تحول در علوم انسانی- قسمت چهارم
گفتم: خب. حالا بعد از این همه غیبت، حرف جدید چی داری؟
گفت: حرف جدیدی ندارم، الا اینکه معتقدم باید فکر کنیم.
گفتم: خب این که واضحه.همه میدونن که باید فکر کرد.
گفت: پس چرا این قدر حرفهای بی ذکر و فکر مطرح می شود و همه هم مدام به تکرار و همان گویی آن حرف ها میپردازند؟
گفتم: منظورت کدام حرف است؟
گفت: یکی دو تا نیست. مثلاً همین ماجرای تحول در علوم انسانی یک مورد. قبلاً هم درباب آن صحبت کردم و برخی دلایلم را آنجا گفتم.
قصد توهین ندارم ولی معتقدم این ایده از اساس ضعیف و چه بسا حتی مضحک باشد.
و آنچه بیشتر مایه تعجبم می شود که بزرگان و نخبگان قوم، همه این سو و آن سو در باب آن داد سخن میدهند و درمیدان بی در و پیکر خطابه، مرکب خود را به پیش می رانند.
گفتم: مگه طرح تحول در علوم انسانی چه اشکالی دارد؟!
گفت: یعنی شما فکر می کنید که ما باید علوم انسانی را متحول کنیم؟!
گفتم: مسلم است. چون این علوم اومانیستی هستند و جوانان ما را از راه به در می کنند!
گفت: پس چرا علوم تجربی را متحول نکنیم؟! مگر غیر از این است که اکثر افرادی که با علوم تجربی و پزشکی و دندانپزشکی و پرستاری و رشته های وابسته تحصیل می کنند در مدت زمان اندکی و بواسطه روح ماتریالیستی مضمر در علوم تجربی، به تدریج در وجود همه مجردات از روح گرفته تا خدا و ... دچار تردید میشوند.
سؤال اساسی من این است که این تقدم و اولویت تحول درعلوم انسانی بر سایر علوم کی و کجا و به دست چه کسی و در کدام مجمع علمی اثبات و مبرهن شده؟!
اگر معیار ضرورت یک علم، از راه به در بردن افراد و یا تزلزل در زیربناهای فکری آنها باشد، خطر علوم تجربی کمتر از علوم انسانی غرب نیست.
مضافاً اگر قرار است علوم انسانی را متحول کنند، چه کسی قرار است که این کار را بکند.
گفتم: خب متفکران ما در دانشگاه و حوزه باید بنشینند و این کار را کنند.
گفت: کسی که حقیقتاً در جست و جوی علم باشد، منتظر بخشنامه و خطابه و سخنرانی نمی نشیند.
چنانکه هیچ کس به فارابی برای تأسیس فلسفه اسلامی پیام نداد.
کسی شیخ اشراق را برای تأسیس حکمت اشراقی و یا به ملاصدرا برای پی ریزی حکت متعالیه توصیه و تذکر نداد.
کسی که برای تأسیس علم انسانی تا کنون منتظر بوده، یقیناً خود چندان از فقدان علوم انسانی احساس خلاء نمیکرده است. وگرنه اگر کسی حقیقتاً اهل طلب علم باشد، این طلب خواب و خوراک از او می رباید و دیگر منتظر نمی ماند که به او بگویند چه کند یا نکند.
علم از هر سنخ باشد -چه اسلامی وچه غیراسلامی - همواره جوششی است. و چاه اگر آب از خود نداشته باشد، نمیتوان با اصرار و خواهش و التماس و تهدید، نمیتوان او را وادار به آب دادن کرد.
این را گفت و رفت ...