای از استادم یادم آمد دیدم مناسب حال است 
    ایشان می فرمایند راه حل اساسی برای حل مشکل غلبه شیطانی غرب به ما این نیست که در پازل آنها علومی را تولید کنیم مثلا اگر علم اقتصاد را ساخته اند ما بیاییم بر اساس مبانی اسلامی علم اقتصاد اسلامی را بسازیم و نظریه اسلامی داشته باشیم
     این کار اسلامی نیست این کار اسلام مالی است.
     اسلام راه گذاشته برای مدیریت و تدبیر عالم خداوند نظم تکوینی برای رزق قرار داده است رب است و تدبیر و مدیریت عالم آقا دارد روش دارد 
    حالا راه اسلام چیست راه اسلام این است که بزرگانی که به آنها مخلِص و مخلَص می گوید اینها حکیم اند در هر کاری که بگذاری شان خوب از کار درش می آورند اینها با نظم تکوینی عالم به مخالفت بر نخواسته اند نیرو های خیر پشتیبانشان است اقتصاد را به دستشان بدهید مدیریت اش می کنند یک مهد را بهشان بدهی مدیریت اش می کنند روش اسلام رشد اشخاص است فاقد شی معطی آن نمی شود باید در دستگاه خیر الهی کسی باشی همین یا مثل غربی ها در دستگاه شر الهی کسی باشی اگر می خواهی جهان را اداره کنی باید با جهاندار های عالم باشی با شیطان انسی یا اولیای الهی التقات بردار نیست یا رومی روم یا زنگی زنگ
     
    مثلا امام در کدام دانشگاه درس مدیریت خواندند یا به کدام نظریه مدیریتی پای بند بودند یا جوان های ما در اول جنگ چه از جنگ می دانستند که آن عملیات ها را به بهترین روش طراحی و اداره کردند الا اخلاص و ایمان چه داشتند
    و جالب که بعد از هر کار آنها دانشگاه های غربی درسی از آنها می گرفتند و به کتب خودشان اضافه می کردند به عنوان راه کار عملی جنگی حتی اخیرا در برنامه های وزارت دفاع آمریکا آمده که مهم تر از اسلحه شجاعت و ایمان به اهداف است طوری که آدم خیال می کند یک آخوند برنامه شان را نوشته اینها از ما درس یاد گرفتند 
    اینها مثال تولید علم حقیقی ما است نه مثال پژوهشکده ای آن .


    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام

    خدا آن استاد شما را حفظ کند

    سلام ما را به حاج آقا برسان

    بگو این اسلام  مالی را خیلی خوب آمده!
    سلام
    چند نکته درباره علم غربی
    1- استاد ما میگه تا امام صادق "علیه السلام"برای من حرف داشته باشه برای کسب علم من سراغ فروید و یونگ و کانت و هر ننه قمر دیگه ای نمی تونم برم یا اینها حرف حقی رو زدند که امام صادق بهترش رو زده یا نه از کار کردن شکمشونه که مگه شکم ما چش اه
    * این حرف چون خوشگله به دل ما نشست اما نمونه عملی اون رو ندیده بودم تا حاج آقا گفتند ببین میشه برای دکور و دهن این قوم کافر دانشگاهی یه نظریه روانشناسی تولید کنیم ما هم افتادیم تو این نظریات و هی بخون و دنبال کلیات نظریه سازی بگرد این بزرگان کل مبانی نظریه شان را بر سه یا چند کلمه گذاشته بودند و عالم رو با همون سه چهار کلمه توضیح می دادند به مجموعه کلمات علم النفس -برگرفته از احادیث-حاج آقا که نگاه می کنی برای انسان از حدود هفتصد صفت مفرده و بیش از دو سه هزار صفت ترکیبی استفاده می کنند به نظرتون با این همه کلمه برای توصیف انسان چند تا نظریه می شه ساخت
    من یا بهتر بگم شکم من تا الان تونسته چهار تا نظریه روانشناسی درست کنه که هم از شناخت انسان و راه کسب اطلاعات از او تا راه حل برخورد و درمان متفاوت تشکیل شده و با همه روش های گذشته و حتی به بقیه این روش های شکمی من هم شباهتی ندارند حتی برای بعضی از این نظریه ها دستگاه هایی هم به ذهنم رسیده یا ایجاد تست های شخصیت یا تعریف بعضی از بیماریها به سبک جدید به ذهنم رسیده
    در کل کلی کیف کردم که عجب حرف عمیقی زده حاج آقا که شکم ما مگه چش اه اگر به بافتنه من از شکم ننه ام که در اودم بافنده بود

    ** یه چند تا نکته گفته بودم تو دو سه پیغام قبلی که دلم می خواست یه حرفی درباره اش بزنی

    1.     
      1-  من عقیده ام بر این است که به جای شخصیت دادن به"روح غرب " باید اون رو یک حربه و یه فعل از شیطان دونست و به جوان هایمان توصیه کنیم که " عدو مبین " را بشناسند درک این حیله او برایشان ساده می شود.

      + اگر اینگونه نگاه کنیم ضربه ای بوده که زده و قابل جبران است نه روحی که آمده و فرار از آن سخت و محال است
    2-به جای اینکه از کلمات جدید در تحلیل هایمان استفاده کنیم از کلمات قرآنی استفاده کنیم مگر یهودیان از بنیاد گزاران این حربه شیطانی نیستند خداوند راه کار ارائه داده برای مقابله با آنها . مگر این غربیان کافر و مشرک نیستند خداوند راه گذاشته برای مقابله با آنها ولی برای مقابله با غرب قرآن حرفی نزده جوان قدرت درک ندارد که بفهمد اینها همان کفار و مشرکان انند در پوستین جدید و قرآن و احادیث ما وقتی حرفی ندارند باید برویم سراغ دیگران
    3- راهکار استاد ما در ایجاد حکیم بجای نظریه های علمی چجوره

    4-تولید علم توسط فعل امام و بسیجیان اش در دهه اول انفلاب رو که گفتم می تونی قبول کنی .

    + وقتی از استاد ما می پرسی چرا نظرات ات رو به نقد نمی گذاری میگه من نمی خواهم برم با این طایفه شیفته جدل کنم ما کار خودمون رو انجام می دیم اونها بیان ما رو تحلیل کنند مگه امام خمینی رفت نشست نظریاتش رو به بحث گذاشت بعد که اونها تایید کردند رفت و عملی کرد نه امام رفت کار خودش رو کرد بعد دانشکده هایی رو ساختند تا کارهای امام رو تحلیل کنه .
    مگه بسیجی های ما مکتب غربی وشرقی رفته بودند که تونستند اون عملیات ها رو رقم بزنند که هر کدومش یه نقطه عطف در علوم مرتبط با جنگ اه که الان از بدیهیات اکادمیک جنگی شده

    پاسخ:
    دهقانی:

    بحث علمی این طور نیست
    باید علم را نوشت و درمعرض نقد نهاد

    نقد سخنان علمی موجب بالیدن آنها می شود

    چنان که نقد فلسفه در عالم اسلام از جانب فخر رازی و غزالی نه تنها فلسفه را  ضعیف نکرد، بلکه موجب  شد که بعد  از آن حمکت  اشراقی و حکمت متعالیه تأسیس شود.

    قیاس بحث علمی با نهضت امام به نظر تام نمی رسد

    هر چند که بنده میتوانم در عملکرد امام هم ان قلت و فلت کنم(که البته فعلاً از آن می گذرم و جای آن  در بحث انقلاب اسلامی است.))
    5-قبول ندارم که غرب از اسماء الهی است و الان حاکم بر ماست اسم که هست اما پسوند الهی رو نمی تونم قبول کنم مگر اینجوری که همه چیز از خداست و بهتر می دونم گفته شه اسم شیطانی که دقیق تره(کاش یه بحث درباره اسماء در دیگاه فردیدی باز می کردی)
    پاسخ:
    دهقانی:

    یعنی می فرمایی شیطان تجلی اسم الهی مضل نیست؟

    یعنی می شود بخشی از عالم وجود و تاریخ از  تجلیات اسماء الله خالی باشند؟
    بحث فردید در باب اسماء اساسش مبتنی بر عرفان محی الدین و مقدمه قیصری بر   فصوصه

    در دیدار فرهی و فتوحات آخر الزمان فردید بحثش را مفصل باز کرده

    یک رجوع به آنجا بکن
    سلام
    *یعنی می فرمایی شیطان تجلی اسم الهی مضل نیست؟
    چرا ولی حرف سر اسم مضل نبود سر اسم غرب بود که مشتق از اسم شیطان است برای همین حدش نهایت حد اسم مضل است
    ----- سبک حرف زدن من در باره اسماء با مرحوم سید احمد فرق می کنه برای همین هم کلامی سخته نگفتم توضیحی بده گفتم محلی برای بحث باز کن -----
    ** یه جمله مرحوم امام در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم شان "همه اشیاء عالم همه وجه الله را در بر دارد" در بحث اسماء و در احادیث به گونه ای حرف از اسماء الله زده شده که در همه زمانها و همه اشیاء همه اسماء نقش بازی می کنند نه یک اسم و این تفاوت با دید مرحوم سید احمد است


    پاسخ:
    دهقانی:

    بالاخره در هر  مسأله‌ای یک اسم از  بقیه  اسماء سبقت می گیرد

    چون هر گثرتی  باید به  وحدت برسد

    در   ضمن به نحوی از روایات  صحبت نکن کانه فهمی که از روایات  کرده ای تام  و تمام است

    گفتی  غرب اسم الهی نیست و نباید پسوند الهی برای  آن به  کارببریم بلکه  باید بگوییم شیطانی

    گفتم با این تفاوت درتعبیر مشکلی حل   نمی  شود

    چون این  سؤال هست  که خود شیطان مصداق و  تجلی  اسم الهی هست  یا نه؟

     

    سلام
    گفتی:"در ضمن به نحوی از روایات  صحبت نکن کانه فهمی که از روایات  کرده ای تام  و تمام است"
    می گویم:
    ادعایی ندارم ولی بحث هایی که در این بلاگ رخ می دهد مشکل اش این است که دوستان هم کلام نیستند وبیشتر بحث ها جدل های کلامی است و اگر بخواهیم از این روند خارج شویم باید به مبانی پرداخت
    من مبانی را انسان شناسی ، کیهان شناسی ، دوست شناسی و دشمن شناسی می دانم
    در چند پیغام قبل تر گفتم دشمن را اگر شیاطین جن وانس بگیرید خیلی قضیه متفاوت با این است که غرب را دشمن بگیریم عقیده این حقیر این است که غرب زدگی تلفیقی از حربه های مهلک شیطانی است که می توان از مبادی آن و شیوه های حمله آن صحبت کرد و راه کار برای فرار داد و شاید راه کاری که ارائه می شود با نظرات امروز شما تا مغز استخوان غرب زدگی باشد ولی راه مقابله آن باشد
    می شود بحث کرد
    من با سید احمد و دوستدارانش یک مشکلی دارم آن هم ایجاد اسطلاحات جدید البته با معنا و مفهوم دقیق است ما کلمات و عبارات زیادی داریم که کاملا می شود آنها را مبنای صحبت قرار دهیم
    و صحبت خود را با کلامی که از هم سخنی با سید احمد داشته ام به پایان می برم
    به نام خدای دیروز و امروز وفردا و هر زمان که او هم اول است و هم آخر

    یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یا حَیّاً حینَ لا حَیَّ یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ

     

     

     

    پاسخ:
    دهقانی:

    خب این خیلی مبارک است که ما به مبانی بپردازیم و بحث را از آنجا آغاز کنیم

    اما این خود  یک بحث مبانی است که ما چقدر می توانیم آیات و روایات را بفهمیم؟

    و حدود فهم ما چقدر است؟!

    و چون فعلاً نه من به دنبال این بحث هستم و نه شما.

    گفتم بهتر است از آیه و روایت و استناد بدان صرف نظر کنیم.

    سلام
    من هم می گم اگه به پایه های فکری بریم خیلی راحت تر می توانیم اشکال کنیم چون خیلی از نظرات در نتایج با هم شبیه اند ولی در مبادی نه

    و شما خیلی از صحبت هات به خاطر دید متفاوتی است که داری و اگه این بلاگ برای رشد شما و ما نقشی می خواهد داشته باشد پس باید بیشتر به مبادی شما بپردازه تا مسلمات دوستان و خراب کردن اونها چون کسی که مبنای فکری نداره و تو زیبای اطرافش رو خراب می کنی نا امید می شه
    نمی دونم می خواهی از نیست انگاری فرار کنی یا خوب می دونیش و می خواهی همه رو نیست انگار کنید
    پاسخ:
    دهقانی:

    الان همه نیست انگارند

    ولی  عمدتاً  نمی دانند که نیست  انگارند

    من کسی  را نیست  انگار نمی کنم

    من آنها را به نیست انگاری شان مشعر  میکنم

    آن بحث را هم بگذار در وبلاگ  خودت

    چون موضوع این پست با  موضوع  بحث  ما  یکی  نیست

    میام اونجا حرف میزنیم
    سلام مطلب را گذاشتم

    اما یک فرض را درباره جواب شما من بگویم از کجا فهمیدی که همه نیست انگار هستند شاید کسانی که ما به آنها بلها می گوییم و حدیث اکثر اهل الجنت بلها را برایشان می خوانیم هیچ توجه ای به این موارد ندارند که بخواهند اینگونه شوند در این وادی نیستند که بخواهند مریضی مسری شما را بگیرند بعد که از بد شانسی با شما روبرو می شوند شما بیماری واگیر زمانه تان را به آنها می دهید و بعد می گویی دیدی توانستم تو را آگاه به نیست انگاری تان مشعر کردم
    نکند ای برادر از هر دهنفری که به بلاگ شما سر می زنند یکی و فقط یکی اینگونه باشد
    -البته جواب خودم را می دانم شما با تحقیقات انسان شناسانه خودتان پی به این بیماری مهلک برده اید و مریض بودن همه اهل زمانه به این خاطر است که در آب حیات شان این بیماری ریخته شده است
    اما اگر خواستی کسانی را من می شناسم که از همه آنچه شما از آن فرار می کنید هیچ نسیبی ندارند می توان به عنوان مثال نقض کلام شویم در پروژه ای به زیارت این ساده دلان برویم
    من الله توفیق
    گروه داعش داعش هنر، تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی را از سیستم آموزشی حذف کرد. این خبری بود که مرا به یاد مطالب شما که قبلا خوانده بودم انداخت.
    با کمی گشتن در وبلاگ شما پست مربوطه را پیدا کردم تا این خبر را در ذیل آن بگنجانم. و جملاتی از متن پست را که به خبر بالا مربوط است نقل می کنم:"وقتی فقه اسلام، توان تدبیر امور را دارد، ما چه نیازی به حقوق داریم؟!
    و یا جامعه شناسی چه دردی از جامعه ما دوا خواهد کرد؟!
    و یا اصلاً اگر دانشگاه‌های علوم انسانی تعطیل بشوند، چه اتفاقی می‌افتد؟"
    شباهتی که میان تفکر شما و داعش وجود داشت جالب بود. مشتاقانه منتظر توضیح احتمالی شما هستم.
    پاسخ:
    دهقانی:

    دوست عزیز

    مهم این نیست که در دو نظر، نتایج یکسان باشند.

    مهم خاستگاه، روش و انگیزه‌ها هستند.

    فی المثل انسان ریا کار همان نمازی را می‌خواند که انسان مومن واقعی می‌خواند

    اما یکی نمازش موجب قرب بیشتر است و دیگری نماز موجب دورتر شدن

    و به صرف تشابه ظاهری نمی توان دو عمل را یکی دانست.

    عرض بنده این بود که در عالم اسلام، ضرورت  علوم انسانی محل ابهام است.

    و اگر کسانی ادعا می کنند که مایل‌اند عالم اسلامی را تأسیس کنند باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا دانشگاه علوم انسانی در کشور وجود دارد؟!

    یعنی لبه سخن بنده بیشتر جدلی بود

    و نه این که نظر خود در باب علوم انسانی را طرح کرده  باشم

    بلکه تنها وجود یک پارادوکس در اندیشه طرفدران علوم انسانی را نشان دادم

    موفق باشید
    آقای دهقانی عزیز
    به نظر من جای این پرسش به صورت جدی وجود دارد که چرا نتیجه دو نظر مورد اشاره، یکی شده است و واقعا تفاوت خاستگاه این دو نظر کدام است.
    شاید اگر شما عزم محکمی برای پاسخ به سوال بنده داشتید به این تفاوت خاستگاه ها اشاره می فرمودید و از توضیح واضحات و سخنان کلی پرهیز می کردید. البته انتظار ندارم که شما به مبانی داعش مسلط باشید زیرا این گروه تازه تاسیس و شاید کمتر شناخته شده باشد.
    اما واقعا منِ خواننده به این پرسش می رسم که واقعا تفاوت خواستگاه اندیشه ای یک شیعه و سنی چیست که در نهایت هر دو یک نظر را در باب علوم انسانی پیدا می کنند. و این سوال برای منِ خواننده مطرح است که نکند واقعا تفاوت مبنایی ای در اندیشه این دو وجود نداشته باشد و اینکه این قرائت از اسلام - که چه بسا قرائت صحیحی از اسلام هم باشد- در نهایت به تعطیل علوم انسانی بیانجامد. و شاید به تعطیل بسیاری دیگر از دستاورد های بشری.
    و اگر واقعا اسلام چنین نتیجه ای داشته باشد شاید به عنوان یک مسلمان متعبد باید انتظار خود را از اسلام تغییر دهیم و یا به عنوان یک مسلمان عاشق مدنیت دین خود را.

    فکر می کنم نباید مطلب زیر را توضیح دهم چون واضح است اما احتیاطا توضیح می دهم که احیانا از اطاله کلام پرهیز شود و بحث پخته تر شود.
    توضیح اینکه نظر شما به واقع این است که:"در عالم اسلام، ضرورت  علوم انسانی محل ابهام است.(منبع: nistengari.blog.ir)" طرفداران علوم انسانی اسلامی معلوم نیست به تردید شما یقین داشته باشند و بر محل ابهام بودن علوم انسانی صحه گذارند. زیرا ممکن است آنان طرفدار علوم انسانی ای باشند که به نظرشان (درست یا غلط) موجب تقویت اسلام بشود. همانگونه که بسیاری از آنان سخن از فلسفه اسلامی و نقش آن در پی ریزی مبانی تمدن اسلامی دارند.
    به هر حال اگر نظر شما این نیست که :"در عالم اسلام، ضرورت  علوم انسانی محل ابهام است.(منبع: nistengari.blog.ir)" لطفا صراحتا اعلام فرمایید تا من از اشتباه به در آیم و از تفاوت خاستگاه نظری شما با داعش نپرسم.
    پوزش به خاطر تصدیع اوقات
    پاسخ:
    دهقانی:

    گرچه لحن پرسش شما دست کم در گوش من قدری توبیخی و ی گزنده می‌آید، اما با این حال از پرسش و پاسخ گریزی نیست.

    به همین دلیل جهت روشن‌تر شدن بحث، نکاتی را خاطر نشان می‌سازم:

    1- حقیر تا کنون هیچ جا به صورت مکتوب نظر مختار خویش در باب علوم انسانی رایج ارائه نکرده ام.

    و اساساً مایل به چنین کاری نیستم.

    چرا که بیش از این که مایل باشم دیگران را به نظر خود دعوت کنم، بیشتر تمایل دارم که هر انسانی را به تفکر خود وی ارجاع دهم و در صورت وجود نقص در تفکرش آن را به مدد دیگر داشته‌ها و باورهایش نشان دهم و وی را به تجدید نظر در تفکرش فرابخوانم.

    و اساساً‌ تنها راه گفت و گوی حقیقی را نیز این راه می‌دانم.

    2- هنگامی که گفته می‌شود که علوم انسانی رایج در عالم اسلام جایی ندارند- به نحو ادعایی یا به شکل پرسشی و یا ابراز تردید- لبه کلام لزوماً بار ارزشی ندارد.

    یعنی منظور لزوماً این نیست که علوم انسانی رایج کفر هستند و کفر و اسلام با یکدیگر جمع نمی‌شوند!

    اساساً بحث در این زمینه اولاً‌ و بالذات پیش از اینکه جنبه ارزشی داشته باشد، جنبه توصیفی دارد.

    به بیان ساده‌تر به زعم حقیر، هر چیزی را با هرچیزی نمی‌توان کنار یکدیگر جمع کرد.

    بدون آن که منظور این باشد که لزوماً یکی از این اجزاء متصف به خیر و یا دیگری متصف  به شر شوند.

    به عقیده اینجانب، فرمان پراید را نمی‌توان برای یک خودرو تریلر کشنده به کار گرفت.

    این بدان معنا نیست که قصد نفی پراید و یا دفاع از کامیون در میان باشد.

    بلکه صحبت از تناسب در میان است.

    علوم انسانی رایج، نه در عالم اسلام، نه در مدینه یونانی 2500 سال پیش،  نه در تمدن فراعنه در مصر جایی نداشته‌ اند و نمی‌توانسته‌اند تأسیس شوند.

    و میان این ها تفاوت های بسیار زیاد است.

    پس صحبت بر سر تناسب است.

    و نه این که لزوماً جنبه ارزشی و کفر و ایمان مد نظر باشد.

    3- استدلال شما مبنی بر این که علوم انسانی رایج چون دستاورد بشری هستند، پس باید حتماً مورد پذیرش قرار گیرند، از دو جهت قابل خدشه به نظر می‌رسد.

    در جهت اول- که سمت و سویی بیشتر نقضی و جدلی دارد- می‌توان چنین پاسخ داد که بمب اتم نیز یک دستاورد بشری است!

    و اگر ما می توانیم که همه دستاوردهای بشری را بتوانیم برای هر مقصدی - ولو خیر- برگیزینیم، خواهیم توانست علوم انسانی را نیز در خدمت هر هدفی به کار گیریم!

    و جهت دوم این که از قضا اینجانب  با نظر شما مبنی بر این که علوم انسانی یک دستاورد بشری است، سخت موافقم.

    و چون علوم انسانی را یک دستاورد بشری- و نه یک امر قدسی و یا حتی یک امر شیطانی- می‌دانم، آن را تاریخی می دانم.

    یعنی علوم انسانی رایج، تنها در برهه و عالم خاصی امکان تأسیس داشته است.

    و چون یک دستاورد بشری است، امری مطلق و با اعتبار دائم نیست.

    چنان که دستگاه طبی یونانی مبتنی بر اخلاط اربعه نیز یک دستاورد بشری و با  اعتبار خاص بود و به مرور زمان، جای خود را به یک دستاورد دیگر داد، اعتبار علوم انسانی کنونی، دیر یا زود مورد خدشه قرار خواهد گرفت.

    امری که در سالهای پایانی قرن بیستم و با تعطیلی گسترده دپارتمان‌های علوم انسانی در کشورهای متجدد و یا تأسیس علوم میان رشته‌ای، به تدریج در حال ظهور است.

    و با به وجود آمدن عالمی جدید، چه بسا علوم انسانی به کلی از میان روند و یا چنان تبدل یابند که به سختی بتوان آنها را به نام پیشین نامید.

    مخلص کلام این که این که علوم انسانی یک دستاورد بشری است، گرچه از یک سو ما را به استمداد و استفاده از آن تشویق می‌کند، اما از دیگر سو و به نحو شدیدتر زمینه تردید و تشکیک و نقادی اصل و اساس آن را برای ما فراهم خواهد کرد.

    مشروط به این که نخواهیم از علوم انسانی رایج، یک گوساله سامری دیگر ساخته و همگان را به پرستش آن دعوت کنیم!

    4-  بیان شما مبنی بر این که ممکن است موافقان علوم انسانی اسلامی، مبتنی بر سیر فلسفه در عالم اسلام، مایل باشند که علوم انسانی اسلامی تأسیس شود، نیز در خور تأمل است.

    درست است که فلسفه در عالم اسلام مسیری کاملاً متفاوت از عالم تجدد را طی کرد تا جایی که حقیقتاً  فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی و فلسفه مدرن متفاوت است.

    اما در نهایت فلسفه، فلسفه ماند و می ماند.

    و نمی توان فلسفه را به چیزی غیر فلسفه تبدیل کرد.

    و دیگر این که چون فلسفه با عالم دین تناسب نداشت، ملاحظه کردیم که  هیچ گاه فلسفه نتوانست در عالم اسلام نیز در مرکز حاضر شود و همواره حاشیه نشین بود.

    و در مقابل فقه، حدیث، تفسیر، کلام وعرفان همواره در مرکز معرکه بودند.

    اما در عالم یونانی و نیز مدرنیته، فلسفه هیچ گاه حاشیه نشین نبود بلکه شأن و داعیه بنیان گذاری داشت- و به حق هم چنین بود-

    یعنی بحث سر این نیست که آیا می‌توان فلسفه، علوم انسانی- یا هر علم دیگر- را با عالم دینی، همراه کرد.

    بلکه تمام سخن این است که هر ابزاری را نمی‌توان در هر کاری به خدمت گرفت.

    و هر عالمی، اقتضائات و نیازمندی های خود را دارد.

    و بیش از این که لازم باشد از امکان یا عدم امکان دینی کردن یک علم بحث شود، لازم است بیاندیشیم که آیا اساساً نیازی به چنین کاری داریم و با انجام این کار چه نتیجه‌ای عملی عائد ما خواهد شد.

     5- برخلاف فحوای کلام شما، بنده به هیچ وجه مایل که به تمایز تام  و تمام نگاه و  نظر خود با داعش- یا هر گروهک تروریستی و غیر تروریستی دیگر- اصرار  داشته باشم.

    چرا که اساساً به نزد حقیر معیار حق و باطل گزاره‌ها، افراد، متفکران، سیاست مداران، تروریست‌ها و یا ... نیستند.

    تا مایل باشم نظر خود را از یک سو با انطباق کامل بر نظر یک رهبر سیاسی یا دینی و یا متفکر و یا از دیگر شو با رد کامل یک جریان و انکار و نفی آن، اثبات کنم.

    خصوصاً که چنان که در پاسخ کامنت پیشین‌تان عرض کردم، در بررسی یک نظر، بایستی حیثیت صدق را مد نظر قرار داد.

    و اگر بناست که به صرف استناد و تکیه به ظواهر، و بدون نظر به ریشه و خاستگاه، به مسائل مهم و بنیادین بپردازیم، اساساً چه نیازی به این همه بحث وگفت و  گو؟!

    مضافاً اگر قرار باشد که با معیار انکار هر آنچه داعش - و یا هر شخص و جریان دیگر- خانه تفکر و یا زندگی عملی خود را بنا کنیم، لازم می‌آید که به کلی دست از ایمان به محمد و خدای یگانه و نمازهای یومیه و یوم الحساب کشیده، چه این که همه این سخنان مدعای داعش در عراق، طالبان در افغانستان، النصره در سوریه و ... شبیه هستند!

    مخلص کلام این که طرح این تشابه و تقابل های موهوم یک نظر و اندیشه با فلان فرد و یا گروه منفور در عالم زندگی هرروزه، می‌توان اصحاب سیاست و اهل ظاهر را به وحشت انداخت.

    اما این سخنان، برای کسی که آنها که خانه خود را بر دامنه آتشفشان بنا کرده‌اند چندان مایه تشویش و استیحاش نخواهد بود.

    و همچنان که دیر زمانی است که ناسزاهای مکرر و مستمر اسلام گرایان مبنی بر این که برخی نظرات اینجانب با علمای دین یا رهبران سیاسی در تعارض و یا تقابل است، چندان نافذ نبوده است، این سنخ ایجاد تشابهات میان عرایض حقیر با فلان گروهک تروریستی نیز نه موجب دست کشیدن حقیر از گفته و کردار خویش و  بطلان آنها و یا اثبات حقانیت نظر طرف مقابل خواهد بود.

    و همواره نمی‌توان با تردید در نطفه کسانی که بر تن پادشاه، لباس را نمی‌بینند، آنان را وادار کرد که خلاف دیده و فهم خود سخن بگویند و حتی فکر کنند!

    چرا که همواره و در هر عهدی، معدود کودکان - فاقد شعور در معنای رایج آن- هستند که هنوز زندگی در سایه مشهورات و اعتباریات را نیاموخته و بازی‌ زندگی را چندان جدی نگرفته‌اند و به همین دلیل به محض دیدن برهنگی پادشاه، ادب و نزاکت و محاسبات مرسوم و متعارف را کنار نهاده و فریاد می‌زنند:

    پادشاه لخت است!

    موفق باشید
    با عرض سلام: اگر ما باور داریم میتوانیم راه خودمان را برویم و تمدنی خاص خود خلق کنیم خوب بسم الله و اگر به این نتیجه رسیده ایم که باید را انها را برویم باز هم بسم الله و لذا چرا اینهمه تناقض؟ ما که ادعا داریم صاحب الگویی هستیم که نه شرقی است و نه غربی و از هردو هم برتر است و اگر چنین چیزی درست است چرا بترسیم بگذار هر چقدر که میخواهند رشد کنند. براستی چرا اینهمه روشنفکران ما در حال دفاع و حمله به فرهنگ و فکر غربی بودند و پس از ان به دنبال سازگار کردن ان با فکر و فرهنگ خودمان؟ چرا اینهمه برای ما مهم هستند؟ جناب دقانی مرا راهنمایی کنید ولی عجالتا به ذهنم میرسد که ما تکلیفمان با خودمان روشن نیست.
    پاسخ:
    با سلام

    دقیقاً مشکل همین جاست که ما تکلیف مان با خودمان هم روشن نیست

    و به جای فکر و عمل، مدام حرف می زنیم و رجزخوانی می کنیم

    دهقانی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی