تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

امتحان "بیداری اسلامی"!!

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۲ ب.ظ


امتحان "بیداری اسلامی"  

توضیحات:

1 - سؤالات سه، چهار، پنج، هفت هر کدام دو نمره دارند.

2- ما بقی سؤالات، هر کدام یک و نیم نمره دارند.

3- به برندگان این مسابقه، از طرف وبلاگ نیست انگاری و به قید قرعه، هزینه عزیمت به میدان التحریر و اقامت به مدت هفت شب به همراه خانواده اهداء می شود!!

سؤال اول: تعریف "بیداری اسلامی" چیست؟!  

سؤال دوم: از کجا می‌توان فهمید که آن چه در کشورهای مسلمان می گذرد، همان بیداری اسلامی  می باشد؟!  

سؤال سوم: آیا برای شناختن ماهیت حوادث جهان اسلام، باید صرفاً به ظواهر این نهضت‌ها و
شعارهای الله اکبر مردم در راه پیمایی‌های آنها و  یا نماز جماعت‌های دسته جمعی آن‌ها نگاه کرد؟!  

سؤال چهارم: با توجه به این که مبتنی بر نگاه اهل سنت، نیازی به عادل بودن حکومت و حاکم نیست، آیا واقعاً مردم مناطق سنی نشین برای استقرار حکومت اسلامی و دینی قیام کرده و می‌کنند؟!  

سؤال پنجم: اگر جنبش های اخیر منطقه، آن گونه که ادعا می شود حقیقتاً تحت تأثیر انقلاب اسلامی  بوده، چرا بلافاصله پس از پیروزی، رویه‌ای متفاوت از جمهوری اسلامی را در تأسیس حکومت و اداره آن در پیش گرفته اند؟!  

سؤال ششم:
آیا جنبش های منطقه، حقیقتاً "بیداری اسلامی" است، یا نکند ما دوست داریم آن را به نحوی که خود قصد کرده ایم ببنیم و فاهمه خود را به آن تحمیل کنیم؟!  

سوال هفتم:
از آن جا که "ماست" سیاه نیست و با سیاه انگاشه شدن از جانب ما و نیز هیچ کسی دیگر، قلب ماهیت پیدا  نمی‌کند، آیا با اصرار بر "بیداری اسلامی" نامیدن حوادث کشورهای جهان اسلام، آیا حقیقتاً ماهیت این جنبش‌ها اسلامی می‌شود؟! 

سؤال هشتم: آیا دلیلی داریم که حقیقتاً در جنبش های منطقه، انحرافی رخ داده است؟!  

سؤال نهم:
می دانیم که هر معلولی، علت می خواهد و فلاسفه علت را بر چهار  قسم دانسته اند: فاعل، غایت، ماده، صورت.

بر فرض قبول پذیرفتن نظریه انحراف در جنبش های منطقه، و نیز با قبول این فرض این که تلاش سفارت آمریکا و ام آی سیکس و سیا و اشتباهات اخوان المسلمین، فاعل انحراف در این نهضت ها بوده  اند، آیا اگر بدنه عمومی مستعد این انحراف نبود و قابلیت آن را نداشت، این انحراف ممکن می‌شد؟!   

سؤال دهم:
چنان که در سال های اخیر دیده ایم، جریان سکولار و به  اصطلاح روشنفکر، تنها هنگامی به دموکراسی پایبند است که به نفع  او باشد و  گرنه مانند حوادث سال 88 ایران و 2013 مصر، با تکبر و وقاحت تمام جلوی انتخابات می ایستد و با رویه فاشیستی و خشونت طلبانه به مقابله با رویکردهای دموکراتیک بر می خیزد تا جایی که حاضر است کودتای نظامی‌ای که به نفع خود باشد را بر دموکراسی‌ای که در آن رقیب پیروز شود، ترجیح دهد.

آیا علت این مسأله این نیست که در کشورهای غربزده، حتی ارزش‌های دنیای مدرنیته نیز بی اصل و ریشه هستند و تنها ابزاری برای رسیدن به قدرت و حفظ  آن به هر قیمت می شود؟!  

سؤال یازدهم: آیا هنگامی که برخی تحلیل گران ادعا می کنند که حوادث جهان اسلام، قطعاً "بیداری اسلامی است"، و در تحلیل های خود، توان عبور از  ظاهر را ندارند، می توان به سایر تحلیل های آنها اعتماد کرد؟!  

سؤال دوازدهم: آیا حوادث منطقه، "بیداری اسلامی" است، یا یک بحران ناشی از فقدان عقل  توسعه در کشورهایی است که دویست سال است که در سودای توسعه به شکست خورده اند و مردمان آنها به دلیل  احساس جا ماندن از دنیای مدرنیته در بسط  اقتصاد و ارزش‌ها و آزادی های سیاسی دنیای مدرنیته، این گونه به جنبش در آمده‌اند؟!    


بعدالتحریر:

1- سلام بر تو ای ماه خدا که با آمدنت زندگی های عاری از معنای ما را معنایی دوباره می بخشی.

2- نزاع بر سر شریعتی این روزها دوباره بالا گرفته.

شیفتگان آیت الله مصباح یک طرف و منتقدان ایشان طرف دیگر.

یک عده می گویند چون آقای مصباح -که مورد تأیید رهبری حاضر است- منتقد شریعتی بوده اند، پس شریعتی بد است!

طرف مقابل می گوید چون شهید بهشتی مورد تأیید امام بوده و روش نقد جناب مصباح را درست نمی‌دانسته اند، پس روش آقای مصباح درست نیست!

و کل حزب بما لدیهم فرحون.

حزب الله بت پرست است.

مسأله، هیچ گاه در میان حزب الله، کشف حقیقت نبوده است.

جون حزب الله معقتقد است اساساً حقیقت را نمی‌تواند بفهمد!

فقط امام و رهبری و شهید بهشتی و آقای مصباح و شهید مطهری و علامه طباطبایی و دیگر بزرگان حقیقت را فهمیده اند!!

اما مشکل این جاست که  وقتی میان بزرگان تعارض پیش می آید، معلوم نیست که باید به چه کسی رجوع کرد؟!

اینجاست که زد و خوردها بالا می‌گیرد.

و البته هر کدام در این نزاع جانب موضعی را می گیرد که بیشتر به مواضع و منافع سیاسی اش نزدیک تر باشد!!

دلم می سوزد برای حقیقت.

که ذبح شده به پای اهواء ما.

تنها خدایی است که می تواند ما را از این وضع نجات دهد.
  • ۹۲/۰۴/۲۴
  • صادق دهقانی

مدرنیته

نظرات  (۴۷)

  • براتعلی خان
  • سخنان اقای رحیم پور تا حد زیادی راهگشاست :

    معنای بیداری اسلامی

    وقتی می گوییم بیداری اسلامی در جهان در حال رخ دادن است، به معنای نبودن جریان های غیر اسلامی نیست. در ایران و انقلابش هم همه بودند، لاییک و کمونیست داشتیم. اما اتفاقی که سال ۵۷ افتاد، انقلاب آنها نبود. انقلاب مردم بود، با پایگاه مسجد، به رهبری علما و یک مرجع دینی.

    این در تاریخ اسلام برای اولین بار بود که اتفاق افتاد و حکومت دینی بر قرار شد که البته اشکالاتی دارد و همین شماها باید در همه زمینه ها آن اشکالات را بشناسید و آنها را مدیریت و اصلاح کنید. ولی مجموعا این حرکت هم پیشگام بوده و هم تا امروز، موفق ترین حرکت بوده است. هیچ جنبش اسلام خواهی دیگری تا این حد جلو نیامده و بنیادهای تمدن سازی را هم نتوانسته بسازد.

    اما ایران علیرغم فشارها تا حدی شالوده های تمدن اسلامی را ریخته. پرشورترین انتخابات، کادرسازی و تربیت نیرو، اقتصاد، پیشرفت علمی، آموزش و پرورش و... . قدرت هم که دست به دست می شود.ما هم در علم پیش رفته ایم و هم در اقتصاد. اقتصاد ما علیرغم مشکلات، از اقتصاد خیلی از کشورهایی که وابسته مستقیم به غربند خیلی بهتر است.

    همین مصر، ۴۵درصد مردمش گرسنه اند و چند میلیون کارتن خواب دارد و الان هم نمی تواند روی پایش بایستد. با وجود این که همیشه ستون و محور جهان عرب بوده. ولی عقب افتاد، در همان سی سال. در همان سی سالی که کشور ما جلو رفت و مردمی ترین حکومت را تشکیل داد. به لحاظ نیروی نخبه دانشگاهی با وجود همه انتقاد ها، باز هم متدین ترین دانشگاهیان در ایران هستند. هیچ جا به اندازه ما استاد و دانشجوی متدین ندارد. ولی این ها نباید ما را مغرور کند. این برای مایوس نشدن است.

    جهان اسلام، ترکیبش تغییر کرد. از مالزی تا غرب، اسلام گراها یا به قدرت رسیدند یا حرف های اسلام گرایان توسط حکومت تکرار شد. در شرق آسیا همین شد، حتی با این که جریان اسلامگرای شرق آسیا (مالزی و اندونزی)، یک جریان نرم و کمرنگ بود. شمال افریقا، مصر و سودان و ترکیه و... ، همه حرکت هایشان بعد از انقلاب ایران بود.

    اخوان المسلمین؛ نزدیک ترین تشکیلات سنی مذهب به انقلاب اسلامی

    اخوان المسلمین، تشکیلش الهی بود. ولی باید آسیب شناسی شود. ۹۰ درصد حرف ها در افکار سید قطب و حسن البنا و اخوان المسلمین اولیه، حرف های انقلاب اسلامی بود. ولی الان اخوان مشکلاتی پیدا کرده که اگر بتواند حلش کند، جلو می رود و اگر نتواند، یک یأس بزرگ از اسلام گرایی ایجاد خواهد کرد. اخوان یک تفکر یکسان نیست. بلکه یک طیف است. از غربزده ها، تا افراطیون تکفیری، تا معتدلانی که نوعِ سنی انقلاب ایران و امام (ره) هستند. زندگی و افکار حسن البنا را که می‌خوانیم، دقیقا به یاد نواب صفوی و هیئت های مؤتلفه می افتیم. روشها، هدف ها، تئوری ها، همه همان است.

    نزدیک ترین جریان در جهان اهل سنت به انقلاب اسلامی، اخوان است. ولی اخوان اصیل حسن البنا و سید قطب. امروز اخوان المسلمین در ترکیه. در سودان و تونس، خود را اخوانی می دانند. جریان معتدل پاکستان، خود را اخوانی می داند. مثل ابولاعلی مودودی و... که جریان های پاک و خوبی هستند. جزو اولین جریان هایی بودند که از انقلاب اسلامی ایران حمایت کردند. حتی سلفی های نیمه تکفیری مصر مثل خالد اسلامبولی، که سادات را زد و امام (ره) او را دعا کرد، از انقلاب ایران حمایت کردند.

    او در دادگاه، اسم امام و انقلاب ایران را برد. بلافاصله بعد از انقلاب ما، در تونس و مصر، دانشجویان با عکس امام ره بیرون ریختند. یک احساسی به وجود آمد، و همه شیعه و سنی خود را پیدا کردند و دیدند دغدغه ها و راه ها یکی است: مبارزه با فساد و فحشا و دیکتاتورها و غرب. تلاش برای بازسازی تمدن اسلامی و حکومت اسلامی. مسلمانان همدیگر را پیدا کردند. این حرف ها قبل از انقلاب ما هم بود، ولی بعد از انقلاب، همه مسلمانان امید پیدا کردند که ما صد سال است سرکوب می شویم، ولی این شعارها عملی است. در ترکیه هم اربکان که از اردوغان خیلی سالمتر بود، و از همان اول دنبال وحدت بود و مسئله فلسطین را صریح مطرح می کرد، به قدرت رسید.

    اختلاف نظرات راجع به قیام های منطقه


    در مورد بهار عربی یا بیداری اسلامی، چند تحلیل هست. یک تحلیل این است که این ها همه بازی بوده است و غرب و ارتجاع، با هم یک پروژه ای طراحی کردند که: جلوی موج اسلامخواهی را که نمی توانیم بگیریم، اقلا مدیریتش کنیم. دیدند همه حکومت ها سقوط خواهند کرد، لذا رفتند با جریان های وابسته ترِ اخوانی ها و نه با نیروهای اصیل اخوان، در ترکیه و مصر و تونس و پاکستان و... ساختند، و گفتند ما یک شبه انقلاب (ادای انقلاب) در می آوریم، چون همه جا مردم آماده انقلاب با رویکرد اسلامی اند، شما این موج انقلاب را مدیریت کنید و بقای اسراییل را هم تضمین کنید و با ایران نبندید. به جایش ما کمک می کنیم که شما سرِ کار بیایید و کشورهای عربی را به شما می دهیم. نتیجه این که یک جریان اسلام گرای گوش و دم بریده و دندان کشیده ایجاد می‌شود. این یک ایده بدبینانه است. می گوید همه این ها نمایش است.

    اما من این یکی را قبول دارم: ممکن است سرویس های امنیتی غربی برای سوپاپ اطمینان دنبال این بوده باشند و ساخت و پاختی کرده باشند، ولی کل این جنبش که مردم در خیابان آمدند، کار غرب نیست. این ها وارد قضیه شده اند که کنترل کنند و ماجرا منحرف شود. وگرنه که این دیگ سال ها است دارد می جوشد و دیگر سر رفت. این اتفاقات که غرب بخواهد مدیریت کند در ایرانِ ما هم افتاد. اصلا در ایران اولین نفر، بازرگان و نهضت آزادی بود که قدرت یافت. یا بنی صدر که لیبرال مسلک بود. این ها سرِ کار آمدند.

    جریانات فعالین اجتماعی ما مجاهدین خلق بودند که مسلمان بودند و الله اکبر می گفتند، ولی بعد چپ گرا شدند و بعد هم پراگماتیست که فقط قدرت برایشان مهم بود نه ایدئولوژی. این طبیعی است که جریان های مختلف باشد. ولی این مهم است که کدام جریان ریشه داشته باشد، و کنترل کند که انقلاب از دست نرود. این جا هم بود که ولایت فقیه نقشش را نشان داد. با وجود ولایت فقیه، ما از صد برابر این پرتگاه هایی که انقلاب های دیگر در مقابلش هستند، عبور کردیم. این ها که هنوز اول کارند. اتفاقی که افتاد این است.

    پیامی که آقا در سالگرد انقلاب مصر دادند و خطبه عربی در نماز جمعه خواندند و انقلاب های منطقه را آسیب شناسی کردند، همان آسیب شناسی ها دارد اتفاق می افتد. ایشان گفتند از تجربه ما استفاده کنید و به دام نیفتید. ولی متاسفانه خیلی انجام نشد.

    خاطرات حسن البنا را هم بخوانید. خیلی احتراز دارد و حساس است که درگیری های صوفی و سلفی، یا شیعه و سنی ایجاد نشود. می گوید این ها درگیری داخلی است و مسئله اصلی نباید این شود. اما الان چه اتفاقی افتاده؟ اخوان که در ترکیه و مصر به قدرت رسید، عده ای می گویند بعضی حرف هایشان کنار گذاشته شد. مثلا نبرد با اسراییل. نه مرسی و نه اردوغان، رابطه با اسراییل را قطع نکردند. همین مرسی، کمپ دیوید را امضا کرد. این ها خلاف شعارهای اخوان است. به جایش در سوریه، هر دو کشور جنگ مذهبی راه انداختند. مرسی علیه حزب الله هم حرف زد.

    پاسخ:
     دهقانی:

    براتعلی جان!!

    اولاً مگه ما گفتیم برای این که یک جریان اسلامی باشد،نباید هیچ غیرمسلمانی در آن حاضر  باشد؟!

    ثانیاً بحث  بر سر اینه که مطالبه مردم الان در جریان جنبشهای منطقه چیست؟!

    اسلام؟!

    یا استقلال و‌ آزادی سیاسی و مسائل اقتصادی و ... ؟!

    اتفاقاً صحبت های استاد رحیم پور مؤید ادعای منه که این اعتراضات ناشی از بحران عدم توسعه نیافتگی و در عین حال احساس حسرت نسبت به آن است.

    چه حالی میده این اراده به قدرت


    پاسخ:
    دهقانی:

    به به بزن زنگو داش محمد میبد اومده اینورا!!

    سلامتیش یک کف مرتب صلوات بفرس!!

    اللهم  صل علی محمد و آل محمد

  • سید محمد صالحی
  • برادر!
    ما میان دو دیکتاتوری ساندویچ شده ایم. دیکتاتوری سکولارها و روشنفکران که نمونه اش را در خاندان پهلوی و جدیدتر هم در سالهای 78 و 88 دیدیم. و دوم دیکتاتوری سنت گرایان و اسلام گرایان هستش. هر دوی این دو گروه از فردای نشستن بر تاج و تخت ریاست و قدرت، تمامیت خواه شده و هیچ خدایی را بنده نیستند.
    در مصر مرسی همان کاری را با سکولارها کرد که خمینی با لیبرال ها کرد و مبارک با اخوانی ها و هاکذا ترکیه نیز اینچنین.
    پاسخ:
    دهقانی :

    با اصل حرفت موافقم سید جان.

    اما مسأله اینه که سنتگراها و مذهبی ها لااقل ادعای آزادی ندارند.

    ولی جریان روشنفکری با تمام ادعا و دک و پوز، موقع عمل از همه دیکتاتور تر است.

    این جاست که آدم احساس سوزش شدیدی میکنه!


  • براتعلی خان
  • 1- با این حساب ما هیچوقت جنبش اسلامی نداشته ایم حتی در زمان پیامبر عمده مسلمانان برای اینکه از بند رقیت ابوسفیانها ازاد شوند اسلام را اختیار کردند ولی مشکل شما این است که تفاوتی قائل نیستید بین درخواستهای مادی ذیل حکومت اسلامی و غیره به هر حال در اسلام دنیا و عدالت اجتماعی هم مطرح است در انقلاب نورانی 57 اکثر مردم خواهان حکومتی بودند که ذیل اسلام هم دنیا و هم اخرت داشته باشند و این هیچ ایرادی ندارد

    پاسخ:
    دهقانی:

    دوست عزیز چرا مطالب بی ربط به بحث را مطرح می کنید؟!

    نهضت پیامبر چه ربطی دارد به جنبش های منطقه؟!

    نهضت های منطقه کجا و کی خواستگاهش مسائل اعتقادی بوده ؟!

    کی گفته است که پیامبر  طرف نزاعش ابوسفیان بوده؟!

    پیامبر  یک بار یک جمله علیه ابوسفیان هم گفت؟!

    که ای مردم به پا خیزید و علیه حکومت ابوسفیان قیام کنید!

    پیغمبر آمد که کل بشریت را نجات بدهد.

    این حرف سخیف که مردم برای این که از دست ابوسفیان آزاد شوند آمدند مسلمان شدند، نفی اسلام مسلمانان اولیه است.

    اگر واقعاً این طور بود پس چرا جان خود را در این راه می دادند؟!

    لااقلش این بود که می ماندند ذیل دستگاه ابوسفیان یک نان بخور و نمیری می خوردند و با ذلت زندگی می کردند ولی زنده می مانند.

    نه این که مثل یاسر و سمیه و سایرین کشته شوند.

    این قدر اسلام را سیاسی دیدید که اصل اسلام آوردن را هم سیاسی می بینید.

    این قدر حوادثی مثل جنبشهای منطقه و انقلاب و ...، افق ذهن شما را پر کرده که پیغمبر را هم امروزی تفسیر می کنید!

    کانه پیغمبر مثل سیاستمداران امروز بوده که افق دیدشان فقط سیاست و تاریخ آینده را هم فقط ده پانزده سال دیگه می دونن.

    اصلاً مگر  محل نزاع انقلاب اسلامی بود؟!

    مگر من صحبتی سر انقلاب اسلامی در نفی و یا نقد آن کردم که  شما می فرمایید انقلاب هم این طور و انقلاب آن طور.

    بحث بر سر جنبش های منطقه بود.

    گفتم خواستگاه این جنبش ها مسائل اعتقادی نیست.

    نگفتم چون فی المثل خواستگاه مادی دارند، پس  این جنبش ها بدند.

    گفتم ماهیت جنبش ها را بشناسیم و آن ها را تفسیر به رأی نکنیم.

    گفتم این جنبش ها ناشی از میل به توسعه است.

    ولی نگفتم توسعه بد است .

    یا توسعه با اسلام تعارض دارد.

    اصلاً حرف هایی که به هم ربط ندارند را کنار هم ذکر می کنی.

    مضافاً این تفسیری که  از  تاریخ بیان کردید، تفسیری است که جمهوری اسلامی برای اثبات مشروعیت خودش بیان کرده و همه هم پذیرفته اند.

    این تفسیر از تاریخ، یک تفسیر کاملاً ایدئولوژیک و سوبژکتیو است.

    ان شاء الله در تأملات در باب ماهیت انقلاب اسلامی، به تفصیل نشان می‌دهم که چطور در مسیر انقلاب اسلامی، تاریخ اسلام تحریف و تفسیر به رأی شد.

    آنجا مشخص می شود که چقدر ما از اسلام حقیقی دور شده ایم و به دلیل غلبه نگاه های ایدئولوژیک وارداتی از غرب، ما نیز اسلام را صرفاً و صرفاً در حد یک ابزار برای درافتادن با آمریکا و اسراییل و شوروی تلقی کردیم.

    حتی خمینی هم با این که رأس نهضت ایدئولوژیک بود، خود این قدر اسلام را مبتذل و صرفاً برای مبارزه سیاسی نمی خواست.

    و مثلاً معتقد باشد که مسلمانان برای نجات از دست ابوسفیان، بیایند و مسلمان شوند.

    این حرف ها را در کامنت نمی شود جواب داد.

    باید یک پست مجزا در باب پوچی آن ها اختصاص داد.
  • براتعلی خان
  • اینکه سید میگوید همان کاری را که خمینی با لیبرالها کرد انصاف هم خوب چیزی است امام فرزند امیرالمومنین بود و انقدر عقل و جسارت داشت که نگذارد لیبرالها مارکیستها زحمات چند ساله را به نفع امریکا و غرب مصادره کنند

    "حتی خمینی هم با این که رأس نهضت ایدئولوژیک بود، خود این قدر اسلام را مبتذل و صرفاً برای مبارزه سیاسی نمی خواست."

     

    ماشاالله هرروز داری پیشرفت میکنی صادق

    همین جوری پیش بیری ان شاالله تا یک سال دیگه امام رو یک آدم فرصت طلب و بدور از تفکر! و اندیشه و صرفا یک آدم سیاسی میدونی که هدفش رسیدن به قدرت بود تا دین حکومتی رو به جای حکومت دینی برپا کنه.

    با سلام

    ما این قدر بیکار نیستیم که دغدغه مان کشف حقیقت در مورد آقای شریعتی باشد. ما ترجیح میدهیم راه میان بر را انتخاب کنیم. اندیشه های امام و آقا و علامه طباطبایی و علامه مصباح و شهید مطهری و استاد طاهرزاده برای ما کافی است. وقتی نسخه های اصل را شناختیم دیگر به سراغ شریعتی و یا عبدالکریمی و غیره نمیرویم. چون هدف ما در این دنیا متفکر شدن نیست. بلکه تقرب به خداست. چه بسیار انسان هایی که در زمانه ما بدون آگاهی از اندیشه های امثال شریعتی عاقبت به خیرشدند و بار خود را در این دنیا بستند. شما هم سعی کن در سیر فکرییتان آخرین منزلگاه خود را شک قرار ندهی. خداوند هم ما و هم شما را هدایت کند.

  • شاگرد دهقانی
  • آقا من چند تا سوال داشتم :

    سوال اول از براتعلی خان

    انصاف یعنی چی؟ آخه در حوالت مدرن معنی واژه ها به فحشا رفته اند از جمله واژه های اخلاق ، عدالت و همین انصاف.

    بعدش می تونیم در مورد این که انتقاد از امام خمینی ، بی انصافی است، صحبت کنیم.



    سوال دوم از آشنا


    این قضیه خوب پیشرفت کرده ای چیه؟

    چون اخه ما هم در شهرمان هر وقت حرف خلاف عادت زدیم، گفتند چشممون روشن، پسرمون چه حرفایی می زنه و از این صحبتا !

    یه کم سعی کنید خودتون رو جای آخوندهایی بزارید که امام به آن ها می گفت درباری، ایا قرار است با دهقانی همان کاری را بکنیم که آن آخوندها با امام کردند؟

    قرار است با لولوی منحرف شدن و بی دین شدن و به دام استکبار افتادن همدیگر را از جست و جوی حقیقت باز داریم؟

     البته امام هم کم از این رفتارها نداشت. درست یا غلطش را می توانیم بحث کنیم..

    البته تصدیق می کنم که شما شیوه تان ملایم بود.... تالی فاسد این نحوه مراجعه به تفکر را تذکر دادم..


    سوال آخر از بنده

    آقا یه سوال داشتیم از شما ! ما تو دانشگاه یه خانمی بود می اومد بالای تریبون های حزب اللهی ها ، می گفت من حالم بهم می خوره ازتون، متاسفم از این که وقتم رو دارم اینجا می گذرونم ، شما بی ارزش هستید و این صحبت ها ، می گفت شما ارزش جواب دادن هم ندارید...

    ولی یکی نبود بهش بگه مگه پدرت شرط ازدواج با پسر مورد علاقه ات رو حضور در جلسه ما گذاشته ؟ کی زورت کرده ؟ بعدشم از کجا سوختی دقیقا ؟



    البته تصدیق می کنم که شما می خواستی خوانندگان وبلاگ رو تذکر بدی که آن ها هم بیکار نباشند بروند دنبال تفکر ، توصیه خوبی هم هست. من خودم یکی رو می شناسم که با پیگیری این وبلاگ نابود شد. نه متفکر شد نه هیچی. الان یک احمق به تمام معناست. این ادما باید برن دنبال سعادت آخرتشون. اما هر کسی هم به دنبال تفکر است الزاما شقی و فی اسفل درک من الجحیم نیست...

    ولی کلا یا آدم قشنگ نقد می کنه یا اصلا چیزی نمی گه ، این ژست بی تفاوتی و بی ارزش انگاری زیاد جالب نیست.




    دهقانی ما ، آقای ما،  دعا کن برای ما ، بت ما تویی ، صاحب ما تویی ، ای دهقانی چه کنیم با اینا ؟ چرا ما با اینا شدیم 76 میلیون؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    یک کم آروم تر بابا!!

    جوری حرف میزنی کانه انگار تمام کفر در برابر ما ایستاده!

    بابا، دوستان منتقد خودی اند!!

    دشمن نیستند.

    حقوق بگیر سیا و موساد نیستند که اینقدر داغ کرده ای!!

    در ضمن خاک بر سر کسی که آقاش من باشم.

    کلی گفتم البته شما به خودت نگیر!

    در ضمن از آی پیت تابلوئه کی هستی.

    به همین دلیل این جوری باهات حرف زدم!
    سلام
    دهقانی !

    این ویندوز ما هم موس موس می کنه ، فعلا با safe mode دارم می بینمت.

    آقا روشنگری کن !  وگرنه برادران گمنام می گیرنت ، تاریخ تفکر مسدود میشه ها !
    سریع باش.

    مردیم از بس انتظار کشیدیم واسه این تاملات انقلاب اسلامیت. شاید آشنا جون هم فهمید که امام خمینی از منظر دهقانی چه جور متفکری است ؟ و آیا اصلا متفکر هست یا نه ؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام

    ببین تسخیری جان، تفکر یک امر صفر و یکی نیست که یا یک فرد اصلاً  متفکر نباشد، یا متفکر علی اطلاق باشد.

    البته غلبه یک ساحت بر ساحت دیگر، ممکن است.

    ولی این غلبه به محو و انهدام ساحت دیگر نمی انجامد.

    به این معنا که حتی خالص ترین متفکران،نیز مآلاً وجوه سیاسی خواهند داشت.

    اما آن چه آنها را باقی و ماندنی در تاریخ کرده و خواهدکرد، تفکر آنهاست.

    و از طرف مقابل، حتی سیاسی کارترین افراد هم از تفکر گریزی ندارند.

    حتی ماکیاولی هم که به سیاسی کاری و خدعه و فریب و نیرنگ دعوت می کرد، خود یک متفکر بود.

    در بحث انقلاب اسلامی هم مطلب اول باید نظم لازم را در ذهن من پیدا کند، تا از نظر زبانی پخته شود.

    و گرنه اصل بحث بالاجمال برایم مشخص شده.

    ولی اگر به همان شکل خام و اجمالی مطرح شود، به جای این که به رشد  منجر شود، موجب سوءتفاهم و عدم همزبانی می شود.

    یک نمونه اش هم در همین پاسخی که در جواب براتعلی دادم، رخ داد.

    پس فعلاً مجبورم دست نگهدارم.

    برادران گمنام هم اگر خیلی هنر داشتند، قبل از فتنه، فتنه را تشخیص می دادند و دفع  می کردند.

    وگرنه گرفتن یک آدم یک لاقبا که هنر نیست.

    (این جمله هم نقد عملکرد وزارت اطلاعات، که تو وبلاگ توفیقش فراهم نشده بود!!
    البته انصاف اقتضا می کند که وزارت خانه ای با عظمتی در حد و اندازه وزارت اطلاعات، را نشود در یک جمله نقد کرد.

    ولی خب آب دریا گر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید.

    الحمدلله خداوند قبلاً هم توفیق نقد قوه قضاییه در بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی را داد. ان شاء الله اگر پا بده سایر نهادها را هم نقد کنیم. بالاخره این نقادی هم شغل خوبی است!!

    حیف که پول نمی دهند.

    خدا کند حاج حسن یک فکری به حال این قضیه هم بکند و دیگر دست ما در نقادی از همه لحاظ باز باشد.

    پیشاپیش روحانی مچکریم.)

    هر حرف خلاف عادتی که لزوما غلط نیست. انتقاد من به صادق اولا اینه که شرط ادب و احترام رو رعایت نکرده و میگه خمینی البته شاید شما بگین که ایشون امام خمینی رو به عنوان امام قبول نداره که اینو دیگه خودش باید توضیح بده

    ثانیا آقای دهقانی نوشته که امام خود این قدر اسلام را مبتذل و صرفاً برای مبارزه سیاسی نمی خواست. در این جمله ایشون هم جدای از طعنه نوعی اتهام زنی هم وجود داره. یکی دو بار این جملشو بخون و بعد بگو با من موافقی یا نه.

    پاسخ:
    دهقانی:

    اول  آشنا جان، تعبیر "خمینی" به جای "امام خمینی" از  جانب من و یا هر  کس دیگر، لزوماً به معنای توهین نیست.

    از قضا آن لحظه که این تعبیر را نوشتم، هم به این قصد نبود.

    شاید بیشتر به این دلیل بود که کامنت براتعلی، واقعاً مرا عصبانی کرد.

    و به همین دلیل خیلی متوجه الفاظ و رعایت مقتضیات کلام نبودم.

    دوم از نظر بنده، انقلاب و حتی تفکر امام، دارای وجوه ایدئولوژیک هست.

    اما معتقد نیستم، انقلاب اسلامی فقط یک انقلاب ایدئولوژیک است.

    معتقدم انقلاب اسلامی، یک پدیده چند وجهی است که باید در مورد ابعاد مختلفش با احتیاط و دقت فراوان بررسی و نتیجه گیری کرد.

    الان هم قصد نداشتم، که وارد طرح مطلب بشوم.

    اما نظری که دوست عزیزمان "براتعلی" داد، قدری مرا ناگزیر کرد که مطلب را نصفه و نیمه و طبیعتاً سوء تفاهم برانگیز، بیان کنم.

    اجازه بدهید که تفصیل مطلب را برای بحث خود انقلاب اسلامی بگذارم.

    چه بسیار انسان هایی که در زمانه ما بدون آگاهی از اندیشه های امثال شریعتی عاقبت به خیرشدند و بار خود را در این دنیا بستند.

    آیا منصفانه است که از این جمله بنده این طور نتیجه گیری کنید که هر کس به دنبال تفکر هست آدم شقی و... است؟ من هم برای آقای دهقانی ارزش و احترام قائلم و اگرنه از میان این همه وبلاگ به وبلاگ ایشون نمیومدم. اما حرف من ی چیز دیگه بود و ژست بیتفاوتی هم نگرفتم. احساس میکنم شما با یک پیشداوری حرف های من رو خوندی و شاهدم هم همان مثالی است که در متنتان زده اید. در حالی که حرف من با حرف اون خانم یکی نبود. چه بسا خود من هم یکی از مخاطبان حرفهای اون خانم بودم. حرف من این بود که کسی که دنبال حقیقت است خودش را از سرچشمه آن محروم نمیکند. اگر بازهم منظورم را نفهمیدید بگویید تا مثالی برایتان بزنم.

    پاسخ:
    دهقانی:

    دوست عزیز

    ممنون از حسن نظر و احترامی که نسبت به حقیر قائل شدید

    اما اجازه بدهید که عرض کنم قدری  فرمایش شما را نیازمند بررسی میدانم.

    ببینید بنده منکر وجوه اندیشه برانگیز و ناب تفکر در سیمای شخصیت هایی که شما فرمودید نیستم.

    ما باید توجه کنیم که خود ما دو جنبه شخصیتی داریم:

    از یک جهت یک انسان مسلمانیم.

    از جهت دیگر در طلب تفکریم.

    این دو جهت البته با هم تناقضی ندارند.

    اما از نظر بنده، جهت دوم عام تر از جهت اول است.(البته ممکن است کسی این سخن اخیر مرا نپذیرد، اما مضر به بحث ما نیست)

    اما بحث سر این است که ما به عنوان یک متفکر- و نه یک انسان دین دار- چگونه متوجه شده ایم که فی المثل شهید مطهری، نظرشان درست و شریعتی نظرش غلط بوده است؟!

    تصدیق می فرمایید که ما در بدو اول نمی توانیم نسبت به هیچ متفکری جانب تأیید یا انکار اخذ کنیم.

    اولین نسبت ما با متفکر-همه متفکرین حتی کانت و هگل که تفکرخودبنیاد مدرن دارند- نسبت "شنیدن" است.

    بحث بر سر این است که ما به عنوان کسی که میخواهد فکر کند، باید همه سخنان را بشنود.

    البته یک انسان دیندار- از آن جهت که دیندار است- هیچ لزومی ندارد که به همه سخنان گوش فرا دهد.

    حرف کامنت نویسی که از باب تواضع خودش را "شاگرد دهقانی" معرفی کرده بود، این بود که ما از آن جهت که دیندار هستیم، لازم نیست همه سخنان و حرف همه افراد عالم از شریعتی گرفته تا ملکم و تقی زاده و مارکس و هگل و افلاطون و پارمنیدس و ملاصدرا و فارابی و لائوتسه و مولوی و محی الدین و سایر متفکران را بشنویم.

    در دینداری هیچ لزومی به این کار نیست.

    و هیچ دستوری از شریعت منوره، بر این کار به ما نرسیده که ما را به این کار ملزم کند.

    و حتی حیات دینی- از آن جهت که دینی است- به خودی خود اقتضای این کار را هم ندارد.

    نه تنها دستوری از این جهت وارد نشده که مثال های نقض فراوانی داریم که نشان می دهد که می توان بدون خواندن فلسفه و عرفان- شریعتی که به طریق اولی- به مقامات عالیه در دین داری رسید

    اما گاهی اوقات ما مسأله را از جنبه یک انسان متفکری که اگرچه دیندار هم هست،  اما الان وجه دینی خود را مد نظر قرار نداده، مسأله را بررسی می کنیم.

    این جا دیگر نمی توان صحبت از عاقبت به خیری و این حرف ها زد.

    نمی توان گفت من به این افکار گوش می کنم یا فلان کتاب را نمی خوانم،یا سخنان فلان فرد را اصلاً گوش نمی گیرم، چون عاقبتش ختم به خیر نیست.

    چون اولین محل نزاع این خواهد بود که اصلاً خیر چیست؟!

    خیر از نظر متفکران مختلف، تفسیرهای مختلف دارد.

    یکی خیر را در حیات باقی می داند.(تفکر شرق)

    یکی دیگر در فضیلت(افلاطون و ارسطو)

    دیگری در کسب قدرت.
     
    چهارمی در مبدل شدن به عقل.

    پنجمی در بندگی در مقابل  الله.

    ششمی

    هفتمی و الی آخر.

    مسأله این است که ذات تفکر، در خدمت کسب خیر-اعم از دنیوی و اخروی - قرار نمی گیرد.

    مضافاً که ممکن است در مسائل مستحدثه مختلف، میان اساتیدی که ما خود حقانیت آنها را احراز کرده ایم اختلاف شود.

    در این موارد تکلیف چیست؟!

    این جا بحث فقهی نیست که بتوانیم از استادخودمان تقلید کنیم.

    امیدوارم تفاوت بحث میان انسان متفکر و انسان دینی، مشخص باشد.

    این دو ساحت متباین از هم نیستند اما چون عین یکدیگر نیستند، احکام متفاوت دارند.

    و نباید از این تفاوت ها غفلت کرد.

  • شاگرد دهقانی
  • اقا من از همگی عذر می خواهم. من اشتباهی بودم...
  • شاگرد عبدالکریمی
  • اقای دهقانی از یه طرف شما قبول داری که حکومت جمهوری اسلامی دیکتاتوری سنتگراهاست. از یه طرف میگی در قضیه 88 و 78 مخالفان جمهوری اسلامی، دیکتاتورتر از همه بودند؟ چرا اونوقت ؟

    نکنه اینقدر بی بخار هستید که کلا واستون فرق نداره ظالم اون بالا باشه یا عادل؟
    حداقل اگه سوپر پدیدارشناس هستید و این مسائل سیاسی رو سطحی می دونید ، اقدام فداکارانه مردم رو به دیکتاتوری متهم نکنید.
    پاسخ:
    دهقانی:

    از این مطلب که در جمهوری اسلامی  دیکتاتوری وجود دارد، چگونه می توان به نتیجه رسید که مخالفان جمهوری اسلامی دیکتاتور نیستند؟!

    اولاً به گمان من جمهوری اسلامی، مصداق حکومت دینی نیست.

    بلکه جمهوری اسلامی را یک دولت مدرن می دانم.

    ثانیاً و از نظر من اساس دولت مدرن بر دیکتاتور ی است.

    البته اگر فرمانروایان اهل مدارا باشند، میتوان قدری از این دیکتاتوری کاست و در جوهر آن تصرف کرد.

    من همین جا صراحتاً اعلام می کنم که آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای توانسته اند با روحیه مدارا قدری جمهوری اسلامی را از گرفتار شدن به تعارضاتی که مآلاً دامن حکومت های مدرن را می گیرد، نجات دهند.

    و لازم نمی دانم که این نکته را تذکر دهم که نقدهای صریح بنده به رهبری فعلی، اکنون از کفر ابلیس هم روشن تر است و غالب محتوای همین پست نقد نظرات ایشان در باب بیداری اسلامی بود.

    دست کم این بود که امام خمینی، این قدر تحمل داشت که لیبرال ترین افراد نظیر بازرگان و بنی صدر را نه تنها تحمل کند که خود به قدرت بگمارد.

    امام حتی بازرگان را برکنار نکرد.

    بلکه او خود اسعفا داد.

    امام علی رغم اینکه اسناد جاسوسی بنی صدر از لانه جاسوسی کشف شده بود، و نشان می دادکه بنی صدر با نام اس دی لور و حقوق ماهیانه دو هزار دلار، مزدور سیا بوده، اما او را تا وقتی که بدنه عمومی به مخالفت او برنخواسته بود بر کنار نکرد.

    من اگرچه ایده "حفظ نظام اوجب واجبات است" را نمی پذیرم.

    و به شدت معتقدم که این سخن تاب برداشت های ماکیاولیستی در لباس دین را دارد.

    اما این بدان معنا نیست که مانند شما امام را رأس بدعت گزاران دینی بدانم.

    چون حتی اگر امام با این سخن، بدعتی بنا نهاده بود، اگر گوش ها مستعد قبول این ایده نبودند، چطور سخن امام به عنوان سخن دینی در جامعه ما پذیرفته می شد؟!

    اتفاقاً سهم شریعتی در آماده کردن گوشها، به مراتب از امام که آن ایده را مطرج کردم، خیلی مهم تر بود.

    و این چیزی است که بر شما گران می آید و آن  را  نخواهید پذیرفت.

    (نقش شریعتی در شکل گیری باورهای ما آن قدر پر رنگ بود، که حتی براتعلی خان که منتقد شریعتی است، خود مانند شریعتی تاریخ اسلام را تفسیر و درک می کند)

    اما در مورد رهبری کنونی- آیت الله خامنه ای- روحیه مدارا در ایشان، به گمان بنده به مراتب بیشتر واضح است.

    دوم خردادی ها هشت سال تمام، در این کشور قدرت را در قبضه داشتند.

    در دوم خرداد 76 دولت، در 29 بهمن 78 مجلس را به دست گرفتند.

    در انجام کارهای مورد نظر و حتی بیان نظراتشان، با چندان مخالفتی از ناحیه رهبری  مواجه نشدند_موارد معدودی مانند لایحه قانون مطبوعات و یا دستور فک پلمپ تأسیسات هسته ای در سال 84 چندان معتنا به نیستند و حتی در این موارد معدود نیز رهبر، از حقوق و اختیارتی که مطابق قانون اساسی داشت، تجاوز نکرد-.

    عمده این بود که رهبری کنونی، به شدت به قواعد دموکراسی- که خود ایشان تعبیر مردم سالاری دینی را برای آن برگزیده اند- ملتزم بودند و هستند.

    ایشان هم می توانستند وقتی خاتمی و روحانی به قدرت برسد زیر میز بازی بزند.

    مگر کاری داشت که ایشان هم مانند حکام شوروی و چین کمونیست، که یک روزه کل کشور از نخست وزیر گرفته تا رییس حزب و ... را تصفیه کنند؟!

    ولی نکردند.

    خصوصاً که الحمدلله نیروی حزب اللهی بی فکر و  ذکر که حاضر باشد هر کاری که رهبری نظام بگوید بکند هم که کم نیست.

    (دلم می سوزد برای ایشان که این قدر نیرهاش پرت اند و با این نیروهای بی فکر و ذکر تازه می خواهند تمدن سازی هم کنند و جنبش نرم افزاری راه بیافتد و چمی دانم علوم انسانی  اسلامی بشود.

    کسی نیست به رهبر بگوید، حزب اللهی که هر را از بر تشخیص نمی دهد و کل مطالعه اش به اندازه ده تا کتاب نمی شود، چطور می تواند این کار ها را انجام بدهد؟!

    اگر کسی از دوستان دانشجو هفته آینده رفت، دیدار رهبر از قول من این ها را به ایشان بگوید!!)

    اما در مورد جریان روشنفکران و سکولار.

    این جریان دیکاتورترین و خشن ترین جریانی است که در طول صد و پنجاه سال گذشته در ایران  و   کشورهای مسلمان ظهور کرده اند.

    همین ها شیخ فضل الله را بر دار کشیدند.

    اینها زمان رضا شاه، برای رسیدن به توسعه یک خط نقد ننوشتند و حاضر شدند صد درصد با رضاشاه همراه شوند.(گردن من رهین اگر یک نقد جدی از طرف جریان روشنفکری علیه رضا  شاه جایی ثبت شده باشد)

    از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، مدام بیرون گود نشستند و در طلب  قدرت و به انگیزه کسب قدرت و نه نشان دادن حقیقت به مردم، مدام نق  زدند و  میزنند و خواهند زد.

    این ها قدرت را برای مردم هم نمی خواهند.

    لااقل  شریعتی این قدر مرد بود که قدرت را برای خود و  شخص خودش نمی خواست.

    او به احیای قومش فکر می کرد و می خواست آنها را از انفعال و انحطاط تاریخی نجات دهد و نه این که خودش به  قدرت و آلاف و الوف برسد.

    اما قاطبه جریان روشنفکری، قدرت را برای خودشان می خواهند.

    ماجرای سالهای دوم خرداد نشان داد که این ها، آزادی را صرفاً به این دلیل که چماق خوبی است  و می توان با آن جمهوری اسلامی را خوب کتک زد می خواهند.

    اینها بودند که به آقای مصباح گفتند تمساح.

    آقای مصباح و سنتگراها که به طرف مقابل خود تمساح نمی گفتند.

    اینها بودند که در روزنامه شرق کاریکاتور یک خر کشیدند و یک هاله نور  دور سرش گذاشتند و احمدینژاد را خر نامیدند.

    بحث مصداق نیست.

    این مصادیق، حاکی از روحیات آنهاست.

    این ها در سال 88  گفتند یازده میلیون تقلب شده.

    ولی وقتی سال  92 با کمتر از یک میلیون، بازی دموکراسی را بردند پیروزی را بدون پرسش و بحث در باب مشروعیت و مقبولیت و ده ها بحث سخیف دیگر، با جان و دل قبول کردند و نگفتند رأی ما را پس بده!

    از این تناقض و عملکرد ننگ آمیز چه دفاعی می توان کرد؟!

    جریان سنتگرا، حتی اگر دیکتاتور باشد و یا تحجر فکری پیشه  کند، انسان چندان به درد نمی آید.

    از بدو اسلام، قشری گری به همراه اسلام ظهور کرد.

    اما درد این است که جریان روشنفکری، ادعای آزادی خواهی می کند، مردم و توده ها را اغفال میکند ولی خود خشونت طلب ترین جریان حال حاضر ایران است.

    این روشنفکری، فقط در ظاهر روشنفکری است.

    این یک نیست انگاری و روح اراده به قدرت است، که نام آزادی و دموکراسی را علم کرده و ظاهر کار خود قرار داده.

    این یک روشنفکری بی بته و اصل و نسب است که حتی به اندازه یک صدم روشنفکر قرن 18 اروپا، اصالت و استحکام ندارد.

    البته وقتی صحبت از جریان روشنفکری می شود، منظور همه روشنفکران - و به شکل موجبه کلیه- نیست.

    همواره استثنائاتی وجود دارد  و خواهد داشت و من برخی از روشنفکران منصف را از دایره این بحث بیرون می دانم.

    چنان که شریعتی و  آل  احمد و حتی از میان روشنفکران حاضر- که به جناح دوم خرداد تعلق سیاسی دارند- برخی قدرت را برای خود نمی خواهند و انصاف را رعایت  می کنند و در پشت عنوان روشنفکری و آزادی خواهی، اراده به قدرت ندارند.

    در فتنه 88، مسأله دو جنبه داشت: سران فتنه (فاعل)و بدنه عمومی و شکاف جدی میان جامعه(قابل)

    من در مورد سران و عقبه عملیاتی و  فکری داشتم حرف می  زدم.

    از توده ها و بدنه عمومی را بحث نکردم.

    هر چند بخش معترض بدنه عمومی هم تناسبی با سران آن داشت.چون گوش بایدبا زبان متناسب باشد.

    اما عین همان مطالبات و همان عقاید و همان خودخواهی ها را نداشت.

    ضمناً بیان مطالب فوق در باب احمدی نژاد و یا آقای مصباح و یا هر کس دیگر. به معنای پذیرفتن و دل در گرو آنها داشتن از  جانب بنده نیست.

    خصوصاً که خود نقدهای مهمی به زاویه نگاه آقای مصباح به اسلام، و نیز احمدی نژاد داشته و دارم.

    نکته دیگر این که استفاده از عنوان "شاگرد عبدالکریمی" چندان برای نظر دادن، مناسب نیست.

    چه این که ممکن است نظرات شما، به پای ایشان درج شود.

    هر چند لزوماً نظرات شما با نظرات ایشان متباین نیست.

    اما از عدم تباین، لزوما عینیت هم مستفاد نیست.

    از این جهت چه بسا بهتر است که با نام شریف خودتان و یا دست کم نام مستعاری دیگر، فرمایشات تان را بیان بفرمایید.

    نکته آخر این که بنده را سوپر پدیدارشناس خطاب کردید.

    و البته توجه دارید پدیدارشناسی‌ای که بنده شیفته آن هستم، نه به معنای فلسفی آن، که یک جریان عمیق فلسفه در غرب است، بلکه به همان معنای عوامانه ای است که دکتر عبدالکریمی در برنامه زاویه مطرح کردند مد نظرم است که فرمودند ممکن است که حتی یک پیرزن روستایی هم با نگاه پدیدارشناسانه به پدیدارها نگاه کند.

    من به دنبال این نحوه پدیدارشناسی هستم.

    موفق باشید.
  • براتعلی خان
  • 1- دهقانی اینقدر تند نرو بالاخره نمیتونی منکر شوی که بیشترین وقت پیامبر صرف مبارزه با ابوسفیان شد بیشترین سریه ها و غزوات صرف حمله به کاروان قریش بود یعنی نماد قدرت. خود طرح تفکر پیامبر اصحاب قدرت را به خطر میانداخت چون انها قدرت خود را از دست رفته میدانستند پس خود تفکر پیامبر میل به قدرت و حاکمیت دارد پیامبر وقتی به مدینه امد مگر تاج را از عبدالله بن ابی نربود و مگر حاکم نبود و مگر در غدیر حکومت را به جانشین خود نداد مگر اسلام از قدرت و حاکمیت میتواند جدا باشد مگر مهدی علیه السلام بدون حاکمیت میتواند اندیشه توحیدی را غالب کند ؟ مگر خدا همراه کتاب حدید را نازل نکرد؟
    2- اگر ان مسلمانان صرف العقیده بودند چرا بعد از پیامبر در میدان قدرت مات ابوبکر و عمرها شدند مگر تکلیف روشن نبود؟
    3- بحث من این بود که قضاوت در مورد انقلابات منطقه به این راحتی ها نیست همانطور که استاد ازغدی گفت حداقل باید پیشینه گروه هایی مانند اخوان و اندیشه متفکرانشان را دانست
    پاسخ:
    دهقانی:

    1- من می خواهم تند نرم، ولی آخر شما یک حرفهایی میزنی، که آدم مجبور میشه دنده معکوس بکشه و دور موتورش بالا بره!!

    2-این تعابیر نماد  قدرت و این حرف ها از میراث تفکر شریعتی است.

    و شما انگار منتقد شریعتی بودید.

    این نحوه تفسیر از حرکت پیامبر کاملاً با نگاه مارکس- که شریعتی به شدت متأثر از او بود- تناسب دارد.

    درد این است که حزب اللهی ها مارکسیستی به تاریخ اسلام نگاه می کنند.

    از سه غزوه مهم  بدر احد و خندق، دو تای دومی که کفار به مسلمانان حمله کردند.

    اولی هم در بنا به فرمایش قرآن کریم به این دلیل مجوز جنگ  داده شد که کفار مدینه در جریان اخراج مسلمانان از مکه اموال مسلمانان را غارت کردند.

    جنگ پیامبر، مانند جنگ سلطان محمود غزنوی نبود که به قصد ثروت و یا قدرت شکل گرفته باشد.

    قرآن می فرماید "فی القصاص حیاه" آنها اموال مسلمانان را غصب کردند، رب  العالمین هم اجازه داد که از باب قصاص و ده ها اثر تربیتی دینی و توحیدی دیگر ، جنگ بدر انجام  شود.

    حتی اگر کفار مکه، عهد نامه حدیبیه را نقض نمی کردند، رسول الله به قصد فتح مکه حرکت نمی کردند و صرفاً مطابق همان عهد نامه برای حج تشریف می بردند مکه.

    اگر  واقعا طرف نزاع پیامبر، ابوسفیان بود، چطور یک شب بعد از اسلام آوردن ابوسفیان-که خود پیامبر هم به مدد علم شهودی می دانستند که اسلام ابوسفیان ظاهری است- خانه ابوسفیان در مکه را خانه امن اعلام کردند و فرمودند هر کس در خانه ابوسفیان باشد در امان است؟!

    پس معلوم است، اصلاً افق نگاه پیامبر به مراتب و فرسنگ ها از تحلیلی که ما نسبت به مسائل داریم، متفاوت و بلکه چه بسا در تضاد آن باشد.

    البته جنس حرکت پیامبر به گونه ای بود که مدافعان وضع موجود را مشوش می کرد.

    ولی این اختصاصی به پیامبر ندارد.

    هر نهضت فکری- فرهنگی، ذاتاً به تعارض با نظام فکری و فرهنگی موجود بر می خیزد.

    این است که سران نظام، به تقابل با آن بر می خیزند.

    نه  از این جهت که آن نهضت لزوماً داعیه تشکیل حکومت داشته باشد.

    چرا سقراط در آتن کشته شد؟

    آیا سقراط به دنبال حکومت بود؟

    چرا سهروردی کشته شد؟

    چرا ملاصدرا تبعید می شود؟

    چرا حکومت روم به تعقیب حضرت عیسی علیه السلام بر می خیزد؟

    و تلاش می کند که او  را به صلیب بکشد؟

    اگر در مورد اسلام قضیه قدری، ابهام داشته باشد، با توجه به تعالیم دین مسیحیت که سیاست  در ان کم رنگ تر از اسلام است، قضیه چندان مبهم نیست.

    هیچ کس در تاریخ نقل نکرده است که عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام، به دلیل مواجهه با فرماندار فلسطین و اورشلیم، تحت تعقیب قرار گرفت.

    ابراهیم  علیه السلام چرا از سوی هیأت حاکمه مؤاخذه شد؟!

    ابراهیم بت ها را شکسته بود.

    چه کار به نمرود داشت؟!

    البته بعدا در بیدادگاه نمرود،  سخنان حضرت ابراهیم، خداوندی خود نمرود را مخدوش کرد.

    اما قبل از آن که جناب ابراهیم، سخنی علیه نمرود نزده بود.

    چرا مردم ریختند و حضرت ابراهیم را گرفتند؟

    چرا همه سعی می کردند در تهیه هیزم شرکت کنند؟

    اگر مسأله سیاسی بود، که این قدر نهضت ابراهیم، مدینه را مشوش نمی کرد.

    حضرت ابراهیم حرفی می زد، که خواب  همه را مشوش می کرد.

    این بود که همه شهر دچار هرج و مرج شد.

    عرض بنده این است: دین حامل وجه حکومتی هست.

    اما دین، فقط سیاست نیست.

    و وقتی می گوییم اسلام، سیاست دارد، معنای آن این نیست که اسلام به قصد سیاست و کسب  قدرت سیاسی تأسیس و یا بسط پیدا کرده.

    فرق این دو عبارت خیلی واضح است.

    نه دین، نه هیچ تفکر دیگری دنبال سیاست محض نیست.

    که بعد شما بفرمایید مسلمانان برای نجات از فشار ابوسفیان به پیامبر پناه آوردند و مسلمان شدند!

    مگر مسلمان شدن آن وقت به امتیازات اجتماعی و مادی منجر می شد؟

    13 سال اول مسلمانان،  جز محاصره در شعب و مکیدن یک هسته خرما از طرف چهار نفر، شکنجه، و فشار سیاسی و اقتصادی چه داشت؟

    حتی در  سال های حکومت مدینه هم وضعیت مادی مسلمانان، در قیاس با کفار چیزی به حساب نمی آمد.

    مضافاً این که کدام عاقلی زندگی ای که در آن نفس اماره آزاد است و می توان هر کاری کرد و با پرستش یک بت دلخوش بود را رها می کند و برای خاطر امتیازات مادی که هنوز وجود ندارد اسلام می آورد؟!

    لااقل در دستگاه ابوسفیان، نفس اماره آزاد بود.

    مسلمان که بشوی، تازه اول جهاد با نفس است و انسان مدام باید با خودش درگیر بشود.

    مسأله این بود که اسلام، وقتی مطرح  شد، اصلاً  وجود افراد یک وجود دیگر می شد.

    و افراد حرکت جوهری می کردند و جوهراً یک چیز دیگر می شدند.

    و طبیعتاً حاضر نبودند که مطابق عادات زمانه حرف بزنند و عمل کنند و زندگی کنند.

    4- اما در مورد وجود مبارک  امام زمان ارواحنا له الفداء و رویه ایشان در قیام مبارکش، یعنی شما هم معتقدید که امام زمان هم می آیند و می گویند یا توسری یا روسری؟!

    برادر، البته امام زمان در غرقابه خون و عرق به پیروزی می رسند.

    اما اول، با هر قومی با مبانی همان قوم "گفت وگو"می کنند.

    نظیر کاری که امام رضا علیه السلام در دربار مأمون با سران یهود و نصارا و دیگر ادیان و کیش ها داشت.

    در نگاه دینی‌"گفت و گو" و "ابلاغ" و "بیان" مقدم بر "شمشیر" است.

    شمشیر صرفاً برای کسانی است که بعد از درک حقیقت به مقابله نظامی و سیاسی با آن بلند می شوند.

    دین حتی منکرین را هم حذف نمی کند.

    امیرالمؤمنین مادامی که خوارج دست به شمشیر نبرده بودند، حتی سهم آنها از بیت المال مسلمین را هم قطع نکرد.

    این قدر این عنصر "گفت و گو" برای بقاء دین و حکومت دینی مهم است، که اکنون جمهوری اسلامی هم بقاء خود را در گرو آن می  داند و بنا به تصریح رهبری   «آنی که کمک می کند به پیشرفت واقعی کشور، آزادی حقیقی فکرهاست. آزادانه فکر کردن، آزادانه مطرح کردن»

    الان که جمهوری اسلامی قدرت سیاسی دارد.

    روی هوا ریگی را می گیرد!

    نانو دارد!

    انرژی هسته ای دارد!

    سالی بیست هزار تا مقاله در آی اس آی میدهد!

    پس دیگر چه نیازی است که رأس قدرت سیاسی کشور، قریب ده دوازده سال است، که این مسأله گفت و گو را تذکر می دهند و هر  سال هم که با دانشجویان جلسه دارند گلایه می کنند که چرا کرسی ها گفت و گو را تشکیل نمی دهید؟!

    (البته گفت و گو و کرسی امر دستوری نیست.

    باید در ما طلبش باشد.

    به همین دلیل چون دانشگاه های ما اصلاً طلب تفکر ندارند، امکان کرسی آزاداندیشی وجود ندارد.

    چون در "آزاداندیشی"، وجود اندیشه از وجود آزادی به مراتب مهم تر است.

    و کسانی که آزاداندیشی موجود را به دلیل وابسته بودن به نظام، بازی می نامند از دقت در ابعاد مهم مسأله غفلت فرموده اند. و العاقل یکفیه الاشاره)

    معلوم است که اگر کسی اندک رسوخی در  دین داشته باشد، اهمیت عنصر "بیان" و یا به زبان امروزی "گفت و گو" و تقدم رتبی و زمانی آن بر شمشیر را درک می کند.

    اسلام برای هدایت بشریت آمده.

    اما تبعاً نیاز به سیاست هم دارد.

    اما گندم اگر کاشته شود،  کاه که خوراک ستوران است خود بخود حاصل می شود.

    اگر جامعه ای دینی باشد، حکومت و قدرت سیاسی خود بخود تشکیل می  شود.

    چنان که دیدیم مردم مدینه، خودشان آمدند در عقبه با پیامبر بیعت کردند و از پیامبر دعوت کردند که بیا و امارت ما را بپذیر.

    نه این که پیامبر به  مدینه حمله کنند مثلاً فرماندار مدینه را بیرون کنند و بعد خودشان تشریف بیاورند مدینه!


    و این مردم کوفه بودند که به خانه امیرالمؤمنین ریختند و او را ناچار به پذیرش حکومت کردند.

    و وقتی در سقیفه مردم، مولا را کنار نهادند، مولا شمشیر برنداشت برای کسب قدرت!

    حضرت به جای حفظ نظام، تشریف بردند بدن مبارک پیامبر را غسل دادند.

    همین حرکت به ظاهر کوچک امیرالمؤمنین تمام پیش فرض ها و گزاره هایی که امروز در باب نسبت سیاست و اسلام مطرح و در جمهوری اسلامی، اثبات می شود را منهدم می کند.

    و در ماجرای قیام اباعبدالله نیز با این که حضرت، ابتدائاً برای نشان دادن عدم مشروعیت یزید از مدینه خارج شدند اما وقتی در مکه محرم بودند، نامه های دعوت آمیز از کوفه پشت سر هم آمد و این جا بود که حضرت احساس کردند وظیفه دارند به سمت کوفه حرکت کنند!

    حضرت از همان ابتدا دست به قبضه نبردند.

    در روز عاشورا نقل شده که همواره امام، تلاش می کرده اند باب گفت وگو میان دو سپاه باز شود.

    و هر بار خبیثی تیری می انداخته، سنگی می زده و داد و فریاد راه می انداخته و مانع طرح سخن فرزند عزیز رسول الله می شدند.

    اصلاً تلاش برای کسب قدرت، هنگامی که در روز عاشورا مشخص شده که اصحاب کوفه خیانت کرده اند، و حضرت اباعبدالله کمتر از صد نفر یار دارند، به قدری ابلهانه است که نسبت دادن ان به حضرت امام حسین، نه تنها منافی با عصمت بلکه توهین آشکار به ایشان است.

    خلاصه این که  بحث در این زمینه خیلی مفصلتر است و باید در سر جای خود به یک تحقیق دقیق در باب نسبت  سیاست با شریعت، و سیاست نقش شریعت و حتی مواردی مانند کار کرد حدود اسلامی مانند قطع دست دزد، و یا تازیانه بر شارب خمر و زانی بپرزدازم که این موارد کی و کجا و در چه شرایطی امکان تحقق و اثر بخشی دارند؟!

    عجبا! صادق چه کردی که امثال شاگرد عبدالکریمی در تو طمع کرده اند؟

    فکر نمیکنی ی جای کارت اشتباه بوده؟ واقعا با این اوصاف مشتاقم تاملاتت را در باب انقلاب اسلامی بدانم. البته نه از نوع اشتیاق آقای تسخیری

    چون حدس میزنم اگرچه الان نسبت به چندسال قبل مطالعاتت بیشتره اما حیرت و سرگردانیت هم بیشتره البته امیدوارم اشتباه فکر کرده باشم.

    پاسخ:
    دهقانی:

    تو  گویی شاگرد عبدالکریمی دشمن اسلام و قرآن  است و تأیید او ازمن-که البته تأیید هم نبود بلکه ایشان نوشته مرا نقد  کرده بود-نشان دهنده دورشدن ما از اسلام است.

    البته  خوب  است که آدمی همواره به درست یا اشتباه بودن افکارش فکر کند.

    اما آیا شما خود نیز فکر می کنی که ممکن است که یک جای  فکرت اشتباه باشد؟!

    من که تقریباً هیچ برهه ای نبوده که تمام  مبانی تفکر خودم را در محکمه نفسم ازصدر تا  ذیل تخریب و منهدم نکنم.

    این سؤالاتی که در این پست از شماها پرسیده ام، ده برابر تندتر و صریح تر و بنیادی ترش را در نقد خود و از خود و پیش خود، می پرسم و خودم را به چالش می کشم.

    شما چطور؟

    آیا تا به حال به این سؤال فکر کرده ای که بنا به کدام دلیل و با چه برهانی می  توان  انقلاب اسلامی ادامه حرکت انبیاء و غدیر و کربلا دانست؟!

    به جز استناد به عرفان امام، و شهدای عزیز، و سخنان آن استادی که با حرف هایش حال خوش کانتی-سروشی در مخاطب ایجاد می کند- و شما بهتر از من ایشان را می شناسید و تمایل ندارم نام ایشان را ذکر کنم- ما دیگر چه دلیلی بر حقانیت خود انقلاب اسلامی داریم؟!

    یا مثلاً این سؤال که آیا امکان ندارد که نوع نگاه رهبری به غرب درست نباشد؟!

    آیا حقیقتاً ولایت فقیه یک امر اشراقی است؟!

    البته چنان که عرض کردم نیاز نیست که دلایلتان را برای من بیان کنید، عرض کردم در محکمه نفس خود، به استنطاق از خود بپردازیم.

    حتی ممکن است که دلیلی هم نداشته باشیم و از عدم دلیل، لزوماً بطلان این ادعاها نتیجه نمیشود.

    بلکه اگر کسی این ادعاها را می خواهد رد کند نیز باید دلیل بیاورد.

    اما اگر به این نکته رسیدیم که دلیلی بر هیچ کدام از دو طرف قضیه نداریم، باید بگوییم ما در این مسأله متوقفیم.

    اما در باب مطالعه.

    حقیقت این است که مطالعه من در یک سال گذشته، از سال قبل کمتر بوده.

    در سال قبل از سال قبلش هم کمتر بوده!

    و همین طور تا چهار سال  پیش بروید جلو!

    بالاخره در زندگی متأهلی و داشتن بچه، طبیعتاً دیگر مانند زمان تجرد نمی شود مطالعه کرد.

    اما در باب حیرت و سرگردانی.

    سرگردانی و استحکام اموری مشکک هستند.

    البته من نسبت به قبل کمتر در حیرتم.

    و هیچ وقت به این اندازه خود را در استقرار ندیده ام.

    اما بنای سکون ندارم.

    چون کفر متحرک به اسلام می رسد و اسلام راکد به کفر.

    مفتکر و کسی که ادعای تفکر دارد، باید همواره در راه باشد.

    تأملات در باب انقلاب اسلامی هم انشاء الله به زودی خواهد آمد.

    فعلاً مشغول منظم کردن مطالب و گفت و گو در جلسات وبلاگ شفاهی-منزل و با حضور دوستان- برای بررسی ابعاد مختلف آن هستیم.


    موفق باشید.
  • آشنا (ی قبلی نه جعلی)
  • سلام بر آقای دهقانی.

    این آشنایی که اینجا کامنت گذاشته من نیستم.

    من همان هستم که قبلا در مورد "ما"  در پرسش : ما چه نیازی به فلسفه داریم با شما صحبت کردم. ضمنا هیچ گونه ایمیلی هم تا کنون به شما نزده ام

    این بنده خدایی که الان با نام "آشنا " کامنت گذاشته یا عمدا می خواسته جعلِ عنوان کنه یا صرفا به صورت اتفاقی این کار رو کرده. من مطالب وبلاگ شما را دنبال می کنم اما فعلن قصد کامنت گذاشتن ندارم

    نظرم در مورد بیداری اسلامی هم از همان ابتدا نزدیک و شبیه به نظراتی است که شما الان پیدا کردید. من در سخنرانی ای که همان اوایل در دانشگاه صنعتی به همت بسیج دانشجویی بر گزار شده بود و در آن آقای جودکی (رایزن فرهنگی ایران در مصر در زمان خاتمی) سخنرانی کرده بود به پوچی و اشتباه بودن تحلیل های رسمی پی برده بودم. البته خواندن صحبت های راشد الغنوشی  و دیدن مصاحبه ی او با بی بی سی فارسی (از اینترنت البته ، ما ماهواره نداریم) در نظرم بی تاثیر نبود.

     

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام آشنا  جان

    ممنون از تذکری که دادید و خودت را معرفی کردی.

    بله این مواردی که شما فرمودید مانند صحبت های راشد الغنوشی، مؤید ادعای مورد توافق حقیر و جنابعالی است.

    البته به شرط این که بقیه هم بخواهند این واقعیات را بپذیرند و در مقام انکار بر نیایند.

    موفق باشید

  • براتعلی خان
  • 1- البته واضح  و روشن است که سیاست و حکومت در اسلام وسیله است نه هدف ولی وسیله ای است که از ان نمیتوان صرف نظر کرد.
    2- مهمترین غزوه در اسلام بدر بود - البته قبل از ان هشت سریه و غزوه وجود داشت که هفتای از انها حمله به کاروان قریش بود هر چند در انها برخورد جدی پیش نیامد-که علت جنگ بدر هم این بود که ابوسفیان وقتی در شام بود مطلع شد پیامبر قصد دارد در برگشت از شام به کاروان قریش حمله کند او هم پیکی به مکه فرستاد و از قریش کمک خواست انها هم از مکه حرکت کردند البته در راه متوجه شدند کاروان از دسترس خارج شده است و اکثر سران خواستار بازگشت شدند ولی ابوجهل و اصرار او مانع شد و ان شد که میدانید غزوه احد هم که در اثر شکست بدر پیش امد
    3- مهم این است که ابوسفیان و اشراف قریش پیام های دینی اسلام را عامل سلب قدرت و از بین رفتن موقعیت خود میدانستند و برای همین به مقابله با پیامبر برخاستندو الا اگر صرف یک کار دینی و فرهنگی بود با او کاری نداشتند
    4- در مورد اینکه چرا پیامبر بعد از فتح مکه با ابوسفیان انطور برخورد کرد دلیلش واضح است چون در اسلام مهم نفی شخصیت ابوسفیانهاست تا نفی شخص انهاکه انهم حاصل شده بود دیگر ابوسفیانی وجود نداشت که پیامبر بخواهد با او کاری بکند
    5- اگر غدیر نبود و پیامبر برای بعد از خود جانشین تعیین نمیکرد شاید با شما می شد کنار امد که پیامبر لزوما دنبال حکومت نبود چون اضح است که اسلام بدون حکومت نمیتواند دستورات خود را اجرا کند یعنی حکومت وسیله لازمی است در دین اسلام برای رسیدن به ان اهداف توحیدی و رشد مادی و معنوی جامعه
    6- درست است امثال ملاصدرا داعیه حکومت نداشتند ولی حداقل این است که تفکرشان برای عده ای مزاحمت ایجاد میکرد مثلا در مورد ملاصدرا علما او را معارض خود میدانستند و چون در حکومت هم نفوذ داشتند او را نفی بلد نمودند
    7- اری دین فقط سیاست نیست ولی جدا از سیاست هم نیست
    8- مسلمانان در دستورات اسلام هم ازادی معنوی دیدند هم ازادی مادی و شخصیتی بحث عدالت اجتماعی از همان اول مطرح بود و امثال بلال علیه الرحمه میفهمیدند در اثر دستورات اسلامی هم به ازادی معنوی میرسند هم از یوغ ذلت ابوسفیانها ازاد میشوند
    9- اینکه روش امام زمان چیست حرفی است و اینکه او در جهت تصرف حکومت جهان کوشش میکند حرف دیگری است چون بدون حکومت و قدرت سیاسی به ارمانهای مورد نظر نمیرسد
    10 بحث ازاد اندیشی و نوع برخورد با مخالف ربطی به اصل نیاز به حکومت در اسلام ندارد چون در اسلام حکومت وسیله ای است برای اهداف عالیتر پس باید با مخالف هم طوری برخورد شود تا زمینه رشدش فراهم گردد چون دین خود را حق و صاحب علو میداند دلیلی ندارد مخالفین را تا زمانی که دست به شمشیر نبرده اند سرکوب کند اگر در حکومت دینی ما جاهایی خلاف این عمل شده دخالت سلیقه افراد بوده است اینکه رفسنجانی تحمل مخالف را نداشت و ندارد چه ربطی به اصل حکومت دینی ما دارد
    11- اینکه مولا شمشیر برنداشت برای این بود که یار نداشت خود هم در نهج البلاغه فرموده بین دو امر سکوت و هلاکت افراد خاندانم متحیر شدم معلوم است خارج از دایره اهل البیت کسی او را یاری نفرمود
    12- در مورد امام حسین هم همین است همین که زمینه ای دید حرکت کرد و اینکه تا اخر ایستاد دلیلش این است که نفی حکومت امثال یزید برای او موضوعیت داشت حتی اگر اینکار با شهادت انجام شودنه با سرنگونی حکومت یزید
    13- در کل بازهم تاکید میکنم حکومت و قدرت در اسلام وسیله ای است که گریزی از ان نیست ولی هدف نیست و هر جائی که حفظش به هر روشی به اصل اهداف اسلام ضربه بزند دیگر مشروعیت ندارد حکومت ظرفیتی است برای تحقق اهداف عالیه اسلام و تا زمانی مشروعیت دارد که در این جهت حرکت کند
     
    پاسخ:
    دهقانی:

    بارتعلی جان احساس میکنم کلا از اول بحث تا الان یک کلمه حرفهای من را متوجه نشده ای.

    مگر کسی گفته که اسلام، به سیاست بی اعتناست که مدام می گویی غدیر،امام زمان و حکومت ایشان و ...؟


    چرا بدیهیات را می گویی؟

    مگر ما گفتیم که باید کلا سیاست را رها کنیم؟

    بنده عرض کردم شما چرا  و چه دلیل می گویی پیامبر با  ابوسفیان مبارزه کرد؟!

    شما معتقدی  که همانطور که جمهوری اسلامی با آمریکا در افتاده، پیامبر هم با ابوسفیان در افتاد.

    من هم گفتم کی گفته این حرف را  و شباهت انقلاب اسلامی  با نهضت پیامبر را  زیر سؤال  بردم.

    مضافاً که مشخص نشد عدالت اجمتماعی  چه تحفه ای است که انسان برای ‌آن بیاید و مسلمان شود و جانش را به خطر  بیاندازد؟!

    البته مارکسیست ها خیلی  بر  عدالت تأکید می کردند و  امثال  چه گوارا در راه عدالت  جان خود را  فدا کردند.

    ولی مگر شما  مارکسیستید؟!

     این بجث ها سر  عدالت اجتماعی را  من با نگاه فلسفی  و مبتنی  بر  نگاه صدرایی، در جزوه  ما  و  رسالت تاریخی  نقدکردم و سخیف  بودن آنها  را  نشان دادم.

    به  نظر من  خیلی  مضحک است که کسی برای عدالت که معنای آن برخورداری عادلانه از دنیاست، بیاید و مسلمان شود و جان خود را  به خطر بیاندازد و حتی  در این راه کشته شود.

    حتی مارکسیست ها هم که این روش را در پیش گرفته بودند، چون معنای امور حقیقی و اعتباری را متفاوت از نگاه دینی و فلسفه اسلامی می دانستند، حاضر بودند برای عدالت جان فشانی کنند.

    نکته آخر این که اصلاً محل نزاع در این پست، بحث بیداری اسلامی  بود.

    من سؤال  کردم شما چرا و به چه دلیل معتقدید که نهضت های اخیر منطقه مصداق "بیداری اسلامی" است.

    اما پاسخ هایی شنیدیم که چندان ارتباطی به بحث نداشت.

    نهایت این بود که  شما برای این که اسلامی بودن این جنبش ها  را اثبات کنید، مدام از  نهضت  پیامبر کد می آورید.

    آن هم وقتی که اساساً تفسیر شما از حرکت اهل البیت و پیامبر لااقل نزد بنده مخدوش است.

    پس بهتر است به جای بحث تاریخی و نقلی، دنبال یک راه دیگر بگردیم.

    البته من پیش از این نیز قصد داشتم در تأملات در باب  انقلاب اسلامی، یک بحث در باب تشابه و تفاوت های انقلاب اسلامی با نهضت پیامبر را مطرح کنم.

    اجمال مطلب این است که انقلاب اسلامی، جوهراً با نهضت انبیاء و غدیر و کربلا، متفاوت است.

    انقلاب اسلامی حاصل بسط نگاه ایدئولوژیک و مدرن در کشورهای اسلامی است.

    در انقلاب اسلامی، دین ماده است و مدرنیته صورت.

    و تمام تشابهات انقلاب با نهضت پیامبر، قابل چشم پوشی است.

    چون شیئیت شیء به صورت  آن است  و نه  ماده آن.

    و اسلام در انقلاب اسلامی صورت نیست.

    تفصیل مطلب ان شاء الله سر  فرصت.
  • براتعلی خان
  • یه کم در مورد نگاه پدیدار شناسانه توضیح بده ما هم بفهمیم چیست شاید به کار ما هم امد
  • براتعلی خان
  • البته من اثار شریعتی را جز یکی دو مورد مانند شیعه علوی صفوی انهم مثلا بیست سال پیش و پدر و مادر ما متهمیم سه چهار سال پیش انصافا مطالعه نکرده ام بیشتر در مورد او مطالعه نموده ام دلیل هم این است ابتدا باید برای من روشن شود شخصی که در موضوعی صحبت کرده نظر داده صلاحیت اظهار نظر را دارد یا نه که متاسفانه در مورد شریعتی به این نتیجه نرسیدم
    پاسخ:
    دهقانی:

    اینکه شریعتی نخوانده ای لزوماً به این معنا نخواهد بود که از اثر تفکر شریعتی بر کنار باشی.

    البته شما مختارید که هر کتابی مایلید بخوانید و یا  نخوانید

    اما مسأله این است که نگاه شما در  باب صلاحیت اظهار نظر مخدوش است.

    بحث مهم این است که صلاحیت اظهار نظر از کجا حاصل می شود  و  به چیست؟

    فرضاً استاد طاهرزاده به چه دلیل صلاحیت اظهار نظر  دارند و شریعتی ندارند؟

    به دلیل منطق خواندن استاد طاهرزاده، یا آشنایی ایشان با عرفان نظری، و یا مطالعه ایشان در اصول ففه، یا آشنایی ایشان با فلسفه؟

    فلسفه و عرفان، که خود محل نزاع هستند که آیا اسلامی هستند یا نه پس نمی توانند مشخص کننده صلاحیت اظهار  نظر  در باب اسلام باشند.

    منطق که مبتنی بر نگاه ارسطویی یک علم تدوینی است که ذات آن در وجود همه افراد به ودیعه نهاده شده و همه میتوانند منطقی فکر کنند و سخن بگویند.

    اصول فقه هم علمی نیست که از  اهل بیت به ما رسیده باشد.

    این علم را علمای ما تدوین کرده اند.

    اصول فقه  روش استنباط کلام قرآن و معصوم است.

    اگر همین علم هم از معصوم رسیده باشد، ناچاراً دور رخ می دهد.

    چون برای تعلیم علم اصول از اهل بیت ما بایستی  ابتدا  کلام معصوم را بفهمیم.

    اما مسأله این است که برای همین کار نیاز به علم اصول داریم!

    پس همان سخن ابتدایی شما در باب صلاحیت اظهار نظر در باب دین، مردود است.

    شریعتی و هر کس دیگر صلاحیت اظهار نظر در باب دین را  دارد.

    و کسی نمی تواند بگوید نه ندارد.

    چون ما نیز معلوم نیست صلاحیت کشف و مشخص  کردن صلاحیت های لازم برای اظهار نظر  در باب دین را داشته باشیم.

    من که ندارم لااقل.

    شما اگر دارید، بحث دیگری است.
  • براتعلی خان
  • جواب شاگرد دهقانی : من نگفتم نقد خمینی بی انصافی است مقایسه فعل ان بزرگمرد با مرسی در مواجه با لیبرالها را بی انصافی دانستم مثلا همین حرف دهقانی که نقش شریعتی را در اماده کردن گوش مردم از امام بیشتر میداند هم بی انصافی و خلاف واقع است
    پاسخ:
    براتعلی  جان

    انگار اصلاً محل نزاع من با شاگرد استاد عبدالکریمی   را متوجه نشدید.

    ایشان منتقد امام هستند و از طرف دیگر لااقل در ظاهر به شریعتی تعلق خاطر دارند.

    بنده عرض  کردم اگر نقدی  باشد، باید یقه شریعتی را گرفت که فضای ایدئولوژیک ایجاد کرد.

    بعد شما می  آیی می گویی من حرف دهقانی را بی انصافی میدانم!!

    اصلاً انگار متوجه نبودید که در آن بحث من مدافع امام و طرف مقابل  منتقد امام بود.

    که آمدید و مرا نقد کردی!

    در لسان من و شاگرد استاد عبدالکریمی، ایدئولوژی یک  امر منفی است.

    من شریعتی را در بسط این فضا مؤثر می دانستم.

    ایشان امام را.

    پس انگار من مدافع امام بودم و ایشان منتفد امام.

    و شما با انگیزه دفاع از امام، آمدی و موضع مدافع امام را نقد کردی.

    واقعاً متوجه هستی که محل نزاع جیست؟!

    راستی شما چطور به این راحتی از واقع و خلاف واقع حرف می زنی؟

    گویی انگار واقع به عینه و به علم حضوری برت منکشف شده.

    شما هم از واقعیت انقلاب اسلامی مانند ما با یک تاریخ مکتوب و نهایتاً شفاهی مواجه بوده ای.

    در متن انقلاب که حاضر نبوده ای.

    که حالا می فرمایی حرف  فلانی خلاف واقع است.

    خب شاید حرف شما ممکن است خلاف واقع باشد.

    این که شما به امام ارادت داری،دلیل نمی شود که تاریخ هم ضامن باشد در خدمت ارادت  تو قرار بگیرد.
  • شاگرد سابق دهقانی!!!!
  • آقا من متنبه شدم و قرار شد شاگرد تفکر باشم. شماره تلفنش رو هم گرفتم قراره پنجشنبه جمعه ها که از این شغل لعنتی رها میشیم بریم خونه تفکر ؛ یه سری مباحثه مبسوط داشته باشیم البته اگه خانم بزارن و افطاری های عیال خانم تموم بشن
    و اما بعد

    یه نکته ای که این وسط وجود داره اینه که بت شکنی جیگر می خواد. اما جیگر داشتن هیچ ملازمه ای با حقانیت نداره
    خیلی دوست دارم منتقدین دهقانی متوجه این نکته باشند که تحسین دهقانی از سقراط به معنی خوب بودن سقراط نیست به معنی بد بودنش هم نیست
    اصلا مهم نیست سقراط خوبه یا بد ؟ اینها و جیگرهایشان از وجوه مختلف حامل درس های تاریخی اند و گرنه حتی ممکن است خدای نکرده جناب سهروردی هم فی اسفل درک من الجحیم باشد...
    درس های تاریخی بزرگان تفکر زیاد است یکی اش همین است که دهقانی گفت
    «مخالفت با تفکر یک مخالفت بالذات است بدون اینکه سیاست اقتصاد دین یا هر چیز دیگری بر آن عارض شده باشد... حتی می خواستم اینو به دهقانی هم بگم که خلاف رودخانه حرکت کردن موجب پز حقانیت نشه که البته خودش گفت من همیشه خودم و مبانی ام رو محاکمه می کنم..

    ببینید من نمی دانم این حرفی که می زنم چقدر مطابق با سیره اهل بیت است چون برخلاف دهقانی که تقریبا همه تیپ های تاریخی جوان ایرانی را تجربه کرده «از جمله تیپ جوان طلبه مذهبی با مطالعات زیاد در حوزه؛ من اصلا متوجه نگاه دینی نیستم ولی می خوام بگم که:

    این مباحث فرع بر این است که ما این نحوه سلوک را رها کنیم.
    چه نوع سلوکی؟
    سلوک دریایی!!!
    ما همیشه دوست داریم شئون مختلف خود را به دریایی بسپاریم و او ما را با خود ببرد. به همین دلیل است که استاد سلوکی در شخصی ترین مسائل سالک اظهار نظر می کند و حرفش برای سالک حجت است
    به همین دلیل است که شاگردان از استاد سوال می کنند زن بگیریم؟ برگردیم شهرمون ؟ فلان چیز را بخریم ؟ و به پاسخ استاد ملتزم اند

    ما تا حذی همگی دچار این نحوه سلوکیم حتی بی قید و بی دین ترین هایمان

    من خودم زمانی که هنوز دانشجو بودم به دهقانی علاقه داشتم؛ از طرفی نگران سلوک خودم بودم واسه همین همیشه سعی داشتم دنبال رفتارهای حسنه از ذهقانی بگردم و عیب هایش را نبینم تا او بتواند در قامت مرادم ظاهر شود
    ولی بعد از مدتی دیدم نه تنها این بشر بلکه هیچ کسی نمی تواند دریایی باشد که خودمان را به او بسپاریم
    راز اینکه شاگردان درس اساتیدی همچون شریعتی سروش یا عبدالکریمی در شئون دیگر هم سعی می کنند شبیه آنان عمل می کنند در همین است ما همگی خماریم. خمار یه حل المسائل.

    ولی صرف نظر از اینکه این خرق عادت و خروج از این نحوه سلوک چقدر سعادت اخروی برایمان خواهد داشت می فهمم که باعث خروجمان از این حوالت وحشتناک تاریخی خواهد شد...

    بعدالکامنت
    دهقانی من متواضع نیستم خمارم!!!صرفا جهت اطلاع
    سلام

    چه متن های حماسی برات می نویسن مریدات!



    اقا یه کامنت با موبایل نابود شد حوصله ندارم دوباره بنویسم

    خلاصه وراجیام اینه که این طاغوت رو چه جوری تو بحث سیاست اسلام تفسیر می کنی اگه خوب متوجه نشدی م

    شینم دوباره کامنت می نویسم....
  • براتعلی خان
  • 1- انچه در تاریخ مسلم است بیشتر جنگهای پیامبر با قریش بود و یکی از روسای قریش هم ابوسفیان . بالاخره پیامبر پیامی اورد که موقعیت اشراف قریش را به خطر انداخت انها هم عکس العمل نشان دادند اول میخواستند با پیامبر معامله کنند او زیر بار نرفت شروع به شکنجه کردند و الا اخر اینها مسلم تاریخ است در واقع ابوسفیان نماد تفکری بود که پیامبر با ان مبارزه می کرد. یا حضرت امیر با معاویه دقیقا شبیه رابطه امام با امریکا اگر خمینی بزرگ امریکا را شیطان بزرگ خواند حضرت امیر هم در مورد معاویه فرمود هو الشیطان و مطالب دیگر که در نهج البلاغه پر است.
    2- البته عدالت اجتماعی در اسلام یک هدف متوسط است و تا محقق نشود اهداف عالیه هم محقق نخواهد شد برای همین دولت امام زمان به دولت عدل معروف است هر چند اگر واژه عدل را توسعه دهیم اهداف عالیه را هم شامل میشود به روایات هم که رجوع کنیم مشخصات دولت امام زمان هم بیشتر اشاره دارد به عدالت اجتماعیی یا حضرت امیر هم به شهید عدالت معروف است و این ربطی به مارکسیستها ندارد مشکل مارکسیستها عدالت طلبی نبود متوقف شدن در عدالت اجتماعی بود که ان را هم به دروغ می گفتند رجوع شود به رمان زیبای قوهای وحشی.
    3- در مورد نهضتهای منطقه دو مطلب را نباید فراموش کرد اولا خواسته های مادی و عدالت اجتماعی هم میتواند خارج از اسلام خواهی باشد هم ذیل اسلام خواهی دوما باید پیشینه حداقل بیست سی ساله گروه های اسلام گرای منطقه بررسی گردد تا بتوان نظر داد
    4- در مورد انقلاب اسلامی هم اینکه میگویی دین ماده و صورت مدرنیته اینطور نیست امام و اکثر بزرگان انقلاب و عموم مردم دنبال حکومت دینی بودند که هم متکفل امور دنیا باشد هم اخرت ولی اینکه در اجرا نشد برای این بود که انها مدرنیته و رجوع به انرا ساده گرفتند یعنی فکر کردند با ابزار مدرنیته میتوان به این اهداف رسید یا حداقل منافاتی ندارد. البته این بحث مفصل است ولی اصل نیت انها را زیر سوال نمیبرد.
  • براتعلی خان
  • اینکه میگویی هر کس بدون مقدمات و بدون سیر علمی در قران و روایات میتواند در مورد معارف اسلام اظهار نظر کند حرف سخیفی است.
    در مورد احادیث اگر کسی بخواهد به برداشت درستی برسد غیر از اشنایی با ظرائف صرفی - لغوی و نحوی- بیان و بلاغت زبان عربی و اشنایی با علم رجال و درایه باید دارای اصولی باشی تا بتوانی از احادیث کثیره در موضوعی استفاده کنی مثلا در مورد جبر و اختیار ما اینقدر روایات به ظاهر معارض داریم از عده ای از انها جبر بیرون میاید و از عده ای اختیار از عده ای توحید افعالی حالا باید چگونه از همه انها استفاده کرد تا به نظر معصوم و اسلام رسید در مورد توحید همینطور معاد مسائل سیاسی و اجتماعی و غیره علما مغز خر نخوورده اند که سالیان زیاد وقت خود را صرف یادگیری قواعد فقهی و اصولی میکنند تازه انها در احکام زحمت میکشند و احادیث معارفی و حکومتی مغفول است ولی شیوه استفاده یکی است.بحث من این است شریعتی اصلا و ابدا در مورد روایات و قران خود تخصصی کار نکرده بود و به متخصصین هم رجوع نداشت ولی اظهار نظر نموده است و خطای بزرگ او اینجاست و خود هم در اواخر متوجه اشتباهش شده بود و به چندین نفر از جمله علامه جعفری و اقای حکیمی گفته بود اثار مرا مطالعه کنید و هر جا ضدیت با اسلام دارد اصلاح نماییدو
    در مورد امثال اقای طاهرزاده او خود همیشه معتقد است که شارح اثار متخصصینی مانند امام علامه و ایت الله جوادی و مطهری است و انها انصافا تخصصی در این امور کار کرده اند هر چند استاد طاهرزاده به اندازه خود هم رجوع به متون اصلی داشته است
    پاسخ:
    دهقانی:

    شما خودت حرف خودت را نقض کردی.

    اول گفتید که باید صرف و نحو و بیان و اصول و درایه  لازم  است

    بعد می گویی که یک اصول کلی هم لازم است.

    آن اصول کلی را علما از کجا آورده و می آورند؟

    آن را هم  از متون فهیده اند؟

    یا از بیرون متون؟

    پاردوکسی که در نگاهت هست آن قدر عمیق است که امکان نقد وبررسی اش این جا نیست.

    تمام حرف این است که آن اصول کلی به مراتب مهم تر از مباحث جزیی تر مانند اصول  و بلاغت و صرف  و نحو است.

    اصل را رها کرده ای و به فرع چسبیده ای؟

    اگر اصول و  بلاغت و نحو و صرف صلاحیت می  آورد، پس زمخشری و سیبویه و سیوطی و اخفش و سایر علمای صرف و نحو و بلاغت که اکثراً سنی هستند باید  قرآن را بهتر از شیعه فهیمده باشند!!

    براتعلی جان این نگاه شما موجب می شود که  سخن خودت منهدم شود و من هم نه علاقه و نه فرصت بحث بیشتر در باب آن را  ندارم و نه این جا را مکان مناسبی  برای بحث در باب ان می دانم.

    اگر هم پاسخ دادم از این بابت بود که تناقض حاکم در سخنت  را تذکر دهم.

    موفق باشید


    بعدالنظر: یکی دیگر از تالی های حرف شما این خواهد بود که فلاسفه اسلامی از فارابی و بوعلی و سهروردی و ملاصدرا، به دلیل عدم آشنایی با زبان یونانی، هیچ فهمی از فلسفه یونان و آثار افلاطون و ارسطو کسب نکرده اند و صلاحیت اظهار نظر در باب مسائلی که در  فلسفه آنها مطرح شده بود را نداشته اند. فتأمل
  • براتعلی خان
  • حقیقتا برایت متاسفم انتظار نداشتم برای اثبات حرف خودت رو به چنین استدلالهایی بیاوری هر بیسوادی میداند برای فهم قران و روایات ادبیات عرب در حد خوبش نیاز هست به المیزان هم که رجوع کنی میبینی چقدر این امور نقش دارد اگر این فعل با الی مفعول دوم بگیرد فلان اگر نگیرد فلان این که از واضحات است ولی من نگفتم فقط ادبیات عرب لازم است گفتم باید سند انها هم بررسی شود حالا میرسیم به یک تعداد روایات مختلف در یک موضوع باید چه کرد ؟ اینکه علما به فکر اصولی برای برداشت اینها افتاده اند چه مشکلی دارد همانطور که منطق نوشته شد علم اصول هم پدید امد تا از روایات بتوان استفاده کرد . بله امام جعفر صادق به ابو حنیفه فرمود نعمان تو از قران هیچ نمیفهمی و منظورش این بود فهم ققران و معارف دین نیاز به نور هم دارد یعنی شخص باید قلب و عقلش را به میان بیاورد برای همین امثال علامه طباطبایی که نور عقل و قلب داشتند خیلی بهتر از دیگران از قران و روایات استفاده کردند. از طرفی شیعه منبع عظیم روایات اهل البیت را دارد که اهل سنت ندارند ولی هیچ اشکال ندارد که علما با عقل خودشان اصولی را بوجود اورند که بتوان از این روایات استفاده کرد
    پاسخ:
    دهقانی:

    چرا به جای فهم سخن من، برداشتی که از قبل ازسخن من داری را محل بحث قرار میدهی و آن را رد میکنی؟!

    عرض کردم علم منطق که در ذات بشر وجود دارد.

    علم اصول هم که از منبع قدسی نیامده.

    علم اصول حاصل، فهم بشری است و حجیتش هم بشری است.

    نه این که اگر کسی علم اصول ندانست، اساساً صلاحیت سخن در باب دین را نداشته باشد.

    البته اشکالی ندارد که علما علم اصول را تأسیس کنند.

    اما همه قرار نیست که به کاری که علما کرده اند ملتزم باشند.

    مضافاً این که اساساً علم اصول و بیان هم مانند علم منطق در ذات بشر وجود دارد.

    در بحث روایات هم باید توجه داشت که برای فهم روایات اول باید قرآن را فهمید چون به ما دستور داده اند که روایاتی که با قرآن نمیخواند را به دیوار بزنیم و این مستلزم آن است که ما اول قرآن را بفهمیم.

    بعدالنظر، نظر قبلی هم یک اشکال دیگر به نگاه شماست.

    یا علی

  • براتعلی خان
  • همانطور که از زبان عرب قواعد استخراج شد
  • سعید سعادت
  • سلام
    سؤال دهم را پسندیدم.
    خدا آن "برخی تحلیل گران" را خیر بدهد و بر عمرشان بیفزاید.
    می‌تونم بپرسم شما با چه کسانی در سطح منطقه رفاقت و صحبت کرده‌اید که "فاهمه" خودتان را در سوال‌ها مطرح کرده‌اید؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام

    میشه لطفاً واضح تر حرف بزنی سعید جان؟!

    تلگراف که نمی زنی یک حرف اضافه تر نوشتن خرج داشته باشه!

    کامنته و  کمی واضح تر حرف زدن، کاملاً رایگان!


  • شاگرد سابق دهقانی(متاهل بدبخت فعلی)
  • اوایل دوران احمدی نژاد بود یادمه با دهقانی و حمزه و بقیه جنبشی ها رفتیم نمایشگاه کتاب
    اونجا با جلیلی بحثشون شده بود
    جاهای دیگه هم این بحثا رو دیدم مثلا بحثای معروف علی معاف و نیلی از به طرف و دهقانی از طرف دیگه
    از همونجا هم متوجه یه شکاف عدم تفاهم تو دانشجوهای مسلمان شدم. بعدها که یه خورده با روشنفکرا و شاگرداشون تاب حوردم متوجه شدم مسئله شکاف تفاهمی بین دانشجویان مسلمان نیست بلکه شکاف همه گیره
    اون موقغ هنوز دهقانی شلاق انقلاب اسلامی دستش بود (یادش بخیر بیانیه های آرمان)
    یه چیزی که من رو به وجد اورده دست کشیدن یکی از صد طرف دعوا از شخصیت مورد علاقه شه
    شاید اولین بارقه های امید اینجا شکل بگیره
    چون وقتی براتعلی سرسختی دهقانی رو ببینه احتمالا سعی می کنه از مجرایی غیر از سخنان بزرگان جلوی دهقانی اقامه دلیل کنه و این امر تا حدودی در کامنتهای اخیر هم مشهوده

    یه نکته ای هم از این جوانک «عطا بیگدلی» یاد گرفتم اونم اینه که مایه تفکر رو هیچ وقت قرائت های مکتوب تاریخ قرار ندهیم
    این تذکر به همه لازم الاذکاره!!!!!!!
    چون واقعا تاریخ حداقل دویست سال اخیر و همچنین تاریخ قبل از اسلام رو تاریخی مشوش و پر از روایت های کتناقض دیدم
    سعی کنید خانه استدلالتان کمتر به ستون متون تاریخی وابسته باشد مخصوصا در تاریخ معاصر

    جمع بندی من از بحثای دانشجویی که تو پلی تکنیک و صنعتی اصفهان داشتم اینه که همبن بحثا تو یه اشل بزرگتر تو مملکت اتفاق می افته
    یعنی اگه دیدید گنده های مملکت سر مسائل زیربنایی خودشونو با کش و کابل و سیم دخیل بستن به یکی گنده تر از خودشون تعجب نکنیم چون زمینه اش از جوانی فراهم بوده

    تاکید صدباره: به جای تاریخ اسلام به قران استناد بیشتری داشته باشید با هر دوطرف هستم!!!!!

    یه سوال هم از صاحب وبلاگ داشتم
    میشه فردید و نظرش در مورد انقلاب اسلامی رو هم وارد بحث کنی؟ چون اون چیزی که من فهمیدم از فردید خیلی هم کشته مرده انقلاب اسلامی نبود و اصلا رفرم رو از هدایای غرب می دونست
    طلبه های دوستدارت گفتن سلام برسونم
    پاسخ:
    دهقانی:

    از آنجا که احتمالاً خود شما هم مطلعی، فردید به دلیل این که هیچ گاه در پی نوشتن نظرات و یا لااقل انتشار مکتوب افکار خویش نبود، همواره در معرض نقل قول های غلط بوده و هست و خواهد بود.

    و طبیعتاً این مسأله جمع بندی نهایی در باب نظرات فردید را سخت تر می کند.

    اما آن چنان که از مفاد سخنرانی های مکتوب فردید در کتاب "دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان" که بواسطه تلاش های مرحوم مددپور جمع آوری و منشر شد و نیز کتاب "مفردات فردیدی" جناب آقای سید موسی دیباج بر می  آید، می شود تا حدی نظر فردید را در باب انقلاب اسلامی، به دست آورد.

    فردید معتقد بود که باید یک کل به جای کل کنونی که مدرنیته است بنشیند و این آمدن کلی متفاوت از کل حاضر، با رفرم حاصل نمی شود و این کار جز  با انقلاب میسر نیست.

    به همین دلیل با تمام رفرم گراها- رفرم به معنای اصلاح گام به گام- مخالف بود.

    حملات تند فردید به پوپر و یا بازرگان، برخی اوقات به این دلیل بود.

    اما در مقابل با اصل  ایده انقلاب-انقلاب به معنای عام و نه لزوماً انقلاب اسلامی- بیشتر موافق بود.

    البته معتقد به انقلاب انفسی بود.

    در مورد انقلاب اسلامی هم معتقد بود که تا حدی متضمن انقلاب انفسی است و به همین دلیل به شدت طرفدار انقلاب اسلامی و شخص امام بود.

    همین موضع نیز موجب  شد که از سوی جریان روشنفکری مورد هجمه شدید قرار  بگیرد.

    با همه این اوصاف معتقد نیستم که در این بحث نظر فردید به شکل مستقیم به پخته تر شدن بحث کمک کند.

    چون علی رغم این که نظر فردید در باب اهمیت انقلاب- انقلاب به معنای عام یعنی منقلب شدن- درست است، اما معلوم نیست که قضاوت او در باب ماهیت انقلاب اسلامی دقیق بوده باشد.

    در هر صورت با گذشت سی سال از انقلاب اسلامی، الان ما درک متفاوت و چه بسا عمیق  تری از انقلاب اسلامی بتوانیم حاصل کنیم.

    به همین دلیل بحث بر سر نظر فردید یا هر کس دیگر، لااقل در این جا نافع نیست.

    خصوصاً که به فرمایش خودت که من هم همواره آن را تذکر داده و می  دهم، معمولاً  نظرات بزرگان، نمی تواند نقطه عزیمت خوبی برای رسیدن به توافق در بحث باشد.

    در مورد بحث از تاریخ هم من لااقل در این جا قصد بحث تاریخی نداشتم.

    می خواستم معارض ارائه کنم.

    وگرنه در بحث  تاریخ، اظهار نظر بسیار سخت و نشان دادن همه ابعاد یک مسأله تاریخی به مراتب صعب و چه بسا گاه غیر ممکن باشد.

    هر چند یکی از وجوهی که مد نظرم هست و در مورد آن باید مستقلاً بنویسم، وجه تفسیری است که بعد از انقلاب اسلامی از تاریخ اسلام شده و می شود.

    این تفسیر به نحوی است که ضامن مشروعیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باشد.

    یعنی از تاریخ اسلام و سیره اهل بیت، تنها به وجوهی اشاره میشود که مؤید انقلاب اسلامی وجمهوری اسلامی باشد.

    این تفسیر سوبژکتیو و ایدئولوژیک از تاریخ، در قدم اول باید مورد تخریب و ساختار شکنی جدی واقع شود.

    ان شاء الله اگر  توفیق بود، باید در همان بحث انقلاب این کار انجام شود.


    سلام من را هم به دوستان طلبه برسان.

    بگو خوب درساشونو بخونن

    راستی بد نیست که خودت را معرفی کنی ها!!

    ضرر ندارد لااقل. عمومی نخواستی بگی خصوصی بگو.

    جای منم افطاری بخور!
  • براتعلی خان
  • 1- در قران فرمود یعلم الکتاب و الحکمه تا پیامبر به شما قران را تعلیم دهد و این کار بر عهده ائمه هم هست در نتیجه روایات نازله قران هستند و در مقام تعلیم قران. اینکه فرمود اگر منافات داشت به دیوار بزنید تاکید بر این است که روایات ما هیچگاه معارض با قران نیست البته مشکل روایات همان بررسی سند است اینکه مشخص شود این سخن معصوم هست یا نه؟ والا تعلیم کتاب در درجه اول وظیفه پیامبر و ائمه هست طبق قران  سخن معصوم به عنوان قران ناطق مثل این است که خود قران به نطق امده باشد و بگوید منظور من چیست پس شکی در این نیست که روایات خود مبین قران و از مهمترین منبع اسلام شناسی است
    2- اینکه میگویی اینها در ذات بشر است حرفی است و اینکه اینها نیاز دارد تا بوسیله افراد عالم استخراج و مدون شود حرفی چون در ذات بشر است بدیهی همگان نیست برای همین هم منطق و علم اصول نیاز به تعلیم دارد
    3- به هر حال انچه مسلم است شریعتی هیچ تخصصی در زمینه قران و روایات نداشت مرحوم علامه قبل از اینکه تفسیر بنویسد یک سیر جدی در روایات انجام داده بود تا نظر معصوم دستش باشد
    4- در مورد تاریخ هم درست است استفاده از ان احتیاطهای زیادی میخواهد و خیلی اسان نیست ولی انچه ما در تاریخ اسلام به ان استدلال کردیم اموری است که معارض ندارد و همه منابع و حتی قران -چون حوادث اولیه مانند جنگ بدر و احد و غیره در قران به انها اشاره شده است- موید انهاست
    پاسخ:
    دهقانی:

    1-شما این مطلب را از کجا فهمیدید که باید به اهل بیت رجوع کنید؟

    آیا غیر از این است که از آیاتی که مفهوم ولایت را تبیین می فرمایند به این نتیجه رسیدید؟

    یا نکند که همین مطلب را هم بوسیله روایات اهل بیت فهمیده اید؟!

    یا به دلیل حدیث ثقلین آن را متوجه شده اید؟

    حدیث ثقلین چه حجیتی دارد اگر عصمت پیامبر در آیات قرآن مورد تصریح قرار  نگرفته باشد؟!

    پس فهم قرآن مقدم بر فهم روایات  است.

    در باب روایتی که می فرماید اگر  روایتی از ما نقل شده که دیدید با قرآن نمی خواند، پس هیچ روایتی با قرآن متعارض نیست، برداشتی که شما از آن کردید، غلط است.

    چون بحث در آن روایت در باب روش شناخت احادیث جعلی از احادیث صحیح بوده است.

    البته روایات صحیح هیچ گاه با قرآن تعارض ندارند.

    اما چون تعداد زیادی روایت، جعل شد، اهل بیت این روش را بیان فرمودند که هر گاه در صحت و سقم یک روایت شک داشتید آن را به قرآن عرضه کنید.

    البته روایتی که از اهل بیت صادر شده باشد، با قرآن متعارض نیست.

    ولی مگر همه روایت ها از اهل بیت صادر شده اند؟

    مگر ما حدیث جعلی نداریم؟

    این ها را چگونه تشخیص بدهیم؟

    آمدیم و در یک  مورد، بحث سندشناسی ممکن نبود، چه کار می کنیم؟

    از کجا مطمئن می شویم  که این روایت جعلی است یا حقیقتاً از امام صادر شده؟

    مگر بحث این بود که آیا روایت منبع شناخت اسلام هست یا نه؟

    بحث بر سر این بود که رجوع به روایات متوقف بر رجوع به قرآن و فهم آن است.

    2- بهترین نوع استدلال از  نگاه منطق، برهان است.

    همه براهین هم در نهایت به  شکل اول قیاس بر می گردد.

    شکل اول هم هیچ اثباتی ندارد.

    و بدیهی است!

    شما می فرمایید نه این ها بدیهی نیستند.

    قواعد اصلی علم اصول هم بدیهی هستند.

    3- این که شریعتی تخصص داشت یا نداشت، مهم نیست.

    چون ما وقتی پیامبری برای مان آمد از او نپرسیدیم که آیا تخصص داری یا نه؟

    حرفش را شنیدیم و چون آن را صحیح دیدیم  به او ایمان آوردیم و تبعیتش کردیم.

    این سخنان در باب تخصص و صلاحیت و ...، به درد کسانی می خورد که حوصله تحقیق در باب حقانیت سخنان را ندارند و می خواهند مطالب آماده و راست و درست و بدون هیچ زحمت فکری به آن ها برسد.

    این گزاره که هر کس می خواهد در هر زمینه ای نظر بدهد، باید در آن زمینه متخصص باشد، یک سخن بی معنا ست.

    چون اولاً تخصص امری مشکک است.

    ثانیاً تخصص امری بسیط نیست و مرکب از مسائل مختلف است.

    و نمی شود که بگوییم یک نفر یا متخصص است یا متخصص نیست.

    البته حجیت داشتن یک کلام، ملاک خود را دارد.

    ولی مگر بحث بر سر  این بود که کلام شریعتی حجیت دارد یا ندارد؟!

    حجیت حتی غیر از حقانیت است.

    فتوای مرجع تقلید حجیت دارد اما لزوماً حق نیست و وظیفه ما هم بررسی حقانیتش نیست.

    مرجع باید متخصص باشد آن هم در زمینه مشخص.

    اما در بحث فکری، نه سخن از حجیت بلکه سخن از حقانیت است.

    و باید سخن متفکر را بررسی کرد و نمی توان از او تقلید کرد.

    و هیچ لزومی  به تخصص او نیست.

    چون ما قرار نیست از او تقلید کنیم بلکه قرار  است  در گفته های او تحقیق و تأمل کنیم.

    ظاهراً شما می پنداری چون در بحث های فکری قرار است از متفکر تقلید کنیم، و سخن متفکر حجت است، پس باید متفکر در آن زمینه متخصص باشد!

    و احتمالاً همین برخورد را هم با سایر متفکران نظیر امام و شهید مطهری و استاد طاهرزاده کرده و می کنید.

    اما بنده چون معتقدم که در برخورد با متفکرین وظیفه ما اولاً شنیدن سخن آنها و ثانیاً بررسی حقانیت نظرات او و ثالثاً نهایت حجیت نداشتن سخن آنها مادامی که خود سخن او را بررسی و به حقانیتش نائل نشده ایم، تخصص را لازم نمی دانم.

    تمام این مطالبی که شما در باب شریعتی نقل کردی، از این بابت است که شما احتمالاً می خواهی از  شریعتی و یا سایر متفکران تقلید کنی و چون در تخصص او شک داشته ای، می گویید آثارش را نمی خوانم.

    اما مسأله این است که تقلید در ساحت فقه معنا دارد.

    و در ساحت تفکر، تقلید به معنای نفی فکر است.

    4- در بحث تاریخ شما یک ادعا را چند بار تکرار کردید که پیامبر با ابوسفیان در افتاد.

    و بلال و برخی مسلمانان به دلیل عدالتی که در اسلام هست به اسلام ایمان آوردند.

    ما هم عرض کردیم کجا پیامبر نوک پیکان مبارزه اش ابو سفیان بوده؟

    و اصلاً امکان ندارد که کسی به خاطر عدالت، به اسلام ایمان آورده باشد.

    به جنگ ها اشاره کردید که معلوم شد پیامبر با ابوسفیان در نیفتاده بود.

    بلکه ابوسفیان با پیامبر  در افتاده بود.

    و این بدان معنا نیست که افق نگاه پیامبر مبارزه سیاسی بوده.

    چون خیلی فرق می کند که کی با کی در افتاد.

    حالا شما مایلی مدام سخن تان را اصرار کنی و بدون در نظر گرفتن پاسخی که می شنوی، آن را تام بدانی، بحث دیگری است.

    ادامه این بحث دیگر تکرار مکررات است.

    چنان که بحث های قبلی مان هم در نهایت به همین نتیجه منجر  شد.

    موفق باشید.
  • متاهل بدبخت
  • سلام

    من هی میگم به این مکتوبات اعتماد نکنید، حالا شما این رو کم بگیر.

    من کلا به این رفتارهای نظام جمهوری اسلامی به مثابه یک رفتار دینی نگاه نمی کنم و شاید اصلا انتظار سختی باشه در این حوالت از حکومتی انتظار رفتار دینی داشته باشه.

    اگر هم خودشون ادعا می کنن به من ربطی نداره.

    ولی به قول آذری زبان ها :

    آآآآماااااا !

    کل بحثی که این چند وقت آقای عبدالکریمی راه انداخته اند پیرامون جمله معروف امام خمینی « که حفظ نظام از اوجب واجبات است » بنیانی بر هوا دارد...
    دهقانی جون به عنوان یک برادری که همراهت سلوک کرده ، به شما هم توصیه می کنم ، مستندات تاریخی و نقل قول هایت را موثق انتخاب کن.

    یه نگاهی به این مطلب و ادعاهایی که داره بکنید:
    http://komeil1367.parsiblog.com

    من کاری ندارم که ادعاهای این بشر درسته یا نه کما اینکه به نظرم قابل توجهه. ولی اذا جاء احتمال بطل الحکم

    وقتی یک جمله تاریخی اساسا از زبان گوینده آن بیرون نیامده باشد، به نظرم تحلیل ماکیاولیستی بودن یا نبودن آن کار درستی نیست. 

    از طرفی مستندات زیادی نشان می دهد که حفظ نظام از نگاه امام خمینی اوجب واجبات نبوده است.

    اهم دلایل نامه به مهاجرین که تمام میراث نظام را شایسته فداشدن به پای مظلومین می داند. یا مثلا وصیت نامه یکی از شهدا که گفته بود ما سقوط نظام نمی ترسیم. ما از انحراف می ترسیم. بگذارید بگویند یک حکومتی بعد از 1400 سال آمد پیرو امیرالمومنین حرف حق را پیروی کرد و زیر بار باطل نرفت تا سقوط کرد.

    من کاری ندارم به این که این حرف امام و شهدا هم احتمالا در فضایی گفته شده که همه تصور می کردند با زدن رئوس سیاسی غرب همه چیز حل می شود. بلکه می خواهم بگویم فضای امام خمینی و شهدا به دلیل عنصر « مرگ آگاهی » بسیار دینی تر از فضای متعفن مسئولین سابق و حاضر جمهوری اسلامی است.

    مرگ آگاهی و ما ادراک مالمرگ آگاهی


    اگه تونستید به آقای عبدالکریمی هم این قضیه رو اطلاع بدید. چون اینقدری که من فهمیدم ایشون مبادی آداب هستن و احتمالا اگر قطعیت این نقل قول برایشان متزلزل شود دیگر از این منظر به نقد امام خمینی نمی پردازند.


    این را هم میدانم که امام خمینی در نقد کلی شما قطعه کوچکی از پازل است. ولی گفتم به حکم رفاقت اندکی که با شما تو داشتم این را اطلاع بدهم.


    قضیه آرای فردید را هم نه از حیث اینکه متفکر بزرگی بوده است بلکه به عنوان قولی که تقریبا نه مثل جمهوری اسلامی است نه مثل دهقانی ، برای گرم شدن بحث مفید می دانستم. به عبارت بهتر « ما قال » فردید را برای ادامه بحث جالب توجه می دیدم. کما اینکه بالاخره حتی منتقدین ایدئولوژی و یا شخص پرستی هم در عین حفظ استقلال فکری به یک سنت فکری مشخص با پایه گذاران مشخص مقید هستند ولو اینکه نتایح این سنت فکری از دریچه آنان با سلفشان متفاوت باشد...
    پاسخ:
    دهقانی:

    با تو موافقم که در نقد یک مطلب باید اول از صحت و سقم آن مطمئن شد.

    توبحث نقد انقلاب، اول یک بحث سندی در باب عبارت "حفظ نظام  اوجب واجبات است" خواهم کرد، و  در ادامه یک بحث دلالتی.

    رهبری هم سال 88 تو دانشگاه علم و صنعت یک بحثی تو این زمینه مطرح کردند.

    به اون هم باید توجه و اشاره باید بشود  و مورد بحث قرار بگیرد.

    مخلص کلام این که معتقد نیستم که به راحتی بشود نتیجه ای که دکتر عبدالکریمی از این عبارت می گیرند رو بگیریم.

    ولی معتقدم که نظر ایشان هم قابل اعتناست.

    انشاء الله سر فرصت، بحثتو مفصل خواهم گفت.

    راستی اون قضیه نمایشگاه کتاب، ما کلا سه نفر بودیم.

    من و اونی که خودت گفتی.

    ولی بعید می دونم تو اون نفر سوم باشی.

    آخه اولاً اون بزرگتر از ما بود و شاگرد ما نبود.

    در ضمن مسیر علمی اش تا جایی که یادمه به پلی تکنیک ختم نشد.

    اگر به هر  دلیلی دوست نداری معرفی کنی، اشکالی نداره.

    اما چون دیدم از رفقای قدیمی هستی و دلم  برای بچه های قدیم تنگ شده بود، دوست داشتم بفهمم کی بودی.
  • براتعلی خان
  • 1- رابطه بین قران و روایات دوطرفه است چون هر دو یک حقیقت دارند حرف من هم همین بود که روایت اگر از معصوم باشد با قران معارض نیست چون معصوم همان قران است که به نطق امده . از طرفی ما تعداد زیادی روایت از معصومین داریم که انتساب انها به معصومین صد درصد نیست برای همین علم رجال و درایه بوجود امد که انها بررسی شود ولی سخن این است که نمیتوان از کنار انها براحتی گذشت بلکه باید مانند فقه سعی کرد روایات قابل اعتماد را استخراج و استفاده نمود و انها جزء منابع اصلی اسلام هست وکسی که میخواهد در مسائل اسلامی نظر دهد بدون رجوع به انها ممکن نیست.
    2- در مورد بدیهی بودن هم باز استدلال بیخود میکنی این واضح است که همه نمیتوانند از این بدیهیات به ان برهانها برسند ارسطو چند هزار سال پیش منطق نوشته چقدر بزرگان سر سفره او نشسته اند ایا همه مانند ارسطو میتوانستند از این بدیهیات این قوانین را استخراج کنند؟
    3- بحث پیامبر و متخصص هم بحث بیخودی است اولا پیامبران اصولا با معجزه همراه بوده اند بعد هم ان شخصیت الهی انها در بیدار کردن فطرت انسانها موثر بوده است والا اینکه بگوییم مردم شنیدند و تعقل کردند اینطور نیست مثلا اقای بهجت را مردم با دلشان دوست دارند چون حامل نور خدا هستند و پرتو ان بر دل انسانهای قابل موثر است البته درست است پیامبران انچه میگویند عقلی هم هست ولی مردم بیشتر با دلشان با انها ارتباط برقرار میکنند همینکه رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر را بر علی ترجیح دادند اگر کمی عقل داشتند اینکار را نمیکردند هر چند عموما مردم علی را دوست داشتند ولی فضا عوض شد انها هم عوض شدند امثال ابوذر و سلمان که اهل فکر بودند استقامت ورزیدند
    4- "این گزاره که هر کس می خواهد در هر زمینه ای نظر بدهد، باید در آن زمینه متخصص باشد، یک سخن بی معنا ست." این حرف شما سخیف است خدا رحمت علامه جعفری را میفرمود یک قرص سر درد که بخواهد وارد بازار شود هزار مرحله را طی میکند تا تایید شود ولی در علوم انسانی هر کس هر یاوه ای را به عنوان نظریه ارائه میکند و کسی به کسی نیست
    اری بنده هیچوقت ارزشی برای نظرات امثال شریعتی که هیچ مطالعه جدی در متون اصلی نداشته اند قائل نیستم ولی وقتی اثار متفکرانی مانند علامه و امثالهم را مطالعه میکنم با فکر خود بررسی میکنم تا بفهمم نه اینکه تقلید نمایم ولی حداقل میدانم این شخص صلاحیت اظهار نظر را دارد سیری در قران و روایات و سایر علوم اسلامی داشته سالها فکر و تحقیق کرده اساتید بزرگ دیده و حالا اظهار نظر میکند
    5- در مورد پیامبر و ابوسفیان هم بیخود بر حرف خود اصرار میکنی همینکه پیامبر با تفکر جاهلی و بت پرستی و شرک مبارزه میکرد با نمودهای عینی ان هم مبارزه میکرد همینکه بر علیه فرهنگ بت پرستی و اشرافیت صحبت میکرد ضمیر مرجع خود را مییافت و عکس العمل نشان میدادند.



    پاسخ:
    دهقانی:

    1- بالاخره من متوجه نشدم که شما بوسیله کدام حجت به روایات رجوع کردی و می کنی؟

    آیا بعد ازفهم آیاتی که می فرماید پیامبر جز وحی سخنی نمی گوید و از هواء و هوس خود تبعیت نمی کند؟

    یا قبل  از اثبات عصمت  پیامبر.

    2- مگر من گفتم همه می توانند از بدیهیات به نظریات برسند؟

    شما گفتید باید منطق خواند.

    گفتم منطق  که عصاره اش شکل اول است، بدیهی است و نیاز به تعلیم ندارد.

    مضافاً که اگر هر  کسی  نمی تواند از بدیهیات به نظریات برسد، از کجا معلوم که علامه طباطبایی و سایر علما، در این راه خطا نکرده  باشند؟!

    شما  با چه دلیل  عقلایی  به  علامه  اعتماد می کنی؟

    3- برات علی جان! دلبندم!! اصلاً بحث بر سر این نبود که مردم عادی چطور با  پیامبر برخورد کرده و  می کنند.

    بحث بر سر روش  درست  برخورد با  پیامبر  بود.

    من گفتم روش درست برخورد با پیامبر  کدام است؟

    آیا باید حرف پیامبر  را شنید و روی  آن فکر کرد؟

    یا  باید مانند شما  ابتدا در باب  صلاحیت های کسی که آمده  و  ادعای پیامبری میکند یک  بحث و تحقیق جدیکنیم و  بگوییم اصلاً  این فرد چون بی سواد  است و  حتی نمی  تواند یک خط   عربی بخواند و حتی  اسم خودش را به عربی هم بلد نیست بنویسد و تا  قبل از این  هم گوسفند می چرانده،(ارواح العالمین به فدای او)  صلاحیت  اظهار نظر در  باب غیب  و معاد  و  مسائل اجتماعی و این ها را ندارد؟!

    خدا را شکر شما در عصر پیامبر  نبودی، وگرنه معلوم نبود با این  نگاه بتوانی به پیامبر ایمان بیاوری اصلاً.

    مگر این که مانند همان مردم سطحی ای که بدون فکر و صرفاً با دیدن معجزه ایمان می آورند، ایمان می آوردی که آن ایمان هم به قول خود شما ثمره اش در سقیفه خودش را نشان داد!

    4- شما می  توانی که هر  کسی که دوست داری را آثارش را  بخوانی و یا نخوانی و به من هم ربطی ندارد.

    و در  بیان این نظرت  هم آزادی و من هم مانع طرح آن نمی شوم.

    علامه  جعفری هم  نه امام من است و نه پیامبرم و نه مرجع تقلیدم که سیره اش برایم حجت باشد.-

    شما  البته می توانی  به سیره ایشان اقتدا و از او  تقلید کنی.

    ولی بنده در مسائل  فکری  تقلید نمی کنم.

    5- اصلاً به جای این که بحث کنیم پیامبر با ابوسفیان چه برخوردی کرد، آیا بهتر نیست که اساساً دین چرا برای بشر آمده؟

    یعنی بشر چه نیازی به دین دارد که خداوند برای او پیامبر می فرستد؟!

    چون از نظر   من تمام تفسیر شما از تاریخ اسلام بالکل غلط است.

    پس همان  طور که عرض کردم بهتر است  بیاییم بحث عقلی  کنیم.

  • براتعلی خان
  • 1- پیامبر پیامبریش به معجزه اثبات میشود درست است عقل نیاز به نبی را می فهمد ولی وقتی به مصداق میاید باید حتما پیامبر نشانی معجزه ای از سوی خدا بیاورد تا مشخص شود او از سوی خدا امده است و طلب معجزه در اثبات اینکه او از سوی خدا امده طلب حقی است فرق است بین حرف خوب زدن و حرف از طرف خدا زدن مولوی و امثالهم هم حرف خوب خیلی زده اند ولی از ناحیه خدا نزده اند درست است خیلی از حرفاشان در اثر اتصال به عالم غیب است و یافته های خود را بیان کرده اند ولی اینکه از طرف خدا ان حرفها را بزنند امر دیگری است و حتما باید نشانی از طرف خدا به عنوان معجزه بیاورند.
    حالا همین قران ما را در تعلیم کتاب رجوع به پیامبر داده پیامبر هم بعد از خود رجوع به اهل البیت.
    2- اتفاقا مهم همین است که وقتی اثبات شد پیامبر است و از سوی خدا امده معصوم است و جز وحی نمیگوید ان وقت است که انسان با تمام وجود سخن پیامبر را میشنود هم با دل هم با عقل - البته بستگی به ظرفیت افراد دارد - در مورد غیر پیامبر هم باید صلاحیت افراد لحاظ شود
    3- بحث تقلید از علامه نیست بحث این است که نباید اینقدر علوم انسانی و نظری را خاک بر سر کرد و گفت هر کس میتواند نظر دهد نه برادر این علوم هم برای خود نیاز به صاحب نظری و تخصص دارد
    4- هدف اصلی دین رساندن انسانها به معرفت الله است و اماده شدن انسانها برای لقا الهی تمام دستورات فردی و اجتماعی برای همین امده است ولی ذات دستورات دین این است که بدون حکومت نمیتواند به ان ارمانها برسد پیامبر خود حکومت کرد و بعد از خود هم در غدیر جانشین تعیین نمود و حضرت زهرا تمام گریه هایش برای این بود که دید جامعه از حکومت معصوم خود را محروم کرد یعنی باید در راس جامعه انسان معصومی باشد تا مناسبات فردی و اجتماعی را به شکلی برنامه ریزی کند که انسانها بتوانند به سوی خدا حرکت نمایند.
    5- بله بیایید بحث عقلی کنیم

    پاسخ:
    دهقانی:

    1-یعنی شما به پیامبر  هم که می رسی  نگاه می کنی  می بینی طرف  صلاحیت دارد یا نه؟

    و  بعد هم معیار  صلاحیت  را  معجزه  و  خرق  عادت  قرار می دهی؟!

    خب مرتاض هم  کار  خارق عادت  انجام می دهد.

    2-  این که همین علوم  نیاز به صاحب نظر  شدن دارد، این ادعای شماست.

    دلیل برادر!

    دلیل!

     خطابه خواندن کافی نیست.

    4-  بالاخره اگر  هدف از دین معرفت الله است،  چه نیازی به حکومت  دارد؟!

    این  که بگوییم  ذات دستورات دین نیاز  به  حکومت دارد، صرفاً یک ادعاست.

    شما باید  توضیح بدهی که حکومت  چه کاری  می تواند  برای  معرفت الله بکند؟!

    و  اصلاً چه کسی گفته  دلیل گریه های حضرت  زهرا  این  بود که دید حکومت  از امیر المؤمنین گرفته شده؟

    مگر  شما  در  قلب حضرت زهرا بودی؟!

    چه کسی گفته که  رأس جامعه می تواند  برای همه  جامعه برنامه  ریزی کند؟

    اگر این طور است چرا زمانی  که خود رسول الله  در رأس  جامعه  بود،   جامعه  به تربیت  ناب دینی نائل نشد  و در سقیفه  ارتد  الناس   الی الثلاث؟

    اگر رأس جامعه  این قدر  مهم است  چطور  امیر  المؤمنین در  رأس جامعه بود،  اما نتوانست برنامه ریزی که  مد نظرشان  هست را انجام  بدهد.

    کلاً آیا بهتر  نیست  که صرفاً  به  جای ادعا،کمی توضیح  و دلیل بیاوری.

    همه این مطالبی که  شما میگویی را  استاد طاهرزاده کم  وبیش می گویند.

    من اگر معتقد بودم که فرمایشات ایشان اندکی حق است که به همان کتاب های ایشان  بسنده می کردم.

    و نمی آمدم بحث و وبلاگ راه بیاندازم.

    بهتر نیست به جای تکرار سخنان ایشان، اگر مطلب تازه و یا بیان مستدلی داری،  بفرمایی.

    وگرنه با تکرار سخنان استاد طاهرزاده، مشکلی حل نمی شود.

    خصوصاً که توجه داری وقتی بنده می روم سه ساعت فیلم ضبط می کنم  در نقد  استاد طاهرزاده، یعنی بالکل ایشان را قبول ندارم.

    پس  این که بیایی مطالب و  نظرات ایشان را مطرح بفرمایی، کار لغوی است.

    هر چند با این مجموعه کامنت ها به این نتیجه رسیدم که گفت و گوی ما و شما نافع نیست.

    بهتر  است  وقت یکدیگر را تلف نکنیم.

    موفق  باشید.
    چقدر بحث در مورد آیت الله خمینی تشویش بر انگیزه فک کنم نقطه شروع خوبی باشه
    پاسخ:
    دهقانی:

    میبد جان بی خیال!

    یک وقت دچار تشویش می شی هم واسه خودت هم واسه ما دردسر درست میکنی.

    الان چقدر از پدر و مادرهای بچه ها به خون من تشنه ان.

    می گن دهقانی بچه ما را از راه به در کرد.

    پاشو

    پاشو برو نون بگیر واسه افطار.

    دنبال این بحث ها هم  نیا!!

    (شوخی کردم به دل نگیر. دل درد می  گیری!)
  • متاهل بدبخت
  • من یه سوال از براتعلی بپرسیم

    ما بچه که بودیم تو کتاب دینی مون نوشته بودن همون اوایل تبلیغ اسلام یعنی بعد از سه سال تبلیغ پنهانی و وقتی که تبلیغ اشکار شد کبار قریش اومدن پیش حضرت ابوطالب و از طریق ایشان به پیامبر صلوات الله علیه پیشنهاد امارت حجاز را دادند که پیامبر گفتند اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند دست از رسالت نمی کشم
    حالا سوال من اینجاست
    امارت حجاز یعنی حکومت بخشی به مراتب بزرگتر از مدینه کوچولو که می گویند کلش به اندازه حرم فعلی نبوی است
    با نمطی که در رفتار مسئولان می بینیم آیا بهتر نبود ایشان شئون حکومتی را بدست می آورد دو سه سال قدرتش را زیاد می کرد اشراف قریش را در آچمز قرار می داد قبض و بسط اجرای احکام حکومتی را و کارگزارانش را مستحکم می کرد بعد با خیالی راحت بدون خطر ترور بدون خطر تحریم و محاصره بدون اخراج از مکه به تبلیغ دین می پرداخت و مردم می اومدن قشنگ عقلانی استدلال های پیامبر رو گوش می کردند و می رفتن خونه هاشون؟
    بعد الکامنت
    گرفتن امارت حجاز یعنی قدرت امر و نهی دست ماست پس نمی ائانید بگویید قریش دست پیامبر را باز نمی گذاشت چون اگر اینطور بود قرار و مدار شکل نمی گیرد و پیامبر به تبلیغ ادامه می دادند

    بعدالکامنت ۲
    اون موقع که شما گنده های آرمان و ایضا جنبش بودید من یه دانشجوی صفری بودم اصلا اشنایی من با ارمان از نمایشگاه کتاب اغاز شد و البته خیلی هم تو تشکیلاتش خدمت نکردم
    پلی تکنیک رو هم از این بابت ذکر کردم که به اون جا رفت و آمد اندکی داشتم اما هیچ وقت اونجا درس نخوندم
    بزار بیشتر از این آدرس ندم پیرو کامنت خصوصی!
    پاسخ:
    دهقانی:

    خداییش استدلال قشنگی کردی در باب حکومت پیامبر و احکام حکومتی!

    کلی خندیدم.

    آخر درد اینه تحلیل هایی که در دفاع از جمهوری اسلامی داده می شود، هم کمدی هستند و هم تراژیک .

    هم مایه خنده آدم می شوند هم حرص آدم را موجب می شوند.

    البته ما هیچ وقت تو جنبش گنده نبودیم.

    آرمان هم که دو نفر و نصفی بود.

    ما هم اون نصفی.

  • ارمانخواهی
  • سر از انتزاعیات اگر بیرون بکشی بای  هر موضوع را با شناخت دقیقمورد عنایت قرار دهی تا به سطحی نگری نیفتی
    فعلا این را ببین: پیچ تاریخی کنونی و مخاطرات ان
    پاسخ:
    دهقانی:

    علی جان لینک مطلب را نگذاشته بودی.

    در وبلاگ شخصی شما هم چیزی ندیدم که متوجه شوم منظور شما از برون رفت از ساحت انتزاعیات و نجات از سطحی نگری چیست؟

    احتمالاً شما، فرو رفتن و اکتفاء به نگاه انتزاعی، را مورد نقد قرار دادید.

    وگرنه مطمئناً خود حضرت عالی، توجه دارید که بشر از قوه انتزاع گریزی ندارد

    چنان که از دیگر قوایش-مانند غضب و شهوت-

    تنها می تواند اسیر و فانی در انتزاع نشود.

    ولی نفی آن، نه ممکن است و به انسانیت انسان متناسب

    (البته اگر  همین سخنان، حمل بر فرو رفتن در انتزاعیات نشود!)


    وفقک الله
  • براتعلی خان
  • 1- باز هم با دقت بخوان اینکه شخصی خوب است و حرف خوب میزند غیر از این است که از طرف خدا حرف میزند این نیاز به اثبات دارد راهش هم فقط معجزه هست نشانی از سوی خدا . برای فهم تفاوت بین کرامت اولیا و خرق عادات با معجزه بهتر است به بحثهای تفسیری ایت الله جوادی رجوع کنید.- از شما انتظار نداشتم اینطور سخیف استدلال نمایید.

    2- شما بالاخره یا غدیر را قبول دارید یا نه ؟ اینکه خدا باید جانشین بعد از رسول را تعیین کند و انهم انسان معصومی که جامع بین ظاهر و باطن هست دلیلش همین است که باید در راس جامعه انسان معصومی باشد تا بتواند دین خدا را حاکم گرداند و هدف دین جز سعادت دنیا و اخرت و در عالیترین هدف رسیدن به معرفت الله و لقای الهی نیست.

    3- رسول خدا به اندازه خود جامعه را دچار تحول روحی و اخلاقی نمود و اخلاق جامعه را نسبت به دوره جاهلیت بسیار ارتقا داد ولی این امور و رسیدن به حد کمال تدریجی است و باید کار بعد از رسول خدا بدست کسی مانند علی ادامه پیدا میکرد تا به نتیجه کامل برسد و البته عموم مردم هم با علی مشکلی نداشتند ولی امتحان سقیفه پیش امد و انها نتوانستند از این پیچ تاریخی عبور کنند و امتحان انقدر سخت بود که فقط افرادی در حد سلمان و ابوذر که ایمانش در حد اعلی بود و یکی دو نفر دیگر عبور کردند

    4- در مورد حضرت امیر هم اولا به عنوان انسان معصوم و جانشین بر حق پیامبر که باید از او اطاعت کنند با او بیعت نشد بلکه او هم خلیفه ای بود در کنار ابوبکر و عمر و خود حضرت هم فرمود مرا رها کنید که امروز روز من نیست ولی با این حال و با انهم مشکلات حضرت در جهت همان تحقق احکام دین و تربیت نفوس حرکت نمود و توانست نمونه یک حکومت دینی عالی را به یادگار بگذارد که شاخصه اصلیش بحث عدالت بود

    5- اگر گریه های فاطمه برای این نیست شما بگو برای چیست؟

    6- جناب متاهل بدبخت طوری صحبت میکنی که انگار شاه دو دستی حکومت ایران را به امام تحویل داد؟ انهمه مبارزه و جهاد قبل از انقلاب را انگار نمیتوانی ببینی ؟ انهمه هزینه بعد از انقلاب انهمه ترور شخصیتها و مردم عادی ؟ هشت سال جنگ تحمیلی و هزاران مصیبت دیگر را انگار توان دیدن نداری ؟ظاهرا خواب تشریف دارید جناب بدبخت؟

    بعد از تحریر :

    جناب دهقانی مشکل انسان این است که برای اثبات انچه میپسندد چشمش را بر خیلی از حقایق میبندد بله این حکومت با انگیزه الهی امام و خیلی از پیروانش بوجود امد و انهم پشتوانی اولیا خدا امثال بهجت بهاء الدینی انصاری شیرازی ده ها نفر دیگر نشان دهنده از الهی بودن ان است و خود سیره امام و بسیاری از پیروانش .و تا وقتی ولی فقیه عادلی در راس ان باشد به راه خود ادامه میدهد اگر هزاران مشکل بر سر راهش باشد.

    مشکل اصلی این انقلاب غیر از مدرنیته نبود انسانهایی است که بتوانند این انقلاب را خیلی بهتر از این در مسیر خودش پیش ببرند افرادی مانند بهشتی ها مطهری ها چمران ها و با انسانی سرو کار داریم که در کنار عقل و فطرت غرائز نیرومندی مانند حرص و ریاست طلبی هم دارد و کار سخت تر از ان است که بشود فکرش را کرد ولی همین که خدا راضی به این قیام بود و در جای جای ان انرا یاری کرد نشان از خوب بودن کلیت کار است و خدا خود به مشکلات واقف است و امید است خدا کاری بکند و همانطور که عده ای وعده داده اند در زمان اقای خامنه ای صاحب اصلی بییاید و کار را بدست بگیرد هنر این است که هر کس باندازه خود بتواند باری از این انقلاب را به دوش گیرد و کاری کند والا صرف انتقاد و زیر سوال بردن رهبری که هنری نیست. اگر شما فکر کرده اید بهتر از بهجت و امثالهم میفهمید انصافا خوشا به حال شما

    سلام
    اولا با این که می دونم این بلاگ دره پیت ات یه پاپاسی هم نداره تا قزعه کشی کنه ، این قدر هم منطق یا بهتر بگم بی منطقی خوندی که بگی دوتا علامت تعجبه نشانه خنده خودم بوده نه نشانه بیان نکته مهم و بپیچونیمون ولی مرذ باش حالا قاهره نشد من به دمشق هم راضی ام تا دموکراسی رو اونجا ببینم زیارتی هم بکنم .(نزدیکان علیمی مداح میگن با 500000 میشه رفت جرو حامیان حرم. بد نیستا. یه حرف چرتی می گه به عمل کار براید به سخن دانی نیست صادقا)
    مرذ باش !! !! !!! !!!!! !!!!!! (به هر چند معنا می خواهی برذاشت کن من قائل به "استعمال لفظ در اکثر من معنا واحد " هستم.)
    دوم
    سلام!!
    خیلی وقته ندیدیمت هم ولایتی
    سیم
    من به امید جایزه خالصا لوجهه می خوام جواب سوال ها رو بدم.

    پاسخ:
    دهقانی:


    اولاً به نظر من حرف اون دسته از اصولیینی که معتقدند استعمال لفظ در اکثر من معنا واحد، جایزه، مردوده.

    ثانیاً اما با این حال مبتنی بر مبنای خودت و با در نظر گرفتن جواز استعمال لفظ در اکثر من معنا، عرض می کنم من همه جوره مردش هستم!!!!!

    ثالثاً تو جواب سؤالا را درست بده.

    نامردم اگه بعد از قاهره با هم نریم آنتالیا حال و حول و عشق و صفا!!

    رابعاً سلام و صد سلام بر دهدار العلماء! همولایتی سابق!!

    چون تو دیگه اصفهانی شدی و منم یزدی!!

    مدامم که میخواین رو ما آبو ببندید!

    اتفاقاً چند روز پیش ذکر خیرت بود.(البته خیر که چه عرض کنم!)

    بعدالتحریر:

    وقت کردی یک کم نون-ماست بخور!!

    به برو بچز قدیم میرزاحسین، خیلی خیلی سلام منو برسون.

    از قول من سلام ویژه به حسین آقا میرزایی هم برسون.
    آقا من این حرفی که می زنم مستنداتشو نمی دونم اگه اشتباهه دوستان تذکر بدن:

    سکانس یک
    حضرت یوسف وقتی پدر بزرگوارشونو بعد از سالیان دراز ملاقات می کنن، می گن خانواده یعقوب (اسرائیل) کلا کوچ کنن به مصر. بنی اسرائیلی که تو مصر بودن اینطوری شکل گرفتن. بعد بالاخره تو پایتخت یودن، یه خانواده عزیز  و بزرگ و قدرتمند بودن تو مصر

    سکانس دو
    بلشویک های شوروی یک تشکیلات خیلی کوچک بودند. انقلاب بلشویکی تو روسیه اونقدر غیر مردمی بود که بعضی ها اصلا انقلاب نمی دوننش و یه شبه کودتا می دونن اون رو . البته کودتا توسط ارکان ارتش انجام میشه. ولی می خوام بگم بلشویک ها به دلیل سازماندهی قوی و پشتوانه نظری شبه مارکسیستی که انگیزه زیادی می داد بهشون، تونستن حکومت را دست بگیرن و بعدش تازه اقبال مردمی پیدا کردن.( البته اساسا به قول دکتر رجبی در اوج دوران اقتدار شوروی، تو تاجیکستان به شوروی غر می زدند تو خفا ) 


    سکانس سه
    حضرت موسی علی نبینا و علیه صلوات، پیامبر می شوند. میان مصر و بعد از ابلاغ رسالت به فرعون ، از او درخواست می کنند که بنی اسرائیل را تحویلش دهند و از مصر خارج شوند. فرعون قبول نمی کند.

    اولا دلیل این که قبول نمی کند چیست؟ آیا به خاطر این نیست که بنی اسرائیل یک قوم قدرتمند و بانفوذ در مصر هستند؟ و نباید به سمت موسی (ع) منحرف شوند؟

    دوم اینکه چرا حضرت موسی به جای ابلاغ رسالت و این درخواست، با فرعون درگیر نشد؟

    باز هم می توان دو جواب داد اول اینکه رسالت موسی منطقه ای و خاص بنی اسرائیل بود، دوم اینکه کی گفته با فرعون درگیر نشد؟ قضیه ساحرها!


    در جواب ِ جواب این سوال میتوان مطرح کرد که خب درگیری با فرعون هم با پیشدستی خود فرعون شروع شد وگرنه بنای درگیری وجود نداشت. ضمن اینکه اگر بنای اسقاط طاغوت بود، سازماندهی قوم بنی اسرائیل کار عاقلانه تری بود. ضمن اینکه بقیه اقوام هم حال خوشی نداشتند. بنا به قول قرآن کریم فرعون همه را تحقیر کرده بود و ظلم های زیادی می کرد.
    پس کاریزمای لازم را که دارد جناب موسی، بدنه مردمی هم ناراضی ولی ایشون دست به انقلاب نمی زنند. ضمن این که رسالت منطقه ای و خاص بنی اسرائیل برای حضرت موسی برای من اثبات نشده است.


    سکانس چهارم
    قوم بنی اسرائیل با موسی از مصر خارج می شوند. قضایای مختلفی ایجاد می شود ، ولی بالاخره عالم  دین یهود ،  کج دار و مریز ایجاد می شود. پس نیاز به یک نظام و نظم خود به خود ایجاد می شود. بنابراین ، پیامبری مثل سلیمن و داوود ، پیامبرانی هستند که همزمان حاکم و پادشاه هم هستند.

    روند تولید حکومت در قوم بنی اسرائیل هیچ انقلاب و رفرم سیاسی را در خود ندیده. اینطور نیست؟  البته بنی اسرائیل الگوی نعل به نعلی برای ما نیستند. فقط صرفا برای نمونه گفتم.



    سکانس پنجم :
    پسر جدی : این طاغوت رو برای من توضیح بده
    دهقانی :......
    این هیهات من الذله رو برای من توضیح بده
    دهقانی : ......


    سکانس ششم
    خارج از شوخی : بحث نفی سبیل و اقامه دعوی نزد قاضی عادل و چندین مسئله دیگه باید وارد بحث بشه. چون این بحث باید جامع نگاه بشه. یعنی میگم اگه اعتقاد داری اسلام همه اش سیاست نیست ولی سیاست دارد پس باید نگاه اسلام را به صورت ایجابی هم ( هر چند به صورت اجمال ) در مقابل نگاه انقلاب اسلامی اقامه کنی. اینطوری شاید بحث روشنتر بشه...

    ج 1- بیداری اسلامی متشکل از دو کلمه بیداری و اسلامی است و برای حقیقت اتفاقات حاضر جهان که در منطقه اکثر مسلمان و عرب زبان آسیایی و آفریقایی رخ داده از طرف امامنا و سیدنا حضرت آیت الله الاعظم  حجت الاسلام و المسلمین سید علی حسینی حسنی خامنه ای روحی و جسمی فداه  مرجع مستضعفین و پا برهنه های عالم و دلیل ظاهر برای امام غایب مکتب حقه شیعه و نماینده بر حق ایشان وضع شده است .
    برای درک بهتر این ترکیب سه کار انجام  می دهیم ان شا الله راه گشاست.
    اول نگاه شرح الاسمی
    بیداری در مقابله با خواب بیان می شود و یعنی شخص بیدار خواب نیست و فعالیت دارد ؛خواب بودن صفتی حیوانی است که انسانها دارند
    اما استفاده آن برای جامعه به صورت مجازی و بسط معنایی آن است و به جامعه ای که در برابر اتفاقات اجتماعی درونش عکس العمل جدی نشان می دهد می گویند.معمولا این معنا بیشتر بعد از خوابی طولانی استفاده می شود ولی معنا عام تر از این حالات است مثلا می توان ملت ایران را با این که سی و پنج سال از بیداری اش می گذرد ملتی بیدار دانست .
    حتی کسانی که این وقایع را بهار عربی می خوانند هم با لفظ بهار پویایی و بیداری را مد نظر داشته اند و با اینکه ادبیاتی تر از بیداری است ولی به نظر می آید اغراقی تر هم هست.
    با این تعریف کسی شک ندارد که بیداری در بین مسلمین ایجاد شده است.
    و اما اسلامی
    اولین تعبیر که یک غیر مسلمان غیر معاند خارج از مناطق اسلامی از این ترکیب می فهمد "بیداری مسلمین" است همان طور که بهار عربی یعنی قیام عرب ها نه تحقق عربیت و وطن پرستی عربی
    قید اسلامی برای بیداری می تواند با توجه به معنای اسلام هم بررسی شود
    یعنی این بیداری شکلی اسلامی دارد و متفاوت با بیداری های دیگر است. بعد در باره تفاوت اختلاف ها را باید بررسی کرد که بعدا بررسی می کنیم
    اما شق دیگر این ترکیب این است که اسلام بیداری را ایجاد کرده است
    واضح است که قبل از بررسی تحقق بیداری اسلامی باید به معنای مورد نظر واضع که حضرت آقا حفظ الله باشند را باید بررسی کرد (که ان شاالله می آورم)

    پاسخ:
    دهقانی:

    برادر هادی!

    این شد یک نحوه بحث علمی و عقلایی.

    نه مانند سخنانی که برخی دوستان مطرح کردند.

    هر چند یکی دو نکته را مفروغ عنه گرفتید.

    و آن این که این بیداری و یا  بهار، رخ داده است.

    همین هم محل  تأمل  و  تحقیق باید  باشد.

    هر کنش  اجتماعی نمیتواند بیداری یا بهار باشد.

    فی المثل وقتی گرانی در یک کشور اروپایی رخ می دهد  و مردم به خیابان می ریزند، آن  رابیداری نمی دانیم.

    البته منظور  حقیر نیز این نیست که سنخ حوادث رخ داده در کشورهای اسلامی، سنخ اعتراض به گرانی و مسائل اقتصادی است.

    در حقیقت  هم "بیداری  اسلامی" و هم "بهار عربی"، دو معنای احراز  نشده هستند.

    هر  چند که دست کم، اثبات اولی دشوار تر است.

    (مناقشه در مثال دأب محصلین نیست،  و  شما هم که  بحمدالله  از تبار علماء بزرگی چون علامه  دوانی هستید!)

    نکته دیگر این که همانطور که خود شما اشاره فرمودید، برای صدق مفهوم بیداری اسلامی مشخص شودکه منشأ  بیداری(بعد از احراز آن)، نیز اسلام  بوده است.
    جناب تسخیری اگر به روحیات قوم بنی اسرائیل درست توجه کنی میبینی این قوم اهل جنگ و انقلاب نبودند صریحا به حضرت موسی گفتند ما اینجا منتظر می مانیم تو و خدایت بروید بجنگید با اینکه خدا فرعون و لشکرش را در مقابل چشمشان نابود کرد باز انطور گفتند نمونه ای که اوردی مشکل حل کن نیست
  • محمد حسین تسخیری
  • در جواب صفا.

    توجه دارید که اساسا اهل جنگ و انقلاب سیاسی بودن در این دوسه پست وبلاگ مورد سوال است.

    یعنی این سوال مطرح است که آیا باید اهل شوریدن علیه حکومت های سیاسی بود؟ این حلال مشکلات است؟ و آیا اصلا حتی مقدمه حل مشکلات است؟

    البته در این باب من خیلی سوال دارم و استفهام انکاری نمی کنم. از جمله همان بحث طاغوت و چیزهای دیگه که از دهقانی پرسیدم و فعلا منتظر جواب هستم.
    پاسخ:
    دهقانی:

    تسخیر جان، این مباحث جایش در  بحث تأملات درباب انقلاب اسلامی است.

    و طرح آن دراین جا موجب می شود که فضای بحث مشوش شود  و نظم لازم خود را نیابد.

    بهتر است که آن را به جای خود محول کنیم.
  • ارمانخواهی
  • http://unified-ummah.com/?a=content.id&id=7520
    سلام برادر
    خدا به شما و ما بصیرت عطا کند
    طبعا منظور انچه نگاشته اید نیست
    مساله واضح است
    موضوع سیاسی خارجی اگر بخواهد مورد تحلیل قرار بگیرد اول باید دقیق شناخته شود و این شناخت توی کتب فلسفی نیست
    طبعا معترفید که مثلا اگر تحلیل ما از نحوه اثرگذاری انقلاب اسلامی بر منطقه بروز ظواهر ی مشابه باشد یا اینکه ان را در حد تاثیر گفتمانی بدانیم پاسخهای متفاوتی خواهیم یافت و به همین منوال است

  • ارمانخواهی
  • تحلیلی که از اخوان و عملکردش داریم یا انچه حاصل شده که انرا پیروزی میدانیم یا شکست و خیلی نکات دیگر
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام  علی جان،

    مطلبی که فرمودید را مطالعه کردم.

    عرائضی در باب آن نیز با  شما دارم، که اگر اجازه بدهید، در یکی دو روز آینده آن را مطرح خواهم کرد. ان شاء الله.

    ممنون از حسن عنایت و پیگیری ای که نسبت به عرایض و وبلاگ حقیر دارید.

    موفق باشید.

    Hello

    It was used

    You wish for the ending of Elevated God

    Be

    مرحبا

    انه کان یستخدم

    کنت ترغب فی إنهاء الله مرتفعة

    أن تکون

    سلام

    بسیار مورد استفاده قرار گرفت

    برای شما از خداوند تبارک و تعالی عاقبت بخیری آرزومندم

    موفق باشید

    شکروی

    سرفراز   باد   ایران

    http://salamshokravi.persianblog.ir

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیک و علیک الهلو!!

    ان شاء الله شما نیز مؤید و منصور باشید برادر.
  • محمد حسین تسخیری
  • سلام به نظرم رسید چند نکته رو در مورد مصر و بیداری اسلامی مطرح کنم.

    روند تحولات در کشورهایی مثل لیبی، تونس و یمن تا حدود زیادی مطابق با تحلیل آقای دهقانی هستش.

    ولی مصر کمی با این کشورها فرق داره:

    مصر یک کشور چندپاره است. وضعیت کاریکاتوری مصر رو میشه در عربستان سعودی مشاهده کرد. علی ای حال چه در عربستان چه در مصر ، با مسامحه می توان مردم و مطالباتشون رو در دو گروه اسلام گرا و سکولار تقسیم کرد. البته در مصر گروه های سکولار بعضا لائیک نیز هستند.(منظورم ازسکولار همان معنای سیاسی را دارد نه آن معنایی که جناب عبدالکریمی ) اراده می کنند.

    حالا نگاهی به جامعه مصر بیندازیم تا ببینیم مطالبات مردم آیا یک دست بود؟

    به نظر می رسدهمان یکسان انگاری که جمهوری اسلامی در « اسلامی » بودن همه مطالبات و یا اکثریت آن دارد گریبان گیر شما ( آقای دهقانی ) هم شده است. شما به کلی نگاهتان را از مطالبات اسلامی( اسلام از دیدگاه مردم مصر نه الزاما از دیدگاه شما ) برداشته اید.

    منظورم این است که نگاهی به حرکت های بخشی از مردم نشان دهنده این است که پیاده شدن احکام شریعت یکی از مهم ترین مطالباتشون بود که در قانون اساسی اخوانی هم لحاظ شد.

    در واقع شما تعریفی از اسلام دارید. این تعریفی که از اسلام دارید موجب می شود که بخش اعظم ( شاید بیش از 99 درصد) درصد مسلمانان را دارای اهداف اسلامی ندانید. البته من قصد ورود به این بحث را ندارم و همانطور که می دانید خودم به شدت در این مسئله متوقفم.
    ولی منظور این است که تقریر ایدئولوژیک، یا متحجرانه، یا غلط ، یا هر چیز دیگری که مردم دنیا و ایران از اسلام دارند ، بالاخره یک تفاوت (ولوظاهری ) با دیگر مطالبات دارد.

    به طور مثال سیصد هزار شهید ایرانی، این همه مسئول مخلص که بخش عمده آن ها شهید شدند و دو رهبر کشور ایران، به دنبال اسلام بودند. این که آن ها فهمشان از اسلام سوبژکتیو است یا تاب تفاسیر ماکیاولیستی را دارد امری است که سر جای خودش قابل بررسی است. اما مسئله این است که آن ها اسلام را می خواستند.

    در مصر هم بخشی از مردم ، واقعا مسئله شان، اسلام است. این اسلام هر چقدر هم به کفر شبیه باشد، بالاخره در عالم مدرن اسلام است. یعنی یک مرز قابل تشخصی بین کسانی که انقلاب کردند که به حسرت توسعه نیافتگی شان برسند، با اسلام گراها وجود دارد. البته قابل چشم پوشی نیست که خود اسلام گراها هم تا حدی به توسعه چشم دارند. اما این موضوع که نشان دهنده اسلامی نبودنشان نیست. زیرا حتی شما هم اعتقاد دارید از توسعه گریزی نیست.

    می خواهم بگویم که بعضی از کسانی که این حوادث را بیداری اسلامی می دانند ( البته بعضی هایشان که به حد زیادی جوگیر هستند ) با تفسیری که از اسلام دارند، حوادث را بیداری اسلامی می دانند. کما اینکه انقلاب اسلامی ایران را هم که تا حدی اسلامی نمی دانی از دیدگاه آن ها بیداری اسلامی است و اتفاقا بیداری اسلامی موفقی است.

    در واقع نمی توانید آن ها را بابت ندیدن واقعیت ملامت کنید بلکه می توانید بابت تفسیر غلط شان از اسلام ملامت کنید.


    بعد الکامنت :

    این که چرا همان مطالبات اسلامی محقق نشد ( مثل قطع رابطه با رژیم اشغالگر قدس یا پیاده سازی احکام شریعت) کمی باید از جو داوری اردکانی بیرون بیایی و کمی هم به عنصری به نام توطئه باور داشته باشی.

    بالاخره درست است که در بینش تو ، سیاست و سیاستمداران ، حقیر هستند، ولی وقتی می خواهی به یک جنبش عینی در عالم ماده نگاه کنی و تحلیلش کنی، اگر نقش آمریکا را در نظر نگیری یه جای تحلیل می لنگد.
    پاسخ:
    دهقانی:

    1- من سیاست و سیاست مدار، را حقیر نمی دانم.

    سیاست بریده از تفکر را حقیر می دانم.

    2- ببین تسخیر جان شما خلط بحث فرمودید.

    من یک موضع در باب انقلاب اسلامی دارم.

    و اساس و حدوث آن را ناشی از بسط مدرنیته می دانم.

    اما در این پست مبتنی بر مبنای مختار خودم، بحث نکردم.

    بلکه مبتنی بر مبنا و تفسیر مشهور از انقلاب اسلامی، در باب حوادث جهان اسلام، سخن گفتم.

    از نظر من حتی اگر انقلاب اسلامی، را حقیقتاً بیداری  اسلامی بدانیم، به هیچ وجه نمی توان جنبش های اخیر را اسلامی بدانیم.

    بلکه آن را اصلاً بیداری نمی دانم.

    3- بالاخره سکولارها و بینادگرایان در مصر، در هنگامه انقلاب با هم بودند.

    چه چیزی آن ها را به هم نزدیک می کرد؟!

    فصل مشترک آنها چه بود؟!

    4- این مباحثی هم که در باب شهدا کرده بودی، اگر چه قابل تأمل است ولی چندان ربطی به این جا  ندارد.

    تسخیری جان یک بار دیگر به عنوان و تیتر پست نگاه کن.

    بحث بر سر بیداری اسلامی است.

    بحث انقلاب اسلامی، در جای خود باید مورد تحقیق واقع شود.

    به همین دلیل فرمایشاتی که در باب حضرت موسی و سایر انبیاء نقل کردی نیز جایش این جا نبود.

    این تذکر دوباره ان شاء الله مفید واقع شود.
  • محمد حسین تسخیری
  • من می گویم که نگاهتان و تفسیرتان از اسلام ، تاثیرگذار است.

    البته شما کفتی که من با مبنای انقلاب اسلامی ، نگاه کردم و باز هم ندیدم.

    من می گویم بیداری و اسلامی بودن آن هم مشکک است. مشخص است که نه بیداری به اندازه انقلاب اسلامی ایران بوده نه اسلامیت آن.

    بعد از آن هم ، مسئله این است که مگر صرف جمع شدن دو گروه علیه یک گروه دیگر، مبانی مشترک می خواهد؟

    یهودیان با پیامبر ، علیه کفار قرارداد می بستند،( هر چند خیلی هم پایبند نماندند)

    در همین انقلاب مارکسیستها و ملی مذهبیها مگر چقدر مبانی مشترک داشتند با امام ؟


    ضمن اینکه وقتی می خواهند کشور را از دست مبارک بگیرند، که نمی آیند تو میدان التحریر ، شورع به شاخ و شانه کشیدن برای یکدیگر شوند. هر گروه برای اهداف خودش، اولین هدف رو اسقاط مبارک می دونست.

    ضمن این که مطالبات اخوان المسملین و حزب آزادی و عدالت آن و همچنین حزب النور بزرگترین حزب سلفی مصر و همچنین الازهر خواسته هایی داشتن که اساسا یکبار هم توسط امثال البرادعی و عمر موسی مطرح نشد.

    به نظرم تصدیق می کنی. این امر که جمع شدن گروه ها با اهداف مختلف علیه دشمن مشترک ، نشاندهنده یکسان بوده اهداف نیست


    باز هم می گویم که تمام آن تذکر ها مربوط به بحث است. از این حیث که تو باید بری سراغ اصل بحث که تفاوت نگاه تو و مخالفانت در فهم اسلام است. وگرنه با مبنای آن ها گرچه قبول دارم در عمده کشورها اساسا بیداری اسلامی رخ نداده و در مصر هم قبول دارم که یک انقلاب انفسی آنچنانی نبوده ولی بخش نسبتا قابل توجهی از مردم مصر مطالبات اسلامی داشتند.
  • محمد حسین تسخیری
  • البته باز هم تاکید می کنم که توسعه نزد اخوان المسلمین و الازهر امری لازم است. ( النور را نمی دانم.) اما این معیار خوبی برای اسلامی نبودن نیست.
    پاسخ:
    دهقانی:

    1- عزیزم، اگر قومی دنبال توسعه باشد، به آن بیداری اسلامی نمی گویند.

    وقتی می گویم این بیداری نیست و اگر هم باشد اسلامی نیست، معنایش این نیست که چون اسلام و توسعه با هم جمع نمی شود، پس این بیداری اسلامی نیست.

    این  بحث را یک بار دیگر هم براتعلی گفت.

    به ایشان هم گفتم، فعلاً بر سر این نزاع ندارم که نظر اسلام در باب توسعه چیست.

    بلکه حرفم این است که خواستگاه این نهضت ها اسلامی نیست.

    نه این که غیراسلامی باشد.

    یا ضد اسلامی باشد.

    2- چرا مدام جنبش  های منطقه را با انقلاب قیاس می کنی؟!

    قیاس وجه  اشتراک می خواهد.

    و این وجه اشتراک باید مشخص  و تبیین شده باشد.

    مگر  بحث بر سر گروه های سیاسی بود که می گویی مسلمان ها و مارکسیست ها این طور.

    برادر این توده های مردمی که کف خیابان و میدان التحریر بودند، هویت انقلاب را تشکیل می دهند.

    وگرنه ممکن است هزار حزب و گروه سیاسی، در  هر انقلابی حاضر باشد.

    بحث بر سر این است که مردم مصر از چه جهت احساس کمبود کردند که ریختند در خیابان.

    این که ده ها گروه سیاسی بخواهند از این اعتراض استفاده کنند، بحث دیگری است.

    مردم برای چه در صحنه حاضر شدند؟