تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

انحلال مشاوره در سوداگری

يكشنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۱، ۱۱:۳۷ ب.ظ

انحلال مشاوره در سوداگری

تأملی در باب نسبت پول و جلسات درمان

 

 

گفتم: خسته ام. امروز تعداد مراجعانم زیاد بود. بیمار آخر هم از وضعیت هزینه های درمانش ناراضی بود. و می خواست که هزینه کمتری برای درمانش از او بگیریم. و گفت حتی ممکن است درمانش را به خاطر هزینه درمان قطع کند.

واقعاً مردم ما در این شرایط اقتصادی توقعی نابجایی از ما مشاوران دارند. خب ما هم مثل سایرین هزینه های زندگی روزمره داریم. به نظرت چرا مردم حاضرند برای همه چیز، از چیپس و پفک بگیر تا چیزهای دیگر پول بدهند، اما به حال روح و روان شان که می رسند، مدام از هزینه های جلسات مشاوره گلایه می کنند؟

 

گفت: به نظر من "گرفتن پول از مراجع" حاصل "انحلال رواندرمانی در سوداگری" است. رواندرمانی از ابتدا قرار نبود یک پیشه و یا حتی یک روش کسب درآمد هنگفت باشد. و سخت معتقدم که گرفتن پول از مراجع، از اساس با بنیادهای علم روانشناسی نیز تعارض دارد.

 

گفتم: طبق معمول همیشه، از همان ابتدای بحث، می روی و زیربنا و اساس بحث را منهدم می کنی. این روش بحث و گفت و گو، راهگشا نیست. ما هم انسانیم و اگر در قبال کاری که می کنیم، هزینه نگیریم پس چگونه معیشت مان را سامان دهیم؟

به نظر من اصلاً "هزینه بالای درمان" یک نحوه "دلیل تراشی" و "مکانیسم دفاعی" از سوی مراجع برای فرار از ادامه درمان و تغییر خود است.

 

گفت: کاملاً به نکته درستی اشاره کردی. و من هم با تو موافقم. تو به خوبی متوجه این نکته شده ای که مراجعینی که "هزینه بالای درمان" را دلیل خود برای ترک درمان بیان می کنند، در واقع در صدد استفاده از مکانیسم های دفاعی برای فرار از مواجهه بیشتر با خود هستند.

اما مسأله مهم در این گونه موارد این است که در مواجهه با مکانیسم های دفاعی مراجع، اصل بر این است که دفاع را مسدود کرد و تلاش کرد که به احساسات و یا افکاری که ورای آن دفاع در جریان است را فراخوانی کرد و مراجع را به آن احساسات و افکار خودآگاه کرد.

یعنی از قضا اصول کار درمانی مقتضی است که مراجعی که از "هزینه درمان" گلایه می کند، از این دفاع خلع سلاح شوند.

در واقع پرداخت هزینه می تواند امکان فرافکنی خشم های درونی مراجع بر موضوع "هزینه درمان" را فراهم کند، و به همین دلیل با حذف پول از فرآیند درمان، فرافکنی خشم درونی بر مشاور مجال ظهور پیدا نکند و این دفاع مسدود شود.

 

گفتم: گرفتن پول از مراجع، کاری بسیار درست و بجاست و تمامی منابع علمی نیز آن را تأیید می کنند و برای آن هم دلیل دارند.

گفت: من این را می دانم یکی از اصول بسیار مهم در فرآیند درمان، که مورد تأیید عمده همان منابع علمی حوزه روانشناسی! هم هست این است که رابطه مراجع و مشاور نباید "دوگانه" و یا "چندگانه" باشد.

به این معنا که مشاور و مراجع تنها باید صرفاً و صرفاً رابطه درمانی با یکدیگر داشته باشند. و هیچ رابطه دیگری – رابطه عاطفی، مالی، کاری، و ... - میان مراجع و بیمار شکل نگیرد.

اما بسیار عجیب است که چطور از این اصل بسیار مهم در فرآیند مشاوره، غفلت شده و می شود که گرفتن پول در ازای درمان از همان ابتدا رابطه درمانی را از یک رابطه "یگانه" وارد یک رابطه "دوگانه" می شود.

به این معنا که مراجع در رابطه "اولیه"، از مشاور کمک می خواهد تا برای تغییر به او راهنمایی دهد تا بتواند زخم های روحش را با کمک مشاور درمان کند

اما در رابطه "ثانویه" و همزمان با آن رابطه اولیه، مشاور و مراجع با یکدیگر وارد "معامله" و یک "رابطه اقتصادی" می شوند.

 

گفتم: ببین حذف پول از فرآیند درمان منجر به آسیب به فرآیند درمان و به ضرر خود مراجع است.

زیرا تمام روابط سالم دو طرفه هستند و مشاور باید سعی کند این مطلب مهم را در جلسات درمان به مراجع آموزش دهد که تمام روابط سالم دو طرفه و متقابل است و اگر مشاور هزینه دریافت نکند یعنی خدمتی ارائه کرده که در قبال آن چیزی دریافت نکرده است و چنین کاری معارض با رویکرد آموزشی - درمانی جلسات درمان است.

 

گفت: من این را می دانم که همان مطالب علمی گفته اند و درست هم گفته اند که بنیاد روابط انسانی، "صمیمیت و عشق ورزی بی قید و شرط" است. و اصلاً بنیاد تمام اختلالات روانی را چه بسا در همین نکته ارزیابی کرد که کودک انسانی بی قید و شرط، مورد محبت و عشق قرار نگرفته است.

و مشاور تلاش می کند که به بیمار بیاموزد که خود را بی قید و شرط دوست داشته باشد، اما متأسفانه خود در یک رابطه شرطی و غیرصمیمانه با بیمار تعامل می کند. و گفت و گو و شنیدن دردهای مراجع را مشروط به پرداخت پول می کند.

به همین دلیل "رابطه درمانی" که در آن پول و یا هر غرض دیگری در میان باشد، از همان ابتدا بیمار است و به نتیجه نمی رسد.

 

گفتم: ولی مطمئن باش نگرفتن پول در قبال جلسات درمان منجر به ایجاد "احساس دین" در مراجع می شود و مشکلات مراجع را بیشتر می کند زیرا "احساس دین"، موجب بیشتر شدن "شرم" در مراجع می شود که "شرم" به نوبه خود مخل فرآیند درمان است. در واقع یکی از دلایل اصلی ما برای گرفتن پول از مراجع، تلاش برای کمک به او در کنار نهادن شرم است

از طرف دیگر نگرفتن پول از مراجع منجر به ایجاد "خشم" در مشاور هم می شود و این خشم هم به نوبه خود به کاهش اثربخشی فرآیند درمان منجر خواهد شد.

به علاوه حذف پول از فرآیند درمان موجب تحکیم رفتارها و افکار نارسیستیک مراجعان شود. زیرا این تصور مبنی بر اینکه همه باید بدون توقع متقابل به او خدمت کنند تقویت شود و این امر هم به ضرر مراجع خواهد بود.

 

گفت: آری، مراجعی که برای درمان خود پولی نمی پردازد، چه بسا شرمگین شود. اما این شرم وقتی رخ می دهد که ما تصور کنیم که پرداختن پول، یک کار درست است، و بیمار به مشاور بدهکار است.

و البته هر بدهکاری، در برابر طلبکار خود شرمنده است. اما مسأله این است که اساساً مشخص نیست آیا پرداختن پول برای جلسه درمان، کاری منصفانه است یا خیر. اما اگر خلاف این مطلب روشن شود، دیگر مراجع هم شرمنده نمی شود.

خشم مشاور هم مبتنی بر این فرض است که مشاور خود را در گرفتن پول، محق بداند. اما اگر مشخص شود که اساساً گرفتن پول از مراجع، مخل کار درمانی است، در این صورت مشاور، پول را نه یک "فرصت" بلکه یک "تهدید" برای کار خویش تلقی می کند و مواظب است که کار درمانی با پول و هزینه مختل نشود.

و اما رفتار های نارسیستیک مراجعان هم اتفاقاً در هنگامی که پول هم گرفته می شود به قوت خود باقی می ماند. زیرا مراجع نارسیستیک هیچ گاه سپاسگزار مشاور نیست. چرا که معتقد است پولی به مشاور داده و سخنان او را خریده است.

زیرا او یک معامله کرده است. یک معامله ساده: به مشاور پول داده است و مقداری معرفت و بصیرت و تجاربی کسب کرده.

در واقع از قضا در این حالت است که مراجع نارسیستیک همواره نارسیستیک باقی بماند. زیرا توقع نکات بیشتری از مشاور خود داشته است.

 

گفتم: حذف پول از فرآیند درمان موجب می شود که محتوای جلسات به نحو ناهوشیار برای مراجع "بی ارزش" شود و این موضوع هم به نوبه خود منجر به جدی نگرفتن محتوای جلسات درمان و یا تکالیف درمانی خواهد شد و در نهایت مراجع آسیب ببشتری خواهد دید.

 

گفت: من می دانم که آنچه موجب رغبت مراجع می شود نه "پول"، که "محتوا" و "اثربخشی" جلسات است.

 و اگر مشاور از سلامت نفس و روان برخوردار باشد و دانش مشاوره و هنر درمانگری را نیز خوب بداند، مراجع جلسات درمان را آن قدر مهم و ارزشمند خواهد دانست که نیاز به انضمام هیچ مقوله دیگری برای ارزشمندی جلسات درمان نخواهد بود

 

 

گفتم: واقعاً چه انتظاری داری؟ نکند فکر می کنی که ما مشاوران، فرشتگانی از سوی خداییم که تنها به مراجعین خود خدمت کنیم و در مقابل به جای گرفتن پول از مراجع خود، از خدا اجر معنوی دریافت کنیم!

مشاوره هم یک بیزینس مانند سایر کسب و کارهاست و مشاور هم انسانی مانند سایر انسان ها.

 و اگر من مشاور برای کار خود پول دریافت نکنم، در این صورت پس چگونه می تواند امرار معاش کنم؟

 

گفت: من معتقد نیستم مشاور باید مانند فرشته ها عمل کند. بلکه برعکس معتقدم مشاور باید انسانی زندگی کند و با منطق انسانی و عدل و انصاف با مسائل مواجهه داشته باشد.

از قضا تمام سخن این است که فرآیند درمان و هزینه های آن به شکل کنونی، نه تنها با منطق معاملات انسانی منطبق نیست. بلکه بیشتر یک معامله نابرابر و استثماری است.

به عبارت ساده تر نیاز نیست که مشاوران راه و رسم فرشتگان را در پیش گیرند، اما دست کم می توان از آن ها تقاضا کرد که حال که نمی توانند بسان "فرشته" باشند و نیازهای مادی و انسانی دارند، دست کم با مراجع خود "شیطانی" رفتار نکنند!

زیرا در معاملات مرسوم انسانی اولاً "مورد معامله" یک امر مشخص و ابژکتیو است.

ثانیاً می توان از کیفیت "مورد معامله" مطمئن شد و حتی در صورت عدم رضایت و عدم مطابقت با کیفیت مورد ادعا، آن را مرجوع کرد و هزینه را پس گرفت.

اما در ساحت کار مشاوره و درمان، اساساً امر ابژکتیوی رد و بدل نمی شود و آگاهی و دانش امری مشت پرکن و ابژکتیو نیست و نمی توان مورد بررسی کیفی و کمی قرار بگیرد.

به زبان ساده "علم" و "آگاهی" و "بینش" و همه آن چه که در جلسه درمان از جانب مشاور به مراجع داده می شود، همگی اموری مجرد و غیرمادی و غیرابژکتیو هستند.

و البته گاه ارزش معنوی بسیار بالایی هم دارند.

اما نمی توان آن را با مکانیسم های مادی و ریالی و ارزی، مورد سنجش و محاسبه قرار داد.

و درست به همین دلیل است که مراجع همواره از معامله یک امر غیرابژکتیو خشمگین و ناراضی خواهد بود زیرا نمی داند چه چیزی معامله و خریداری کرده و نه می تواند قضاوت کند آیا چیزی که خریداری کرده حقیقتاً ارزش پولی که بابت آن هزینه کرده را داشته یا خیر.

به همین دلیل کار مشاوره اگر بخواهد یک معامله تلقی شود، یک معامله غیرانسانی خواهد بود.

مخصوصاً که در کسب و کارهای رایج، کاسب لزوماً بابت وقتی که برای صحبت با مشتری اختصاص می دهد و برای معرفی کالا و راهنمایی او هزینه دریافت نمی کند.

مثلاً یک مانتوفروش در روز یکصد مشتری دارد که از میان آنها تنها ده نفر اقدام به خرید می کنند.

اما آن فروشنده مانتو هرگز ادعا نکرده و نمی کند که من چون با نود نفر دیگر نیز صحبت کرده و آن ها را راهنمایی کرده ام و برای آن ها زمان خود را صرف کرده ام باید از آن ها هزینه دریافت کنم.

آن مانتو فروش موفق به دریافت سود از ده درصد از مراجعان خود است. اما در وضع کنونی، پزشکان و مشاوران و اصناف شبیه به آنها (مانند روان شناسان زرد که بسته های موفقیت را می فروشند) تنها قشری هستند که حتی برای حرف زدن خود نیز مطالبه سود و مزد می کنند و به سودی کمتر از صد درصد از مراجع خود رضا نمی دهند.

و از این جهت با این رفتار این صنف مرزهای معاملات انسانی را درنوردیده شده و معاملات شیطانی، در قالب یک زرورق علمی- و در حقیقت شبه علمی- پیچیده اند.

معامله ای است که در آن نه "مورد معامله" مشخص است و نه "معیاری" برای قیمت گذاری وجود دارد و نه مشتری می تواند از کم و کیف کالای خریداری شده اطمینان پیدا کند.

در این معامله بیمارگونه، به دلیل عدم "تقارن علمی" میان دو طرف معامله، یعنی مراجع و مشاور، مراجع همواره دست پایین را دارد و مورد استثمار و تجاوز طرف مقابل قرار دارد.

و تأسف آور این که هر گاه مراجع در این معامله به نتیجه نرسد و مغبون شود، این امکان وجود دارد که گناه شکست جلسات درمان را به گردن مراجع انداخت (فرافکنی کرد) و ادعا کرد که مراجع در برابر درمان مقاومت کرده است. و با این تمهید دریافت تمام هزینه های دریافت شده و جلسات گذشته را  از مراجع را توجیه کرد.(دقیقاً توجیه کرد!)

به اینجای حرف هایش که رسید چند لحظه ای سکوت کرد.

 

و بعد گفت: قبول دارم سالهاست که رابطه مراجع و مشاور بر همین منطق و روال بوده است.

اما وقت آن فرارسیده که به بازخوانی این رابطه در زمینه های مختلف پرداخت.

و "پرسش" از "نسبت جلسات درمان و پول" نیز یکی از مولفه های ضروری این بازخوانی است.

شکی نیست که مشاوران در بسیاری اوقات، کمک بزرگی به مراجع می کنند، اما پرسش اینجاست مگر قرار هست که هر جا کسی به انسان یا انسان های دیگری کمک کند، در قبال آن اجر و مزدی دریافت کند؟

و مگر روابط انسانی تنها در ساحت معامله و اقتصاد تعریف می شود؟

برای پاسخ به این پرسش باید به ماهیت روابط انسانی نگاهی انداخت:

توضیح این که انسان با هر ابژه انسانی و یا غیر انسانی دیگر می توان به سه طریق رابطه برقرار کند:

 

1- رابطه "انس" و "عشق ورزی و صمیمیت بی قید و شرط".

در رفتارهای روزمره، مادری که به کودک خود عشق می ورزد و پدری که از فرزند خود مراقبت می کند با این مواجهه با دیگری مواجه می شوند.

در مقیاس ماکرو و صورت تاریخی، پیامبران، شعرا، فلاسفه و دانشمندان با این مواجهه با بشریت سخن گفته اند. آنها به قصد پول و مزد، به سرودن شعر و کشف علم و طرح پرسش های فلسفی و یا دعوت به امر قدسی نپرداخته اند.

این رابطه اصیل ترین سنخ رابطه انسانی است و اگر این مواجهه از سوی انسان ها وجود نداشته باشد، اساساً هیچ انسانی بر این کره خاکی زنده نمی ماند و علم و فرهنگ و دین و تمدن نیز دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت.

 

2- رابطه "استخدام" و متقابل و اجر و مزد که در این رابطه انسان به دیگری پول و مزد می دهد تا کالا و یا خدمتی را دریافت کند. این رابطه نیز یکی از روابط ضروری انسانی است و بدون این رابطه، چه بسا چرخه حیات انسانی مختل شود.

 

3- رابطه "استیلا" که مبتنی بر نیاز ابژه بیرونی و ضعف آن ابژه در برابر سوژه به وجود می آید. این رابطه گرچه از ابتدای حیات بشری وجود داشته، اما تا ظهور عصر مدرن به رابطه غالب میان انسان ها تبدیل نشده بود.

با طلوع مدرنیته، بشر ناگهان دریافت که همه چیز از عالم و آدم و طبیعت را می توان به مثابه ابژه ای برای "مصرف" خود ببیند.

در این رابطه سوژه - ابژه، و استیلاجویانه، دیگری، همواره "ابژه" مصرف است.

با دقت در صورت های مختلف روابط بشری، اکنون می توانیم نگاه دقیق تری به رابطه مشاور – مراجع بیاندازیم.

تا پیش از عصر مدرن، طبیب و حکیم و راهب و مبلغ به قصد مزد، طبابت و تعلیم و تبلیغ نمی کردند.

و قرن ها پیشتر، سقراط، سوفسطاییان را سرزنش می کرد که در قبال مزد، به تعلیم جوانان یونانی می پردازند و تا آن جا پیش می رفت که می پرسید آیا اساساً مگر می توان علم را تعلیم داد؟

 با بسط مدرنیته به تدریج تمام روابط انسانی، از ساحت اصیل "عشق ورزی" خارج شد و نه تنها در وادی "استخدام" بلکه فراتر از آن در ورطه رابطه "استیلا" گرفتار شد.

در عصر مدرن اصناف و پیشه ها نیز از این تحول مهم تاریخی متأثر شدند و تعلیم و طبابت هم صورت مدرن و استیلاطلبانه به خود گرفتند.

به همین دلیل عجیب نیست که امروز رواندرمانی در معنای عام آن به یک بیزینس پررونق در جهان تبدیل شده باشد.

این حادثه مهم با اراده بنیانگذاران علم روانشناسی، کاملاً در تعارض بوده و هست.

فروید که پدر علم روانکاوی بود، هیچ گاه این علم را در معنای اقتصادی اش و در صورت یک بیزینس تصور نمی کرد.

چنان که انشتین نیز فکر نمی کرد که با نظریات انقلابی و علمی او، بمب اتمی ساخته شود هیروشیما و ناکازاکی در کسری از ثانیه تبخیر شود و به هوا برود.

اما مسأله این است که ما انسانیم و اراده خدایی نداریم.

به همین دلیل مدرنیته و جهان نیهیلسم راه خود را می رود و این قدرت را دارد که دین، فلسفه، شعر و علم و همه چیز را را با چرخ دنده های عظیم خود در هم بشکند و به به روشی برای "سوداگری"- کسب سود هنگفت از روشی غیرعادلانه و غیرمنصفانه- مبدل کند.

درست به همین دلیل، برخلاف تصور رایج، اکنون روح حاکم بر رابطه مشاور و مراجع، روح "انس" و "صمیمیت و عشق ورزی بی قید و شرط" که شرط اتحاد درمانی است، نیست

این روح، حتی روح "استخدام" و خدمات متقابل نیز نیست.

زیرا "استخدام" یعنی پرداخت مزد در قبال امر ابژکتیو، و این رابطه را نمی توان بر جلسه درمان تطبیق کرد.

و می توان با جرأت ادعا کرد که امروز روح حاکم بر جلسات مشاوره، روح "استیلا"ست.

این "استیلا" ناشی حاصل از "اراده به قدرت" مشاور است.

مشاوری که دانش درمان را تا حدی – و در بسیاری از اوقات نه چندان کافی- می شناسد.

و چون دانش در عصر مدرن، نیز به "قدرت" تحویل و مبدل شده- و بیکن در طلوع مدرنیته این حقیقت را افشا کرد که اصلاً دانش، قدرت است- مشاور وارد رابطه "استیلا" با مراجع می شود

در این رابطه، مراجع برای جلسات خود هزینه می پردازد، اما نه می تواند از اثر بخشی جلسات مطمئن باشد

 و نه می تواند اعتراض کند.

چرا؟

زیرا "دانش" - بخوانید "قدرت"- این کار را ندارد

و فراتر از آن به دلیل معضلات حل نشده خود مراجع، امکان قد علم کردن در برابر مشاور – به مثابه سوژه قدرتمند- را هم ندارد

اما آیا "اراده به قدرت" امری مذموم و منفی است؟

آیا معنای این سخنان این است که رابطه کنونی مشاور و مراجع، یک رابطه ای "غیراخلاقی" است؟!

به هیچ وجه!

"اراده به قدرت" بنیان تمام روابط انسانی در عصر نیهیلسم و مدرنیته است.

اصلاً با اراده معطوف به قدرت، تکلیف همه چیز در جهان کنونی، معلوم می شود.

به همین دلیل است که در هیچ کجای این نوشته اشاره نشد که که گرفتن پول از مراجع کاری "غیراخلاقی" است

زیرا "اخلاق" هم در جهان کنونی اخلاق "قدرت" است

در جهان کنونی "قدرتمندان" حق دارند هر گونه که بخواهند با زیردستان خود مواجهه داشته باشند و "قدرت" به آنها مجوز این مواجهه را می دهد

و اخلاق در عصر مدرن، اگر جایی داشته باشد تنها در ذیل مفهوم "قدرت" است و نه فرای آن.

با این توضیح، تبدیل فن و هنر مشاوره به یک بیزینس، غیراخلاقی هم نیست.

بلکه این تقدیر تاریخی "مشاوره" و "رواندرمانی" بوده که به ابزاری برای استیلا و استثمار  بیشتر بشر مبدل شود.

و مشاوران حتی اگر هم بخواهند، چه بسا نتوانند از این تقدیر تاریخی رها شوند

 و به هیچ همین دلیل سخن از اخلاقی بودن و غیراخلاقی بودن هم در میان نیست

اما مشکل از این جا آغاز می شود که ما این تقدیر تاریخی انحلال مشاوره در سوداگری را نبینیم

و نبینیم که چگونه فن و هنر مشاوره در "اراده به قدرت" منحل شده است.

و تاب و توان به سوگ بر این حادثه را نداشته باشیم.

شاید به دلیل همین ترس و تلاش برای فرار از مواجهه با سوگ مرگ مشاوره است که می خواهیم با "دلیل تراشی" و استفاده از مکانیسم های دفاعی، گرفتن پول از مراجع را توجیه و تفسیر کنیم.

و به خود و مراجع دروغ می گوییم و بخواهیم با دلیل تراشی، این "سوداگری" را توجیه کنیم.

و سوداگری جز در سایه "دروغ" شکل نمی گیرد.

سوداگری خود را در قالب کسب و کار و استخدام متقابل پنهان می کند و با دروغ به صحنه می آید.

و البته این "دروغ" هم از سنخ دروغ های رایج که در روزمره به یکدیگر می گوییم نیست.

این "دروغ" حاصل پنهان شدن حقیقت رابطه میان مشاور و مراجع در جهان کنونی است

مشاوره نمی تواند همزمان صورت صنفی و سوداگری به خود بگیرد و همزمان از "اتحاد درمانی" میان مراجع و بیمار سخن بگوید.

نمی تواند هم بر صمیمیت بی قید و شرط بنا شود و هم یک معامله باشد.

نمی تواند هم صورت معنوی به خود بگیرد و همزمان بخواهد یک ماشین تولید ثروت باشد

البته اگر مشاوره و روان درمان می خواهد به صنفی در کنار سایر اصناف مبدل شود باید  به قواعد سایر اصناف در معامله تن دهد.

و یک کسب و کار باشد

و چون این کار هم ممکن نیست، پس به یک "سوداگری" مبدل می شود

در چنین وضعی، بهتر است مشاور چشم از روی ورطه سوداگری بردارد به آسمان و جای اصیل خود و در کنار شعرا و فلاسفه و پیامبران بازگردد.

ولی آیا مشاوران می توانند که بی مزد و منت و بی قید و شرط، به طباطب زخم های روان بشر در عصر نیهیلسم بپردازند؟

پاسخ به این پرسش کاری دشوار است

و دست کم توقع چنین کاری، توقعی خام و کودکانه است

زیرا ما خدا نیستیم و اراده خدایی نداریم.

و نیهیلسم و اقتضائات آن، اراده ای ورای تمامی اراده های انسانی است

در هنگامه و تاریخ نیهیلیسم، برهوت وسیع و وسیع تر می شود.

و وسعت یافتن برهوت، نه تنها هیچ زایش و نجاتی رخ نمی دهد، بلکه تمام نیروهای نجات دهنده هم خود به بخشی از برهوت تبدیل می شود.

به همین دلیل، مشاوره و رواندرمانی هم که خود قرار بود یکی از نیروهای منجی بشر از نیهیلسم باشد، در نهایت خود در سوداگری و نیهیلیسم منحل می شود.

در چنین وضعی ما تنها می توانیم از ماهیت رابطه کنونی میان مراجع و مشاور آگاه شویم.

اما فراموش نکنیم که حتی همین آگاهی بسیار بنیادین، نیز حاصل تلاش های انسانی ما نیز نیست!

ما در عصر پست مدرن و پایان مدرنیته، به مدد جلوه وجود و اعطای هستی، اکنون بر ماهیت سوداگرانه و سوژه محور رابطه مشاور و مراجع، آگاه شده ایم.

و همین کشف مهم نیز حاصل لطف هستی بر جان های ماست.

ما در سایه این لطف هستی و در ذیل آگاهی از ماهیت رابطه مشاور – مراجع، تصمیم بگیریم که آیا وارد این رابطه استیلاطلبانه و بیمارگونه شویم یا خیر.

شاید در چنین وضعی، اولین قدم برای رواندرمانی، ترک جلسات مشاوره و رواندرمانی باشد.

.

 

    صادق دهقانی

11 مارس 2022- ایران- یزد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی