تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

سرما و سیگار، آگاهی و خودآگاهی و پایان تشویش

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۹ ق.ظ

1- سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

حدیثی گر شنیدی، قصه سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است.

مهدی اخوان ثالث

 

2- سرما را "حس" می کنیم.

و هوایی که بس ناجوانمردانه سرد است.

و از سرمای هوا "آگاهی" داریم.

و به "سوزش" خود از سرما "خودآگاهی" داریم.

اما "آگاهی" ما، امری پسینی است.

یعنی اول سرما را "حس" و "شهود" می کنیم.

بعد این احساس سرما به یک "آگاهی" مبدل می شود.

و در مرحله بعد به احساس سوزش خود، "خودآگاهی" هم پیدا می کنیم.

به همین دلیل، اولاً آن چه اصالت دارد، "حس" و "شهود" است.

و ثانیاً همین "حس" و "شهود" موجب نمی شود که سرمای استخوان سوز، از بین برود.

زیرا سرمای جهانی، به اراده ما نیامده که با میل ما برود.

 

3- بشر امروز، زیاد سیگار می کشد.

تلویزیون، از ضرر سیگار، مردم را "آگاه" می کند.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

پزشکان از سرطان ریه در سیگاری ها می گویند.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

مجلس از آسیب اقتصادی سیگار به کشور می گوید.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

واعظان می گویند، سیگار کشیدن در اماکن عمومی، درست نیست.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

مغازه داران، بعضی وقت ها به نوجوان های زیر 18 سال سیگار نمی فروشند.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

حتی کار فرهنگی بسیاری هم در زمینه سیگار انجام شده و بر روی پاکت های سیگار هم، عکس "ریه" ای که با سیگار سیاه شده چاپ می کنند.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

اصحاب ایدئولوژی با حدت و شدت از خطر استکبار جهانی سخن می گویند.

و می گویند استکبار جهانی می خواهد با همدستی صهیونیسم با ترویج سیگار و اعتیاد در میان جوانان، یک ملت را تباه کنند تا سرمایه های آن ها را به غارت ببرد.

و راست هم می گویند.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

علمای دین، فتوا داده اند که آن چه به بدن آسیب برساند، "حرام" است.

و سیگار کشیدن را "حرام" اعلام کرده اند.

اما باز هم بشر سیگار می کشد.

روان شناسان مسأله را بسیار "عمیق تر" تحلیل کرده اند.

فروید احتمالاً بر این باور بوده که میل به مکیدن سیگار، انعکاس عقده دوران کودکی آن در عدم امکان مکیدن سینه مادر بوده.

اما باز هم بشر به سیگار کشیدنش ادامه می داده.

اما هیچ کس مانند فلاسفه، مسائل را دقیق و رادیکال بررسی نمی کرده اند.

شاید اگر دکارت به میان ما می آمد، می گفت که من در "سیگار" شک دارم!

اما باز هم بشر بی اعتنا به شک دستوری دکارت، به سیگار کشیدنش ادامه می داد.

کانت هم چه بسا می گفت که سیگار کشیدن، کاری "اخلاقی" نیست.

اما باز هم بشر به سیگار کشیدنش ادامه می داد.

هگل احتمالاً می گفت که این که بشر سیگار می کشد به این خاطر است که سیگار کشیدن ظهور تاریخی روان مطلق است.

و همه سیگاری ها محکوم اراده "روان مطلق" هستند.

اما باز هم بشر به سیگار کشیدنش ادامه می داد.

مارکس وقتی وضع را می دید احتمالاً می گفت:

بس است سیگار کشیدن!

اکنون دیگر وقت ترک سیگار است!

بس است، نظریه پردازی در مورد سیگار!

وقت اقدام "عمل"ی برای ریشه کن کردن سیگار است!

اما باز هم بشر به سیگار کشیدنش ادامه می داد.

نیچه شاید می گفت، اصلاً مگر سیگار کشیدن بد است؟!

مخدر یک ضرورت است!

اما حتی کسی به حرف نیچه هم گوش نمی سپرد.

زیرا در این صورت ناگزیر بود به جای سیگار کشیدن، کتاب بخواند!

و اگر این اتفاق افتاده بود، مصرف جهانی سیگار کم شده بود!

هوسرل احتمالاً با دیدن این وضع می گفته ما باید "سیگار" و "سیگار کشیدن" را با روش "پدیدارشناسی" بشناسیم.

اما باز هم بشر به سیگار کشیدنش ادامه می داد.

هیدگر، شاید می گفت که این که بشر امروز میل به سیگار کشیدن دارد، امری ارادی نیست.

زیرا بشر بنیاد عالم نیست.

به همین دلیل این بشر نیست که می خواهد سیگار بکشد و یا آن را ترک کند.

بلکه بشر تحت امری "احاطه کننده" است.

و حقیقتاً هم تحلیل هیدگر، از همه تحلیل های پیشین عمیق تر است.

اما باز هم بشر به سیگار کشیدنش ادامه می دهد!!

حتی کسانی که سیگار می کشند، به "وابستگی" و "اعتیاد" خود به سیگار، "خودآگاه" هستند.

و از این "وابستگی" و "خماری بعد از نئشگی"، عذاب می کشند.

اما باز هم سیگار می کشند.

 

4- ما در جهانی سرشار از "آگاهی" و "خودآگاهی" زندگی می کنیم.

حوزه.

دانشگاه.

مدرسه.

روزنامه.

سایت.

کانال ها و گروه های شبکه های اجتماعی.

رسانه های بصری.

کتاب خانه و کتاب فروشی ها.

تلویزیون و رادیو و ماهواره.

و ...

همه و همه در تمام لحظات شبانه روز، جهان و بشر را با "آگاهی"، بمباران می کنند.

و آنها که عمیق ترند، بشر را نسبت به وضع خود به "خودآگاهی" می رسانند.

اما این همه "آگاهی" و "خودآگاهی"، از دو جهت غیرضروری است.

اول این که جهان راه خود را می رود.

و کاری به این سخنان ندارد.

و اراده بشر، بسیار ضعیف تر از این است که بتواند جهان را متحول کند.

و دوم این که اصلاً نیازی به این همه نوشتن و گفتن و حرف زدن نیست.

زیرا هر آن چه که بدان "آگاهی" داریم، پیشتر در ساحتی اصیل تر، از سوی ما "حس" شده.

ما قبل از "آگاهی" از مفهوم سرما، آن را "حس" می کنیم.

یعنی "آگاهی" در هیچ یک از اقسامش، دوای درد بشر نیست.

و فرقی میان متعلق-به فتح لام- این آگاهی ها نیست.

میان "آگاهی" از نتیجه بازی رئال و بارسا با "آگاهی" به "وحدت وجود" ابن عربی و "تشکیک وجود" ملاصدرا هیچ فرقی نیست.

و میان "آگاهی" و "خودآگاهی" هم تفاوتی نیست.

و  آگاهی و خودآگاهی به "ایدئولوژی"، "تئولوژی"، "مرگ خدا"،  "نیست انگاری"، "زیست جهان سکسشوال"، "انقلاب اسلامی و بسط مدرنیته" و "مکانیسم فهم متن مقدس و کیفیت نزول وحی" و دیگر موضوعاتی که در "تشویش دات آی آر" مطرح شده اند، هم تفاوتی با دیگر اقسام، "آگاهی" ندارد.

به همین دلیل، وب سایت "تشویش دات آی آر" هم بخشی از پروژه جهانی "تولید" و "مصرف"، "آگاهی" است.

هر قدر آگاهی های دیگر ضروری و راهگشا هستند.

این یکی هم راهگشا خواهد بود.

و "آگاهی" از ایدئولوژی، و "خودآگاهی" به سیطره آن بر چشم و ذهن ما، نه راه جهان را تغییر می دهد.

و نه ما نیاز چندانی به آن داریم.

زیرا همه ما "سیاست اندیشی" را "حس" می کنیم.

حتی اگر ندانیم نام آن چیست.

 

5- این سخنان به معنای پایان پروژه "تشویش" است.

پایانی نابهنگام.

پایانی که حتی برای نویسنده هم غیرقابل پیش بینی بود.

اصلاً گویی مسیر رویدادها، بسیار متفاوت تر از انتظار و پیش بینی بشر است.

پهلوی می خواست، سنت را ریشه کن کند.

اما زمینه انقلاب اسلامی را فراهم کرد.

آیت ا.. خمینی می خواست فتنه عراق را دفع کند.

اما حتی نتوانست بصره را هم فتح کند.

و در نهایت جام زهر را سر کشید.

سروش ابتدای انقلاب در تلویزیون جمهوری اسلامی در برابر مارکسیست ها مناظره می کرد.

اما به یکی از جدی ترین منتقدان جمهوری اسلامی مبدل شد.

خاتمی می خواست به ما آزادی بدهد.

اما زمینه ظهور پدیده احمدی نژاد شد!

احمدی نژاد می خواست عدالت را محقق کند.

اما اقتصاد آزاد را با سرعت باورنکردی در ایران بسط داد.

و بی عدالتی را صدها برابر کرد و رفت.

دهقانی هم امسال در دانشگاه یزد ثبت نام کرده بود.

 و می خواست مقاله "نه جمهوری! نه اسلامی!!" و "نقد نظریه ولایت فقیه" را چاپ کند.

اما کنون وب سایت خود را هم تعطیل می کند.

و مطالب و یادداشت های پیشین را هم از دسترس خارج کند.

و کانال تشویش در تلگرام را هم دیلیت خواهد کرد.

(توضیح، متأسفانه پیش از ارسال مطلب در کانال، به دلیل عدم تمرکزم اکانت تلگرام را حذف کردم، و امکان بازنشر این پست در کانال تلگرام غیرممکن شد)

اکانت جیمیل و یاهو را هم حذف کرده.

اما این سایت، محدود و معدود خوانندگانی داشت.

که مطالب آن را پیگیری می کردند.

و اخلاق اقتضا می کرد که دست کم پایان کار این سایت و این پروژه فکری و دلیل این امر، به آنها اعلام شود.

البته آنها یقیناً نگارنده را به پرسش خواهند گرفت.

و البته نگارنده هم برای پرسش های جدی، پاسخ های درخور دارد.

اما مسأله این است که این "پاسخ" ها هم، باز خود همگی "آگاهی" و "خودآگاهی" هستند.

به همین دلیل از پرسش و پاسخ، این بار باید گذر کرد.

و فراتر از سخن و سکوت رفت.

و نوشتن و خواندن را کنار نهم.

زیرا، جهان را تنها خدا"یی" می تواند نجات دهد.

این مطلب را حتی اگر نتوانیم به شکل آگاهانه و خودآگاهانه به دیگران تفهیم کنم، هم ایرادی نخواهد بود.

زیرا همه ما آن را "حس" می کنیم.

و "حس" برتر از "آگاهی" است.

 

7- در این سال ها دوستان زیادی، در بحث های فکری در کنار خود داشتم.

که با حضور و نظرات و بحث های خود موجب غنای بحث ها می شدند.

دوستانی که البته بسیاری از آنان در نهایت، از هم جدا شدیم.

و گاه در جبهه های فکری مخالف با یکدیگر قرار گرفتیم.

اما در این میان، لازم است که سپاس قلبی خود از دو نفر را بیان کنم.

اول، همسرم سرکار خانم "یاوری".

و دیگر دوست عزیزم "مجید قرقانی".

هر چند که همکاری و همیاری دوستان دیگر را نیز فراموش نکرده ام.

دوستانی که گاه نشر نگاشته های من با مسؤولیت های حقوقی و یا عرفی آنها، موجب وارد آمدن زحماتی به آن هم شد.

sdsd

8- هر آنچه سخت و استوار می نماید، دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت.

و این سایت هم، از این قاعده مستثنا نیست.

و البته از این حادثه هم ترسی نباید داشت.

این حادثه هم بخشی از پروژه جهانی دود شدن و به هوا رفتن هرآن چه که سخت و استوار می نماید است.

و جهان را تنها خدا"یی" نجات خواهد داد.

آن خدا کیست؟!

و یا چیست؟!

و چه خصوصیتی دارد؟!

مهم نیست.

مهم هست البته.

اما "آگاه"ی به آن فایده ای ندارد.

بلکه تنها "حس" کردنش می تواند نجات بخش باشد.

اما اکنون که خود را پس کشیده چه باید کرد؟!

تنها باید به "صبر" و "انتظار"ش نشست.

و البته نیازی به اثبات این مطلب و "آگاه" شدن و "خودآگاه" شدن به آن هم نیست.

زیرا دیگران هم ضرورت "صبر" و "انتظار" را خود "حس" خواهندکرد!

توضیح: امکان ارسال نظر برای این مطلب وجود ندارد.

و به نظر می رسد که با آن چه در متن گفته شد، دلیل این کار هم واضح است.

  • ۹۴/۰۹/۱۶
  • صادق دهقانی