تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

امسال دانشگاه ها زودتر تعطیل می شوند!

پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ

امسال اکثر قریب به اتفاق دانشگاه های کشور، در حدود یک ماه زودتر تعطیل می شوند.

به گونه ای که برنامه زمان بندی امتحانات نیز به نحوی تنظیم شده که تا پیش از برگزاری انتخابات، همه امتحانات برگزار شود و پرونده ترم تحصیلی حاضر بسته شود.


در وضعیت کنونی ما با چند مسأله مواجهیم:

اولاً مدام ادعا می کنیم که می خواهیم در عرصه علمی، پیشرفت کنیم و اولویت اول ما پیشرفت علمی است.

ثانیاً وقتی در فضای خود دانشگاه ها می رویم، متوجه می شویم که تولید علم و این حرف ها شوخی است و دانشجو تنها به خاطر مدرک و شغل است که سختی دانشجویی را بر خودش تحمیل کرده و عملاً شوق علمی وجود ندارد.

اساتید بزرگوار هم که اکثراً به شغل شریف نوشتن رایگان آی اس آی به زبان انگلیسی و ارسال آن به ژورنال های خارجی مشغول هستند.

ثالثاً سیاست در کشور ما خیلی مهم است. و همه چیز باید به ساز او کوک شود.

اصولاً در کشورهای در حسرت توسعه، سیاست راهبر همه چیز است.

و به همین دلیل در زمان انتخابات برای این که مبادا باز هم فتنه شود، دانشگاه ها را یک ماه زودتر تعطیل می کنیم.

البته به نظر می رسد که در وضع کنونی، نباید هم چندان از تعصیلی دانشگاه ها ناراحت باشیم.

چون دانشگاه های ما همین طوری و در حالت دیفالت هم نیمه تعطیل هستند!

حالا این بار این تعطیلی صبغه رسمی پیدا کرده و از حالت غیر رسمی خارج شده.

مسأله آن جا مهم می شود که ادعای تلاش برای تولید علم وقتی به عمل می رسد، با اعمال کاملاً متناقض منجر می شود.

کشوری که واقعاً دأبش بر کار علمی و تولید علم است، باید علم را معیار برنامه ریزی و عمل قرار دهد و نه سیاست را.

این جا می توان به فهم یک نکته دیگر نائل شد.

و آن این است که این همه سخن از مدح و تقدیس علم که در کشور می شنویم، نه از این بابت است که ما حقیقتاً دنبال علم هستیم، بلکه از این جهت است که ما شیفته و در حسرت علم و تکنولوژی هستیم.

اما طلب حقیقی جان ما، نزاع های سیاسی و اراده به قدرت است.

به همین دلیل میان نظر و عمل ما دوگانگی رخ می دهد.

راستی جای این سؤال وجود دارد که چرا مدارس و دانش آموزان و طلاب و حوزه ها زودتر تعطیل شدند؟!

و عین همان استدلال فوق را در مورد مدارس و حوزه های علمیه هم می توان مطرح کرد.


امروز اراده به قدرت کم و بیش حوزه ها را هم از خود بیگانه کرده و کسی دیگر نمی تواند به راحتی و در یک فضای آرام، به طلب علم برخیزد.

البته ممکن است این گونه به ذهن برسد که تعطیلی زودهنگام فصل اخیر دانشگاه ها، مدارس و حوزه های علمیه نه از ترس وقوع فتنه، که برای گرم تر شدن تنور انتخابات و امکان فعالیت بیشتر نسل نوجوان و جوان بوده!

اما توجه کنیم که حتی اگر قضیه بدین صورت هم باشد، باز هم مسأله تغییری نمی کند.

چرا که باز هم یک امر سیاسی مانند انتخابات، موجب تغییر برنامه های علمی کشور شده است.

منتها در حالت اول، علت این تغییر ترس از فتنه - که یک امر سیاسی است- بوده و در حالت دوم شوق گرمتر کردن تنور انتخابات- که باز هم یک امر سیاسی است!!- موجب این اتفاق شده.

(و فراموش نکنیم که دانشجو و محصل و طلبه یعنی کل کشور. چون الان در هر خانواده ایرانی یک یا چند نفر دانشجو و محصل و یا طلبه هست. و تغییر برنامه آنها یعنی تغییر برنامه های خانواده های آنها)

راستی این سیاست کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!

و این انتخابات چیست که همه چیز کشور را از صدر تا ذیل تحت الشعاع قرار می دهد؟!

پاسخ: در کشورهای در حسرت توسعه، سیاست همه چیز است چون چیز دیگری نمی شناسند!!


بعدالتحریر:

1- برخی دوستان عزیز بنده، در این تصور هستند که مشایی حتماً پیروز انتخابات خواهد بود.

بد ندیدم این تذکر را به آنها بدهم که چندان نباید امیدوار باشند.

زیرا نباید فراموش کرد که حزب الله-که در دو انتخابات قبلی یکی از جریان های مهم حامی احمدی نژاد بوده- به خاطر مواضع علما و خصوصاً جناب مصباح، پشت احمدی نژاد و مشایی را خالی کرده است.

و از طرف دیگر مردم عادی و عوام هم به خاطر مسائل اقتصادی، به شدت از دولت کنونی ناراضی هستند و به نامزدی که ادامه وضع کنونی باشند، رأی نخواهند داد.

در این وضعیت شاید رأی مشایی حداکثر ده درصد دوره قبل احمدی نژاد باشد.

البته اگر کسی معتقد است که مشایی اصلح است باید به او رأی بدهد.

اما اصلح بودن، لزوماً به معنای مقبول بودن نیست.


2- با آمدن هاشمی آرایش انتخابات کاملاً تغییر کرده.

اکنون این ادعا گزافه نیست که بگوییم که شانس اول پیروزی در این انتخابات هاشمی است.

من به شخصه از پیروزی هاشمی خیلی خوشحال خواهم شد.

زیرا با پیروزی هاشمی خواب خیلی ها مشوش خواهد شد.

خواب همان کسانی که مدام بر خوب بودن وضع موجود اصرار می کنند و می گویند همه چی آرومه ما چقد خوشبختیم!!

3- راستی دقت کرده اید که در کشور ما هر کس رییس جمهور می شود، اصرار عجیبی دارد که باز هم رییس جمهور بماند.

هاشمی که هم 84 و هم اکنون این اصرار را نشان داده.

خاتمی هم که دور قبل اعلام نامزدی کرد و با آمدن موسوی کنار کشید و این دور هم اگر ترس از رد صلاحیت و نیز آمدن هاشمی نبود، چه بسا می آمد.

موسوی هم که 8 سال نخست وزیر بود- نخست وزیر در دهه شصت و قانون اساسی آن برهه اختیارات اجرایی ای در حد رییس جمهور داشت-

احمدی نژاد هم که اکنون مشایی را علم کرده است!

خداییش عجب کشوری داریما!

  • ۹۲/۰۲/۲۶
  • صادق دهقانی

نظرات  (۲۰)

و همه اینها را مقایسه کنید با آمدن کسی که تحت لوای یک حزب یا بهتر بگویم یک شخص ،به میدان آمده. شخصی که جبهه ای را تشکیل داده که مدعی است کار حزبی نمی کند اما اگر نیک بنگریم یکی از حزبی کار ترین گروه های موجود جامعه است. کسانی که تا دیروز دنبال آوردن جلیلی بودند و وقتی دیدند جلیلی حاضر نیست در زیر لوای جبهه آنها کاندید شود و خواهان آمدن مستقل است، اکنون لنکرانی را بهترین گزینه در زیر این چرخ کبود معرفی کرده اند. کاش هشیار شویم و با دیدن این تناقضات آشکار نیت پشت پرده این جبهه را از میان لایه های ضخیم حجت شرعی ادعایی آنها و تکلیف و انتخاب اصلح ادعایشان دریابیم.

وقتی جریان اصلاح طلب در حبس و حصر به سر می برد و وقتی حتی اجازه برپایی یک میتینگ انتخاباتی برای آنها داده نمی شود و گروه هایشان را منحل می کنند این جریان چگونه می تواند چهره جدیدی را پرورش داده و به مردم معرفی کند. تنها راه حل باقی مانده برای این جریان ارائه چهره هایی مشهور و با سابقه است که امکان رقابت با حریف تا دندان به زر و زور و تزویر مسلح خود را داشته باشد. و گرنه خاتمی و هاشمی حداقل در حرف مایل بودند که جوانتر ها به میدان بیایند.
پاسخ:
دهقانی:

آشنا جان حبس و حصر و این حرف ها مال چند سال اخیر است.

چرا سال 88 خاتمی نامزد شد؟!

قبلش هم حبس و حصر مانع از پرورش نیرو بود؟!

چرا هاشمی سال 84 و هنگامی که 71 سال سن داشت کاندیدا شد؟!

از 76 تا 84 فرصت نیروسازی برایش نبود؟!

این حرف ها شوخی است.

وقتی تفکری تمام داشته هایش را رو کند دیگر تربیت نیرو هم نمی تواند انجام بدهد.

وقتی بیشتر فکر کنم می بینم در مورد هاشمی احتمالا درست بگویی ولی خاتمی نه.  خاتمی سال 88 آمد و تا دید شخص دیگری که تقریبا هم فکر اوست هم آمده به نفعش انصراف داد.

تازه، آمدن در سال 88 ریسک بود و از آبرو گذشتن. زیرا احتمال رای آوری رییس جمهور برای دوره دوم معمولا بیش از بقیه است. امسال هم خاتمی با وجود درخواست های بسیاری که  داشت پا به عرصه رقابت نگذاشت و ترجیح داد از هاشمی حمایت کند. والله عالم

در کل این را قبول دارم که تفکر اصلاح طلبی خودش هم نمی داند دنبال چیست و واقعا بین اسلام و غرب گیر افتاده و از همه سردرگم تر است و نسخه ای برای اداره جامع کشور ندارد و صرفا گاهی انتقاد هایی را مطرح می کند که البته به نظر من خیلی وقت ها به جاست.

1- مطمئنا هنوز ما همان روحیه زمان قاجار را داریم که هی مستوفی الممالک ها و مشیرالدوله ها میرفتند و میامدند چندان وضع تغییر نکرده
2- حقیقتا باید به خدا پناه برد از اینکه دوباره هاشمی رئیس جمهور شود به نظر من خائنترین فرد به انقلاب در این 30 سال رفسنجانی بوده و چه درست گفته خاتمی که من نسبت به هاشمی در تفکرات لیبرالی حاج بخشی محسوب میشوم
پاسخ:
دهقانی:

خیانت وقتی معنی می دهد که طرف ظاهر و باطنش برخلاف هم باشد.

هاشمی به انقلاب خیانت نکرد.

ما گاگول تشریف داشتیم و متوجه افکارش نبودیم.

وگرنه بنده خدا همان اول که به قدرت رسید آمد پشت تریبون نماز جمعه و در خطبه مانور تجمل اجمال نظراتش را اعلام کرد.

و در سال های بعد هم به تدریج آنها را به تفصیل بیان کرد.

منتها حزب الله چون نیست انگار است و معتقد است که ما نمی توانیم حقیقت را بفهمیم، و همه مسائل را باید از بزرگترها پرسید، سکوت رهبری را حمل بر همفکری ایشان با هاشمی میپنداشت و شعار مخالف هاشمی مخالف رهبری، مخالف رهبری دشمن پیغمبر است سر داد.

مشکل از ماست.

هاشمی خیانتی نکرد.


قسمتی از حرف شما درست است و قسمتی درست نیست
طبق تعریف شما از خیانت رفسنجانی خائن است شما ببین بازرگان و نهضت ازادی در مرام خود تا حد زیادی صادق بودند همان اول گفتند ما ولایت فقیه را قبول نداریم و نسبت به غرب هم چنین می اندیشیم ولی کسی مثل رفسنجانی که انصافا نه ولایت فقیه را قبول داشت و یکی از لیبرالترین افراد بود هیچوقت صریح اندیشه های خود را بیان نکرد شخصی از قول عزت الله سحابی نقل کرده بود که در سایتها هم مطرح شد که وقتی اصل ولایت فقیه مطرح شد من ناراحت شدم و رفتم پیش رفسنجانی گفتم این دیگر چیست رفسنجانی گفت فعالا موجی درست شده باید صبر کنیم ببینیم چی میشود یا در زمان جنگ در خطبه ها مطالب زیادی در مورد عدالت اجتماعی و اینگونه مسائل صحبت میکرد بعد که رئیس جمهور شد جوری دیگر عمل کرد کلا رویه او منافقانه است خاتمی می گفت رفسنجانی زمانی به من گفت هر چه رهبری گفت بگو چشم و کار خودت را بکن در مورد امت حزب الله حرفت درست است واقعا انسان تعجب میکند که بعد از فتنه 88 کسی در این کشور انقلاب و اصول انرا قبول داشته باشد و از رفسنجانی طرفداری کند انوقت احمقهایی مانند علی مطهری میگویند رفسنجانی ناجی کشور است
  • در مورد هاشمی
  • جواد نقل و قول هایی را مطرح می کند که آدم شاخ در می آورد مثل این نقل و قول که خاتمی گفته هاشمی به من می گفت در برابر رهبری بگو چشم و بعد کار خودت را انجام بده. باید در عقل خاتمی شک کرد اگر او اینچنین گفته باشد.

    ضمنا آقای دهقانی ،شما می گویید مشکل از حزب الله بوده که نفهمیده هاشمی لیبرال است و با رهبری زاویه فکری دارد. پس با آن همه تاییدات رهبری از هاشمی و برنامه های اجرایی او در زمان ریاست جمهوری هاشمی چه می کنید؟ راستی اگر اظهارات طبرزدی را خوانده باشید گفته که دفتر رهبری بودجه ای را که به نشریه اش می داده قطع کرده و دلیل آن هم انتقاد از هاشمی بوده.

    به نظرم واقعیت اینه که آدم ها تغییر می کنند. افکارشون و عقایدشون و نوع نگاهشون. هاشمی مثل خیلی های دیگه تغییر کرده.شاید افکار و نوع نگاه رهبری هم همینطور. یک زمان هیچ کس برای رهبری هاشمی نمی شد و یک زمان دیگر نظر رهبری از نظر هاشمی دورتر و به نظر احمدی نژاد نزدیک تر شد

    پاسخ:
    دهقانی:

    دوست عزیز در مورد رهبری بنده به هیچ وجه میان نظرات سایق و لاحق ایشان تغییری نمی بینم.

    منظوم نظرات و اندیشه ها و تفکرات ایشان است.

    اگر کسی هم معتقد است که هاشمی تغییر کرده باید دلیل بیاورد.

    وگرنه صرف ادعا که مشکل را حل نمی کند.

    بررسی افکار هاشمی نشان می دهد که او از همان ابتدا بذر تفکرات امروز را در اندیشه خود داشته و مرور زمان تنها موجب شده که افکار او از اجمال به تفصیل بیاید و نه این که گشتی در اندیشه اش حاصل شده باشد.

    جمله رهبری در سال 76 که فرمودند هیچ کس برای من هاشمی نمی شود با جمله ایشان در خطبه خرداد هشتاد و هشت احمدی نژاد را به خود نزدیک تر دانستند از نشر من تعارضی ندارد.

    چون سال 76 احمدی نژاد خود و اندیشه های خود را به رهبری عرضه نکرده بود.

    مضافا که رهبری در همان سال 76 فرمودند راز این که می گویم هیچ کس برای من هاشمی نمی شود، آشنایی و رفاقت دیرینه ایشان با هاشمی است و صحبتی از همفکری با هاشمی نکردند.

    در مورد طبرزدی هم اگرچه نقل تاریخی شما درست است، اما علت این مسأله این بود که رهبری  اعتقاد داشتند که نقد دولت اشکالی ندارد اما شخص رییس جمهور نباید نقد شود.

    و عقیده ایشان نیز این بود که نقد شخص رییس جمهور به جایگاه رییس جمهور ممکن است لطمه بزند.

    و نکته مهم این است که رهبری در مسأله عدم نقد رییس جمهور عنایت خاصی به هاشمی نداشت
    بلکه این مسأله ناشی از اعتقاد ایشان بود، اگرچه به مرور و با گسترش فضای ارتباطات جمعی مانند روزنامه ها و سایت ها و در زمان روسای جمهور بعدی- مانند خاتمی و احمدی نژاد- دیگر امکان منع افراد از نقد رییس جمهور نبود.


    1- برای اینکه شاخ دیگری در بیاوری و به تعادل برسی اینرا هم بشنو استاد فیاضی در مناظره با زیبا کلام میگوید ::آقای نوربخش در جلسات خصوصی انتقادات و ملاحظات رهبری را قبول می‌کرد اما وقتی که جلسه تمام می‌شد، هاشمی به او می‌گفت تو کار خودت را بکن و کاری به حرفهای رهبری نداشته باش. یعنی حتی نوربخش اقتصاددان بعضی از کارهای هاشمی مثل وام گرفتن از خارجی‌ها را قبول نداشت.
    2- در گزاره های نقلی نباید به عقل طرف شک کرد ان در تحلیل است بلکه یا شخص دروغ میگوید یا راست از طرفی این حرف چند سال پیش در یک جمع خودمانی زده شده و حالا بعضی افراد در ان جمع این حرف را بیان نموده اند که از این نمونه ها فراوان است مثلا مهدی نصیری سال پیش در مصاحبه ای نقل نموده بود در سال 65 در کتابخانه ملی دیداری داشتیم با خاتمی بعد در حین بحث خاتمی گفت بعضی ها میگویند خاتمی لیبرال است و فلان بعد خنده ای کرد و گفت من نسبت به هاشمی در تفکرات لیبرالی حاج بخشی به حساب می ایم
    3- طبرزدی یک ادم افراطی و بی عقل بود بعد هم که چرخید ان طرف والا ده نمکی در روزنامه های خود به شدت رفسنجانی و کارگزاران را نقد میکرد و مورد انتقاد اقا هم واقع نشدند خود ایشان میگوید بعد از تعطیلی روزنامه جبهه خدمت اقا رسیدیم و گلایه کردیم که چپ و راست ما را میکوبند ایشان فرمود این دلیل استقلال شما است خب اقا میتوانست بفرماید چرا رفسنجانی را نقد میکنید ولی اقا میداند دهنمکی توان اینکار را دارد و صادق است بر خلاف طبرزدی دهنمکی هنوز در خط انقلاب است و طبرزدی خود بهتر میدانید
    4- در مورد نقد دولت هاشمی توسط اقا مطلب به این صورت که شما میگوید نیست اگر به سخنران های ایشان در ان زمان رجوع کنید بحثهای مهمی را ایشان در قالب تهاجم فرهنگی و غیره مطرح کردند که خود نشان از انتقاد است ولی ظاهرا اقا یمک مطلب را به خوبی تشخیص داده بود که اگر بخواهد مستقیما با این باند دربیفتد به سرنوشت حاج احمد اقا که بعد از نقد صریح سیاستهای هاشمی ان شد که شنیدید دچار میشود و با نفوذی که هاشمی دارد مقام رهبری را قبضه میکند و فاتحه انقلاب را باید خواند
    پاسخ:
    دهقانی:

    جواد - یا همان براتعلی- تمام مشکلات انقلاب اسلامی را ناشی از وجود یک فرد می داند و آن هم اکبر هاشمی رفسنجانی است!

    کسی در صحت مواردی که شما نقل کردید تشکیک نکرده.

    لا اقل بنده شک ندارم.

    بیشتر از این ها را هم شنیده ام.


    ولی این موارد مؤید ادعای شما نیست.

    چطور هاشمی سال 65 لیبرال بودن هاشمی را فهمیده؟!

    خاتمی که سال 65 فهیمده، چطور بقیه نفهیمدند؟!

    برخی متفکران در همان دهه 60 به هاشمی نامه سرگشاده می زنند و نگاه او و تفسیری که در میانه روی اسلام دارد را به نقد می گیرند.

    مانور تجمل را سال 69 هاشمی خطبه اش را خواند!

    همان اول ریاستش!

    وقتی حزب الله نمی خواهد مطلب را متوجه بشود مشکل از هاشمی چیست؟!

    هاشمی خودش با زبان خودش در خطبه نماز جمعه ما دارد می گوید آقا جان من به عدالت اعتقاد ندارم من طرفدار اشرافیگری هستم من طرفدار سرمایه داری و استقراض از بانک جهانی هستم من فلان هستم و ... .

    همه را دارد جار می زند!

    بعد ما می گوییم طرف منافق است!

    منافق یعنی طرف روی صحنه بگوید من عدالتخواهم پشت صحنه لیبرال باشد.

    نه کسی که علناً در یکی از مهمترین تریبون های جمهوری اسلامی به حمایت از اشرافیگری بر می خیزد.

    هاشمی دهه 60 همان هاشمی دهه 70 و دهه 80 و دهه 90 است.

    اما در دهه شصت به دلیل فضای جنگ و نیز حضور افکار لیبرال تر مانند جبهه ملی و نهضت آزادی، امکان دیدن لیبرالیسم مضمر در هاشمی کمتر بود و این کار نیاز به دقت بیشتری داشت.

    وقتی لیبرال های دو آتیشه از صحنه کنار رفتند، لیبرالیسم میانه رو خود را نشان داد.
    1- بنده تا حدودی با سخنان شما موافقم البته نفاق در مورد ولایت فقیه را که نمیتوانی منکر شوی ایشان انصافا به ولایت فقیه اعتقاد ندارد ولی مانند نهضت ازادی هم صریحا اعلام نکرده همه میدانند در زمان ریاست جمهوری ایشان در کشور دوگانگی بود و علنا طرفداران او میگفتند ببینیم نظر اقا چیست یعنی رفسنجانی
    2- در مورد لیبرالیزم بودن ایشان هم ایشان به نحوی عمل کرد که خیلی مشخص نباشد همان لیبرالیزم مضمر
    3- من مشکلات را ناشی از ایشان نمیدانم ناشی از این میدانم که چنین کسی اینقدر نفوذ کند و تا امروز هم حامیان احمقی مانند علی مطهری داشته باشد که همان حرف شماست وقتی روحانیت مانند ایت الله جوادی و حزب الله البته عده ای از انها نمیخواهند قبول کنند مشکل هاشمی چیست؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    لیبرالیزم اگرچه در ظاهر یک ایدئولوژی است اما در باطن یک نحوه تفکر است.

    و به نظر من نمی توان هیچ تفکری را خطرناک دانست.

    اساساً در ساحت تفکر سخن گفتن از خطر شاید بی معنا باشد.

    حتی اگر بتوان خطری در ساحت و حوزه تفکر را معرفی کرد، آن خطر همانا خطر جهل مرکب است.

    بدین معنا که از مطلبی غافل ونسبت به آن جاهل باشیم و بپنداریم که عالم هستیم.

    مشکل هاشمی در سال های گذشته مشکل او نبوده.

    او مانند بسیاری دیگر که در کشور ما دین را نحوی تفسیر می کنند که مطابق مدرنیته باشد، حرف زده و عمل کرده.

    مشکل از آن جا بود که ما و خصوصاً جریان سراسر عجب و خودشیفتگی حزب الله نسبت به این مسأله جهل مرکب داشت.

    یعنی می پنداشت که هاشمی که اسلام مدرنی که او معرفی می کند را حقیقتاً شناخته در حالی که خود از این شناخت تهی بود.

    چرا که حزب الله خود نیز کم و بیش با عینک مدرنیته به دین نگاه می کند.

    حتی گرایش حزب الله به سمت مفاهیمی چون عدالت نیز بر کنار از تأثیر پذیری از مدرنیته نبود.

    چرا که مدرنیته طرح های مختلفی برای توسعه مطرح کرد.

    در طرح اول که اکنون در اکثر نقاط جهان بدان توجه شده، آزادی و پیشرفت دو مقوله مهم در آینده کشورها و اقوام انگاشته می شود.

    این کشورها معمولاً به سمت لیبرالیزم اخلاقی حرکت می کنند اگرچه در حوزه سیاسی معمولاً خشن هستند و با زور روسری از سر زنان برمی گیرند و مساجد را تعطیل می کنند و در حقیقت فاشیستی عمل می کنند.

    در طرح دوم پیشرفت نه به همراه آزادی بلکه همراه عدالت مد نظر قرار می گیرد.

    این طرح در دویست سال گذشته کم و بیش در حوزه نظر و در صد سال گذشته در آزمون عملی و در کشورهای شرق سیاسی نظیر شوروی مطرح و محک زده شد.

    رجوع به عدالت به عنوان پایگاه و عقبه ای در برابر آزادی و لیبرالیزم در صد سال گذشته تأثیرات مستقیم و غیرمستقیمی بر مسلمانان جهان نیز داشته است.

    چرا که مسلماً اسلام با لیبرالیزم اخلاقی و اباحه انگاری-البته اگر ترجمه لیبرالیزم به اباحه انگاری جایز باشد!- قابل جمع نیست، پس می بایست کنار پیشرفت یک ارزش معنوی مانند عدالت مطرح می شد.

    نکته مهم این است که هاشمی دیروز برای ما ناشناخته بود و راز آن در عدم شاخت باطن تجدد از جانب ما بود.

    و این عدم شناخت از مدرنیته موجب می شد که ما اسلام را نیز با نگاه مدرن شرح و تفسیر کنیم.

    امروز البته لیبرالیزم و تعارض آن با اسلام تا حدی شناخته شده، اما ما هنوز از شناخت باطن تجدد غافل و بلکه عاجزیم.

    در این وضعیت، حتی حذف هاشمی نیز چندان راهشگا نخواهد بود.

    چون مادامی که ما خود می خواهیم اسلام را با عینک مدرن بنگریم، حذف افراد و سیاست مداران کمکی به ما نمی کند.

    تا جان، جانی دیگر نشود

    این جهان، جهانی دیگر نمی شود.

    و این انقلاب نفوس نیز به دست ما نیست.

    تنها خدایی است که می تواند ما را نجات دهد.

  • در مورد هاشمی، پاسخ به جواد و دهقانی
  • به جواد

    اینکه خاتمی در یک جمع خصوصی مطلبی را با لحن شوخی وار ابراز کرده باشد و بعد یک نفر مخالف هاشمی و خاتمی، آن را با برداشت خود نقل کرده باشد اصلا قابل استناد نیست. فرض کنیم خاتمی گفته باشد هاشمی از من لیبرال تر است. مگر خاتمی معصوم است که با برداشت او از شخصیت هاشمی ، راجع به هاشمی قضاوت کنیم. تازه اصلا معلوم نیست خاتمی این جمله را با چه لحنی بیان کرده باشد. با هر لحنی بیان کرده باشد باز هم قابل استناد نیست. اصولا نقل قول های خصوصی که از محافل خیلی خصوصی نقل می شود، برای قضاوت در باره اشخاص و مهمتر از آن طرز تفکر آنها قابل استناد نیست. چه اینکه مخالفان یا منتقدان رهبری هم شایعاتی از زندگی خصوصی رهبری و فرزندان او نقل می کنند که اگر برای شما نقل شود صد ها شاخ در می آورید و این باعث خطرناک شدن شما برای امنیت جامعه خواهد شد. چون اصولا شاخ بستر خشونت را آماده تر می کند.

    برای دهقانی:

    شما می فرمایید برای تغییر تفکر رهبری  و هاشمی دلیل بیاورم . من چند شاهد و نا البته دلیل کامل ارائه کردم. مثلا گفتم تفکر رهبری و هاشمی زمانی نزدیک به هم بود به این دلیل که هر دو آنها در یک جبهه سیاسی قرار داشتند. مواضع مشترکی در زمینه مسایل اقتصادی، نظامی و حتی برنامه های اجتماعی داشتند. دلیل آن هم تاکیدات مکرر رهبری بر قبول داشتن برنامه دولت آقای هاشمی در همان سال ها و همراهی بسیار نزدیک هاشمی و رهبری در سال های حیات امام است. آیا لازم است برای این موارد لینکی از سایت لیدر دات آی آر معرفی کنم؟ در نهایت هم عرض کردم که رهبیر آن جمله معروف را که هیچ کس برای من هاشمی نمی شود بیان کرد. شما می فرمایید این جمله به دلیل رفاقت شخصی رهبری و هاشمی بیان شده. آن هم در ساحت سیاست و در موقع حساس سیاسی. من هم جواب می دهم پس رهبری باید جملات دیگری از این دست هم بیان کنند مثلا در یکی از خطبه های نماز جمعه باید تشریف بیاورند و بگویند هیچ همسری مثل همسر من برای من نمی شود.

    خودمان را نباید گول بزنیم. آقای دهقانی رهبری این توجیه را که: چون من با هاشمی رفاقت دیرینه داشتم گفتم "کسی برای من هاشمی نمی شود" را کی و در چه فضایی مطرح کردند؟ تا جایی که به یاد دارم در زمان خاتمی بود. آن هنگام که دیگران ایشان را مورد انتقاد قرار دادند که چرا یک رییس جمهور را بر دیگری ترجیح دادی؟ و ایشان در آن زمان این پاسخ را بیان کردند.(البته تا جایی که یادم هست) بنابر این من حرف اول رهبری را حرفی بیان شده از عمق جان و دمی را یک توجیه برای ساکت کردن پرسشگر تلقی می کنم.

    حال اگر با همه تفاصیل بالا، اثبات شده باشد که رهبری و هاشمی از نظر تفکر نزدیک باشند فکر نمی کنم اختلافی داشته باشیم که اکنون رهبری و هاشمی در ساحت های مختلف نظری و فکری از هم دورند. یک دلیل آن مقایسه خطبه نماز جمعه هاشمی و رهبری بعد از انتخابات 88 است.

    حال دست کم یا هاشمی یا رهبری یا هر دو انها از نظر فکری تغییر کرده اند و حالتی غیر از این - از نظر حصر عقلی- متصور نیست.

    ضمنا یادم می آید که رهبری چند سال پیش نتیجه تولید علم را تولید ثروت و رفاه دانسته بودند و دقیقا یادم هست که ایشان تاکید داشت که جامعه باید به سمت رفاه برود. اما در چند سال اخیر این دست صحبت ها در کلام رهبری دیده نمی شود. پس اگر تعصب نداشته باشیم باید بپذیریم که رهبری هم از زمان و زمانه متاثر می شود و تغییر فکر می کند.

     

    به نظر من، هم هاشمی و هم رهبری تغییر کرده اند. البته من نمی گویم که مثلا تغییرات رهبری خیلی شدید بوده ولی تا حدی بوده.

    رهبری حتی به واسطه حضور فضای اصلاح طلبی هم تغییر کرده است. در آن دوره شعار ها و حرف هایی از رهبری برجسته می شود که در دوره های دیگر کمتر دیده می شود. مثلا نام گذاری یک سال به نام سال پاسخ گویی. البته اذعان دارم که جان مایه تفکر رهبری علی الاصول کم تغییر بوده اما بی تغییر هم نبوده.

    اما تغییر هاشمی حداقل از نظر سیاسی خیلی واضح است. ببینیم که هاشم در زمان ریاست جمهوری خودش و خاتمی ،چه قدر از آزادی بیان حرف می زد و اکنون چه قدر؟  بله هاشمی حداقل از نظر سیاسی تغییر کرده و شاید به قول آن ضد انقلاب خارج نشین ،در حال تبدیل از  یک عالیجناب سرخ پوش به یک عالی جنابی سبز پوش است.

     

    پاسخ:
    دهقانی:

    آشنا جان!! دیدگاه رهبری در حوزه اقتصاد متمایل به اقتصاد راست است.

    با این تفاوت که ایشان در عین تأکید بر اقتصاد باز، همواره بر عدالت- که مهم ترین مؤلفه اقتصاد چپ است- اصرار کرده  و می کنند.

    مهم ترین تفاوت در نگاه اقتصادی رهبری با هاشمی در همین کلیدواژه عدالت است.

    و بررسی نظرات رهبری در سال های دهه هفتاد نشان می دهد ایشان اصل حرکت توسعه ای که در این دهه توسط هاشمی آغاز شده را قبول داشته و اختلاف ایشان با هاشمی اولاً در تأکید بر مفهوم عدالت و ثانیاً لزوم عدم استفاده از نسخه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بوده- یعنی یک تفاوت روشی هم وجود داشته-.

    این که بنده عرض کردم آن جمله رهبری به دلیل رفاقت و انس دیرینه با هاشمی بوده، دلیلش در کلام خود رهبری بود.

    در مراسم تتنفیذ ریاست جمهوری خاتمی به گمانم این جمله را بیان کردند و بلافاصله هم خود دلیلش را بیان کردند.

    و بنده از خودم دلیل نتراشیدم بلکه صرفاً کلام خود رهبر را نقل کردم.

    بنده در مجموعه معتقدم که میان هاشمی و رهبری از نظر فکر اصول مشترکی می توان یافت اما این دو نفر هیچ گاه عیناً مانند هم فکر نکرده اند.

    گرچه مواضع سیاسی هاشمی تغییر کرده اما هاشمی همواره طرفدار یک اصل بوده.

    و آن اصل: میانه روی و محافظه کاری.

    که می توان آن را با با لیبرالیزم معادل دانست.

    هاشمی هیچ گاه یک جناح راستی تمام عیار نشد.

    حتی در دهه هفتاد.

    و هیچ گاه یک دوم خردادی تمام عیار هم نمی شود.

    حتی در دهه نود.

    حتی هاشمی امروز هم مانند موسوی در سال 88 بی پروا و جسورانه عمل نمی کند و کاملاً محتاط و حساب شده گام بر می دارد به نحوی که نه به نظام آتو بدهد و نه عملکرد نظام را تأیید کند.

    در حالی که موسوی عملاً و رسماً به سمت براندازی و انقلاب رنگی حرکت کرد.

    هاشمی در یک کلام معتقد به ولایت تکنیک است و تکنوکرات است.

    و اگر هم امروز منتفد احمدی نژاد شده به این دلیل است که احمدی نژاد به ساختارها و نهادهای تکنیکی بی اعتنا بوده است.

    چه در عرصه داخلی مانند دستور انحلال سازمان برنامه و بودجه و چه در بی اعتنایی به نهادهای بین المللی مانند شورای امنیت.

    توجه کنیم که هاشمی در زمان جنگ هم میانه روی را کنار ننهاده بود.

    و با اصرار های هاشمی بود که جنگ به یک نسخه میانه- مانند قطعنامه 598- منجر شد که نه به نفع ایران بود نه هدف عراق.

    و امام بر رفع فتنه صدام تأکید داشت- راهکار انقلابی-

    رهبری نیز کم و بیش به ساختارهای تکنیکی اعتنا می کنند.

    به عنوان مثال راهکار رهبری برای حل بحران فلسطین، نه نابودی اسراییل از صحنه روزگار -راهکار انقلابی- بلکه برگزاری یک رفراندوم آزاد میان همه مردم بومی فلسطین-اعم از مسلمان،  مسیحی و یهودی و در حقیقت یک راهکار تکنیکی- است.

    اما رهبری در کنار اعتنا به تکنیک-تکنیک غیر از تکنولوژی است، توجه شود- هنوز مایه های روحیه انقلابی را در خود حفظ کرده اند.

    اعتنا به مفاهیمی مانند پیشرفت، تولید ثروت و ... فصل مشترک رهبری و هاشمی است و مواردی نظیر عدالت و دیپلماسی فعال و انقلابی فصل مشترک رهبری و احمدی نژاد.

    در حقیقت رهبری در میان این دو نگاه ایستاده است.

    و البته بعد مسافت او از احمدی نژاد به مراتب از بعد مسافت او از هاشمی کمتر است.

    حال اگر با این نگاه تمام قول و فعل و تقریر رهبری از ابتدای دهه 60 تاکنون را بررسی کنیم می بینیم که ایشان هیچ تفاوتی نکرده اند.

    و ایضاً هاشمی.

    البته باید توجه داشت که در دهه 60 به دلیل غلبه فضای انقلابی طبیعتاً ادبیات و زبان ها گاه شورانگیز تر ممکن است باشد، اما اندیشه ها همان اندیشه  ها ست.


  • در مورد هاشمی، پاسخ به دهقانی
  • اگر از حق نگذرم باید این مطلب که فرمودید :شناخت ما اکنون از تجدد و تعارض آن  با اسلام روشن  تر شده را باید تقدیر و قبول کنم.

    هاشمی در دوران ریاست جمهوری اش طرفدار اقتصاد باز بود. همانطور که رهبری هم در دوران ریاست جمهوری اش طرفدار همین نوع اقتصاد بود. چه بسا اگر دست رهبری برای انتخاب نخست وزیر دلخواهش باز می بود انتقاداتی که اکنون از نظر اقتصادی به هاشمی داشتیم را به رهبری (در زمان ریاست جمهوری شان) هم می داشتیم.

    اما باید گفت اکنون هم تصویر روشنی از آنچه در اقتصاد باید انجام دهیم تا جامعه پاکی داشته باشیم نداریم. و اگر صد ها احمدی نژاد با نیت های پاک و با شجاعت های استوار وارد میدان شوند آخرش بهتر از احمدی نژاد خودمان نخواهند بود.

     

    1- استناد من به سخن خاتمی دلیل من بر لیبرال بودن هاشمی نبود بلکه عملکرد هاشمی در 16 سال ریاست جمهوریش دلیل مدعاست استناد به سخن خاتمی از ان جهت بود که در سال 65 بیان شده است یعنی قبل از بروز خوی لیبرالی هاشمی در سطح کلان و عمومی از طرفی استناد به این نقل قولها اگر سلسله سند قابل اعتماد باشد جهت تحکیم استدلال از لحاظ علمی بدون اشکال است
    2- جناب دهقانی این حرفها درست منتهی حرف من چیز دیگری است همانطور که خود شما فرمودید اگر رهبری به جای هاشمی بعد از جنگ رئیس جمهور میشد هرگز حاضر نمیشد نمایندگان بانک جهانی را در سال 69 به ایران دعوت کند و پیش شرطهای انها را برای گرفتن وام بدون چون و چرا قبول کند که مهمترین انها عقب نشینی از ارمانها و بیخیال شدن انها در سطح جامعه و جهانی بود که امام صریحا در اخرین پیامهای خود عقب نشینی ارمانها را به بهانه رفاه اجتماعی خیانت خواندند و شخصا قائلم اقای رفسنجانی این خیانت را مرتکب شد شما ببین در انتقادهای حاج احمد اقا صریحا ایشان به دور شدن از ارمانها امام اشاره میکند و در دولت هاشمی صریحا گفتند این حرفها ضد توسعه است
    ایا هاشمی متوجه نبود قبول کردن شرطهای بانک جهانی زیر سلطه صهیونیستها خیانت به ارمانهای امام است؟ ایا فهم این خیلی سخت بود؟ ایا صریحا به شهید اوینی نگفتند زمان این حرفها گذشته و ایا امام نفرمود فرهنگ جهاد و شهادت باید ادامه داشته باشد؟ و هزاران مساله و شواهد دیگر اینکه انسان به عنوان یک روحانی و یکی از شخصیتهای انقلاب از اعتماد مردم سوء استفاده کند و به جای تحکیم مبانی فرهنگ دینی و ارمانها دنبال رو سیاستهای بانک جهانی باشد اگر خیانت نیست پس نام او را چه باید گذاشت؟
    پاسخ:
    دهقانی:

    البته آوینی زمان هاشمی از سوی وزارت جهاد- که متولی گروه تلوزیونی جهاد بود- با مشکل مواجه شد- که شرحش در کتاب آیینه جادو از زبان خود شهید آوینی آمده-

    اما رفتار هاشمی خیانت نبوده.

    اقتضای تفکر میانه رو و لیبرال این رفتار بوده است.

    فراموش نکنیم که هاشمی بنا به نقل خود در زمان امام نیز نسبت به برخی روندها معترض بوده و امام مانع می شده اند.

    پس هاشمی خیانت نکرد.

    وقتی به قدرت رسید، بر روش امام تأسی نکرد و اجتهاد و فهم خودش را معیار عملش قرار داد.

    و هیچ وقت هم نگفت من ادامه امام هستم.

    گفت من منادی توسعه هستم.

    نگفت من می خواهم آرمان های امام را ادامه دهم.

    نفاق یعنی بگویی من ادامه امامم و در عمل لیبرال باشی.

    هاشمی معتقد بود که برای رسیدن به توسعه، اگر لازم باشد استقراض از بانج جهانی و دعوت شرکت های صهیونیستی مانعی ندارد.

    البته من به شخصه معتدم اگر هدف توسعه باشد، این کار ها اشکالی ندارد.

    توسعه، یعنی شریک شدن در سرنوشت تمدن غرب، و در این راه نمی توان رویه انزوا و آرمانگرایی را در پیش گرفت.

    جمع آرمان های انقلابی با توسعه کاری غیرممکن است و هاشمی هم این مطلب را فهمیده بود و آرمان ها را کلا شیفت دیلیت کرد!

    مشکل هاشمی در کنار نهادن آرمانها نبود، بلکه این بود که وقتی می خواست ایران را به توسعه برساند تنها به شاخص های ظاهری در توسعه اکتفا کرد.

    و فراموش نکنیم اگر استقراض از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول خطاست، اصل پیشرفت که مبتنی بر سیر تاریخی که ابداع مدرنیته هست نیز خطاست و نباید یک بام و دو هوا کرد.
    به هر حال این نص صریح سخن امام است که گم شدن ارمانها به بهانه رفاه یا همان توسعه خیانت است فکر کنم در جلد 21 صحیفه نور باشد
    پاسخ:
    دهفانی:

    مگر هاشمی تعهد کرده بود که به راه امام وفادار بماند؟!

    همان طور که خاتمی هم رویه امام را کنار نهاد.

    اما هیچ کس تا کنون ادعا نکرده که خاتمی خیانت کرده است.

    خصوصاً که هاشمی می تواند ادعا کند به نظر من امکان جمع میان آرمان  ها و توسعه وجود ندارد و چون این کار محال بوده من به ناچار از آرمانها به نفع توسعه دست کشیدم.

    در هر صورت از هر طرف که برویم به خیانت نمی رسیم.

  • در مورد هاشمی، پاسخ به دهقانی
  • استدلال های شما قابل توجه است اما به نظر می رسه برخی از جنبه های هاشمی نادیده گرفته می شه و اینکه گفته می شه هاشمی شیفته توسعه و بی توجه به راه انقلاب بوده به نظرم افراطه. زیرا:

    مثلا هاشمی بار ها و بارها به صراحت تمام. در زمانهای مختلف حتی یادم هست که در سال 88 ،بر ادامه راه انقلاب و موفق شدن انقلاب اسلامی تاکید کرده است.

    در مساله فلسطین هم هاشمی همواره - به غیر از سخنان چند وقت اخیرش که گفته بود ما با اسراییل سر جنگ نداریم و البته این سخن هم احتمالا به دلیل تغییر شرایط و فکر خود فلسطینی ها بوده- از آرمان فلسطین حمایت می کرده.

    اصولا اگر هاشمی از ابتدا یک محافظه کار صرف بوده نباید وارد مبارزه با شاه و به جان خریدن خطر شهادت و زندان و ... می شده. باید به سمت گروه های میانه رو می رفته و اگر خیلی غیرت دینی داشته به سمت آقای شریعت مداری که معتقد بود با حفظ نظام شاهنشاهی هم میشه اصلاحات کرد.

    بنابراین متهم کردن هاشمی به رویگردانی از امام و راه انقلاب - اون هم از ابتدای کار هاش- به نظرم صحیح نیست.

    ضمنا من همون آشنا هستم ولی چون دیدم کامنتم زیاد شده اسم خودمو  وارد نکردم والا قصد پنهان کاری افکارم رو نداشتم. هر چند کلا نام "آشنا" حودش یک پنهان کاریه.

    پاسخ:
    دهقانی:

    من نگفتم که هاشمی به آرمان فلسطین یا هر آرمان دیگر بی اعتنا بوده.

    بلکه عرض کلی من این بود که هاشمی هیچ گاه یک انقلابی دو آتیشه نبوده که امروز تغییر کرده و یا خیانت کرده باشد.

    بگذریم که اساساً در دنیای مدرن، سخن گفتن از امکان تحقق آرمان ها، خود قدری ساده اندیشی است.


    پس باید ان سفر کرده را ساده اندیش به حساب اورد و این حرف شما شبیه همان حرفهایی است که قبل از انقلاب میزدند و تحقق انقلاب دینی  را در دنیای مدرن محال میشماردند
    پاسخ:
    دهقانی:

    چه کسی گفته انقلاب اسلامی، انقلاب دینی بوده؟!

    شاید انقلاب اسلامی یک انقلاب ایدئولوژیک بوده که دین در آن به ایدئولوژی مبدل شده؟!
  • در مورد هاشمی
  • حالا که هاشمی از فیلتر شورای نگهبان رد نشده و شورای نگهبان نشون داد هر کسی رو می تونه مردود کنه. حتی اگر اون شخص امید اول برای رای آوری و دارای محبوبیت نسبی در میان کاندیدا ها باشه.

    پس بهتره راجع به هاشمی دیگه بحث نکنیم

    خداحافظ هاشمی

    راستی در خبر ها آمده بود که امروز، قبل از اعلام نتایج فیلترینگ شورای نگهبان، به خانه و کاشانه برخی از طرفداران مشائی ریختند و اونها رو احضار کردند و تهدید و ارعاب و ازشون تعهد کتبی گرفتند که نباید فعالیت سیاسی کنید.

    بدون ارتکاب جرمی اونها رو گرفتند. سال 88 هم با فعالین اصلاح طلب همین کار رو کردند. قبلا هم از این کارا می کردند. آیا اینها ظلم نیست. اگر هست آیا ما به این قانون ایمان داریم که الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم؟ اگر داریم پس باید بگوییم

    خداحافظ نظام جمهوری اسلامی ایران

    پاسخ:
    دهقانب:

    تا جایی که بنده خبر دارم چند روز پیش نیروهای امنیتی وارد خانه حاج آقا ف از فعالان ستاد مشایی در اصفهان شدند و با شکستن قفل درب خانه ایشان، لپ تاپ و برخی موارد دیگر را از منزل ایشان خارج کرده اند.

    البته فعالان اطلاح طلب قسه شان فرق می کرد.

    اصلاح طلبان در ستاد قیطریه، یکی از اتاق ها را به استودیوی بی بی سی فارسی مبدل کرده بودند و بی بی سی فارسی به صورت آنلاین اخبار را از ستاد قیطریه می گرفت.

    فعالان اصلاحات، بعد از جرم دچار محدودیت شدند وگرنه تا قبل از 22 خرداد عملاً با هیچ مشکلی مواجه نشدند.

    اما مشایی و طرفدارانش قبل از این که حتی حرف خود را مطرح کنند حذف شدند چه رسد به این که تخلفی از آن ها صورت پذیرد.

    چرا که نظام در برخورد با عناصر مدرن به شدت هراسان است اما در برخورد با نیرهای مذهبی و به اصطلاح مذهبی، خیلی جسور تر و خشن تر است.

    این تفاوت در علمکرد یک مسأله مهم و اندیشه برانگیز است که من هنوز در حل معمای آن در مانده ام.




    البته این هم درست نیست که میگویید هاشمی همیشه معتدل بوده دو اتیشه نبوده به این سخنان محتشمی توجه کنید:
    محتشمی پور در این دیدار با تاکید بر غلط بودن روش برخورد در دوران  هاشمی  و لزوم تجدید نظر در آنها می گوید: "بعد از جنگ اگر یک میلیون بسیجی جبهه رفته آب دیده مستعد داشتیم، بر اثر برخی سیاست ها که آقای هاشمی رفسنجانی گذاشت بخش عظیمی از آنها وارد وادی دیگری شدند. وقتی آقای هاشمی می گوید مانور تجمل! بسیجی باید پولدار باشد! تمام ارزش ها که امام آمد تجمل را منفی کرد. ساده زیستی روحیات معنوی را در بچه های مسلمان زنده کرد. یک دفعه آقای هاشمی اینها را به هم می زند و بچه های خوب ما وارد گردونه مادی شدند."

    او در بخشی دیگر از سخنانش با انتقاد از تغییر مواضع و روند افراط و تفریط هاشمی، برخی دیدگاه های او در سالهای ابتدایی انقلاب را یادآور شده و می گوید: "اخیرا گفتم در آخرالزمان همه مفاهیم و ارزش ها عوض می شوند. آنهایی که خشن و تند هستند، معتدل می شوند. آنان که معتدل هستند، خشن می شوند. پیشینه برخورد آقای هاشمی را نگاه کنیم. بعد از حادثه خونین مکه وقتی جنازه ها را آوردند، من آن موقع وزیر کشور بودم و آقای هاشمی در برابر مجلس صحبت کرد و گفت: آل سعود محکوم به اعدام هستند. همین آقای هاشمی رابطه خانوادگی با آل سعود پیدا کرده است. الان دسته جمعی، 20 نفره، 30 نفره میمان می شوند. ملک عبدالله با زن و بچه یک شب میهمان آقای هاشمی می شوند.این افراط و تفریط است و بنده می شوم تند!

    این آقای هاشمی در خطبه های نماز گفت : "ثروت اندوزان زالو صفت! و باید از حسابهای بانکی به نفع دولت مصادره بشود." یک مرتبه پولدارها احساس خطر کردند که هرچه پول دارند ببرند و در دولت با بحران مواجه شدیم. همین آقای هاشمی گفت: "هرکسی می خواهد خارج برود ما درب بانک مرکزی را باز کردیم دلار هفت تومان به آنها دادیم....سیاست های ویرانگر، تند و خشن! آن موقع ایشان می شود معتدل و ما می شویم خشن! آقای هاشمی یک روز در نماز جمعه می گوید آنها که کراوات می زنند دم خر است. یک روز از مانور تجمل می گوید.

     محتشمی پور در پایان این جلسه با تاکید بر لزوم تصحیح روند گذشته توسط صاحبان آن می گوید: آقایان بگویند راهی که رفته ایم اشتباه بوده است. اقتصاد را نابود کردند. سیاست و فرهنگ را به جایی کشاندند و عده دیگری بودند که چوب لای چرخ گذاشتند...ما که کاری نکردیم، منزوی شدیم، کتک خوردیم، خانه نشین شدیم. آقایان جوانان را از انقلاب و نظام بری کرده اند، می گویند ما کاری نکرده ایم.

    حالا اگر من که همه چیز را به جان خریده ام کنار آنها قرار بگیرم، من هم زیر سوال می روم. آقای هاشمی باید بپذیرد که اشتباه کرده است. آن وقت می شود کار کرد.
    پاسخ:
    دهقانی:


    نقل قول های محتشمی سند نیست.

    از خود هاشمی نقل مطلب کنید.
  • در مورد حمله نیروهای امنیتی
  • اتفاقا آقای ف و بقیه یاران مشائی مرتکب جرم شده بودند و حمله نیروهای امنیتی به آنها موجه است

    دلیل آن را می گویم ولی از من نشنیده بگیرید چون این اطلاعات فوق محرمانه هست. 

    چند جاسوس مشترک موساد و سی آی ای و سلطنت طلب و منافق با یاران مشائی ارتباط نزدیک داشتند و اصلا بعضی از آنها خودشان حاسوس بودند

    البته چند سلاح و چند قبضه کلت که احتمال می رود برای ایجاد ناامنی از آن استفاده می خواستند بکنند نیز بعدا در وسایل آنها پیدا خواهد شد. تازه آنها با لپ تابشان به بی بی سی و وی او ای ایمیل میزدند. و قصد داشتند در ستادشان یک شعبه برای بی بی سی افتتاح کنند.

    ----------------

    نیروهای امنیتی فرقی نکرده اند این شمایید که نسبت به یک گروه خوشبین و نسبت به گروه دیگر بدبین هستید.

  • در مورد حمله نیروهای امنیتی
  • اینطور نیست که اصلاح طلبان مذهبی نبوده باشند. اگر برخوردی که با اجناح چپ بعد از فوت امام شد با همین اصولگرا ها می شد از انقلاب روی گردان می شدند یا حداقل نسبت به رهبر فعلی معترض می شدند چنانکه در آینده نزدیک خواهیم دید که همین دوستان ولایتمدار طرفدار مشائی از رهبری و نظام دلچرکین خواهند شد. و این دلچرکینی ادامه خواهد یافت.

    دلیل اینکه اکنون  نیروهای امنیتی  مشائیان را در نطفه خفه می کنند "ترس: است. ترس از تکرار فتنه 88. نیروهای امنیتی اکنون با تجربه تر شده اند. مگر رهبری نفرمود فتنه گران از "آزادیی" که نظام به آنها در ایام انتخابات داده بود استفاده کرده اند و فتنه کردند. حال که نظام تجربه دارتر شده چرا باید به مشائیان آزادی بدهد تا آنها رشد کنند و فتنه کنند. مصاحبه اخیر احمدی مقدم را بخونید تا ببینید چگونه با تجربه تر شدن نیروهای امنیتی در جلوگیری از فتنه عمل می کند.

    امیر المومنین خوارج را قبل از وقوع جرم مجازات نمی کرد اما مگر ما مثل امیر المومنین باید خامی کنیم تا فقط 5 سال دوام بیاوریم؟ هرگز. ما با تجربه تر از ایشانیم.

    آزادی سیاسی بستر فتنه است و این بستر باید در نطفه خفه شود. به شما قول می دهم در انتخابات 4 سال بعد (البته در صورت وجود) جامعه ای بسیار امن تر خواهیم داشت. امنیتی در حد بالا مثل عربستان. و این مهم با انتخاب رییس جمهوری اصلح که حلقه به گوش و ترسو است محقق خواهد شد. و شورای نگهبان در تایید صلاحیت اینگونه افراد سنگ تمام گذاشت. همینجا باید به شبهه رد صلاحیت لنکرانی پاسخ دهم. ایشان هم  معیار حلقه به گوشی را داشت اما یک اشکال وجود داشت و آن اینکه با انتخاب ایشان دو رهبر می داشتیم و همه می دانند که آشپز که دوتا می شود آش یا شور یا بی نمک می شود.

    وگرنه کدام عقل سلیمی باور دارد که جلیلی و غرضی از لنکرانی و زاکانی مدیر و مدبر تر بودند؟

    دلیل رد صلاحیت هاشمی هم که واضح است.

    این اشتباه بزرگ نظام آخرین اشتباهش در ریزش پایگاه نخبگانی اش نخواهد بود. 

    پیش به سوی جامعه آرمانی. پیش به سوی سکوت گورستانی. پیش به سوی تحقق اهداف انقلاب اسلامی. 

    خداحافظ آزادی خداحافظ جمهوری حداحافظ اسلامی خداحافظ استقلال و سلام بر چین سلام بر روسیه سلام بر سوریه سلام بر لیبی پیش به سوی کلنگی شدن جامعه سلام بر جنگ داخلی. 

     

    پاسخ:
    دهقانی:

    آشنا جان! گمان نمی کنم مسأله به این سادگی باشد.

    لااقل برای من همه مسائل پیچیده جلوه می کند.

    خصوصاً که موضوع عرض بنده در مسائل امنیتی نبوده و نیست.

    مثالی بزنم.

    برای من این مسأله خیلی پیچیده است که هنگامی که خاتمی روی کار آمد، مجلس وقت که مجلس پنجم و یک مجلس به شدت راستی بود، جرأت نکرد هیچ یک از وزرای خاتمی را رد صلاحیت کند، اما وقتی احمدی نژاد روی کار آمد مجلس هفتم که بار حضور راستی ها در آن کمتر بود، و نیز مجلس هشتم و نهم کاملاً و تمام قد جلوی احمدی نژاد ایستادند.

    برای من خیلی عجیب است که من وقتی در دانشگاه صنعتی حرف می زنم همه حزب الله در مقابلم می ایستند اما وقتی یک نفر می رود و در تالار هشت می گوید ما می خواهیم روابط آزاد دختر و پسر باشد، کسی جرآت نمی کند برود تریبون و پاسخ او را بدهد.

    برای من خیلی عجیب است که چرا کینه کشورهای اهل سنت از شیعه، گاه از کینه ای که از اسراییل دارند بیشتر است.

    در حال که در همه این مثال ها باید برخوردها به عکس باشد.

    برای من عجیب است که مهدی هاشمی هنوز دادگاهی نشده ولی پسر شهید و مدیر مسؤول ایران دو سال پیش دادگاهی شد و حکمش صادر شد! و امیر حسین ثابتی به جرم تشویش اذهان عمومی محکوم شد.

    مسأله این است که در نظام جمهوری اسلامی، همیشه نسبت به مدرنیست ها و آراء مدرن وسعت نظر و مسامحه در عمل بیشتری وجود دارد.

    تا کسانی که لااقل در ظاهر مذهبی هستند.-تشخیص باطن با خداست-

    البته این مواردی که ذکر کردم از باب مثال بود و مناقشه در مثال دأب محصلین نیست و بنده هم منظورم این نیست که مثلا دوم خردادی ها اسراییلی هستند و نقطه مقابل نیروهای مذهبی که مظلوم واقع شدند یاران امام زمان هستند.

    بلکه نوع مواجهه با این دو طیف را عرض کردم.

    در هر صورت این نوع برخورد که قبل از وقوع جرم افراد محکوم شوند-صرف نظر از این که به کدام گروه تعلق فکری دارند- به هیچ وجه با رویه امیرالمومنین همخوانی ندارد و اگر با فعالان ستاد هاشمی و نیز سایت مردم سالاری و یا طرفداران مشایی و یا هر جریان دیگر این برخوردها شده باشد، همه آنها محکوم هستند.

    ومتأسفانه این برخوردهای خشن که ناشی از اراده به قدرت مضمر در تمام نظام های مدرن و ایدئولوژیک است در دراز مدت به تنفر از اسلام منجر می شود.

    به همین دلیل من به شخصه امروز نه حفظ نظام جمهوری اسلامی، بلکه نقد مدرنیته و تمام نظام های مدرن- که جمهوری اسلامی را هم یکی از آنها می دانم از اوجب واجبات می دانم.
    1- حرفهای مشایی نقل قول از هاشمی است برخورد با بسیجیان و مانور تجمل که از واضحات است ان دو مطلب دیگر هم یکی نقل از خطبه نماز جمعه است که باید به خطبه ها رجوع کرد ان روبروی مجلس هم به روزنامه های انزمان
    2- اگر انقلابی که به رهبری یک فقیه عارف بر اساس مبانی دینی و توحیدی انجام گرفته  انقلاب دینی نیست پس انقلاب پیامبر هم دینی نیست امام یک فقیه بود که بر اساس مبانی دینی وظیفه خود را مبارزه با ظلم دید برای اجرای احکام دین و عموم مردم هم بر اساس همین مبانی او را یاری نمودند
    پاسخ:
    دهقانی:

    انقلاب دینی یعنی مردم حقیقتاً منقلب شوند و افکار و نگاه های آنها به عالم و آدم و خدا تغییر کند.

    و نه این که صرفاً رهبر انقلاب عارف شوند.

    من انقلاب اسلامی را انقلابی از سنخ انقلاب پیامبران نمی دانم و آن را بسی متفاوت از هم می دانم.

    تفصیلش را در پست های جداگانه خواهم نوشت.


    این جا محل طرحش نیست.
    اتفاقا همه میدانند مردم در سالها 56-57 تا 61-62 تغییرات خوبی کردند همه انهایی که انزمان را درک کرده اند معترف این قضیه هستند اگر ایراد شما وارد باشد بر انقلاب پیامبر هم وارد است چون به جایی برنخورد که خوی جاهلیت توسط بنی امیه بر جامعه حاکم شد و حقیقتا اسلام مانند پوستین وارونه ای شد بر تن مسلمانان
    پاسخ:
    دهقانی:

    اولاً اشکال جدلی نکن

    ثانیاً مردم در دهه شصت نگاه شان به مسائل عوض نشد.

    به این معنا که جهان بینی آنها تغییر کند.

    ظاهر حرف شما این است که می خواهید انقلاب اسلامی را اثبات کنید ولی در باطن حرکت و انقلاب پیامبر را هم پایین می کشید تا شبیه انقلاب اسلامی شود و اگر هم انقلاب ضعف هایی داشته با این تمهید آن را بپوشانید.

    غافل از این که انقلاب پیامبر در بدو امر یک نهضت سیاسی نبود.

    یک حرکت فرهنگی بود.

    پیامبر در نهضت خود به دنبال درگیری و تغییر نظام سیاسی مکه و حذف ابوسفیان بر نیامد.

    ولی حرکت امام از همان ابتدا سیاسی و معطوف به تغییر قدرت سیاسی بود.

    این آخرین عرضی است که این جا دارم.

    تفصیلش برای پست جداگانه.