تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

کانال تشویش در تلگرام

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۰ ب.ظ

1- هر آن چه سخت و استوار می نماید، دود می شود و به هوا می رود.

منطق، حاکم بر تکنیک نیز همین منطق است.

از این رو، تکنیک مدام هر آن چه که حتی خود در گذشته ساخته بود و آن را هم بسیار سخت و استوار ساخته بود، دود می کند و به هوا فرستد.

نشر کتاب که با ابداع صنعت چاپ آغاز شده بود، بعد از دویست سال به نشر روزنامه منجر شد.

و به تدریج، کتابخوانی جای خود را به روزنامه خوانی داد.

با اختراع رادیو، روزنامه ها، رقیب دیگری پیدا کردند.

با سینما و تلویزیون دیگر، حیات هر نوع شی نوشتاری، در معرض خطر قرار گرفت.

و ظهور ماهواره، این خطر را بیشتر کرد.

اینترنت، رسانه های تصویری را تهدید کرد.

سایت و چت روم و وبلاگ، همه پیشینیان خود را به مبارزه طلبید.

و این بار شبکه های اجتماعی، می آید.

تا هر آن چه سخت و استوار است را دود کند و به هوا بفرستد.

هم در قالب.

هم در محتوا.

اخلاق، باورها، سیاست ها و ... همه چیز آماج سخت ترین حملات خواهد شد.

وقتی تکنولوژی خود تکنولوژی را به مبارزه طلبیده، دیگر چه چیزی می تواند تاب مقاومت در برابر تکنیک را داشته باشد؟

2- در مدرنیته، خدا انکار نمی شود.

بلکه همه انسان ها، خدا می شوند.

به همین دلیل همه این توانایی را پیدا می کنند که خدایی کنند.

و همان گونه که خداوند با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتب مقدس، سخن خود را به گوس همگان می رسد، در جهان مدرن همه می توانیم خدایی کنیم.

و در خانه خود بنشینیم و سخن خود را به گوش همه جهان برسیم.

و این یک حادثه بزرگ است.

هر چند با این حادثه، چنان هیاهویی شکل می گیرد که دیگر صدا به صدا نمی رسد.

و بلبله بابلیان همه جا را فرا می گیرد.

به همین دلیل اکنون که همه خدا شده ایم، میلیون ها شبکه تلویزیونی و رادیویی و سایت و گروه ایجاد شده.

و همه در حال انشاء معنا و سخن گفتن هستند.

و بشر در زیر بمباران این همه حرف زود است که خود نیز دود شود و خود به هوا برود.

3- گرچه در ظاهر همه خدا شده ایم اما در باطن این تکنیک است خدای جهان کنونی ست.

به همین دلیل این ما نیستیم که او را راه می بریم.

بلکه اوست که به ما می گوید که چه راهی برویم.

و اگر کسی از منطق تکنیک و دستورش تبعیت نکند، زود است که از زیست جهان مدرن حذف شود.

چنین کسی حتی اگر در جهانی "حقیقی" وجود داشته باشد، اما اگر در جهان "مجاز" وجود نداشته باشد، معدوم محسوب می شود.

به همین دلیل ورود در جهان مجاز و شبکه های مجازی همان قدر ضرورت یافته که استمرار تنفس، خوردن و نوشیدن برای زندگی حقیقی.

اصلاً امروز جای مجاز و حقیقت عوض شده.

به همین دلیل مجاز مهمتر از حقیقت شده.

در چنین وضعی ما نمی توانیم اصلاً در برابر وجود شبکه های مجازی، دست به انتخاب بزنیم.

بلکه تنها می توانیم انتخاب کنیم که در کدام شبکه ورود کنیم.

و "آزادی" در مدرنیته همیشه دست کم در صورت ظاهری اش وجود دارد.

لاین، واتساپ، تلگرام، بی تالک و ... ؟!

انتخاب شبکه با خود ماست.

اما انتخاب این که آیا وارد جهان مجاز شویم یا نه، نه!

تکنیک، "تقدیر تاریخی" ماست.

4- از این رو همان ضرورتی که موجب می شد که وبگاه "نیست انگاری" -که بعدها به "تشویش" تغییر نام و هویت یافت- ایجاد شود، اقتضا می کند که ادامه این سیر در تلگرام تعقیب شود.

اما میان فضای وب سایت و یک کانال در شبکه اجتماعی، تفاوت هایی هست.

و همین تفاوت ها، تفاوت در "زبان" و "موضوع" سخن را اقتضا می کند.

از این رو سخنانی که در کانال تشویش در تلگرام، گفته شده و خواهد شد دقیقاً همان موضوعات و با همان زبانی نیست که وب سایت هست.

در فضای وب سایت، پروژه اصلی تشویش، که "گذر از ایدئولوژی" و "تخریب تئولوژی" و تلاش برای گسست و گذر از "متافیزیک" در فهم جهان و دین خواهد بود.

و یادداشت ها دقیق تر و منظمتر و صورت بحثی تری خواهند داشت.

اما در فضای کانال، نتایج این نحوه نگاه به جهان در موضوعات دم دست تر و با زبانی انضمامی تر و طبیعتاً با نظمی کمتر و گاه بدون هیچ نظم منطقی بیان خواهد شد.

از این نوشتنها و حرف زدن ها گریزی نیست.

اما نجات ما از وضع و بحرانی که در آن هستیم، با نوشتن و سخن گفتن حاصل نمی شود.

بلکه تنها خدایی است که می تواند ما را نجات دهد.

لینک کانال "تشویش" در تلگرام:

https://telegram.me/tashvishir

  • ۹۴/۰۸/۲۲
  • صادق دهقانی

تکنولوژی

مدرنیته

نظرات  (۳)

سلام برادر دهقانی.
کار خوبی کردی. خیر ببینی. اما کانال تلگرام یک سویه هست و امکان کامنت نیست.
با این حال حرکت بسیار خوبی بود.
پاسخ:

سلام سید جان و سپاس از شما

موفق باشید
خدا قوت
پاسخ:

تشکر از عنایت شما برادر مسعود

در رابطه با مطالبی که در تلگرام به صورت یک طرفه مطرح می شود، لازم است نکاتی مطرح شود:

1_ گفته شد: اساساً یکی از الهاماتی شیطانی که ابلیس به قلب آیت ا.. خمینی کرد، همین موضوع نامیدن ایالات متحده به نام "شیطان بزرگ" بود. زیرا به تصریح قرآن، شیطان که دشمن قسم خورده بشریت است، امری نادیدنی است و نباید در زندگی روزمره منتظر حضور و ظهور و رویت آن باشیم بلکه او از راه وسوسه در قلب ها، وارد می شود

اتفاقا هم با مبادی و مبنای ما و هم با مبادی و مبنای خودِ نگارنده، گفتن همین جمله که "نامیدن ایالات متحده به عنوان شیطان بزرگ یک الهام شیطانی به قلب آیت ا.. خمینی بود"  یک اشراق و الهام شیطانی بر قلب و ذهن نگارنده بود. چرا؟ چون طبق مبنای نگارنده شیطان از راه وسوسه در قلب ها وارد می شود، و وارد قلب نگارنده شد و این جمله را این رفیق شفیق همیشگی و صمیمی و مددکار مثل همیشه که الهاماتی می کند باز هم  به او الهامی دیگر کرد. اما طبق مبنای ما: هل أنبئکم من تنزل الشیاطین؟ تنزل علی کل افاک اثیم. شعرا(221 و 222): می خواهید با خبرتان کنم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟! نازل می شوند بر هر بسیار دروغ بافِ بسیار گنه پیشه!

از طرفی نگارنده معتقد است که "شیطان امری نادیدنی است و نباید در زندگی روزمره منتظر حضور و ظهور و رویت آن باشیم"  اگر اینگونه است که نگارنده می گوید پس اولا: حضور و ظهور و رؤیت  داعش، اسرائیل، آمریکا، آل سعود، وبلاگ تشویش و امثالهم در زندگی ها چیست؟ ثانیا: اگر شیطلان ظهور ندارد پس چگونه  نگارنده  معتقد است که این الهام شیطانی از قلب آیت ا... خمینی ظهور کرد و برای همگان رؤیت شد؟!! آیا از این حرف نگارنده به روشنی برنمی آید که او شیطان را هم یک "مفهوم" صرف تصور می کند؟!!

اینکه گفته شد شیطان بزرگ، یعنی "ظهور" آن وسوسه بزرگ تاریخیِ شیطان بر قلب بنیان گزاران مدرنیته، نتیجه اش شده  "نظامی" مثل آمریکا. وقتی وسوسه ی شیطان تبدیل به یک نظامی در خارج می شود به وسعت آمریکا می گویند شیطان بزرگ. شیطان بزرگ یعنی تمدنی که در تمام مناسبات تاریخی و اجتماعی مبنایش شیطانی است. الا اینکه بعضی ها قبول نداشته باشند آمریکا اولا: از مصادیق تمدن غرب است و ثانیا: تمدن غرب یک تمدن سراسر شیطانی است! اگر اینطور است پس تا به حال منظورشان از غرب چه چیزی بوده است؟! اینجاست که باب بحث غرب شناسی ذهنی – دکارتی باز می شود.

بالاخره وسوسه های شیطان ظهور خارجی دارد یا ندارد؟  اگر دارد که حضرت امام(ره) همین اعتقاد را دارند و معتقد اند ظهور وسوسه بزرگ شیطان در تاریخ، شده آمریکای شیطانِ بزرگ که در تمام مناسبات و زوایای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، تاریخی و اجتماعی، شیطانی است، البته آمریکا مظهر تام است، خیلی از کشورهای دیگر هم به تبع آمریکا شیطانی اند و از جنود او حساب می شوند. اما اگر ظهور خارجی ندارد پس چطور نگارنده معتقد است که وسوسه ی شیطان از قلب امام با گفتن شیطان بزرگ به امریکا ظهور کرد؟!! مگر نگارنده معتقد نیست که این حرف امام شیطانی است؟ پس یعنی شیطان ظهور خارجی هم دارد. خب اگر ظهور دارد امثال امام(ره) هم معتقدند آمریکا هم همان ظهور تاریخی و تامه ی شیطان در مظهری به نام آمریکاست و هر کشوری هم که پیرو فکر و فرهنگ و سیاست و اقتصاد آمریکاست به تبع آمریکا شیطانی است. لکن فراموش نشود که هر واقعیتی یک مظهر تامه دارد و همچنین مظاهر دیگری  دارد که به درجات مختلف از آن مظهر تامه نشأت می گیرند.مثلا ابلیس بزرگ مظهر تامه شیطنت است که اعوان و انصار انسی و جنی او از اوشیطنت را الهام می گیرند و امورات ابلیس را، هر کدام در جای خود جلو می برند و هر کدام در جای خود  فانیِ در ابلیس و بازو و جنود ابلیس هستند. لذا است که در لسان دین گفته می شود شیاطین انسی و جنی.

پس کاملا روشن شد که نگارنده از شیطان چیزی جز مفهوم در ذهن ندارد. لکن اگر شیطان را یک حقیقت بداند این حقیقت حتما مصادیقی در خارج دارد از جمله آمریکا و دیگر مواردی که در بالا نام برده شد.

2_ فکر می کنم آنچه نگارنده از شرایط تاریخی امروز توصیف می کند، "بیشتر" قصه ی احوالاتی است که در "جان" خود او در جریان است نه  توصیف واقعیات خارجی. چرا که هر گردی گردو نیست. درست است که مخدر در جهان امروز از جمله ضروری ترین چیزهاست، لکن این بدین معنا نیست که "همه" در حال مصرف مخدرهای گوناگون باشند. چرا که اگر نگارنده معتقد باشد "همه" مشغول مصرف دخانیات مدرن هستند، پس یکی از این مخدرها همین مطالبی است نگارنده مطرح می کند!! که خودش و عده ای دیگر به وسیله ی آن برای مدتی نئشه شده و خود را ارضاء می کنند. اگر "همه" چیز تبدیل به مخدر شده و عده ای- به عقیده ی نگارنده-  دارند از طریق راهپیمایی اربعین و هیئت و امثال آن مخدرهای آرامش دهنده مصرف می کنند، پس خودِ همین عقیده نگارنده هم برای او یک نوع مخدر خواهد بود!!! نگارنده چون با یک قشری نگری مشمئزکننده ای هر گردی را گردو می داند و از عمق حرکت هایی نظیر پیاده روی اربعین بیگانه و جداست برای اینکه بتواند "درد" این دوری و جدایی را قدری کاهش داده و تحمل کند، مجبور است با این جملات و اتهامات به عنوان مخدری قدری خودش را آرام کند. لکن اگر او برای یکبار در این راهپیمایی شرکت می کرد هرگز از این حرف ها نمی زد. البته او چاره ای از این کار ندارد چون به قول خودش " تمام جهان، تجلی این سوبژکتیویته است." و او هم که جزئی از این جهان است، همین جمله اش که - تمام جهان، تجلی این سوبژکتیویته است - و تمام جملاتش تجلی سوبژکتیویته است. لذا او هم چاره ای از مصرف دخانیات ندارد. البته هر کسی به شکلی: عده ای به تعبیر دهقانی با امثال پیاده روی اربعین مخدر مصرف می کنند و امثال دهقانی هم با این نوع اتهامات پوک و پوچ مخدرهای دیگری مصرف می کنند تا درد دوری خودشان را از این نوع حرکت ها پنهان کنند. چرا که به قول جناب دهقانی: " مخدر در جهان کنونی ضرورت است. تنها صورت های مختلف تخدیر فرق می کند. یکی با زندگی هر روزی. دیگری با سیاست و برجام و مرگ بر آمریکا.دیگری با مذاکره با آمریکا. یکی با پول. دیگری با مخ زدن و زندگی در جهان سکسشوال. و آن یکی با ماشین لوکس. یکی با فوتبال. دیگری با دانشگاه. آن یکی با اشتغال در حوزه علمیه و صرف فعل و تجزیه و ترکیب. دیگری آی اس آی می نویسد. و برخی رسماً مخدر مصرف می کنند و شیشه و هرویین و اشک خدا آرام شان می کند.- که نمی کند- و 14 میلیون نفر با شبکه اجتماعی تلگرام. و واتس آپ. و بی تالک. که این آخری جای خوبی است که آدمی حتی "خود" را هم در آن "مصرف" کند. و به فروش برساند. همه در حال مصرف فراوان مخدر هستند. اگر مخدر نبود، تحمل این زندگی چگونه میسر بود. به همین دلیل برای یک هیأتی، اگر هیأت هفتگی نباشد، زندگی بی معنا می شود. او بدون هیأت، حسنج، حسنج گفتن، خاموش کردن لامپ ها، برهنه شدن و سینه زدن و رسیدن به خلسه متالیکایی، هیچ معنایی ندارد. به همین دلیل همه به زیارت حسین می روند."

و بنده هم – طبق مبنای دهقانی- یک مورد دیگری به این موارد اضافه می کنم: و یکی هم امثال دهقانی که با نوشتن این جملات مشغول مصرف دخانیات و خود را ارضاء کردن هستند چرا که اگر مخدر و خود را راضی کردن برای بعضی ها نبود تحمل این زندگی به پوچی رسیده چگونه میسر بود؟!!

بنده معتقدم مطالب امثال دهقانی نه تنها هیچ دردی را درمان نمی کند بلکه خودش باعث بسط بیماری است. نگارنده باید ابتدا برای درمان این درد خطرناکی که مدت هاست بدان مبتلاست شفایی پیدا کند بعد در کنار مطرح کردن درد، درمان و شفا را هم مطرح کند. نه اینکه با این مطالب حال به هم زن، پوچی را بسط بدهد بدون ارائه ی هیچ نسخه ی شفا بخشی. سالهاست که جار می زنند که ما داریم درد را نشان می دهیم تا افراد بیدار شوند و درمان را پیدا کنند! اولا: مگر خود شما درمان شده اید؟ ثانیا: انچه اتفاق می افتد درست عکس ان است. چون این مطالب به سان سمّ مهلکی است که نتیجه ای جز پوچی و نیهیلیسم برای خواننده ی بی خبر به وجود نمی آورد. بیچاره آن هایی که فکر می کنند راهی و درمانی در این مطالب مضلّ و سمّی وجود دارد. از یک طرف این بیماری را شیوع می دهند و افراد را مسموم می کنند و از طرفی عصمت دین و انبیاء را نفی می کنند، آیا این است راه نجات از این بیماری خیلی خطرناک؟

البته امکان اینکه "دین" هم از سوی عده ای تبدیل به مخدر شود وجود دارد، لکن بحث بر سر مصادیق این اتفاق است. آیا هر کسی که امروز به اصطلاح دینداری میکند، دارد دین را به عنوان  مخدر مصرف می کند؟ اگر کسی چنین عقیده ای داشته باشد گرفتار تناقض ذاتی می شود! به این شکل که: یا او دین ندارد یا دارد. اگر دین ندارد که هیچ. اگر دین دارد پس گوینده ی همین جمله که " هر کسی که امروز به اصطلاح دینداری میکند، دارد دین را به عنوان  مخدر مصرف می کند"  دارد با گفتن این نوع جملات و در دینداری اش، یک نوع  مخدر مصرف میکند تا درد آزار دهنده ی پوچی خودش را قدری پنهان کند! چرا که اگر مخدر نبود تحمل این زندگی چگونه میسر بود؟!!

نگارنده دائما از مرگ خدا می گوید. البته اگر بگوید خدا نسبت به شخص او و عده ی زیاد دیگری مرده است کسی با این حرف هیچ مشکلی ندارد. لکن اگر بگوید خدا "به کلی" در تاریخ امروز مرده است گرفتار تناقض ذاتی می شود! چرا که اولا: عده ای هستند که خدا را "زنده" و در حال نور افشاندن و گرما دادن می بینند هر چند که کم باشد ولی هست. ثانیا: اگر خدا به کلی مرده باشد نگارنده چگونه از مرگ خدا خبر داد؟!!! خدایی که "عین ظهور" است، چگونه از تجلی کردن "به کلی" می میرد؟! یک سخن وقتی حقیقت دارد که مظهر خدا باشد، نگارنده و حرف هایش یا مظهر خدا هست یا نیست. اگر نیست که هیچ. اگر هست چگونه خدای مرده از طریق نگارنده که بالفرض مظهر خداست از مرگ خودش خبر داد؟!! اگر خدا "به کلی" مرده است به این معنا که در زندگی ها تجلی ندارد، پس همین حرف یا تجلی خدا هست یا نیست. اگر تجلی خدا نیست که هیچ و پوچ. اگر هست، خدایی که مرده است و تجلی ندارد چگونه تجلی کرد و از مرگ خودش خبر داد؟! لذا نگارنده چاره ای ندارد که بگوید خدا به کلی نمرده است بلکه از جهاتی و برای بعضی ها تجلی نداشته یا به تعبیر نگارنده مرده است.

بنده دائما واژه "ظهور" را در مقابل "مفهوم" به کار می برم. نه در مقابل خفا. چرا که ظهوری که بنده مطرح می کنم با خفا قابل جمع است. جالب است بعضی ها معتقدند حق عین ظهور نیست بلکه گاهی ظهور می کند!! یقینا حقی که چیزی جز مفهوم نیست اصلا و ابدا ظهور ندارد نه اینکه گاهی ظهور داشته باشد و گاهی نداشته باشد هیچ گاه ظهور ندارد.

حق "عین ظهور" است. البته قبول دارم "تصور" این موضوع کار آسانی نیست. مخصوصا برای کسانی که آن حس حضوری را نسبت به حق ندارند. لکن برای اینکه موضوع قدری ملموس شود مثالی می زنم. آیا می شود خورشیدی باشد و تجلی نداشته باشد؟! آیا می شود آب باشد ولی تَر نباشد؟! آیا می شود آتشی باشد ولی گرم نباشد؟! کاملا معلوم است که نور برای خورشید و تری برای آب و گرما برای آتش "ذاتی" است. آب عین تری است. پس وقتی از حق سخن گفته می شود حقی مدنظر است که ذاتا در تجلی است هر چند که از جهتی در همان لحظه که در تجلی است در خفا باشد. مثل نور اتاق که در همان لحظه که در تجلی است در خفا هم هست، یعنی نمی توان به آن اشاره کرد. نه اینکه گاهی در تجلی باشد و گاهی در خفا! خیر، بلکه نور اتقاق دائما هم در تجلی است و هم در خفا. حق هم همین گونه ست. فرمود: هو الظاهر و الباطن. نه اینکه: هو الظاهر فی وقت و هو الباطن فی وقت آخر!! حق دائم در تجلی است و از جهتی هم دائم در خفا است.

آری تنها خدایی است که می تواند انسان را از همه ی پوچی ها و پوچی پراکنی ها نجات دهد. لکن آن خدایی که عین ظهور است و در مصادیق مختلف تجلی می کند و از طریق مصادیقش دستگیری می کند، نه آن خدای مفهومی و ذهنی که برای ابد ظهور نخواهد کرد و نخواهد آمد.

راستی اگر تنها خدایی است که باید بیاید و نجات بدهد این خدا چگونه می آید؟!

 

این مطالب را فعلا تذکرا عرض کردم تا قدری به مبادی و فضای روحی نگارنده اشاره کرده باشم. برای اینکه طولانی و خسته کننده نباشد فعلا از پرداختن به مطالب دیگر خودداری می کنم.  قبول دارم نوشته هایم غالبا طولانی می شود لکن قضیه این است که از بس بعضی از مطالب سراسر فاسد و غیر قابل اصلاح است، شبیه مثل معروفی می شود که می گویند وصله از خود جامه بیشتر است!

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی