چند خط پیرامون فضای کنونی دانشگاههای کشور
بحث خود را با یک خاطره شروع میکنم.
...
بهمن ماه گذشته در نشست سراسری یکی از اتحادیههای دانشجویی کشور، شرکت کرده بودم.
اتحادیهای که در سالهای نه چندان دور، پیشتاز جریانهای دانشجویی کشور بود و گاه حتی سایر جریانها را هم به محافظهکاری و انفعال متهم میکرد.
اما این بار فضای نشستشان خیلی جالب بود.
در این نشست، افراد از سراسر کشور حضور داشتند.
به غیر از ما -که به دلیل اقبال زیاد به غربشناسیمان، در چشم دوستان اتحادیه از گروه ضالین به شمار میرفتیم و مغضوب علیهم به حساب میآمدیم- بقیه حضار کمتر از پنجاه نفر بودند!
افراد فعال یک جریان آرمانگرا در کل کشور!
البته کمیت مهم نیست.
مهم کیفیت است.
اما این قدر فضای حاکم بر نشست سرد بود که خود بچهها هم گلایه میکردند.
تا رسیدیم به سخنرانی دبیر چند دوره قبلی اتحادیه.(برادر م- ف)
ایشان فرمودند که در سالهای اخیر جریانهای دانشجویی عموماً دچار رکود شدهاند.
و رکود در جریان ... (اشاره به جریانی که خود قبلاً دبیرش بود) «حادتر» است.( ایشان عین این تعبیر «حاد» را به کار برد)
من هم نشسته بودم لابلای جمعیت و پیش خود میخندیدم.
و میگریستم.
به حال این اتحادیه.
و دانشگاههای مان.
که اینها فعالانش هستند.
جالب این جا بود که ما که چهار سال بود از دانشگاه رفته بودم و قاعدتاً باید به دلیل مشغولیتهای زندگی، دچار روزمرگی و خمودی شده بودیم، از بسیاری از دانشجویان حاضر در نشست سرحالتر بودیم!
در فرصتی شروع به صحبت کردم و این شعر محمد کاظم کاظمی را برایشان خواندم:
همه یخهای جهان را همه را سنجیدم
مثل دلهای فرو مرده ما سرد نبود
...
فضای دانشگاه در سالهای اخیر سرد شده است.
این سخنی است که زیاد این طرف و آن طرف میشنویم.
اما کمتر در پی کشف دلایل آن برآمدهایم.
و یا اگر هم برآمدهایم، سعی کردهایم همه چیز را با تحلیلهای ایدئولوژیک و سیاسی ختم کردهایم.
البته این تحلیلها برای خطابه خواندن و یا متهم کردن جمهوری اسلامی به توتالیتریسم بد نیست.
چنان که دوم خردادی ها همواره این راه را در پیش در پیش گرفتهاند.
ولی وقتی تفکر دوم خرداد را باید در زباله دان تاریخ ایران اسلامی یافت، تحلیلهای آنها هم آیا جز با سطل زباله با جایی دیگر تناسب دارد؟!
البته اخیراً برخی تحلیلهای شکمی هم در تبین علت سردی دانشگاه ارائه شده.
تحلیلهایی که ریشه سردی دانشگاه را به مسائل صنفی و گرانی خوابگاه و غذا و در حقیقت شکم بر میگردانند!
سخیف بودن این تحلیلها هم نیاز به اثبات ندارد و اگر هم کسی وجه سخافت این تحلیلها برایش واضح نیست، بهتر است زیاد با او سخن نگوییم.
فضای دانشگاهها سرد است.
یک راه این است که این سردی فضا را انکار کنیم.
و بگوییم که اصلاً چه کسی گفته فضا سرد است؟!
اما چه کنیم که ما را با کسانی که نیستانگارند را سخنی نیست و اجازه میدهیم تا در هرم گرمای دانشگاه، منزل گزینند و برای ما هم دعا کنند تا از توهم بیرون بیاییم.
در هر صروت به اعتقاد کسانی که خود سابقه فعالیت جدی دانشجویی دارند، دانشگاهها سرد است.
دلایل متعددی هم برای آن وجود دارد.
اما به زعم حقیر، مهمترین دلیل این حادثه، این است که اکنون در دانشگاه هیچ جریان فکریای وجود ندارد.
گفتمان دوم خرداد که با فتنه به تمامیت خود رسید و اصلاً دیگر حرفی برای گفتن ندارد.
حتی اگر دفاتر انجمن هم بسته نبود، کسی نیز اقبالی به این جریان نمیکرد.
چون این جریان هر آن چه در قوه داشته است در این بیست سال به بالفعل تبدیل کرده بود.
نهضت عدالتخواهی نیز اگر چه در سالهای ابتدایی دهه هشتاد، کمی بالیدن گرفت اما عمرش کوتاه بود و با روی کارآمدن دولت عدالتخواه دیگر فلسفه وجودی اش از اساس به چالش گرفته شده بود.
و وقتی در دانشگاه جریان فکری، وجود نداشته باشد، نزاعی هم رخ نخواهد داد.
یا اگر هم رخ دهد در سطح نزاعهای سیاستزده سایتها و مباحث سخیفی چون شناسایی اعضای مادر مرده و مفلوک جریان انحرافی و ... است.
(حالا خودمانیم ها!! خدا خیر بدهد این جریان انحرافی را که لااقل موضوع و سوژه سخنرانی و نشریه را برای خیلیها فراهم کرد، وگرنه این افراد در مورد چه موضوعی صحبت میکردند؟!!)
وقتی نزاعی نباشد، کسی داعیه دفاع از تفکری که بیشتر با آن انس دارد را ندارد.
و وقتی دفاع و رد و اصراری نباشد، فضای بیتفاوتی حاکم میشود.
و فضای بیتفاوتی همانچیزی است که در زبان روزمره، از آن به سردی، تعبیر میشود.
...
اکنون و در فضای کنونی و رسمی، چند راه بیشتر، پیش روی دانشگاه نیست:
تولید علم، آزاداندیشی
و موارد دیگر مانند تعمیق معارف دینی نیز اگرچه در دانشگاه شدیداً مورد نیاز است، اما نمیتواند فضای دانشگاه را به خودی خود، از این برودت هوا نجات دهد.
اما به گمان من، از همین دو موضوع، تولید علم و آزاداندیشی نیز هیچ کدام نمیتوانند در دانشگاه یک جریان و نهضت فکری راه بیاندازند.
اعطای «تولید علم» به دانشگاه -که در حقیقت بیشتر به اعطای ذاتیات شی به شی، میماند!!- اگر چه لازم است، اما نمیتواند خلأ شور و نشاط سیاسی- فرهنگی را پر کند.
گذشته از این که میل به «تولید علم» که در این سالها در کشور در بوق و کرنا شده است، نه ناشی از از روحیه دانش جویی دانشگاههای ما، بلکه ناشی از «اراده به قدرت» است.
اکنون تمام عالم در سودای تولید علماند.
چون در زمانه امروز، «دانش، قدرت است» و «بشر امروز اراده معطوف به قدرت است و بس».
پس طبیعی است که همه عالم از غربی تا غربزده، در سودای طلب علم باشد.
آزاداندیشی هم اگر چه به عنوان یک روش و منهج فکری می تواند و بلکه باید مد نظر قرار گیرد، اما نمیتواند مقصد باشد.
چون آزاداندیشی صرف، نه وجود دارد و نه اگر محقق بشود میتواند دردی را دوا کند.
آزاداندیشی یعنی فراهم آوردن فضای بیان آزادانه افکار.
آزادااندیشی در بهترین صورت اگر محقق شود- که البته آرزویی خیلی دور از انتظار مینماید- حداکثر میتواند تنها اصل این فضا را محقق کند.
و نه این که بتوان یک جریان فکری تولید کند.
و وقتی اصلاً فکری در میان نباشد، چگونه به اندیشه و فکر میتوان اجازه داد که آن فکر آزادنه مطرح شود؟
ثبوت شی لشی فرع ثبوت مثبت له.
آزادی در بیان افکار، فرع بر این است که اصلاً فکری در دانشگاه وجود داشته باشد!
در حقیقت مشکل امروز دانشگاه ما بیشتر از اینکه از عدم آزادی باشد، ناشی از عدم فکر و اندیشه است.
در فضای کنونی، به نظر میرسد تشکلهای دانشجویی دچار بحران هویت هستند.
چون از یک سو در مقوله تولید علم، یک تشکل دانشجویی از آن حیث که تشکل است، نمی تواند نقش ایفا کند.
و اگر هم نقشی ایفا کند آن تشکل به یک انجمن علمی تشبه پیدا کرده.
البته ممکن است یک مجموعه دانشجویی یک واحد و بخشی از مجموعه خود را به مسائل علمی، اختصاص دهد، اما در دانشگاهی که تمام فلسفه وجودی و بودجهای که میگیرد «تولید علم» است، این که یک تشکل دانشجویی بخواهد یک جریان تولید علم جدا از ساختار رسمی و یا در موازات آن ایجاد کند، خیلی عجیب و حتی شاید مضحک باشد.
آزاداندیشی، که اصلاً ضرورتش هم درک نشده.
چند وقت پیش سایت رهبر معظم انقلاب، یک نظ سنجی انجام داده بود که به نظر شما از نگاه رهبر انقلاب، اکنون کدام مسأله در دانشگاهها اولویت دارد؟
و جالب است است که تنها رقمی حدود سه الی چهار درصد افراد به آزاداندیشی رأی داده بودند!
...
دانشگاه دچار انحطاط است.
این انحطاط بر خلاف بحرانهای سال 78، 88، رنگ فعال و اکتیو ندارد.
بلکه رنگ پسیو و انفعال دارد.
...
فکر دو فکر است:
فکر حصولی که با کتاب و دفتر حاصل میشود.
اما فکر حصولی تنها نوع فکر نیست.
فکر حضوری، اگر در صحنه باشد، مطالعه و کتاب و دفتر و شور و شعور را با هم حاصل میکند.
دوم خرداد یک فکر حصولی صرف نبود.
دوم خرداد، حضوراً خود را در انس با مدینه فاضلهاش یعنی لیبرال دموکراسی میدید.
و در این اتصال حضوری با شیطان، هم انجمنیها کتابخوان میشدند، هم برای تحقق لیبرال دموکراسی در دانشگاه تلاش میکردند.
و میکوشیدند تا هم رییس دانشگاه انتخابی باشد( دموکراسی)
هم اردوها مختلط شود( اصالت اباحه و لیبرالیزم اخلاقی)
اما آیا اکنون اصلاً حزبالله اصلاً مدینه فاضله پبش روی خود میبیند؟!
و اگر میبیند، چرا این قدر بی شور و بیحال است؟!
...
بعدالتحریر:
1- سال گذشته در مقاله مبسوطی تحت عنوان «ما و مسأله رسالت تاریخی»، خطر فقر و فقدان فکر و رسالت در دانشگاهها را متذکر شدم.
در آن جا نوشته بودم:
« در فقدان «رسالت تاریخی» است که تشکلهای دانشجویی خسته میشوند و اگر کشوری غربی به مقدسات مسلمانان تعرض نکند، دلیلی برای فعالیت نمیبینند. »
این هفته که آمریکای خبیث آن جسارت را کرد و واکشنهای دانشجویی را دیدم به یاد نوشته خودم افتاد!
2- برخی دوستان مدام و با روشهای مختلف (اس ام اس، کامنت و ... ) میپرسند که دهقانی برنامهات برای دانشگاه صنعتی بووووق چیست؟
برای این که خیال همه را راحت کنم، همین جا اعلام میکنم برنامه من این است که از شما دانشجویان گرامی بپرسم که برنامه شما چیست؟!
انگار دور شد نه؟!
من از شما و از برنامهتان میپرسم و شما از من!
ولی مگر فلاسفه نگفتهاند دور محال است؟!
راستی سلام بنده حقیر را به دکتر کرمانی گلزار و هیأت مخالفت با حضور صاد دال و اداره امنیت دانشگاه و نظمیه و نقلیه و اداره تأسیسات!! و خلاصه، تمامی عواملی که مأموراند تا صاد دال دانشگاه را به هم نریزد، برسانید!
و دانشگاهی که امنیتش با حضور یک الف بچه به هم بریزد، معلوم است که از خانه عنکبوت هم متزلزلتر است!!
- ۹۱/۰۶/۲۷
ادامه دارد