تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تکنولوژی، رفاه، قدرت، معنابخشی

دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۳۳ ب.ظ

ما امروز کمتر اهل پرسشیم.

زیرا غالباً همه مسائل را حل شده می‌دانیم.

و حتی اگر با پرسشی مواجه ‌شویم هم با اکتفا به پاسخ‌هایی دم دستی، پرسش‌ را به کنار می‌نهیم.

بدون آن که بخواهیم، خودمان را به زحمت بیاندازیم و در وادی اندیشه پا بگذاریم.

یکی از مواردی که ما کمتر پیرامون آن بحث کرده‌ایم، پرسش از ماهیت تکنولوژی است.

و غالباً به این پرسش مهم، پاسخ‌هایی دم‌دستی می‌دهیم.پاسخ‌هایی که در میان ما در زمره مشهورات هستند.

اما مسأله مهم این است که با تکیه بر مشهورات، نمی‌توان ماهیت اشیاء را شناخت.

اکنون اذهان و گوش‌های ما به شنیدن اخبار پیشرفت‌های تکنولوژیک و یا ضرورت توسعه آن، عادت کرده‌‌است.

ولی در مقابل اهمیت تکنولوژی را بدیهی و بی‌نیاز از بحث و تفکر می‌انگاریم.

و می‌پنداریم دیگر نیازی به تفکر در باب تکنولوژی نداریم.

اما جای این پرسش وجود دارد که حقیقتاً چرا ما کمتر پیرامون تکنولوژی فکر می‌کنیم؟!

و مگر چه خصوصیتی در تکنولوژی وجود دارد، که همه به عظمت آن معترف‌اند؟!

تا جایی که اهمیتش اکنون میان همه اعم از مؤمن و ملحد، مسیحی و مسلمان و زرد و سفید و سیاه، محل توافق است.

مشهورترین پاسخ در باب تکنولوژی این است که:

«تکنولوژی ابزاری است که برای بشر، رفاه به ارمغان آورده است».

اما وقتی در این پاسخ دقیق می‌شویم، می‌بینیم که در بطن آن، دو گزاره دیگر هم وجود دارد.

اولاً: کمال بشر را در رسیدن به «رفاه» و تأسیس یک بهشت بر روی زمین انگاشته‌است.

ثانیاً: به نحو ضمنی ادعا شده که بشر در گذشته، در «فلاکت» بسرمی‌برده و اکنون به کمک تکنولوژی بر این فلاکت، غلبه کرده.

پس این ادعا که تکنولوژی ابزاری برای رفاه ماست، تنها یک سخن در باب اهمیت تکنولوژی نیست.

بلکه با آن یک تلقی خاص از تاریخ، انسان و غایت و کمال زندگی او را ترسیم می‌شود.

اما از طرف دیگر این پرسش را هم باید مطرح کنیم که آیا حقیقتاً تکنولوژی برای‌مان «رفاه» فراهم کرده؟!

شاید بد نباشد با نیم نگاهی به زیست جهان خود، به این سؤال پاسخ دهیم.

اکنون لایه اوزون آسیبی جدی دیده و نمی‌تواند زمین را در برابر تشعشعات خورشیدی، محافظت کند.

دود ناشی از احتراق سوخت‌های فسیلی کارخانه‌ها و ماشین‌ها، هوای زمین را غیرقابل تنفس کرده.

آب‌ها به خاطر پساب‌های سمی صنعتی، روز به روز آلوده‌تر می‌شود.

و پسماندهای نیروگاه‌های اتمی، یک خطر جدی برای تمامی موجودات زنده شده.

و با تشعشعاتی که تا صدها سال ادامه خواهد داشت، انواع و اقسام سرطان‌ها و بیماری‌های لاعلاج و سقط جنین‌ها را موجب می‌شود.1

زمین در طول عمر خود، هیچ‌گاه چنین وضعیتی را به خود ندیده بود.

وضعیتی که بشر در کمتر جایی از زمین می‌تواند یک حیات سالم را تجربه کند.

و این وضعیت نتیجه، تکنولوژی است.

تکنولوژی تنها در مقام ظاهر «رفاه» ایجاد کرده‌است.

در حالی‌ که باطن این رفاه، همانا بحران و به خطر افتادن حیات ما و تمام بشریت است.

اما این تنها اثر تکنولوژی بر زندگی ما نیست.

و بشر حتی برای رسیدن به همین رفاه ظاهری و ظاهر رفاه، بهای زیادی پرداخته‌است.

امروز ما خوشحال و مسروریم که لباس‌ها‌ی‌مان با ماشین لباس‌شویی تمام اتوماتیک، شسته می‌شود.

و کولرهای گازی، هوای خانه‌های‌مان را مطبوع می‌کند.

و شهر خود را با تکنولوژی و «لامپ» روشن کرده‌ایم.

و مواردی از این دست.

اما خوب است که قبل از زدن کلید لامپ، چرخیدن ماشین لباس‌شویی و کولر، را نیز ببینیم.

برای ساخت لامپ به «تنگستن»، «شیشه»، «سیم» و از همه مهم‌تر خود «برق» نیاز است.

و ساخت همه آنها نیازمند زحمت و تلاش فراوان است.

باید معادن تنگستن و مس استخراج شوند.

سنگ معدن آنها به کارخانه برود و ذوب شود.

و برای انتقال برق از نیروگاه‌ها، «آلومینیوم» لازم است.

پس باید آلومینیوم نیز از اعماق زمین استخراج شده و مشابه همان فرآیندها بر روی آن صورت گیرد.

تولید برق نیازمند «ژنراتور» و مبدل حرکت به برق است.

و این کار روش‌های مختلفی دارد.

یک راه، ساختن «سد» برای انباشتن مقدار زیاد آب و استفاده از حرکت جریان آب برای تولید برق است.

و راه دیگر، احتراق سوخت‌های فسیلی مانند «نفت»، «گاز» و یا «ذغال سنگ» است.

با احتراق این سوخت‌ها، توربین‌ها به حرکت در می‌آیند و با حرکت آنها برق تولید می‌شود.

گاهی هم از «رآکتور اتمی» استفاده می‌شود.

رآکتورهایی که با تولید گرمای زیاد، آب را بخار می‌کنند و بخار آب با فشار خود توربین‌ها را می‌چرخاند.

اما برای ساختن «سد» نیز نیاز به «فولاد» و مقدار بسیار زیادی «سیمان» برای بتون‌ریزی‌ست.

و برای راه اندازی نیروگاه‌های فسیلی، باید نفت را کشف و آن را از اعماق زمین استخراج و در «پالایشگاه»ها تصفیه کرد.

برای ساخت پالایشگاه‌ها هم باید «لوله» ساخت.

پس به استخراج و فرآوری مقدار زیادی «آهن» نیاز است.

و برای ساخت نیروگاه اتمی، باید «اورانیوم» را از دل زمین استخراج کرد.

و برای غنی‌سازی آن باید «سانتریفیوژ»‌ ساخته شود.

سانترفیوژهایی که با سرعت‌هایی بسیار بالا می‌چرخند، باید مقاوم در برابر خوردگی و مستحکم باشند.

و طراحی لازم برای ساخت این سانترفیوژها بسیار دقیق و پیچیده است.

انجام این طراحی تنها از جانب مهندس‌ها امکانپذیر است.

مهندس‌ها باید ظرف چند سال، آموزش‌های لازم را در «دانشگاه»‌ها ببیند.

همچنین برای انجام محاسبات پیچیده در ساخت سانترفیوژها و سایر قطعات ضروری این چرخه، دیگر «چرتکه» کافی نیست.

بلکه به «کامپیوتر» نیاز است.

و برای ساخت کامپیوتر نیاز به مواد نیمه‌هادی داریم.

و ...

بشر برای رسیدن به ظاهر «رفاه»، تن به راه اندازی چرخه‌ای طولانی داده است.

چرخه‌ای که فراهم آوردن هر جزء آن، خود زحمات زیادی به بشر تحمیل کرده.

تا جایی که دیگر برای بشر آرامش و آسایش و رمقی باقی نمانده‌است.

ارسطو می‌گفت: «اگر ماکوها، خود می‌چرخیدند، بردگی ضرورت نداشت.»

و گویی امروز آرزوی این فیلسوف یونانی محقق شده.

و ماکوها، خود می‌چرخند.

اما هنوز بردگی از میان نرفته‌.

بلکه تنها شکل و صورت آن تغییر کرده.

و در حقیقت به وسیع‌ترین شکل آن رخ داده است.

زیرا اکنون تمام بشریت، برده تکنولوژی شده‌اند.

و نه این که تکنولوژی برای بشر رفاه، ایجاد کرده باشد.

اما اگر تکنولوژی بر خلاف توهم رایج «رفاه» را به بشر نداده، پس عظمت و وسعت امروز تکنولوژی ناشی از چیست؟!

حقیقت این است که میوه تکنولوژی بر خلاف آن چه می‌پنداریم، نه «رفاه» که «قدرت» است.

و تکنولوژی حاصل «اراده معطوف به رفاه» نبوده، که حاصل «اراده معطوف به قدرت» است.

و این ادعا، سخن فرانسیس بیکن را صدر تاریخ جدید در گوش ما یادآور می‌ شود که می‌گفت:

«دانش، قدرت است.»

اکنون تکنولوژی، قدرت «استیلاء» و «غلبه» و «تصرف» بر عالم و آدم را به بشر داده.

اکنون بشر به مدد تکنولوژی، می‌تواند تا ریزترین ابعاد اتم را با اراده و میل خود تغییر دهد.

و می‌تواند با ساختن بمب‌های اتمی، به قدرتی معادل قدرت خورشید برسد.2

حتی می‌تواند در سلول‌های انسانی نیز دست ببرد و آن را به دلخواه خود تغییر دهد.

و شاید در آینده منتظر ساختن ابرمردی باشد که نه می‌میرد و نه بیمار می‌شود.

و زمین را به ملکی تبدیل کند که هیچ گاه زوال نمی‌یابد.

و بتواند تا ابد و جاودانه شود روی زمین زندگی کند.

قدرت تکنولوژی این تصور را به بشر داده که می‌تواند سایر سیارات را نیز مقهور و مسَخَّر اراده خود کند.

و انسان نیز که خود را نیازمند به قدرت می‌بیند، به تکنولوژی رو کرد و آن را ساخت.

در حقیقت بشر برای رسیدن به این قدرت عظیم، نیازمند یک «معامله بزرگ» بود.

در این معامله بشر، «قدرت» را خرید.

 و به جای آن تمام طبیعت و آب و هوا و زمین و حتی خود را فروخت.

چنان که «فاوست»3 همین راه و رویه را در پیش گرفت.

«فاوست» روح خود را به شیطان فروخت، تا در مقابل قدرت شیطانی پیدا کند.

و امروز نیز بشر وجود خود را در قبال رسیدن به قدرت ناشی از تکنولوژی، معاوضه کرده‌است.

اما از سوی دیگر همین قدرت ناشی از تکنولوژی، روز بروز موجب تضعیف‌ بشر نیز خواهدشد.

زیرا مادامی که منشأ قدرت انسان، امری بیرون از دایره وجودش باشد، با قوی‌تر شدن آن ابزار، وابستگی‌‌اش نیز بدان بیشتر می‌شود.

و درست به دلیل همین وابستگی است که هر اندازه قدرت تکنولوژیک بشر بیشتر می‌شود و تکنولوژی «هراس‌انگیزتر» می‌نماید، بشر مجهز به تکنولوژی، خود «هراسناک‌تر» می‌شود.

هراس ناشی از رخداد کوچکترین خللی در نظام پیچیده تکنولوژیک.

زیرا هنگامی که بشر به بمب‌هایی با قدرت نابودی تمام زمین می‌رسد، همواره این ترس را نیز دارد که مبادا تمام خانمانش با فشار یک دکمه، نابود شود.

در جهان تکنولوژیک، کوچکترین خللی در جریان انتقال آب و برق و گاز به شهرهای بزرگ، چه بسا موجب مرگ میلیون‌ها نفر شود.

و یا خسارات جبران ناپذیر دیگری را موجب شود.3

در زمانه ما یک تلقی مشهور دیگر نیز نسبت به تکنولوژی وجود دارد.

مبتنی بر این تلقی، تکنولوژی امری «خنثی» انگاشته می‌شود.

مانند چاقویی که اگر در دست یک انسان مست باشد موجب قتل و نابودی انسان‌ها خواهدشد.

و اگر به دست یک جراح دلسوز و حاذق بیافتد، می‌تواند جان فردی را نجات دهد.

و تعیین جهت تکنولوژی، تنها به عهده کاربری است که آن را در اختیار گرفته.

اما در این تلقی مشهور، نیز ماهیت تکنولوژی در حجاب می‌رود.

و اگر می بینیم که گاه برخی خواص ما نیز در توافق با عوام، همین سخن مشهور را تکرار می‌کنند، نباید بر آنها خرده گرفت.

چرا که ماهیت تکنولوژی، به راحتی خود را بر ما منکشف نمی‌کند و هر قدر موضوع پژوهش و تفکر انسان، به او نزدیک‌تر باشد، شناخت آن دشوارتر است.

اما مسأله مهم این است که چرا امروز تکنولوژی، یک امر فاقد جهت و ابزار خنثی محسوب می‌شود؟!

شاید کسب قدرت به مدد تکنولوژی است که امروز بشر را به این توهم دچار کرده که می‌تواند حتی بر خود «تکنولوژی» غلبه کند و بپندارد که می تواند ماهیت تکنولوژی را به میل خود تغییر دهد!

غافل از این که اساس قدرت بشر کنونی، خود ناشی از تکنولوژی است!

و بشر تنها به دلیل ضعف خود به تکنولوژی و قدرت تکنولوژیک رو کرد.

و اگر بشر به ضعف خود متذکر نشده بود، دلیلی برای ساخت تکنولوژی نداشت.

و اکنون نباید انتظار داشت که همان بشرِ ضعیف، بتواند بر ساخته دست خویش غلبه کند.

البته اگر این بشر، به بشری که قدرت حقیقی داشته باشد مبدل شود، توان تصرف در تکنولوژی را نیز خواهد داشت.

اما مسأله این است که با تولد بشر جدید، اساساً معلوم نیست آیا باز هم تکنولوژی جدید ساخته خواهد شد؟!

بر خلاف پندار مشهور، تکنولوژی امری «خنثی» نیست، بلکه خود مولود تفسیر خاصی از عالم است.

در این تلقی، بشر قصد کرده است که عالم را به مثابه ماده و منبع خام برای کسب قدرت و انرژی بیانگارد.

و اکنون حتی رودخانه‌ها نیز در چشم ما تنها به چشم تعداد سدهایی که بر روی آن می‌توان بنا کرد، دیده می‌شود.

هر چند این تلقی به خودی خود بد نیست.

و چه بسا بشر برای گذران زندگی خود در عالم خاکی نیازمند این نحوه مواجهه با عالم باشد.

اما اگر بشر بخواهد طبیعت را فقط و فقط، ماده و منبع قدرت تلقی کند، دیگر نمی‌تواند مسکنی برای زندگی خویش در آن بنا کند.

چنان که یک کلبه روستایی مادامی که به چشم منزل و مسکن نگاه شود، جای آرامش بخشی برای زندگی اوست.

اما اگر کلبه صرفاً مجموعه‌ای از الوار که می توان با آتش حاصل از آن به گرما رسید، انگاشته شود، دیگر نمی‌تواند در آن کلبه سکنا گزید.

چنان که امروز بشر در سرتاسر این کره خاکی، احساس سکنا نمی‌کند.

زیرا بشر اکنون زمین را تنها به چشم معادنی می‌بیند که باید با تمام همِّ خود، تلاش و کوشش کند تا آنها را استحصال و به مصرف برساند.

با غلبه و بسط این نگاه، به مرور خود انسان‌ها نیز به چشم منبع انرژی و قدرت و ثروت نگریسته می‌شوند.

و همین نگاه موجب می‌شد که بشر مدرن، سایر اقوام جهان را در حکم ابزار و ماده برای کسب  قدرت و ثروت خویش بنگرد.

و به دنبال همین نگاه بود که سیاهان آفریقا بدست اروپاییان شکار و به شکل برده در کشتزارهای بزرگ قاره آمریکا به کار گرفته می‌شدند.

حتی استعمار کشورهای غیر متجدد، نیز زاییده همین تلقی است.

اما از طرف دیگر اکنون تکنولوژی صرفاً به بشر «قدرت» نمی‌دهد.

بلکه تکنولوژی و چرخه تولید و مصرف آن، «فلسفه حیات» و «هدف حیات زمینی بشر» را تأمین می‌کند.

اینک بشر تکنولوژی‌های پبشرفته‌تر می‌سازد و علوم جدیدتر کشف می‌کند، زیرا اگر اگر تکنولوژی تولید و در ادامه مصرف نکند، دیگر کار و رسالتی برای خود در عالم متصور نیست.

 و دیگر انگیزه‌ای برای ادامه کار و تلاش شبانه‌روزی ندارد.

در حقیقت به مرور، «اراده معطوف به قدرت» جای خود را در وجود بشر به «اراده معطوف به اراده» داده‌است.

امروز تکنولوژی، شأن معنابخشی به زندگی بشر امروز پیداکرده است.

و بشر بدون ابزارسازی هر چه  بیشتر و مصرف مداوم ابزارهای جدیدتر، حتی یک لحظه هم نمی تواند معنایی برای بیابد.

و این یکی از مهمترین جهات اهمیت تکنولوژی برای بشر امروز است.

این وابستگی اخیر به تکنولوژی، چه بسا خطرناک‌ترین اثر تکنولوژی در زندگی ما باشد.

خطری که تهدید آن شاید از تهدید بمب‌های اتمی نیز بیشتر است.

زیرا بمب اتم، تن و جسم انسان‌ها را نابود می‌کند.

 اما این وابستگی مضاعف به تکنولوژی، بنیان زندگی بشر را هدف می‌گیرد و زندگی او را از معنا تهی می‌کند.

اکنون حتی سخن گفتن از زندگی بدون تلویزیون و موبایل و لپ تاپ و ماشین و آیفون و ماشین لباسشویی و جاروبرقی چه بسا بسیار عجیب و حتی «تشویش‌برانگیز» باشد.

و شاید به دلیل همین «تشویش» ناشی از تصور زندگی بدون تکنولوژی است، که کمتر میل داریم پیرامون ماهیت تکنولوژی، بیاندیشیم.

اما تشویش‌برانگیز بودن تصور دنیای بدون تکنولوژی، به هیچ وجه مجوزی برای گریز از تفکر در باب ماهیت آن نیست.

بلکه به عکس، این تشویش‌برانگیزی، خود بهترین دلیل است که تکنولوژی، باید موضوع اندیشه واقع شود.

زیرا «اندیشه» و «تشویش»، به هم بسته‌اند.

تا جایی که ریشه این دو کلمه نیز یکی است، و از یک جا نشأت می‌گیرند5 و گویی هر گاه لفظ «اندیشه» را بر زبان می آوریم، قدری جان ما نیز دچار «تشویش» می شود.

در  حقیقت امر «اندیشه‌برانگیز»، همان امر «تشویش‌برانگیز» هست.

پس سؤال آغازین را تکرار می‌کنیم: «ماهیت تکنولوژی چیست؟!»

اما آیا قبل از طرح این پرسش، لازم نیست که ما اهل پرسش و اندیشه شده باشیم؟!

یا شاید می‌پنداریم هرگاه که اراده تفکر کنیم، حتماً می‌توانیم به تفکر بپردازیم؟!

یعنی کار تفکر نیز شبیه کار با تکنولوژی است که به محض زدن دکمه به دست ما، آغاز شود؟!

اما آیا بهتر نیست که قبل از تفکر در باب  تکنولوژی، قدری عادات و تلقی های تکنولوژیک را کنار نهیم؟!

پی نوشت:

1. این تصور که انرژی اتمی یک انرژی پاک است، صرفاً یک توهم و یک ادعای پوچ است. انرژی اتمی، آلوده ترین انرژی‌ای است که تاکنون به دست بشر کشف شده. اما این که چرا ما مسأله‌ای به این وضوح را متوجه نمی‌شویم، مطلبی است که باید جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

2. دولت ایالات متحده بعد از آزمایش بمب اتم در جنگ جهانی دوم، این خبر را برای مردم آمریکا مخابره کرد:

«هم اکنون بمبی بر روی شهر هیروشیما در ژاپن رها کردیم که قدرت خورشید در آن نهفته است. ما موفق به مهار انرژی عظیم عالم شده‌ایم».

3. Faust یا Fausts

4. چنان که در یک مورد، به دلیل اختلال در شبکه برق و نیروگاه‌های اتمی ایالات متحده، برق برخی ایالات این کشور تنها به مدت سه روز قطع شد. و به دلیل حمله مردم به فروشگاه‌ها و غارت مغازه‌ها که بواسطه قطع برق، دوربین‌های مدار بسته‌شان از کارافتاده بود خسارتی بالغ بر سی میلیارد دلار، به بار آمد.

5. «اندیشه» واژه‌ای فارسی و مأخوذ از «هَندَشیشن» در فارسی پهلوی است. «تشویش» کلمه‌ای عربی و در باب «تفعیل» و با حرف اصلی «ش، و، ش» است که در اصل «تهویش» بوده است.

متن منتشر شده در نشریه شذرات، دانشگاه صنعتی اصفهان، تابستان 92، با اندکی دخل و تصرف

نظرات  (۱۲)

سلام بیشتر از هرچیزی به یاد برنامه یادگاری از شبکه3می افتیم  مرد حسابی بحث ازماهیت تکنولوژی در کشورمابعدازغرق شدن بدون پیش ساخت در ان خنده اور است حتی همه متدینان هم دراستفاده ازتکنولوژی دیگرنیاز به استخاره ندارند امام علی علیه السلام میفرمایند فرزند زمان خویش باش پس استفاده ازتکنولوژی گناه نیست چگونه استفاده کردن در جهت بندگی خدا مهم است.
پاسخ:
 دهقانی:

سلام دوست عزیز

1- اصولاً چون صدر تاریخ تجدد ما ذیل تاریخ تجدد  غرب است، کل تاریخ تجدد  ما خود قابلیت این را دارد که در برنامه یادگاری آقای فروتن مورد توجه قرار بگیرد!


2- با شما موافقم که مصرف تکنولوژی نیازی به استخاره ندارد

زیرا در زمانه ما بشر عادت دارد همه چیز را بی محابا مصرف کند

و به همین دلیل کسی علاقه به فکر کردن در برابر کارهایی  که انجام می‌دهیم ندارد


3- فرمایش امیرمومنان حق است که فرزند زمانه خود باش.

اما معنای آن این است که زمانه خودت را  بشناس

و نه این تسلیم زمانه خود باش!

البته ما دیرزمانی است که عادت داریم دین و مأثر دینی  خود را در جهت توجیه رفتارها و عادات مدرن خود خرج کنیم

اما حال که قرار است مدرن زندگی کنیم، آیا بهتر نیست دست کم  دین را برای مقصود خود ذبح نکنیم و دین را مدرن تفسیر نکنیم؟!


4- از فرمایش شما این گونه بر می ‌آمد که تو گویی که بشر آن قدر قدرت دارد که می‌تواند همه چیز را در راه هدفی که دارد استفاده کند!

اگر واقعاً کار این قدر ساده است و تکنولوژی را می‌توان در هر راهی-اعم از بندگی و یا  عصیان- به کار برد، خب بیاییم و این قدرت خویش را این گونه بیازمایی و نشان بدهیم که تکنولوژی را به کلی از زندگی خود کنار نهیم!

هر وقت این قدرت را پیدا کردیم، مسلماً این قدرت را نیز خواهیم داشت که مسیر تکنولوژی را هم تعیین کنیم!

موفق باشید
سلام دوست عزیز سخنان معصومین بالاتر از آن است که ما بخواهیم برای توجیه غرق شدن خود در دنیای مدرن ازآنهامایه بگذاریم .درکنار سایت هسته ای نطنز که یکی از نمونه های مدرن تکنولوژی است ما هم مسجد داریم هم چند شهید گمنام دفن هستند.شهیدبزرگواراحمدی روشن ازکسانی بود که تمام قد وارد این تکنولوژی مدرن شد وبه فیض شهادت نائل شد.پس میبینیم که  در بالاترین درجه ازعلم وتکنولوژی میتوان قرار گرفت اما از بندگی خدا غافل نشد.شهیدچمران دردوره خود یکی از دونفر بود که دارای مدرک فیزیک پلاسما شداماعارفی شد که به تمام موقعیتهای بزرگی که درانتظار اوبود برای عمل به وظیفی دینی پشت پازد.شما اگر به چنین مدارک علمی دست یافتی انوقت بگوبیایید تکنولوژی رااز زندگی حذف کنیم .شما خودت ازتکنولوژی برای ارائه نظرات خود استفاده کرده ای پس چرا صحبت از حذف تکنولوژی از زندگی میکنید ایا این تناقض نیست.تعبیر شما ازسخن امیرالمومنین علیه السلام شناخت زمانه است این زمانه رابدون استفاده ازتکنولوژی میتوان شناخت ؟آیاباید برویم در جنگل یاغار زندگی کنیم تارنگ مدرنیته راهم نبینیم بعدادعاکنیم مااراده کردیم وتکنولوژی رادورزدیم؟پیامبر اکرم صل الله علیه واله فرمود اطلبوا العلم ولو باالصین به تعبیر جنابعالی شهید چمران باید باالاغ ویک قایق بادبانی باید به امریکا میرفت تاننگ استفاده ازتکنولوژی رابه خود نخرد.شمابه بافت تاریخی یزد مراجعه کنیدمیبینید سنت ومدرنیته چگونه باسازگاری کامل باهم جفت شده اند.درنهایت اینکه دوری از تکنولوژی وطرد ان از زندگی امروز یک سخن از روی عجز وناتوانی در برابر این پدیده بشری است وبر خلاف این سخن قران کریم که میفرماید :ماآسمان وزمین رامسخر شما قرار دادیم به نظرشما وسیله تسخیر آسمان وزمین دراین دوره آیا استفاده از این تکنولوژی هست یا خیر ؟
پاسخ:
دهقانی:

سلام به شما


1- نمی دانم کجای عرائض بنده موهم این معنا بوده که تصور فرمودید نظر بنده این است که باید تکنولوژی را اززندگی امروز حذف کرد؟!

اتفاقاً نظر حقیر دقیقاً خلاف این مطلب بود.

بنده عرض کردم ما فعال مایشاء نیستیم.

و ما نباید  فراموش کنیم که انسان هایی هستیم  با توانایی های  محدود

و ما  قدرت لایتناهی نداریم که بخواهیم با تکنولوژی  هرکاری بخواهیم انجام بدهیم

و نباید تصور کنیم می توانیم مسیر تکنولوژی را با اراده خود ترسیم کنیم

(آن  چنان که حضرت عالی تصور می‌فرمایید)

و نیز حتی  نباید بپنداریم که ما می‌توانیم  تکنولوژی را اززندگی خود حذف کنیم

به   همین دلیل خود نیز از لپ  تاپ و  موبایل و ...  در زندگی هرروزی  استفاده می کنم

توجه بفرمایید اصلاً  ساحت بحث حقیر ناظر  به وعاءعمل نبود

بلکه عرض حقیر تذکری در باب اثر تکنولوژی در زندگی و عالم ما بود

و نه این  که بخواهم  لزوماً از این تذکر بخواهم نتیجه عملی بگیرم

که  حال  شما بفرمایید که آیا باید به زندگی در غار بازگردیم و یا سوار الاغ شویم؟!

البته این پرسش شما نیز خود جای مداقه دارد، که چطور شما به این نتیجه رسیده اید، نبودن تکنولوژی  لزوماً به معنای زندگی در غار است؟!

آیا زندگی غیرتکنولوژیک و غیرغاروارانه! ممتنع است؟!

و اگر هست بنا به چه  دلیلی؟!

و اصلاً  این  پرسش هم  خود جدی است  که مگرغار  چه  عیبی  دارد که  حتی صحبت  از  زندگی  در  غار-که البته  بنده  بدان  دعوت نکردم-  به مثابه یک  جنایت  نابخشودنی و  شاید یک بلاهت! تلقی می‌ شود؟!

پرسش آغازین  متن  را مکرر می‌کنم،  که  این  تکنولوژی چیست که  عالم همه دیوانه اوست؟!

و چه چیز  موجب شده  که  تکنولوژی  و  زندگی  تکنولوژیک معیار  حقانیت و بطلان  و  آراء و نظرات  شود؟!


2- جمع دین و تکنولوژی اگر به  این سهولت  است   که  شما ترسیم کرده اید- که مثلاً سانتریفیوژ و مسجد در کنار هم در نطنز باشد-  پس می تواند مصداق های دیگری هم داشته  باشد

فی المثل می توانیم خانه فحشاء و دیسکو و بار و مشروب فروشی بنا کنیم و در کنار آن هم مسجد و کلیسا و کنیسه  بسازیم

و این گونه این وهم را تقویت کنیم که دین  با تجدد قابل جمع است!

و از قضا چنین امری در جهان کنونی تجربه نیز شده

و در کشورهای بندانگشتی خلیج فارس، خانه دین و خانه فحشاء در کنار یکدیگر  ساخته شده

اما مسأله مهم این است که صرف کنار هم گرفتن دو شیء، لزوماً به معنای موافقت و سازگاری  آن دو نیست.

و این تصور نابجا در باره جمع دین وتجدد، طبیعتاً خود را درمثال‌هایی که از دکتر چمران  و احمدی  روشن ذکر کردید، نیز نشان می دهد.

که بررسی آنها با  همان  مثالی  که پیشتر زدم، سهل خواهد شد


3- هنگامی که یک  فرهنگ مهاجم در جامعه‌ای  با فرهنگ متغایر بسط می‌یاید دست کم دو امکان - تأکید می‌کنم دست کم دو امکان و نه فقط همین دو امکان- ممکن است:

1-  فرهنگ مهاجم، باورها و  سنت قوم مقصد را به کلی امحاء و منهدم کند

2- حالت دیگر نیز ممکن است  و آن این  که  فرهنگ مهاجم، سنت جامعه مقصد را به کلی نابود نمی کند، اما با حفظ مواد سنت، صورت مدرن بر آنها دمیده می‌شود.

(به  تفاوت ماده و صورت  و  معنای فلسفی آن دقت شود که  گفته شده شیئیت شیء به صورت آن است نه به ماده آن.

صرفاً به  عنوان مثال و نه نگاه دقیق  فلسفی، توجه  شما را به «میز» جلب می‌کنم.

میز یک ماده دارد که ممکن است از چوب، آهن، پلاستیک و یا هر  ماده دیگر ساخته شده باشد

و یک صورت: که همانا فرم و هیأتی است که  به شکل یم صفحه دایره‌ای یا  مستطیل و یا مربع با یک ارتفاع خاص.

این هیئت  از هیئت صندلی، کمد و ... متمایز است

نکته فلسفه ای به ما می‌گوید که میز بودن میز به ماده آن نیست به صورت آن است)

قصه  فرهنگ ما و  تجدد نیز از این حالات تبعیت می‌کند

از مشروطه  به این سو، و با بسط  تجدد، سنت گذشته ما به کلی منهدم نشد

اما به تدریج ماده ای شد برای صورت مدرن

در این حالت سنت وجود دارد، اما دیگر درک ما از عالم، درک سنتی  نیست

بلکه سنت و حتی دین خود را نیز بوسیله مدرنیته و با عینک مدرن فهم می‌کنیم

ذکر این مقدمه از این جهت  بود که نوع تفسیرهای  شما از آیات و روایات  را با توجه به این گزاره کلیدی، مورد مداقه  قرار دهم

درلسان  شما نیز  به تبعیت از فضای  جامعه، اگر چه  به باورهای دینی استناد می‌شود

اما دقت در نوع تفسیرها نشان می‌دهد که دین اساساً با عینک مدرن فهم و تفسیر می‌شود

فی  المثل  به همین روایت «اطلبوا العلم ولو  بالصین» و تفسیر شما باید دقت کرد

اولاً روایت مزبور که منبع آن مطابق تحقیق  حقیر کناب شریف مصباح الشریعه است، ادامه ای دارد که کمتر این سو و آن سو ذکر می‌ شود

اصل روایت این است که می فرماید:

اطلبوا العلم  بالصین  و هو معرفه النفس  و فیه معرفه الرب

مطابق  دنباله  روایت، و ضمیر منفصل «هو» که مفید حصر  است، منظور از علمی که در روایت به کسب آن  توصیه  شده خودشناسی  و  خداشناسی است  و نه دکترای  فیزیک و مهندسی و یا سایر  علوم متداول

البته  نه این  که در این  روایت، کسب سایر علوم نفی  شده باشد

بلکه موضوع بحث علوم خاصی است

و از سایر علوم نفیاً و اثباتاً بحثی نشده

و نیز «الصین» در روایت شریفه  کنایه از دوری  راه و تحمل سختی این دوری راه است

و نه این که علم  را از سایر  اقوام  بگیرید  و یا نگیرید

نکته مهم در این میان است که چرا ما عموماً این ادامه مهم روایت را  نشنیده ایم؟!

و آیا راز این مطلب در  همان  نکته‌ ای که حقیر ذکر کردم نباید جست؟!

بدین معنا که نگریستن دین با عینک تجدد، اساساً موجب شده و می‌ شود که ما نتوانیم متون مقدس خود را آن گونه که هستند فهم و تفسیر کنند

بلکه ادراکات ماتقدم ما و ایمان پیشین ما به تجدد موجب شود که دین در جهت حقانیت تجدد، فهم و تفسیر شود


2-  تفسیر  شما از تعبیر تسخیر سماوات و زمین نیز  تکنولوژیک  و ساینتیفیک است

بیان مطلب این که برای «تسخیر» در لسان  قرآن  می  توان دو معنای محتمل در نظر داشت:

معنای اول این است که خداوند عالم خود، عالم را برای انسان رام و مسخر آفریده است

بدین معنا که  طبیعت  ارض و سماوات آغوش خود را  برای  بشر گشوده است و   اجازه می‌دهد که بشر از آن تمتع  ببرد

در معنای دوم  از تسخیر-  که بیشتر مراد  شماست-  خداوند به بشر این  قدرت را  داده است که بر عالم و کرات و  سماوات استیلا  پیدا  کند

دقت در معانی آیات نشان می‌دهد که هر دو تفسیر از معنای تعبیر تسخیر ممکن ا ست

اما  نکته مهم این جاست که  حضرت عالی  -و  اساساً  اکثر قریب  به اتفاق مذهبی  ما- می‌پندارند که معنای تسخیر، حتماً  همانا معنای  دوم ا ست

این  تصور، جدا از این  که  با قواعد تفسیر موافق نیست

چون  وقتی احتمال  دیگری نیز در میان  باشد،  احتمال دوم، را  نمی‌ توان به طور قطع  ادعا  کرد

مضافاً  که از قضا احتمال اول چه بسا  خود بر  احتمال دوم، حکومت کند

به این  معنا که می‌بینیم که عالم -حتی تا پیش از دوران تجدد- اجازه می‌ داده  که انسان از او بهره  بگیرد

و چموشی نمی‌کند

و این همانای معنای مسخر بودن امری برای امری دیگر  است

گذشته از این مطلب مهم خود نشان از آن دارد که  ما  عادت کرده ایم به شکل  ناخودآگانه و ارتکازاً دین و منصوصات دینی را  به  نحوی  فهم و تفسیر کنیم که  تمدن  کنونی  و دستاوردهای آن و  خصوصاً  قدرت ناشی از تکنولوژی  مورد تأیید واقع  شود

چنان که اشاره  کردم، اساساً این تنها حضرت عالی نیستید که  ناخواسته-  بر   این تعبیر  ناخواسته تأکید دارم- دین را  بدین شکل فهم و تفسیر می‌فرمایید

بلکه ا ساساً  بدنه دینی مذهبی  ما  - و حتی  بسیاری از بزرگان حوزه های علمیه ما-  نیز  تا  حد  زیادی  به این فهم مدرن از دین  مبتلا هستند

و این  مسأله  همانا ناشی از همان موضوعی که  بنده متذکر آن  شدم که  با بسط  تجدد در  جامعه  دینی ما،  به تدریج  فهم  ما از دین نیز مدرن شد

و در  این تغییر  فهم، تکنولوژی مصداق علم روایی  و قرآنی  شد

و دموکراسی، همان روش حکومتی  امام علی

دعوت به سیر در زمین  و عبرت از  عاقبت مجرمان، به معنای دعوت به توریسم و جهانگردی

و قو علی خدمتک جوارحی،  به  معنی ورزش

و ...

و تک تک  عناصر  عالم تجدد به نحو تدریجی،  با مفاهیم دینی تبیین و فهم و توجیه  شدند

البته بیان این سخنان به معنای مخالفت با دموکراسی و توریسم و  ورزش و ...  نیست

بلکه غرض اثبات و تذکر این معناست که ما باید به این مسأله بیاندیشیم و مواظب باشیم که مبادا فهم خود و  جامعه و زمانه‌مان از دین و مآثر  دینی، خود چقدر حق و حقیقت است؟!

موفق  باشید
سلام علیکم
1- آیا سنت و مدرنیته دو روش هستند یا به دو روش منتهی می شوند؟
2- آیا نقد بر مدرنیته منجر به نفی و مخالفت با آن نمی شود؟
پاسخ:
دهقانی:

سلام محمد جان

1- به ذهن حقیر می‌رسد که سنت -به معنای اخص آن و گرنه در معنای عام آن مدرنیته خود یک سنت است- و مدرنیته، دو عالم هستند که هر کدام روش‌های مخصوص خود را تأسیس می‌کنند.


2- نقد تجدد لزوماً به نفی و مخالفت عملی مؤدی نمی‌شود.

تبیین دقیق این مطلب فرع توجه به نسبت میان نظر و عمل است.

در وعاء نظر، از ملاحضات عملی صرف نظر می‌شود، چرا که هر بحث نظری از آن حیث که نظری است، انتزاعی است.

اما در زندگی هررزوی ملاحظات عملی به شکل حقیقی حاضر هستند و امکانات عمل فرد را محدود می‌کنند.

و چون عمل، فرع  بر امکان است، نقدهای نظری به شکل مستقیم به دستاورهای عملی مبدل نمی‌شود.

هر چند بررسی و شناخت همین امکان‌ها نیز خود ممکن است در ساحت بحث نظری ممکن باشد.

اما بشر در عمده موارد تنها می تواند این امکان‌ها را بشناسد، نه این که این امکانات را خود تأسیس کند.

تأسیس امکانات جدید، با اراده بشری میسر نیست.

چون بشر بنیاد عالم نیست.

او با خودآگاهی‌ و انتظار، می تواند مستعد افاضه فیض امکانات و توانایی های جدید شود.

موفق باشید




  • براتعلی خان
  • مشکلی که در بحث مدرنیته هست برخورد بعضی از عرفاست چون هدف غایی دین ان قرب الهی و رفتن به سوی کمال یا همان مقام علم الاسمائی است و نقد اصلی بر مدرنیته مخصوصا در مبانی نفی این حقایق است و تعریف زندگی در خلاف مسیری که دین مشخص میکند حالا بعضی از عرفا که خود در مراتبی خوب قرار دارند خیلی استفاده از تکنولوژی و ابزار مدرن را حجاب راه نمیدانند درست است که انها در مبانی غرب را قبول ندارند ولی اعتقادی هم به ارتباط تکنولوژی با ان مبانی ندارند مثلا اقای شاه ابادی و دیگران
    پاسخ:
    دهقانی:

    در بیان شما وجود داشت که باید از هم فک بشوند:

    1- بزرگوارانی مانند مرحوم شاه آبادی و ... از تکنولوژی استفاده می‌کرده یا می‌کنند.

    2- این بزرگواران اعتقادی به وجود ربط میان مبانی تجدد و دستاوردهای عینی آن قائل نبوده اند.

    در گزاره اول، بنا به قاعده بدیهی «ادل الدلیل علی امکان شیء،  وقوعه»، این گونه نتیجه گرفته می‌شود که میان اخذ و استفاده از تکنولوژی و بازماندن از قرب الهی، تلازمی وجود ندارد.

    و تمتع  از دستاوردهای تکنولوژیک لطمه‌ای به حیات معنوی انسان نمی‌زند.

    (کامنت نویس با نام اکبر با استناد به شخصیت دکتر چمران و نیز احمدی روشن، همین وجه را مد نظر داشتند)

    پاسخ حقیر به این مطلب این است که سخن شما و نیز کامنت نویس با نام اکبر، اگرچه درست است، اما خود حاصل یک نگاه انتزاعی است.

    درستی آن  به این جهت است که اگر انسان از نظر شدت وجودی به تعالی برسد، امکان تصرف در ابزار و مراتب پایین تر را دارد.

    و اگر انسان سلیمان شود، تکنولوژی که حاصل تصرف شیطانی در عالم وجود است هیچ، بلکه خود شیطان و اجنه را در کف می‌گیرد.

    در حقیقت جمع میان دین و تجدد- در مرتبه دستاوردها و نه مبانی- محال ذاتی  نیست.

    و ممکن است.

    اما سخن شما انتراعی است، چون هر ممکن ذاتی، لزوماً ممکن وقوعی نیست.

    یعنی در وعاء انتزاع ممکن است انسانها به دلیل شدت تجرد روح بتوانند، مقهور تکنولوژی نباشند، اما بشر امروز که عارف نیست!

    بشر امروز و اساساً جهان امروز نه یک جهان عرفانی، بلکه یک جهان بی معناست.

    و بشر بی معنا، اساساً انگیزه‌ای برای برخورد فعال با تکنولوژی ندارد.

    بلکه به دلیل تهی  شدن از  معنا، اساساً وجهی برای مواجهه فعال با تکنولوژی نمی‌بیند.

    وجه دیگر انتزاعی بودن سخن شما  این است که میان مصرف تکنولوژی و ساخت و تأسیس عالم تکنولوژیک نیز انفکاک قائل نشده اید.

    یک عارف می تواند در عین حضور در مراتب، از تکنولوژی استفاده کند، اما اگر  زمام عالم را به دست عرفا می‌دادند، هیچ گاه تمدن جدید تأسیس نمی‌شد!!

    این جاست که تعارض تجدد و عرفان، خود را نشان می‌دهد.

    بلکه پا را از عرفان بالاتر بنهیم،  پرسش بنیادین این است که اگر عالم بر عهد دینی -و نه دین تحریف شده و تهی شده از باطن اعم از دین موسی و یا عیسی و یا  محمد- باقی مانده بود، آیا عالم تجدد تأسیس می‌شد یا نه؟!

    اما سخن دوم شما که عرفا اعتقادی به وجود ربط میان دستاوردهای تمدن جدید و مبانی آن نداشته اند.

    باید عرض کنم، پرسش بنیادین که پیش روی تمام دوستان مذهبی است که مسأله شان چیست؟!

    آیا آنها می‌پندارند امکان کشف حقیقت برای آن ها وجود ندارد و تنها عده معدودی در این عالم امکان فهم حقیقت را دارند؟!

    و می‌خواهند با استناد و تمسک به نظریات این بزرگان به کشف حقیقت نائل شوند؟!

    در حقیقت با این دقت، مشخص می‌شود که اساساً مسأله بحث از شناخت ماهیت تجدد نیست.

    بلکه پرسش، پرسش از امکان معرفت بشر است.

    و تا به این مسأله توجه نشود، نمی توان به بحث از ماهیت تجدد پرداخت.

    این پرسش را کانت پیش  روی عالم جدید نهاد.

    و  در عالم اسلام نیز اخباریها و مکتب تفکیک به آن گرایش داشته اند.

    که در باطن  یک نیست انگاری در لباس دین و در عین حال بدون توجه به جنبه نیست انگارانه آن است.

    و از قضا اکنون عموم ما دچار  این نیست انگاری دینی هستیم.

    و نه تنها در باب تکنولوژی، بلکه در بسیاری از حوزه‌ها امروز ما با آن دست  به گریبانیم.

    اما دقت بیشتر نشان می‌دهد که بعید است حتی مسأله به ساحت معرفت شناسانه محدود و ختم شود.

    بلکه مسأله این جاست که حتی اگر مشخص شود که دست کم ما انسان‌های عادی، حقیقت را نمی فهمیم و کشف واقع و درک حقیقت، تنها از عهده عده معدودی بر می‌آید، معلوم نیست، مشکل حل شود.

    بیان مطلب این که می توان این فرض محال را مطرح کنیم که همین امروز تمام عرفا و حتی پیامبران در عالم کنونی حاضر شوند و شهادت دهند که دین با تجدد جمع نمی‌شود.

    آیا بشر امروز -اعم از مسلمان و ملحد و مؤمن و لاییک- می‌تواند سخن انبیاء و  عرفا را تصدیق کند و تصدیق خواهد کرد؟!

    یا نه برعکس چه بسا به مقابله با آنها هم برخیزد؟!

    من این حالت دوم - مقابله - را بسیار محتمل‌تر می‌دانم.

    چرا که بشر امروز، معنای زندگی خود را از تکنولوژی می‌گیرد.

    و اگر تکنولوژی نفی و یا نقد شود، همه ما بی معنا می‌شویم.

    به همین دلیل است که سخنانی که جهت انتقادی نسبت به تجدد را دارد، بر نمی‌تابیم.

    البته این نکته، یک امر روانشناختی و یا فردی و یا اخلاقی است.

    بلکه مسأله نوع نگاه ما به فلسفه و  حیات وجود این زمین و  آسمان و بشر است.

    یعنی بحث از قضا جنبه وجودشناسانه و فرجام شناسانه دارد.

    اکنون ما «ما به الشی هو هو» انسان را ساختن ابزارهای بهتر و تمتع بیشتر از زمین می‌ دانیم.

    یعنی موجودیت موجود را به اوبژه شدن و قابلیت مصرف و تمتع بشر از آن  می‌دانیم.

    و غایت زندگی بشر را تمتع بیشتر می‌داند.

    و همین تفاوت وجودشناسانه و فرجام شناسانه است که از  قضا موجب تفاوت در نوع نگاه به تکنولوژی می‌شود.

    یعنی اختلاف خیلی  بنیادین تر و ریشه‌ای تر است.

    به همین دلیل، امروز تکنولوژی، خود وجود و فرجام و معنای زندگی  ما را تعیین می‌کند.

    و ما امکان  تردید در آن  را نداریم.

    چرا که تردید در ‌آن تردید در همه چیز مان است.



  • براتعلی خان
  • 1- اینکه میفرمایی اولیا میتوانند تصرف کنند و از شیاطین استفاده نمایند درست ولی انها به ماهیت شیطانی انها معترفند ولی دربحث تکنولوژی چنین اعتقادی ندارند
    2- راه معرفت برای همه باز است ولی کو همت و اراده؟
    3- بله امروز ظاهرا بشر فراموش کرده که اجداد او بدون این ابزار زندگی راحتی داشت و اگر مشکلی بود از ناحیه بیعدالتی ها ظلم ها تبعیض ها و خودخواهی بشر بود که امروز هم همین است

    پاسخ:
    دهقانی:

    1- عرض کردم که اعتقاد آنها، کاشف از ماهیت تکنولوژی نیست.

    2- البته عرض نکردم همه همتش را دارند.

    عرض کردم اگر بخواهند می توانند.

    3- در بند سوم هم به گمانم همدل باشیم.


    دوست داشتم این نقدم ونقدهاییی دیگری که به سایر مقالاتتان درباب  تکنولوژی به اندازه توانم، وقتم وفهمم داشتم در دانشگاه اتفاق میافتاد ولی بدلیل نبود نشریه ای که با نظراتم نزدیک باشد در دانشگاه تاالان، این جا مینویسم.البته اینجا فقط نقدهایم به این مقاله را بیان میکنمدر ابتدا در خواست میکنم که دیدگاههای قبلیتان را کنار بگذارید وبه متن من دل بدهید مرا درک کنید وسپس نقد کنید هرچند این کار سختیست.

     ایا تلقی شما از رفاه این است که کار ما کمتر شود واز طرفی رفاه و بهره ما از زندگی مادی بیشتر؟؟؟؟؟!!! اگر این است که لعنت بر این رفاه....لعنت بر این تنبلی....از دید من رفاهی که تکنولوژی به ما میدهد افزایش  بهره ما از زندگی مادی است و با کار بیشتر و باکشف بیشتر وجود خودمان که همان قدرت خلاقیت انسان است و این به شرطی خوب است که سایر ارزشها وکمالها گم نشوند که این هم دست ماست و صد البته که به نظرم ربطی به ماهیت تکنولوژی ندارد(من با شهید مطهری در کتاب فطرتش در باب قدر ت خلاقیت موافقم که باید با آن را پرورید و از کمالات است و انسان کامل ملزم به اجرایش)، خوب است مقاله پرسش از تکنولوژی هیدگر را بخوانید ولی نه با تفاسیر مملو از اغراق  و حتی دروغ فردید یا...در مورد آن. هیدگر به زعم من مخالف تکنولوژی نیست بلکه معتقد به ایجاد عواملی در این دوره  که مانع از درک وجود شده اند.

    اینکه میگویید همه برده تکنولوژی شدیم راقبول ندارم. این به نظرم بدیهی است که بهره هر فرد از طبیعت وافق دید عوام بسیار بسیار بیشتر از زمان ارسطو است ویعنی تکنولوژی عمق ما در زندگی مادی و تجربیات وآگاهی های  ما واقعیات مادی وتجربی را می افزاید. به نظرم مشکل شما این است که برای تکنولوژی وجودی جدای از وجودی قایلید که بشر به آن داده در حالیکه این گونه نیست واین انسان است که تکنولوژی را میسازد ونه این که تکنولوژی انسان را مجبور به ساختن خود کند و قدرت تکنولوژی ناشی از خلاقیت وابتکار و در بعضی موارد سایر وجه های خوب یا در بعضی موارد وجه های بد انسان است ونه اینکه از خود شعور داشته باشد واز شما میپرسم چرا کنترل پذیر نیست؟ میفرمایید غافل از این که اساس قدرت بشر کنونی، خود ناشی از تکنولوژی است! به نظرم ناشی از ان نیست بلکه تکنولوژی وسیله ای برای این قدرت است

    به نظرم استدلالتان با پیش فرضی خیلی مبهم و از نظرم پوچ همراه است که میفرمایید: اگر بشر به ضعف خود متذکر نشده بود، دلیلی برای ساخت تکنولوژی نداشت..... است، این به نظرم غلط است وانسان ارزشهای بینهایتی در درون خود دارد که با وجودشان که تکنولوژی هم یکی از مظاهر ان است  و بشر کامل متفکر، به تکنولوزی محدود نمیشود .

    این را که میگویید بشر به بشری که قدرت حقیقی داشته باشد مبدل شود، توان تصرف در تکنولوژی را نیز خواهد داشت. را تا حدی میپذیر با این تغییر که انسان باید فرهنگ استفاده ازبعضی تکنولوژیها رابیاموزد یعنی عیوب وفواید ان را اگاه باشد وتاثیرات مخربی را که با استفاده نااگاهانه از ان میتواند بر بشر بگذارد مثلا اگر انسان خود را به بازیهای کامپیوتری واگذر کند و همی جوری وبی برنامه بازی کند بدلیل جاذبه زیاد بازیها واز طرفی ضعف انسان بدلیل نااگاهی و همچنین معلوم نبودن اثر وجایگاه بازی در زندگی فرد بازیها او را با خود میبرند وموجب غفلت فرد از زندگی اش میشوند

    من نمیپذیرم که مانند فردیدی ها میفرمایید: بر خلاف پندار مشهور، تکنولوژی امری «خنثی» نیست، بلکه خود مولود تفسیر خاصی از عالم است. به نظرم همواره تکنولوژی بوده فقط در دوره اخیر و جهانبینی جدید بر ان تاکید شده و مانند هنر و فلسفه و علم تجربی که در عصر جدید رشدی چند ده برابر داشته اند نسبت به قبل، تکنولوژی هم این رشد را نسبت قبل داشته وبسیار سریع رشد کرده

    من پاسخ اول شما به سوال اصلی مقاله تان را زیاد نمیپسندم در حالیکه معتقدم قطعا یکی از پاسخهاست.عزت، قدرت وخلق دنیاهای جدید و فضاهای جدید که تا چند سال پیش هم اکثرا غیر قابل امکان تصور میکردند واگاهی از میزان صحت اعتقادات قبلی و از همه مهمتر ایجاد گستاخی بشر برای اندیشیدن در مورد هر فضایی و هر ایده ای بدون ترس از عذابهای آسمانی ودفاع از خود در برابر سایرملل  از فواید تکنولوژی اند

    میفرمایید امروز تکنولوژی، شأن معنابخشی به زندگی بشر امروز پیداکرده است.

    و بشر بدون ابزارسازی هر چه  بیشتر و مصرف مداوم ابزارهای جدیدتر، حتی یک لحظه هم نمی تواند معنایی برای بیابد.

    جمله اول را میپسندم و رد نمیکنم ولی به نظرم این بد نیست واتفاقا در راستای رسیدن انسان به کمال قدرت است ومن هیچگاه از کمال قدرت نمیگریزم بلکه نیازمند ان خود را میبینم. نکته همین جاست اگر عرفان یا چیز دیگری به این اندازه یه اسان قدرت مادی میدادو خدا هم در ان بیش از تکنولوژی بود من بیشک به سراغ ان میرفتم، ولی نیست وبه نظرم تاظهور اخرین منجی هم جایگزینی ندارد ولی بعدش را نمیدانم، پس به سراغش میرویم وشما هم حرفت برایم ناقص است مادامیکه جایگزینی معرفی نکنی.درمورد جمله دوم میگم که غرب بدون تکنولوژی جدید و بدون کلیسا مگر در قرون قبل زندگی نمی کرد پس به نظرم  ، حتی یک لحظه هم نمی تواند معنایی برای بیابد. غلط است وباز این از نقایص تکنولوژی نیست بلکه اشتباه غرب است که به کمال تکنولوژی  خیلی میپردازد. آیا در این اواخر مصاحبه های اقای داوری را خوانده اید؟ به نظرم اقای داوری در این اواخر پی برده اند که جایگزینی هم طراز تکنولوژی نیست......

    چندتا از داده هاتون در ابتدای مقاله به نظرم غلط است. من و به نظرم هیچ کس دیگری به نظرم نمیتواند قطعا پیش بیینی کند که باهمه پتانسلهای تکنولوژی ما قطعا نابود میشویم بلکه غالبا در طول تاریخ ثابت شده که توانایی چیزی که ساختیم بیش از حد تصور ماست ولی در اختیار ماست پس شاید تکنولوژی برایمان صدها زمین دیگر بسازد و شاید هم نه!!! ولی من خوشبین ام و در اینجا پیشنهاد میکنم با نیچه هم پندار شوید و بگذارید تجربه ، انتهای تکنولوژی و اثرش را معین کند نه حدسیات مملو از پیش فرضهای ساخته ما.....لایه اوزون در قسمتهایی خود بخود درحال بازسازی است و ایده ای وجود داردکه میگوید اکثر نابودی آن فرآیندی است که تکرار پذیر بوده به طور طبیعی در تاریخ و نه الزاما ناشی از فعالیتهای انسان. همین چند روز پیش بود که درد اخبار دیدم دانشمندان روسی توانسته اند تمام سوخت هسته ای حتی پسماندها را قابل مصرف وتولید انرژی اولیه کنند

    دوست داشتم این نقدم ونقدهاییی دیگری که به سایر مقالاتتان درباب  تکنولوژی به اندازه توانم، وقتم وفهمم داشتم در دانشگاه اتفاق میافتاد ولی بدلیل نبود نشریه ای که با نظراتم نزدیک باشد در دانشگاه تاالان، این جا مینویسم.البته اینجا فقط نقدهایم به این مقاله را بیان میکنمدر ابتدا در خواست میکنم که دیدگاههای قبلیتان را کنار بگذارید وبه متن من دل بدهید مرا درک کنید وسپس نقد کنید هرچند این کار سختیست.

     ایا تلقی شما از رفاه این است که کار ما کمتر شود واز طرفی رفاه و بهره ما از زندگی مادی بیشتر؟؟؟؟؟!!! اگر این است که لعنت بر این رفاه....لعنت بر این تنبلی....از دید من رفاهی که تکنولوژی به ما میدهد افزایش  بهره ما از زندگی مادی است و با کار بیشتر و باکشف بیشتر وجود خودمان که همان قدرت خلاقیت انسان است و این به شرطی خوب است که سایر ارزشها وکمالها گم نشوند که این هم دست ماست و صد البته که به نظرم ربطی به ماهیت تکنولوژی ندارد(من با شهید مطهری در کتاب فطرتش در باب قدر ت خلاقیت موافقم که باید با آن را پرورید و از کمالات است و انسان کامل ملزم به اجرایش)، خوب است مقاله پرسش از تکنولوژی هیدگر را بخوانید ولی نه با تفاسیر مملو از اغراق  و حتی دروغ فردید یا...در مورد آن. هیدگر به زعم من مخالف تکنولوژی نیست بلکه معتقد به ایجاد عواملی در این دوره  که مانع از درک وجود شده اند.

    اینکه میگویید همه برده تکنولوژی شدیم راقبول ندارم. این به نظرم بدیهی است که بهره هر فرد از طبیعت وافق دید عوام بسیار بسیار بیشتر از زمان ارسطو است ویعنی تکنولوژی عمق ما در زندگی مادی و تجربیات وآگاهی های  ما واقعیات مادی وتجربی را می افزاید. به نظرم مشکل شما این است که برای تکنولوژی وجودی جدای از وجودی قایلید که بشر به آن داده در حالیکه این گونه نیست واین انسان است که تکنولوژی را میسازد ونه این که تکنولوژی انسان را مجبور به ساختن خود کند و قدرت تکنولوژی ناشی از خلاقیت وابتکار و در بعضی موارد سایر وجه های خوب یا در بعضی موارد وجه های بد انسان است ونه اینکه از خود شعور داشته باشد واز شما میپرسم چرا کنترل پذیر نیست؟ میفرمایید غافل از این که اساس قدرت بشر کنونی، خود ناشی از تکنولوژی است! به نظرم ناشی از ان نیست بلکه تکنولوژی وسیله ای برای این قدرت است

    به نظرم استدلالتان با پیش فرضی خیلی مبهم و از نظرم پوچ همراه است که میفرمایید: اگر بشر به ضعف خود متذکر نشده بود، دلیلی برای ساخت تکنولوژی نداشت..... است، این به نظرم غلط است وانسان ارزشهای بینهایتی در درون خود دارد که با وجودشان که تکنولوژی هم یکی از مظاهر ان است  و بشر کامل متفکر، به تکنولوزی محدود نمیشود .

    این را که میگویید بشر به بشری که قدرت حقیقی داشته باشد مبدل شود، توان تصرف در تکنولوژی را نیز خواهد داشت. را تا حدی میپذیر با این تغییر که انسان باید فرهنگ استفاده ازبعضی تکنولوژیها رابیاموزد یعنی عیوب وفواید ان را اگاه باشد وتاثیرات مخربی را که با استفاده نااگاهانه از ان میتواند بر بشر بگذارد مثلا اگر انسان خود را به بازیهای کامپیوتری واگذر کند و همی جوری وبی برنامه بازی کند بدلیل جاذبه زیاد بازیها واز طرفی ضعف انسان بدلیل نااگاهی و همچنین معلوم نبودن اثر وجایگاه بازی در زندگی فرد بازیها او را با خود میبرند وموجب غفلت فرد از زندگی اش میشوند

    من نمیپذیرم که مانند فردیدی ها میفرمایید: بر خلاف پندار مشهور، تکنولوژی امری «خنثی» نیست، بلکه خود مولود تفسیر خاصی از عالم است. به نظرم همواره تکنولوژی بوده فقط در دوره اخیر و جهانبینی جدید بر ان تاکید شده و مانند هنر و فلسفه و علم تجربی که در عصر جدید رشدی چند ده برابر داشته اند نسبت به قبل، تکنولوژی هم این رشد را نسبت قبل داشته وبسیار سریع رشد کرده

    من پاسخ اول شما به سوال اصلی مقاله تان را زیاد نمیپسندم در حالیکه معتقدم قطعا یکی از پاسخهاست.عزت، قدرت وخلق دنیاهای جدید و فضاهای جدید که تا چند سال پیش هم اکثرا غیر قابل امکان تصور میکردند واگاهی از میزان صحت اعتقادات قبلی و از همه مهمتر ایجاد گستاخی بشر برای اندیشیدن در مورد هر فضایی و هر ایده ای بدون ترس از عذابهای آسمانی ودفاع از خود در برابر سایرملل  از فواید تکنولوژی اند

    میفرمایید امروز تکنولوژی، شأن معنابخشی به زندگی بشر امروز پیداکرده است.

    و بشر بدون ابزارسازی هر چه  بیشتر و مصرف مداوم ابزارهای جدیدتر، حتی یک لحظه هم نمی تواند معنایی برای بیابد.

    جمله اول را میپسندم و رد نمیکنم ولی به نظرم این بد نیست واتفاقا در راستای رسیدن انسان به کمال قدرت است ومن هیچگاه از کمال قدرت نمیگریزم بلکه نیازمند ان خود را میبینم. نکته همین جاست اگر عرفان یا چیز دیگری به این اندازه یه اسان قدرت مادی میدادو خدا هم در ان بیش از تکنولوژی بود من بیشک به سراغ ان میرفتم، ولی نیست وبه نظرم تاظهور اخرین منجی هم جایگزینی ندارد ولی بعدش را نمیدانم، پس به سراغش میرویم وشما هم حرفت برایم ناقص است مادامیکه جایگزینی معرفی نکنی.درمورد جمله دوم میگم که غرب بدون تکنولوژی جدید و بدون کلیسا مگر در قرون قبل زندگی نمی کرد پس به نظرم  ، حتی یک لحظه هم نمی تواند معنایی برای بیابد. غلط است وباز این از نقایص تکنولوژی نیست بلکه اشتباه غرب است که به کمال تکنولوژی  خیلی میپردازد. آیا در این اواخر مصاحبه های اقای داوری را خوانده اید؟ به نظرم اقای داوری در این اواخر پی برده اند که جایگزینی هم طراز تکنولوژی نیست......

    چندتا از داده هاتون در ابتدای مقاله به نظرم غلط است. من و به نظرم هیچ کس دیگری به نظرم نمیتواند قطعا پیش بیینی کند که باهمه پتانسلهای تکنولوژی ما قطعا نابود میشویم بلکه غالبا در طول تاریخ ثابت شده که توانایی چیزی که ساختیم بیش از حد تصور ماست ولی در اختیار ماست پس شاید تکنولوژی برایمان صدها زمین دیگر بسازد و شاید هم نه!!! ولی من خوشبین ام و در اینجا پیشنهاد میکنم با نیچه هم پندار شوید و بگذارید تجربه ، انتهای تکنولوژی و اثرش را معین کند نه حدسیات مملو از پیش فرضهای ساخته ما.....لایه اوزون در قسمتهایی خود بخود درحال بازسازی است و ایده ای وجود داردکه میگوید اکثر نابودی آن فرآیندی است که تکرار پذیر بوده به طور طبیعی در تاریخ و نه الزاما ناشی از فعالیتهای انسان. همین چند روز پیش بود که درد اخبار دیدم دانشمندان روسی توانسته اند تمام سوخت هسته ای حتی پسماندها را قابل مصرف وتولید انرژی اولیه کنند

    برای پی بردن به ذات تکنولوژی باید دید تکنولوژی از چه ساخته شده نه اینکه به گفته های شهید آوینی رجوع کنیم یا ادبیاتی به کار ببری که انسان را به یاد ادبیات فیلم ماتریکس می اندازد....به نظرم تکنولوژی از نیازهای سازنده آن و از نیازهای استفاده کننده آن و قدرت خلاقیت انسان ناشی میشود . باید دقت کرد که ماهیت تکنولوژی چیز ثابتی نیست بلکه تابعی ازنیازهای و احوالات سازنده واستفاده گر است و در دگرگونیست. تکنولوژی برایم خوب است زیرا افقهای دیدم را یا لااقل آگاهی از افقهای دیگران را برایم معلوم میکند.من تکنولوژی را زاییده آگاهی بشر وبلوغ او در تغییر محیطش میدانم و در کجای دین این به طور مطلق حرام است؟ ولی شمامیگویید نتیجه اش به جای اصلاح وبهبود تخریب دنیاست وپاسخ من این است که بشر امروز از اخلاق و حرص وطمع رنج میبرد نه اینکه به ذاته تکنولوژی مشکل دارد. واین گفته شما را میپذیرم واین مشکل از اخلاق انسان است وراه حلش نه تسلیم محض است و محدود کردن خود به زندگی سنتی وساده ونه بی بندوباری ای که تا الان بوده است. تکنولوژی به انسانهای اجبار میکند برای نان با محیط طبیعی اطرافشان بیشتر اشنا شوند وبه سراغ علم تجربی روند.

    در نهایت به  شمایی که ادعای علاقه به فهم غرب را داری توصیه میکنم به جای خواندن مدام کتب آوینی، داوری و یا سید حسین نصر کمی برتراند راسل و یا هابرماس بخوانی  تا به حقایق تحت تکنولوزی و فواید مدرنیته و تکنولوژی پی ببری که به نظرم در هیچ کتاب مقدسی یافت نمیشود...... وآیا تا به حال اندیشیده ای که چرا ذات دنیا این است که برای دفاع از خود در مقابل دیگران باسایر ایدیولوژی ها باید به تکنولوژی توسل جست؟ و یا تابحال از خود پرسیده اید چرا در دین اسلام که ادعای خاتمیت را دارد، نسبت به تکنولوژی که به عقیده شما ذاتا خراب است، هشداری مستقیم وحرام شمردنی،مانند تحریم گوشت سگ یا..... ذکرنشده؟ وچراتوسل جستن انسان به منبع قدرت خارج از او در نهایت منجر به ضعف او میشود؟

    در این حدود چند سال که فلسفه میخوانم همواره برایم یک سوال بوده که اگر چیزی فهمیدم که مخالف فهم عوام بود ایا اجازه دارم به همه بگویم وذهن همه را به هم بریزم؟الان به جوابی که رسیدم این است که همواره به میزان یقین خودم در ان باب وبزرگی مسیله و توانایی درک مخاطب و محدودیتهای عملی او به حرفهایم را در نظر داشته باشم مثلا اگر تصور کنیم انسان مذهبی وساده ی فقیری حرفهایتان در باب تکنولوژی را بشنود چه میکند؟میپکد...مشروط میشود ویا......پیشنهاد بنده حقیر به شما این است اگر ایده ای به این اندازه اثر گذار در جامعه دارید قبل از اعلام عمومی با بزرگان اندیشه در میان بگذارید(مثلا با موسسه اندیشه امام یا فرهنگستان علوم یا اندیشمندان دیگر) و بحث کنید نه اینکه این عوام وسیله ای برای پی بردن شما به عیوب ایده تان شود

     

    در نهایت دوست دارم بگم من از انسانی نیمه مدرن ونیمه اسلامی ام و تصور میکنم که می توان درد های مدرنیته را با یک مهندسی  فرهنگی و یا اقتصادی و یا علوم انسانی درمان کرد وای کاش بشود تا یک بار همدیگر راببینیم شاید بهتر و راحت تر بتوانیم با هم بحث کنیم  دراخر یک پیام خصوصی برایتان میفرستم وتوضیحی در موردشما واین مسیله که به نظرم یک انسان متفکر در جامعه ای غافل باید چگونه رفتار کند را داده ام. با تشکر از شما، دوست متفکرم

    در نهایت به  شمایی که ادعای علاقه به فهم غرب را داری پیشنهاد میکنم به جای خواندن مدام کتب آوینی، داوری و یا سید حسین نصر کمی برتراند راسل و یا هابرماس بخوانی  تا به حقایق تحت تکنولوزی و فواید مدرنیته و تکنولوژی پی ببری که به نظرم در هیچ کتاب مقدسی یافت نمیشود...... وآیا تا به حال اندیشیده ای که چرا ذات دنیا این است که برای دفاع از خود در مقابل دیگران باسایر ایدیولوژی ها باید به تکنولوژی توسل جست؟ و یا تابحال از خود پرسیده اید چرا در دین اسلام که ادعای خاتمیت را دارد، نسبت به تکنولوژی که به عقیده شما ذاتا خراب است، هشداری مستقیم وحرام شمردنی،مانند تحریم گوشت سگ یا..... ذکرنشده؟

    در این حدود چند سال که فلسفه میخوانم همواره برایم یک سوال بوده که اگر چیزی فهمیدم که مخالف فهم عوام بود ایا اجازه دارم به همه بگویم وذهن همه را به هم بریزم؟الان به جوابی که رسیدم این است که همواره به میزان یقین خودم در ان باب وبزرگی مسیله و توانایی درک مخاطب و محدودیتهای عملی او به حرفهایم را در نظر داشته باشم مثلا اگر تصور کنیم انسان مذهبی وساده ی فقیری حرفهایتان در باب تکنولوژی را بشنود چه میکند؟میپکد...مشروط میشود ویا......پیشنهاد بنده حقیر به شما این است اگر ایده ای به این اندازه اثر گذار در جامعه دارید قبل از اعلام عمومی با بزرگان اندیشه در میان بگذارید(مثلا با موسسه اندیشه امام یا فرهنگستان علوم یا اندیشمندان دیگر) و بحث کنید نه اینکه این عوام وسیله ای برای پی بردن شما به عیوب ایده تان شود

     

    در نهایت دوست دارم بگم من از انسانی نیمه مدرن ونیمه اسلامی ام و تصور میکنم که می توان درد های مدرنیته را با یک مهندسی  فرهنگی و یا اقتصادی و یا علوم انسانی درمان کرد وای کاش بشود تا یک بار همدیگر راببینیم شاید بهتر و راحت تر بتوانیم با هم بحث کنیم  دراخر یک پیام خصوصی برایتان میفرستم وتوضیحی در موردشما واین مسیله که به نظرم یک انسان متفکر در جامعه ای غافل باید چگونه رفتار کند را داده ام. با تشکر از شما، دوست متفکرم

    پاسخ:
    دهقانی:


    احسان جان!

    از اینکه محبت فرمودید و وقت و حوصله به خرج دادید و نگاه و نوشته‌های بنده در سال‌های قبل و اخیر را به شکل مفصل نقد کردید، سپاس گزارم.

    البته گمان می‌کنم حضرت‌عالی انتظار نداشته اید که فرمایشات شما را یک بیک پاسخ دهم.

    و تصور من این است که هدف شما از نگارش این متن، بیش از این که شنیدن پاسخ حقیر باشد، بیان تذکر و دادن تنبه برای بیشتر اندیشیدن پیرامون نوع نگاه خود به تکنولوژی و نیز نحوه طرح آن بوده است.

    و حقیر نیز صمیمانه و بدور از هرگونه تصلب و تعصب به نظرات خود، مطالب شما را خوانده و پیرامون آن خواهم اندیشید.

    اما چند انتقاد جدی نیز به فرمایشات شما دارم که شاید طرحش مفید باشد.

    1-  شما چرا می‌پندارید که بشر بنیاد عالم است و می‌تواند هر کاری در عالم انجام بدهد؟

    اصلاً اگر بشر توان هر کاری را دارد چرا شکست می‌خورد؟!

    چرا ما در زندگی شخصی مان، شکست می‌خوریم؟

    چرا در فرآیند ساخت همین ابزارها، ده ها شکست رخ می دهد و در نهایت یکی به موفقیت منجر می‌شود؟!

    آیا این نشان از آن ندارد که عالم، تابع ما نیست؟!

    و ما هر چه را اراده کنیم، محقق نمی‌شود؟!

    و این که فرمودید می‌شود به آینده خوشبین بود.

    البته بنده با شما موافقم.

    اما خوش بین نیستم که بتوانیم با پیشرفت‌های تکنولوژیک مضاعف، مشکلات دنیای کنونی را علاج کرد.

    این سخن بدان می‌ماند که بخواهیم با دستمال کثیف،‌ شیشه را پاک کنیم!

    من خوشبین نیستم که بشر بتواند با تلاش‌های صرفاً بشری نجات خود را رقم بزند.

    اما این بدان معنا نیست که هیچ نجاتی دیگر ممکن نیست.

    از قضا سخت سخن هیدگر را با ندای دل خود یکی می‌بینم که می‌گفت:

    تنها خدایی است که می‌تواند ما را نجات دهد.

    2- فردید کیست و چرا سخنان او غلط است؟!

    و چرا نباید به او اعتماد کرد؟

    و متقابلاً می‌توانم بگویم فردید کیست و چرا باید به او اعتماد کرد؟!

    و نیز هیدگر کیست و چرا باید سخنانش را خواند؟

    و نیز کانت و هگل و هابرماس و راسل و دکارت و بیکن و سایرین؟

    پاسخ این است که دلیل خواندن سخن این افراد چیزی نیست جز این که افکار سترگی برای ما به ارمغان نهاده اند.

    من خواه با کانت موافق باشم و خواه مخالف، نمی‌توانم عظمت کانت را انکار کنم.

    می توانم انکار کنم، اما با انکار من چیزی از عظمت کانت کم نمی‌شود.

    و تاریخ تجدد کماکان به دوره پیش از کانت و بعد از کانت باقی می‌ماند.

    هیدگر نیز همین وزان را در عالم معاصر دارد.

    هیدگر بزرگ است.

    این قدر بزرگ است که بیش از تمام فلاسفه اروپایی در مدح و شرح و نقد و هتاکی به او مطلب نوشته شده.

    و اگر مهم نبود، این قدر به ناسزاگویی به او نمی‌پرداختند.

    اصلاً خود تکنولوژی عظمت دارد.

    شاید بتوان گفت که تکنولوژی عظیم ترین پدیده‌ای است که به دست بشر تاکنون ابداع شده!

    عرض بنده این است که عظمت اشیاء و افراد به دست ما نیست.

    و با انکار و اثبات ما، چیزی رخ نمی‌دهد.

    عظمت فردید، را نمی توان انکار کرد.

    اما آیا این بدان معناست که همه سخنان فردید را دربست بپذیریم؟!

    به هیچ وجه!

    ما باید فردید بخوانیم.

    و نیز سروش را.

    و نیز شایگان را.

    و سایر اندیشمندان مان را.

    اما آیا باید مقلد آنها باشیم؟!

    من که گمان نمی کنم چنین کاری درست باشد!

    آیا باید مقلد هیدگر بود و هیدگر حقیقی را پذیرفت؟!

    اصلاً چه کسی می‌تواند ادعا کند که هیدگر را درست فهمیده؟!

    صرف نظر از این نزاع، به گمانم حتی از هیدگر حقیقی نیز تقلید روا باشد.

    پس  تکرار و تقلید سخنان دیگران، بی وجه است.

    و البته فهم و نقد آنها همواره ضروری.

    البته شما یا هرکس دیگر می تواند این گونه بیان کند که آن چه که دهقانی تا کنون نوشته، همه تکرار بوده است و تقلید.

    و چه بسا که حق با شما باشد.

    این که حقیر چقدر توانسته ام از تقلید و تکرار گذر کنم، یک بحث است.

    و من هم نه ادعای چندانی دارم.

    و نه با ادعای من چیزی ثابت می‌شود.

    اصلاً مُشک آن است که خود ببوید.

    و نه آن که عطار بگوید.

    اما این که آیا تقلید و تکرار در ساحت تفکر، کاری در جهت خلاف تفکر است، یک مطلب دیگر.

    پس نه هرآنچه فردید گفته را می توان دروغ نامید.

    و نه قرار به تکرار و تقلید طوطی وار از فردید و یا هیدگر است.

    3- فرمودید که طرح این گونه مباحث ممکن است موجب تشویش اذهان عمومی شود.

    و جای آن در جلسات علمی و تخصصی و در محضر اساتید است(البته مضمون کلام شما این است)

    به نظر می رسد که شما هنوز از جهان، همان تصور سنتی را دارید.

    اکنون دیگر به مدد تکنولوژی، افکار از دست خواص خارج شده.

    و مرز میان خواص و عوام از بین رفته.

    و سخنان بزرگترین فلاسفه غرب، می تواند به وسیله تکنولوژی به دست جوانان کم سن و سواد کشورهای جهان سوم بیافتد!

    تکنولوژی، عالم را عالم دیگری کرده است.

    هنگامی که تکنولوژی وارد خانه ما می‌شود، شیئی به اشیاء دیگر اضافه نمی‌شود.

    بلکه کل خانه دگر گون می‌شود.

    و دیگر نباید همان تصورات سنتی از عالم را داشت.

    حتی اگر هم امثال من هم این رویه را در پیش نگیرند، سایرین در این راه وارد می‌شدند و می‌شوند.

    و مگر غیر از این است که اکنون اینترنت، سرشار از مطالب تشویش کننده اذهان عمومی است؟!

    با اینترنت چه خواهیم کرد؟!

    آیا معتقدیم که باید همه سایت‌ها را فیلتر کنیم؟!

    اصلاً پرسش بنیادین این است که قومی که افکارش با شبهه چند جوان کم سن و سواد، مشوش می‌شود، آیا حقیقتاً یک نظام فکری دارد؟!

    آیا آن چه ما داریم  اساساً نظام فکری است؟!

    یا مجموعه ای از ایدئولوژی ها-اعم از مارکسیسم و لیبرالیسم و ... - را به شکل نیمه خام و نجویده از غرب گرفته‌ایم و با امتزاج نخراشیده آن با سنت‌مان آن را تفکر نامیده‌ایم؟!

    ما حتی اگر نقد غرب را بهترین کار و فکر در عالم کنونی بدانیم و مثلاً مانند صادق دهقانی منتقد تکنولوژی شویم، تازه به صد سال پیش غرب رسیده ایم!

    اصلاً این قوم فکری ندارد که با سخنان حقیر مشوش شود.

    و نشریات و نوشته‌های من برای تذکری بر این بی فکری است.

    تکنولوژی، تنها بهانه ای برای نوشتن است.

    بهانه ای‌ که با آن این درد بی فکری که همه را کم و بیش گرفته تذکر دهم.

    و البته خود را نیز از قوم خود، جدا نمی‌دانم.

    4- می‌پذیرم که لحن حقیر در بسیاری از موارد آمیخته با ایدئولوژی بوده.

    اما کیست که از زبان ایدئولوژیک آزاد شده باشد؟!

    حتی سروش و داوری هم که مبشر و متذکر گذر از ایدئولوژی بودند خود در دهه شصت زبانی به شدت ایدئولوژیک داشتند.

    و در جایی که اساتید قوم به این درد مبتلا هستند، قدری باید از انتظارتان از بنده، کمتر باشد.

    و باید به این مطلب نیز توجه کنیم که آزادی از ایدئولوژی به دست ما نیست.

    بلکه باید، تفکر خود دست ما را بگیرد و از ایدئولوژی آزاد کند.

    که به گمانم این لطف حق اندکی- تأکید می‌کنم اندکی- شامل حال من شده.

    و دقت و مقایسه مطالب و نوشته های پیشین حقیر، مؤید این ادعاست.


    5- اما پیرامون موضوع حاج علی رهبر.

    عرض بنده این است که قرآن را دست مایه اثبات و انکار های خودمان قرار ندهیم.

    اگر تکنولوژی خوب است و عیان است، نیاز نیست که آیات قرآن را خرج خوبی اش کنیم.

    از قضا در جامعه ای که تفکر نیست، مجبوریم با برخورد ایدئولوژیک و استمداد از سنت، مدرنیته را تجویز کنیم.

    و گرنه تجدد خود برای رسیدن به این وضع کنونی، از تعالیم قدسی مدد نگرفت که هیچ.

    بلکه در اوج خود و در قرن هجده، تمام عالم قدس را انکار کرد.

    ما اکنون در راه توسعه وامانده ایم، و مدام می‌گردیم که آیات قرآن را مؤید توسعه و تجددمآبی کنیم.

    و از قضا علمای دین هم در این راه پیشتاز شده اند.

    نمی گویم به دنیا توجه نکنیم.

    اگر مردش هستیم و مانند ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم عرضه داریم، برویم و به نهایت تجدد و تجددمآبی برسیم.

    اما این که کل قرآن و سنت را وجه المصالحه وصول به توسعه کنیم، هم ما را از توسعه بازمی دارد و هم سنت ما را تباه می‌کند.

    در این زمینه عرایض مبسوطی دارم که در بحث انقلاب اسلامی و بسط مدرنیته در ایران بازگو خواهم کرد.

    موفق باشید.
  • محمد رجبی
  • برای آقا احسان
    1-نوشته اید که«از دید من رفاهی که تکنولوژی به ما میدهد افزایش  بهره ما از زندگی مادی است و با کار بیشتر و باکشف بیشتر وجود خودمان که همان قدرت خلاقیت انسان است و این به شرطی خوب است که سایر ارزشها وکمالها گم نشوند که این هم دست ماست و صد البته که به نظرم ربطی به ماهیت تکنولوژی ندارد»
    یهره ما از زندگی مادی چه طور افزایش می یابد؟ جز اینکه طبیعت باید به تسخیر درآید تا بتوان از آن بهره برد؟ هدف از تکنولوژی قدرت است و رفاه یک فرآورده جنبی است.استفاده از تکنولوژی ربطی به کشف بیشتر وجود انسان ندارد.از قضا گسترش اتوماسیون وجود بشر را در فرایند کار کاملا نابود کرده است و انسان را تا سرحد یک پیچ تنزل داده است. راستی اگر گم شدن ارزش ها دست شماست پس لطف کنید ارزش های گم شده جامعه را پیدا کنید و به صاحبانشان پس بدهید.
    2-«خوب است مقاله پرسش از تکنولوژی هیدگر را بخوانید ولی نه با تفاسیر مملو از اغراق  و حتی دروغ فردید یا...در مورد آن»
    فردید درک خودش را از هایدگر گفته است. شما که فردید را متهم به دروغ و اغراق می کنید مگر کل اندیشه های هایدگر را بسته بندی شده دارید؟
    با کدام ملاک فردید دروغ می گوید؟
    3-«
    این به نظرم بدیهی است که بهره هر فرد از طبیعت وافق دید عوام بسیار بسیار بیشتر از زمان ارسطو است ویعنی تکنولوژی عمق ما در زندگی مادی و تجربیات وآگاهی های  ما واقعیات مادی وتجربی را می افزاید.»
    این جمله برای ما بدیهی نیست. لطف کنید اثباتش کنید. تکنولوژی چگونه افق دید ما را وسیع کرده است؟ قبلا افق دید چگونه بود؟ شما که معتقدید تکنولوژی جدای از بشر چیزی نیست. چه طور تکنولوژی دید ما را از طبیعت عوض کرده است؟ مگر تکنولوژی اثر مستقل از ما دارد؟
    4-«
    مشکل شما این است که برای تکنولوژی وجودی جدای از وجودی قایلید که بشر به آن داده در حالیکه این گونه نیست واین انسان است که تکنولوژی را میسازد ونه این که تکنولوژی انسان را مجبور به ساختن خود کند و قدرت تکنولوژی ناشی از خلاقیت وابتکار و در بعضی موارد سایر وجه های خوب یا در بعضی موارد وجه های بد انسان است ونه اینکه از خود شعور داشته باشد واز شما میپرسم چرا کنترل پذیر نیست؟»
    این مطلب که امروز بشر ناچار است از تکنولوژی و مظاهر آن مثل موبایل استفاده کند و لذا ناچار به ساخت آنهاست ملازمتی با شعورمند بودن تکنولوژی ندارد. تکنولوژی کنترل پذیر نیست چون بشر کمال خود را به ابزارساز می پندارد. اگر بشر کمال خودش را در گشتن دور دنیا بداند شروع به گشتن دور دنیا می کند. وقتی در جهان امروز پیشرفت ابزار را نشان عقل می گیرند تعجبی ندارد که تکنولوژی کنترل ناپذیر شود.
    5- جمله بعدیتان خیلی جالب تر است:«
    میفرمایید غافل از این که اساس قدرت بشر کنونی، خود ناشی از تکنولوژی است! به نظرم ناشی از ان نیست بلکه تکنولوژی وسیله ای برای این قدرت است»
    فرض کنیم تکنولوژی وسیله قدرت است. پس لابد بشر قدرت داشته و تکنولوژی را ساخته تا آن را اعمال کند.پس باید بدون تکنولوژی هم قدرت داشته باشد. اما بشر قدرت ندارد. بشر قدرت پرواز نداشت. وقتی هواپیما ساخته شد قدرت پرواز هم با آن آمد. می شود این طور گفت که بشر با تکنولوژی صاحب قدرت می شود. تکنولوژی که می آید امکان و قدرت به بشر می دهد.پس تکنولوژی خود قدرت است نه وسیله آن.
    6-شما به این جمله آقای دهقانی ایراد گرفته اید که جمله «
    اگر بشر به ضعف خود متذکر نشده بود، دلیلی برای ساخت تکنولوژی نداشت..... است»
    با پیش فرضی خیلی مبهم و از نظرتان پوچ همراه است. به نظر حقیر این جمله بسیار درخشان و محکم است. در نظر بگیریم بشری که درصدد پرواز نیست. طبیعی است که برای چنین بشری ضعف در قدرت پرواز معنی نداردو اصلا عیب نیست. حال اگر همین فرد در صدد تسخیر جهان برآید آن وقت خواهد فهمید که طبیعت رام نیست. لذا باید آن را رام کرد. و این رام کردن طبیعت قدرت می خواهد. این جاست که بشر به ضعف خود واقف می شود و درصدد تدارک آن بر می آید.








  • محمد رجبی
  • به نظرتان« همواره تکنولوژی بوده فقط در دوره اخیر و جهانبینی جدید بر ان تاکید شده و مانند هنر و فلسفه و علم تجربی که در عصر جدید رشدی چند ده برابر داشته اند نسبت به قبل، تکنولوژی هم این رشد را نسبت قبل داشته وبسیار سریع رشد کرده»
    به نظرم مشکل اساسی در همین جملات است. من معتقدم که علم جدید و تکنولوژی جدید بدون تلقی تکنولوژیک و ریاضی از عالم به وجود نمی آمد و
    تفاوت اساسی تکنولوژی جدید با ابزارهای گذشتگان در همین تلقی تکنیکی از عالم است.در دوره های ماقبل رنسانس تلقی تکنیکی از عالم نبود. لذا علم جدید و تکنیک هم به وجود نیامد. شما این نکته را مسلم گرفته اید که علم جدید ادامه علم قدیم است و بعد تکنیک را هم با آن قیاس کرده اید. درحالیکه قضیه برعکس است.
    «اگاهی از میزان صحت اعتقادات قبلی و از همه مهمتر ایجاد گستاخی بشر برای اندیشیدن در مورد هر فضایی و هر ایده ای بدون ترس از عذابهای آسمانی ودفاع از خود در برابر سایرملل  از فواید تکنولوژی اند»
    به نظر من این قضیه برعکس است.این ها که شمابرشمرده اید علت تکنیک اند. نه نتیجه رشد آن. وقتی بشر پروای آسمان را کنار نهاد و سودای محورجهان شدن را پروراند زمینه رشد تکنیک ایجاد شد.
    شما فرموده اید«ابزارسازی هر چه  بیشتر و مصرف مداوم ابزارهای جدیدتر را می پسندم که اتفاقا در راستای رسیدن انسان به کمال قدرت است ومن هیچگاه از کمال قدرت نمیگریزم بلکه نیازمند ان خود را میبینم.»
    بحث اصلی و ریشه اختلاف دقیقا همینجاست. ابزارهای بیشتر و بیشتر نیازهای بشر را بیشتر کرده است و بس.
    فرموده اید«نکته همین جاست اگر عرفان یا چیز دیگری به این اندازه یه اسان قدرت مادی میدادو خدا هم در ان بیش از تکنولوژی بود من بیشک به سراغ ان میرفتم، ولی نیست وبه نظرم تاظهور اخرین منجی هم جایگزینی ندارد ولی بعدش را نمیدانم.»
    به نظر من عرفان و بقیه چیزها هر نقصی داشته باشند آن نقص این نیست که به بشر قدرت نمی دهند. مگر عرفان برای قدرت دادن به بشر است. مگر قرار است منجی بیاید تا قدرت ما را به حداعلی برساند و همزمان هم خدا را هم به ما بدهد؟ به نظر حقیر این از علایم سیطره نگاه تکنیکی است که همه چیز را با میزان قدرت داده شده بسنجیم و ملاکمان میزان قدرت اهدایی پدیدارها باشد.
     آقای دهقانی قرار نیست چایگزینی برای تکنیک معرفی کنند که قدرت به شما بدهد و خدای آن بیشتر باشد.
    بلکه دنبال دنیایی است که در آن مسأله بشر قدرت و سیطره نباشد. غرب اشتباه می کند که به کمال تکنولوژی خیلی می پردازد. ولی ناچار است بپردازد. همین جامعه خودمان را نگاه کنید. ناچاریمدنبال تکنیک باشیم. مصاحبه های دکتر داوری را هم خوانده ام. ایشان پی برده اند که جامعه ما از توسعه دست برنمی دارد. لذا سعی می کنند که شرایط اخذ توسعه که تکنیک یکی از آنهاست را فراهم کنند. ایشان بارها اعلام کرده اند که هنوز برهمان نظرات 40 سال قبل اند.
    در مورد آمارها هم من معتقدم تکنیک اگر 10هزار جهان مسکونی برایمان بسازد ببه درد نمی خورد. چون وقتی بشری در کار نباشد و انسان از انسانیت خود جداشده باشد دیگر هیچ چیز مهم نیست.
    گفته اید«
    تکنولوژی برایم خوب است زیرا افقهای دیدم را یا لااقل آگاهی از افقهای دیگران را برایم معلوم میکند.من تکنولوژی را زاییده آگاهی بشر وبلوغ او در تغییر محیطش میدانم و در کجای دین این به طور مطلق حرام است؟»
    اگر تکنیک این بود که شما گفته اید که ما هم مشکلی نداشتیم. تمام بحثهای آقای دهقانی این است که تکنیک اینها نیست. تکنیک حاصل نوعی نگاه خاص به جهان است. اگر فکر می کنید رسیدن به این نگاه رشد است ابتدا اثبات کنید. یعد هم دعا کنید من و آقای دهقانی رشد کنیم و افق دیدمان باز شود.
    خوشحال می شوم که شما از حقایق تحت تکنیک برایمان بنویسید. راستی بارها اندیشیده ام که چرا ذات دنیا این است و هربار به این نتیجه رسیده ام که ذات دنیا این نیست. این ذات جهان متجدد است. راستی به نظرتان چرا در قرآن اسم علی نیامد تا دجادلات ولایت علی(ع) تمام شود؟
    خداراشکر کسی گوشش به حرفهای امثال آقای دهقانی بدهکار نیست تا بخواهد بپکد. مشکل شما با نشر این مطالب در فضای عمومی چیست؟ ملاک بزرگ بودن در عالم اندیشه چیست؟ لابد می دانید در اصول عقاید تقلید جایز نیست و به نظر من این مباحث از پایه های اصول اعتقادات اند.
    راستی شما که در کتابهای هابرماس و راسل نکاتی یافته اید که در هیچ کتاب مقدسی یافت نمی شود احتمالا هم اکنون در اندیشه مقام رفیعی دارید. ما این مطالب را با شما درمیان می گذاریم.
    اگر می توانید دردهای مدرنیته را درمان کنید بهتر است ایران را که نه اسلامی است و نه مدرن رها کنید و به ژاپن بروید که حداقل مدرن است و در آنجا با مدیریت و مهندسی مدرنیته یک مدینه موعود درست کنید. ممکن است بگویید توان این کار را ندارید. ولی این کار امکان پذیر است. من هم میگویم که این کار ممکن نیست. یه نظرم بهتر است شما به کار مهندسی مدرنیته بپردازید و وقتتان را با سرو کله زدن با ما تلف نکنید. حرفهای امثال ما هم در راه شما خللی نخواهد افکند.
     
    سلام
    در برابر مقالات شما که مضرات تکنولوژی را به نحو احتمالی بیان کرده اید می خواهم چند فایده مهم تکنولوژی را بازگو کنم.
    1- شکی نیست که تکنولوژی به واسطه پیشرفت علوم پیشرفت کرده و خود علوم با پیشرفت تکنولوژی شکوفاتر می شوند (منظورم علم به معنای عام آن است)
    ازپیشرفت علوم در زمانه ی متاخر ما دید انسان ها نسبت به جهان تغییر کرده بدین معنی که بر همگان ثابت و واضح شده که عالم یک حقیقت یک پارچه و به هم تنیده است و مثلا خورشید و ماه و ستاره ها همگی جزئی از کهکشان ها و منظومه ها هستند. و مثال دیگر اینکه عامل پیدایش باد جدای از خورشید و دریا و خاک نیست. در زمینه های دیگر جامعه شناسی و روانشناسی هم تا حدی می توان مثال آورد.
    با این دیدی که از علوم جدید برای مردمان جهان حاصل شده است بسیاری از افکار خرافی قدیم که پیامبران با آن مبارزه می کرده اند خود به خود بی معنی و پوچ شده. به طور مثال دیگر اگر کسی سخن از خدای ماه، خدای خورشید، خدای باد و غیره به زبان آورد از دید عموم، سخن خنده داری بیان کرده است. می خواهم بگویم پیشرفت علم و تکنولوژی شرک جلی را تا حد زیادی از بین برده است. و چه بسا زمینه برای پذیرش توحید و حتی فهم بهتر از توحید را فراهم کرده است. و این یکی از فواید تکنولوژی است.
    2- یکی دیگر از فواید تکنولوژی رفاه انسان هاست. شاید در نگاه اول رفاه بد به نظر برسد اما از زاویه ای دیگر رفاه می تواند مثبت باشد. رفاه و فراغت زمینه ی مدیریت زمان و لذت بری از عالم را فراهم تر می آورد.  اگر یک انسان موحد و خداپرست از قید فقر و تنگ دستی رها شود و توانایی مدیریت زمان خویشتن را داشته باشد و از ساعات لذت زندگی خود لذت بیشتری ببرد بهتر می تواند در مورد حقیقت جهان فکر کرده و حتی شاید بهتر بتواند عبادت کند. البته تکنولوژی زمینه ی فساد را هم فراهم تر می کند اما شاید بتوان گفت زمینه عبادت و تفکر را هم فراهم تر می کند و این یکی دیگر از فواید چاقوی تکنولوژی است که هم می توان آن رابرای کار بد و هم خوب به کار برد.
    3- در مورد اینکه زیانباری  طبیعی تکنولوژی ممکن است با پیشرفت علم و تکنولوژی کم شود که چون کامنت نویسی با نام احسان به آن اشاره کرد دیگر به آن اشاره نمی کنم.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام آشنا جان

    به گمانم نیاز باشد یک بار دیگر مقاله اخیر حقیر را بازخوانی بفرمایید.

    چون عمده مطالب شما در آن جا پاسخ داده شده - و ایضاً سخنان دوست مان احسان-

    موفق باشید

    به نظرم حد اقل به بند اول کامنت من در مقاله اشاره ای نشده.
    نکته ای که در بند اول آوردم برای خودم بسیار جالب بود و این نکته را دوستی که با تفکرات شما شدیدا مخالف بود برایم بیان کرد و نکته خودم نیست.
    پاسخ:
    دهقانی:

    می دانیم که علوم جدیده، علوم تجربی هستند.

    و تجربه و پژوهش خود را پیرامون ماده انجام می‌دهند.

    و درست به همین دلیل علوم جدید، اساساً صلاحیت ابراز نظر در مورد امور غیبی و غیرمحسوس، و تشخیص خرافی بودن یا حقیقی بودن یک امر غیر محسوس را ندارند.

    به تغبیر دیگر علوم جدید، در ساحت غیرمحسوسات، نابیناست و نه می‌تواند وجود چیزی را تصدیق کند و نه می‌تواند انکار کند.

    نهایت این که بگوید من فلان امر را ندیدم.

    اما عدم دیدن، کاشف از عدم وجود نیست.

    اما اگر می‌بینیم که با بسط علوم جدید، پا را از ماده فراتر نهاده، و ادعای تبیین و تفسیر تمام عالم و تشخیص خرافه از حقیقت را دارند، ریشه در این دارد که با بسط و تکوین علوم جدیده به تدریج این توهم رخ داد، که علوم تجربی، معیار حقیقت هستند و همه چیز باید از فیلتر آن عبور کند.

    و هر چه در آن نگنجد، وجود ندارد.

    با این نگاه، هر امر غیرمادی، نیست انگاشته می‌شد.

    و طبیعتاً در عالم جدید، نه تنها الهه‌ها- یا هر امر غیر محسوس دیگر- انکار می‌شدند، بلکه فراتر از آن نیز رخ می‌داد

    اساساً تجدد کانون توجه بشر را از آسمان به زمین دوخت.

    و با این تغییر کانون نگاه دیگر، نه تنها الهه ها، بلکه هیچ امر قدسی و غیر محسوس قابل پذیرش نیست.

    چرا که نیازی به آن نبود.

    و علوم جدید، مدعی بود خود توان تفسیر و تغییر عالم را بدون استمداد از امور غیرمحسوس را دارد.

    به همین دلیل تنها وجود اموری را می‌پذیرفت که بتواند ماده خامی قابل محاسبه برای کسب قدرت بیشتر بشر باشد.

    و هر چه امکان ابژه شدن را نداشته باشد، وجودش نیست انگاشته می شود.

    در عالم جدید، نه تنها الهه‌ها وجود ندارند، بلکه خداوند هم وجود ندارد.

    در عالم جدید، حتی اگر نامی از خدا هم در صحنه باشد،‌صرفاً‌ یک وجود ذهنی به نزد بشر است که می‌تواند با آن به آرامش برسد.

    یعنی حتی خدا هم ماده خامی برای رسیدن به اهداف بشر شده.

    چنان که امروز دین داران هم می‌خواهند با دین کارآمد!، دنیای خود را آباد کنند.

    و از طرف دیگر،‌ داستایوسکی به حق این مطلب را دریافته بود که اگر خدا نباشد هر کاری مباح است.

    و در عالم جدید مگر هر کاری مباح نیست؟!

    هر چند مناقشه در مثال از دأب محصلین نیست.

    اما صرفاً از باب تذکر عرض می‌کنم که بیان شما خرافی خواندن الهه ها ناتمام است.

    مفهوم الهه ها نه تنها یک امر خرافی نیست،‌ بلکه از قضا یک امر مورد تصدیق ادیان بوده و هست.

    بنا به تعالیم دینی، تمام امور عالم به دست خداوند اداره می‌شود، اما مجرای ظهور فیض رب العالمین،‌ در هر موطنی یک ملک است.

    میکاییل ظهور اسم رزاق است و واسطه ظهور رزاقیت خداوند بر بندگان، عزراییل واسطه ظهور قابضیت رب العالمین و ... .

    مبتنی بر دین اسلام، حتی برای وضویی هم که انسان می‌گیرد،‌ هم یک فرشته خاص مأمور است که قطرات آب آن را شمارش کند.

    و در مآثر روایی به تعداد بسیار زیادی از ملائکه اعم از مقرب و متوسطه،‌ اشاره شده و نقش هر کدام در تدبیر عالم ماده بیان شده.

    به همین دلیل مفهوم الهه- یا فرشته - به هیچ وجه خرافی نیست.

    بلکه از قضا یکی از تعالیم مهم دینی است.

    تا جایی که در قرآن، گاه ایمان به فرشته ها، از خصوصیات انسان مؤمن نامیده شده.

    آمن الرسول بما انزل من ربه کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لانفرق بین احد من رسله (بقره- 49)

    نکته مهم این است که اشکال و نقد پیامبران به مشرکین و کفار این نبود که چرا آنان به الهه ها معتقد هستند.

    بلکه پیامبران هموراه به این باور می‌تاخته اند که مبادا قومی برای الهه ها استقلال در وجود و تأثیر قائل باشد.

    و محل نزاع در این جا بوده است.

    نه در اصل وجود الهه ها.

    از نظر حقیر مهم ترین نکته ای که در بند مورد اشاره شما وجود دارد، نحوه دفاع آن دوست مخالف بنده از تجدد بوده است.

    ظاهراً قصد آن دوست ما تلاش برای نشان دادن نقش علوم و تکنولوژی در ارتقای نگاه دینی مردم عالم بوده.

    اما غافل از آن که با این بیان خود، اساساً خود تصدیق کرده اند که در عالم کنونی دین بی رمق است.

    بیان مطلب این که یکی از مهمترین رسالت های دین،‌ مبارزه با خرافات بوده است.

    اگر دین نشاط داشته باشد، خود می‌تواند این رسالت را به خوبی انجام دهد.

    اما هنگامی که دین خود رو به فتور و ضعف می‌رود،‌ نیاز می‌شود که با دوپینگ! و استمداد از سایر ابزارها مانند علوم و تکنولوژی خرافات را زایل کرد.

    در حقیقت سخن آن دوست ما، بیش از آن مؤید ادعایش باشد،‌ ناقض سخن اوست.

    چرا که اگر دین ضعیف نشده بود، اصلاً‌ دیگر نیازی به استفاده از علوم برای مبارزه با خرافات نبود.


    این کلمه ترکیب خیلی جالبه. دین کارآمد!
    فکر کنم فعلاً لیبرالیزم از همه کارآمدتر باشه.
    چرا در این عصر مفاهیم متناقض در ذهن مردم جا افتاده است؟

    با سلام به همه

    ابتدا از کلیه دوستان، مخصوصا آن کسانی که متنم را خواندند و مخصوصا از برادر دهقانی ومخصوص تر از همه از آقای رجبی که نقدم کرد سپاسگذارم سپس از دوستان معذرت میخواهم که جوابم دیر شد زیراهم دغدغه ی چندانی برای جوابگویی نداشتم وهم کلی کارهای مهم تر داشتم

    در ابتدا به آقای دهقانی جواب میدهم:

    1- من نمیپندارم بشر بنیاد عالم است و همه کاری میتواند بکند، بلکه معتقدم حقیقت بنیاد دنیاست و این حقیقت راباید یافت ولی الزاما دین نیست  ولی خداقطعا هست و کدام خدا، باید بحث کرد البته باید گزاره های دینی را بررسی کرد وازمود واگر اشتباه بود شجاعانه باید کنار گذاشت. حقیقت را از تجربه وعقلانیت هم میتوان یافت . اما در موردسوال شما باید گفت مگر انسان به هرچیز نمیرسد معنایش این است ذات طبیعت مخالف خواست ماست؟!!اکثر انسانهای دنیا به نظرم فطرت پاک یعنی خواست خوب بودن را دارند ولی به نظرم در انتها خوب نمیشوند یابه قول قران اکثرهم لایهتدون  پس باید نتیجه گرفت ذات انسانها به بدی میل دارد؟یا مثلا بسیاری سعی میکنند به مقامات عرفانی و پاکی برسند اما محدودی میرسند پس باید چنین نتیجه گرفت که ذات انسان به بدی میل دارد یا میتوان چندین مثال دیگر در این باب اورد ، استقرای شما برای گرفتن این  نتیجه کلی ،به نظرم به کلی ناقص است، و اتفاقا من از این جمله شما نتیجه میگرم که راه را درست امده ایم زیرا بالاترینن اهداف به نظرم حداکثر تلاشها را میخواهد!!!والبته هردودر نتیجه گیری مساوی الحقیم، که برای معیار صحت باید به به مقایسه مبانی بازگشت.  البته این نتیجه گیری از سوال شما در برخی ازاندیشه های دیگرتان  از جمله محدودیت فواید برق به بیداری در شب (در مقاله خیانت ادیسون ) که به بیهوده بودن برق منتج میشود واینکه برخی دوستان را در همین صفحه  از تبعیت از جملات بزرگان منع میکنید و از طرفی لااقل یکبار یادم هست از شهید اوینی جمله ای در باب تکنیک اوردیدی و گفتید که چرااین جمله اوینی رارهاکرده ایم!!!!!!!!!مضمون جمله شهید این بود که غرب مانند فاوست خود را برابر گرفتن قدرت، به شیطان فروخت البته اوینی در اغلب اصول غربشناسی اش (به جز برخی حرفهای اخرعمرش)برای من همان کامران اوینی  پست مدرن قبل از انقللاب است، صحبت در مورد شهید رابرای جای دیگری بگذاریم

    درباب فواید برق لااقل یکبار میتوانستید از اساتید برق یا دانشجویان بپرسید وسپس نتیجه گیری کنید،فواید دیگر برق عبارتند از اگاهی بیشترانسانها به واسطه اینترنت یا.... افزایش محصولات کشاورزی  و رفاه و.....  اگر زندگی مادی وبشر رابه همان محدوده جهان سنت تعریف کنیم حرفتان تاحد کمی باز صحیح است ولی برایم بدیهییست که جهان سنت در علمش وشناخت جهان مادی اش بسیار جاهل بوده است،و قطعا تاب رقابت وبقادرمقایسه  با جهان مدرن را ندارد لااقل واقعیت جهان امروز این راثابت میکند

    2-من نگفتم فردید همه حرفهایش دروغ است یااینکه باید اورارها کرد بلکه باید خواندش ونقدش کرد، تذکرم فقط این بود که هایدگر رامحدود به برداشتهای فردید یا داوری نکنیم و یا مثلا مثل  برخیها آرمانهای انقلاب راار سخنانش بیرون بکشیم!!!!!من از این میرنجیم که ایده ای خاص هایدگر بان عظمتش را مال خودمعرفی  کنند وتصور کنیم هر چه از هایدگر گفتند صحیح است و از نامش سواستفاده کنند،همین......

    البته من با این جملات موافق نیستم که( هایدگر این قدر بزرگ است که بیش از تمام فلاسفه اروپایی در مدح و شرح و نقد و هتاکی به او مطلب نوشته شده)من این جمله را سزاوار کانت میدانم،بگذریم...

    بینهایت مشتاقم تاتعریف وجود هایدگر وخدای هایدگر را از شما بشنوم البته نه خدایی که از یک مصاحبه استنتاج میشود، یلکه خدایی که مثلا در هستی وزمان یا سایر کتب مهم اوهم باشد
    3- اعتقاد من این است که جامعه امروز ایران از لحاظ  دسترسی به افکار خواص در حالت نیمه مدرن نیمه سنتی است یعنی از طرفی متاسفانه در این جامعه پرسشها کم اند واز طرفی فضا هم برای دستیابی به اطلاعات محدود است، پس حرفهادر ملا عام ،در این جامعه از حرفهادر سایر جوامع بیشتر اثرگذار است واصولا برای انسانهای دینی ای که غالبا دین رابااحساساتشان برای خود موجه میسازند و متکی به حرف افرادندبیشتر اثر گذارتر است.

    5-درموضوع حاج علی رهبر بنده با لحنتان مشکل داشتم!!!!همین واینکه مانباید در غیاب امام خود را مطلق حق تصور و بقیه را تحقیر وتوبیخ کنیم بلکه باید تکثر ارا را بپذیریم ومن بسیار قبول دارم که از انموقع تاالان  لحنتان و نوشته هایتان به متفکران از ایده یولوژیستها  روزبه روز نزدیکتر شده است، وبنده حقیقتا به شما تبریک میگویم!!!!

    از اقای رجبی متشکرم

    پیشنهاد بنده به شما دوست بزرگوارم اقای رجبی این است که ابتدا چندین بار متنی را که میخواهید نقد کنید را بخوانید تا لااقل از تهمت زدن ونسبت دادن برخی جملات غلط به نویسنده متن مصون بمانید و به جای استفاده از احساستان ،از اندیشه تان در نقد استفاده کنید ونشان استفاده از احساستان در نقد بنده،  تعمیمهای بی جا به سخنان بنده است ، برخی از حرفهایتان  غالبا بدون استدلالهای دقیق است  و به نوعی  توصیفگرایانه  شخصی از واقعیات است (که البته به نظرم در مواردی این توصیفات غلط است)
    درچند مورد پاسختان را میدهم ولی در بقیه موارد باید حضوری صحبت کرد چون حال نوشتن ندارم!!!!

    1-من کجا گفتم کل اندیشه های هایدگر را بسته بندی شده دارم؟؟؟؟؟ برادرم هیدگر بزرگتر از ان است که من بااین سن کم ومشغلات روزمره توانسته  باشم همه اندیشه هایش را خوانده باشم وبه شما بدهم، اتفاقا چون هیدگرانسان و نام بزرگی است من اصلا دوست ندارم مورد سو استفاده و برداشتهای غلط قرار بگیرد، بنده  در باب تکنولوژی مطمین ام که هایدگر مخالف تکنولوژی نیست، راه اثباتش هم ساده است امروز با حدود40سال قبل متفاوت است که هیچ اثری از هیدگر ترجمه نشده بود ،بیایید باهم چند مقاله اصلی هیدگر در مورد تکنولوژی را بخوانم(مثلا پرسش از تکنولوژی)انگاه اگر بنده اشتباه فهمیده بودم خب بنده از نظرم برمیگردم، اقای فردید هم انسان محترمی است ومن نگفتم ایشان به کل هرچه در مورد هیدگر گفته غلط یا دروغ است بلکه فقط مطمین ام در باب تکنیک کلیات  نظرات هیدگررا به دروغ بیان کرده است.یا بیایید از چند هایدگر شناس بزرگ مثلا استاد رشیدیان یا استاد عبدالکریمی هم  نظر هیدگر در باب تکنیک را بپرسیم   

     

    2-برای من مهم نیست علم جدید ادامه علم قدیم است یا نه، ولی برای من بدیهیست که علم جدید طبیعت مادی جهان بسیار بسیار بیشتر از علم قدیم تبیین وتوجیه میکند و ازنشانه های همین تبیین بیشتر، وجود تکنولوژی است. از عیوب هیدگری ها این است که تصور میکنن با تغییر ادراکات استعلایی الزاما جهانهایی متفاوت به وجود میاید، به همین راحتی!!!!! ولی از هیدگر میپرسم چرا جهان جدیدی لااقل تا انجا که از بزرگان پرسیده ام خلق نکرد(مخصوصادر عمل) و تقریبا  به ان جمله معروف که  تنهایی خدایی است که میتواند مارا نجات دهد بسنده کرد. به نظرم ذات دنیا مادی واحد است وهرکس بتواند ان را بیشتر تغییر دهد یا پیشبینی کند به ذاتش بیشتر پی برده اگر نظر دیگری دارید بفرمایید تا بدانیم چه کسی جهان را بیشتر فهم میکند؟

     

    3-به نظرم مشکل شما اینجاست که میگویید یا به خدا برسیم یا به قدرت، انسان کامل در نظر بنده انسانیست که دارای همه کمالات است از جمله قدرت مگر حضرت سلیمان کمال قدرت را نداشتند؟قران میفرماید شیاطینی برای سلیمان خدمت میکردند، حال ازشمامیپرسم تکنولوژی بدتراست یا شیطان؟ من کجا گفتم عرفان رابرای قدرت باید بخاهیم؟؟؟؟ منظور من از ان چیزی که گفته به طور خلاصه این بود که مانیازمند قدرت هستیم و برایم بدیهیست که این قدرت از عرفان یا چیز دیگری به دست نمیاید لذا تنها گزینه تکنولوژی است

    4-آیاهرچیزی که بشر  کمال خودش را در آن بپندارد کنترل ناپذیر میشود؟ پس عرفان هم باید برا عرفا کنترل ناپذیر والزاما به خدا ختم نشود

    5-من کی گفتم که انسان مطلقا مدرنی هستم که به ژاپن بروم ودردهای انها را بخواهم درمان کنم ؟،بنده اکثر ارزشهای زندگی شخصی ام اسلامیست منتها شاید روش رسیدن به انها با شما متفاوت باشد و اینکه برخی از ارزشهای زندگی ام هم از مدرنیسم است وا ز گفتن این باکی ندارم

    6-کافیست به کتب تاریخی مثلا سینوهه یا کتب هرودوت رجوع کنید تابه به تعبیر اگوست کنت پی ببرید که میگوید انسانهای ان دوره وقبلش مسایل پیرامونشان را با توسل به اسطوره ها توجیه میکردند واین یعنی خرافات  ور فع خرافات یکی از بزرگترین خدمات علم به بشر است که صدها کتاب در موردش باید نوشت.....  میفرمایید:شما که معتقدید تکنولوژی جدای از بشر چیزی نیست. چه طور تکنولوژی دید ما را از طبیعت عوض کرده است؟ مگر تکنولوژی اثر مستقل از ما دارد؟من میگویم مگر هرچه چیزی که مستقل ازماست فقط میتواند دید مارا از طبیعت عوض کند؟؟؟!!!خیر بلکه بنده با تغییر نگرشم این کار را میتوانم انجام دهم وا ایجادگر تکنولوژی است.اگر بخواهم خلاصه به شما نظرم در باب تکنولوژی رابگویم میگویم نظرم چیزی بین نظر مارکس و نظر یاسپرس در مورد تکنولوژی است


    7-پاسخ شما به سوالم که چرا در دین چیزی بر حرام بودن تکنیک ندارم هم از ان جوابهای عجیب است ، ابتدا دقت کنید من گفتم دین ونه قرآن،لذا منبع فقط قرآن نیست و بلکه احادیث هم هستند وبدیهیست که در احادیث هزاران مورد بر تایید امامت علی(ع) هست ولی ایا حدیثی یامتنی صریحی بر تحریم تکنیک است؟یا چرا حدیثی صریح در مورد نفی دیدگاه تکنیکی وپیش بینی مثلا وقوع چنین اتفاق مهمی نداریم ودر عوض هزاران حدیث در باب اخرالزمان داریم؟؟؟!! والبته حرف خوبیست که اقای دهقانی  میفرمایند قومی که افکارش با شبهه چند جوان کم سن و سواد، مشوش می‌شود، آیا حقیقتاً یک نظام فکری دارد؟ ولی سخن اینجا هم میتواند برسد که  ای دوستان آمانی: آیا ما همه صحت گزاره های دینی را با وسواس پرسش از تکنولوژی از خودمیپرسیم؟؟؟؟!!!!!

    8-چرا من در این سایت کامنت میگذارم؟دلیل اولش این است که فکر میکنم در اینجا چیزی برای یادگیری وپاسخ پرسشهایم  وجود دارد دوم اینکه بفهمم واقعا نظر دین در باب تکنولوژی چیست زیرا هنوز اندک شکی دارم  در انتها  اینکه بحث کنیم

     

    مدتها این سوال ذهن مرا مشغول کرده که چرا گروههای تکفیری به وجود میایند وچرا القاعده یا غیره داریم؟ البته اگر از سهم نسبتا اندک استعمار بگذریم به این نتیجه میرسم که انها انسانهایی متن محور و بی اندیشه اند، دینی که من برمیگزینم مرا به تکامل وارتباط بی واسطه با خدا سوق دهد نه اینکه تاابد بله قربانگوی متنی باشم(البته منظورم از متنها متنهایی است که تفکر واندیشه ام را تاابد محدود میکند نه متنهایی که افقها را برایم میگشاید)، دینی است که موجب جوشش حکمتها در درونم باشد نه وابستگی دایمی ان هم از روی ترس وتحقیر خودم به دین.

    ببخشید این سوال را میپرسم  ولی لطفا با سعه صدر وانیشه جوابم را بدهید، باز هم معذرت میخواهم که  این قدر رک سوالاتم را میپرسم بنده قصد توهین ندارم. البته پیش فرضم این است که تعداد زیادی از دوستان آرمانی به این سایت رجوع میکنند

     ازشما میپرسم مرز شما وتحجر کجاست وبه نظرتان اگر شما بچه های ارمان در عربستان یا افغانستان بودید مثلا جزو همین گروههای تکفیری نمیشدید؟ بنده با توجه به برخوردهایی که با دوستان ارمانی در دانشگاه داشتم میگویم که به نظرم انسانهایی احساساتی وغالبا ایدیولوژیک هستند که اندیشه را فدای دین یا گزاره هایی که از استادشان به انها رسیده ، میکنند انسانهایی اند که فکرکردن را حفظ کرده اند وهرکس مخالفشان حرف بزند میگویند توهم مانند همان کسی هستی که من توصیفاتش را در نوشته های داوری اردکانی خوانده ام وتو یک انسان مدرن هستی و......

    مدتهاست مانده ام که چرا شما میان این همه مشکلات  وتلاش در جهت تغییر و انعطاف تکنیک نیستید وانجام کاری که به ظاهر خیلی ساده تر است  یامثلا چرا دنبال اسلامی سازی علوم ونه حذف کلی تکنیک، نمیروید ایا به غیر این است که استادتان یعنی اقای طاهرزاده فتوا برحرام شمردن تکنواوژی داده اند؟(عین متن حرام شمردن تکنیک در کتاب مدرنیته وتوهم است)

    وبه نظر بنده در این رگه هایی از تحجر وجود دارد که چون استادت چیزی گفته بپذیری و حتی حرف ولی فقیهت رانپذیری وحتی حاضر نشوی بروی با بزرگان اسلامی مانند علامه جوادی املی و ایت الله مصباح یزدی در این باب به بحث بنشینی . تحجر یعنی مهدی نصیری که جرات فراتر از متن رفتن را ندارد!!!! البته حکایت اقای دهقانی جداست وبنده به ایشان بسیار تبریک میگویم که بنده از ابتدای خواندن مقالات  ایشان تا الان تفاوتهای خیلی بزرگی را میبینم ولی غالبا اکثر بچه های آرمان گونه ای دیگراند

    ازپاسختان پیشاپیش سپاسگذارم

    با تشکر از همه

     

     

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام بر  شما


    اگر چه مدت زمان زیادی از گفت و گوهای ما می‌گذرد و حافظه حقیر در یادآوری مسیر سخن چندان یاری نمی‌کرد، اما با مرور قسمت نظرات، تلاش کردم به فضای پیشین منتقل شوم.

    اما مطمئن نیستم چندان موفق شده باشم.

    ولی در عین حال به رسم ادب و در قبال زمان و زحمتی که برای نگاشتن این نطر گذاشته اید، خود را ملتزم به پاسخ شما می‌دانم.

    در ادامه صرفاً به بخشی از فرمایشات شما که به سخنان بنده راجع است خواهم پرداخت.

    و دفاع از نظرات دوست بزگوار جناب رجبی را به عهده خود ایشان می‌گذارم.

    1- پرسش بنیادین در قبال تکنولوژی این است:

    تکنولوژی به چه درد می‌خورد؟!

    و هر پاسخی که به این پرسش داده می‌شود نیز باید تا نهایی ترین زوایای ممکن و به شکل رادیکال بررسی و واکاوی شویم.

    هر چند می توان شکل این پرسش را نیز تغییر داد و به اشکال دیگر نیز آن را مطرح کرد.

    اما همه معنایی کم و بیش یکسانی دارند.

    پاسخ هایی که کم و  بیش در میان ما مشهور است، اغلب همین مواردی است که در متن مقاله مورد اشاره قرار گرفته است.

    و چنان که دقت کرده اید، این پاسخ ها گرچه در بدو امر معتقدند که تکنولوژی صرفاً یک ابزار است

    اما در مآل امر خود پاسخ دهندگان نیز تصدیق می کنند که تأسیس و بسط تکنولوژی با بینش خاصی متناسب است.

    و تکنولوژی صرفاً یک ابزار نیست.

    بلکه حاصل یک درک خاص از عالم است.

    چنان که فی المثل خود شما در نظرتان در دفعات متعدد برتری تمدن جدید تکنولوژیک بر عالم سنتی را مورد استناد و اشاره قرار داده بودید.

    یعنی به نحو ضمنی تصدیق کرده بودید که بشر سنتی بسیار جاهل بوده- لااقل نسبت  به امروز-

    یعنی اعتقاد به ضرورت وجود تکنولوژی، با درک خاصی از  گذشته و سنت تناسب دارد.

    و شما نیز همین درک خاص را دارید- صرف نظر از درست و یا غلط بودن آن و این که با آن موافق هستم یا نه-

    و نه این که صرفاً یک ابزار بسان چاقو باشد.

    این لب عرض  بنده در بحث تکنولوژی بوده و است.

    که تکنولوژی، ابزار نیست.

    حاصل یک درک منحصر به فرد از عالم و آدم است.

    اما این که درک چگونه حاصل شده و آیا امکان دارد که تغییر کند و اگر تغییر کند عالم جدیدی حادث می‌شود، یا حقیر مباحثی است که بعداً بایستی به آن پرداخت.


    2- فرمودید در مواردی خود خلاف سخنان خویش را مرتکب شده ام و فی المثل استناد  به سخنان بزرگان منع می کنم اما در عین حال به سخنان آوینی استناد کرده ام.

    دقت بفرمایید فضای مقاله ادیسون خائن بزرگ و مخاطبی که آن مقاله  را می خواند، کم و بیش آوینی را مقبول می‌دانست

    و سخن من بیشتر به دلیل جدل با طرف مقابل بود.

    و نه این که بخواهم با سخن آوینی، ادعای خود را تحکیم کنم.

    بلکه به این دلیل بود که مایل بودم به دوستان مذهبی که بر آوینی اصرار می کردند این نکته را متذکر شوم که آوینی هم نظر آن را  رد کرده است.

    3- در موضوع هیدگر و فردید، نیز این نکات به ذهن حقیر می رسد.

    اگرچه با اصل دغدغه شما  همدل هستم که نباید هیدگر و فردید را مصادره به مطلوب کرد.

    و نیز می‌پذیرم که هیدگری که خود را گاتلس-gotless-  می‌دانست را نمیتوان در تقسیم بندی  های دین دار و یا ملحد رایج تعریف کرد.

    و  آثار هیدگر مانند وجود و زمان را نیز نه تنها نمی‌توان به شکل تئولوژیک فهم و تفسیر کرد، بلکه اساساً تفکر هیدگر به دلیل تلاش برای گذر از جزمی گرایی، خود به انهدام هر نظام فکری تئولوژیک و خدامدار کلامی منجر می‌شود.

    و  نیز در این فقره از سخنانتان با شما همدل هستم که تلاش برای بیرون کشیدن انقلاب اسلامی از سخنان فردید، نه شدنی است و نه معقول.

    شدنی نیست چرا که متون فردید چنین دفاعی را نشان نمی دهد

    معقول نیست چرا که نباید متن در خدمت مقصود خود قرار داد.

    اما در عین حال این پرسش اساسی وجود دارد که اصلاً  چرا باید به متن هیدگر و فردید- که البته متنی ننوشته اما متن به معنای عام آن یعنی سخن از او به جا  مانده- وفادار ماند؟!

    این پرسش مهم و بنیادین را باید به طریقی پاسخ دهید که فهم هیدگر و فردید اصیل اولاً آیا امکان دارد و ثانیاً چه لزومی دارد؟!

    حقیر نه به دنبال فهم خالص از هیدگر و فردید هستم و نه چنین کاری را ممکن می‌دانم.

    چون معتقدم هر فهمی یک تفسیر است.

    و ما فهم محض نداریم.

    البته می‌توانید پاسخ دهید، که در این صورت نباید فهم خود را به مؤلف نسبت دهم.

    و بنده هم پاسخ خواهم دادم که فهم من  از متن، اگرچه فهم من است

    اما فهم من از متن است

    پس اسناد آن تا جایی که متن آن را تأیید می‌کند رواست

    و خود متن هم اجازه نمی دهد که مطالب نامرتبط را به او نسبت دهیم.

    چرا که متن برخلاف تصورهای رایج نه امری صامت که خود سخنگوست.

    و هر سخنی که با متن در توافق نباشد بلافاصله و بوسیله خود متن، مورد اعتراض قرار می گیرد

    و در عین حال در مورد خاص هیدگر و فردید، حقیر هیچ اصراری ندارم که بگویم نظر بنده نظر این افراد است

    بلکه اساساً این بحث را عبث می‌دانم

    بنده همواره گفته ام که آن چه نوشته ام صرفاً تأملات خودم است.

    اگرچه این تأملات را اول بار بزرگان بیان کرده اند

    اما آن چه من می نویسم، فهم خود من است

    و مسوولیت دفاع از آن به عهده خود من است

    و حتی اگر خلاف نظر آنان هم باشد، برایم چندان مهم نبوده و نیست.

    البته تلاش کرده ام که در مواردی که قرار است از بزرگی نقل قول کنم،‌ آن را تحریف نکنم.

    اما مسأله این است که حقیر بسیار کم از هیدگر و فردید نقل قول کرده و یا ارجاع داده ام تا  این اشکالات پیش آید.

    اگر حقیر گفته ام تنها خدایی است که می تواند ما را نجات دهد، از هیدگر نقل قول نکردهام که شما اشکال بفرمایید منظور هیدگر چیز دیگری بوده است

    من نظر خود را نگاشته ام

    این که  از هیدگر این سخن را آموخته ام،  بحثی دیگر است

    مقام تعلیم غیر از مقام نقل و تفسیر است

    که به نظر می‌رسد شما این دو  مقام را از هم فک نداده اید

    به همین دلیل با این جمله تلاش می‌کنم که این نزاع را پایان دهم که سخنان حقیر ممکن است که از جانب هیچ متفکر بزرگ و اصیلی بیان و یا تأیید نشده باشد.

    4- این که عرض کردم هیدگر بیشترین کسی است که در باب او نقد و در عین حال ناسزا نوشته شده، مطلبی است که شاهد آن تعداد کتب پیرامون هیدگر در اروپا و آمریکا است.

    و حقیر این مطلب را از سیاوش جمادی مترجم وجود و زمان - که خود نیز در برخی موارد منتقد هیدگر است- نقل کردم.

    و صحت و سقم آن را نه تحقیق کرده ام و نه اصراری بر آن  دارم.

    اساساً عظمت اثبات شدنی نیست.

    و تفکر اگر عظمت داشته باشد نیازی به اثبات عظمت ندارد

    مشک آن است که خود ببوید

    و نه آن که عطار بگوید.

    هیدگر اگر عظمت نداشت، این قدر در تخالف با آن نوشته نمی‌شد

    در عین حال در  جنگ میان غول ها و این که کانت بزرگتر بوده و یا هیدگر و یا ارسطو، من نه قضاوتی می‌کنم و نه این جنگ را مفید فایده علمی و عملی می دانم.

    4-در باب این که آیا باید افکار خود در باب تکنولوژی و یا سایر موضوعات را در فضای نه سنتی و نه متجدد کنونی با آن اوصافی که پیرامون آن ذکر کردید- و مقبول بنده نیز هست- باید عرض کنم که از قضا در چنین فضایی ضرورت انتشار این افکار بیشتر است.

    این که فضای کنونی دشواری هایی مضاعفی دارد، این نتیجه منطقی را نمی دهد که نباید حرف زد

    البته می توان گفت که باید محتاطانه تر حرف زد

    اما در عین حال اقتضاء می کند که حتماً باید این سخنان را طرح  کرد.

    و البته احتیاط در هر کاری نیز باید با زمینه آن کار متناسب باشد

    و من معتقدم که خود در عمده موارد تلاش کردم محتاطانه سخن بگویم.

    اما مناط احتیاط درک عرفی نیست.

    چون مباحثی که بنده به دنبال طرح آن هستم عرفی نیستند.

    به همین دلیل همواره معتقد بوده و هستم که این مباحث را نه در کف خیابان و نماز جمعه و مسجد بلکه در دانشگاه بایستی طرح کرد.

    پس در اصل لزوم رعایت برخی موارد با شما اختلافی نیست.

    الا این که به دلیل اختلاف مبانی، طبیعتاً مصادیق احتیاط از نظر گاه بنده و شما نیز متفاوت خواهد بود.

    5- در موضوع حاج علی رهبر از قضا معتقدم که لحن بنده چندان تند نبود

    البته اگر شما این لحن را نمی‌پسندید مانعی ندارد

    اما نباید انتظار داشت که حقیر هم متناسب با پسند و رویه مد نظر شما عمل کنم.

    شعرم اگر باید به ذوق تو عوض شود

    باید تمام آن چه را که منم عوض کنم

    ما در این موارد بایستی به یک امر ثالث که مقبول دو طرف باشد رجوع کنیم.

    فی المثل قانون نشریات

    و یا شریعت اسلام- در صورتی که هر دو طرف مسلمان باشند و گرنه اگر یک طرف نزاع مثلاً مسلمان نباشد، باید به همان راه اول تمسک جست-

    که مقاله ای که در نقد حاج علی نوشته بودم نه از نظر قانونی اشکالی داشت

    و نه با شریعت تعارضی داشت

    و هیچ توهین و تهمت و یا نسبت ناروایی به ایشان داده نشده بود

    از قضا مقاله بنده در قیاس با سخنان حاج علی رهبر در مسجد، بسیار ملایم تر می‌نمود

    و حقیر مراعات وجه استادی ایشان را کرده بودم

    و گرنه اگر قرار بود که ما نیز با زبانی که ایشان سخن گفته بودند - و فایلش نیز موجود است- سخن بگوییم، موضوع به گونه ای دیگر می‌شد


    از قضا تمام عرض بنده این است که چرا امثال حاج آقا رهبر خود را حقیقت محض و محض حقیقت تلقی می کنند و می‌پندارند که این سایرین هستند که بایستی با نظر آنان خود را هماهنگ کنند؟!

    و نیز از قضا بنده هیچ گاه عرض نکرده ام که همه مانند من فکر کنند

    ما در این جمهوری اسلامی تنها چند تقاضای محدود داریم:

    1- سه دهه است که حرف زده اند،  ساکت بوده ایم

    گرفته اند، ساکت بوده ایم

    پس داده اند، ساکت بدهند

    حالا لطف کنند و کمی هم اجازه بدهند ما هم حرف بزنیم!!

    2- لطف کنند مدام خود را نمایند تام الاختیار خدا در روی زمین و تنها مرجع صاحب نظر برای اظهار نظر پیرامون دین تلقی نکنند و فهم خود از دین را به نام دین به  مردم القاء نکنند.

    حال بفرمایید که روش بنده با کدام یک از این بندها  تعارض دارد؟

    آیا ما مانع از طرح و بیان نظرات شخص و گروهی شده ایم و می‌شویم؟!

    یا گفته ایم نظرات ما حاق دین است و  هر کس که مانند ما نمی اندیشند، مخالف اسلام است؟!

    ممنون می شوم اگر در یادداشت و نوشته ای از حقیر مستندی برای این موارد بیابید

    تا لااقل رویه خود را اصلاح کنم.

    اما در مقابل می بینیم که ساختار رسمی قانونی و روحانیت همواره به این دو مورد مبتلا بوده  است

    پس اگر قرار به ملامت است بایستی اول به حساب ساختار سیاسی رسمی و حوزه علمیه رسید

    و بعد زبان به نقد حقیر گشود.

    6- در مورد رفتار و رویه  و افکار دوستان تشکل آرمان باید عرض کنم در عین حال که برای این دوستان احترام زیادی قائل هستم و آنها را از دوستان عزیز خود تلقی میکنم اما طبیعی است که مسوولیت فعل و قول و رفتار آنان نه با حقیر که به عهده خود آنهاست.

    و خود نیز در بسیاری از مواردی که شما طرح کرده اید بیش از شما و پیش از شما نقدهایی بیشتر و رادیکال تر به آنان داشته و دارم.

    و متقابلاً آنها نیز حق داشته و دارند که رویه و رفتار حقیر را در بسیاری از موارد نپسندند و خود به نحوی دیگر عمل کنند.

    اما در مورد این که بایستی به نظرات ولی فقیه ملتزم بود و مثلاً به جناب جوادی آملی و یا مصباح رجوع کرد، هم از نظر وقوعی ممکن نیست

    و هم این که کار بی معنایی است

    چرا که مباحث فکری، جای مرید و مراد بازی و خانقاه نیست که از استاد راه حل بپرسی

    مگر جناب جوادی و مصباح برای فکر کردن از کسی کسب اجازه کردند که ما از ایشان کسب اجازه کنیم و یا پیش از نشر افکارمان، با آنان هماهنگی لازم را انجام دهیم؟!

    البته مطابق با تصور مشهور که ما می پندارد حقیقت تنها در جیب افراد معدودی است، بایستی قبل  از هر کاری با اساتید و علما به گفت و گو نشست

    اما مشکل این است که این تصور خود محل پرسش و تردید است- لااقل برای حقیر!- و تصور می‌کنم تصدیق بفرمایید که در باب این پرسش دیگر نمی‌توان از علما استظهار کرد

    چرا که دور مصرح رخ می‌دهد.

    در باب رجوع به ولی فقیه، در گذشته که به انقلاب اسلامی معتقد بودم نیز این تصور از ولی فقیه را به مدد خود کتاب ولایت فقیه رد کرده بودم که در مباحث نظری رجوع به ولی فقیه و جهی ندارد

    اینک که اساساً به بازخوانی اساسی و رادیکال خود نظریه ولایت فقیه معتقد شده ام، که دیگر به طریق اولی رجوع به نظرات ولی فقیه در مباحث فکری را غیرضرور می‌دانم.

    پیرامون مباحثی که در پاسخ به دوست عزیزم آقای رجبی مطرح کرده بودید، مطالبی داشتم اما ترجیح می دهم، از بیان آنها درگذرم.

    موفق باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی