انتخابات 92، پایان عصر ایدئولوژی و بحران فقدان معنا
یک شماره ناآشنا تماس گرفت.
دکمه سبز گوشی را زدم:
گفتم: سلام بفرمایید.
گفت: سلام بنده ... هستم. از اعضای نشریه مداد دانشگاه صنعتی اصفهان. ما تصمیم گرفتیم برای شماره آینده، پروندهای ویژه انتخابات چاپ کنیم.
و میخواهیم از کسانی که در این زمینه صاحب نظرند، کمک بگیریم و از آنها بخواهیم پیرامون این موضوع برای ما مقالاتی بنویسند.
گفتم: ایده خوبی است. اما فکر می کنم اشتباه گرفتهاید!
گفت: چرا؟!
گفتم: چون بنده در این عالم، صاحب هرچیزی باشم، قطعاً صاحب «نظر» نیستم!
پس بهتر است به صاحب نظران زنگ بزنید!
گفت: شکسته نفسی نفرمایید. ما اجمالاً با نظرات شما آشنا هستیم.
البته طبیعی است در مورد خیلی از موضوعات با شما اختلاف نظر داشته باشیم.
اما چون مایلیم در نشریهمان یک فضای آزاداندیشی برای ارائه سایر افکار هم فراهم کنیم، دوست داریم شما نیز در این زمینه نظر خودتان را بیان کنید.
گفتم: نه برادر من شکسته بندی، ببخشید شکسته نفسی نمیکنم!
اما حالا که شما اصرار دارید و بنده حقیر را قابل دانستهاید، چشم. سعی میکنم چند خطی در باب انتخابات بنویسم.
اما قبل از آن، یک سؤال از شما دارم؟!
گفت: بفرمایید.
گفتم: سؤالم این است که اصلاً مگر انتخابات موضوع مهمی است که میخواهید در مورد آن پرونده ویژه باز کنید؟!
گفت: یعنی به نظر شما، مسألهای مانند انتخابات ریاست جمهوری، موضوع مهمی نیست؟!
گفتم: نمی دانم. من فقط برایم این سؤال وجود دارد که مگر انتخابات چقدر اهمیت دارد که از شش ماه قبل، تمام فکر و ذکرها به آن معطوف میشود و شش ماه بعد از آن هم مدام به دنبال تحلیل آن باشیم؟!
این طوری که تمام سال با انتخابات سرگرمیم!
خصوصاً که در کشور ما به طور میانگین سالی یک انتخابات برگزار میشود.
آیا این گونه تمام وقت و فرصت دانشگاه ها و نخبگان ما به سیاست و مسائل سیاسی منحصر نمی شود؟!
آیا غیر از مسائل سیاسی، واقعاً هیچ مسأله مهم دیگری نیست که فضای دانشگاه در مورد آن فکر کند و به بحث و تفکر بنشیند؟!
گفت: من در این زمینه کمی با شما اختلاف نظر دارم. البته من هم با شما موافقم که انتخابات تنها مسأله مهم کشور نیست. ما هم تلاش کرده ایم که همواره در نشریه به مسائل مهم دیگر هم بپردازیم.
اما یک نکته را باید بپذیریم که انتخابات، در کشور ما مهم است. چون با انتخابات خیلی چیزها تغییر میکند.
گفتم: یعنی اقتصاد بیمار ما با انتخابات و آن هم یک شبه درمان می شود؟!
یا نکند مشکلات فرهنگی با انتخابات به یک باره حل می شود؟!
انتخابات یعنی تغییر راننده ماشین حرکت کشور.
سؤال مهم این است که وقتی ماشین خراب است و مسافران هم خسته. راننده چقدر می تواند این ماشین را به راه درست ببرد؟!
وقتی نظام اداری ناکارآمد است، فرهنگ عمومی سالم نیست، اقتصاد از صد سال گذشته دچار بیماری های مزمن شده، و از نظر فرهنگی، دچار مشکلات جدی هستیم.
کمتر کتاب می خوانیم و بیشتر فوتبال می بینیم.
انتخابات چگونه میتواند همه این ها را یک شبه حل کند؟!
چرا ما این قدر مسأله را ساده و سهل میانگاریم که میتوان تنها با چرخاندن یک کلید، همه مشکلات را حل کرد؟!
نمیدانم ولی شاید من کمی بدبین هستم. اما تجریه تاریخی به ما نشان میدهد حتی انقلاب اسلامی هم که یک تغییر سیاسی بزرگ بود، نتوانست همه مشکلات را یک شبه حل کند.
انتخابات که دیگر جای خود دارد.
گفت: ما هم معتقدیم که انتخابات همه مشکلات را یک شبه حل نمیکند.
اما فکر میکنم شما هم خودتان قبول دارید که انتخابات در مسیر آینده ما مؤثر است.
گفتم: من تأثیر انتخابات را انکار نمی کنم.
اما این انتخابات هم به همان اندازه مؤثر است انتخاباتهای قبلی توانست مشکل ما را حل کند!
نه خیلی بیشتر و نه خیلی کمتر.
متأسفانه میان ما این تصور خیلی رواج دارد که میشود همه مشکلات کشور را تنها و تنها با اقدامات سیاسی و یا انتخابات حل کرد.
در حالی که سیاست، بُرد محدودی دارد.
با سیاست نمیتوان هر کاری کرد.
و ابزارهای سیاسی، نمیتوانند به هر هدفی برسانند.
با ابزار سیاست نمی توان مردم را کتابخوان کرد.
نمی توان مشکل اعتیاد را حل کرد.
نمی توان مشکل بحران اخلاقی را حل کرد.
نمیتوان مردم را دین دار کرد
حتی نمیتوان مردم را بیدین کرد.
همان طور که شوروی هفتاد سال تلاش کرد مردم را بی دین کند و نتوانست.
و رضا خان خواست با اقدامات سیاسی، دین را از ایران حذف کند و او هم نتوانست.
سیاست، البته بی اثر نیست.
اما همه کاره و و توانا بر هر کاری هم نیست.
به نظرم تجربه انتخابات های قبلی به ما نشان داده که آن قدر که میپنداریم، نمی توانیم با روش های سیاسی به اهداف خود - حتی اگر به حق باشند- برسیم.
اما نمی دانم کی میخواهیم این مطلب مهم وکلیدی را متوجه شده و بپذیریم.
راستش من یک سؤال دیگر هم از شما دارم.
گفت: چه سؤالی؟!
گفتم: البته سؤالم شاید عجیب باشد. و چه بسا اگر آن را در نشریهتان منعکس کنید، موجب اعتراض خوانندگان شما شود. به همین خاطر، اندکی از بابت مطرح کردن آن نگرانم.
گفت: ما تلاش کردهایم که یک فضای آزاداندیشی و گفت و گوی علمی در نشریه مان فراهم کنیم.
و مخاطب ما هم خود به این فضا عادت دارد.
به همین دلیل نظرات مختلف را می خوانند و خوشبختانه تاکنون هم هیچ برخورد غیرمنطقی از آنها ندیدهایم.
پس شما از بابت طرح سؤالتان نگران نباشید.
گفتم: اصلاً به نظر شما چرا در کشور مسؤولان از طریق انتخابات، برگزیده میشوند؟!
گفت: یعنی شما می فرمایید که به نظام پادشاهی و حکومت استبدادی که در گذشته داشتهایم برگردیم؟!
گفتم: به نظرم نگاه شما به تاریخ گذشته ما قدری مخدوش است.
مثلاً تا جایی که بنده اطلاع دارم، همه پادشاهان ایران در دوهزار و پانصد سال گذشته، انسانهای مستبد و فاسدی نبودهاند.
و حکومت غیردموکراتیک، لزوماً به استبداد منجر نمیشود.
مثلاً نام کوروش هخامنشی که اکنون به نزد جهانیان آشناست، و منشور عدل و انصاف او، مایه مباهات ماست، به هیچ وجه استبدادی نبوده.
اما در عین حال میدانیم که کوروش، با دموکراسی و انتخابات به قدرت نرسید.
این یعنی اینکه میتوان بدون دموکراسی هم، زمامداران عادلی بر ما حکومت کنند.
گفت: البته کوروش هخامنشی، برای همه ما ایرانیان مایه افتخار است.
اما باید بپذیریم که الان دیگر نمی شود به مدلهای حکومتی گذشته بازگشت.
در زمانه ما، مردمسالاری، جایگزین حکومتهای فردی شده.
و در طول زمان، با رشد عقلی بشر، به تدریج مدلهای حکومتی بهتر مانند دموکراسی، به وجود آمدهاند.
گفتم: ولی فرمایش شما، کمی عجیب است!
گفت: چرا عجیب است؟!
گفتم: ببینید تا جایی که سواد اندک بنده به من کمک میکند، سابقه حکومت دموکراتیک و مردسالاری به 2500 سال پیش بازمیگردد.
دموکراسی، اولین بار در آتن و در یونان 2500 سال گذشته، به عنوان روش حکومتی انتخاب شد.
و مردم سالاری به هیچ وجه یک مدل حکومتی جدید نیست.
و به همین دلیل سخن شما کمی برایم عجیب بود.
اگر واقعاً کهنه بودن یک روش، موجب میشود که آن روش را کنار بگذاریم، خب دموکراسی نیز بسیار کهنه است.
و از طرف دیگر به نظر میرسد که باید به جای کهنه و یا نو بودن روشها، ببینیم که چقدر این روشها و نظرات حق هستند.
و نه این که بخواهیم گذشت زمان را معیار قضاوت قرار دهیم.
گفت: ببینید دموکراسی به این دلیل از پادشاهی بهتر است، که معایبش کمتر است.
و دست کم الان این بهترین مدلی است که در دنیای امروز وجود دارد.
مگر این که شما مدل بهتری سراغ داشته باشید.
یا معتقد باشید که به روش پادشاهی برگردیم.
گفتم: بنده به هیچ وجه طرفدار روش پادشاهی نیستم.
و خود هم مدلی بهتر از دموکراسی سراغ ندارم.
و به همین دلیل معتقدم فعلاً باید همین ساز و کار دموکراسی را ادامه داد.
اما وقتی به دموکراسی فکر میکنم دچار حیرت میشوم!
گفت: چرا؟!
گفتم: ما در زمینه مسألهای مانند مانند درمان یک سرماخوردگی ساده، که اهمیتی شان به مراتب کمتر از اداره کشور است، نمی رویم از مردم محلمان رأی گیری کنیم.
اما نمیدانم چرا در مسأله مانند ریاست جمهوری، میآییم و همه مردم را جمع می کنیم و می گوییم نظر بدهید که چه کسی رییس باشد.
البته معتقدم در وضع کنونی چاره دیگری نداریم و باید همین روش موجود را ادامه بدهیم.
اما نباید تصور کنیم که دموکراسی خیلی روش است.
گفت: یعنی شما مخالف نقش مردم در اداره جامعه هستید؟!
گفتم: به هیچ وجه.
حکومت، ذاتاً برای تأمین مصالح مردم است.
و به همین دلیل خیلی مضحک خواهد بود که یک حکومت که ادعای تأمین مصالح مردم را دارد بخواهد به نظر مردم کاملاً بیاعتنا باشد.
این مطلب چه بسا بدیهی باشد که پذیرش عمومی، شرط تشکیل هر حکومتی است.
اما عرض بنده این است که تنها راه انعکاس این پذیرش عمومی و توجه به نظر مردم، انتخابات نیست.
البته همان طور که عرض کردم، خود روش جایگزینی ندارم.
و اصلاً معتقدم برای پیداکردن روشهای بهتر باید بنشینم و با یکدیگر هم فکری کنیم.
و چه بسا یکی از بهترین نقاط برای این همفکری، دانشگاههایمان باشد.
گفت: ولی ممکن است خوانندگان نشریه ما با شنیدن سخنانتان، فکر کنند شما چون از نتیجه انتخابات اخیر ایران ناراضی هستید، و احتمالاً فردی که دلتان می خواسته رأی نیاورده، تازه یادتان افتاده که دموکراسی اشکالاتی دارد!
گفتم: متأسفانه یکی از مشکلاتی که در کشور ما وجود دارد این است که هر بحثی به شکل اتوماتیک و خودکار سیاسی تفسیر می شود!
اگر «دموکراسی» را نقد کنیم، میگویند با رییس جمهور محترم مخالف است!
اگر «بیداری اسلامی» را نقد کنیم و بگوییم شورشهای عربی، نه بیداری است و نه اسلامی، میگویند با مقام معظم رهبری به مخالف برخاسته!!
اگر فلان موضوع را نپذیری می گویند با رییس مجلس مشکل دارد!
و اگر بهمان موضوع را نقد کنی، سروکارت ممکن است با رییس قوه قضاییه بیافتد.
این موضوع که در کشور ما همه چیز سیاسی تفسیر می شود و فضای جامعه ما به شدت سیاست زده است، یکی از بزرگترین موانعی است که اجازه تفکر را از ما می گیرد.
زیرا در این فضا طرح مباحث فکری، بسیار سخت خواهد بود.
گفت: خب گذشته از این بحثهای کلی در مورد انتخابات و دموکراسی، نظر شما در مورد انتخابات اخیر ریاست جمهوری چه بود؟!
گفتم: این انتخابات از جهات مختلف، قابل بررسی است.
و اصولاً حوادث و پدیدارهای جهان ما یک بعدی نیستند.
که بشود آنها را فقط از یک زاویه تحلیل و بررسی کرد.
بنده هم تنها به یک بعد آن اشاره میکنم.
اما قبل از آن و برای تبیین بهتر مطلب، شاید بد نباشد این انتخابات را با انتخابات های گذشته در ایران مقایسه کنیم.
در انتخابات سال هفتاد و شش، پیروزی آقای خاتمی یک پیروزی معنادار بود.
زیرا به دلیل فضای فکری که آقای خاتمی مطرح کرد، مردم ایشان را انتخاب کردند.
در حقیقت مردم در سال هفتاد و شش یک راه جدید را طلب میکردند و احساس می کردند که آقای خاتمی میتواند این راه جدید را آغاز کند.
و ایشان هم حقیقتاً با طرح شعارهایی نظیر قانون گرایی، جامعه مدنی و آزادی، منادی یک فضای جدید بودند.
و آرمان آزادی، مهم ترین هدف آقای خاتمی و جناح ایشان بود.
و در سال هشتاد و چهار آقای احمدی نژاد که با شعار عدالت به صحنه آمده بود، انتخاب شد.
اما فرد پیروز در انتخابات سال نود و دو یعنی رییس جمهور محترم آقای روحانی، با یک شعار متمایز و مشخص پیروز نشد.
و حتی مقوله «اعتدال» که از جانب ایشان مطرح میشد، گرچه یک به عنوان یک روش در عرصه سیاسی بامعنا و شناخته شده است، اما به عنوان یک مکتب و نحله فکری شناخته نمی شد و نمیشود.
در حقیقت به نظر میرسد تا قبل از سال نود و دو، انتخابات در ایران معمولاً به صحنهی زد و خورد میان دو جناح مبدل میشد.
این دو جناح با یکدیگر در مسائل مختلف تفاوت جدی داشته و دارند.
چنان که ما اوج این اختلاف را در انتخابات سال هشتاد و هشت دیدیم.
تا حدی که حدود شش ماه، فضای کشور ملتهب و به شدت متأثر از فضای انتخابات بود.
اما وقتی به انتخابات نود و دو دقت میکنیم، می بینیم جز آقای جلیلی و آقای عارف، غلبه ایدئولوژی در سایر کاندیداها کمتر است.
و عمدتاً شعارها پیرامون اصلاح وضعیت اقتصادی بود.
حتی تفاوت نگاهها در سیاست خارجی هم بیشتر به خاطر این بود که افراد میخواستند با استفاده از سیاست خارجی، وضع اقتصاد را بهبود ببخشند.
مثلاً آقای روحانی، راه این اصلاح وضع اقتصادی را گفت و گو با غرب می دانست.
و دیگرانی مانند آقای جلیلی و یا حداد عادل، معتقد بودند که مقاومت رمز پیشرفت است.
و طبیعی است که مردم نیز چون یک بار عملکرد جناح اسلامگرا وشکست آنها را در عرصه اقتصاد دیده بودند، این بار به جناح مقابل رأی دادند.
و توجه داریم که آقای روحانی شاید از نظر تشکیلات سیاسی عضو جامعه روحانیت و جناح راست باشد، اما مردم ایشان را نماینده جناح چپ تلقی می کردند و به ایشان رأی دادند.
ما وقتی به ظاهر امر نگاه میکنیم میبینم که جناح چپ پیروز این انتخابات بود.
اما وقتی قدری به باطن حوادث نگاه میکنیم، میبنیم که مردم در این انتخابات، کمتر به دعواهای فکری توجه نداشتند.
و عمده دغدغهشان مسأله معیشت بود.
در حالی که مثلاً در سال هشتاد و هشت که اولویت مردم مسائل اقتصادی نبود.
بلکه آن چه موجب اختلاف آراء میشد، طرز فکر متفاوت دو جناح بود
در حقیقت فضای سیاسی ایران، به یک معنا دارد از فضای دعواهای ایدئولوژیک دور می شود.
به همین دلیل در ظاهر پیروز انتخابات، جناح چپ بود.
اما در باطن هر دو جناج بازنده انتخابات بودند.
زیرا اکنون مردم تقویت زندگی مادی و بهبود زندگی هرروزی، را مهم و ارزشمند تلقی میکنند.
و مهم ترین مشکل زندگیشان را مسائل مادی میدانند.
و این برای دو جناح ما که اساساً هویت خود را با ایدئولوژی و نزاع های ایدئولوژیک تعریف کردهاند، یک زنگ خطر است.
البته عرض کردم که نباید انتظار داشت که حکومت ها بتوانند با اقدامات سیاسی، همه مشکلات را حل کنند.
چون همان طور که اشاره کردم، سیاست برد محدودی دارد.
اما این مسأله که مردم زندگی خود را در معیشت و مسائل مادی، خلاصه کنند، یک اتفاق مهم و نگران کننده است.
در حالی که در انتخاباتهای گذشته لااقل، مردم برای مسائلی علاوه بر مسائل مادی، موضوعات دیگری هم مهم بود.
نه اینکه مردم از انتخابات صرفاً انتظار بهبود معیشت داشته باشند.
این که مردم اکنون عمدتاً به ساحت معیشت بها میدهند، از یک طرف نشان می دهد که مردم از دعواهای سیاسی خسته شدهاند.
ولی در عین حال این خستگی از سیاست باعث نشده که به فکر راهی ورای سیاست و راهحلی فراتر از سیاست باشند.
بلکه ترجیح میدهند حتی از دعواهای سیاسی گذشته هم دست کشیده و فقط به عالم ماده و زندگی مادی چشم بدوزند.
یعنی به جای بالاتر رفتن و تعالی یافتن نگاهها از سیاست، چشمها بیشتر به پایین و مسائل مادی معطوف شده.
گفت: شاید خوانندگان ما با نظر شما موافق نباشند. مثلاً بگویند وقتی وضعیت معیشت مردم بحرانی است، توجه به مسائل فکری، انتظار زیادی است.
مثلاً در دانشگاه خود ما هم به خاطر مسائل صنفی و اخیراً آموزشی و بالارفتن جدی هزینه زندگی دانشجویی، انگیزه فعالیتهای دانشجویی کم شده.
و جامعه هم مثل دانشگاه است، و وقتی شکمها خالی است، نباید انتظار داشت که مردم بتوانند به مسائل مهم تر فکر کنند.
و این صحبت شما شاید خیلی درست نیست.
گفتم: من نگفتم مسائل مادی مهم نیست.
خصوصاً که خود من هم در این جامعه مشغول زندگی هستم و میبینم که واقعاً هزینههای زندگی به صورت یک تابع نمایی! در حال رشد است.
اما فکر میکنم که معیشت فقط یک جنبه از زندگی انسان است.
و هدف از تأمین معیشت، باید بهبود زندگی باشد.
و نه این که هدف زندگی، تأمین معیشت باشد!
و اگر بشر، حیاتش را فقط در کسب معیشت خلاصه کند، زندگیاش از هم فرومیپاشد.
زیرا زندگی برای کسب معیشت، یک زندگی فاقد معناست.
این بی معنا شدن زندگی یک خطر بزرگ است زندگی جامعه ما را تهدید میکند.
و مهمترین بحرانی که امروز زندگی ما را تهدید میکند، همین بحران بیمعنایی است.
و جامعه ما در حال نزدیک شدن به یک زندگی فاقد معنا و تهی از هدف است.
و این انتخابات وقوع این بحران را به ما هشدار داده است.
در زیستجهان بیمعنا، تمام تلاشها در زندگی برای زنده ماندن است.
و نباید تصور کنیم که این بحران معنا، صرفاً ناشی از بحران اقتصادی جامعه است.
زیرا میبینیم مثلاً در همین گرانی های اخیر دو قلم کالا قیمتشان افزایش سرسام آور پیداکرد.
کتاب و سیگار.
اما آمار مطالعه کم شد!
ولی مصرف سیگار نه تنها کم نشد که بیشتر هم شد!!
زیرا جامعه ما دیگر انگیزه و عزمی برای فکر کردن و یا کتاب خواندن ندارد.
فقدان عزم، را نباید به گردن مسائل مالی انداخت.
بلکه ریشه این مسأله این است که نگاه به زندگی ما نگاه درستی نیست.
در مورد فعالیتهای دانشجویی در دانشگاه ها که شما به آن اشاره نیز این مسأله جای انکار ندارد که انگیزه بچهها کمتر شده.
و این موضوع دلایل متعددی دارد.
اما به نظرم نباید علت آن را دلمشغولیهای مادی و فشار اقتصادی و مثلاً افزایش قیمت ژتون تلقی کنیم.
چون بالاخره نسل کنونی بچههای دانشجو، نسلی هستند که لپتاپهای چند میلیونی و گوشیها و تبلتهای کم و بیش گران قیمت دارند.
این گونه نیست که بچهها آن قدر در زیر فشار اقتصادی باشند که مجبور شوند بروند کار دانشجویی کنند.
و به دلیل کمبود وقت، فرصت مطالعه غیردرسی و یا فعالیتهای دانشجویی نداشته باشند.
به همین دلیل حتی در مورد فضای دانشگاه هم صرفاً مسأله را اقتصادی تحلیل کنیم.
گذشته از این حرفها یک چیز دیگر در این انتخابات برای من بسیار جالب بود.
گفت: چه چیزی؟!
گفتم: ببینید ما باید بپذیریم که جناح اسلامگرا در این انتخابات بازنده شد.
و جناح دوم خرداد برنده نسبی انتخابات شد.
اما با یک تفاوت در آراء حدود هفت دهم درصد.
البته همان طور که اشاره کردم در باطن امر هر دو جناح بازنده انتخابات هستند.
اما با این حال دیدیم که جناح چپ که در سال 88 که تفاوت آراء حدود یازده میلیون رأی بازنده شده بود، ادعا کرد که در انتخابات تقلب شده.
بالاخره این یک تناقض است که چطور همان دولت و شورای نگهبان و همان ساختار سیاسی در انتخابات هشتاد و هشت توانسته یازده میلیون را جابجا کند، اما الان از این هفت دهم درصد چشم نمیپوشد.
و چرا کسی این جرأت را داشته که یازده میلیون را جابجا کند، این بار این کار را نکند ؟!
پس معلوم است که سال هشتاد و هشت تقلبی رخ نداده بود
اما جناح دوم خرداد حاضر نبود شکست خود را بپذیرد
و برایم خیلی جالب است که دوم خردادی ها که طرفدار سرسخت دموکراسی هستند، به لوازم دموکراسی پایبند نیستند.
بلکه دموکراسی را فقط به شرط چاقو قبول میکنند و صندوق آراء را مشروط به بیرون آمدن کاندیدای مطلوب خود!!
و اگر مقاومت رهبر انقلاب اسلامی ایران و اصرار بر آن انتخابات کاملاً دموکراتیک نبود، اکنون ایران هم مانند مصر و شاید بدتر از آن مانند افغانستان و عراق و سوریه صحنه جنگ و خونریزی شده بود.
به نظر میرسد که عمده نزاع های دو جناح که در ظاهر رنگ و بوی فکری دارد، اما حقیقت امر چیزی دیگری است.
و باطن این نزاعهای جناحی نه برای حقیقت و یا خدمت به مردم که در واقع برای کسب قدرت است.
در این فضا جناح راست، خیلی از اوقات اسلام را به حربهای مبدل میکند که به قدرت سیاسی برسد.
و متقابلاً جناح چپ هم آزادی و دموکراسی را چماقی میکند که به سر طرف مقابل خود بکوبد تا از این راه به مناصب سیاسی دست بیابند!
میتوان این دعواها، را دعواهای ایدئولوژی نامید.
زیرا ایدئولوژی مجموعه ای از باورها و ایده هایی هستند که هدف آنها کسب قدرت سیاسی است.
در حالی که تفکر به دنبال کشف حقیقت است.
و نه کسب قدرت.
اما متأسفانه ما عمدتاً ایدئولوژیها مانند اسلام گرایی(جناح راست) لیبرالیزم و آزادانگاری(جناح چپ) و یا ... را تفکر میدانیم.
و طبیعی است که وقتی تفکر نباشد، سیاست و ایدئولوژی، و در نهایت زندگی هرروزی و مادی، بر تمام وجود فرد و جامعه غلبه کند.
و این انتخابات این تذکر را به ما داد.
اما چه بسیار است عبرت و چه کم است عبرت گیرنده!
گفت: خب آقای دهقانی! حالا انشاء ا.. مقالهتان کی را برای ما ارسال می کنید؟!
گفتم: مقاله؟! کدام مقاله!؟
بوق بوق بوق
بوق ممتد اشغال!
ارتباط تلفنی ما قطع شد.
اما هر چقدر فکر کردم یادم نیامد که از کدام مقاله حرف میزد!
بعد التحریر:
1- «الحمدلله که رفتیم ژنو و با نرمش قهرمانانه مشت محمکی به دهان استکبار جهانی هم زدیم و از این آمریکای لامصب کلی امتیاز گرفتیم!»
هر قدر میخواهم مسخره نکنم، انگار نمی شود.
گویی مسخرگی در خود واقعیت است.
به نظر میرسد این که در ژنو چه اتفاقی اتفاق افتاده و عملکرد دستگاه دیپلماسی چه بوده مهم است.
اما انعکاس بیمارگونه ای که از این حادثه در رسانه ها- خصوصاً تلویزیون- ارائه شد، خیلی مهمتر بود!
یادم به سخن ژان بودریار افتاد که میگفت رسانه ها، واقعیت را میسازند.
و در اثنای جنگ اول خلیج فارس یک مقاله نوشت که خیلی بحث و مناقشه حول آن شکل گرفت.
و ادعا کرده بود که جنگ خلیج فارس اصلا رخ نداده!
بلکه همه آن چه که میبینیم تصویر سازی شبکه های تلوزیونی است!!
البته ما غربزده ها، حالا حالا باید برویم و رسانه را بشناسیم.
شاید وقتی شناختیم، قدری بتوانیم درش تصرف هم بکنیم!(شاید!!)
2- صدا و سیما یک شبکه شاد و مفرح راه انداخته است.
شبکه نسیم!
اگر رسیدید را ببینید.
و انصافاً هم در این بحبوحه مشکلات اقتصادی، وجود چنین شبکه ای لازم است.
و مهم تر این که اگر خنده نباشد، ما چگونه درد و رنج زندگی در این جهان بی معنا را تحمل کنیم؟!
هر وقت غصه بر شما غلبه کرد، 4 بار-فقط 4 بار- پشت سر هم بگویید:
« افسر ارشد ارتش اتریش!»
ما که نتوانستیم!
3- در کشور ما که دین جزء سنت های ماست، همه حوادث دینی تفسیر میشود.
و این هم خوب است و هم بد است.
خوبی اش که واضح است.
بدی اش این است که باید ترسید مبادا خود دین فراموش شود.
مثلاً وقتی میخواهیم با آمریکا صلح کنیم میگوییم پیامبر هم با ابوسفیان و حسن هم با معاویه صلح کرد- و مگر نکردند؟!-
وقتی میخواهیم با محمدرضا در بیافتیم، یاد مان میافتد که اباعبدالله هم با یزید جنگید - و مگر نجنگید؟!-
در چنین فضایی برایم عجیب نیست اگر بشنوم که رهبر انقلاب اسلامی ایران پست معاونت اولی باراک اوباما را پذیرفته است!!
و مگر امام رضا نیز ولایت عهدی مأمون را نپذیرفتند؟!
خلاصه برای هر کاری، یک مصداق از سنت دینی داریم.
به قول یکی از دوستان، این صحابه بزرگ ایدئولوژی! برای هر کاری که در جهوری اسلامی میشود، یک توجیه مناسب دارند!!
4- زیاد حرف زدم.
پست بعدی یک ماه بعد.
البته اگر زنده بودیم.
یا علی و بچههاش