آینده راه دانشگاه ما به کدام سمت می تواند باشد؟!
چند روز پیش، چند خط پیرامون فضای کنونی دانشگاههای کشور نوشتم و تا حدی که وسعم میرسید، فضای کنونی دانشگاهها را بررسی و آسیبشناسی کردم.
هرچند که برخی دوستان، در فهم منظورم، دچار سوء برداشت هم شده بودند.
پس کمی توضیح برای رفع سوء تفاهمها بد نیست.
1- به اعتقاد بنده، مهمترین دلیل فضای کنونی دانشگاه، فقدان تفکر و تذکر است.
توضیح این که برای این که یک اتفاق رخ دهد ، باید هم «مقتضی» داشته باشد و هم «مانع»ی بر سر راه تحقق نداشته باشد.
فرض کنید که بخواهیم مقداری آب را گرم کنیم.
برای این کار باید هم «مقتضی» ایجاد حرارت وجود داشته باشد، که همان آتش است.
هم مانعی بر سر راه رسیدن حرارت آتش به ظرف آب نباشد.
من آنچه «مقتضی» فضای کنونی دانشگاه است را «فقدان تفکر و یک جریان فکری عمیق» میدانم.
البته اکنون در تحقق فضای فعال دانشجویی، موانعی هم دارد.
موانعی مانند مسائل صنفی و تنگ نظریها و نبود آزاداندیشی و کوییزها و فشار درسی و ... .
من از مقتضیات فضای کنونی صحبت کرده بودم و دوستان پیرامون موانع سخن گفته بودند.
و حرف هر دو طرف درست است.
و تناقضی هم نیست.
چون برای تناقض، وحدت موضوع در کلام دو طرف، لازم است.
در حالی که موضوع بحث بنده با دوستان متفاوت بود.
عمدتاً علت فضای کنونی را موانع موجود میدانند.
ولی مگر همواره موانعی سر راه جنبش دانشجویی وجود نداشته است؟
و اصلاً اگر جنبش دانشجوییای که نتواند موانع پیش روی خود را برداردف چطور میتواند مدعی باشد که میخواهد مبدأ تحولات در کشور باشد؟
جنبش دانشجویی نمیتواند کاری بکند، چون انگیزهای برای کار ندارد.
هرچند موانع هم مزید بر علت است.
اما اصل، مقتضی است.
اگر مقضی قوی باشد، موانع را در هم میشکند.
و الا اگر همه موانع هم از پیش رو برداشته شوند، وقتی انگیزه نباشد، چه حرکتی آغاز میشود؟
اکنون قصه دانشگاه این است:
ضعف الطالب و المطلوب!!
نه دانشجو نیازی به کار و حرکت فکری حس میکند.
و نه حتی در فضای سیاسی و فرهنگی کشور، کسی سردی دانشگاه را مشکل میداند.
همه توجهها به علم معطوف شده است.
جون وقتی این تلقی حاکم شود که تنها مشکل ما عقبماندگی تکنولوژیک و اقتصادی است، دیگر نیازی به فعالیت فرهنگی و فکری و سیاسی است.
و اساساً دیگر نیازی به فعالیت دانشجویی هم نخواهد بود.
چون به خیال خودمان، دوم خردادیهای نامسلمان! را که از اریکه قدرت پایین کشیدهایم.
و کار دست خودیهاست.
و همه چیز هم آرام است!
ما هم که خوشبختیم!!
پس دیگر چه نیازی برای فعالیت سیاسی در دانشگاه باقی میماند؟
البته منظورم تشکلش نیست.
بلکه نبود آرمان است.
در دانشگاهها فعالیت نمیشود.
چون آرمانی وجود ندارد.
و آرمان علم هم نمیتواند، به دانشجو شور بدهد.
امروز تمام دانشگاههای کشور بیآرمان هستند.
...
2- این سردی فضای دانشگاهها، تقریباً همه کشور را فراگرفته است.
بعد از قسمت اول، یکی از دوستان زنگ زده بود و نقل میکرد که فضای امیرکبیر هم به شدت راکد است.
امیرکبیری که در سالهای نه چندان دور، پیشانی فعالیتهای سیاسی دانشجویی بود.
آن جا که دیگر برای ژتون غذا نیاز نیست، چندین هزار ادلر پول بدهی!
و از دکتر کرمانی گلزار هم خبری نیست!
و از کوییزهایش!!
اصولاً همواره در بینظمی همواره نظمی وجود دارد.
اکنون کل کشور، کم و بیش در فقر تفکر است.
در چنین فضایی - که دانشگاهها به شدت خلأ فکری دارند- هر اندیشهای که بتواند خود را عرضه کند و ویژگیهایی لازم را داشته باشد، دانشگاه را فتح خواهد کرد.
و دانشگاه، شاهرگ جمهوری اسلامی است.
هرکس روی آن دست بگذارد، آینده را از آن تفکر خود کرده است.
میگویم دانشگاه و نه حوزه.
دانشگاه و نه شهر.
دانشگاه و نه مسجد محل.
حتی راه تحول در حوزه و شهر و مسجد، هم از دانشگاه میگذرد.
قبلاً در جایی دیگر، به فراخور مطلب را تا حدی توضیح دادهام. (بنگرید:
...
3- فعلاً ویژگیهای جریانی که میتواند دانشگاه را فتح کند، را فهرست وار بیان میکنم:
الف- شورانگیزی و پرهیز از محافظهکاری: جوان شور دارد و انگیزه تغییر وضع موجود را در سر میپروراند، و تفکری که به این انگیزه به حق او بها ندهد، در دانشگاه پا نخواهد گرفت.
ب- عمق معرفتی داشته باشد: سروش اگر خود را به مدد پوپر و از آنجا به کانت وصل نکرده بود، هیچ وقت نمیتوانست در دانشگاه دوام بیاورد.
ج- در تقابل با انقلاب اسلامی قرار نداشته باشد: تقابل با انقلاب را دانشگاه در سالهای، دوم خرداد چشیده و به شکست هم رسیده و این راه دیگر به راحتی در دانشگاهها احیا نخواهد شد.
هر چند تا مدرنیته وجود دارد، باید منتظر جریانهایی در تقابل با انقلاب در دانشگاه بود.
د- تکرار حرف نظام و همانگویی نباشد.
...
4- اما سؤال این است که آیا میشود که نه تنها در تقابل با انقلاب اسلامی نبود و بلکه مدعی ادامه راه آن هم باشیم و در عین حال تکرار حرف نظام هم نبود؟!
معتقدم تنها تفکری که میتوان این خصوصیات را با هم جمع کند، جریان «نقد غرب» است.
البته «نقد غرب»، نام غلط اندازی است.
چه این که این توهم را ایجاد میکند، قرار است که فقط با غرب در بیافتیم.
آن هم در سطحیترین لایه آن که همان مبارزه سیاسی است.
اما ما که قرار نیست در نامها متوقف باشیم.
ما میخواهیم از الفاظ عبور کنیم.
وقتی میگوییم نقد غرب، یعنی نقد تفکر و تمدن غرب.
و از همه مهمتر غربزدهها.
چون به زعم ما غربزدگی از غرب خطرناکتر است.
و چنان که شهید بزرگوار ما سید مرتضای آوینی میفرمود:« آخرین مقاتله ما به مثابه سپاه عدالت، نه با آمریکا که با اسلام آمریکایی است»
یعنی خود ما را هم شامل میشود.
و چه بسا اولویت داشته باشیم.
پس خودمان را هم باید نقد میکنیم.
و این نقادی به وضعیت موجود و خصوصاً حاکم بر جمهوری اسلامی، به دانشگاه این اطمینان را می دهد که با یک جریان محافظهکار که تنها میخواهد حرفبلندگوهای نظام را تکرار کند، مواجه نیست.
نقد در عین التزام تمام به تفکر دینی و ایمان به مبانی اصیل انقلاب اسلامی.
و واضح است که شور انقلابی تنها، دوام ندارد.
هر تفکری برای دوام، در کنار «حضور» و «شور» نیازمند عمق و پختگی دارد.
نقد غربی که ما از آن دم میزنیم، در بعد حکمی، فردید و علامه طباطبایی و اسفار صدرا و ولایت فقیه امام و وجود زمان هایدگر را پشت سر خود دارد.
البته منظور این نیست که این کتابها را در دانشگاه به بچهها بدهیم.
بلکه باید تفکر خود را به مدد این بّزرگان تأمین میکنیم.
و ترکیب این متفکران، آن قدر غنای فکری به وجود میآورند که من در طول این چند سال ندیدهایم کسی بتواند در حیطه علمی واقعاً حرفی برای رد آنها داشته باشند.
فحش البته خیلیها میدهند.
« اینها خودشان غربزده اند!»
«هایدگر، اصلاً مسلمان نیست.»
«اصلاً چطور میتوان ملاصدرا را با فردید جمع کرد؟!»
و قس علی هذا.
ولی با این حرفها تنها میتوان مجلس گرم کرد.
وقتی پای سؤالات جدی به میان باشد، آخر باید بایستند و دفاع کنند.
و به همین دلیل مخالفان ما همواره از میدان بحث به حاشیه ناسزاگویی پناه میبرند.
اما تفکری که فقط جانب افراط و یا تفریط را نقد و نفی کند هم دوام نمیآورد.
«تجدد و تحجر دو پرتگاه جهنمی هستند و صراط مستقیم از میانه این دو میگذرد».
و متأسفانه غفلتی که ما در چند سال گذشته کردیم، اعتنای زیاد به نقد تجدد و غفلت از خطر تحجر بود.
هرچند اکنون تجدد خود نیز یکی از مصادیق تحجر است.
اما چون می خواستیم که با حزب الله درگیر نشویم، از کنار افکار تحجر آمیز میگذشتیم.
ولی وقتی تحجر و تجدد همه در اقبال به غرب، متحدند و تنها اختلاف در عوارض است، چگونه میتوان تنها به نقد افکار مدرنیست ها اکتفا کرد؟
خصوصاً که اکنون کار و زمام در دست مدرنیستهای دوم خردادی نیست، بلکه در دست مدرنیستهای مسلمان است.
مدرنیستهایی که اگر آمریکا چادر بپوشد، با او هیچ مشکلی ندارند!
با توجه به آن چه گذشت، اجمالاً ادامه راه خود را نیز در دانشگاه، برای خودم و سایر دوستان تا حدی ترسیم میشود.
بعدالتحریر:
1- ترحیم گوگل را فراموش نکنیم.
فعلاً این تنها کاری است که میتوانیم بکنیم.
2- در حالیکه در تمام کشورهای جهان اسلام، مدام راه پیمایی است.
صدا و سیما چهار موتوره مشغول پرداختن به سال جدید تحصیلی مدارس است.
پشت سر هم کارشناس میآورد و در مورد مدرسه حرف میزند.
و اهنگ باز آمد بوی ماه مدرسه را برایمان پخش میکند.
چه میشود گفت؟!
3- قرار بود سلام من را به دکتر کرمانی گلزار برسانید.
رساندید یا نه؟!
نامردید اگر نرسانده باشید!!
- ۹۱/۰۷/۰۲
من مشغول بودن ذهن بچه ها به مسائل سطحی رو جزو همون مقتضی میدانم . یعنی تا زمانی که بچه ها رفاه زده باشند یا این که واقعا در مضیقه ، نمی توان به آن ها گفت : فکر کنید .
تمام متفکرین از اسلامی و غیر اسلامی اش ، را که نگاه کنید یا پولدار و نجیب زاده بودند یا این که بر اثر قناعت ، ذهنشان مشغولیت اقتصادی نداشته ! متفکرین اسلامی که در اوج فقر هم به سر می بردند مشغولیت اقتصادی نداشتند چون این مسائل برایشان حل شده بود . امروز این مسئله برای جوان حل نشده ! من قصدنم این است که این مسئله حل شود شاید با کتاب جایگاه رزق شاید با بحث رو در رو شاید هم .....
منظورم این نیست که تفکر از شکم سیری می اید ولی کسی که فکر میکند به هر دلیلی ( قناعت یا متمول بودن ) ذهنش از مسائل به قول شما شکنمی آزاد است .
منظورم از بچه های دانشگاه هم همین بود که باید کاری کنیم که این ها برایشان مسئله نباشد تا بتوانند فکر کنند نه این که کرور کرور پول و وام به آنها بدهیم تا راضی شوند چون ذهن رفاه زده هیچ وقت راضی نمی شود .
تمام سعی من این است که این نکته را متذکر شما بشوم . گرچه قانع کردن شما محال ذاتی است !
در ضمن من در عین تذکر به بقیه کار خودم را انجام خواهم داد پس اینقدر بر عیب جو بودن من تاکید نکنید چون اگر وظیفه خودم نبینم کامنت نخواهم گذاشت