تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

از توزیع تخم مرغ و پنیر تا تمدن‌سازی!

سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۳۱ ب.ظ


گفت: نظرت در مورد طرح اخیر دولت در توزیع سبد کالا چیست؟!

گفتم: چطور مگر؟!

گفت: واقعیت امر این است که من با تأمل بر طرح  «توزیع سبد کالا»  به این نتیجه  رسیدم که ایده «تمدن سازی»  که این روزها  شعارش بر سر  زبان‌‌ها افتاده، توهمی بیش نیست.

گفتم: آسمان را به ریسمان گره می‌زنی‌ها!! توزیع تخم مرغ و پنیر چه ربطی به «تمدن سازی» دارد؟!

گفت: نمی‌ دانم شاید هم حق با تو باشد. آخر تازه از صف به هم فشرده و دشمن شکن! سبد کالا بیرون آمده‌ام، و ممکن است فشار ناشی از ازدحام جمعیت سبدکالا بگیر، موجب شده باشد که هوش و حواسم دیگر سر جای خود نباشد!

اما با این حال دلیل این نظر خودم را بازگو می‌کنم، ماجرا از آن جا شروع شد که در سبد کالا ایستاده بودم و ناگهان این فکر به ذهنم  رسید که قومی توان توزیع درست و بهنجار چند قالب پنیر و کیسه برنج و  چند  بطری  روغن ندارند و در انجام این کار ساده و کوچک این قدر دچار مشکل می‌شوند، اگر تصور  کنند که می توانند یک تمدن بسازند دچار توهم هستند!

گفتم:واقعاً که! فکر می‌کردم بعد از این همه مطالعه و  ادعایی داری، تحلیل‌هایت عمیق‌تر از این حرف‌ها باشد!

واقعاً خودت از این تحلیل‌های مبتذل و کوچه بازاری خنده‌ات نمی‌گیرد؟!

گفت: نمی دانم شاید واقعاً حق با توست و تحلیل‌های من مبتذل و زرد و کوچه بازاری است.

ولی به نظرت بی انصافی نیست که مرا ملامت کنی؟!

آخر هر چه باشد این تحلیل‌های کوچه بازاری، خود نتیجه اعمال و افکار سطحی و کوچه بازاری زعما و متفکران قوم ماست!

و شاید اگر آنها اندکی دست از بیان سخنان موهوم برمی‌داشتند و کمی عمیق‌تر فکر می‌کردند و سخن می گفتند و عمل می‌کردند، می‌شد از من هم انتظار داشت که تحلیل عمیق‌تری از مسائل می‌داشتم.

و من هم مانند شما از سطح به عمق، و از کف کوچه و خیابان به فضای عمیق و آکادمیک دانشگاه و حوزه علمیه بروم و به مرور کمی درس تفکر بیاموزم و مسائل را بهتر تحلیل کنم!

گفتم: معلوم است چی داری می گویی؟! سبد کالا یک طرح خوب بود، که فقط و فقط به دلیل بی‌تدبیری  مسؤولان به آن مشکلات دچار شد.

تمدن‌سازی هم یک توهم نیست. شاید تو در توهمی که ضرورت این امر مهم و خطیر را نمی‌فهمی!

گفت: اصور می‌کنم این وظیفه به عهده متفکرین قوم است که تلاش کنندبه قدر عقول مردم سخن بگویند.

و به این دلیل معتقدم شاید اشکال از متفکران قوم بوده که سخنان عمیق خود را به نحوی بیان نکرده‌اند که امکان درک آنها توسط انسان‌های ضعیف العقلی مانند من فراهم شود.

البته با تو موافقم که توزیع بد سبد کالا نتیجه بی تدبیری بود، اما از قضا همین سخن تو نیز ادعای من را تأیید می کند که ایده تمدن سازی، یک توهمی بیش نیست!

زیرا این بی تدبیری مورد ادعای تو، از دو حال خارج نیست.

یا مسؤولان ما عمداً‌ دچار  این بی تدبیری شدند و این افتضاح به بارآمده، که در این صورت باید گفت که قومی که عمداً خودش برای خودش درد سر درست می‌کند، احتمالاً  دچار سلامت عقلی نیست و چنین قومی چطور می تواند یک تمدن را بنیان بگذارد؟!

یک حالت دیگر  هم این است که مسؤولان ما عقل و خرد لازم را داشته اند، اما سهواً از این خرد و عقل بهره نگرفته اند!

که در این حالت هم باید گفت قومی که در توزیع چند قالب پنیر فراموش می کند از خرد و عقل بهره بگیرد، معلوم نیست که در ساختن تمدن، هم از این خرد بهره بگیرد!

البته من معتقدم در این وضعیت، ترجیح این است که این ایده‌ تمدن سازی و مانند آن را به کلی از ذهن خود پاک کنیم و آن را کنار بگذاریم.

چرا که ما که پنیر و تخم مرغ را این طور توزیع می کنیم، تمدن ساختن‌مان دیگر چطور است!

به نظرم در وضعیت کنونی، ترجیح با تمدن نساختن و ترک «تمدن سازی» است!!

گفتم: من بارها پیش از این تحلیل‌های تو را خوانده و شنیده بودم. بنظر من تو با این که خیلی پر ادعا هستی، اما هنوز مطلب به این بدیهی و سادگی را نمی‌فهمی که گفته‌اند: «خطای سالک، به معنای خطای مسلک نیست.»

و از اشتباهاتی که در عرصه عمل ممکن است رخ بدهد، این نتیجه را نمی‌توان گرفت که راه اشتباه بوده.

اتفاقاً یکی از موانع تمدن سازی ما، وجود افراد غرغرو و پرادعایی مثل تو هستند که اجازه نمی‌دهند ما به رسالت عظیم خود برسیم.

گفت: از قضا همین سخن اخیرت هم یک مؤید دیگر بر ادعای حقیر است که «تمدن سازی» توهمی بیش نیست!

به دو دلیل:

دلیل اول، این که شما که نمی‌توانید چند نفر غرغرو را قانع کنید که تمدن سازی حرف حقی است، چطور می‌توانید یک تمدن بنا کنید؟!

دلیل دوم این که اگر کسی حقیقتاً عزم ساختن یک تمدن دارد، باید بتواند مزاحمت‌های کوچک و بزرگ را از سر راه خود کنار بزند و گرنه چطور می‌تواند ادعای انجام کارهای بزرگ را مطرح کند!

البته با تو موافقم از یک جهت موافقم که خطای سالک را نباید به پای مسلک نوشت، اما تعجبم از این بابت است که سالکی که هنوز اندر خم اولین کوچه است، چطور ادعاهایی به این بزرگی را بر زبان می‌آورد؟!

لااقل بهتر  این بود که آن سالک این قدر در توهم نبود و این قدر پرادعایی و گزافه گویی نمی‌کرد و لااقل این مطلب بدیهی را درک می‌کرد.

تصور من این است که محال است کسی با این اوصاف‌، بتواند از پس چنین کارهایی برآید.

و به همین دلیل معتقدم «تمدن سازی» محال است!

گفتم: در پوچ بودن حرف‌هایت همین بس که می‌گویی تمدن سازی محال است. و از این که ما تاکنون اشتباهاتی داشته‌ایم، نتیجه گرفته ای که چنین کاری محال است!

گفت: امکان و امتناع، معانی متفاوتی دارد. وقتی گفتم تمدن سازی محال است، لزوماً منظور محال ذاتی نبود.

بلکه یکی از اقسام محال، محال وقوعی است.

یعنی با توجه به شرایط موجود و داشته‌های کنونی، رسیدن به چنین مقصودی محال است.

البته از آن جا که تو خیلی مایلی که از سطح درگذریم و پدیدارها را عمیق تحلیل کنیم، مایلم به این نکته اشاره کنم که «تمدن سازی» خود حاصل یک تلقی خاص از عالم و آدم است. 

در این تحلیل، بشر تصور می‌کند که می‌تواند جهان را پیش روی خود بگذارد و با اراده و تصور خود، هر آن چه در فاهمه خود نقش بسته را بر جهان تحمیل کند.

در این حالت کم کم این سودا غلبه پیدا در وجود انسان غلبه می‌کند و می‌پندارد که می تواند «تمدن» را که یک امر انسانی است با اراده خود بسازد.

اما مسأله این است که اساساً انسان و پدیدارهای انسانی، را نمی‌توان مانند ابژه‌ای در برابر خود قرار داد و فاهمه خود را به آنها داد و آنها را به هر شکل که خود می خواهیم صورت بدهیم.

البته اکنون و با وقوع بحران مدرنیته، مشخص شده که حتی نمی‌توان طبعیت را - که پدیداری انسانی نیست- یک موجود مرده و بیجان انگاشت و ابژه خویش انگاشت و به صورت دلخواه خود درآورد.

 و وقتی طبیعت، ابژه بشر نمی‌شود، انسان و پدیدارهای انسانی که از مرتبه بالاتری از حیات بهره مند هستند، به طریق اولی در حدود فاهمه و اراده بشر قرار نمی‌گیرد.

درست به همین دلیل است که حتی انبیاء و اولیاء الهی هم علی رغم این که جهت و میل و اراده آنها رو به سوی حق و حقیقت بوده است، نتوانسته اند در طول تاریخ جوامع انسانی را مطابق با اراده خود تغییر دهند.

و هم از این رو در بسیاری از اوقات در رسالت خود شکست می‌خوردند و پیامبران برای نجات معدود انسان های مؤمن مجبور به نفرین کافران می‌شدند و تقاضای عذاب الهی برای حفظ معدود انسان‌های مؤمن از گزند مزاحمت کفار، آخرین تیر ترکش آنها بود.

البته برایم عجیب نیست که امروز ما دچار این توهم شده ایم که می‌توانیم «تمدن» بسازیم.

چرا که در جهان سراسر توهم کنونی، این که یک جامعه متوهم باشد، عجیب نیست! و جامعه ما که یک جامعه متوهم است و یکی از اساتید ما آن را در این مقاله به حق«جامعه متوهم» تسمیه کردند، طبیعی است که این سخنان مطرح شود و این اوهام را در سرها پرورانده شود!

و خصوصاً که اکنون بشر امروز چون خود را یک ابزارساز می‌داند، به این توهم دچار شده‌ایم که می‌توانیم تمدن‌ را هم با اراده  انسانی بسازیم!

گفتم: آهان متوجه شدم، مشکل کار تو کجاست!

اشکال کار تو این است که از مطالب جز الفاظ چیزی بیشتر نمی‌فهمی و به همین دلیل وقتی  بحثی مطرح می‌شود بلافاصله اشکال املایی و دستور زبان می‌گیری.

الان هم این همه حرف زده ای، معلوم شده است که اصلاً منظور ما را نفهمیده‌ای و گیر داده‌ای که چرا گفته‌اید تمدن «سازی»!

ای کاش می‌فهمیدی که منظور از تمدن سازی و این که ما می خواهیم تمدن بسازیم، یک مسامحه در تعبیر است.

اما برای این که دیگر این بحث‌های مبتذل را جایی مطرح نکنی، بگذار این مطلب را به تو بگویم ما معتقدیم که شیعه، امکان زایش یک تمدن بزرگ را دارد.

ما معتقدیم که شیعه، تفکری دارد که می‌تواند تمام ابعاد وجود بشر را اقناع کند و به همین دلیل این «تمدن زایی شیعه»، نه یک توهم که یک حقیقت است.

این مسأله را حتی متفکران غربی مانند ویلیام چیتیک هم تأیید کرده‌اند و چیزی نیست که فقط ما بگوییم.

و منظور ما از «تمدن سازی» این است و آن حرف هایی که تو زدی کلاً پرت و بی‌ربط بود.

گفت: به نظر می‌رسید که تو می خواستی سوء فهم من را اصلاح کنی، اما به نظر می‌رسد که با این سخن اخیرت مشکلات را بیشتر کردی!

این که شما منظورتان تمدن زایی شیعه است، و نه تمدن سازی، شاید اشکالات قبلی را حل کند- و البته نه همه آنها را- اما اشکالات بیشتری را ایجاد می کند که از حالت قبل تعجب‌برانگیزتر است!

اول این که شما که در  شروع زایش تمدن جدید، خود نمی‌توانید درست الفاظ را برگزینید، و به جای تمدن زایی می گویید تمدن سازی، معلوم نیست اساساً  بتوانید مقدمات زایش همین تمدن را هم ایجاد کنید.

شرط اول کارهای بزرگ، انجام درست کارهای کوچک است و کسی که هنوز به درستی نمی تواند تعابیر را ادا کند، بهتر است که از خیال انجام کارهای بزرگ دست بکشد!

دوم این که در سست بودن سخن شما همین بس که برای تمدن زایی شیعه، از قول فلان و بهمان، تأیید می‌آورید!

تمدن زایی‌ای که شروعش با قال الفلان و قال البهمان باشد، معلوم است چقدر سست است و گویی معتقدان به آن هم خوددر تردید هستند و به همین دلیل برای اثباتش از جملات این و آن آویزان می‌شوند!

اما چه کنیم که گفته‌اند

مشک آن است که خود ببوید

و نه آن که عطار بگوید!

اگر تفکری، توان زایش یک تمدن را دارد، بهتر است به جای خطابه و حرافی، عمل کند وگرنه با حلوا حلوا دهان کسی شیرین نمی‌شود!

سوم این که واقعاً این سبک استدلال، مادری که فرزند جوانش را هم به تازگی از دست داده باشد و عزادار باشد را هم به خنده وامی‌دارد!

زیرا وقتی که ما به دلیل این که خود شیعه هستیم، ادعا می‌کنیم که شیعه می تواند تمدن زایی  بکند و بعد بر این قابلیت می‌بالیم،خب سایر اقوام هم می توانند ادعا کنند که ما هم توان تمدن زایی داریم.

و این سخن به تعبیر فنی‌تر یک گزاره جدلی الطرفین است و هر کس می تواند ادعا کند که تفکر و میراث تاریخی‌ای دارد که می‌تواند تمام ابعاد وجود بشریت را اقناع کند و به همین دلیل تفکر قومی او می تواند مولد یک تمدن باشد!

چرا که هرکسی عقل خویش به کمال بیند

و فرزند خویش به جمال!

و در نهایت این که حتی اگر هم ثابت بشود که شیعه یا هر تفکر دیگر، توان منحصر بفردی دارد که می تواند تمدن زایی کند، با این سخن هیچ مطلبی اثبات نمی‌شود.

چرا که بحث این نیست که آیا میراث تاریخی ما توان زایش یک تمدن را دارد یا خیر؟!

بلکه تمام بحث این است که آیا ما در وضع انحطاط کنونی که از توزیع چند قالب پنیر ناتوان هستیم، امکان بهره‌گیری از این میراث را داریم یا خیر؟!

از باب تشبیه معقول به محسوس بد نیست این مثال را بزنم، فرض کنیم که تمامی خاک زیر پای ما ایرانیان جواهرات گرانقیمت باشد.

وقتی که ما به دلیل انحطاط تاریخی، از عقل بهره‌گیری از این معادن زیرزمینی برخوردار نیستیم، تکرار مداوم این مطلب که ما ذخایر زیادی داریم، چه سودی دارد؟!

گفتم: واقعاً که!

این قدر بر حرفهایت جمود و تحجر داری که حاضری از شیعه بودنت هم دست بکشی تا حرفت را اثبات کنی!

اصلاً بحث کردن با تو بی‌فایده است و من وقتم را با تو تلف نمی‌کنم.

گفت: هر جور مایلی. اما به عنوان حرف آخر بگویم اگر منظورت از تشیع، همین آمیختن باورهای دینی با اخلاق و سبک زندگی و عقاید متجدمآب است، که من هم مانند تو و سایرین شیعه هستم.

من هم مانند تو و سایرین متجددمآب هستم و در استفاده از آخرین دستاوردهای دنیای مدرنیته با دیگران فرقی ندارم و خور و خواب و نشست و برخواستم با نظم تکنیک که نظم سراسر عالم، است زندگی می کنم.

البته در کشورهای در حسرت توسعه‌ای مانند ما نظم تکینک هم دست و پا شکسته است و به همین دلیل ما نه شیعه هستیم و نه مدرن.

از این بحث بگذریم، منظور من در عبارات پیشین این بود این که اگر قومی ادعا ‌کند که توان تمدن زایی دارد، باید بتواند به پرسش‌های بنیادین بیرون از عالم تفکر خود هم جواب بدهد.

وگرنه در میان قوم خود و به مبتنی بر بدیهیات قومی سخن گفتن، نمی‌تواند سایر اقوام را قانع کند.

به همین دلیل از یک سو باید از زبان کنونی در اثبات ادعاها دست بکشیم.

و از سوی دیگر تا وقتی مسائل مبتذل و روزمره و به اصطلاح شما کوچه بازاری را نمی توانیم حل کنیم، از بیان سخنان پرطمطراق صرف نظر کنیم و قدری تواضع پیشه کنیم.

البته به نظر من اکنون نیاز ما به ایده‌هایی نظیر «تمدن سازی» و «تمدن زایی» و غیر  آن یک نیاز تاریخی است.

به این معنا که ما از آن هنگام که اجمالاً متوجه انحطاط تاریخی خود از یک سو و تمدن ساخته شده جدید، شدیم به شدت مشوش شدیم و به همین دلیل برایایجاد احساس آرامش برای فراموشی این انحطاط تاریخی، همواره تلاش می‌کنیم که خود را در عرض مدرنیته و گاه بالاتر و برتر از آن بدانیم.

و ادعا کنیم که در حال تمدن سازی هستیم و تفکر ما قابلیت تمدن زایی دارد!

و  البته بیان این تعابیر اختصاصی به ساختار سیاسی کنونی ندارد.

چنان که محمدرضا پهلوی در دهه پنجاه رسیدن به دروازه‌های تمدن را برای ما قریب الوقوع می‌دانست!

اساساً تعابیری نظیر تمدن سازی،  بیش از این که اثر عملی داشته باشند و بتوانند امکان وقوع و فعلیت بیابند، کارکرد نظری دارد.

به این معنا که تعبیرهایی مانند «تمدن سازی» و نظایر آنها موجب آرامش خاطر و تخدیر اذهان می‌شود.

به همین دلیل بهتر است به جای «تمدن زایی شیعه»، بگوییم «تمدن زایی شیشه!!» 

نه به این دلیل که شیعه نمی تواند حامل یک تمدن نوین باشد.

بلکه دقیقاً به این دلیل که همان طور که «شیشه» و سایر مواد مانند آن، به انسان حال خوش و تخدیر ذهن می‌دهد، تعابیری مانند «تمدن سازی» و «تمدن زایی شیعه» هم برای معتقدان خود،‌ همین احساس را ایجاد می‌کند.

و مردمی که از تفکر حقیقی که امری خطیر و تشویش برانگیز است، رویگردان هستند با این ایده ها و تعابیر منوم- اسم  فاعل از ماده نوم به معنای خواب آور!- خود را در  خواب کنند و خاطر خود را آرام و خیال خود را خوش کنند و اصرار کنند که در این پندار باقی بمانند تا حال خوش آنها استمرارداشته باشد.

به همین دلیل عجیب نیست که هر سخنی را که این خواب خرگوشی را ناآرام کند و گوش‌ها را آزار دهد، معمولاً با خشونت و پرخاش و تندی پاسخ می‌ دهند.

 البته باید توجه کرد که سخنانی تئوریسین‌های ایده تمدن سازی و نظایر آن، موجب ایجاد توهم کنونی نشده اند.

بلکه واقعیت این است موضوع درست کاملاً به عکس است.

به این معنا که قوم ما ابتدا به دلیل انحطاط تاریخی، دچار یک توهم شد و در این فضای متوهم بوده و هست که این تعابیر موهوم طرح و منتشر و تئوریزه شده است.

در حقیقت مبتکرین ایده تمدن سازی - و تمدن زایی- این فضای متوهم را ایجاد نکرده‌اند و نباید ‌زبان به ملامت آنها گشود.

بلکه حقیقت آن است که آنها خود مولود چنین فضای متوهمی هستند.

البته از آن جا که در هر بی‌نظمی، نظمی حکم‌فرماست اکنون این توهم کم و بیش فراگیر شده است.

و درست به دلیل همین توهم است که من خود نیز در توهم افتاده‌ام و می‌پندارم که با صرف بحث و گفت و گو می‌توان تو را از این پندار و وهم به درآورد.

و  فراموش کرده‌ام که تنها خدایی است که می تواند ما را از این توهم نجات دهد.

این‌ها را گفت و رفت ...

بعد التحریر:

1- در انحطاط تاریخی، همه چیز به ابتذال کشیده می‌شود!

و از جمله این موارد است، فلسفه!

بعد از انتقادات کاملاً عمیق! جناب فیاض از فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه (این جا را ببینید) دفاع عمیق دیگری! هم از فلسفه اسلامی ارائه شده.( این جا را ببینید)

فلسفه این قدر به انحطاط رسیده که هم برای نقد آن و هم برای اثبات آن باید به جملات این و آن تمسک کرد و آویزان شد!

مخالف فلسفه می‌گوید فلسفه اسلامی بد است، چون امام گفته بد است!

موافق فلسفه می‌گوید فلسفه اسلامی خوب است چون امام گفته!!

واقعاً آدم با خواندن این سخنان و براهین فلسفی احساس می‌کند که میان شیخ الرییس و ملاصدرا در نزاع حرکت جوهری ایستاده است!!

2- امیدوارم دوستان از تعبیر «تمدن زایی شیشه» نرنجند. این دوستمان در صف سبد کالا ایستاده بود و به دلیل فشار صف، مشاعرش درست کار نمی‌کرد و به همین دلیل این حرفها را می‌زد.

من هم صرفاً برای رعایت امانت در انتقال مطلب،‌ آن را انعکاس دادم.

شما به بزرگواری خود ببخشید.

3- بعد از پنجاه سال خودروسازی رسیدیم به «وانت پراید»!

با چراغ‌ های عقب طرح وانت نیسان کاپرا!!

این موفقیت یقینیاً طلیعه تأسیس تمدن نوین اسلامی است.

تا کور شود هرآنکه نتواند دید!

4- شبکه آی فیلم این روزها سریال حضرت یوسف را نشان می دهد.

من قبلاً این فیلم را ندیده بودم.

اما از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، که اخیراً که آن را دیدیم حقیقتاً به پیامبری و نبوت حضرت یوسف شک کردم.

اول  دچار این شبهه شدم که آخر این چه پیامبری است که علیه حکومت مصر و فرعون کافر آن قیام نمی‌کند و برعکس حاضر می‌شود چندین سال برده عزیز مصر باشد و بعد سالهایی را در زندان به سر کند و در نهایت هم وزیر فرعون مصر شود؟!

باید یوسف علیه فرعون قیام می‌کرد و بعد از سرنگونی حکومت مصر، مردم را به دین خدا دعوت می کرد.

حتی شیطان یک لحظه آمد و این وسوسه را به ذهنم انداخت نکند که قرآن هم اشتباه کرده و به اشتباه نام یوسف بن اسراییل را در زمره انبیاء ذکر کرده.

با خودم می‌گفتم مگر می‌شود علمای ما اشتباه کرده باشند؟!

یعنی من الف بچه، درست فهیمده‌ام و آنها اشتباه کرده‌اند؟!

معلوم است که علمای ما هیچ وقت اشتباه نمی کنند.

حتی اگر لازم باشد باید آیات قرآن را جوری تفسیر کرد که  عمل علمای ما درست از آب در بیاید!

 

5- ظاهراً اخیراً زنان خیابانی دیگر چانه نمی‌زنند.( این جا را  ببنید. و البته از این لینک‌ها زیاد است. کافی  است که یک سرچ کوچک در اینترنت کنیم و سرمان را در زیر برف و جلسه تفسیر و هیأت هفتگی فرو نکنیم!)

چرا ؟!

چون روش های فحشاء و روسپیگری هم مدرن شده است.

به این معنا که دیگر  روش‌های سنتی که یک زن کنار خیابان بایستد و ماشینی برای او نگه دارد و در انظار عمومی و  جلوی همه  با راننده چانه بزنند، به سر رسیده.

اکنون زنان و دختران اسیر باندهای فحشاء شده اند، و مردانی مأموریت دارند که مشتریان هرزگی را بازاریابی  کنند و به خانه‌ فحشاء ببرند.

و در نهایت هم از این تجارت متعفن، سهمی ناچیز برای خورد و خوراک و لباس و مواد آرایشی به زن روسپی  اسیر باند فحشاء می دهند تا برای مشتری بعدی آماده باشد!

تنها خدایی است که می تواند ما را نجات دهد.

  • ۹۲/۱۲/۲۰
  • صادق دهقانی

تشویش

تمدن سازی

نظرات  (۹)

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالأَخْسرِینَ أَعْمَلاً(103) الَّذِینَ ضلَّ سعْیهُمْ فی الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحْسبُونَ أَنهُمْ یحْسِنُونَ صنْعاً(104) أُولَئک الَّذِینَ کَفَرُوا بِئَایَتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطت أَعْمَلُهُمْ فَلا نُقِیمُ لهَُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ وَزْناً(105) ذَلِک جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَ اتخَذُوا ءَایَتی وَ رُسلی هُزُواً

چقدر این ایات در نقد غرب زیباست

دل انتخابگر است یا عقل؟
پاسخ:
دهقانی:

نمی‌دانم برادر

جواب  سؤال خصوصیت‌ را هم نمی‌دانم

هر دو بعضی چیزها را عقل خیر میابد خواهان می شود البته عقل هم مراتب دارد بعضی چیزها را دل خیر میابد خواهان می شود که انهم مراتب دارد بعضی وقتها هم هماهنگند بعضی وقتها در تقابلند چون هر کدام از یک زاویه نگاه میکنند
با تشکر از جناب صفا
بنظرم دل انتخابگر است. اما دلیلی ندارم. عقل راهنماست. وقتی چیزی را خیر میابد ، آنکه خواهان می شود دل است. عقل و عشق از ابعاد وجودی انسان و نسبت میان ایندو ذهن را مشغول ساخته. بنظر ، وقتی حب چیزی در دل قرار گرفت تمام قوای عقلی را بکار میگیرد تا آنرا اثبات یا تائید کند.
البته این بحثها پیچیده است چون خود عقل از شئونات نفس است و دل هم میتواند همان نفس یا شانی از نفس در نظر گرفت یعنی اینها خود از شئونات نفس هستند مثلا شانی از شما میخواهد به نا محرم نگاه کند ممکن است اسمش را بگذارند هوس ممکن است اسمش را بگذارند دل بعد ممکن است عقل معاد شما که شانی از شما هست صلاح نبیند نگاه به نا محرم را بعد اراده شما که شانی از شما هست تصمیمی می گیرد به حرف عقل معاد گوش دهد یعنی اینها چون شئونات یک حقیقت واحد هستند خیلی نمیتوان اتو کشیده گفت عقل یا دل همه شئونات یک حقیقت هستند در مراتب خاص خودش. اینکه میگویی انکه خواهان میشود دل است اگر منظور نفس به عنوان ان حقیقت واحد باشد درست است از طرفی میتوان دل را هم مثل عقل شانی از نفس به حساب اورد انوقت باید گفت نفس تصمیم نهایی را می گیرد
سلام
اگر روزی ما از دست این دولت دق کردیم
به نسل های آینده بگویید:
ما نه سر پیاز بودیم و نه ته پیاز
ما خود خود پیاز بودیم که هر کس ما را دید
به گریه افتاد.
پاسخ:
دهقانی:

سلام بر  شما

البته باید دقت داشت که لبه نقدهای مطروحه در این پست، صرفاً ناظر  به یک جریان سیاسی خاص- فی المثل جریان حاکم بر دولت کنونی- نیست

بلکه تقریباً همه ما کم و بیش مخاطب این نقدها هستیم

بلکه باید گفت ازقضا شاید بیشتر نقدهایی که در این پست مطرح شد، ناظر  به افکار جریاناتی بود که از نظر سیاسی خود را در تقابل با دولت کنونی می‌ پندارند.
حالا سر قضیه یوسف پیامبر به چه نتیجه ای رسیدی؟
پاسخ:
دهقانی:

به این نتیجه که کسب قدرت به هر قیمت وظیفه پیامبران و اولیای الهی نیست

موفق باشید
سلام علیکم.
تازه با وبلاگتون آشنا شدم. خوشحالم از اینکه (برخلاف حالت پیش فرض فضای مجازی)جایی پیدا شده که به اندازه وقتی که میذارم فکرم به کار میفته. به باورها و دانایی ها و نادانی هام فشار میاد.
از شما هم متشکرم.
پاسخ:
دهقانی:

سلام بر شما و سپاس از حضور و عنایتی که داشتید

امیدوارم این وبگاه با حضور حقیقتاً همان گونه که فرموده‌اید باشد و بیش از اتلاف وقت، موجب تذکر و تأمل برای خواننده باشد.

موفق باشید
  • یک دوست قدیمی به نام حمزه
  • سلام برادرم

    مدت هاست که میخواهم با تو حرف بزنم اما خودت را چنان مجهز به زرهی  سخت  کرده ای که هیچ حرفی  در نمی گیرد همه چیز کمانه میکند . و  همین شد سبب دوری ما همین گارد اهنی

    با خودت فکر کن با این قوت ها که تو داری که هر سخن مخالف تو و موافق قوم را به مخدر بودن یا به ایدئولوژیست بودن یا به غلبه روح ابزار سازی یا هزاران چیز دیگر متهم میکنی و به گوش دل نمی شنوی چگونه ایرادهایت را به گوش ات برسانند؟ البته خدا هادی است اما گاهی ما قابلیت ها را سلب میکنیم و حتی خدایی هم نمی ماند که بیاید و کاری بکند .

    ای کاش میتوانستی مدتی از این پیله ای که دور خود بافته ای رها شوی و سالم به دور و برت نگاه کنی فارغ از این بدبینی تهوع اور، این کلمات سترگ که آوار شده اند بر سرت و نمیگذارد غیر خودت و ایده ات را اصلا ببینی


    گاهی ما ادمها چنان در پیله های خود غرق میشویم که گویی در دنیایی دیگر و با زبانی دیگر زندگی میکنیم .

    اول انقلاب شهید بهشتی هر چه قدر میخواست به مجاهدین حالی کند که بابا این گونه نیست که شما میبینید شما بد میبینید از این بدبینی دست بردارید . اما همین دلسوزی را هم حمل بر سالوس ورزی و نفاق  بهشتی میکردند چه بسا.

    راستی چرا تا قبل مرگ هیچ وقت صداقت خمینی را باور نکردند ؟ چون در پیله ای غرق بودند که نمی توانستند سالم به اطرافشان نگاه کنند.

    امیدوارم نگویی ما را متهم به مجاهدین بودن کردی فقط مثال بود برای درک پیله .

    یا نوجوانی که در نوجوانی وقتی پدر از سیگار و دوست دختر بر حذرش میدارد حمل میکند دلسوزی پدر را بر سفاکی و زورگویی و فضولی و... آنگاه که خود بزرگ میشود و پدر ،درک میکند حال پدر را چون از پیله نوجوانی بدر امده است .

    مثال استاد طاهرزاده را یادت هست که یک فیزیکدان غرق در تجربه وقتی به ماه مینگرد  یک سری سنگهای مثلا کوارتزین و توده ای منتظم میبیند نه ان ماهی که خدا به ان قسم میخورد .

    به نظر این گونه شده ای . و لذا اصلا بحثی در نمی گیرد . تو یک طرفه شده ای حتی وقتی با خودت در این مقاله دیالوگ میکنی سر خودت کلاه میگذاری و یک طرفه بحث را میبندی و طرف مقابلت را حتی وقتی خودت هستی درک نمی کنی و با مچ گیری های صوری ضعیف و  هی تلاش میکنی  برایش جفت پا بگیری



    پیله مخصوص انسان های یک بعدی است که نمی توانند پدیده های ذو ابعاد عالم را از زوایای مختلف ببینند. با یک عینک تک رنگ همه چیز را نگاه میکنند . مثلا جامعه بی طبقه میشود بت و آنوقت همه چیز بر آن اساس تحلیل میشود حتی دین قرآن شریعت انسانیت ازدواج ...

    غرب میشود بت و همه چیز بر آن تحلیل میگردد. و اصلا از یاد میرود که مقدم کدام است و موخر کدام . این غرب است که باید با اسلام تحلیل شود یا اسلام است که با عینک غرب ؟

    اصلا یادت می آید چرا غرب شناسی خواندیم ؟ چرا سراغ آوینی رفتیم ؟

    از کی طاهرزاده به آرمان راه یافت و چرا ؟

    ما میخواستیم بیشتر غرب را بشناسیم که بهتر بتوانیم شرش را از سر عالم کم کنیم و در مقابلش این انقلاب اسلامی را یاری دهیم اما چنان غرب را شناختیم که مقهورش شدیم و شدید .دوست دارش نشدیم مثل تحکیم وحدتی ها اما مرعوبش شدیم . ما که میخواستیم "بهتر بتوانیم" شعارمان شد "نمی توانیم ما نمی توانیم" و لذا خدایی بیاید و کاری بکند

    راستی خدا چگونه می اید و چگونه کاری میکند 

    سرور جوانان اهل بهشت را تشنه در کنار آب سر بریدند خدا نیامد به آن آمدنی که ظاهرا مد نظر شماست بعد انتظار دارید الان بیاید . خدا می آید اما  چگونه ؟ راستی اگر خدا بیاید تو میشناسیش؟ آیا به یک گونه ای میآید که تو حتما بشناسیش ؟ خدا با محمد می آید با انسان با انسانی که سری در عرش دارد و پایی به فرش که نه حیوان است و نه ملک . خدا با محمد به روی زمین امد ولی نشناختنش . صادق دل خداشناس چگونه است که از میان مدعیان خدا را بشناسد. آیا تو داری ؟ ایا نمی توان در معجزات تردید کرد ؟

    موضوعاتی که رسول کیانی در آن متن طنز نوشته بود را بعد از آنکه خواندی  و خندیدی نیک بنگر که چند درصدش به ذهنت موضوعات خوبی است برای پرداختن . میتوان با این عینکی که تو داری نه به انقلاب اسلامی که به اسلام به دیده تردید نگریست و در تک تک حرکات معصومین ان قلت کرد .


    آیا پیغمبری که بیست و سه سال به ادعای مسلمین تلاش کرد تاز ه با پشتیبانی وحی و نتوانست غیر خانواده اش جماعتی را درست کند که تا سر به بالین گذاشت میراثش را ندزدند ایا صلاحیت دارد از بهشت و تمدن و جامعه ایده آل و فتح دنیا حرف بزند؟

    ان امیر مومنینی که نتوانست با قومش چنان دیالوگ کند که حرفش را دریابند و همراهش شوند چگونه  ادعای هدایت سایر اقوام را دارد آن هم در طول زمان .

    ان حسینی که نتوانست خیانت کوفیان را تشخیص دهد یا تشخیص داد اما این قدر اسیر فضای ایدئولوژیکش شده بود که خود و خانواده را به کشتن داد

    ایا با این مبنای شما همه این ها قابل طرح نیست

    ایا سایت هایی را که نیست انگاریشان از تو نیست انگار تر است را سرک میکشی گاهی .

    آیا کسی میتواند انها را قانع کند ؟ هم نه هم آری

    اگر از پیله خارج شوند و با حقیقت طلبی سراغ ماجرا روند آری و اگر نه نه . و البته نه آن حقیقت طلبی ادعایی که امثالهم اتفاقا ادعایش را از همه بیشتر دارند.


    غرب شناسی حضرات غرب شناس ما از آقای X  تاآقای Y شد پمپاژ شعار ما نمی توانیم

    میپرسی چرا ؟ میگوید چون غرب خیلی پیچیده است چون همه جا هست هیچ زمان و مکان و عهدی خالی از آن نیست چون همین که میخواهی بتوانی یعنی غرب همین که نقد میکنی غرب را یعنی غرب همین که هستی یعنی غرب . تو که از غرب خارج نیستی که بتوانی چون گویی ان را در دست بگیری و حتی بشناسیش تو حتی نمی توانی غرب را بشناسی چه برسد به اینکه نابودش کنی و اصلا نمیشود نابودش کرد چون سرزمینی نیست که نابود شود غرب در دلهاست در دل من تو ما شما ایشان . چه کنیم ؟ عاقل وار و سفیه پندار نگاهت میکند با کرشمه میگوید ما هیچ نمی توانیم مگر خدایی بیاید و کاری بکند

    میگوییم حالا اگر خدا نیامد و نخواست کاری کند چه

    راستی اصلا خدا میتواند کاری کند

    اگر خدا هم نتواند چه

     راستی اگر میتواند چرا کاری نمی کند چرا نمی اید

    چون قهر کرده و دلیلی ندارد بیاید

    چکار کنیم اشتی کند

    نمی توانیم کاری کنیم چون غرب همه راه های اشتی را خراب کرده و پلی برای برگشت نگذاشته

    پس چی ؟ صبر کنید انشاء الله که الله خودش از این قهر خسته شود و پا جلو بگذارد. و از یک دنده دیگر بلند شود و از فردا با یک اسم دیگر ی جلوه کند نعوذ بالله. 

    پس ما چه کاره ایم ؟ هیچ کاره همچو موشی در کف شیر نر خونخواره ای

    و اصلا تو که از چکاره بودن در عالم سوال میکنی یعنی برای خود نقش تغییر در عالم و تحمیل فاهمه خود بر اشیاء قائلی .دور شو ای  صحابه ایدئولوژی ای غربزده مضاعف. 


    راستی اگر همین ما نمی توانیم های غرب شناس غرب گریز غرب ستیز عمیق عاقل ما نمی توانیم ، میشدند سکان دار دستگاه دیپلماسی ما فکر میکنید چه میشد؟

    امریکا میگفت میخواهیم حمله کنیم بهتان . رهبری میگفت  ما می توانیم مقابله کنیم . حضرات میگفتند واااای نه غرب خیلی پیچیده است او چهارصد سال زیر ساخت دارد برای ساده ترین تکنولوژیش  ما نمی توانیم با این تیر و ترقه ها بجنگیم اینقدر ایدئولوژیک نگاه نکنید . ما نمی توانیم . در ثانی اصلا جنگ خودش یک فرایند مدرن است و جنگیدن با اینها خودش تثبیت غربزدگی است و تلاش برای ساخت ابزارالاتی که توان دفاع داشته باشد خود وارد شدن در سرنوشت غرب است و اگر خدا یک روزی بیاید همه مان را با هم نابود میکند . پس چه کنیم هیچی دیگر یک تکه سرزمینی چیزی بدیم فعلا بی خیال بشه .

    اینکه خیلی خفت است ! ای بابا چه خفتی شما همه سرزمینتان  بلکه عقل و قلب و ارزوهایتان تحت تصرف ایشان است حالا میگویید خفت است یک تکه را بدیم دست انها. چرا نمی فهمید ما نمی توانیم .

    چه قدر جالب است که افراطی ترین غرب شناسان ما دست اخر در سیاست جانب اعتدال را میگیرند و به تخطئه حزب الله میپردازند .

    رک مقاله ...در جفت کردن دموکراسی خواهان و مرگ بر آمریکا گویان



    حالا ما به چه زبانی حالی این غرب شناس  بکنیم که بابا شما رفته بودید کنفرانس "ما نمی توانیم"  خدایی آمد و کاری کرد  دعایتان که یک عمر میگفتید خدایی بیاید و کاری بکند برآورده شد . کارش هم همین انقلاب الهی بود با این همه معجزه ریز و درشت . میگوید بروووووو مگه میشه خدا بیاید ما نفهمیم. میگویم عزیزم شما غرب شناس بودی خدا شناس نبودی که حالا  زورت میاد.


    ای کاش غرب شناس ما قدری خدا شناس بود . ای کاش بعد خداشناسی و اسلام شناسی میرفت سراغ غرب شناسی تا برق نگیردش .

    آیا از نقشه اسلام این برادر صادق ما خبر دارد ؟ ایا از روش اسلام در مواجه با طواغیت مطلع است ؟ آیا ظرفیت های اسلام را میشناسد ؟ ایا از تاریخ فتوحات شیعه با خبر است ؟ آیا میداند چه شده است که امروز ناصبی نیست و شیعه میخوانندش؟ آیا از نهضت علمای اسلام در این 13 قرن چیزی شنیده است . / ایا اصلا اهل بیت و دغدغه هایشان و اولویت دغدغه هایشان و اولویت بندی دغدغه هایشان چیزی خوانده ؟ نمیدانم .

    آیا اصلا مهم است برایش ؟ نمی دانم ؟


    حرف بسیار است اما دل و دماغی برای بحث نگذاشتند دوستان .



    برادرم ننوشتم که بخوانی و مچ بگیری و کشف مغلطه کنی و جواب بدهی و ایدئولوژیست بودن ما را برملا کنی. متنی برادرانه بود با برادری قدیمی از جنس محاوره های ایام دوستی .

    وضعیتت را نمیدانم مدتهاست . هویتت چیست ؟ دوست داری چه باشد .

    بیشتر مسلمانی یا دانشمند ؟ با خدا قهری یا اشتی ؟ این تفکرات و تاملات و یافته ها و بافته ها به امام حی و حاضر نزدیکت کرد یا نه ؟ با او مناجات و خلوت داری یا نه؟

    به هر جهت دلم برایت تنگ بود  گفتم به این بهانه حالی بپرسم .

    زنده باشی سرباز. خودم وخودت که  بعیده دعامون  اثر داشته باشه اما به والده مکرمه ات که دلم برایشان بسیار تنگ ا شده بگو دعا کنند آدم شی.

    دلم نمی اید جدل نکرده از این کامنت خارج بشم.پس بذار بگم

    ما عرضه یک توزیع پنیر ساده را هم نداریم و هنوز فرق تمدن زایی و تمدن سازی را نمفهمیم(حالا بماند که چقدر واقعا این  رییس دولت انگلیس درس خوانده جزئ ماست)و لذا نباید از تمدن حرف بزنیم و طنز دارد حالا بفرمایید این غرب پیچیده شما که ازش به عنوان تمدن یاد میشه و شما هم ظاهرا قبول دارید که تمدن هست بعد چهار صد سال هنوز نتونسته مشکل ترافیک و تجاوز و مواد مخدر و تروریسم و دموکراسی و حقوق شهروندی و گرسنگی و چاقی مفرط وافسردگی و خودکشی و رضایت شهروندی و ...حل کنه لذا  هیچ کس نباید بگه تمدن غرب .

    شما که قبل ترها داد سخن میدادید که کارامدی نباید ملاک قضاوت باشه و این از نگاه مدرن ناشی میشه و ...و

    اتفاقی نیفتاده ما ایرانی ها عادت داریم وقتی یک چیزی میدن ولو چرت ترین چیزها برایش صف بکشیم و دعوا کنیم اصلا یک جور مراسمه یک حس نوستالژیک بهمون دست میده . روشنفکر و بیسواد و روحانی و کارگر هم نداره . خود تو را هم اگر فیلم میگرفتن معلوم نبود چه بلایی سر نفر جلویی و پشتی صف آوردی تا سبدت را گرفتی حالا برا ما کلاس تفکر میذاری.

    این هیچ ربطی به نحوه توزیع دولت نداره  ما اصلا صف می بینیم حالی به حالی میشیم

    آیا اگر کسی در صف جلویی را هل بدهد و پای عقبی را له کند دیگر نمی تواند تمدن بسازد.

    اگر این گونه بود که خیلی زودتر باید شما مقاله مینوشتید ملتی که با سگها ازدواج میکنند و  یک کشور فکسنی بی ارتش مثل سوریه را نمی توانند از پا در بیارن و زیر بار فقر و بیکاری خودشون زاییدن و امار نارضایتی ازشون در جهان هر روز بیشتر میشه  اصلا نباید حرف از تمدن بزنند.


    اگر احمق هایی مثل  غربیها که هنوز تمدنشان به این شعور نرسیده که اجابت مزاج در این توالت فرنگی کاسه ای مدرن موجد یبوست مزاج میشه توانستند تمدن بسازن هیهات که ما نتوانیم .   



    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام بر  دوست و همکار سابق

    آقای وطن فدا

    کامنت انتقادی ات را خواندم

    مطالب مختلفی را طرح  کرده بودی

    که در عین تنوع، چندان بدیع نبودند

    اما عدم بدیع بودن به معنای فقدان اهمیت آن ها نیست

    تصور نمی‌کنم انتظار پاسخ از من داشته باشی

    چه این که اساساً هم  چندان اهل گفت و گوی علمی و بدون تکفیر  و رد و انکار نیستی

    و هم اینکه بر آن در کامنت اخیر نیز دعوت کرده بودی که به  جای پاسخ به سخنانت به تأمل در آنها بپردازم

    اما در عین حال لازم می‌دانم برای برطرف شدن برخی سوء تفاهم ها   چند مطلب را متذکر شوم

    1- هنگامی که ادعا می‌کنیم نمی توانیم عالم کنونی را با صرف اراده‌های بشری به عالم دیگر مبدل کنیم، بدان معنا نیست که بشر هیچ توانایی ندارد

    و ما نیز هیچ  وظیفه ای نداریم

    بطلان چنین سخنی آن چنان بدیهی می‌نماید که نیازی به شرح و اثبات ندارد

    و نمی دانم از  کدام فقره از سخنان و مطالب من مخاطب نوعی به چنین برداشتی رسیده

    که در این صورت گناه این برداشت در درجه اول به  گردن من نویسنده و زبان قاصر اوست و نه مخاطب

    سخن بر سر این نیست که ما باالکل نمی توانیم و وظیفه ای نداریم

    که اگر  این بود خود نیز بایستی وبلاگ و  مقاله نویسی  و نشریه  دادن را  رها می‌کردم و به انتظار خدای پس  فردا می نشستم

    بلکه تمام سخن بر سر این است که هدف از کار چیست؟

    اگر  هدف از فعالیت تغییر جهان کنونی، و تآسیس یک  عالم دیگر باشد

    چنین کاری نه با تعالیم ادیان توحیدی  سازگار است

    و هم این که خود یک قول و  نظر مدرن است  که  با بن بست رسیدن مدرنیته بطلان آن نیز آشکارشده

    2- ایجاد تقابل میان اسلام و غرب و یا انقلاب اسلامی  و مدرنیته و شناخت یکی  را مانع از شناخت دیگری دانستن چندان معقول نمی‌نماید

    چرا که اسلام و مدرنیته  هر دو ماهیت هستند و  ماهیت ها  هر کدام به وسع خود وجود  لابشرط با نمایش می‌دهند

    پس نه شناخت غرب، لطمه ای به شناخت اسلام میزند و نه برعکس

    و خاصه این که ادراک  بشری اضداد را با یکدیگر فهم می‌کند

    به نظر می‌رسد  در  این  نظر، نحوه‌ای خلط میان مقام  ثبوت و ا ثبات  در بیان شما رخ د اده

    3- پرسش از دانشمند بودن  یا مسلمان، اگرچه به شکلی کم  و بیش مبتذل طرح شده  بود

    اما پرسش مهمی است

    مهم نیست سخن من را بپذیری یا نه

    اما دانش نه اصالتی دارد و  نه تقدمی

    تقدم  تفکر  بر دین ایده فلاسفه  اسلامی است  که تا همین اواخر دوستان نوصدرایی  مانند مفسر قرآن   اصفهانی، آن را پیگیری  می‌کنند

    و دوستان هیدگری نیز  کم و بیش   بدان گرفتارند

    به نزد من بشر با عهد د ینی  به دنیا آمده و با دین هم  تاریخش به اتمام می  رسد

    و کمال بشر  نه به تفکرکه  به ایمان است

    و تفکر بر ایمان تقدم ندارد

    که  برای وصول  به مقام  ایمان، همان فطرت الهی لایتغیر  کافی است

    و دینداری  نیازی به بحث و اثبات و فلسفه و برهان و فهم  رابطه اسلام و تجدد ندارد

    و از   قضا این  ها  در عمده موارد همه رهزن دین داری هستند

    و موجب توهم دینداری  و ایجاد جهل  مرکب می‌شوند

    هر چند در  این میان بحث  و نظر  منزلتی  دارد که تبیین  جایگاه آن موقف و مجال  دیگری  می‌طلبد

    و نیز بایستی   از خلط دین و ایدئولوژی   و تئولوژی  دوری  گزید

    و آن چه که به نزد شما دین است، به نزد  حقیر ایدئولوژی  و تئولوژی است

    و  این را اگر  موجب هلاکت ندانم، دست کم نجات  بخش نمی‌دانم

    که چون نه خود  چندان میلی به تفصیل بحث دارم و نه شما چندان علاقه ای، از بیشتر  نوشتن  در این زمینه در می‌گذرم

    4- تفکر انتقادی و استعلا از  وضع موجود  لوازمی  دارد که به نظر می‌رسد شما و سایر دوستان اسلام گرا از  تن  دادن به آن لوازم  احتراز دارید

    یعنی اگرچه اسلام گرایان با نگاه انتقادی به عالم کنونی می‌نگرند و  مدعی  تلاش برای تغییر آن هستند

    اما در تعقیب این ادعا و   تفصیل بیشتر  سخن، خود به مدافع  وضع موجود مبدل می‌شوند.

    اگر جهان  کنونی باید  تغییر کند، راه  آن  تغییر در وجود آدمی است

    و ما تا خود جرأت  مواجهه  صادقانه با پدیدارها را نداریم، نمی‌توانیم جهان  را تغییر دهیم

    و البته این عدم جرأت را می‌توان در  خشونتی  که دوستان  اسلام گرا - و از جمله شما-  نسبت به طرح سخنان خلاف آمد عادت رخ می‌دهد، مشاهده کرد

    برای  ما و شما که  از رفتار  دوستان اسلام گرا و  تشکل های  بسیح  و جامعه و در این اواخر  در  نحوه برخوردی  که با  مشایی و احمدی نژاد  رخ داد، نیازی  به تکرار  نیست که خشونت تنها از جانب کسانی صورت می‌گیرد که مدافع وضع موجود هستند

    و گرنه آنها که حقیقتاً منتظر  هستند عهدی با وضع موجود ندارد

    و  چون عهدی ندارند، د اعیه حفظ  آن به هر قیمت- ولو با وسایل نامشروع - نیز  ندارند

    و کسانی  که می‌خواهند وضع کنونی را به هر قیمت  حفظ کنند به هر خشونت و جنایتی  میل پیدا می‌کنند

    و به همین دلیل است که جریان روشنفکری در کشورهای اسلامی برای رسیدن به دموکراسی از کودتا  کمک  می‌کیرند و انتخابات ها را نیز به رسمیت نمی شناسند

    و اسلام گرایان برای دفاع از نظام، حاضر  به لجن مال کردن هر شخص و شخصیتی هستند

    و در این  وضع بایستی  حضور  و نظر  نیست انگارانی چون من را قدر  دانست

    طرفه آن  است که اهل نقادی  هستیم و افکار افراد را نقد می کنم نه ا ین که در امور اتاق خواب دیگران سرک کشیده و دیگران را به زنا و دزدی و انحراف از  صدر  اسلام تا کنون و مذهبی  نبودن و نماز نخواندن و ... متهم  کنیم

    واقعیت ا ین است که سابق بر  این از  چنین تلخی  هایی  می‌رنجیدم  و مکدر می‌شدم

    اما اکنون که گشت کرده ام و راه دیگری برگزیده ام، دیگر  با اسلام  گرایان عهدی ندارم

    و چون  عهدی ندارم رنجشی  هم  ندارم

    چنان که انسان از همسرش به خاطر  تلخی ها  می‌ رنجد

    اما از انسان غریبه در  شهر چندان رنجشی  ندارد

    هر چند همان  طور که خود  همواره تصریح کرده اید من از   همان اول  هم حزب اللهی-  به تعبیر  شما و اسلام گرا به تعبیر من- نبودم

    اما دست کم عهدی با این قشر  در  خود می‌دیدم که اکنون  دیگر  وجود ندارد

    4- علی  رغم ا ین موارد، دیالوگ و  گفت و گوی علمی همواره  یک ضرورت است

    اما مشروط  به شروطی  است که  در شما و سایر  دوستان  اسلام گرا به ندرت یافت  می‌شود

    خصوصاً که اکنون  که هر یک راه خود را برگزیده و قبله  عبادت  خویش را  یافته  ایم

    تصور می‌کنم با گذشت قریب سه سال  از جدایی- که البته پیش از آن نیز چندان هم سخن نبودیم- دیگر نه مجالی برای گفت و گو باشد و  نه فایده ای بر این گفت و گو مترتب

    مع الوصف  همواره و به نام  دعا گویان دوستان و همکاران سابق هستم

    تا  مبادا  به واسطه ایامی که با یکدیگر بوده‌ایم،  حقی  از  آنان بر  ذمه ما مانده  باشد

    با آرزوی به روزی  و شادکامی برای شما و خانواده محترم و علی الخصوص والدین و اخوی

    دوست و همکار سابق

    صادق دهقانی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی