تحول در علوم انسانی- قسمت اول: تا مغز استخوان غربزده!!
من هیچ وقت افسرده نخواهم شد.
چون همیشه اتفاقات خندهداری در زندگی و در پیش چشمم رخ میدهد.
در همین نزدیکی.
در همین جمهوری اسلامی!
اصلاً انگار قرار است هر روز سوژه خنده برای ما جور شود.
به راستی نکند قصه حال جمهوری اسلامی، کمدی است؟!
و یا شاید هم تراژدی؟!
این بار ماجرای خندهدار، قصه «تحول در علوم انسانی» است.
کجایش خندهدار است؟!
الان عرض میکنم، خدمتتان.
همان طور که مستحضرید متفکرین قوم، خود معترفاند که علوم انسانی غربی، ذاتاً مسموم است.
و نیز ایشان معتقدند که باید علوم انسانی اسلامی تولید کنیم.
ولی در کمال تعجب میبینیم که همزمان و در عین حال، جمهوری اسلامی دهها دانشگاه راه انداخته.
تا همین علوم انسانی ذاتاً مسموم را به جوانان شیعه بیاموزد!
با پول بیت المال مسلمین.
با پول امام زمان!!
نه یک نفر.
نه دو نفر.
چندین میلیون نفر را مشغول آموختن آراء متفکرین غربی کرده.
و در حقیقت سرکارشان گذاشته!!
روانشناسی و جامعه شناسی.
علوم سیاسی و حقوق.
آراء فروید و یونگ.
و دورکیم و وبر.
را خودمان با دست خودمان به جوانانمان میآموزیم.
آخر نمیشود که!
نمیشود که ما علوم انسانی نداشته باشیم!
هر چه در غرب هست، ما هم باید داشته باشیم!!
فقط اسلامی شده.
چون «صورت مثالی» غرب است.
تمدن معیار، تمدن غرب است.
کسی هم نیست بپرسد که اگر روانشناسی غرب توان حل مشکلات روانی را داشت، این بحران اخلاقی در غرب را چرا درمان نکرده؟!
و کسی نیست بگوید وقتی فقه اسلام، توان تدبیر امور را دارد، ما چه نیازی به حقوق داریم؟!
و یا جامعه شناسی چه دردی از جامعه ما دوا خواهد کرد؟!
و یا اصلاً اگر دانشگاههای علوم انسانی تعطیل بشوند، چه اتفاقی میافتد؟!
این که ما فنون و تکنولوژی غربی را کسب میکنیم و میآموزیم را میتوان به گونهای توجیه کرد.
اما هر چه فکر میکنم، نمیتوانم بفهمم چرا جمهوری اسلامی، علوم انسانی غربی را به جوانان میآموزد؟
و بعد هم مدام داد میزند که باید علوم انسانی را متحول کرد!
خب چرا تا وقتی که این علوم متحول نشدهاند، این علوم ذاتاً مسموم را در ذهن جوانان القا کنیم؟!
مگر تحول علوم انسانی کار دانشجویان است که چند میلیون جوان را برای این کار بسیج کردهایم؟!
اساتید حوزه و دانشگاه بنشینند و علوم انسانی اسلامی تولید کنند.
هر وقت تولید کردند، دانشگاه علوم انسانی میزنیم!!
مگر علوم انسانی وظیفه سیر کردن شکم مردم را دارد که میترسیم دانشگاههای علوم انسانی را تعطیل کنیم؟!
تحول در علوم انسانی غیرممکن است.
چون از لوازم «تحول»، «جرأت» است.
جرأت تردید.
جرأت تغییر.
چیزی که ما خیلی کم داریم.
...
حرفها دو دستهاند:
نظری و بدیهی.
مطالب نظری بحمدالله توسط متفکرین گفته شده و میشود.
سواد بنده در حد درک همان بدیهات است.
و این مطلب برایم بدیهی است که جمهوری اسلامی تا مغز استخوان غربزدهاست!!
چون جمهوری اسلامی میپندارد که هر چه در غرب است را باید داشته باشد.
فقط اسلامیاش را !!
با آرزوی موفقیت برای تمامی غربزدگان عالم !!
البته همه این مطالب، مبتنی بر مبنای قوم است که معتقدند که علوم فنی و تکنولوژی غرب بد نیست و علوم انسانی اش بد است.
و در عمل سی سال است که علوم انسانی را تدریس می کنند.
اما اگر معتقد باشیم که برای شناخت غرب، نیاز به رسوخ جدی در علوم انسانی کنونی است، مطلب شکل دیگری پیدا می کند.
اما مسأله این است که تفکر غالب، اساساً برای غرب ماهیتی قائل نیست که معقتد به لزوم رسوخ در آن و فهم ماهیت آن باشیم.
و طبیعتاً این پارادوکس سرجای خود باقی می ماند که اگر نیازی به رسوخ در غرب نیست، چرا سی سال است که وقت و هزینه جوانان خود را مصروف علوم انسانی غربی کرده ایم؟!
(تاریخ آخرین ویرایش: چهار شنبه، 22 ماه رمضان 1434)
در اصل ماجرا باهات موافقم
در ضمن اینو بگم که تقریبا همه مطالبت رو خوندم
اینو گفتم که فکر نکنی اتفاقی اومدم و دارم نظر میدم
به قول یکی از اساتید که میگفت اگه برای شما آقایون تو جامعه کار بود اکثرتون نمی اومدید دانشگاه . در اون شرایط ازدواج میکردید و خانم های محترم هم مجبور نبودن بیان دانشگاه
اینو گفتم که بدونید به این راحتی ها هم نیست تعطیل کردن و انقلاب کردن و از اینجور کارها
بالاخره زمان بره باید مقدمات آماده بشه و ...
هرچند که این تحولات خیلی کند پیش میره
موفق باشید
دهقانی:
سلام علیک
اتفاقاً فهم مسأله اصلاً سهل و آسان نیست.
هر چند که اگر موضوع را درست متوجه بشویم، راهکار عملیاش سخت نخواهد بود.
در نگاه غربزده، میپندایم که اجزای تمامی تمدنها در اصل یکساناند و فقط تفاوت در پسوند هاست.
درک این موضوع که قرار نیست در برابر هر چه در تمدن غرب وجود دارد، ما هم بک ما بأزاء و با همان اسم و مسما داشته باشیم، خیلی کار سختی است.
برای این کار باید اول تمدن غرب برای مان اطلاق نداشته باشد.
و غرب را هم فقط در بعد سیاسی و در نقشه جغرافیا خلاصه نکینم.
فهمی که با تئوری دوم امکان ندارد حاصل شود.
نه تنها با تئوری دوم، بلکه حتی گاه تئوری سومیها هم در برابر فهمش زمینگیر میشوند.
و هم از این رو برخی گروههای طرفدار تئوری سوم، از نظر من غربزدهاند.
اسم نمیخواهم ببرم.