تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

انحطاط مدرنیته و فروپاشی آمریکا

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۲ ق.ظ


اگر کشف قاره آمریکا در سال 1492 را مبدأ قرون جدید بدانیم، می‌توان گفت که اکنون مدرنیته به ششمین سده حیات خود رسیده است.

در طول این شش سده، تجدد فراز و نشیب های زیادی را طی کرده است

ولی  تجدد در آرزوی تأسیس بهشت زمینی شکست خورده است.

بهشتی که قرار بود در آن نه جنگ باشد و نه خونریزی و نه بیماری و نه حتی مرگ.

و بشر بتواند با خیالی آرام و بدون هیچ گونه تشویش، در زمین زندگی کند.

و هیچ سختی و مزاحمتی حیات انسان را تهدید نکند. 

با شکست تجدد، دنیای امروز دنیایی بحران زده و رو به فروپاشی مبدل شده.

اثبات شکست تجدد اکنون کار دشواری نیست.

تجدد، نه تنها زمین را به بهشت مبدل نکرد، بلکه زیست جهانی ساخته است که دیگر حتی آب و هوا و خاک آن نیز، برای یک زندگی انسانی مناسب نیست.

و از طرف دیگر تجدد، دیگر نشاط سال‌های قرن هجدهم را ندارد.

و مطلق بودن، تمدن جدید از صد سال پیشتر در مهد خود، مورد شک و تردید و پرسش و گاه انکار قرار گرفته.

و پرسش از یک شیء تنها هنگامی  آغاز می‌شود، که آن امر به خلل و شکستی مبتلا شود.

داعیه بهشت زمینی، اول بار در ابتدای قرن نوزدهم مورد تردید قرار گرفت.

مارکس علائم بحران حاصل از سرمایه‌داری بی حد و حصر را دید.

و نسبت به وقوع این بحران هشدار داد.

از مارکس به این سو، همواره یکی از مسائل مهم در جهان متجدد، تلاش برای ترمیم مدرنیته و جلوگیری از فروپاشی آن بود.

علوم انسانی نیز با همین انگیزه تأسیس شدند.

مارکس، از وقوع بحران اقتصادی، فروید از بحران ناشی از عقده های روانی و نیچه که تیزبین ترین چشم را داشت، وقوع بحران معنا را اعلام کرد.

نیچه بسیار زود تشخیص داد که جهان تجدد یک جهان تهی از معناست.

تجدد، ذاتاً با نگاه انتقادی آمیخته و اصلاً با آن شکل گرفته بود. 

به همین دلیل سخنان انتقادی در باب آینده تجدد و یا ماهیت آن، در دو قرن پیش، همواره در عالم متجدد وجود داشته است.

اما در همین حال که دنیای متجدد به آینده خود با بیم و امید می‌نگریست، وضع در جهان متجددمآب به گونه ای دیگر بوده و هست.

زیرا صدر تاریخ کشورهای متجدد مآب، همواره ذیل تاریخ تجدد بوده است.

در همین برهه که تجدد به تردید و پرسش در باب آینده خود می‌‌پرداخت، در کشورهای متجددمآب، مدرنیته کماکان تمدن مطلق تلقی می‌شد و می‌شود.

این مطلق انگاشتن مدرنیته معمولاً خود را به شکل حسرت رسیدن به توسعه و دنیای متجدد در این اقوام نشان می‌دهد.

اقوام متجدد مآب همواره تجدد را مطلق انگاشته اند و تمام بحران های دنیای متجدد را عارضی و نه ناشی از ذات تجدد می دانند. 

به همین دلیل خود همواره تلاش کرده اند که با دوری از این عوارض، هم به تجدد دست یابند و هم عوارض جانبی تجدد دوری گزینند.

این شیفتگی نسبت به دنیای متجدد، موجب می‌شود که پرسش از تجدد در کشورهای متجدد مآب کمتر محل اعتنا واقع شود.

و اقوام متجدد مآب، چندان مایل نیستند در باب آینده خود تأمل  کنند.

و حتی حاضر نیستند این آینده را که اکنون در غرب جغرافیایی فعلیت یافته، نظاره کنند.

و البته اقوام متجددمآب تا حدی هم حق دارند که نخواهند بحران ذاتی تجدد را بپذیرند.

چرا که اگر بپذیرند که تجدد ذاتاً محکوم به شکست است، دیگر نخواهند توانست، پا در راه دشوار تجدد بگذارند.

به همین دلیل مایل هستند که بحث‌های نظری در باب تجدد را به کنار بنهند.

مارکس می‌گفت: « بس است تفسیر عالم، اکنون وقت تغییر عالم است. »

اکنون در میان جهان توسعه نیافته نیز این سخن مارکس خود به خود به صورت یک باور عمومی و گاه یک گزاره مقدس مبدل شده.

تا جایی که هر سخنی که رایحه پرسش از ماهیت تجدد، توسعه و موضوعاتی از این دست، دشمن انگاشته می شد.

این دشمنی ها و مخالفت ها خود را به اشکال مختلف نشان می دهد.

گاه بحث از تجدد، آینده آن، نسبت تجدد با سنت‌، و مسائلی از این دست، به این بهانه که مزاحم و مانع توسعه هستند، کنار نهاده می‌شد.

و مدام این گزاره را تکرار می‌ کنند که:

بس است حرف!

اکنون وقت عمل است!! 

(سال 90، در یکی از دانشگاه های کشور مناظره ای با موضوع بحث از ماهیت تجدد داشتم. یکی از دوستانی که به شدت به الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت علاقه داشت، با من سخن می‌گفت و بیان می داشت که بحث از مدرنیته و  این حرفها مال دهه 40 و 50 شمسی است و ما الان باید به پیشرفت تکنولوژی بومی بپردازیم واین حرفها را بگذاریم کنار!)

و یا هنگامی که سخن از بحران مدرنیته می شود، این بحران را متعلق به یک کشور خاص و یا منطقه خاص تلقی کنند.

چنان که اکنون بحران ایالات متحده آمریکا، را بحران مدرنیته نمی‌دانند.

و بیشتر مایل اند که این بحران را به سرمایه داری بازگردانند.

و توجه ندارند که سرمایه داری، جوهره تجدد است.

و اگر بشر  به عقل راسیونال و محاسبه گر اصالت نمی داد نه سرمایه داری، تأسیس می شد و نه از علم و تکنولوژی مدرن، اثری در میان بود.

و گاه پس از شنیدن سخنان نظیر بحران دنیای متجدد، با یک خنده معنادار، متلکم را ابله انگاشته و اساساً نیازی به گفت و گو و رد سخن او نمی بیند!

و یا در حالت دیگر،  پاسخ می‌دهند بحران دنیای کنونی به راحتی قابل رفع و اصلاح تلقی می‌شود.

چنان که برخی از جریانات روشنفکری بسیار مصر هستند که ایالات  متحده از بحران اقتصادی کنونی، حتماً جان سالم به در می‌برد.

جهان توسعه نیافته حتی اگر بر ضد تجدد سخن بگوید و اقدام سیاسی و حتی نظامی کند، هیچ گاه اصل و اساس تجدد را نمی تواند انکار کند.

و چگونه انکار کند در حالی که انکار تجدد انکار آینده خود جهان توسعه نیافته است؟

و آیا هیچ چاقویی توان بریدن دسته خود را دارد؟!

پس باید یا غرب را به خوبی و بدی تجزیه کند و ادعا کند که  خوبی های غرب را گرفته و بدیهایش را وامی نهد.

و یا بحران کنونی مدرنیته را قابل علاج بدانند.

( در این زمینه رجوع به ماهنامه مهرنامه مفید است. مهرنامه پایگاه تئوریک جریان مسلمانان سکولار در ایران است. در یکی از شماره های مهرنامه مصاحبه ای با محمود سریع القلم صورت گرفته بود. ایشان در این مصاحبه ادعا کرده بود که ایالات متحده از بحران کنونی، جان سالم به در می برد. و دلیل شان هم این بود که آمریکا از  بحرانها ی بزرگتر از این عبور کرده است. و البته حق هم باید داد. زیرا اگر بپذیرند که مدرنیته رو به فروپاشی است، پذیرفته اند که آینده خودشان فروپاشیده شده. پس می‌گویند بیایید خوش بین باشیم و فرض کنیم که آمریکا نابود نمی شود. در حقیقت با یک گزاره ذهنی، خیال خود را آرام و تخدیر می کنند.)

اما چه بخواهیم بپذیریم که تجدد در نشاط هست و یا نه، تغییری در آنچه اکنون در جهان می‌گذرد، نخواهد داد.

پس ادعای آغازین این متن را مکرر می‌کنیم:

دنیای کنونی، دنیایی بحران زده و رو به فروپاشی است.

اما صرف تکرار این ادعا، مخاطب این را اقناع نمی کند.

و چه بسا به اعتراض نیز برخیزد و با استناد به پیشرفت‌های تکنولوژیک بشر متجدد در قرن بیستم و بیست و یکم باشد، این ادعا را به چالش بگیرد.

اما برخلاف تصور رایج در میان ما، پیشرفت‌های تکنولوژیک و علمی جهان متجدد به هیچ وجه از حیات و نشاط تجدد حکایت نمی‌کند.

بلکه موضوع درست به عکس است.

و این موضوع که اکنون دنیای متجدد در ساحت ابزارسازی و پیشرفت تکنولوژیک و زندگی هر روزی فروغلطیده، خود بهترین سند بر این ادعا ست که تجدد در حال نزدیک شدن به پایان خود است.

زیرا غلبه ساحت تمتع و ابزار سازی، بزرگترین خطری که با خود به همراه دارد، بی معنا شدن زندگی است.

انگیزه اولی، در آغاز تجدد ابزارسازی برای ساختن یک بهشت زمینی بود.

و برای بشر مدرن، ابزارسازی هدف نبود.

اما به مرور و با فروپاشی رؤیای بهشت زمینی و رسیدن به رفاه، ابزارسازی به تنها هدفی که پیش روی انسان است مبدل شده.

در حقیقت امروز بشر مدرن ابزارسازی را طریق و راه رسیدن به بهشت زمینی نمی داند.

بلکه جز ابزار سازی، امری که به زندگی‌اش معنا بخشد نمی‌شناسد.

در قرن هجدهم، بهشت زمینی محقق الوقوع انگاشته میشد. و حتی می‌پنداشتند که عنقریب، بر مرگ هم مستولی خواهند شد.

اما به مرور رسیدن به بهشت رؤیایی، جای خود را به تلاش های مستمر و بی وقفه و بی معنا داد. 

از طرف دیگر، در ابتدای طرح تجدد،‌ غیر از ساحت ابزار سازی، شئون و ابعاد وجودی دیگر بشر نیز کم و بیش مورد توجه بود.

و تجدد در آغاز خود در کنار اکتشافات علمی و اختراعات بی سابقه، فلسفه و هنری نو نیز به بشر عرضه کرد.

زیرا بشر ذاتاً نیاز دارد در کنار زندگی هر روزی، منزلی نیز در ساحت تفکر و شعر داشته باشد.

هم از این رو بود که مدرنیته در آغاز راه خود، به شعر و تفکر بی اعتنا نبود.

و در کنار نیوتن- پدر فیزیک جدید- و جیمز وات- مخترع ماشین بخار و پدر انقلاب صنعتی-، فلاسفه مؤسس نظیر کانت شعرایی نظیر گوته در عالم متجدد حاضر بودند.

اما اکنون با به تمامیت رسیدن دنیای متجدد، دیگر نه فلاسفه‌ای در قدر و اندازه کانت و هگل و دکارت، به جهان عرضه کرده و نه شعرا و هنرمندانی در وزن و اندازه، ونگوگ، داوینچی، میکل آنژ، رافائل، گوته و ریکله.

اکنون تجدد حتی در ساحت سیاست، نیز از تربیت و تولد فرماندهان و مردان سیاسی نظیر ناپلئون و بیسمارک، ناتوان است.

تا جایی که اکنون در جهان متجدد، شومن هایی نظیر رونالد ریگان، می توانند به راحتی بر صندلی ریاست جمهوری بزرگترین قدرت دنیای جدید یعنی ایالات متحده آمریکا بنشینند.

در حقیقت، اکنون در دنیای متجدد، تفکر به پایان رسیده است.

و استمرار حرکت کنونی دنیای جدید، تنها بواسطه حرکت ذات تکنیک است.

و گرنه مدرنیته در صد سال گذشته، هیچ گاه افق دیگری را فتح نکرده.

دنیای کنونی، آن گونه که برخی متفکران معاصر وطنی به حق گفته اند، دنیایی رو به فروپاشی و تلاشی است.(تلاشی مصدر صناعی از لاشیء در باب تفاعل)

اکنون حتی قدرت های سیاسی دنیای متجدد نیز دیگر نشاط قرن هجدهم را ندارند.

و اصلاً پایان استعمار خود به بی نشاط شدن این قدرت ها باز می‌گشت.

و گرنه مادامی که کشورهای استعمارگر دنیا، در نشاط بودند دلیلی برای چشم  پوشی از منابع سایر کشورهای دنیای نمی‌دیدند و تلاش داشتند که بر تمام دنیا استیلا یابند.

اکنون ایالات متحده، مهمترین قدرت، سیاسی، تکنولوژیک و اقتصادی دنیای متجدد رو به تلاشی است.

این تلاشی را به راحتی می توان در ساحت های مختلف دید.

در عرصه اقتصادی، بحران اقتصادی ایالات متحده را دچار فرسودگی کرده.

و بانک ها، شرکت های بزرگ، موسسات بیمه و حتی شهرهای آمریکا اعلام ورشکستگی می کنند.

چنان که در آخرین مورد، دیترویت قلب خودروسازی آمریکا اعلام ورشکستگی کرد.

و برخی پژوهش ها نشان می‌دهد که بدهی اقتصاد آمریکا نزدیک هفتاد هزار میلیارد دلار است.

این در حالی است که میزان تولید ناخالص ملی این کشور در حدود، شانزده هزار میلیارد دلار است.

در حقیقت اگر قرار باشد ایالات متحده بدهی های خود را تسویه کند، نیازمند آن است که چهار سال تمامی تولید ناخالص ملی خود را به طلبکاران بدهد.

مشروط به این که مردم آمریکا خود در این مدت هیچ خرجی نکنند و هیچ چیز نخورند و نپوشند و تمامی تولیدات خود را به طلبکاران بدهند!

البته ابعاد بحران مالی در ایالات متحده بسیار وسیع تر از آنچه که اکنون این سو و آن سو می شنویم.

و هیچ تحلیلی نمی تواند عمق بحرانی که در عرصه مالی در اقتصاد آمریکا حاضر است را نشان بدهد.

و این مسأله البته طبیعی هم هست.

چرا که در میانه وگرماگرم حادثه، کمتر امکان و فرصت تحقیق در باب عمق فجایع فراهم می‌شود.

اما مسأله این است که فروپاشی اقتصادی ایالات متحده، به سرعت موجب فروپاشی سایر اقتصادهای دنیا می‌شود.

و در صورت ورشکستی ایالات متحده، به سرعت تقاضا برای نفت کاهش پیدا می‌کند و کشورهای تولید کننده نیز در معرض ورشکستی قرار خواهند گرفت.

و از دیگر سو، شرکای تجاری ایالات متحده نظیر چین و ژاپن، که مهمترین صادرکنندگان غیرنفتی به آمریکا هستند، نیز دچار بحران های جدی خواهند شد.

اکنون سیطره و استیلای ایالات متحده عرصه سیاست خارجی نیز رفته رفته رو به تلاشی است.

و افکار عمومی دنیا، مانند سال‌های ابتدایی قرن بیستم، ایالات متحده را حامی ارزش های بشری نمی‌دانند.

بلکه اوضاع به عکس شده.

زیرا در هر گوشه ای از عالم که خشونت و جنگی در جریان است، رد پای ایالات متحده را می‌بینند.

و دیگر شعار فریبنده بسط دموکراسی ولو با بمب ناپالم و موشک کروز برای مردم دنیا قابل پذیرش نیست.

و همین امر موجب شده که امروزه آتش زدن پرچم ایالات متحده، حتی در خیابان‌های نیویورک سیتی به موضوعی عادی مبدل شود.

ایالات متحده دیگر مانند سال های قرن بیستم نمی‌تواند به تنهایی و در هر زمان و مکان که اراده کند و کاملاً آزادانه به نمایش قدرت شیطانی حاصل از تکنولوژی و انهدام شهرهای دنیا با بمب اتمی بپردازد.

اکنون ایالات متحده حتی برای حمله محدود به یک کشور کوچک در خاورمیانه مانند سوریه نیز با محدودیت‌ها و مشکلات فراوان روبروست.

و نه شورای امنیت و نه جامعه جهانی، و نه افکار عمومی داخلی آمریکا و مهم تر از همه اقتصاد آمریکا تاب تحمل این لشکرکشی های نظامی را ندارد.

اکنون جز چند رژیم خشونت طلب مانند اسراییل و یا برخی دیکتاتورهای جهان سوم، کمتر دولتی به ایالات متحده تعلق خاطر دارد.

در  سیاست داخلی نیز، دولت آمریکا دیگر  به آزادی به عنوان مهمترین ارزش و آرمان نمی‌نگرد.

زیرا به بهانه مبارزه با تروریسم و در حقیقت برای حفظ قدرت سیاسی و جلوگیری از فروپاشی و تجزیه داخلی آمریکا، روزبروز حریم خصوصی شهروندان آمریکایی محدود تر کرده.

این محدود کردن آزادی ها که با روح حاکم بر قانون اساسی ایالات متحده تعارض جدی دارد، به مرور حقانیت آمریکا و آزادی خواهی این کشور را به نزد افکار عمومی داخل آمریکا نیز بی اعتبار کرده است.

از طرف دیگر اکنون در حدود پانصد گروه شبه نظامی با ماهیت کاملاً آمریکایی و نه اسلامی در صدد تجزیه آمریکا هستند.

دولت ایالات متحده، برای جلوگیری از این فروپاشی، دستور تأسیس وزارت امنیت داخلی را در سال 2001 داد. 

چندی پیش، ژانت ناپولیتانو ، وزیر امنیت داخلی آمریکا هشدار داد که خطر تروریسم داخلی برای امنیت ملی آمریکا به مراتب بیشتر از تروریسم خارجی یا تروریسم القاعده ای است.

گرچه  بهانه تأسیس این وزارتخانه را پیشگیری از حملات گروه‌های بنیاد گرای اسلامی مانند طالبان و حوادثی نظیر یازده سپتامبر نامیده شده.

اما در این میان یک مسأله مهم کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

و آن این که اگر واقعاً آن گونه سیاست‌مداران ایالات متحده ادعا می‌کنند و حوادث یازده سپتامبر حقیقتاً به دست گرو‌ه های بنیادگرای اسلامی رخ داده باشد، این موضوع خود بیشتر مؤید این ادعاست که آمریکا به شدت آسیب پذیر شده.

زیرا این آسیب پذیری خود نشان از انحطاط و رو به تحلیل رفتن سیستم امنیتی و دفاعی آمریکا خواهد داشت..

و اگر هم موضوع یازده سپتامبر اساساً یک حادثه جعلی و به قصد مظلوم نمایی برای لشکرکشی به خاورمیانه باشد، باز هم مشخص میشود که آمریکا رو به فروپاشی است.

زیرا باید دید چه شده است که آمریکا پیش از این برای استفاده از بمب اتم هم نیازی به مظلوم نمایی نداشت، اکنون برای حمله به خاورمیانه و احتمالاً نابودی جمهوری اسلامی ایران، این خودزنی و انتحار را مرتکب می‌شود.

و آیا این مسأله به امری جز تحلیل رفتن آمریکا و رو به فروپاشی بودن راجع است؟!

در عرصه اجتماعی نیز خشونت و قتل و تجاوز و دزدی و سایرانواع جرم و جنایت در آمریکا روزبروز در حال بسط و گسترش است.

تا جایی که میانگین جنایت در آمریکا نزدیک به شانزده برابر کشورهای اروپایی است.

فروپاشی آمریکا، اگرچه رخ نداده است، اما از هم اکنون با چشمان تیزبین می‌توان علائم وقوع آن را دید.

و لیبرال دموکراسی در حال کشیدن نفس های آخر است.

البته این فقط آمریکا نیست که رو به فروپاشی است.

بلکه تمام دنیای کنونی رو به فروپاشی است. 

ادامه دارد ...

نظرات  (۱۵)

سلام برادر دهقانی
خوب است که بعد از مدتها مطلبی نوشتی و تنها جمله ی قابل دفاع مطلبت هم همان جمله ی آخر بود که نوشتی: جهان در حال فروپاشی است.
سالها پیش به دوستانم گفتم که رژیم حاکم بر مناسبات داخلی ملتها آنارشی (به معنای بی سروری نه به معنای مصطلح هرج و مرج) خواهد بود.
شما به درستی به بی معنایی ساحت زندگی در نزد بشر امروز اشاره کرده اید اما علتش را به تکنیک عودت داده اید و این اشتباه بزرگی است. علت بی معنایی نه تکنیک و نه حتی تکنیک زدگی است. بلکه علت بی معنایی، گشودن بیشتر و بیشتر راز از هستی و عالم توسط علم مدرن و تکنیک است. وقتی مسئله ای حل می شود، بی معنایی و توانایی عجیبی را به حلال می دهد. رازهایی که فیزیک جدید از هستی زدود راه را برای بی معناتر کردن ساحت زندگی و تفکر هموار کرد.
به راستی تفکر چیست؟ همان تفکری که شما مخلصانه از آن دفاع می کنید؟ برادر تفکر چیزی جز صورت بندی شاعرانه با ضرب آهنگ های فریبنده و دلربا از منفعت فردی یا جمعی نیست.
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب هستی کبودت می نمود
ما فارغ از منفعت و ذهن نمی توانیم تفکر کنیم برادر. برای معنا دار جلوه دادن جهان بیخود دست و پا نزن برادر. چرا که در نهایت خاطره گو و شاعر زبردستی جلوه خواهی داد!
و اما راجع به آمریکا! یک خلط بزرگ در مبحث شما رخ داده که شما آمریکا را با مدرنیته یکی دانسته اید؟!!!!! اما سئوال اساسی این است که با فرض فروپاشی آمریکا، مدرنیته هم رخ برمی بندد و از ساحت زندگی بشر بیرون می رود؟ اگر پاسخ شما آری است! پس حتما ساده لوح و ساده اندیش هستید!
مدرنیته مثل لوله کشی آب، مثل ماشین، مثل برق است. بشر قبل از برق با بعد از برق هزاران هزار سال متفاوت است. با فروپاشی آمریکا نگاه مردم به برق همچنان ادامه خواهد داشت. به ولوله کشی و ماشین هم همچنین. چه اشتباه بزرگی است که سرنوشت مدرنیته را با سرنوشت آمریکا و غرب یکی دانسته اید؟!
با نگاه شما در مورد افول و تضعیف موقعیت جهانی آمریکا کاملا موافقم و حتی خیلی بیشتر از شما هم می توانم راجع به آن نشانه بیاورم. اما هیچگاه آن حرف لنین یا استالین را فراموش نمی کنم که در سال 1940 میلادی گفت: تا 5 سال دیگر آمریکا قطعا نابود می شود!
نه برادر آمریکا افول خواهد کرد اما از آنجا که هیچگاه خلا قدرت پیش نمی اد قدرتهای مدرن دیگر ظهور خواهند کرد و همچنان مدرنیته به راه خود ادامه خواهد داد.
پاسخ:
دهقانی:

سلام  برادر

من عرض کردم که تمام جهان اکنون رو به فروپاشی است

اشاره به آمریکا هم برای تبیین این مطلب بود

و البته با فروپاشی آمریکا، لزوماً تجدد از هم نمی‌پاشد.

و این فرمایش شما هم درست است

و من هم نخواستم صرفاً از فروپاشی آمریکا به این نتیجه برسم.

متأسفانه همان قضاوت عجولانه ای که تصور می کردم با خواندن مطلب به مخاطب دست دهد رخ داده

من معتقدم تجدد هم مانند سایر تمدن ها عمری دارد

چنان که یونان، اجلی داشت و روم هم عمری.

تجدد البته گستره جهانی دارد،  اما عمر ازلی ندارد

و تجدد که تمام جهان کنونی را در برگرفته رو به  فروپاشی است

و در این میان هیچ جای جهان مستثنا نیست

زیرا همواره در بی نظمی ای نیز نظمی وجود دارد

چرا که بی نظمی محض محال است

2- سخن شما از  یک جهت درست است که جهان بی معناست.

اما سید جهان خود می د انی که جهانیت جهان امری ثابت و سیال نیست

بلکه جهان جلوه های گوناگون دارد

جهان آن گاه که صرفاً تکنیکی نگریسته و فهم شود، بی معناست

و من هم سوژه ای نیستم که بخواهم فاهمه خود را به جهان بدهم و جهان بی معنای کنونی را معنا بخشم

بلکه تنها متذکر این بی معنایی در جهان کنونی هستم


نه برادر
بر خلاف شما معتقدم که تجدد تار و پود تاریخ بشریت است که امروز به این صورت فعلی تعیین یافته. معتقدم تجدد مثل تاریخ است. چون تار و پود تاریخ است. مدرنیته عصری و دوره ای نیست. بلکه جهت دهی به آن دوره ای خواهد بود. مدرنیته از جنس نیازهای ذاتی و اساسی بشر است که همیشه و همیشه خواهد بود. فقط سمت و سو دهی به این نیاز است که تاریخ مصرف دارد. به نظرم حتی لیبرال دموکراسی شائنی از شئون مدرنیته نیست. بلکه فقط تفسیری است که خود را بر مدرنیته بار کرده است. مارکسیسم هم تفسیری از تفاسیر بار شده بر مدرنیته بود که تاریخ مصرفش تمام شد.
من شدیدا با این عقیده شما که برای مدرنیته تاریخ مصرف تعیین کرده اید مخالفم. چون نیاز ما به برق و ماشین و آب لوله کشی و هاکذا که به واسطه مدرنیته یا تفاسیر فعلی مدرنیته برای بشر حاصل شده دیگر از ساحت زندگی بشر قابل زدودن نیست. میل و اشتیاق بشر به عمر طولانی تر و بیشتر و قدرت بالاتر، انگیزه اساسی خلق تکنیک است و این هیچ ارتباطی به آمریکا و تفسیر غالب فعلی از مدرنیته ندارد. به نظر من مدرنیته روح دنیاست و آمریکا فقط سلولی از سلولهای این پیکر است.
بشر کنونی به صرافت و زیرکی دریافته که با تکنیک می توان به سطوح و معانی بیشتری از هستی دست یافت. اما چه بد که فهم بیشتر همانا و بیمعناتر شدن همانا.
پاسخ:
دهقانی:

محمد جان نیاز  بشر  خود یک امرثابت محض نیست

نیاز هم یک امر تاریخی است

یعنی وقت درک مردمان از عالم عوض شود

نیازهای آنها هم دستخوش تغییر می شودمی‌شود

و اصلاً تاریخ با تفاوت درک از عالم به وجود آمده

و اگر درک انسان از جهان همواره  یکسان بود، بشر بی تاریخ می شد

و مانند ملائکه همواره در یک حال بود

البته  بشر ذاتاً میل به خلود و جاودانگی و زیستن در بهشتی آرام و بدون تشویش دارد

اما تجلی این میل همواره یک سان نیست.

گاه می‌شود که می‌پندارد که این بهشت را می‌تواند بر روی زمین بنا کند

و گاه نیز چون متوجه این معنا می‌شود که چنین کاری شدنی نیست، خودرا مهیای سفر به منزل جاودان می‌ کند

یعنی این میل به ظاهر ثابت، در شناختی که بشر از جهان می‌یابد، به دوکارکرد متفاوت منجر می‌شود
من نمی  خواهم برای مدرنیته پایانی تعیین کنم

چون من بر آینده اشراف ندارم

و آینده محکوم اراده من  نیست

اما پایان مدرنیته  یک آرزو نیست  که بخواهم با تعیین  زمان  ذهن خود را تخدیر کنم  و دل خود را خوش

پایان تجدد آغاز شده

و آنچه صد سال اخیر در دنیا رخ  داده همه نشان می دهد که این پایان در حال رخداد است

من در تلاشم که این پایان را که کم و بیش در غرب درک شده، برای قوم خود نیز معنا کنم و بدان تذکر دهم

باز هم تأکید می‌کنم  که با سخن شما موافقم که آمریکا تنها سلولی از  پیکره تجدد است

اما این مسأله موجب این نیست که فروپاشی آمریکا یک امر کاملاً عادی باشد

لیبرال دموکراسی گرچه یک تفسیر و تنها یک تفسیر و نه بیشتر از  تجدد است چنان که مارکسیسم هم یک تفسیر  بود، اما لیبرال دموکراسی به مثابه سلول یک عضو حیاتی است

و فروپاشی و مردن آن نشان از آن دارد روحی که تجدد را تدبیر می کرد دیگر طراوتی ندارد

گرچه مایل و مشتاق ادامه این بحث هستم اما اگر اجازه بدهید فصل اول -جمهوری اسلامی و وضع کنونی عالم- به پایان برسد تا بتوانم یک تصویر درست از آن چه مد نظر حقیر است را ارائه بدهم

و بعد از این ارائه است که نقادی های دقیق شما بیشتر راهگشا خواهد بود
  • سعید سعادت
  • سلام
    1. مدت ها پیش حمزه وطن فدا می گفت که صادق دهقانی دیگری متولد شده است، که به این حرفش سخت خندیدیم. و هنوز نیز می خندیم.
    اما این نوشتار، با پیوستگیش با نوشتار قبلی، مژده تولد یک شیوه دقیقتر مواجهه با مخاطب را می دهد. سراپا مشتاق شنیدن ادامه این تأملات هستم. و این به خاطر وجود دغدغه و برداشت مشترکیست که من از رابطه جریان کلی اجتماعی دنیا و آن چیزی که باید باشد دارم.
    سالهاست که بر جنازه ساختار اجتماع این دنیا نماز میت خوانده ام.
    2. شما اول ثابت کن که استفاده از تقویم قمری یک سنت و کار اسلامیست! هرچند تقویم قمری با ثبات نداشتنش انسان را از روزمرگی نجات می دهد، اما تقویم شمسی چیز دیگریست و برای کار دیگری!
    3. می توانی از دل کویر مهاجرت کنی! همان شیراز و «وضع» بی مثالش!
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام

    1- این اشتیاق متقابلاً هم شوق مرا بیشتر می‌کند.

    و هم خوف مرا

    شوق از اینکه همزبانیم

    و خوف از این که مبادا در ادامه مطلب این همزبانی را زائل کنم

    2- نگفتم استفاده از تقویم قمری یک سنت اسلامی هست 

    و یا نیست

    که بخواهم هر یک از دوطرف را اثبات کنم

    یک بار دیگر به عرض حقیر توجه بفرمایید

    گفتم اگر مسلمانیم- که لااقل در مقام ظاهر هستیم-

    و قرار است مناسبات ما بر مدار دین باشد

    چه نیازی به تقویم شمسی داریم؟

    توجه بفرمایید  که من طرح پرسش از وجه نیاز به تقویم شمسی کردم.

    و نه این که گفته باشم نیازی به تقویم شمسی نداریم.

    گفتم  وجه نیازش چیست؟!

    و آن کار دیگر  چیست که ما برایش تقویم شمسی را می‌خواهیم؟

    3- رشته ای بر گردنم افکنده دوست

    می کشد هر جا که خاطر خواه اوست!!


  • براتعلی خان
  • 1- تا اینجا که دهقانی خوب نوشته و حرفاش قابل دفاعه مناقشات از وقتی شروع میشد که بیاید سراغ انقلاب که حقیقتا بحث انجا پیچیده است چون عوامل زیادی از حضور عالم غیب تا گروه های مختلف فکری مطرح است

    2- (بلکه علت بی معنایی، گشودن بیشتر و بیشتر راز از هستی و عالم توسط علم مدرن و تکنیک است. وقتی مسئله ای حل می شود، بی معنایی و توانایی عجیبی را به حلال می دهد. رازهایی که فیزیک جدید از هستی زدود راه را برای بی معناتر کردن ساحت زندگی و تفکر هموار کرد.)
    چقدر این سخن اگر انطور که من فهمیدم منظور باشد سخیف است که بگوییم چون رازهای عالم کشف شده بیمعنایی رایج گردیده است انسان چون نه انسان شد از عالم معنی و بقا بریده شد اری فرمود همچو کتابی است جهان جامع اسرار نهان/ جان تو سر دفتر ان فهم کن این مساله را اگر کسی از طریق معرفت نفس به شیوه عرفا وارد فهم اسرار عالم شود تا ابد هم پیش میرود و روز به روز در نشاط معنوی بیشتری غرق میشود

    برادر براتعلی خان
    می تونی برامون بگی انسان چیست که حالا نه انسانش چه باشد؟
    شما که غرق در عالم معنا و الوهویتی دست ما فقیر بیچاره های فکری و مانده در گل و لای این دنیا رو بگیر شاید که رستگار بشیم.
    این عجب نی که میش از گرگ جست
    این عجب که میش دل در گرگ بست
    عرفان هم صورتی از صورت های کسب قدرت و جستجوی قدرت در انسانهاست برادر. سعی نکن آدرس غلط از خودت ساطع کنی.


    پاسخ:
    دهقانی:

    سید جان!

    در این بحث، شما و براتعلی به توافق نخواهید رسید

    چون دوزبان متفاوت دارید

    شما نیست انگاری  و اراده معطوف به قدرت و بی معنایی زمانه را درک کرده اید

    ایشان اما به دلیل تعلق خاطر به فلسفه و عرفان اسلامی، نگاهی دیگر به عالم و ادم دارد

    بنابراین شاید بهتر باشد که هر دو طرف قدری ملایم تر با یکدیگر گفت وگو کنند

    تا لااقل اگر توافق علمی حاصل نشد، لااقل تعارض شخصی وتکدر خاطر فلبی برای دو طرف حاصل نشود.

    با اجازه هر دو طرف، برخی کامنت ها که صبغه جدال شخصی و نه بحث علمی داشت را غیرفعال کردم

    موفق باشید
    سلام.
    دو نکته در ذهن داشتم که یک را فراموش کردم!
    اما دومی:
    "دنیای کنونی، دنیایی بحران زده و رو به فروپاشی است."
    من بحران زده بودن آن را می‌فهمم، اما فروپاشی آن را نه. چون رشته من یک رشته مهندسیست فضایی توضیح می‌دهم:

    وقتی جسمی در حالتی قرار بگیرد که نیروهای بسیار گوناگونی (اثر بحران) بدون برآیندی خاص (توضیح می‌دهم) روی آن اثر کنند، جسم حرکت نخواهد کرد یا دچار تغییر زیادی نمی‌شود؛ یعنی حالتی مانند حالت غوطه‌وری که در آن به جسم از همه اطراف نیرو وارد می‌شود ولی عملا جسم دچار جابجایی نمی‌شود.

    به نظرم فقط وقتی می‌توان از تلاشی و فروپاشی صحبت کرد که نیروهای حاضر بتوانند با یکدیگر دچار هم‌افزایی شده و فشار لازم برای شکست (وضع موجود) را بیاورند.
    اما چگونه این هم‌افزایی به وجود می‌آید: به نظر من تا وقتی که نظمی جدید به عنوان جایگزین ارائه نشود، هیچ اتفاقی در عرصه مدرنیته و در کل جهان رخ نخواهد داد. نفی وضع فعلی تنها زمانی کارساز است که بتوان وضعیتی دیگر را هم ترسیم کرد. در این صورت است که نیروهای حاضر می‌توانند با یکدیگر همگرا شده و باعث تغییر در وضع فعلی شوند.
    خلاصه اینکه مدرنیته مدتهاست به بن بست فکری و حتی اقتصادی برخورده اما تا وقتی چیز جایگزینی وجود ندارد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.
    پاسخ:
    دهقانی:

    نگاه مهندسی علی رغم اینکه ابعاد زیادی از امکانات عالم ماده را به نزد بشر منکشف کرده

    اما از درک بسیاری از پدیدارها نیز عاجز  است.

    فی المثل فروپاشی وتجزیه یک بدن انسان مرده را نمی‌تواند دریابد و تبیین کند

    زیرا برآیند نیروهای وارد بر آن صفر است!

    اگر روح حاکم بر یک تمدن ضعیف و دچار بیماری شود،

    جسم آن تمدن نیز در معرض نابودی قرار می‌گیرد

    و این نابودی خود را به شکل انحطاط سیاسی، اقتصادی اجتماعی و فرهنگی نشان می دهد

    و البته ممکن است هیچ تمدن جایگزینی هم جای آن را نگیرد

    سخن از پایان تجدد نیز لزوماً به معنای آغاز یک تمدن جدید نیست

    و ممکن است که یک تمدن رو به انحطاط، سالها و بلکه قرن‌ها حیات نباتی خود را ادامه دهد

    اما دیگر شور و نشاط یک حیات انسانی را نخواهد داشت


  • براتعلی خان
  • 1- انسان یعنی مظهر اسما و صفات خداوند یعنی کسی که تمام حقیقتش عبودیت است و در غرب اولین چیزی که حذف شد حقیقت انسان که همان عبودیت است بود و انسان تبدیل شد به نه انسان

    2- اگر هدف بحث علمی است که بحث روشن است در عرفان حقیقی کسی دنبال قدرت نیست بلکه دنبال قرب به خدا هستند و مسلما این افراد قدرتمندترین افراد هم هستند حالا بعضی هاشون بروز میدند بعضی هاشون در خفا که این هیچ اشکالی ندارد امده بودند پیش ایت الله بهجت که اقا کاری کنید صدام هلاک شود راه کربلا باز گردد ایشان فرموده بود ما اذکاری داریم که اگر استفاده کنیم خدا ثانیه ای به صدام مهلت نمی دهد ولی خدا مصلحت نمیداند اری عرفا قدرت مندترین انسانهای روی زمین هستند
    با سلام 
    متن جالبی بود که قابل تامل بود هرچند کامل وبی اشکال هم نبود چه در ادبیات و چه در بعضی از مفهایم اما کلیت بسیار مهمی داشت که برای مقدمه خوب بود چیزی که ما باید به آن توجه داشته باشیم بیمار بودن جهان است نه نجس بودن آن،توانایی ما در فهم جهان اطراف ذاتا مذموم نیست، ماهمیشه داریم فکر می کنیم، این چیز زشتی نیست این یک امتیاز است،اما تفکر برای جولان در عرصه ی محدودیت است ویافت حقیقت (اگر حتی بی معنایی باشد)با آن امری محال است.کار آقای دهقانی ارزش دارد زیرا سوای موضوع از تفکر در دایره ی کارکردش استفاده می کند، با چشم مشتری را نمی  توان دید، اما دلیل بر بدی ان نیست سخن از محدودیت است.غرب بعدی نا محدود ندارد پس تفکر توان نقد ان را دارد.
    نیاز های ما، غرب نیست،لوله کشی و... عین نیاز مانیست ،جهان را بیمار کرده اند ،اقا نیاز ها مقدسند با غرب یکی نیستند غرب یک تفکر مسموم است که برخی از جوانب بشر را نابود کرده است،البته وقتی انسان به شهوت مطلق تبدیل شود زشت وبی معنی می شود.علم زشت می نماید.من با حرف آقای دهقانی موافقم چون غرب را از جنس تفکر دانست .
    نوشتن از این تفکر مسموم  ودچار نشدن به ظواهر و شعارهای ان دل شیر میخواهد ،من بدون تعارف به عنوان کم سوادترین شما بازگشت به درون خود را برای همه والبته خود تذکر می دهم.
    هرچند مطمینم که همه از جمله آقا صادق به این بحث واقفند و وارد.

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیکم


    آنقدر اکل میته را صرف کرده ایم که دیگر با لاشخوران جز میته نمی توانیم بخوریم.
    آنقدر توسعه طلبیدیم که با توسعه طلبان جز توسعه هدفی نمی توانیم توهم کنیم.
    اسلام هم تنها می تواند روکش خوبی باشد که برخی لذّات مواهب اصالت توسعه(مردار) را بپوشانیم.
    امروز می خواهیم «مرکز علمی جهان» شویم و «جهاد علمی» مطرح است امّا هیچ کس نمی پرسد که مگر مرکز علمی جهان در اکنون چه چیزی رسیده که ما می خواهیم به آن برسیم؟
    مرکز علمی جهان در مورد مرکز کنکوربازارِ خنده بازار که با بستن راه های نفتی به نرمش قهرمانوار می اندیشد یک موضوع جالب است برای رهایی از فشار قبر نیست انگاری ما.
    سرماخوردگیتان برطرف
    بسم الله
    سلام
    1- خودتان اشاره فرمودید که فروپاشی امریکا- اگر فروپاشی آن را بپذیریم- دلیل فروپاشی کل غرب و مدرنیته نمی تواند تلقی شود. امریکا ابر قدرت جهان کنونی است. قبول اما نماد تمام و عیار ظهور مدرنتیته تلقی نمی شود. بسیاری از معتقدارن به مدرنیته به کشور امریکا انتقاداتی دارند. و اصولا شیوه اداره امریکا ممکن است کاملا مدرن هم نباشد.
    بنابرین در ادامه ی نوشتارتان منتظر دلایل و شواهد قانع کننده تری برای اثبات فروپاشی کشور های مدرنی چون سوییس و فنلاند و سوئد هم هستیم....
    2- مجموع نوشته شما می رساند که هژمونی امریکا رو به افول بوده و امریکا در عرصه سیاست خارجی و نظامی و ... قدرت گذشته خود را از دست داده است. اما عده دیگری عقیده ای خلاف ادعای شما را مطرح می کنند. این عده می گویند نوع سلطه و نفوذ امریکا و شکل آن تغییر کرده و اتفاقا این تغییر شکل عمق نفوذ امریکا بر فرهنگ سایر ملل را بیشتر کرده است. پدیده هایی مثل گسترش شبکه های اجتماعی (مثل فیسبوک و تویتر) و گسترش استفاده از تلفن های هوشمند و یکی شدن به مرور تبلت و لپ تاب و گسترده شدن ضریب نفوذ اینترنت در میان مردم کل جهان باعث افزایش قدرت کنترل امریکا (از نظر امنیتی) و قدرت نفوذ آن (از نظر فرهنگی - اجتماعی و حتی سیاسی) شده است.( به این نکته توجه کنیم که کارشناسان فناوری اطلاعات می گویند اکثر اینترنت دنیا در اختیار امریکاست...سرور های پرقدرت و غیره. یا اصلا حتی اگر یک کاربر ساده به سیاست گوگل و جی میل و گوگل پلی دقت کند واقعا این احساس را پیدا می کند که گوگل می خواهد اطلاعات کل مردم دنیا را طبقه بندی کرده و بایگانی کند...حتی تصورش هم وحشت ناک است.)
    خوب حالا پاسخ شما به این عده که ادعایی را درست در خلاف جهت ادعای شما مطرح می کنند چیست؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیکم

    ممنون از  وقتی که نهادید و نظری که نگاشتید

    1- دقت بفرمایید فروپاشی آمریکا-اگر پذیرفته شود- ما را به این نکته متذکر می‌شود که روح مدبر امور-که روح تجدد است-به ضعف و بیماری و انحطاط دچار شده است

    وگرنه مادامی که روح در نشاط باشد، امکان غلبه بر بحران ها وجود دارد

    در مورد  سایر کشورهای توسعه یافته نظیر سوییس و فنلاند و سوئد، نیز توجه به دو نکته ضروری است

    اولاً اینکه فروپاشی آمریکا- اگر رخ دهد- دامنه اثرش تنها به آمریکا محدود نخواهدشد

    وقتی حیات  کشوری مانند سوییس بوسیله بانکداری تضمین شده است، وقوع یک بحران مالی می تواند به انهدام کامل این  کشور و پاک شدن آن از نقشه جغرافیا منجر شود

    اساساً در دهکده جهانی امروز، دیگر مرز یک امر وهمی و ذهنی است

    آمریکا اگر فرو بریزد، بعید نیست که تمام عالم فرو بریزد

    2- توجه بفرمایید مادامی که فرد،قوم، یا کشوری خود را قدرت می‌بیند، کمتر به اقدامات امنیتی دست می‌زند.

    اساساً هر جا فضا امنیتی شد بدین علت است که سیستم احساس خطر کرده

    و این مسأله که شکل این فضای امنیتی  به شکل محسوس نیست و به شکل کنترل نامحسوس است، تغییری در مسأله ایجاد نمی کند

    اگر سیستم آسیب پذیر نشده باشد، احساس ترس نخواهد کرد

    و دلیلی برای رصد تمام ایمیلهای جهان و بررسی کلیدواژههایی چون بمب اتم، و موشک ندارد

    این ها نشان می‌دهد که ایالات متحده در این تشویش است که مبادا حاکمیتش بوسیله چند بمب به خطر بیافتد

    3- تذکر نهایی اینکه بحث تنها به فروپاشی آمریکا محدود نیست.

    بلکه چنان اشاره کردم تمام عالم کنونی رو به فروپاشی است

    شاید اگر در ادامه منظورم را بیشتر تبیین کنم، بیانم قانع کننده تر بنظر برسد

    موفق باشید

    زمانی انگلستان ابر قدرت عالم بود. وقتی این ابر قدرت ضعیف شد جهان مدرن از بین نرفت و ابر قدرت دیگری به نام امریکا ظاهر شد.

    در باره هژمونی امریکا بخوانید:

    http://alef.ir/vdchiini623nv-d.tft2.html?202628

    خیلی ها معتقدند بعد از امریکا چین قدرت اول دنیا خواهد شد

    اما حتی اگر فروپاشی (فروپاشی کشوری که 250 میلیون جمعیت و منابع عظیم دارد اصلا آیا امکان پذیر است؟) امریکا پذیرفته شود به معنای فروپاشی تفکری که معتقد به زدودن فرامین شرعی از ساحت سیاست وحتی  اخلاق و حقوق و حتی حتی حتی معنویت فردی است نخواهد بود.

    رصد رفتار های مردم جهان به خوبی روشن می سازد که سرعت فاصله گرفتن از شرع رو به فزونی است و به نظر می رسد جهان به هیچ وجه اماده پذیرش و ظهور مدینه فاضله اسلامی نیست.

    به نظر من هیولای حیوانیت بیش از گذشته قدرت نمایی می کند و این هیولا دیگر حتی تابع افول و یا صعود قدرت امریکا هم نیست.

    تنها  همان خداست که می تواند ما را از چنگال این هیولا نجات دهد

    سلام میخواستم یه قسمت دیگه به سوال اخرتان اضافه کنم :اینکه اگر مسلمانیم و زندگیمان باید برمدار دین بچرخد چرا تنظیم زمان هایمان براساس زمان هایی چون قبل از ظهر بعد از مغرب و ... نباشد (مشکلی که در این چند سال با کلاس هایی داشتم که به وقت اذان میخورد و ما
     بر سر کلاس صدای اذان میشنیدیم و در چشمان استاد نگاه میکردیم)
    یه قسمت دیگر هم این است که حتی تاریخ شمارمان هم بر اساس زمان ۲۴ ساعته میگذرد و حتی اگر بخواهیم از روز های قمری صحبت کنیم انها را با روز های شمسی مطابقت میدهیم و می گوییم بر فرض از ساعت ۲۴به بعد شروع یک روز قمری است در حالیکه بعد از اذان مغرب باید محاسبه کنیم!!!!!حالا بماند قصه های دیگری مثل محاسبه سن تکلیف و ... که انهم شمسی ملاک میگیریم!
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیکم

    فرمایش شما درست است

    و این موارد و نظایر آن نشان می‌دهد که ما در یک عالم سکولار و غیردینی زندگی می‌کنیم
    سلام هم ولایتی
    من عشق هدیه گرفتن هستم حتی اگه هدیه اش یک تقویم باشه
    حرکت خورشید برای ما مهم است چون روز و شب را برای ما می سازد و با حرکت طولانی اش و فاصله گرفتن از زمین و تغییر میزان گرمای حاصله از این رابطه فصول را برای ما می سازد .
    اگر بخواهیم دقیق بگوییم روز و ماه و سال شمسی با توجه به نمو ذی حیات با نور خورشید به احتیاج زمینی ها به خورشید می رسد
    اما قرار های آسمانی مطابق با حرکت ماه است .
    در طب الرضا امام رضا علیه السلام بر مبنای تاریخ شمسی از حال و احوال بدن انسان و سلامتی آن به بحث می پردازند.
    امور دنیوی ما حتی نماز خواندن (بنا بر آن حدیث نبوی که می فرمایند از دنیای شما سه چیز را انتخاب کردم : نماز  و ...) به حرکت خورشید وابسته است
    وپس کار صحیح را جمهوری اسلامی برای ما کرده که ما را دو زمانه کرده تا متناسب با بدنمان شمسی و با روحمان قمری باشیم.
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام  هادی جان

    البته تقویم  قابل تو را نداره،  ولی  جوابت چند  تا  اشکال   داره:

    اولاً ترویج  تقویم شمسی  در جامعه ما، کار جمهوری اسلامی نبود.

    بلکه رواج تقویم شمسی  از اقدامات  رضاشاه بود

    و تا پیش از آن تنها تقویم قمری رایج بوده

    البته بعد از اصلاحات! رضاخانی به دلیل فرهنگ دینی،  تقویم قمری فراموش نشد.

    اما دیگر در جامعه رسمیت نیافت

    و حتی اکنون در جمهوری اسلامی هم نیز تقویم رسمی و اصلی تلقی نمی‌شود.

    ثانیاً تقویم شمسی و حرکت خورشید تنها تقویم موثر در طب نیست.

    تقویم قمری نیز خود نقش مهمی در طب  سنتی  دارد

    فی المثل در زمان انعقاد نطفه، حجامت و ...

    حتی تقویم رومی نیز در طب نقش دارد

    (از خواص آب نیسان که اطلاع داری)

    ولی نمی توان نتیجه گرفت که فی المثل باید تقویم رومی را معیار  زندگی  خود  قرار بدهیم!

    ثالثاً عالم کنونی عالم طب مدرن است  و  نه عالم طب  سنتی و یا طب  الرضا

    و جز معدودی مانند شما، کمتر کسی به طب رضا اعتنا دارد

    در  عالم مدرنیته که عالم کنونی تماماً مسیطر آن است،اساساً تکوین  بدن و عالم نیست انگاشته می‌شود

     به همین دلیل هیچ تقویمی در طب مدرن معنا ندارد.

    و وقتی زندگی‌مدرن است، معلوم نیست  که استفاده از تقویم شمسی به قصد استفاده از آن در طب سنتی چه وجهی می‌تواند داشته باشد؟

    تذکر: طب سنتی را در معنای عام آن به کار برده‌ ام.

    به معنای طب غیرمدرن

    هرچند ممکن است که طب سنتی نیز مصداق واحدی نداشته باشد

    و خود شامل دستگاه های طبی متعدد شود.


    سلام

    ممنوع از تعارفتون ، شما خود قابل داشتن هستید

    درباره تقویم و حتی ساعت خیلی فکر کرده ام .

    مخصوصا ساعت که به دنبال تغییر آن به طوری که تقسیمات شرعی نقاط عطفش شود بوده ام موانع رو شناسایی کردم و به نظرم میشه ساعت مبتنی بر اوقات شرعی داشت

    اما درباره تقویم

    لازمه کار دنیا با تقویم شمسی پیوند خورده کشاورزهای مسلمون ما هیچ وقت از تقویم قمری برای کشت و زرع استفاده نمی کردند چون کشاورزی وابسته به خورشید و اوضاع و احوالشه تقویم رومی ، شمسی یا اسم اصلی اش جلالی ، چینی ، عبری همه بر مبنای خورشید  و حرکت وضعی اش به دور زمین اه؛ پس کارهایی از دنیا که مبتنی بر  حرکت خورشد باشه باید به تقویم های شمسی رجوع کرد می خواستم بگویم ربطی به جمهوری اسلامی و حتی رضا خان میرپنج هم نداشته تقویم جلالی(همان تقویم خودمان) به دوره ایلخانی می رسه

    اما مگه چند تا کار لازمه اش به حرکت خورشید وابسته است؟

    من هرچی فکر کردم بغیر از کشاورزی و شکار چه زمینی و چه دریایی به شغلی فکرم قد نداد.(فتأمل)

    اما اینکه چرا ما دایورت کردیم زندگی همه رو به تقویم شمسی جای تعجب نیست رضاخان و اطرافیان همه شیفته غرب بودند و هر چه در غرب بود کانه وحی باهاش برخورد می کردند.

    اما حرف من اینه دو تقویمی کار جمهوری اسلامی اه البته درستش سه تقویمیه توی اخبار هم هجری شمسی هم هجری قمری هم میلادی رو می گن این کار از اون کارهای با حال این نظامه مدل گربه سگ شغالی که هیچ جای دیگه پیدا نمی کنید تقویم میلادی مدل عبری است با مبداء تولد حضرت مسیح البته ده روز بعد از روز تولد

    اما بگذار روح خبیث جهود ام رو بزارم رو داریه میدونی چرا غربی ها تقویمشون رو شمسی کردند نه به خاطر اینکه با رومی ها گشتند فقط به خاطر اینه که با یهود گشته 

    من خودم برای این دوره که مردم کارهایی انجام می دهند که ربطی به نور خورشید نداره این چند تقویمی رو زائد می دونم

    و زندگی مون چون به شهریه حوزه ها وابستگی داره خیلی هم قمری اه و  به نفع مون هم هست حدودا ماهی 6000 تومن چون ماه قمری شش روزی کمتر از شمسی اه

     

     

    سلام
    آیا این صحیح نیست:
    انحطاط مدرنیزم و فروپاشی آمریکا
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیکم

    تفکیک و تفاوت مدرنیته و مدرنیزم اگرچه، در جای خود درست است.

    اما در باطن امر، این هر دو به امر  واحدی راجع اند


    مدرنیزم، خود ناشی از نشاط مدرنیته بود

    و با آغاز انحطاط مدرنیته، مدرنیزم هم رو تلاشی می‌رود.

    اما در این بحث، وجهه نظر حقیر بیشتر به جنبه تمدنی، تجدد بوده است

    و نه مدرنیسم و ایمان های ایدئولوژیک به تجدد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی