تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

 

رسیدن به دموکراسی کاری صعب و چه بسا غیرممکن باشد.

چرا که دموکراسی در ذات خود دچار تناقض است.

فی المثل در ایران ادعا می‌شود که مردم‌سالاری با انتخابات محقق شده.

و وظیفه مردم در انتخابات‌ها، انتخاب اصلح است.

اما مشکل این است که یک نهاد نظارتی به نام شورای نگهبان، ابتدا صلاحیت افراد را احراز می‌کند و مردم، تنها به افراد احراز صلاحیت شده می‌ توانند رأی بدهند.

غافل از این که اگر مردم می توانند میان  افراد احراز  صلاحیت  شده، اصلح را تشخیص  بدهند، به  طریق اولی خود نیز می‌توانند که صلاحیت ابتدایی افراد را تشخیص  دهند!!

چرا که انتخاب اصلح از میان صالحان- انتخاب پاک‌تر از میان پاکان-به مراتب از شناختن صالح از ناصالح -و پاک از ناپاک و سفید از سیاه- آسان‌تر است.

البته این پاردوکس، تنها محدود به جمهوری اسلامی نیست.

در آمریکا، فرانسه، ایتالیا و سایر کشورهای جهان نیز شوراها و نهادهای نظارتی‌‌ای بر فرآیند احراز  صلاحیت افراد در انتخابات‌ها نظارت می‌کنند.

اصولاً‌  همه دولت‌های مدرن، خواست و اراده به قدرت و حفظ آن را دارند، و این اراده به قدرت، اقتضا دارد که اجازه داده نشود که  کسی که رفتار و یا افکار نظام کنونی را نپذیرفته و چندان به آن ملتزم نیست،  به عرصه رقابت و قدرت خویش راه دهند.

اراده به قدرت مضمر در دولت های کنونی عالم -و از جمله جمهوری اسلامی- مانع از تحقق   دموکراسی است.

اما این اراده به  قدرت، در عین حال و به نوعی، خود نیز همزاد دموکراسی است.

اراده به قدرت و نیز دموکراسی، هر دو ناشی از این مطلب است که بشر خود را محور عالم و بنیاد امور تلقی کرده.

و بشر خودبنیاد، به دلیل این خودبنیادی می‌خواهد همه را تحت قدرت خویش بگیرد-  اراده  به قدرت- و نیز  همه اجزاء سیاست را خود تعیین کند- دموکراسی-.

در حقیقت طرح مدرنیته در اصالت دادن به بشر، در متن خود دچار تناقض است به نحوی که یک جزئش، جزء دیگر را نفی و بی‌خاصیت و اثر می‌کند.

به همین دلیل معتقدم که دموکراسی ناب و حقیقی، امکان تحقق ندارد و محال عقلی است.

و نه در جمهوری اسلامی و نه در هیچ نقطه دیگر از عالم محقق نشده و نمی‌ شود و نخواهد شد.

آن چه که امروز در کشورهای مغرب زمین نیز از دموکراسی، نام برده می‌ شود، تنها لعاب دموکراسی است و در باطن همان اراده به قدرت است.

و اگر می‌بینیم که آمریکا برای ایجاد دموکراسی در افعانستان و عراق و لیبی، با کروز و اف 18 همه جا را به خاک و خون می کشد، نباید تعجب کرد.

چون دموکراسی همزاد خشونت و اراده به قدرت است، و این همزادها از هم جدا نمی‌شوند.

معتقدم پارادوکسی که امروز در جمهوری اسلامی میان مردم‌‌‌سالاری دینی و وجود شورای نگهبان  می‌ بینیم، اولاً‌ و بالذات ناشی از تفکر مدرنیته است.

در این پارادوکس، جمهوری اسلامی با دولت‌‌های اروپایی و آمریکا تشابه دارد.

اما از یک جهت این پاداوکس در جمهوری اسلامی شدیدتر است.

زیرا دست کم در غرب سیاسی، غرض از انتخابات، تشخیص اصلح انگاشته نمی‌شود.

در نگاه مدرنیست‌ها که  کشف حقیقت ممتنع انگاشته می‌ شود، انتخاب اصلح نه ممکن است و نه  لزومی دارد.

در این نگاه دموکراسی نیز صرفاً برای تحقق خواست اکثریت و بشرهاست و نه تعیین اصلح و بنابراین خود انتخابات هدف است و نه شناخت اصلح.

خطای جمهوری اسلامی، این است که مفاهیم مدرن- مانند دموکراسی- را با مفاهیم دینی- اصلح و صالح- ممزوج کرده و ترکیب ناهمگونی ایجاد کرده است نه دموکراتیک است و نه اسلامی.

به همین دلیل نه دموکراسی‌خواهان از آن راضی می‌ شوند و نه حتی دین‌ داران!!


  • ۹۲/۰۳/۱۰
  • صادق دهقانی

مدرنیته

نظرات  (۹)

سلام
کاندیداها و جریانات سیاسی باید اختلافات و دعوای اصولگرا و اصلاح طلب رو کنار بگذارند. همه با هم پیش بسوی مدرنیته!
پاسخ:
دهقانی:

سلام  

دقیقاً!!

ولی کاش می‌ شد به این راحتی به مدرنیته رسید!
  • سعید سعادت
  • سلام
    ۱. به نظرم مشکلی که طیف دوستان دارند، این است که یک کاری را خوب شروع می کنند ولی در امتداد و استقامتش می‌مانند و به نتیجه هیچ وقت نمی‌رسند. از عدالتخواه بودن تا طاهرزاده‌زدگی تا حزب‌اللهی بودن تا ... هزار شکل دیگر.
    جلیلی هیچ چیز بدیعی نیست، چون بداعت ما مال ۱۴۰۰ سال پیش است.
    عدالت طلبی و استکبارستیزی مال این جوجه حزب اللهیهای ننر نبوده که یک روز علم باشد و یک روز علم نباشد.
    جلیلی چون بدعت جدیدی نیست کاندید خوبیست. ایجاب ما برای جلیلی، بالا ماندن پرچم تفکر اسلامیست که ربطی به جلیلی ندارد، اشتباه نمی‌کنیم که فردزده نیستیم.
    روحیه دولت مهمتر از شخص رئیس دولت است. مردم هم گوسفند نیستند که باید چوپانشان "آدم" باشد. در یک طرح کلی که اقتضاعاتی غیر از ریاست جمهوری دارد؛ جلیلی مهره مناسب‌تری برای نورافشانی طرح انقلاب اسلامی است.
    تفصیلش بماند.
    ۲. بیچاره مدرنیته! اگر نبود چه می‌کردیم؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    1- شما دو بحث را خلط کردید.

    البته حقیقت بما هی حقیقت بدیع نیست.

    اما جلواتش در طول تاریخ هر روز سیمای بدیعی از خود نشان می‌دهد.

    کل یوم هو فی شأن.

    و له الأسماء الحسنی.

    اسماء و نه اسم.

    مشکل جلیلی این نیست که حقیقت بدیعی را با خود ندارد. 

    مشکل او این است که جلوه بدیعی را نمایش نمی‌دهد.

    رکود و تکرار تحت هر عنوانی باشد، حتی اگر نامش استقامت باشد، منجر به مرگ خواهدشد.

    اصل، حرکت است.

    و البته بهترین مصداق حرکت، حرکت انفسی است.

    کفر متحرک به اسلام می‌ رسد و اسلام راکد به کفر.


    2-  بیچاره  ما.

    که نه مدرنیته داریم و نه دین.

    و تازه در جهل مرکب و توهم هم هستیم که هم اسلام و مدرنیته را با هم جمع کرده‌  ایم.


    سلام
    1- این اشتباه است که:
    چرا که انتخاب اصلح از میان صالحان- انتخاب پاک‌تر از میان پاکان-به مراتب از شناختن صالح از ناصالح -و پاک از ناپاک و سفید از سیاه- آسان‌تر است.
    چون به نظر من عکس آن صادق است.
    2- برای این جمله خود دلیل بیاورید که اگر نتوانید اثبات کنید روزی باید پاسخگو باشید.
    این  جریان  پایداری  از  نظر من  مجموعه ای  از حزب  الله‌‌ی  هستند که  نه  به دنبال  حقیقت، که به  دنبال  قدرت  هستند.
    یاعلی

    پاسخ:
    سلام

    1- همین لسان تهدید، چه  بسا خود به نحوی ناشی از اراده به قدرت باشد.

    چرا که کسی که برایش  حقیقت  مهم  است -و نه خودش- به  دنبال گفت و گو و و اقناع و نشان دادن حقیقت و هدایت طرف مقابل است.

    و  نه این که با تهدید-چه دنیوی و چه اخروی- فضای گفت و گو  را بر او  تنگ کند تا  مطلب  طرح  نشود.

    2- از نظر من اراده به قدرت امری مذموم نیست.

    اساساً ذم و مدح و حسن و قبح، در ساحت اخلاق معنا می‌ دهد.

    و در ساحت تفکر نمی‌‌‌  توان تفکری را بد یا خوب متصف کرد.

    در ساحت تفکر، سخن از نقد است.

    جریان پایداری، مبتنی بر یک معرفت شناسی است.

    در این معرفت شناسی، ادعا می‌ شود که ما امکان کشف حقیقت را نداریم و تنها یک شخص- و یا اشخاص- حقیقت را می‌فهمند.- مثلاً آیت الله مصباح و یا آیت الله خوشبخت و یا حتی رهبری-

    این معرفت شناسی، یک نحوه نیست انگاری در لباس دین است.

    خصوصیت دیگر جریان پایداری، این است که اجازه طرح هیچ یافت جدیدی از دین را به  کسی دیگر نمی‌دهد و همه را با چوب انحراف می راند.

    (برخورد آیت الله مصباح با شریعتی و نیز در مصداق اخیر مشایی، که  البته خود منتقد  جدی اندیشه های هردو -شریعتی و مشایی- هستم، اما نقد غیر از تکفیر وانحرافی خواندن است)

    و معیار حقانیت را هم صرفاً و صرفاً برداشت خود از دین می‌ داند و نه این که اجازه بدهد، با طرح و گسترش فضای آزاداندیشی در جامعه، خود دین انوارش را ظاهر کند.

    البته مشکل این است که هیچ یک از سران و اکثر بدنه این جریان، این موارد را تعمداً مرتکب نمی‌ شوند.

    بلکه اساساً نوع نگاه ایشان به دین و حقیقت به نحوی است که به جای این که اجازه دهند با بحث و مباحثه و گفت و گو  شعور جامعه رشد کند، می خواهند به اتصال به  بزرگان- و در حقیقت آویزان شدن به آنها- برای خود حقانیت بتراشند و مشروعیت بسازند.

    اثبات ادعاهای بنده در این زمینه کار سختی نیست.

    رجا سند بدون انکار تفکر حاکم بر جریان پایداری و اکثر بدنه حزب الله است.

    3- اما در باب تشخیص صالح از ناصالح و اصلح از صالح.

    البته شما صرفاً نظر خود را بیان کردید و عقیده بنده را اشتباه خواندید و دلیلی هم ذکر نکردید.

    من برای نظر شما احترام قائل هستم.

    اما به صرف ادعا که مطلبی اثبات نمی شود.

    انتخاب اصلح فرع بر این است که آیا ما صلاحیت را می‌ توانیم در وجود افراد تشخیص بدهیم یا نه؟

    وگرنه اگر نتوانیم صلاحیت را تشخیص دهیم، شدت صلاحیت افراد را با چه محکی می  سنجیم؟

    اگر ما نور شدید را وقتی می‌ توانیم از نور کمرنگ تشخیص بدهیم، که بتوانیم اصل و حقیقت نور را شناخته و آن را از ظلمت تمایز داده باشیم.

    وگرنه کسی که نور را از تاریکی تمایز نمیدهد، وقتی با دو شی مواجه می‌ شود چطور  حکم می‌کند که یکی از دیگری نورانی تر است؟!

    4- معتقد نیستم که با بحث فلسفی- که نور مثالی اخذ شده از سخنان حکمای حکمت متعالیه و فلسفه صدراست-  بتوان نقایص و تناقضهای موجود در جمهوری اسلامی را نشان بدهم.
     
    چرا که حب الشیء یعما و یصم.

    حب جمهوری اسلامی، مانع از دیدن بسیاری از مطالب شده.

    و همین حب است که اجازه نمی دهد، حزب الله فکر کند.

    کما این که بغض نسبت به جمهوری اسلامی و حب و  شیفتگی به مدرنیته هم اجازه نمی‌دهد که جریان روشنفکری بتواند با نگاه درست به جمهوری اسلامی و دنیای مدرنیته نگاه کند.

    در این وضعیت هر چیزی که متعلق حب ما را به نقد بگیرد برای ما آزاردهنده است.

    چنان که دوم خردادی ها به دلیل شیفتگی نسبت به مدرنیته و بغض و  کینه از جمهوری اسلامی، آیت الله مصباح را تمساح و احمدی نژاد را خر -کاریکاتور روزنامه شرق- نامیدند.

    تا حب و بغض ها را کنار ننهیم-کنار نهادنش البته کاری سخت و شاید حتی غیرممکن باشد، لااقل در داوری هامان دخالتش ندهیم- به شناخت درست از جهان نائل نمی‌ شویم.
    سلام.
    به نظر من از بین کاندیداهایی که برای ریاست جمهوری احراز صلاحیت شده اند، کسی که بیشترین دغدغه را نسبت به اصل انقلاب دارد، دکتر جلیلی است چرا که بارها در سخنرانیهایش به این موضوع اشاره کرده است. روحیه ای که جلیلی دارد، به روحیه ی بسیجی های دهه ی شصت می خورد و می تواند گفتمانی ایجاد کند که در آن بیشتر به ابعاد اصلی انقلاب نظر شود.
    اما در باب کاندیداهای دیگر، اکثرا نظریه ی ژاپن اسلامی را می خواهند محقق کنید و اقتصاد و رفاه دغدغه ی اصلی شان است.
    مسلم اگر کسی رئیس جمهور شود که دغدغه ی انقلاب داشته باشد( حال ممکن است انقلاب را هم به معنای اخص نشناخته باشد) گفتمان نقد مدرنیته و تکنیک، می تواند فرصت بهتری برای اشاعه و گفتمان سازی حرف هایش پیدا کند.

    ما هم به دنبال این هستیم که فرد اصلح را بشناسیم. تا کنون نیز از بین مابقی جلیلی اصلح به نظر می رسد.
    اگر نکاتی را در این خصوص می دانید، راهنمایی کنید.

    یا علی مدد
    پاسخ:
    سلام بر فرشاد

    1- هیچ طرح سیاسی، از آن جهت که سیاسی است نمی‌ تواند منجر به تغییر افکار مردم و تاریخ و زمانه شود.

    به همین دلیل من اساساً انقلاب اسلامی را هم، در نقد مدرنیته توانا نمی‌دانم.

    مدرنیته با سیاست تأسیس نشده و با انتخابات تکوین پیدا نکرده که بتوان با سیاست از آن عبور کرد و با انقلاب و کنار نهادن شاه و انتخاب ایکس و وای و زد به زمامداری، از آن گذر کرد.

    این حرف‌‌هایی که شما نوشتید را اگر بخاطر رعایت ادب مضحک نخوانم، دست کم می توانم بی مایه و سطحی نام نهم.

    بهتر است برای این که فکر کنیم چگونه می‌توان از مدرنیته و بلای آخرالزمان نجات پیدا کنیم، به جای عجب و تکبر و به خود نازیدن و به انقلاب بالیدن، قدری دست کم تاریخ تمدن‌ ها اعم از یونان و ایران و مدرنیته و ... را بخوانیم و ببینیم که هیچ گاه تغییرات سیاسی، پایه و اساس هیچ تمدنی را تضعیف نکرده.

    که اگر جز این بود بایستی با حمله مغول، ما نیز ریشه کن می‌ شدیم و دیدیم که نشدیم.

    2- اکنون بخواهیم و یا نخواهیم، تنها راه پیش روی ما توسعه است.

    البته بین علما اختلاف افتاده که آیا برای رسیدن به توسعه باید سازش کرد یا مقاومت رمز پیشرفت است.

    اما همه در اصل ترقی و توسعه با هم متفق القول اند.

    حتی جلیلی!!

    پس بیخود خودمان را فریب ندهیم و با حقیقت بازی نکنیم.

    اگر بنا به توسعه باشد- که من دست کم راهی جز این نمی‌شناسم، شما اگر می‌ شناسید به ما معرفی کنید-، نیازمند به عقل توسعه هستیم.
     
    عقل توسعه عقلی است که در برخورد با توسعه، از ظاهر گذر می‌کند و باطن را می‌نگرد.

    این عقل در ما و مردمان جهان توسعه نیافته بسیار نحیف است.(البته اگر وجود داشته باشد.)

    اما فراموش نکنیم که ما نمی‌توانیم عقل را برای خودمان بسازیم.

    ما باید تواضع پیشه کنیم و ادعا و بلندپروازی،  را کنار بگذاریم.

    به اعتقاد من، اکنون که همه ما کم و بیش از عقل توسعه بی‌ بهره‌ ایم، انسان‌هایی که خود را عین اختیار می‌ دانند و بر هر کاری توانا، بیش تر ما را از توسعه عقب می‌ اندازند.

     محسن رضایی، از میان این هشت نفری که من دیدم ظاهراً متواضعانه تر به  توسعه و توانایی‌های ما نگاه می‌ کند.

    و کمتر به خود می‌نازد.

    لااقل به برنامه‌ریزی رو آورده و نه توانایی‌های شخصی اش.

    اگرچه از این نکته غافل است که اساساً در کشور ما بسیاری اوقات امکان تحقیق برنامه‌ها فراهم نمی‌شود، اما همین قدر که خطابه خوانی و کلی گویی را کنار نهاده و رو به عقل ریاضی- دکارتی برنامه ریزی آورده مایه غنیمت است.

    البته عارف نیز تا حدی این خصوصیت را دارند.

    اما عارف را سرشار از کینه به جریان مقابل- و حتی رهبری- دیدم.

    او اگر هم موفق شود- که بعید است- آن قدر فضا را سیاست زده میکند که  امکان تحقق برنامه‌های خودش هم برای خودش فراهم نمی‌شود.

    نه این که معیار در رأی دادن ارادت به رهبری باشد، اما وقتی کسی در زبان نام رهبر مملکت را به سختی جاری می‌کند، مشخص است که اگر به قدرت برسد به جای توسعه به یقه دادن با جناح راست و چه بسا رهبری رو خواهد آورد.

    رضایی دست کم فهمیده که زمان ایدئولوژی و نزاع‌های ایدئولوژیک به پایان رسیده و هم در آرایش سیاسی خود را به هیچ جریانی متعهد نکرده، و هم به گفته خود در صورت پیروزی در  بند دولت ایدئولوژیک نیست.

    من اگرچه خود به ایشان رأی می‌ دهم، اما تمایلی ندارم که این وبلاگ را به محلی برای دفاع از اشخاص و یا نفی آنها مبدل کنم.

    این چند خط را هم برای این که درخواستت را مهمل ننهاده باشم، نوشتم.

    خصوصاً که بحث از اشخاص آنها مانند مباحث فکری نیست که بتوان با قسم جلاله و قطع عقلی بتوان در مورد آنها به قضاوت نشست و  انها را  صد درصد نفی و یا تأیید کرد(اشخاص معمولاً نه سفید و سیاه که خاکستری هستند و جز معدودی از افراد، بقیه مجموعه ای از نقاط ضعف و قوت هستند و نمی‌توان خود را در حمایت از انها به آب و آتش زد.)

    بگذریم که امروز که بشر حتی در مباحث فکری هم به قطع و یقین نمی‌رسد و نیست‌انگار و نسبی گرا شده.

    البته این که در این وضع برخی افراد، برخی اشخاص را عین حق می‌ انگارند، نه از این بابت است که آنها را به  تمامه شناخته اند.

    ما نیازمندیم که برای خود هویتی داشته باشیم، به همین دلیل گاه اشخاص را تا سرحد عصمت بالا می‌ بریم و خود را به آنها گره می‌زنیم تا این گونه خیال خود ما هم راحت شود که چون به یک فرد بزرگ بسته شده‌ ایم، نیازی به نگرانی نیست.


    در مورد شورای نگهبان مغالطه کرده ای اولا شورای نگهبان میاید بر اساس یکسری مطالبی که عموما مردم اطلاع ندارند پارمترهای اصلی را لحاظ میکند مثل سوابق اخلاقی یا سیاسی غیره مثلا در همین ریاست جمهوری 100 نفر کاندید میشوند مردم از خیلی مسائل اینها اطلاع ندارند شورای نگهبان با کمک دستگاه های اطلاعاتی میاید اینها را لحاظ میکند بعد ان افرادی که تایید میشوند مردم در خصوص برنامه های اقتصادی و غیره نظر خودشان را
    می دهند البته نه اینکه همه افرادی که رد شده اند مشکل اخلاقی یا سیاسی داشته اند مثلا همین رجل سیاسی بودن یا نه ؟
    البته بنده نمیدانم اقای سعیدی کیا یا زاکانی برای چه رد صلاحیت شدند ولی اصل شورای نگهبان چیز خوبی است و این حرف بیخودی است که مردم میتوانند یا فلان نه مردم نمیتوانند خیلی از مسائل را دسترسی پیدا کنند
    پاسخ:
    دهقانی:

    سوابق  افراد  در  حوزه سیاسی را  که  مردم کم و بیش می‌توانند مطلع شوند.

    در حوزه مسائل اخلاقی نیز  گاهی  اوقات این مسائل از سنخ جاسوسی، فتنه انگیزی، زنا، شرب خمر، فساد اقتصادی و ... است.

    این مفاسد اگر رخ داده باشند، راهش این است که مطابق دستور شریعت اسلام فرد در ملأ عام حد زده شود، تبعید شود، زندان برود و یا حتی اعدام بشود.

    نه این که آن فرد با وجود این مفاسد، راحت در جامعه و  سیاست و آزادانه فعالیت کند.

    اگر هم در گذشته چنین خطایی کرده و با او برخورد متناسب شده، مردم از آن بی اطلاع نمانده  اند.

    (البته این در فرضی است که قوه قضاییه با به اصطلاح فتنه گران و یا مفسدان اقتصادی جرأت برخورد داشته  و نیز وزارت اطلاعات توان پیش بینی و مهار فتنه را  داشته)

    پس در هر صورت مشکل بی اطلاعی وجود نخواهد داشت.

    در  ضمن این که فلان کاندیدا مثلاً به دلیل عدم توان جسمی رد شده-اگر حقیقتاً دلیل اصلی رد صلاحیت او این بوده- را مردم هم می توانند تشخیص بدهند.

    اما اگر عدم توانایی جسمی، ظاهر امر است، و  باطناً رد صلاحیت او دلیل دیگری داشته، چطور این آقا ریاست یک مرکز مشورتی نظام را به عهده دارد و چرا با او به  دلیل اعمال و تخلفات احتمالی اش برخورد نمی‌شود؟!

    مغالطه در سخنان من نیست برادر جان.

    مغالطه در قول و فعل جمهوری  اسلامی است.

    مغالطه آن جاست که وزیر اطلاعات می‌ گویند که یک نفر که نود درصد مسائل فتنه ناشی از  عملکرد او بوده، حق ندارد کاندیدا شود، اما مشخص نیست چرا با این فرد برخورد نمی‌شود؟!

    و نیز مشخص نیست که چرا و چطور این فرد توانسته به  راحتی فتنه انگیزی کند و وزارت اطلاعات چرا آن روز پیشگیری نکرده که امروز نوشداروی بعد از مرگ سهراب را تدارک دیده؟!

    مغالطه این نحوه توهین به ش عور مردم و نبود صداقت با مردم است که دلیل حذف هاشمی را سن زیاد او می‌گویند!

    تو گویی که انگار مردم یابو هستند و نمی‌فهمند که ماجرا از چه قرار بوده!

     البته حق دارند.

    چون اگر بگویند به دلیل عملکرد هاشمی در فتنه او را حذف کرده‌ ایم، این شبهه پیش می‌آید که پس چطور این انسان فتنه گر هنوز در مجمع مشغول فعالیت است و چرا با او مبتنی بر عدالت برخورد نشده؟!

    مغالطه در نبود صداقت و عدالت و انصاف در قول و فعل جمهوری اسلامی است.

    مغالطه در این است که ما حاضریم برای حفظ قدرت و به اسم مصلحت همه چیز را فدا کنیم حتی عدالت و صداقت را.

    البته به اعتقاد من تعارض و تناقض، امری است که ذاتی تمام نظام‌های ائدوئولوژیک است.

    و  جمهوری اسلامی هم چون یک نظام ایدئولوژیک و مدرن است، از این جهت بأسی به او نیست.

    اما اگر  قرار باشد، که  جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، به جای اسلام جا زده شود و موجود، وجود انگاشته شود، این جاست که باید با نقد و نقادی این مسأله را روشن و اذهان را تنویر کرد و مانع از حجاب شدن موجودات برای وجود شد.
    سلام
    بله ببخشید شاید حق با شما باشد.
    موفق باشید 
    یاعلی
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام و رحمت خدا

    وفقکم الله
    سلام
    راجع به ایدئولوژی و اندیشه و ارتباط ایندو در وبلاگتون مطالبی دیدم. همینطور اینکه اسلام و لیبرالیزم ایدئولوژی و اندیشه هستند یا هر دو وجه رو دارند.
    میخواستم راجع به این دو کلمه راهنمایی کنید تا متوجه بشم چه میفرمایید. من فکر میکنم امثال ایسم های معروف این زمانی مثل لیبرالیسم و اومانیسم و سکولاریسم و ... کارکرد دینی دارند. همینطور این که دین اندیشه است. اینکه یک گروه سیاسی یا مذهبی ایدئولوژی دارند اما تفکر نه یعنی چه؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام  برادر

    در  قسمت نظرات  مطلب "زنده باد  انتخابات!!» قدری در این باب با دوستان گفت و گو کردیم.

    http://nistengari.blog.ir/post/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA

    شاید  دیدن این نظرات نافع  باشد.

    رجوع به مباحث  دکتر داوری اردکانی و  دکتر عبدالکریمی، نیز می‌ تواند به  شماکمک کند.

    هر چند که  متأسفانه  مباحث اساتید،  منسجم و  شسته و  رفته نیست.
  • سعید سعادت
  • سلام و رحمت خدا بر شما
    ۱. گفته بودم:‌ "غرب‌زدگی‌ خودشان را با غرب حل کنند" و این به معنای نبودن غرب و غرب‌زدگی نیست. راه حل را اشتباه رفتند. از کجایش برآمد که غرب کلا وجود نداد؟
    ۲. "مشکل این است که در کشور ما همه به دنبال توسعه هستند." اگر توسعه را با مفهوم شما بپذیریم، باید جای همه را با خیلی‌ها عوض کنیم.
    پاسخ:
    دهقانی:

    و علیک السلام و رحمه الله

    1- شما فرمودید که مدرنیته ساخته ذهن انسان های غرب زده است.

    2- بفرمایید چه کسانی به دنبال توسعه نیستند و اگر نیستند چه بدیلی برای توسعه دارند؟
  • سید محمد صالحی
  • سلام برادر دهقانی
    جوابت هم مثل متنی که نوشته ای متناقض یا گنگ است.
    شما چطور اراده معطوف به قدرت را تفکر و قدرت طلبی را یک عامل روانشناختی نامیده یا تعریف کرده اید؟ لغت " اراده معطوف به قدرت" فقط و فقط یک توصیف یا یک اشاره گر به همان قدرت طلبی است و نه بیشتر. شوپنهاور در اثر معروف خود گفت جهان چیزی جز تصور و اراده نیست. اراده تنها راهنمای بشر است که همه منافع او از آن بر می خیزد. و نیچه آن را کامل کرد و گفت ماحصل همه ی اراده های انسان معطوف به قدرت است. این دو اندیشمند فقط هستی را انگونه که دیده بودند توصیف کردند. همین. فارغ از درست و غلط بودن این اندیشه، تنها توصیفی از اراده ی نهفته در پس همه چیز را این دو نشان دادند. اینکه حالا شما این دو لغت را از هم جدا کرده و صغری و کبری می چینید را متوجه نمی شوم.
    دوم اینکه اگر بازی کثیف و غلط و اخ است، به چه مجوزی در آن شرکت می کنید؟ و تازه ترغیب به نوع خاصی رای (مثلا رای به رضایی) هم می دهید؟
    سوم اینکه قیاس میان تکنولوژی و دموکراسی قیاسی مع الفارغ است.
    چهارم اینکه من نمی فهمم این برادر ناشناس چی می گه؟! شما ترجمه کنید ما هم بفهمیم. لری بگید ها.
    پاسخ:
    دهقانی:

    اولاً مناراده به قدرت را در همان معنای نیچه ای مراد کردم.

    نیچه نمی گفت  اراده به قدرت یک  امر اخلاقی است.

    نیچه می گفت امروزبشر  هویت خود را  در اراده  به قدرت  بازیافته.

    او صورت انسان  را در عهد امروز در استیلا  و  قهر و قدرت میدانست.

    من  هم  گفتم که جریان  پایداری  جریانی است که تفکرش  اراده معطوف به قدرت است.

    البته  الان تقریباً همه جریانهای  سیاسی  این تفکر را دارند.

    اما مشکل جریان پایداری این است که  از  این  اراده به  قدرت غافل است و فکر می کند که به دنبال حقیقت است و در حقیقت در  جهل مرکب است.

    یک  وقت بشر معتقد است که حقیقتی در جهان غیر از وجود انسان، موجود است.

    در این حالت اگر بشر به دنبال قدرت باشد، تفکرش اراده به قدرت  نیست.

    بلکه قدرت  طلبی اش اخلاقی  است.

    یک وقت  بشر در وجود حقیقت تردید دارد و یا مانند  کانت معتقد  است  اگرچه  حقیقت  هست، اما کشفش محال است.

    در  این  صورت  اگر انسان، خود را معیار حقیقت قرار دهد و  بخواهد عالم  و ادم را متناسب با فاهمه خود تغییر  بدهد، این تفکر همان اراده به قدرت نیچه ای است.

    جریان  پایداری معتقدند که کشف حقیقت برای آنها ممکن نیست.

    از  سوی دیگر معقد است در نزاع های  فکری  با  حذف  سیاسی، می تواند مشکل را حل کند و به همین دلیل می خواهند با سیاست به جنگ لیبرالیزم و تکنوکراسی بروند.

    نه این که بخواهند با بحث علمی، اجازه بدهند حقیقت خود را منکشف کند.

    این خصوصیتها همه خصوصیتهای تفکر  اراده به فدرت است، که اولاً کشف حقیقت را نا ممکن  می داند  و ثانیاً معیار حقیقت را  خود میداند.

    ثانیاً حرف من  این  است که  اینکه  ما  در عمل و  امروز  باید چه نسبتی  با  دموکراسی  برقرار کنیم، لزوماً با همان  موضعی  که  در بحث  نظری اتخاذ می کنیم  یک سان  نیست.

    البته  نسخه  عملی   ما  باید  با بحث نظری  ما متناسب باشد.

    اما عمل عین نظر هم  نیست.

    عمل وعاء محدودیت است  و امکان.

    اگرچه عمل از نظر متباین محض نمی شود، اما عین ان هم نخواهد بود.

    دموکراسی، حاصل خودبنیادی  بشر است.

    اما  این  لزوماً به این  نسخه  عملی منجر  نمی شود که  ما راه  انفعال  پیش  بگیریم و  چشم بر انتخابات ببندیم.

    چون  حتی  اگر این  کار را بکنیم، انتخابات  و دموکراسی دست  از  سر   ما  بر   نمی دارد.

    تفصیل این بحث  فرع   بر اولاً شناخت و توافق  در  باب ماهیت مدرنیته  و  ثانیاً پاسخ به پرسش در  باب نسبت نظر و عمل  است.

    ثالثاً  مبتنی بر مبنای من تکنولوژی و دموکراسی، همه شئون متکثر از امر واحد  هستند.

    من مبتنی بر مبنای خودم مثال زدم.

    شما اگر مبنای مرا قبول نداشته باشید، طبیعتاً در مثال هم به توافق نمی رسیم.

    رابعاًً اشکالاتی که برادر ناشناس می کنند صرفاً ناظر به مطالبی که من در پست اخیر نوشته ام  نیست.

    بلکه ایشان با در نظر گرفتن مجموعه نوشته های من در  سالهای قبل، برخی اشکالات را مطرح کرده اند.

    سخنان ایشان برای بنده قابل درک است.

    ولی تبیینش مستلزم مقایسه نوشته های  پیشین حقیر  در سالهای قبل است.

    که نه در این جا مجالش هست و نه شاید به درد شما بخورد.