زنده باد انتخابات!!
چند خط پیرامون انتخابات پیش رو و هر انتخاباتی که در آینده در ایران برگزار خواهد شد.
***
زنده باد انتخابات!
چرا؟!
واضح است دیگر!
چون انتخابات باعث میشود که تشکلهای دانشجویی، از پوچی و بیهویتی و بیکاری درآیند!
زنده باد انتخابات!
چرا؟!
واضح است دیگر!
چون انتخابات باعث میشود که ما سالی 12 ماه سرمان گرم شود!
شش ماه قبل از انتخابات با بحث در موردنامزدها!
و شش ماه بعد انتخابات با فتنههای بعد از انتخابات!
زنده باد انتخابات!
چرا؟!
واضح است دیگر!
چون انتخابات باعث میشود که صدا و سیما بتواند آنتنش را با گزارشهای بیمایه با موضوع انتخابات پر کند!
زنده باد انتخابات!
چرا؟!
واضح است دیگر!
چون انتخابات باعث میشود که جناحهای سیاسی سوژهای برای دعوا پیدا کنند و یکدیگر را سیبل کنند!
زنده باد انتخابات!
چرا؟!
واضح است دیگر!
اصلاً خوب بودن انتخابات دلیل نمیخواهد که!
خوب بودن انتخابات، امری بدیهی است!
مرد حسابی!(و یا شاید هم زن حسابی!)، بدیهیات را که اثبات نمیکنند!
***
اصولاً در «کشورهای درحسرت توسعه»! انتخابات و سیاست همه چیز است!
چون ما سیاستزده هستیم!
چون ما حل المسائل را «سیاست» میدانیم!
و میخواهیم با «سیاست» همه مشکلات را حل کنیم.
فرهنگ و اقتصاد و اجتماع و نزاعهای فکری و همه و همه را می خواهیم با سیاست درمان کنیم!
راستی این «سیاست» کیست که عالم همه دیوانه اوست؟!
و این «انتخابات» چیست که تا نامش برده میشود، همه به وجد میآیند و از خواب بیدار میشوند؟!
و چه میشود که اساتید و سخنرانان تنها در بزنگاه انتخابات یادشان به حضور در دانشگاه میافتد؟!
و چرا در سه سال گذشته که سراسر دانشگاههای کشور را رکود و مرگ گرفته بود، بازار سخرانی و خطابهخوانی در دانشگاهها گرم نبود؟!
و یا اصلاً اگر انتخابات نباشد، دانشجویی حاضر به شرکت در سخنرانیهای تالاری هست؟!
چرا ما میپنداریم که همه مشکلات کشور و جهان را میتوان با سیاست حل کرد؟!
این توهم از کجا در اذهان ما ریشه دوانده؟!
ریشه این سیاستزدگی چیست؟!
و چرا این قدر سیاست را مطلق میانگاریم؟!
و سیاست در زمانه ما چه کاری می تواند انجام بدهد؟!
و اصلاً آیا آن گونه که ما توهم کردهایم، سیاست بر هر درد بیدرمان دواست؟!
و آیا اصلاً کیمیا انگاشتن «سیاست» در کشورهای در حسرت توسعه، خود ناشی از فقدان تفکر نیست؟!
و مگر غیر از این است که در فضای فقدان تفکر، ایدئولوژی ونزاع های زرگری و ایدئولوژیک خریدار زیادی پیدا میکند؟!
و مگر غیر از این است که در فضای ایدئولوژیک، همه چیز از معنای حقیقی آن تهی میشود و تنها و
صرفاً به یک ابزار برای پیروزی جریان و حزب خودی مبدل میشود؟!
و مگر دوم خردادیها که دم از آزادی میزدند، سر سوزنی به آزادی اعتقاد داشتند؟!
و حقیقتاً آزادی با جان آنها آمیخته و یگانه شده بود؟!
و چرا آزادی مدرن که معنایی بسیار وسیع داشت، در سالهای دوم خرداد، عملاً به چیزی جز لختی و انتقاد از دین منجر نشد؟!
البته کسی با نقد دین مخالف نیست.
و دینی که نتواند در برابر نقدها تاب بیاورد، همان بهتر که کنار گذاشته شود.
و اصلاً مگر شجرهای که ریشهآسمانی دارد، و شاخههایش سراسر زمین را زینت داده، با نقد نابود میشود؟!
بحث بر سر جایز بودن نقد یا عدم نقد دین نیست.
بلکه بحث بر سر این است که چرا آزادی مدرن با وسعت معنایی که در عالم مدرنیته دارد، وقتی به کشورهای غربزده میرسد، تنها به پستترین وجه آن تقلیل پیدا میکند؟!
و به چیزی جز آب رفتن پاچهها و بالارفتن آستینها و مانتوهای چسبان و زنان ساپورت پوش منجر نمیشود؟!
واقعاً اگر کانت، پدر آزادی، و هابرماس که مبشر عقل تفاهمی بود، در سالهای دوم خرداد به این جا میآمدند و میدیدند که چگونه حرف های آنها را به ابزاری برای اسقاط خصم!(بر وزن اسکات و با ماده س ق ط!) مبدل شده، چه می گفتند؟!
دیروز، «آزادی» ابزاری برای اسکات خصم بود.
و مخالفان «آزادی»، مرتجع خوانده میشدند.
و امروز شیفتگان «عدالت» از خطر بازگشت ارتجاع سخن می گویند، و در بیانیههای خود مخالفان «عدالت» را مرتجع میخوانند!
دیروز آزادی، امروز عدالت، فردا هم حکماً یک مفهوم دیگر، اسباببازی ما خواهد شد!
در کشورهای در حسرت توسعه، همه چیز به سوژهای برای نزاعهای ایدئولوژیک میشود.
اصلاح طلب و اصول گرا، راست و چپ، تکنوکرات و انقلابی، عدالتخواه و آزادیخواه، همه و همه در یک امر مشترکاند!
و آن این که همه در بند ایدئولوژی هستند!
و در حقیقت ایدئولوژیزده هستند و سیاستزده.
و میتوان ادعا کرد که حتی رایحه تفکر به مشامشان نخورده است!
و در عین حال میپندارند که به کمک ایدئولوژی و سیاست و انتخابات میتوانند بر همه مشکلات فائق آمد!
و شعارهای زیبایشان را ابزاری برای حذف طرف مقابل میکنند.
و کسی هم نیست بپرسد واقعاً اختلاف حقیقی میان جناحها چیست؟!
چون حتی مخاطب هم حوصله پرسشهای حقیقی ندارد!
چون مخاطبان هم در پی سرگرمیها و نزاعهای ایدئولوژیک است!
یک عده با اثبات جریان انحرافی!
عدهای دیگر با نفی جریان انحرافی!
یک عده با اندیشه حفظ نظام به هر قیمت.
عدهای دیگر در سودای براندازی نظام با هر روش!
یک عده آزادی را تسبیح میگویند.
و عدهای دیگر عدالت و پیشرفت را!
اکنون همه نامزدها، در یک امر مشترک هستند.
و تفاوتها جزیی است.
یکی میگوید توسعه با روسری جمع میشود.
دیگری میگوید برای رسیدن به توسعه باید روسری را کنار نهاد.
سومی میگوید، توسعه با توسری محقق میشود!
و نکته مهم این است که همه شیفته ظاهر توسعه هستند.
و کمتر کسی در پی شناخت ماهیت توسعه و باطن آن است.
غرب، ظاهری دارد و باطنی.
ظاهر آن علم و تکنولوژی است.
و باطن آن، نه "شهوت" که یک نحوه "تفکر" است!
و مگر میشود با شهوت وغضب تمدن ساخت؟!
غرب با تفکر به این جا رسیدهاست.
و شخناخت باطن غرب و تفکری که اساس آن است، جز با تفکر میسر نیست.
و اصحاب ایدئولوژی که از تفکر گریزان هستند و صرفاً به دنبال درگیریهای ایدئولوژی با غرب هستند،
طبیعتاً از شناخت باطن غرب هم عاجزند.
و ایضاً آن دسته دیگر از اصحاب ایدئولوژی که شیفته لختی و کاباره و دنسینگ و لذایذ تمدن غرب
هستند، هم امکان ندارد باطن غرب را بشناسد.
و آنکه باطن غرب را نبیند، راهی به توسعه هم نخواهد داشت.
چنان که دیدیم، 50 سال حکومت پهلوی ما را به توسعه نرساند.
و ژاپن در همین مدت نه تنها به توسعه رسید، بلکه مدعی قدرت جهانی شد و ندای انا ربکم الاعلی سر داد.
اما بدانیم، ایدئولوژی و دعواهای زرگری نمیتواند دردهای مزمن و تاریخی ما را درمان کند.
ایدئولوژیها حتی در موطن خود و در غرب هم، توان درمان دردها را نداشت.
غرب با «تفکر» به این جا رسید.
و تنها در آغاز بحران در مدرنیته و در قرن نوزدهم بود که ایدئولوژیها در غرب بوجود آمدند.
و ما که از همان صدر تاریخ غربزدگیمان فکر و ذکر نداشتیم، طبیعتاً از غرب چیزی بیش از ایدئولوژی و سیاستزدگی عائدمان نشد.
ما سرسوزنی از همان تفکر غرب هم بهره نگرفتیم.
البته شاید خیلی هم خوب بود که ما به مباحث فکری نمیپرداختیم و نمیپردازیم.
چون ما هنوز آماده و اهل تفکر نشدهایم.
خصوصاً که اگر مسائل فکری اگر به دست اصحاب ایدئولوژی بیافتد، مبتذل خواهد شد!
و مگر الان این اتفاق نیافتاده است؟!
ومگر غیر از این است که تا این که موضوعی فکری در میان ما مطرح میشود، آن موضوع بلافاصله دستمالی میشود و سپس چون دستمالی به دور انداخته میشود؟!
زیرا ما حوصله تفکر نداریم.
چون ما میخواهیم تکلیف همه چیز را سریع مشخص کنیم.
و سر وقت «عمل» برویم.
و این از مهم ترین خصوصیت اصحاب ایدئولوژی است!
و حتماً این اصحاب ایدئولوژی که این گونه بر طبل «عمل» میکوبند، ابتدئاً مشکلات نظری را حل کردهاند که اکنون به ضرورت «عمل» رسیدهاند!
امروز در جهان در حسرت توسعه، همه اهل «عمل»اند.
و در حقیقت اهل «امل»اند!
مدام مانند کودکان ننر نق میزنند و میگویند:
«چقد حرف میزنید!،
چه راه حلی دارید؟!»
راه حل دارم!
تو گوشی برای شنیدن داری؟!
راه حل، فرع بر وجود سؤال و پرسش است.
ولی مگر ما پرسشی داریم؟!
ما که تکلیف همه چیز را معلوم کردهایم و عالم غیب و شهادت هستیم، اصلاً چه نیازی به پرسش و شنیدن راه حل داریم؟!
راه حلها تنها به درد کسانی میخورد که پذیرفته باشند، با سیاست هر کاری نمیتوان انجام داد.
و خود را خداوند عالم و فعال ما یشاء و همهکاره ندانند.
و جهل خود را کتمان نکنند.
وگرنه آنها که اهل جهل مرکب هستند و جهل خود را علم را میپندارند، نیازی به راه حل ندارند.
آنها تا به جهل و عجز خود اعتراف نکنند، هدایت و هادی نصیبشان نخواهد شد.
و تا جان ما جانی دگر نشود،
جهان دیگر نشود.
و جان وقتی دیگر میشود، که اولاً وجود مشکلات را تصدیق کنیم.
وگرنه تا وقتی که مشکلات را انکار میکنیم، راه حلی هم پیش پای مان نخواهند نهاد.
باید ابتدا ایمان بیاوریم «به آغاز فصل سرد»!
تا بتوان در پی آتشی رفت و گرمایی خرید.
و مدام نگوییم:
«همه چی آرومه، ما چقدر خوشبختیم»!
سی سال گفتیم: می شود، میتوانیم
و دیدیم که نشد.
و نتوانستیم.
شد.
اما فقط ظاهر عوض شد!
و باطن همان ماند که که بود.
راننده عوض شد.
ولی ماشین همان ماشین فکسنی است.
و مسافران هم، همان مسافران قبلی هستند!
و چهل سال است که تیراژ کتاب دراین مملکت سه هزار نسخه است!
و هنوز هم ما حوصله خواندن کتاب نداریم ولی بازی رئال و بارسا در نیوکمپ و یا سانیاگو برنابئو را از
دست نمیدهیم!(آدرس: سالن تلویزیون خوابگاه 13!!)
نکند این هم تقصیر آمریکای جنایتکار است؟!
و یا نکند این هم ناشی از تحریمهاست؟!
یا محمدرضا پهلوی؟!
یا حتی ریشوها و آخوندهای جمهوری اسلامی؟!
صد و پنجاه سال است که اقتصادمان بیمار است!
و فرهنگ و دین روز بروز در حال پسرفت!
و اکنون خانهها مسخر ماهوارهها شده.
و بلوتوثهای مستهجن را میشود راحت در مترو گرفت.
و بازار فیلتر شکن و وی پی ان و ساکس، داغِ داغ است.
و مدام میگوییم کشور رو به جلو ست!
نمیدانم این جلو کجاست؟!
و اصلاً کشور ما کجاست؟!
دانشگاه که ول معطل است.
حوزه که عمری است تعطیل است.
امام خمینی و علامه طباطبایی (علیهما الرحمه) را پای حوزه نگذارید.
این ها در زمان خود از حوزه طرد شده بودند.
کوزهای که فرزند امام از آن آب میخورد را را در فیضیه و قلب حوزه علمیه قم آب کشیدند.
علامه هم که درسش به فشار برخی اهالی حوزه تعطیل شد.
راستی از قوه قضاییه چه خبر؟!
پرونده جدید چی کشف شده؟!
این دفعه مفسدان چند هزار میلیارد تومان را بالا کشیدهاند و روی آن یک لیوان آب خوردهاند؟!
راستی یادم رفت بگویم که ما امروز در دنیا اول هستیم!
البته در سرانه مصرف آب و برق و گاز و مواد آرایشی!
این یکی دیگر، مسلمان و کافر و پهلوی و جمهوری اسلامی نمیشناسد.
اینها سیاهنمایی نیست.
بلکه سیاهیای اگر میبینیم، ناشی از خود واقعیت است!
انرژی هستهای، و ماهواره امید و موشک شهاب، خوب و لازم است.
ولی بدانیم که اینها کافی نیستند
و به خودی خود دردی از ما دوا نمیکند.
شوروی که بمب اتم و ایستگاه فضایی داشت از هم فروپاشید.
ما که صدر تاریخمان ذیل تاریخ شوروی است.
اصل، «تفکر» است
تفکر نباشد، بمب اتم هم دردی دوا نمیکند.
چنان که دیدیم درد توسعه نیافتگی شوروی با بمب دوا نشد.
تفکر اگر باشد، حمله مغول هم به ما آسیب نمیزند.
چنان که دیدیم نزد.
نه تنها نزد، بلکه مغولها با تفکر و فرهنگ ما، متمدن شدند.
تفکر اگر نباشد، حتی دین هم بیارزش خواهد بود
و تنها به مناسکی خشک و خالی و بی خاصیت و بلکه دست و پا گیر مبدل میشود.
و مگر الان همین تلقی از دین در جامعه رواج نیافته است؟!
تفکر نباشد، سیاست هم به چیزی جز سرگرمی و بازی تبدیل نخواهد شد.
همانطور که این فقره اخیر هم رخ داده است!
ولی چیست این تفکر؟!
و چه باشد آنچه خوانندش «تفکر»؟!
البته خیلی زود است که ما بخواهیم به تفکر رو آوریم.
چون ما هنوز آماده تفکر نشدهایم.
اما لااقل شاید بتوانیم در جست و جوی معنای تفکر برآییم.
این کمترین کاری است که اکنون میتوانیم انجام دهیم.
***
سیاست، مهم است.
اما همه چیز نیست.
انتخابات، هم مهم است
اما انتخابات هم، همه چیز نیست.
اشیاء واتفاقات را بیش از حد بزرگ ندانیم.
اگر می خواهیم بدانیم، منعی ندارد.
اما بدانیم با هوا و هوس ما، اشیاء و تکوینیات عالم تغییر نمیکند.
انتخابات پیش رو هم یکی از سی و چند انتخاباتی است که در سی و چند سال گذشته در این کشور برگزار شده.
هر چقدر با انتخاباتهای قبلی، فرهنگ و اقتصاد و مدرسه و دانشگاه و حوزه ما بهتر شده- البته اگر بدتر نکرده باشد-این یکی هم اوضاع را بهتر خواهد کرد.
پس به جای این که به انتخابات و سیاست دل ببندیم،
بیاییم به فکر راهی دیگر باشیم.
بیاییم این بار از خودمان شروع کنیم
جان، چو جان دگر شد
جهان، دیگر شود ...
قومی اگر اهل ادب و تفکر باشد، ایلخانان مغول هم اگر بر آنها حاکم باشند، کشور راه به صلاح میبرد!
و اگر قومی اهل طلب نباشند، علی علیهالسلام هم کاری از پیش نخواهد برد.
و دیدیم که او هم کاری از پیش نبرد.
فاعل مهم است، اما مهمتر از فاعل، قابلیت قابل و استعداد و آمادگی ماست.
اکنون جامعه و قوم ما چقدر آماده یک تحول است؟!
اگر کسی مانند لقمان اهل طلب باشد، از بیادبان هم می تواند درس ادب بیاموزد، و او که از خودراضی است، انبیاء هم نمی توانند درمانش کنند!
کاش در کنار سیاست و انتخابات، کمی هم به فقدان تفکر، فکر میکردیم!
بعدالتحریر:
مقاله درتاریخ 5 شنبه، 5 اردیبهشت ویرایش و بازنویسی شد.
چون حدس میزنم ضد انقلاب نیستی این جمله ات را نمی فهمم که "قومی اگر اهل ادب و تفکر باشد، ایلخانان مغول هم که حاکم باشند، کشور راه به صلاح میبرد!"
عالم که کلا رو به صلاح است! اما در صورت تسلط ایلخانان مغول صادق دهقانی باید به جای وبلاگ نویسی و در مدح تفکر سخن گفتن باید مراقب سرباز مغول باشد که خدای نکرده... الله اکبر!
و مگر سرباز مغول الان در هزار عرصه سیاسی و فرهنگی حضور ندارد؟