تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

یک شماره ناآشنا تماس گرفت.

دکمه سبز گوشی را زدم:

گفتم: سلام بفرمایید.

گفت: سلام بنده ... هستم. از اعضای نشریه مداد دانشگاه صنعتی اصفهان. ما تصمیم گرفتیم برای شماره آینده، پرونده‌ای ویژه انتخابات چاپ کنیم.

و می‌خواهیم از کسانی که در این زمینه صاحب نظرند، کمک بگیریم و از آنها بخواهیم پیرامون این موضوع برای ما مقالاتی بنویسند.

گفتم: ایده خوبی است. اما فکر می کنم اشتباه گرفته‌اید!

گفت: چرا؟!

گفتم: چون بنده در این عالم، صاحب هرچیزی باشم، قطعاً صاحب «نظر» نیستم!

پس بهتر است به صاحب نظران زنگ بزنید!

گفت: شکسته نفسی نفرمایید. ما اجمالاً با نظرات شما آشنا هستیم.

البته طبیعی است در مورد خیلی از موضوعات با شما اختلاف نظر داشته باشیم.

اما چون مایلیم در نشریه‌مان یک فضای آزاداندیشی برای ارائه سایر افکار هم فراهم کنیم، دوست داریم شما نیز در این زمینه نظر خودتان را بیان کنید.

گفتم:  نه برادر من شکسته بندی، ببخشید شکسته نفسی نمی‌کنم!

اما حالا که شما اصرار دارید و بنده حقیر را قابل دانسته‌اید، چشم. سعی می‌کنم چند خطی در باب انتخابات بنویسم.

اما قبل از آن، یک سؤال از شما دارم؟!

گفت: بفرمایید.

گفتم: سؤالم این است که اصلاً مگر انتخابات موضوع مهمی است که می‌خواهید در مورد آن پرونده ویژه باز کنید؟!

گفت: یعنی به نظر شما، مسأله‌ای مانند انتخابات ریاست جمهوری، موضوع مهمی نیست؟!

گفتم: نمی دانم. من فقط برایم این سؤال وجود دارد که مگر انتخابات چقدر اهمیت دارد که از شش ماه قبل، تمام فکر و ذکرها به آن معطوف می‌شود و شش ماه بعد از آن هم مدام به دنبال تحلیل آن باشیم؟!

این طوری که تمام سال با انتخابات سرگرمیم!

خصوصاً که در کشور ما به طور میانگین سالی یک انتخابات برگزار می‌شود.

آیا این گونه تمام وقت و فرصت دانشگاه ها و نخبگان ما به سیاست و مسائل سیاسی منحصر نمی شود؟!

آیا غیر از مسائل سیاسی، واقعاً هیچ مسأله مهم دیگری نیست که فضای دانشگاه در مورد آن فکر کند و به بحث و تفکر بنشیند؟!

گفت: من در این زمینه کمی با شما اختلاف نظر دارم. البته من هم با شما موافقم که انتخابات تنها مسأله مهم کشور نیست. ما هم تلاش کرده ایم که همواره در نشریه به مسائل مهم دیگر هم بپردازیم.

اما یک نکته را باید بپذیریم که انتخابات، در کشور ما مهم است. چون با انتخابات خیلی چیزها تغییر می‌کند.

گفتم: یعنی اقتصاد بیمار ما با انتخابات و آن هم یک شبه درمان می شود؟!

یا نکند مشکلات فرهنگی با انتخابات به یک باره حل می شود؟!

انتخابات یعنی تغییر راننده ماشین حرکت کشور.

سؤال مهم این است که وقتی ماشین خراب است و مسافران هم خسته. راننده چقدر می تواند این ماشین را به راه درست ببرد؟!

وقتی نظام اداری ناکارآمد است، فرهنگ عمومی سالم نیست، اقتصاد از صد سال گذشته دچار بیماری های مزمن شده، و از نظر فرهنگی، دچار مشکلات جدی هستیم.

کمتر کتاب می خوانیم و بیشتر فوتبال می بینیم.

انتخابات چگونه می‌تواند همه این ها را یک شبه حل کند؟!

چرا ما این قدر مسأله را ساده و سهل می‌انگاریم که می‌توان تنها با چرخاندن یک کلید، همه مشکلات را حل کرد؟!

نمی‌دانم ولی شاید من کمی بدبین هستم. اما تجریه تاریخی به ما نشان می‌‌دهد حتی انقلاب اسلامی هم که یک تغییر سیاسی بزرگ بود، نتوانست همه مشکلات را یک شبه حل کند.

انتخابات که دیگر جای خود دارد.

گفت: ما هم معتقدیم که انتخابات همه مشکلات را یک شبه حل نمی‌کند.

اما فکر می‌کنم شما هم خودتان قبول دارید که انتخابات در مسیر آینده ما مؤثر است.

گفتم: من تأثیر انتخابات را انکار نمی کنم.

اما این انتخابات هم به همان اندازه مؤثر است انتخابات‌های قبلی توانست مشکل ما را حل کند!

 نه خیلی بیشتر و نه خیلی کمتر.

متأسفانه میان ما این تصور خیلی رواج دارد که می‌شود همه مشکلات کشور را تنها و تنها با اقدامات سیاسی و یا انتخابات حل کرد.

در حالی که سیاست، بُرد محدودی دارد.

با سیاست نمی‌توان هر کاری کرد.

و ابزارهای سیاسی، نمی‌توانند به هر هدفی برسانند.

با ابزار سیاست نمی توان مردم را کتاب‌خوان کرد.

نمی توان مشکل اعتیاد را حل کرد.

نمی توان مشکل بحران اخلاقی را حل کرد.

نمی‌توان مردم را دین دار کرد

حتی نمی‌توان مردم را بی‌دین کرد.

همان طور که شوروی هفتاد سال تلاش کرد مردم را بی دین کند و نتوانست.

و رضا خان خواست با اقدامات سیاسی، دین را از ایران حذف کند و او هم نتوانست.

سیاست، البته بی اثر نیست.

اما همه کاره و و توانا بر هر کاری هم نیست.

به نظرم تجربه انتخابات های قبلی به ما نشان داده که آن قدر که می‌پنداریم، نمی توانیم با روش های سیاسی به اهداف خود - حتی اگر به حق باشند- برسیم.

اما نمی دانم کی می‌خواهیم این مطلب مهم وکلیدی را متوجه شده و بپذیریم.

راستش من یک سؤال دیگر هم از شما دارم.

گفت: چه سؤالی؟!

گفتم: البته سؤالم شاید عجیب باشد. و چه بسا اگر آن را در نشریه‌تان منعکس کنید، موجب اعتراض خوانندگان شما شود. به همین خاطر، اندکی از بابت مطرح کردن آن نگرانم.

گفت: ما تلاش کرده‌ایم که یک فضای آزاداندیشی و گفت و گوی علمی در نشریه مان فراهم کنیم.

و مخاطب ما هم خود به این فضا عادت دارد.

به همین دلیل نظرات مختلف را می خوانند و خوشبختانه تاکنون هم هیچ برخورد غیرمنطقی از آنها ندیده‌ایم.

پس شما از بابت طرح سؤال‌تان نگران نباشید.

گفتم: اصلاً به نظر شما چرا در کشور مسؤولان از طریق انتخابات، برگزیده می‌شوند؟!

گفت: یعنی شما می فرمایید که به نظام پادشاهی و حکومت استبدادی که در گذشته داشته‌ایم برگردیم؟!

گفتم: به نظرم نگاه شما به تاریخ گذشته ما قدری مخدوش است.

مثلاً تا جایی که بنده اطلاع دارم، همه پادشاهان ایران در دوهزار و پانصد سال گذشته، انسان‌های مستبد و فاسدی نبوده‌اند.

و حکومت غیردموکراتیک، لزوماً به استبداد منجر نمی‌شود.

مثلاً نام کوروش هخامنشی که اکنون به نزد جهانیان آشناست، و منشور عدل و انصاف او، مایه مباهات ماست، به هیچ وجه استبدادی نبوده.

اما در عین حال می‌دانیم که کوروش، با دموکراسی و انتخابات به قدرت نرسید.

این یعنی اینکه می‌توان بدون دموکراسی هم، زمامداران عادلی بر ما حکومت کنند.

گفت: البته کوروش هخامنشی، برای همه ما ایرانیان مایه افتخار است.

اما باید بپذیریم که الان دیگر نمی ‌شود به مدل‌های حکومتی گذشته بازگشت.

در زمانه ما، مردم‌سالاری، جایگزین حکومت‌های فردی شده.

و در طول زمان، با رشد عقلی بشر، به تدریج مدل‌های حکومتی بهتر مانند دموکراسی، به وجود آمده‌اند.

گفتم: ولی فرمایش شما، کمی عجیب است!

گفت: چرا عجیب است؟!

گفتم: ببینید تا جایی که سواد اندک بنده به من کمک می‌کند، سابقه حکومت دموکراتیک و مردسالاری به 2500 سال  پیش بازمی‌گردد.

دموکراسی، اولین بار در آتن و در یونان 2500 سال گذشته، به عنوان روش حکومتی انتخاب شد.

و مردم سالاری به هیچ وجه یک مدل حکومتی جدید نیست.

و به همین دلیل سخن شما کمی برایم عجیب بود.

اگر واقعاً کهنه بودن یک روش، موجب می‌شود که آن روش را کنار بگذاریم، خب دموکراسی نیز بسیار کهنه است.

و از طرف دیگر به نظر می‌رسد که باید به جای کهنه و یا نو بودن روش‌ها، ببینیم که چقدر این روش‌ها و نظرات حق هستند.

و نه این که بخواهیم گذشت زمان را معیار قضاوت قرار  دهیم.

گفت: ببینید دموکراسی به این دلیل از پادشاهی بهتر است، که معایبش کمتر است.

و دست کم الان این بهترین مدلی است که در دنیای امروز وجود دارد.

مگر این که شما مدل بهتری سراغ داشته باشید.

یا معتقد باشید که به روش پادشاهی برگردیم.

گفتم: بنده به هیچ وجه طرفدار روش پادشاهی نیستم.

و خود هم مدلی بهتر از دموکراسی سراغ ندارم.

و به همین دلیل معتقدم فعلاً باید همین ساز و کار دموکراسی را ادامه داد.

اما وقتی به دموکراسی فکر می‌کنم دچار حیرت می‌شوم!

گفت: چرا؟!

گفتم: ما در زمینه مسأله‌ای مانند مانند درمان یک سرماخوردگی ساده، که اهمیتی شان به مراتب کمتر از اداره کشور است، نمی رویم از مردم محل‌مان رأی گیری کنیم.

اما نمی‌دانم چرا در مسأله مانند ریاست جمهوری، می‌آییم و همه مردم را جمع می کنیم و می گوییم نظر بدهید که چه کسی رییس باشد.

البته معتقدم در وضع کنونی چاره دیگری نداریم و باید همین روش موجود را ادامه بدهیم.

اما نباید تصور کنیم که دموکراسی خیلی روش است.

گفت: یعنی شما مخالف نقش مردم در اداره جامعه هستید؟!

گفتم: به هیچ وجه.

حکومت، ذاتاً برای تأمین مصالح مردم است.

و به همین دلیل خیلی مضحک خواهد بود که یک حکومت که ادعای تأمین مصالح مردم را دارد بخواهد به نظر مردم کاملاً بی‌اعتنا باشد.

این مطلب چه بسا بدیهی باشد که پذیرش عمومی، شرط تشکیل هر حکومتی است.

اما عرض بنده این است که تنها راه انعکاس این پذیرش عمومی و توجه به نظر مردم، انتخابات نیست.

البته همان طور که عرض کردم، خود روش جایگزینی ندارم.

و اصلاً معتقدم برای پیداکردن روش‌های بهتر باید بنشینم و با یکدیگر هم فکری کنیم.

و چه بسا یکی از بهترین نقاط برای این همفکری، دانشگاه‌هایمان باشد.

گفت: ولی ممکن است خوانندگان نشریه ما با شنیدن سخنان‌تان، فکر کنند شما چون از نتیجه انتخابات اخیر ایران ناراضی هستید، و احتمالاً فردی که دلتان می خواسته رأی نیاورده، تازه یادتان افتاده که دموکراسی اشکالاتی دارد!

گفتم: متأسفانه یکی از مشکلاتی که در کشور ما وجود دارد این است که هر بحثی به شکل اتوماتیک و خودکار سیاسی تفسیر می شود!

اگر «دموکراسی» را نقد کنیم، می‌گویند با رییس جمهور محترم مخالف است!

اگر «بیداری اسلامی» را  نقد کنیم و بگوییم شورش‌های عربی، نه بیداری است و نه اسلامی، می‌گویند با مقام معظم رهبری به مخالف برخاسته!!

اگر فلان موضوع را نپذیری می گویند با رییس مجلس مشکل دارد!

و اگر بهمان موضوع را نقد کنی، سروکارت ممکن است با رییس قوه قضاییه بیافتد.

این موضوع که در کشور ما همه چیز سیاسی تفسیر می شود و فضای جامعه ما به شدت سیاست زده است، یکی از بزرگترین موانعی است که اجازه تفکر را از ما می گیرد.

زیرا در این فضا طرح مباحث  فکری، بسیار سخت خواهد بود.

گفت: خب گذشته از این بحث‌های کلی در مورد انتخابات و دموکراسی، نظر شما در مورد انتخابات اخیر ریاست جمهوری چه بود؟!

گفتم: این انتخابات از جهات مختلف، قابل بررسی است.

و اصولاً حوادث و پدیدار‌های جهان ما یک بعدی نیستند.

که بشود آنها را فقط از یک زاویه تحلیل و بررسی کرد.

بنده هم تنها به یک بعد آن اشاره می‌کنم.

اما قبل از آن و برای تبیین بهتر مطلب، شاید بد نباشد این انتخابات را با انتخابات های گذشته در ایران مقایسه کنیم.

در انتخابات سال هفتاد و شش، پیروزی آقای خاتمی یک پیروزی معنادار بود.

زیرا به دلیل فضای فکری که آقای خاتمی مطرح کرد، مردم ایشان را انتخاب کردند.

در حقیقت مردم در سال هفتاد و شش یک راه جدید را طلب می‌کردند و احساس می کردند که آقای خاتمی می‌تواند این راه جدید را آغاز کند.

و ایشان هم حقیقتاً با طرح شعارهایی نظیر قانون گرایی، جامعه مدنی و آزادی، منادی یک فضای جدید بودند.

و آرمان آزادی، مهم ترین هدف آقای خاتمی و جناح ایشان بود.

و در  سال هشتاد و چهار آقای احمدی نژاد که با شعار عدالت به صحنه آمده بود، انتخاب شد.

اما فرد پیروز در انتخابات سال نود و دو یعنی رییس جمهور محترم آقای روحانی، با یک شعار متمایز و مشخص پیروز نشد.

و حتی مقوله «اعتدال» که از جانب ایشان مطرح می‌شد، گرچه یک به عنوان یک روش در عرصه سیاسی بامعنا و شناخته شده است،  اما به عنوان یک مکتب و نحله فکری شناخته نمی شد و نمی‌شود.

در حقیقت به نظر می‌رسد تا قبل از سال نود و دو، انتخابات در ایران معمولاً به صحنه‌ی زد و خورد میان دو جناح مبدل می‌شد.

این دو جناح با یکدیگر در مسائل مختلف تفاوت جدی داشته و دارند.

چنان که ما اوج این اختلاف را در انتخابات سال هشتاد و هشت دیدیم.

تا حدی که حدود شش ماه، فضای کشور ملتهب و به شدت متأثر از فضای انتخابات بود.

اما وقتی به انتخابات نود و دو دقت می‌کنیم، می بینیم جز آقای جلیلی و آقای عارف، غلبه ایدئولوژی در سایر کاندیداها کمتر است.

و عمدتاً شعارها پیرامون اصلاح وضعیت اقتصادی بود.

حتی تفاوت نگاه‌ها در سیاست خارجی هم بیشتر به خاطر این بود که افراد می‌خواستند با استفاده از سیاست خارجی، وضع اقتصاد را بهبود ببخشند.

مثلاً آقای روحانی، راه این اصلاح وضع اقتصادی را گفت و گو با غرب می دانست.

و دیگرانی مانند آقای جلیلی و یا حداد عادل، معتقد بودند که مقاومت رمز پیشرفت است.

و طبیعی است که مردم نیز چون یک بار عملکرد جناح اسلام‌گرا وشکست آنها را در عرصه اقتصاد دیده بودند، این بار به جناح مقابل رأی دادند.

و توجه داریم که آقای روحانی شاید از نظر تشکیلات سیاسی عضو جامعه روحانیت و جناح راست باشد، اما مردم ایشان را نماینده جناح چپ تلقی می کردند و به ایشان رأی دادند.

ما وقتی به ظاهر امر نگاه می‌کنیم می‌بینم که جناح چپ پیروز این انتخابات بود.

اما وقتی قدری به باطن حوادث نگاه می‌کنیم، می‌بنیم که مردم در این انتخابات، کمتر به دعواهای فکری توجه نداشتند.

و عمده دغدغه‌شان مسأله معیشت بود.

در حالی که مثلاً در سال هشتاد و هشت که اولویت مردم مسائل اقتصادی نبود.

بلکه آن چه موجب اختلاف آراء می‌شد، طرز فکر متفاوت دو جناح بود

در حقیقت فضای سیاسی ایران، به یک معنا دارد از فضای دعواهای ایدئولوژیک دور می شود.

به همین دلیل در ظاهر پیروز انتخابات، جناح چپ بود.

اما در باطن هر دو جناج بازنده انتخابات بودند.

زیرا اکنون مردم تقویت زندگی مادی و بهبود زندگی هرروزی، را مهم و ارزشمند تلقی می‌کنند.

و مهم ترین مشکل زندگی‌شان را مسائل مادی می‌دانند.

و این برای دو جناح ما که اساساً‌ هویت خود را با ایدئولوژی و نزاع های ایدئولوژیک تعریف کرده‌اند، یک زنگ خطر است.

البته عرض کردم که نباید انتظار داشت که حکومت ها بتوانند با اقدامات سیاسی، همه مشکلات را حل کنند.

چون همان طور که اشاره کردم، سیاست برد محدودی دارد.

اما این مسأله که مردم زندگی خود را در معیشت و مسائل مادی، خلاصه کنند، یک اتفاق مهم و نگران کننده است.

در حالی که در انتخابات‌های گذشته لااقل، مردم برای مسائلی علاوه بر مسائل مادی، موضوعات دیگری هم مهم بود.

نه اینکه مردم از انتخابات صرفاً انتظار بهبود معیشت داشته باشند.

این که مردم اکنون عمدتاً به ساحت معیشت بها می‌دهند، از یک طرف نشان می دهد که مردم از دعواهای سیاسی خسته شده‌اند.

ولی در عین حال این خستگی از سیاست باعث نشده که به فکر راهی ورای سیاست و راه‌حلی فراتر از سیاست باشند.

بلکه ترجیح می‌دهند حتی از دعواهای سیاسی گذشته هم دست کشیده و فقط  به عالم ماده و زندگی مادی چشم بدوزند.

یعنی به جای بالاتر رفتن و تعالی یافتن نگاه‌ها از سیاست، چشم‌ها بیشتر به پایین و مسائل مادی معطوف شده.

گفت: شاید خوانندگان ما با نظر شما موافق نباشند. مثلاً بگویند وقتی وضعیت معیشت مردم بحرانی است،  توجه به مسائل فکری، انتظار زیادی است.

مثلاً در دانشگاه خود ما هم به خاطر مسائل صنفی و اخیراً آموزشی و بالارفتن جدی هزینه زندگی دانشجویی، انگیزه فعالیت‌های دانشجویی کم شده.

و جامعه هم مثل دانشگاه است، و وقتی شکم‌ها خالی است، نباید انتظار داشت که مردم بتوانند به مسائل مهم تر فکر کنند.

و این صحبت شما شاید خیلی درست نیست.

گفتم: من نگفتم مسائل مادی مهم نیست.

خصوصاً که خود من هم در این جامعه مشغول زندگی هستم و می‌بینم که واقعاً هزینه‌های زندگی به صورت یک تابع نمایی! در حال رشد است.

اما فکر می‌کنم که معیشت فقط یک جنبه از زندگی انسان است.

و هدف از تأمین معیشت، باید بهبود زندگی باشد.

و نه این که هدف زندگی، تأمین معیشت باشد!

و اگر بشر، حیاتش را فقط در کسب معیشت خلاصه کند، زندگی‌اش از هم فرومی‌پاشد.

زیرا زندگی برای کسب معیشت، یک زندگی فاقد معناست.

این بی معنا شدن زندگی یک خطر بزرگ است زندگی جامعه ما را تهدید می‌کند.

و مهمترین بحرانی که امروز زندگی ما را تهدید می‌کند، همین بحران بی‌معنایی است.

و جامعه ما در حال نزدیک شدن به یک زندگی فاقد معنا و تهی از هدف است.

و این انتخابات وقوع این بحران را به ما هشدار داده است.

 در زیست‌جهان بی‌معنا، تمام تلاش‌ها در زندگی برای زنده ماندن است.

و نباید تصور کنیم که این بحران معنا، صرفاً ناشی از بحران اقتصادی جامعه است.

زیرا می‌بینیم مثلاً در همین گرانی های اخیر دو قلم کالا قیمتشان افزایش سرسام آور پیداکرد.

کتاب و سیگار.

اما آمار مطالعه کم شد!

ولی مصرف سیگار نه تنها کم نشد که بیشتر هم شد!!

زیرا جامعه ما دیگر انگیزه و عزمی برای فکر کردن و یا کتاب خواندن ندارد.

فقدان عزم، را نباید به گردن مسائل مالی انداخت.

بلکه ریشه‌ این مسأله این است که نگاه به زندگی ما نگاه درستی نیست.

در مورد فعالیت‌های دانشجویی در دانشگاه ها که شما به آن اشاره نیز این مسأله جای انکار ندارد که انگیزه بچه‌ها کمتر شده.

و این موضوع دلایل متعددی دارد.

اما به نظرم نباید علت آن را دلمشغولی‌های مادی و فشار اقتصادی و مثلاً افزایش قیمت ژتون تلقی کنیم.

چون بالاخره نسل کنونی بچه‌های دانشجو، نسلی هستند که لپ‌تاپ‌های چند میلیونی و گوشی‌ها و تبلت‌های کم و بیش گران قیمت دارند.

این گونه نیست که بچه‌ها آن قدر در زیر فشار اقتصادی باشند که مجبور شوند بروند کار دانشجویی کنند.

و به دلیل کمبود وقت، فرصت مطالعه غیردرسی و یا فعالیت‌های دانشجویی نداشته باشند.

به همین دلیل حتی در مورد فضای دانشگاه هم صرفاً مسأله را اقتصادی تحلیل کنیم.

گذشته از این حرفها یک چیز دیگر در این انتخابات برای من بسیار جالب بود.

گفت: چه چیزی؟!

گفتم: ببینید ما باید بپذیریم که جناح اسلام‌گرا در این انتخابات بازنده شد.

و جناح دوم خرداد برنده نسبی انتخابات شد.

اما با یک تفاوت در آراء حدود هفت دهم درصد.

البته همان طور که اشاره کردم در باطن امر هر دو جناح بازنده انتخابات هستند.

اما با این حال دیدیم که جناح چپ که در سال 88 که تفاوت آراء حدود یازده میلیون رأی بازنده شده بود، ادعا کرد که در انتخابات تقلب شده.

بالاخره این یک تناقض است که چطور همان دولت و شورای نگهبان و همان ساختار سیاسی در انتخابات هشتاد و هشت توانسته یازده میلیون را جابجا کند، اما الان از این هفت دهم درصد چشم نمی‌پوشد.

و چرا کسی این  جرأت را داشته که یازده میلیون را جابجا کند، این بار این کار را نکند ؟!

پس معلوم است که سال هشتاد و هشت تقلبی رخ نداده بود

اما جناح دوم خرداد حاضر نبود شکست خود را بپذیرد

و برایم خیلی جالب است که دوم خردادی ها که طرفدار سرسخت دموکراسی هستند، به لوازم دموکراسی پایبند نیستند.

بلکه دموکراسی را فقط به شرط چاقو قبول می‌کنند و صندوق آراء را مشروط به بیرون آمدن کاندیدای مطلوب خود!!

و اگر مقاومت رهبر انقلاب اسلامی ایران و اصرار بر آن انتخابات کاملاً دموکراتیک نبود، اکنون ایران هم مانند مصر و شاید بدتر از آن مانند افغانستان و عراق و سوریه صحنه جنگ و خونریزی شده بود.

به نظر می‌رسد که عمده نزاع های دو جناح که در ظاهر رنگ و بوی فکری دارد، اما حقیقت امر چیزی دیگری است.

و باطن این نزاع‌های جناحی نه برای حقیقت و یا خدمت به مردم که در واقع برای کسب قدرت است.

در این فضا جناح راست، خیلی از اوقات اسلام را به حربه‌ای مبدل می‌کند که به قدرت سیاسی برسد.

 و متقابلاً جناح چپ هم آزادی و دموکراسی را چماقی می‌کند که به سر طرف مقابل خود بکوبد تا از این راه به مناصب سیاسی دست بیابند!

می‌توان این دعواها، را دعواهای ایدئولوژی نامید.

زیرا ایدئولوژی مجموعه ای از باورها و ایده هایی هستند که هدف آنها کسب قدرت سیاسی است.

در حالی که تفکر به دنبال کشف حقیقت است.

و نه کسب قدرت.

اما متأسفانه ما عمدتاً ایدئولوژی‌ها مانند اسلام گرایی(جناح راست) لیبرالیزم و آزادانگاری(جناح چپ) و یا ... را تفکر می‌دانیم.

و طبیعی است که وقتی تفکر نباشد، سیاست و ایدئولوژی، و در نهایت زندگی هرروزی و مادی، بر تمام وجود فرد و جامعه غلبه ‌کند.

و این انتخابات این تذکر را به ما داد.

اما چه بسیار است عبرت و چه کم است عبرت گیرنده!

گفت: خب آقای دهقانی! حالا انشاء ا.. مقاله‌تان کی را برای ما ارسال می کنید؟!

گفتم: مقاله؟! کدام مقاله!؟

بوق بوق بوق

بوق ممتد اشغال!

ارتباط تلفنی ما قطع شد.

اما هر چقدر فکر کردم یادم نیامد که از کدام مقاله حرف می‌زد!

بعد التحریر:

1- «الحمدلله که رفتیم ژنو و با نرمش قهرمانانه مشت محمکی به دهان استکبار جهانی هم زدیم و از این آمریکای لامصب کلی امتیاز گرفتیم!»

هر قدر می‌خواهم مسخره نکنم، انگار نمی شود.

گویی مسخرگی در خود واقعیت است.

به نظر می‌رسد این که در ژنو چه اتفاقی اتفاق افتاده و عملکرد دستگاه دیپلماسی چه بوده مهم است.

اما انعکاس بیمارگونه ای که از این حادثه  در رسانه ها- خصوصاً تلویزیون-  ارائه شد، خیلی مهم‌تر بود!

یادم به سخن ژان بودریار افتاد که می‌گفت رسانه ها، واقعیت را می‌سازند.

و در اثنای جنگ اول خلیج فارس یک مقاله نوشت که خیلی بحث و مناقشه حول آن شکل گرفت.

و ادعا کرده بود که جنگ خلیج فارس اصلا رخ نداده!

بلکه همه آن چه که می‌بینیم تصویر سازی شبکه های تلوزیونی است!!

البته ما غربزده ها، حالا حالا باید برویم و رسانه را بشناسیم.

شاید وقتی شناختیم، قدری بتوانیم درش تصرف هم بکنیم!(شاید!!)

2- صدا و سیما یک شبکه شاد و مفرح راه انداخته است.

شبکه نسیم!

اگر رسیدید  را ببینید.

و انصافاً هم در این بحبوحه مشکلات اقتصادی، وجود چنین شبکه ای لازم است.

و مهم تر این که اگر خنده نباشد، ما چگونه درد و رنج زندگی در این جهان بی معنا را تحمل کنیم؟!

هر وقت غصه بر شما غلبه کرد، 4 بار-فقط 4 بار- پشت سر هم بگویید:

‌« افسر ارشد ارتش اتریش!»

ما که نتوانستیم!

3- در کشور ما که دین جزء سنت های ماست، همه حوادث دینی تفسیر می‌شود.

و این هم خوب است و هم بد است.

خوبی اش که واضح است.

بدی اش این است که باید ترسید مبادا خود دین فراموش شود.

مثلاً‌ وقتی می‌خواهیم با آمریکا صلح کنیم می‌گوییم پیامبر هم با ابوسفیان و حسن هم با معاویه صلح کرد- و مگر نکردند؟!-

وقتی می‌خواهیم با محمدرضا در بیافتیم، یاد مان می‌افتد که اباعبدالله هم با یزید جنگید - و مگر نجنگید؟!-

در چنین فضایی برایم عجیب نیست اگر بشنوم که رهبر انقلاب اسلامی ایران پست معاونت اولی باراک اوباما را پذیرفته است!!

و مگر امام رضا نیز ولایت عهدی مأمون را نپذیرفتند؟!

خلاصه برای هر کاری، یک مصداق از سنت دینی داریم.

به قول یکی از دوستان، این صحابه بزرگ ایدئولوژی! برای هر کاری که در جهوری اسلامی می‌شود، یک توجیه مناسب دارند!!

4- زیاد حرف زدم.

پست بعدی یک ماه بعد.

البته اگر زنده بودیم.

یا علی و بچه‌هاش

  • ۹۲/۱۰/۰۲
  • صادق دهقانی

انتخابات

ایدئولوژی

سیاست

معنا

نظرات  (۱۹)

  • سید محمد
  • سلام برادر
    در این مقاله بیشتر از آنکه به عنوانش بپردازی به حواشی و نقد دموکراسی پرداخته بودی.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام سید جان

    اشکالت وارد است

    علتش هم این بود که اول مقاله را نوشتم بعد دنبال تیتر برایش می‌گشتم!

    در مورد بحثی هم که فرمودی به نظر می‌رسد که این تحولات از خیلی زودتر آغاز شده بود و در این انتخابات خودش را نشان داد

    البته این مسأله قابل اعتناست که اساساً در عصر تجدد و پساتجدد، سیر تحولات بسی بیشتر از عصر جوامع سنتی است
  • سید محمد
  • در ضمن برادر
    چگونه است که این تغییرات شگرف فقط ظرف 4 سال رخ داده؟ به نظر من تحریم ها و فشار مصرف محصولات متنوع بین المللی دغدغه اصلی مردم را به مسائل اقتصادی تبدیل کرده است و نگاه ها را از مسائل انتزاعی به مسائل واقعی چرخانده است. البته همیشه و همیشه در همه انتخابات اقتصاد دغدغه و خواست بوده اما اکنون به نظر می رسد با توجه به مطالبی که عرض کردم پررنگ تر شده است. والا انتخابات هیچ نقشی در این تغییر نگرش نداشته است و روحانی میوه ی تحریم های ظالمانه بین المللی علیه ایران را چید.
    رئیس لابی یهود در نامه ای مکتوب به اوباما نوشت:

    بسمه تعالی 

    جناب آقای پرزیدنت اوباما، ریاست محترم ایالات متحده آمریکا

    با سلام و تحیت

    انتصاب جناب آقای آیت الله سید علی خامنه ای به معاونت رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است.
    لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد. 

    1/1/2014



    رسانه های ایرانی اذعان دارند که این نامه از طریق پیک مخصوص رئیس لابی و رئیس جمهور ارسال نشده و احتمالا وندی شرمن آن را از لابی دزدیده و در رسانه ها منتشر کرده است.

    احتمالا با عزل سید علی خامنه ای، وی دوباره رهبر جمهوری اسلامی م شود!!!
    پاسخ:
    دهقانی:

    این چیزا رو می‌نویسی میان می‌گیرن می‌برنتا!!

    از ما گفتن بود!

    ولی خداییش خیلی خندیدم
  • مجمد رجبی
  • سلام
    به نظر من این انتخابات پایان ایدیولوژی نبود
    بلکه غلبه یک ایدیولوژی بود که طبق آن فقط معیشت مهم است و ملاک حقانیت کارآمدی است.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام سخن تان قابل تأمل است
  • غریب آشنا
  • سلام هم ولایتی
    ما هم با دوستان در موسسه کلی خندیدیم
    افسر ارشد ارتش ارتیش را می گویم
    اما یکی از دوستان چیز بهتری گفت : گاز دوغ دار دوغ گاز دار ؛ که خیلی خنده دار تره البته هیچی شیش سیخ جیگر سیخی شیش هزار نمیشه
    یا سرعتیش سیخ شیخ جیگر خیسی شش هزار( فتامل!! )

    و اما بعد
    1- من حکومت غیر مردمی را به خاطر اینکه موروثی است یا به زور آمده اند بر سر کار رد نمی کنم
    البته عقیده دارم که خدا نمی خواهد مردم را به زور بهشت ببرد سنت خدا این نیست ولی این هیچ ربطی به آزادی یا اینکه مردم باید یا اصلا می توانند حاکمان خودشان را تعیین کنند نداردکه من بنظرم مردم نمی توانند
    2- دموکراسی هم حکومت استبدادی پولداران اه برای همین در غرب که پولدار درست و حسابی داریم دموکراسی خوب جواب می ده 
    این حرف پیرمردها هم بدی نیست: امام  (خمینی) خوبه ولی مملکت شاه می خواد
    حرف سوم رو می زنم بعد دوم را ادامه می دهم
    3- این جمله رو قبول ندارم:"حتی مقوله «اعتدال» که از جانب ایشان مطرح می‌شد، گرچه یک به عنوان یک روش در عرصه سیاسی بامعنا و شناخته شده است،  اما به عنوان یک مکتب و نحله فکری شناخته نمی شد و نمی‌شود."
    جسارت کردی به یک گروه سیاسی  یک جک هست که میگه به آخوند مسجدی که فقط احکام می گفت مردم بهش گفتند حرف سیاسی بزن
    فردا اومد و گفت احکام غسل : اول راست رو میشورید بعد چپ رو می شورید کارگزاران هم وسطه با هر دو طرف شوسته می شه
    اعتدال گرایی یعنی نه راست نه چپ پس کجا؟درسته راست و چپ صفت مکان نیست خوب که می بینی اینها راست های چپ کرده یا همان چپ های راست کرده اند
    البته همان طور که از معنای کارگزاران می توان فهمید این گروه آلت نظام اند و تعبیر غسل تعبیر بجا و دقیقی بوده است
    ادامه 2- عقیده اعتدال گرایان این است که دموکراسی بدون پولدار نمیشه و این عقیده صحیحی است ما اگر می خواهیم به دموکراسی برسیم باید پولدار داشته باشیم که در حاکمان ما باشند و این سیره اعتدال گرایان سیره صحیحی است

    و در آخر
    خیلی حال کردم از قصه ولایت عهدی جالب بود
     



    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام هادی جان

    بین مقام ذات و مقام وقوع دموکراسی باید فک قائل شد.

    این مطالبی که گفتی در مقام وقوع وجود دارد

    ولی جزء‌ ذات یا لوازم ذات دموکراسی نیست

    در مورد اعتدال گرایی هم قصه به همین صورت است.

    این تز در عرصه سیاسی،‌ در مقام ذات و نه وقوع، اقتضای ایدئولوژی های مرسوم را ندارد

    ذات اعتدال گرایی با ولایت تکنیک و تکنوکراسی و اصالت صلاح عملی و پراگماتیسم همزاد است

    و به همین دلیل است که کارگزاران به عنوان یک حزب سیاسی کاملاً‌ تکنوکرات شناخته می شوند

    هرچند که در مقام وقوع چپ هایی هستند که راست شده اند

    یا راست هایی که نقش جناح چپ را ایفا می کنند
    اما وقوعاً با اشرافی گری، پراگماتیسم و فرصت طلبی و تکنوکراسی
  • احسان قدیمی
  • سلام

    نکته دیگری که در رابطه با بحران فقدان معنا در انتخابات 92می توان بیان کرد؛ ترادف پیشرفت با رفاه است. در این انتخابات علاوه بر اینکه دیگر ایدئولوژی ها نقش پررنگی نداشتند تقریبا همه کاندیداها پیشرفت را در رسیدن به رفاه مادی می دانستند و هر کدام نسخه ای برای آن می پیچید. یکی مقاومت را رمز پیشرفت می دانست دیگری تعامل با کشورهای دیگر را, دیگری تکنوکراتی را و...

    همه راه رسیدن به پیشرفت را در افزایش ارزش پول ملی , کاهش تحریم ها یا اثرات آن, کاهش تورم , کاهش بیکاری  و بهبود معیشتی مردم  می دیدند و حرف جدی ای حتی در خصوص پیشرفتهای علمی  وتکنولوژیک و فرهنگی و ... نبود یا اگربود خیلی سطحی وشعاری بود, خود این نشان میدهد که دیگر در کشور در حال حسرت ما هم(به نقل از شما) دیگر پیشرفت آن معنای قرن هیجده و نوزده اروپایی را ندارد و به رفاه  تغییر معنا داده است. به رفاه و تعیش و روزمرگی مبدل شده است.

    مترادف شدن پیشرفت با رفاه نمایانگر یاس از پیشرفت های علمی و عقلی است که قبلا همه در تکاپو وآرزوی آن بودند . اکنون با محقق نشدن آن و مایوس شدن ازآن ؛ پیشرفت را در رفاه و خورد و خواب بیشتر می دانند و تلاش می کنند برای رسیدن به رفاه (پیشرفت) بیشتر. مهمترین شاخصه برای پیشرفته بودن جامعه را در نرخ رفاه آن جامعه می دانند

    دیگر هیچ هدف متعالی ای برای زندگی نمی توان دید. هیچ کس برای هدفی عالی تلاش نمی کند و زحمت نمی کشد اکثرا به انسان هایی بی معنا مبدل شده اند که هدفشان گذران روزهاست البته با سعی برای گذران همراه با راحتی و رفاه بیشتر.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام

    این وجهی که شما بیان کردید هم وجود دارد

    ممنون از تذکری که برای تکمیل بحث دادید

    موفق باشید
  • احسان قدیمی
  • در ضمن غلط املایی هم کم نداشتی.

    شبکه تسنیم نه, نسیم !!!!!

     از بس سرت تو کتاباست اسم کتابارو به جای اسم شبکه ها می نویسی!.....

    پاسخ:
    دهقانی:

    ممنون از تذکرتان

    متن اصلاح شد
    هرچند رأى و نظر اکثریت مردم اکثراً بر حقّ منطبق نیست، امّا بهر تقدیر مردم یکى از سه رکن اساسى «عهد» ى هستند که باید به تثبیت «حقّ» و «استقرار حکومت عدل» و «خلافت حقه» بیانجامد. در روش سیاسى اسلام، این یک اصل است که حتى براى آنکه امام مفترض الطّاعه و معصوم و وصىّ بلافصلِ رسول خدا(ص) مسندِ خلافت ظاهرى را نیز صاحب شود، بیعت مردم ضرورى است. این نکته بسیار دقیقى است که هر کسى را توفیق ادراک آن حاصل نمى‏ شود، چرا که در نظر سطحى این دو رأى با یکدیگر قابل جمع نیست که از آن سو قرآن نظرش درباره اکثریت مردم آن باشد که گذشت و از اینسو، رأى قرآن درباره مردم اینچنین باشد:
    «وَ اِذِابْتَلى اِبْراهیمَ رَبُّهُ بکَلَماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرَّیتى قالَ لاینالُ عَهدِى الظّالِمینَ» (بقره / 124) - [بیاد آر هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى چند امتحان فرمود همه را بجاى آورد، خدا به او گفت: من ترا به پیشوایى خلق برگزینم. ابراهیم عرض کرد: این پیشوایى را به فرزندان من نیز عطا خواهى فرمود؟ فرمود: (آرى اگر شایسته باشند) که عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد رسید. ]بیان صریح این آیه مبارکه بر اینست که «عهد امامت» پیمانى است که جوانب و ارکان ثلاثه آن «اللَّه»، «امام» و «مردم» هستند. در خطاب قرآن به حضرت داوود علیه السّلام نیز همین معنا نهفته است:«یا داوُدُ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِى الأرضِ فاحْکُمْ بَینَ النّاسِ بِالحقّ» (ص / 26) - [اى داوود، ترا در روى زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حقّ حکم کنى‏].  مقاله ی رای اکثریت نوشته ی سید شهیدان اهل قلم
    پاسخ:
    دهقانی:

    اگر چه با این بند از بیانات شهید آوینی موافقم

    اما در مجموع مفاد کتاب «حکومت فرزانگان» را نمی پذیرم

    تبیین دلیلم را برای بحث انقلاب اسلامی و بسط مدرنیته می‌گذارم

    موفق باشید
  • غریب آشنا
  • سلام آقای دهقانی. من از اونهایی نیستم که بخوام گیر بدم و اتفاقا با دیدن فیلمی که راجع به پخش نشریه در طرح ولایت دانشگاه صنعتی گذاشتید ، بسیار شما رو تحسین کردم ، اما من شخصا اگه خبرنگار BBC بودم ، این گزارش شما رو صد در صد به عنوان یک سوژه ی عالی برای تخریب نظام استفاده می کردم. باور کنید راست می گم.
    الآن ضمن خوندن سوالات شرعی ام ، دیدم آقا فتوا دادن که ". هرگونه گفتار یا کردار و رفتارى که در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود شرعاً حرام مؤکد است.". به خاطر همین شاید از نظر شرعی این فیلم گذاشتنش مشکل داشته باشه.
    البته حالا سوالی که برای خودم هست اینه که خب هر انتقاد درون گفتمانی ما ممکنه موجب سوءاستفاده ی دشمن بشه ، یعنی انتقاد درون گفتمانی هم نکنیم ؟ ممنون اگر نظرتون رو بگید.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام

    در بیانات شما دو موضوع مطرح شده بود

    یکی این مصداق خاص یعنی فیلم وبلاگ

    و دیگری بحث به صورت عام

    و حقیر نمی دانم کدام یک را بایستی پاسخ بدهم

    اما بیان یک مطلب شاید راهگشا باشد

    و آن این که ظاهراً نسبتی که در بیان شما نسبت به رهبری مطرح است،‌غیر از نسبتی است که حقیر با رهبر برای خود متصور می دانم

    و به همین دلیل در این موارد رویه ای متفاوت از نظر ایشان در پیش گرفته ام

    اما این که نسبت حقیر چیست را اجازه بدهید این جا بیان نکنم

    چرا که نیازمند مقدماتی است که باید در پست ها بیان شود

    اجمال مطلب این است که تا نسبت ما و انقلاب اسلامی روشن نشود،‌ نسبت ما و نظرات رهبر انقلاب اسلامی ایران نیز مبهم خواهد بود

    موفق باشید
  • پلنگ ماندرانی
  • اقای غریب آشنا


    درست است که بعد از اون تیری که دو سه هفته پیش  به کمرم خورد، قطع نخاع شدم ولی هنوز هم می توانم خودم رو کشان کشان به کافی نت سوادکوه برسونم و وبلاگ دهقانی رو چک کنم. خدا پدر تکنولوژی رو بیامرزه این تایپ صوتی رو اختراع کرد و گرنه چطوری با پنجول هایی که از عصب فرمان نمی گیرند، تایپ می کردم؟


    دوست انسان من! آقای غریب آشنا! این نقد درون گفتمانی و تخریب نظام و کلا این ادبیات شما یک ادعای مضمری درونش هست:

    «شما با دهقانی در یک جبهه هستید و انقلاب اسلامی را خانواده خودتان می دانید که  نباید حرف هایش بیرون برود.»

    صرف نظر از این که این عقیده از دیدگاه متفکران بزرگی همچون ویتکنشتاین ( می دانید که ایشان تنها عضو خانواده اش بود که خودکشی نکرد  و تو چه دانی عظمت این کار یعنی خودکشی نکردن را !!! )  و برگسون و یا حتی عرفایی همچون هودرلین یا شوپنهاور، چقدر اعتقاد غلطی است، باید این تذکر را داد که ایشان ( یعنی صادق دهقانی ) نگاهشان فرای نیک و بد است!!

    یعنی برایشان مهم نیست که پلنگ مازندران نسلش منقرض می شود یا لایه اوزون خراب می شود، یا حتی برایش مسئله بسیار مهمی همچون لباس مجری برنامه توپ طلای فیفا، که یکی از نقاط عطف تاریخ در عرصه لباس مجریان برنامه های توپ طلای کنفدراسیون بین المللی فوتبال بود، برایش به هیچ وجه اهمیتی ندارد. حتی برای ایشان مهم نیست که خاله شادونه توانسته بچه دار شود!!! به هیچ وجه! اصلا به مخیله تان راه ندهید چنین تصوراتی را !

    او از ساحت نفسانی هجرت کرده است. و به ساحتی بالاتر سکنی گزیده است.

    گرچه تا بیاید و با حوری و پری و جن و ملک خو بگیرد کمی طول می کشد اما تجربه نشان داده گرچه وی اصالتا شیرازی!  است، اما سختکوشی یزدی ها را دارد!

    مخلص کلام اینکه همان طور که فلسفه نسبت به خدا  بلاشرط است، دهقانی نیز نسبت به جمهوری اسلامی بلاشرط است.

    پس خواهشا این شکارچی را در رودربایستی شرع و نظام و انقلاب قرار ندهید که ایشان بس قالتاق می باشد و در یک ضربه فتیله پیچ فقهی و اصولی شما را ضربه فنی خواهد کرد...

    از ما گفتن بود...


    راستی ضمن تشکر از آن دو عزیزی که بنده را مورد تفقد قرار داده بودند از مدیر وبلاگ می خواهم این نزدیکی بیش از حد زمان های کامنت این دو را مورد دقت قرار داده و در صورت یکسان بودن آی پی، وی را رسوا کند باشد که تسلای درد عدم افشای دانه درشت های اقتصادی باشد. مضاف بر اینکه بنده دوست دارم امار طرفدارانم واقعی باشد و به اصطلاح FAKE نباشد.


    مخلصیم صادق جون

    عرض ادب عرض سلام خدمت حضار محترم
    صادق جون کم مونده سلام علیکتم شبیه عبدالکریمی بشه. مطلبتو خوندم حال کردم اما انگار هیچ ازاده ی در تفکر یافت نتوان کرد مطالب وبلاگ با تاریخ قبل تر طاهرزادیسم   بیایم جلوتر داوریسم   والان هم عبدالکریمیسم  این یعنی دهقانی در دام ایدعولوژی یادمه خودت میگفتی یک متفکر هرگز زیر چتر فکری کسی نمیرود .هر کس ذیل یه نفر سلوک میکنه زیاد سخت نگیر یکی امام یکی اقا یکی طاهرزاده یکی عبدالکریمی یکی......
    یکی هم مثل تو هر روز با یکی
    بیا کمی هم زیر سوی نیک و بد باشیم و ارزشگذاری کنیم
    کدامین نگاه صحیح است؟
    چه کسی میتواند به سوال فوق پاسخ دهد.
    شاید مشکل از منه که این همه سوال دارم.وباید به چرایی چرایی بپردازم.
    یا علی و بچه هاش نوه و نتیجه هاش
    پاسخ:
    دهقانی:

    علیک سلام

    هیچ کس در این عالم را شایسته آن ندیده ام که تمام وجود خود را به او بسپارم

    به همین دلیل است که هر چند صباحی را با یکی می‌نشینیم و هر آن چه آموخته و یافته است را می شنوم

    و راه منزل دیگر را در پیش می گیرم


    و از قضا اولین بار که فرصت دیدار حضوری با دکتر فراهم شد به ایشان بی وفایی خود را به اساتید در مسائل فکری را بیان کردم

    در مورد لحن و لسان استاد عزیزم دکتر عبدالکریمی، باید گفت بیان ایشان را بسیار متواضعانه و بدون از تکبرهای علمی مرسوم یافته ام

    و این تواضع را نیز ناشی از نحوه تفکر پدیدارشناسانه ایشان می دانم

    یک پدیدارشناس حقیقی کمتر با لسان جزم اندیشانه سخن می گوید

    من مشکلی ندارم که گاه از ساحت فرای نیک و بد فرود آییم و ارزش گذاری کنیم

    اما مشروط به این که نخواهیم با معیار سیاست افراد و افکار را ارزش گذاری کنیم

    در کل زیاد بر ما سخت نگیر


  • پلنگ مازندران
  • آقای خدا !

    این عبارت شما « دهقانی هر روز با یکی » من رو متاسفانه یاد این شعر انداخت. با عرض معذرت از دهقانی جونم به خاطر تغییر جنسیت!

    دل بر این دهقانی شیرازی  « بیب » نبند
    کین عروسیست که در عقد بسی داماد است!

    خواستم بگویم « کین دومادی است که...»
    دیدم به لحاظ محتوایی دچار بن بست می شیم! آخر چهارتا دائمی و هزاران صیغه از ویژگی های بالقوه پدیدار « داماد » است.

    با شعرتم حال کردم! البته من فرای نیک و بد هستم!!!!!!!!!!
  • سعید ابراهیمی
  • السلام...
    کسانی مثل شما را که می بینم واقعا خوشحال و امید وار می شوم....
    اگه قابل دونستید یه سری هم به ما بزنید!
    یا حــــق.
    پاسخ:
    دهقانی:

    السلام و الرحمه

    ممنون از شما که حقیر را قابل دانستید و به ما سر زدید

    ان شاء الله اگر عمری باقی باشد، خدمت می رسیم

    موفق باشید
  • غریب آشنا
  • آفرین پلنگ مازندرانی . تو امید ما هستی. کارت درسته . عالی هستی. کاش بدونم کی هستی که خیلی با حالی. امید امید امید.
  • غریب آشنا
  • سلام. صاحب اولین کامنت "غریب آشنا " با بقیه کامنت ها دو نفر متفاوت هستن. من رو حساب شعر " تو از شهر غریب بی نشونی اومدی ، تو با اسب سفید مهربونی اومدی ، تو از دشتای دور و جاده های پرغبار ، برای هم صدایی هم زبونی اومدی ......غریب آشنا ، دوست دارم بیا ، بگیر دست منو ، تو اون دستات ،... چه خوبه سقفمون ، یکی باشه باهم ، بمونم منتظر، تا برگردی پیشم ...." ، غریب آشنا رو گذاشتم بعد دیدم إ إ إ یکی دیگه هم همین اسمو داره ........
  • محمد حسین تسخیری
  • سلام

    بدینوسیله هر گونه ارتباط خود را با کامنت نویس با نام مستعار « خدا » تکذیب می کنم.

    حاجی انصافا من اون آقاهه نیستم!

    نشون به اون نشون که من از وادی بت پرستی ( که نماد شرک است ) وارد وادی کفر ( انکار هر اله و الهه ای ) شدم. و به قولی ترقی معکوس کرده ام!!!!!

    و گرچه از این وضع نافرم به شدت رنچورم، اما راه برون رفتی هم نمی بینم. شاید تنها وجه مشترک من و « خدا »  همان جمله آخر باشد:

    یا علی و بچه هاش، نوه و نتیجه هاش

    تنها چیزی که برایم مانده همین است.
    آن هم به صورت نوری ضعیف که گاهی مرا از خودکشی باز می دارد.
    همین.


    احتمالا خوندی ولی اگه نخوندی یه سر به مصاحبه جدید عبدالکریمی با مجله سوره بندازی بد نیست.


    مخلص تمام رندان عالم هستیم. مخصوصا از نوع قالتاقشون!
    پاسخ:
    سلام

    آقا تسلیم

    اشتباه از ما بود

    اون مصاحبه رو هم خوندم

    جالب بود

    ما بیشتر

    حالا که همه دارن همدیگه رو تو کامنتا ماچ و بوسه میکنن پس همتون فدام بشین
    آقاتونم

    سلام بر تمام حمالای فکری عالم مخصوصا حاج صادق



    پاسخ:
    دهقانی:

    و علیک السلام

    در مورد این قسمت از نگاشته ی شما  : "بالاخره این یک تناقض است که چطور همان دولت و شورای نگهبان و همان ساختار سیاسی در انتخابات هشتاد و هشت توانسته یازده میلیون را جابجا کند، اما الان از این هفت دهم درصد چشم نمی‌پوشد.

    و چرا کسی این جرأت را داشته که یازده میلیون را جابجا کند، این بار این کار را نکند ؟!

    پس معلوم است که سال هشتاد و هشت تقلبی رخ نداده بود

    اما جناح دوم خرداد حاضر نبود شکست خود را بپذیرد

    و برایم خیلی جالب است که دوم خردادی ها که طرفدار سرسخت دموکراسی هستند، به لوازم دموکراسی پایبند نیستند.

    بلکه دموکراسی را فقط به شرط چاقو قبول می‌کنند و صندوق آراء را مشروط به بیرون آمدن کاندیدای مطلوب خود!!"

     

    این نظر در این وبلاگ که پر از نظرات اهل تفکر و اندیشه است مثل وصله ی ناجور می ماند . از شما بعید بود که با جوّ تبلیغاتی غالب حکومتی همراه شوید و همان حرفها را تکرار کنید . انتخابات 92 از نظر صحت و سلامت چه ربطی به انتخابات 88 دارد؟ اتفاقا اگر حکومتی سیاست باز و سیاسی کار ، در تمام انتخابات ها ( واژه ی " انتخابات ها" مانند واژه ی " اصلح تر" غلط مصطلح است خودم می دانم و نیاز به تذکر نیست) یه جور عمل کند جای تعجب دارد بلکه من هم اگر مانند این حضرات فکر می کردم چونان ایشان عمل می کردم یعنی در انتخابات پیش از 88 و در انتخابات پس از 88 پیش از آغاز اخذ رأی تأکید بر صیانت از رأی مردم می کردم (همچنان که آقایان چنین کردند) چون قرار نبود در آن انتخابات ها تقلبی صورت گیرد و احساس نیاز به آن نمی شد ، و در انتخابات 88 چنین تاکیدی نمی کردم (همچنان که آقایان چنان نکردند) زیرا در آن انتخابات گویا قرار بود برنامه ی متفاوتی پیاده شود ( و شد) . حکومت می توانست در انتخابات 92 بر سلامت انتخابات تأکید کند ( و کرد) تا این که به مدد تبلیغات وسیع ، عملکرد خود در آن انتخابات را به انتخابات پیشین تعمیم دهد (حال این که قابل تعمیم نبود) و چهره ی تخریب شده ی خود را بازسازی کرده و اعتماد از دست رفته را بازگرداند و بلکه چیزی هم طلبکار شود ...و اظهار دارد که "انتخابات 88 سالم بود" به چه دلیل؟ به دلیل این که انتخابات 92 سالم بود!! عجب استدلال شیرینی!

     از این ها گذشته اصلا می تواند انتخابات 92 هم سالم نبوده باشد و این پرده ی دیگری از بازی باشد ( عجب بد بینم من، مگه نه ؟) زیرا قرار است دولتی بیاید و در گیرودار اصلاح وضعیت " فرا اسفبار" هشت سال گذشته قربانی شود و برای مدتهای مدید وشاید برای همیشه از صحنه حذف گردد و در ضمن توانسته باشد اندکی هم که شده قطار را به ریل برگرداند و جاده را برای جناح مورد پسند درانتخابات آینده صاف نماید و این قربانی نباید "خودی" باشد.همان بهتر که با یک تیر چند نشان زده شود و حکومت چنین کرده و هنوز هم دارد متناوبا از این انتخابات خوشه چینی می کند . شما هم بهتر از بنده اینها را می دانستید ولی لذت می برید از این که با این جور نظرات جیغ مرا در آورید .... از تن دادن به دموکراسی هم اگر نمی گفتید بهتر بود . گفتیم تن می دهیم اما به " دموکراسی" نه به " ت ق ل ب" . وقتی بیش از حد در آبگوشت آب بریزید دیگر به آن آبگوشت گفته نمی شود ، بهتر است دور ریخته شده و غذا از نو پزیده شود.  پوزش.  



    (منبع: nistengari.blog.ir)

    پاسخ:
    دهقانی:

    دوست عزیز جناب آقا مرتضا

    ممنون از عنایت و لطفی که به حقیر داشتی

    واقعیت مطلب این است که نمی‌توانم ادعا کنم که از تأثیر رسانه‌های دیداری و شنیداری برکنار بوده و نگاهم به حوادث سال 88 کاملاً بی طرفانه و بدون پیش داوری است

    و به این جهت تحلیل خودم را تام و تمام نمی دانم

    اما عرض بنده بیش از آنکه ناظر به انکار موضوع تقلب می بود- که آن هم بود- ناظر به تذکر یک رفتار پارادوکسیکال در اعمال جناح دوم خرداد بود

    به این معنا که عرض بنده این بود که یا نظام در سال 88 در انتخابات تقلب کرده بود و یا نکرده
    - وقضیه از این دو حال خارج نیست-

    اگر نکرده بود، آن همه اعتراض برای چه بود؟!

    و یا اگر کرده بود و دوستان دوم خردادی هم از این موضوع آگاه بودند، چرا با این نظام متقلب، هم کاسه شدند و بازهم در انتخابات شرکت کردند و در مناظره تلوزیونی حاضر می‌شدند و با تمام وجود برای پیروزی تلاش می‌کردند؟!

    آیا ابلهانه نیست که وقتی می‌دانیم نظام ده پانزده میلیون رأی را جابجا کرده، باز هم این قمار را انجام بدهیم؟!

    یا نکند موضوع چیزی دیگر است؟!

    و رسیدن به قدرت این قدر اهمیت دارد که حتی می‌توان بر موضوع تقلب بزرگ- که اگر رخ داده باشد بزرگترین تقلب تاریخ است و اگر رخ نداده باشد بزرگترین دروغ تاریخ- را به کلی نادیده گرفت و باز هم در مسابقه کسب قدرت شرکت کرد؟!

    آیا این رفتار ها حاکی از آن نیست که دغدغه جناح دوم خرداد، نه حقیقت که رسیدن به قدرت است؟!

    موفق باشید

    البته حقیر در مورد حوادث سال 88 چند عرض دیگر نیز دارم که در پست بعدی آن ها را انشاء الله بیان خواهم کرد
    انقلاب اعتدالی؟
    پاسخ:
    شاید!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی