تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

تشویش، بنیاد احوالات انسان است

تشویش

دعای عهد و بریدن از وضع موجود

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۱، ۰۲:۴۹ ب.ظ

می‌خواهی با حضرت حجت باشی؟

می‌خواهی در صبح ظهور از آرام‌گاه مرگ برخیز و به سپاه مهدی ملحق شوی؟

یک راه آسان وجود دارد.

فقط کافی‌ست دعای عهد را چهل صبح بخوانی

البته خواندن حقیقی آن است که کلمات با زبان قلب ادا شود

و الفاظ مادی اگر ظهور ایمان قلبی نباشند، دعای حقیقی نخواهد بود

و عهد هم عهد حقیقی نخواهد بود

می‌خواهی با مهدی باشی؟

پس باید چهل صبح از ته دل و با تمام وجود این حقیقت را با زبان قلب خود اعتراف کنی که:

«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس»

و بعد با غصه و فزع سه بار بر پای خود بزنی:

«العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان»

متعجبم از کسانی که با وضع موجود عهد بسته‌اند و آن را خوب می‌پندارند و ظهور فساد در بّر و بحر را فغان نمی‌کنند و از ته دل برای نجات خود و مردمان از این زمانه نمی‌نالند و شب روز خون دل نمی‌خورند و در عین حال همین افراد توقع هم دارند که در صبح ظهور از آرام‌گاه مرگ برخیزند!

آنها با خواندن دعای عهد، در حقیقت خود را به استهزا گرفته‌اند.

عهد حقیقی، یعنی قلب حقیقتاً‌ طالب مهدی باشد.

و کسی که طالب مهدی باشد، یک لحظه نمی‌تواند با وضع کنونی، انس بگیرد.

و آن هنگام است که الفاظ دعای عهد، از ظاهر تجاوز کرده و باطن پیدا خواهد کرد.

در زمانه‌ای به سر می‌بریم که دیگر خدایی که عالم محضرش بود و نمی‌شد در محضرش گناه کرد، نیست انگاشته شده

در زمانه‌ و در برهوت نیست‌انگاری، همه حقایق و ارزش‌ها در زمین و زمانه نیست‌انگاشته می‌شود.

نیچه گفت:

«بیابان بالیدن گرفته

وای بر کسی که بیابان را انکار کند»

این برهوت نیست‌انگاری در همه جا از حوزه و دانشگاه و صدا و سیما و پاساژ و خیابان و سینما و ... بالیدن گرفته.

وای بر کسی که بپندارد که وضع کنونی خوب است.

وای بر کسی که بحران را انکار کند.

انکار بحران امروز به معنای عهد بستن با امروز است.

و آنها را که با امروز عهد بسته‌اند را به صبح ظهور و پس‌فردای تاریخ راهی نیست.

انکار امروز- شرط لازم و نه کافی- برای برخواستن از قبرها و حضور در نبرد آخر است.

 

بعدالتحریر:

یک، از دانشگاه صنعتی خبر رسید که باز هم یک نفر دیگر خودکشی کرده.

سال گذشته و در همین ایام هم یک دانشجوی دیگر خودکشی کرده بود.

جالب است که ترم قبل همدانی گلشن به عنوان مدیر نمونه فرهنگی انتخاب شد.

اگر مدیر نمونه ما همدانی است، در بقیه دانشگاه چه فجایعی رخ می‌دهد؟!

 

دو، مزخرف جدید تلوزیون به نام «راستش را بگو» را دیدم.

موضوع فیلم راستگویی است.

به اسم دعوت به اخلاق رسماً دختر بازی را ترویج و تبلیغ می‌کنند.

در یک سکانس، دختران محجبه و چادری شب به خانه هم کلاسی پسرشان می‌روند تا موفقیت پایان نامه‌اش را به او تبریک بگویند و می‌نشینند سه چهار نفری به چایی خوردن.

نویسنده فیلمنامه این فیلم یک احمق به تمام معناست.

کارگردان هم ایضاً‌.

آن کسی که اجازه داده پخش شود هم نیز.

 

  • ۹۱/۰۸/۲۴
  • صادق دهقانی

نظرات  (۲۱)

  • azhameja.blogfa.com
  • در ره منزل لیلی که خطرهاست در ان شرط اول قدم ان است که مجنون باشی انصافا اولین شرط امام زمان خواهی این است که به وضع موجود راضی نباشی که ان هم ریشه در معرفت ا به حقیقت انسان دارد اگر کسی بداند که انسانها با تبعیت از اهل البیت به چه مقاماتی میرسند و حکومت انسان کامل یعنی چه دیگر نه علم امروز را پیشرفت میداند نه به وضع موجود راضی میشود صد هزاران اولیا روی زمین از خدا خواهند مهدی را به یقین اولیائی که خود مسیر را تا حد زیادی طی نموده اند به قدری به برکات حضور امام معصوم اگاهند که بزرگترین ارزوی انها حضور امام معصوم در جامعه می باشد خدایا ما را جز دوستاران حکومت ان بزرگوار قرار بده دوستاری صادقانه عاشقانه عارفانه

  • azhameja.blogfa.com
  • اقای دهقانی یه سوال از شما داشتم ایا بهتر نیست شما در یک رشته مرتبط با علوم انسانی اداه تحصیل دهید دکتری بگیرید انشالله وارد هیئت علمی شوید به این امید که بهتر بتوانید در محیط دانشگاه به فعالیت خود ادامه دهید؟ چون شما معتقدید اگر اتفاقی بخواهد بیفتد باید از دانشگاه شروع شود و برای همین سعی کرده اید ارتباط خود را با دانشگاه صنعتی حفظ کنید علی رغم مشکلات

    پاسخ:
    دهقانی:

    پیشنهاد بدی نیست اما مسأله این است که شرایط این کار برایم فراهم نیست.


  • azhameja.blogfa.com
  • با پست غرب شناسی و لزوم ان در خدمتیم از نظرات خود ما را بهرمند گردانید
  • نظریه سومی
  • سلام بر برادر دهقانی
    بخشی از کتاب توحید عملی استاد خانجانی در ادامه نقل می گردد؛
    هر چند شاید در چند مبحث قبلی(در باب فلسفه و همچنین خدا) متناسب تر بود که نقل شود امّا بهتر دیدم که در آخرین مبحث نقل شود.
    سعی نمایید حتما نظری به این کتاب ارزشمند بیافکنید.
    مطالعه کتاب را به دوستان نیز اکیدا توصیه می کنم.(می توانند با جست و جوی ساده نام کتاب در اینترنت آن را بیابند.)

    «922 بی تردید آدمی با دیدن نخستین نشانه خدا در خویشتن عاشق می شود و این عشق الهی موتور محرکه آن حرکت جوهری است که همان حرکت روحانی می باشد که ملاصدرا آن را ارسطویی نموده است و لذا آدمی براستی در مطالعه اسفارش براستی عقل فطری را گم می کند. و بکلّی از راه مایوس می گردد. و خداوند در کتابش می گوید که آنانکه راه خدا را سخت جلوه می دهند منافقانند.
    (الذین یستحبّون الحیاه الدّنیاعلی الاخره و یصدّون عن سبیل الله و یبغونها عوجا اولئک فی ضلال بعید؛ابراهیم آیه 3)
    923- ملاصدرا منافق نبود.او فقط وسواس بیمارگونه در یونانی کردن حکمت اسلامی داشت.و نوعی احساس حقارت در قبال ارسطو در آثارش غوغا می کند تا جاییکه بدون فلسفه که همان مذهب ارسطو است راه هدایت را محال می خواند و حتّی مومن حقیقی را فقط فیلسوف می داند و درس فلسفه را اساس رستگاری می نامد. و بدینگونه است که پیروان ملاصدرا بسیار منافق شدند و این منافقان بخصوص در سال های پس از انقلاب اسلامی، کشورمان را به تباهی و نفاق کشاندند و همه غیر صدرایی ها را با چوب ارتداد و التقاط راندند و تار و مار کردند درحالی که خودشان اسوه اتقاط و نفاق بودند و نمی دانستند و هیچ نفاقی مهلک تر از نفاق فکری و فلسفی نیست.
    924- امروز اگر بخواهیم در یک کلمه علت العلل همه بدبختی ها و مفاسد و نفاق ها بن بست های اقتصادی و عقیدتی سیاسی حاکم بر جامعه ایرانی را ریشه یابی کنیم در یک کلمه جز شرک فلسفی-ارسطویی نیست. که ایدئولوگ های انقلاب مان دچارش بوده اند و آن از ملاصدرا و التقاط عظیم اوست.که امام خمینی و علامه طباطبایی و مرتضی مطهری جمله صدرایی بوند. و پیروانشان که البته این پیروان از خودآگاهی ایدئولوژیکی نیز برخوردار نیستند و کور کورانه در این راه گم می نهند و یکی یکی پس از دیگری بلاخره سر از تمدن عرب و مهد تمدن یونانی-ارسطویی در می اورند و
    برای نجات خود از این نفاق اصل دین و قرآن را نیز انکار می کنند.
    مثل دکتر سروش که به مدت 30 سال انقلاب ما را از لحاظ فرهنگی رهبری می کرد و از معتمدین شخص رهبر انقلاب در ستاد انقلاب فرهنگی بود و از شاگردان مرحوم مطهری و علامه بود که جمله صدرایی بودند.
    انقلاب اسلامی ایران قربانی شرک صدرایی شد.و این بود که انرژی اتمی اصل اوّل دین ما شد. و به یاد داشته باشیم که مغز جهانی بینی فلسفی یونانی اتومیزم است.
    928-به یاد داریم که مرحوم مطهری حتی اسفاده از اصطلاحات فلسفی غرب را التقاط می دانست و یادش نبود که استادش ملاصدرا اصلا دین و ایمان و حکمتی جز فلسفه قائل نیست که ذاتا غربی و یونانی و ارسطویی است.
    929- براستی چرا ملاصدرا آشکارا و وحی گونه آیه نازل کرده است بی هیچ برهان فلسفی که حتّی «ایمان همان حکمت نظری است.» اگر این تبدیل آشکار آیات الهی را درک کنیم به راز بزرگترین شرک در تاریخ اسلام پی می برده ایم. از فارابی و بوعلی تا ملاصدرا و طباطبایی
    931-آِا براستی محمد ص فیلسوف بود؟عمار و بلال و کمیل و ابوذر فیلسوف بودند؟
    در حالی که ابوجهل و ابولهب و ابوهریره  کعب الاحرار جمله فیلسوف بودند.
    براستی فهم ملاصدرا از تاریخ اسلام و بلکه تاریخ نبوت ها چه بوده است؟
    935-به یاد آوریم که مرحوم علامه طباطبایی هم چند سال قبل از رحلت در مصاحبه ای گفت که تمام عمرش را مشغول خواندن حکمت بود.و این بدان معناست که ایشان فلسفه مدرسه ای را همان حکمت می دانسته است.زیزا حکمت خواندنی نیست.
    936- امروز که عصر روشنفکری و آموزش عمومی و اجباری در سراسر جهان است.تقریبا اکثر بشریت فلسفه می داند.
    ولی شاهدیم عصر جدید عصر غوغای کفر مفتخرانه آن هم از مهد مدارس و دانشگاه هاست.امروز تقریبا همه درس خوانده ها چند کتاب فلسفی و حکمت نظری خوانده اند و اتفاقا با اتکای به همین آموزه هاست که دین و شریعت را بکلی انکار می کنند.
    942- با ادامه مطالعه آثار ملاصدرا بتدریج در می یابیم که ایشان تقریبا همه معارف و آیات و محکمات دین و اسلام و قرآن  را با فلسفه معاوضه نموده است.چرا که اصلا خدای ایشان که خدای استادش میرداماد بود یک خدای فلسفی-یونانی به نام اسطفس است.
    943- در حقیقت باید اسطقس را همان  اله فلسفه در اساطیر یونان باستان دانست که ایمانی جز خودش قائل نبود و ایمان به اسطقس همان راه رستگاری بود یعنی ایمان به فلسفه آن هم یونانی اش و امروز آمریکاییش.
    944- انقلاب اسلامی و جامعه ما امروز دوچار دو بت و شرک عظیم دین سوز عقیدتی  است
    یکی بت فن آوری و علم زدگی است که بزرگترین سنگوی آن در عصر ما و انقلاب ما مرحوم بازرگان و پیروانش بوده اند.
    و دیگری هم شرک فلسفی و صدرایی است که معروفترین سنخنگوی آن مرحوم مطهری و پیروانش بوده اند.
    و می دانیم که کشور ما در طی این سال ها بدست و اندیشه پیروان این دو متفکّر انقلابی هدایت شده است که اینک آن دو شرک که ریشه واحدی دارند منجر به شقاق و نفاق شده است. که شاهدش هستیم هم در قلمرو سیاست و اقتصاد و هم فرهنگ و هم مذهب و هم در ساختار حاکمیت و ماجرای موسوم به فتنه.» (توحید عملی-استاد خانجانی)
    پاسخ:
    سلام علیکم

    سخنان ایشان(دکتر خانجانی) کاملاً مضطرب و مشوب و حق و باطل در آن به هم آمیخته است.

    به نحوی که کسی که پا در رکاب او شود، نیز مضطرب می‌شود.

    بنده علی رغم این که خود در موضوع فلسفه در حال تحقیق هستم، اما این نحوه تفکیر ملاصدرا نزد من اگر مضحک  نباشد، دست کم ناشیانه است.

    1- امام یکی از بزرگترین درس آموختگان مکتب صدراست.

    علامه طباطبایی هم کم از ملاصدر ا اثر نگرفته است.

    من نمی‌ دانم نفاق و شرک این افراد کجاست که ما آن را نمی‌بینیم و نیاز شده که ایشان_ خانجانی- این شرک و نفاق را به من نشان دهند.

    تنها کسی که از جریان صدرایی،‌ در کشور و در فضای سیاسی جلوی اسلام و انقلاب ایستاد سروش بود.

    قصه سروش هم این بود که به دام علم زدگی و پوپر زدگی افتاده بود و از ملاصدرا توبه کرد و به کانت و پوپر که نئو کانتی بود ایمان آورد.

    بر خلاف ادعای نویسنده، سروش به هیچ وجه مورد تأیید شخص امام نبود.

    و از قضا با نظر امام از تدریس سروش در رادیو، منع شد.

    3- البته ملاصدرا در اسفار زبانی به شدت ارسطویی و مشایی دارد.

    ولی تنها انها که خود تا مغز استخوان فلسفه‌زده هستند، جز به قشر یک نظام نمی‌نگرند و از رسوخ در باطن عاجزند.

    ملاصدرا با طرح اصالت وجود، به یونان نه می‌گوید و کمر ارسطو را می‌شکند، ولو که در زمانه غلبه فلسفه مشاء ناگزیر از استفاده از ادبیات یونان زده بوده است.

    4- برخی تفاسیر ملاصدرا از آیات خصوصاً در آنجا که حکمت نظری را همان ایمان قرآنی می‌داند، مسلماً می‌تواند محل خدشه واقع باشد.

    اما این اضطراب‌ها و ضعف در تفسیر به اعقتاد من به هیچ وجه به باطن حکمت متعالیه وارد نشده و نظام صدرایی یک نظام سراسر منسجم است و به هیچ وجه التقاطی نیست.

    البته من مدعی نیستم که فلسفه صدرا دینی است، اما دست کم التقاطی و مضطرب نیست.

    حرکت جوهری، اصالت وجود، اتحاد عاقل و معقول، وحدت وجود و سایر ارکات تفکر صدرا کاملاً‌ بایکدیگر متناسب است و قطعاً در بن مایه با ارسطو تفاوت دارد.

    ملاصدرا در زمانه ما حقیقتاً مظلوم است.

    در مظلومیت او همین بس که هم موافقان و هم مخالفانش، بدون آن که از ماهیت کار او و قدمی که او برداشته پرسش کنند، تنها به دلیل غلبه پراگماتیسم و مکتب اصالت صلاح عملی و تحلیل‌های ایدئولوژیک،‌ او را اثبات و یا نفی می‌کند.

    موافق می‌گوید که چون امام و آقا و علامه صدرایی هستند باید به ملاصدرا آری گفت، و مخالف به سروش و مشاء و یونان و ارسطو استناد می‌کند.

    و در نهایت این که هر دو گروه کم و بیش از عظمت کار صدرا غافل‌اند و تنها آن را برای فواید عملی‌اش مطالبه می‌کنند.

    البته فلسفه باید فایده عملی هم داشته باشد و کسی را نمی‌توان به دلیل انتظار فواید عملی از فلسفه ملامت کرد، اما مادامی که عمل تنها به عمل هرروزی خلاصه می‌‌شود، فیلسوف غریب و مظلوم می‌شود.

    ملاصدرا، عظمت دارد و هر کس که کار او را خوار و حقیر تلقی و معرفی کند، در حقیقت محدود بودن محدوده ادراک خود را اثبات کرده است.

    ملاصدرا عظیم است و البته این عظمت غیر از این است که او فردی مهذب بوده و هفت بار پای پیاده به مکه رفته و نظائر آن.

    این ها را خیلی‌ها دارند.

    عظمت ملاصدرا در فلسفه اوست.

    چنان که کانت هم بزرگ است.

    و هگل و هیدگر.

    و افلاطون و ارسطو و بوعلی و فارابی و شیخ اشراق بزرگ هستند.

    اگر ارسطو کوچک بود،‌چگونه می‌توانست دو هزار سال بر تاریخ حکومت کند و حتی فلاسفه مسلمان را هم تحت تأثیر خود قرار دهد.

    برخوردهای ایدئولوژیک با فلسفه خطرناک‌ترین برخوردها با فلسفه هستند.

    و متأسفانه دکتر خانجانی مانند سروش و خیلی‌های دیگر با فلسفه ایدئدولوژیک برخورد کرده است.

    البته این نحوه نگاه ایدئولوژیک را در کلام برخی موافقان فلسفه نیز میتوان دید.

    اما افسوس که تذکر به موافقان و مخالفان ایدوئولوژیک فلسفه کمتر مایه تنبه و بیداری آنها می‌شوند.

    چون آنها از قبل معمولاً تصمیم خود را گرفته‌اند.

    سلام بر دهقانی

    انصافا با اینکه ما دیدگاه مان تا حدی متفاوت هست بلی جواب خوبی داده ای

    قران تا وقتی دوستارانی مانند خانجانی دارد حقیقتا به دشمن نیاز ندارد

    حقیقتا از این طرز تفکر باید به خدا پناه برد حرف زدن درباره افرادی که اگر در روز مکروهی انجام میداند شب مشاهدات خود را تیره میافتند به این گستاخی با کدام ایه قران مطابقت دارد؟

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیک برادر
  • نظریه سومی
  • سلامی دیگر خدمت برادر دهقانی؛
    1-بنده از لحاظ تسلط به اندیشه بزرگان مذکور حد خویش نمی دانم که بصورت خاص نظری دهم و به نقد نظر شما یا آقای خانجانی بپردازم و از این لحاظ نظر شما را ارجح می دانم نسبت به نظر خود(همچنین نظر استاد خانجانی را.)و البتّه برای نقد نظر ایشان نیز لازم است ابتدا به کلّ اثر نگریست و نه همین چند گزیده که برای معرفی انتخاب شد.

    2-قصد اینجانب از نقل بخش کوچکی از کتاب «توحید عملی» استاد خانجانی که مرتبط با برخی مباحث شما بود این بود که نظر یکی از متفکّران معاصر در این خصوص نیز به اشتراک گذاشته شود تا از زاویه دیگری نیز به این مباحث بنگریم و نیز اثر ارزشمندی در این باب برای مطالعه بیشتر معرفی گردد.

    3-در باب اینکه فقط دکتر سروش را در چالش با انقلاب معرفی کردید بنظر با توجّه به برخی مباحث قبلی خودتان نیز صحیح نمی باشد.
    در کنار اینکه
    {انقلاب اسلامی و جامعه ما امروز دوچار دو بت و شرک عظیم دین سوز عقیدتی  است
    یکی بت فن آوری و علم زدگی است که بزرگترین سنگوی آن در عصر ما و انقلاب ما مرحوم بازرگان و پیروانش بوده اند.
    و دیگری هم شرک فلسفی و صدرایی است که معروفترین سنخنگوی آن مرحوم مطهری و پیروانش بوده اند.
    و می دانیم که کشور ما در طی این سال ها بدست و اندیشه پیروان این دو متفکّر انقلابی هدایت شده است که اینک آن دو شرک که ریشه واحدی دارند منجر به شقاق و نفاق شده است. که شاهدش هستیم هم در قلمرو سیاست و اقتصاد و هم فرهنگ و هم مذهب و هم در ساختار حاکمیت و ماجرای موسوم به فتنه.»}
    در واقع اندیشه مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم مطهری که در پی ساینسی نمودن و فلسفی نمودن اسلام بودند در جمع میان علم جدید- پیشرفت های تکنولوژیکی و دین به اشتراک می رسند که نتیجه عملیش جامعه کنونی و وضع غرب زدگی مضاعف سیطره یافته بر اذهان رهبران و استادان و مردمان عادی است.
    و همچنین نتیجه این تفکر بود که مرحوم بازرگان به اسلام برای آخرت رسید و همچنین وضع برزخ کنونی برای همگان پیش آمده و بیشتر مردمان و نیرو های انقلاب به همان نتیجه بازرگان در حال رسیدند و اگر هم در خطابه ها اعلام اسلامی کردن علوم اسلامی و فقه حکومتی و اقتصاد اسلامی و...را می کنند جز خطابه چیزی نیست و بیشتر به غرب مبتلا شده و از لحاظ اقتصاد به اقتصاد رانتی ،ربایی،نفتی،سرمایه سالاری و اختلاس سالاری و بانک نزولی و بیمه اجباری و از لحاظ سیاست هم به فاشیست گرایی و میلیتاریسم و استهزا بندهای مختلف حقوق ملّت در قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین عملکردی در تضاد آشکار با بندهای مشخص وصیت نامه امام خمینی از جمله در باب سپاه و رابطه با برخی کشورها و از لحاظ علمی نیز به وضعیتی که بخش کوچکی از آن را خود در این فضا نشان داده اید دچار شده ایم.
    همچنین نسبت به صدور انقلاب هم که سال هاست به توبه افتاده ایم بطوری که جز الفاظی تهی از معنا نمانده و مساله میانمار تنها یک نمونه از سیاست انقلابی(به اعقاب) انقلاب ما بوده است.
    و...
    موارد بسیاری که می توانید برخی را رد کنید و برخی را بپذیرید(با عنوان این که این ها حق و باطل را توامان دارد)
    مشکل ما مشکل ایئولوژیک است.انقلاب ما بصورتی ناگهانی و غیر قابل انتظار رخ نمود در حالی که هیچ ایدئولوژیی برای آن تدوین نشده بود و دکتر شریعتی که در همّتش را بر این امر گذاشته بود به صورت عجیبی چندی قبل از انقلاب دیده از دنیا بست و پس از انقلاب نیز مرحوم مطهری ترور شد و نخبگان یا به انزوا رفتند یا کشته شدند یا دشمن تلقّی گشتند.
    و اکنون ما در راه 4 مین دهه انقلاب هنوز در وضعیت انقلابی هستیم(البتّه از جهت سلبی و ترس از دشمن و آمریکا و فتنه و دانشجویان دوم خرداد و... و نه ایجابی به معنی آنکه انقلابی در قوه قضایه یا امر تربیت و آموزش یا امر اقتصاد یا امر رسانه و...صورت گیرد؛
    انقلاب ما مدّت زیادی است که به نهاد و یک حکومت مستحکم بدل شده که دیگر هر تغییری و هرگونه نقدی و هر گونه تفتیشی از نهاد ها به اسم تبلیغ علیه نظام در نطفه خفه می شود یا آنکه به اسم مصلحت نظام (خاندان ها و پرونده هایی که گروه ها علیه هم دارند) به سکوت و کش ندادن دعوت می شود.(تنها یک نمونه آن درخواست کاملا قانونی بازدید قانونی رئیس جمهوری(در سایت استاد طاهرزاده در این باب بخوبی روشنگری شده) بعنوان نفر دوم کشور از اوین و پاسخ سرشار از اهانت و خلاف قانون رئیس قضا و سرانجام مرگی که چند روز بعدی رخ نمود و مایه شرم ساری انقلاب ما گشت می توان اشاره کرد. ))
    و با آنکه در حقیقت از روح انقلابی خارج شده ایم و دیگر جز لفظ و خطابه از انقلاب ما باقی نمانده است و همه در جهت حفظ وضعیت موجود هستیم این تنها دادگاه انقلاب است که از دوران انقلاب باقی مانده است.

    خوب حال باید دید منشع این بن بست های پی در پی در چیست؟
    چیست که مرتّب انقلابیان سابق در مقابل وضعیت موجود ایستاده و به ضد انقلاب متهم می شوند ولی در حقیقت خود آنان که ایستاده اند و به فسادها و رکودها تن داده اند به ضد انقلاب(حرکت و تغییر و اصلاح در جهت اهداف انقلاب) تبدیل شده اند.
    و البتّه بسیاری از دو طرف در وضعیت برزخی هستند.
    یعنی نمی دانند باید برای اصلاح انقلابی که در حال ویران شدن است و هر روز عضوی از آن به جزام مبتلا می شود چه کرد؟
    در برابر دانشجویانی که دین گریزتر و ضد انقلاب تر می شوند یا نسبت به انقلاب بی تفاوت چه؟آنانی که هر ساله راهی شیطان بزرگ و غرب و شرق چه؟و آنانی که مرتب در حال دادن مقاله های لاتین به آی اس آی اند چه؟
    در مقابل فتنه ای  که هر مدّت سر می زند چه؟برای مسئولانی که مرتّب در فتنه ها مزدور می شوند و می روند چه؟
    بقول آقای(معروف به دکتر) عباسی ما نرم افزار را پس از انقلاب عوض کردیم(اشاره به آدم امام جای شاه)امّا سخت افزار پس از سه دهه همان است(خودم:اگر نگوییم بدتر نشده است)
    سخت افزار بی سخت افزاری است.
    ایدئولوگ انقلاب ما کیست؟
    چرا تنها از اسلام و آزادی و استقلال و عدالت ما شعار و سخرانی و خطابه می بینیم؟
    باید براستی در این باب تفکّر کرد که آیا پس از 3 دهه استناد به سخن امام خمینی در باب جناب مطهری که در ابتدای انقلاب جان می دهد یا استناد به ولایت فقیهی که امام و آیه الله منتظری در یک سری کلاس های خود در قبل انقلاب تدوین کردند ما را بسنده بوده است؟
    آیا تفکّر مطهری-بازرگان اکنون ثمرش را نداده است؟(سخن از این نیست که همه مسائل به یک شخص باز می گردد سخن از مسائل مربوط به غرب و اسلام است که مسئولین انقلاب از آن تغذیه فکری شده اند و عملشان آگاه و ناآگاه به این غذا بر می گردد.)

  • نظریه سومی
  • در باب دکتر سروش نیز بنده اشراف چندانی ندارم تا همین حدود:
    {از معتمدین شخص رهبر انقلاب در ستاد انقلاب فرهنگی بود}
    {سروش کتاب دیگری نیز با عنوان «نهاد نا آرام جهان» در باب نظریه حرکت جوهری ملاصدرا تالیف کرد که به پیشنهاد مرتضی مطهری توسط سید روح‌الله خمینی مورد مطالعه واقع شد و مورد تحسین و تایید او قرار گرفت. تحسین وی سروش را «مسرور و مفتخر» کرده بود(به نقل از ویکی پدیا)}
    4-فرمودید:{برخی تفاسیر ملاصدرا از آیات خصوصاً در آنجا که حکمت نظری را همان ایمان قرآنی می‌داند، مسلماً می‌تواند محل خدشه واقع باشد.

    اما این اضطراب‌ها و ضعف در تفسیر به اعقتاد من به هیچ وجه به باطن حکمت متعالیه وارد نشده و نظام صدرایی یک نظام سراسر منسجم است و به هیچ وجه التقاطی نیست.}

    که نگاه ایشان نیز با همین دیدگاهی که مطرح کردید تطابق دارد؛منتها باید به جای اکتفا به گزیده ها به کل متن بنگرید.(گزیده ها برای رجوع دادن به متن اصلی بود و نه اثبات حرفی)

    فرمودید:{موافق می‌گوید که چون امام و آقا و علامه صدرایی هستند باید به ملاصدرا آری گفت، و مخالف به سروش و مشاء و یونان و ارسطو استناد می‌کند.

    و در نهایت این که هر دو گروه کم و بیش از عظمت کار صدرا غافل‌اند و تنها آن را برای فواید عملی‌اش مطالبه می‌کنند.}
    ایشان در یک جمع بندی کلّی این چنین سخنی نمی گویند و قیاس ایشان با برخی مقلّدان در تفکّر در موافقت(یا مخالفت) قیاس نادرستی است (که از توجّه صرف به گزیده ناشی شده)
    ایشان در واقع در یک مورد از موارد متعددی که به عوامل به بن بست رسیدن انقلاب اشاره می کنند به صورت عملی و نتیجه گرا به این می پردازند که شاگردان چنین مکتبی (با تمام عظمت و شایستگی که بصورت جدا در اثر وصف می شود) به غرب گرایی (بنظرم در میان نوشته های دیگر ایشان مشاهده نمودم: و عرب گرایی) رسیده اند.
    جناب سروش هم از ملاصدرا شروع کرده اند و سپس به پوپر رسیده اند و به همین سادگی نمی توان گفت نتیجه این آن نشده است.(فلسفه گرایی افراطی و خلط ایمان و فلسفه در ملاصدرا به رجوع به غرب) همچنین در مورد دکتر نصر از شاگردان علامه طباطبایی و...(هر چند شقّ دیگر نیز درست است که بسادگی نمی توان گفت این نتیجه آن است.)

    5-فرمودید:{
    ملاصدرا عظیم است و البته این عظمت غیر از این است که او فردی مهذب بوده و هفت بار پای پیاده به مکه رفته و نظائر آن.

    این ها را خیلی‌ها دارند.

    عظمت ملاصدرا در فلسفه اوست.

    چنان که کانت هم بزرگ است.

    و هگل و هیدگر.

    و افلاطون و ارسطو و بوعلی و فارابی و شیخ اشراق بزرگ هستند.

    اگر ارسطو کوچک بود،‌چگونه می‌توانست دو هزار سال بر تاریخ حکومت کند و حتی فلاسفه مسلمان را هم تحت تأثیر خود قرار دهد.

    برخوردهای ایدئولوژیک با فلسفه خطرناک‌ترین برخوردها با فلسفه هستند.

    و متأسفانه دکتر خانجانی مانند سروش و خیلی‌های دیگر با فلسفه ایدئدولوژیک برخورد کرده است.}
    سخن از عظمت این بزرگان نیست که ایشان کم عظمت افکار و روحیات این بزرگان را شرح نداده اند؛بلکه ایشان به نقد بزرگانی از این دست رفته اند و به پر رنگ کردن موارد انحرافی که به اکنون ما منجر شده پرداخته اند.(این کار هر متفکری است که به نقد فکر برود و شخصیت پرستی نکند که این موضوع را بمراتب از شما در این فضا در باب افراد مختلف آموخته ایم؛البتّه باز بسیار زود قضاوت کردید که ایراد همان ایراد نخست است که گزیده را گزیدید و به نقد کل یک اثر رفتید.)
    سپاس از پاسختان هر چند اندکی زود هنگام بود.

     
  • نظریه سومی
  • سلام بر برادر جواد؛

    فرمودید:{انصافا با اینکه ما دیدگاه مان تا حدی متفاوت هست بلی جواب خوبی داده ای
    قران تا وقتی دوستارانی مانند خانجانی دارد حقیقتا به دشمن نیاز ندارد}

    در پاسخ به شما از اصلوب خودتان استفاده می کنم تا ایراد دیدتان به امور را بیابید.
    جناب دهقانی تا دوستدارانی مانند شما دارد حقیقتا به دشمن نیاز ندارد.

    و شما چگونه به خود اجازه می دهید هنوز یک اثر را نخوانده و با خواندن چند خط در باب یک شخصیت (که بنده و شما سرجمع یک تار موی ایشان از لحاظ تفکّر نمی شویم(مابقی ویژگی ها چون مطرح نیست می گذرم)) نظر دهید؟(و آن هم نه نقد اثر در همان محدوده بلکه وارد شدن به شخصیّت که پس از خواندن همه آثار نیز نظر دادن در باب یک شخصیّت امری بسیار دشوار است اگر تقوا باشد.)
    منظور «اجازه» این است که سعی نمایید در باب نقد اندکی به اخلاق نقد علمی مسلّط شوید سپس قصد نوشتن در باب یک فرد را کنید.
     
    فرمودید:{حقیقتا از این طرز تفکر باید به خدا پناه برد حرف زدن درباره افرادی که اگر در روز مکروهی انجام میداند شب مشاهدات خود را تیره میافتند به این گستاخی با کدام ایه قران مطابقت دارد.}
    حقیقتا از تفکّر باید به خدا پناه برد چرا که تفکّر خود خدا را هم به چالش می کشد چه رسد به مقامات منصوب به پیامبر و امامان و اولیا الله!
    آری در تفکّر تقلید آدمی را ضلالت و اشدّ گمراهی می اندازد و همچنین کیش شخصیت و هر انکه بخواهد بدان بیاویزد نیز کیش و مات می سازد.
    این است راز تقلید بردار نبودن اصول دین خدا و مایه اشدّ ضلالت شدن هر گونه تقلیدی در این امور.(و سرّ این سخن عظیم امام علی که هر که از من تقلید کند گمراه شود.)
    بعلاوه {حرف زدن درباره افرادی که اگر در روز مکروهی انجام میداند شب مشاهدات خود را تیره میافتند به این گستاخی با کدام ایه قران مطابقت دارد.}
    گستاخی را در باب اولیاالله تشخیص دادن نیز شاید اینچنین گستاخانه مایه تعجّب باشد.(شاید)
     آیه قرآن را خواستید که بنده عکس آن را از شما می خواهم که آیه قرآنی را که به بستن دهان در باب بزرگان و نقد نکردن آن ها و ساختن هاله تقدس برای نقد افکار و سخنانشان امر می کند؛ بفرمایید.
    برعکس قرآن مرتّب کفّار را که فکر نمی کنند و تعقّل نمی ورزند و بر قلوب و سمع و بصرشان از روی این جمود قفل زده شده است و به سنّت اوّلین و اجداد و بزرگان و رهبانشان روانند نهیب می زند و آنان را از عذاب خداوند در دنیا و آخرت می هراساند.
    و  نقل داستانی نیز با توجّه به برخی مسائل که در این مدّت از برخی دوستان مشاهده نموده ام بر خود واجب می دانم:
    در روایت است روزی رسول خدا در یکی از قضوات در باب استراتژی جنگ اعلام نظر نمود و یکی از فرماندهان پرسید: آیا به شما وحی شده است و یا نظر شخصی شما است ؟ پیامبر فرمود این نظر من است.
    و سپس او نظر خویش را که مخالف نظر خاتم الانبیا و عصاره عالم خلقت بود ابراز کرد و نظر او پذیرفته شد و هیچ کس متعرّض نقد نظر پیامبر نشد و پیامبر نیز با چنین گستاخی هیچ برنیاشفت!
     و در آخر از شما دوست گرامی دعوت می کنم به نوشتار ارزشمند برادر دهقانی:«چرا حزب الله چندان انگیزه‌ای برای راه‌اندازی کرسی آزاداندیشی ندارد؟!»رجوعی کرده و آن را یک بار دیگر با صبر و تامّل بخوانید.
    {عمده آحاد حزب الله صرفاً توان فهم خطابیات را دارند. به همین دلیل اندیشه آنها پر شده است از قال فلان و قال بهمان.

    نکته مهم این است که در خطابه، ذهن صرفاً به دلیل اعتماد و انسی که به گوینده دارد، مطالب را اخذ و می‌پذیرد و کمتر در پی چون چرا برمی‌آید.}

    سپاس از نظرتان که عاملی برای تفکّر در باب برخی امور فراموش شده گشت.

    البته این وبلاگ متعلق به اقای دهقانی است و بنده نمیخواهم به طور مبسوط جواب دهم بحث بر سر نقد اندیشه ها نیست بحث بر سر بیخود حرف زدن است شما ها فکر می کنید مرحوم امام و علامه و ایت الله حسن زاده و تمامی بزرگان اهل معرفت شهودی عمری را با خیالات خود صرف کرده اند و نفهمیده اند که توحید قرانی غیر از توحید عرفاست این حرف مزخرفی است اگر خمینی کبیر با خدای عزیز در ارتباط نبود کی میتوانست توی دهن امریکا بزند اگر علامه طباطبایی دارای قلب مطمئنه نبود کی میتوانست انطور منطق مارکسیستها را زیرسوال ببرد ما که خدمت شایانی از مخالفان فلسفه و عرفان در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب به اسلام و شیعه ندیدیم اگر امروز اسمی از شیعه در عالم هست از فداکاری بزرگانی مانند امام و علامه طباطبایی و پایداری اقای خامنه ای ایست

  • azhameja.blogfa.com
  • با پست امام حسین علیه السلام در نظرگاه مولوی در خدمتم

  • نظریه سومی
  • سلامی دیگر بر جواد عزیز و گرامی؛
    1-فرمودید:«البته این وبلاگ متعلق به اقای دهقانی است و بنده نمیخواهم به طور مبسوط جواب دهم»
     از پاسخ علمی بر محور تفکّر و منطق طفره می روید با اقامه دلیلی بی دلالت(که این را مرتبط با همان نوع مواجهه ابتدایتان -یعنی همان اشکال اساسی وارد بر حزب الله- می باشد).
    2- فرمودید:«بحث بر سر نقد اندیشه ها نیست بحث بر سر بیخود حرف زدن است»
    این نیز دوباره باز می گردد به اینکه به این توصیه دوستانه توجّه ننمودید:
    { و در آخر از شما دوست گرامی دعوت می کنم به نوشتار ارزشمند برادر دهقانی:«چرا حزب الله چندان انگیزه‌ای برای راه‌اندازی کرسی آزاداندیشی ندارد؟!»رجوعی کرده و آن را یک بار دیگر با صبر و تامّل بخوانید.}
    3-فرمودید:«شما ها فکر می کنید مرحوم امام و علامه و ایت الله حسن زاده و تمامی بزرگان اهل معرفت شهودی عمری را با خیالات خود صرف کرده اند نفهمیده اند که توحید قرانی غیر از توحید عرفاست»
    الف)شماها به چه معناست؟شما خطابتان به بنده بود و به ناگاه خطابتان به یک جمع گشت؟
    ب)«شماها» اگر منظورتان جمعی بود باشد نیز از نظر قوانین نگارش فارسی غلط بوده که این اشتباهات سهوا در تایپ رخ می دهد و ربطی به سواد شما ندارد و تنها برخی که در پی تفکّر و آوردن منطق و بحث علمی نیستند ممکن است این اشتباهات شخص مقابل را به سخره بگیرند.(هر چند در اینجا احتمالا خواستید عامیانه بنویسید که این نیز برای یک گفت و گوی علمی صحیح نمی باشد.)
    پ)در باب ادّعایتان: (شاید چون مخاطبتان نامشخّص بود)«فکر می کنید مرحوم امام و علامه و ایت الله حسن زاده و تمامی بزرگان اهل معرفت شهودی عمری را با خیالات خود صرف کرده اند» بنظر به بی راهه رفتید.
    در کجای متن چنین ادّعایی شده است؟
    شما در واقع شبهه ای در ذهنتان را خود گفته اید و سپس پاسخ داده اید.(سعی نمایید وقتی می خواهید به ادّعایی پاسخ دهید:
    1- از خطابه و موضع گیری فاصله بگیرید.
    2-از پرداختن به شخصیّت مقابل فاصله بگیرید.
    3- آن ادّعا را بصورت کامل نقل قول کنید.
    4- سپس ایرادهای منطقی وارد بر آن را ذکر نمایید.
    که این به تقوا و ایمان و روش علمی نقد نزدیک تر است.)
    ت)در اینجا تنها بصورت خیلی محدود نگاه ساینسی و فلسفی به ایمان(و دور بودن آن از قرآن با ذکر دلایل)و نتایج آن در مورد ملاصدرا طرح شد.(آن هم نه برای بحث بلکه برای رجوع و مطالعه بیشتر.) 
    ث)«نفهمیده اند که توحید قرانی غیر از توحید عرفاست»
    ایراد دیگر در این عبارت این است که شخص می اندیشد که اندیشه و سلوک در شخصیّت ها متوقف می شود و زین پس دیگر مابقی نمی توانند از آنان در برخی امور بگذرند و یا نقدی در روش آن ها بیابند.
    همین که امام خمینی  بارها از اشتباهات خود گفته و عذر خواهی نمودند و آقای خامنه ای نیز به این امر تمسّک جسته اند آیه ایست برای اینکه تقلیدِ صرف(آن هم در «فهم ها» و «تفکر») باعث جمود و ضلالت و خسران فرزندان آدم است.
    در واقع نه فهم عرفا عینا مثل هم هست و نه فهم امام و عّلامه عین هم و عین همه عرفاست. و نه هیچ یک از این فهم ها عین «حق» و «حقیقت» و «خدا».
    5-فرمودید:«این حرف مزخرفی است »
    الف)این حرف از مزخرف ترین حرف هاست.
    ب)چرا که در ساحت اندیشه هر اندیشه ای هر چند کاملا باطل(اگر حق و باطل در ساحت فکر ورزیدن راهی داشته باشد) مزخرف خطاب کردن نشانه نیکی نیست.ادب نقد چنین عبارات سخیفی را بر نمی تابد.
    پ)به جای مزخرف گفتن و تکفیر یا تمسخر باید منطق یک کلام را آورد و آن را همراه با ادب به نقد نشست یا سکوت کرد که سکوت تقوای جهل نسبت به امور است.
    6-فرمودید:« اگر خمینی کبیر با خدای عزیز در ارتباط نبود کی میتوانست توی دهن امریکا بزند اگر علامه طباطبایی دارای قلب مطمئنه نبود کی میتوانست انطور منطق مارکسیستها را زیرسوال ببرد»
    الف)این موارد باز هیچ ربطی به متن ابتدایی و همچنین مواردی که از شما درخواست نمودم(چون آیه آوردن در باب ادّعایتان) ندارد و صرفا جنبه شبهه پاسخ گوی خودتان به خودتان را دارد؛
    سعی می نمایم در ادامه به شما دوست گرامی در پاسخ گویی به این شبهات یاری کنم.
    ب)«ارتباط با خدا» و «قلب مطمئنه» در هیچ کجا زیر سوال نرفته است.
    پ)از اینکه کسی در دهان آمریکا بزند یا پاسخ شبهات مارکسیست ها را بدهد نیز نمی توان دلیل بر موارد اولی آورد.
    ت)اینکه کسی در دهان آمریکا بزند یا جواب مارسکیست ها را بدهد و در عین حال موارد اولی برقرار باشد ربطی به اینکه عملشان(که اصلا بحث ما در این باب نبود) کاملا با حق برابری کند ندارد و چه بسا اشتباهاتی در مقابله با آمریکا یا ردّ منطق مارکسیسم یافت شود و البتّه این نه چیزی از بزرگی آن بزرگان را کم می کند(که: انّ اکرمکم عند الله اتقاکم) بلکه خود آن بزرگان اسوه های نقدپذیری و اذن بودن بوده اند ورنه پیامبر و امام و عارفی که به «اذن» شناخته نشود بلکه مردم به «فم» یا «سیف» بشناسندش ابلیسیست در لباس و تلبیس.
    7-فرمودید:« ما که خدمت شایانی از مخالفان فلسفه و عرفان در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب به اسلام و شیعه ندیدیم»
    الف)به جای نشستن به نقد اندیشه و اصلاح و طیّب ساختن هر چه بیشتر آن نباید به عملگرایی مارکسیستی دچار شد.
    ب)برای بررسی عمل نیز اینچنین حکم دادن در باب دو دسته عظیم خارج از عدل و اصول علمی است.
    پ)مخالفان عرفان و فلسفه نیز دسته های مختلفی را شامل می شوند که کنار هم نهادن همه آن ها و حکم دادن کار خطایی است همان گونه که دسته های طرفدار فلسفه و عرفان  و علم هم گروه های مختفی اند(و که اوج آن ها عرفان زده ها و فلسفه زده ها و ساینس زده هایند.) که باید از حکم کلّی آن هم بی هیچ مقدمه و شاهدی در باب آن ها دوری کرد.
    8-«اگر امروز اسمی از شیعه در عالم هست از فداکاری بزرگانی مانند امام و علامه طباطبایی و پایداری اقای خامنه ای ایست»
    غیر از بی ارتباطی به بحث(در باب نوع نگاه به فلسفه و دین و ملاصدرا و همچنین نوع نگاه به علم جدید و..) که نقطه مشترک تمامی گذاره ها بود(چرا که همان با همان جمله ابتدایی بحث عقلانی را منتفی اعلام نمودید)چنین حصرهایی به یک دسته که دوستشان داریم و به هر دلیل ارادتی به آن ها یافته ایم کار ناصوابی است.(چه از لحاظ علمی چه از لحاظ دینی) جدا از آنکه این نظر شخصی مان را می رساند و دلیلی بر اینکه فرد فرد آن افراد باعث اسمی حسنه از شیعه و اسلام شده اند را نمی رساند.
    9-در پایان سپاس از آنکه با نحوه برخوردهاتان نشان دادید که چه فاصله ای ایست میان سلوک آن بزرگانی که اسامیشان را مکررا نام بردید و محبّین شان(به یاد سخن امام صادق افتادم که عدّه ای را سخت بر حذر داشت که خود را از شیعیان امام بدانند و آنان را به مقام محبّ وصف نمود.)
     در جواب تمسخر و خروج از دایره ادب بحث نمودن بر محور تفکّر و نه شخصیّت ها همان جواب برادر دهقانی را که ابتدا به شما گفتند تکرار می نمایم:
    سلام علیک برادر.
    پاسخ:
    دهقانی:

    دوستان یک کم ملایم تر

    هر دو دوست را عرض می‌کنم.

    نظریه سوم، موضع من نسبت به شهید مطهری مشخص است.

    اردیبهشت سال گذشته نقدهایم به شهید مطهری در وب نوشتم.

    اما در عین حال معتقدم که مطهری و سروش نمی‌توانند نقطه ضعفی برای حکمت متعالیه به حساب آیند.

    چرا که مدعی می‌تواند ادعا کند که از حکمت متعالیه خمینی و علامه هم بیرون آمده است.

    مضافاً که خطر مطهری هیچ گاه به اندازه سروش نبوده و نیست.

    در هر صورت در باب فلسفه نمی‌توان با استناد به اشخاص چه در وجه منفی و سالبه و چه در وجه مثبت و موافق، قضاوت کرد.

    خصوصاً که خود معتقدم که مصداق یک صدرایی ناب، بیش از این که مطهری باشد، امام و علامه هستند و اگر شهید مطهری جنبه‌های انسی تفکر صدرا را اخذ کرده بود راه دیگری در پیش می‌گرفت.

    در هر صورت اگر فلسفه دو هزار سال است که تاریخ را راه برده - که برده- نباید انتظار داشته باشیم که به این راحتی بتوان نقد و یا دفاع کرد.

    من خود قدم اول را نه اثبات و نه نقد، بلکه شناخت ماهیت فلسفه می‌دانم.

    این که اصلاً‌ شناخت ماهیت فلسفه در وضع کنونی میسر هست یا نه و یا اصلاً‌ لزومی دارد،‌ نیز خود سؤالات مهمی هستند که باید در جای خود حتماً به آن پرداخت.

    از هر دو عزیز استدعا دارم که این بحث را در این پست ادامه ندهند و در صورت تمایل، در پست مربوطه بحث را با آرامش بیشتری پی‌گیرند.


    سلام علیک برادر:

    1- منظور از شماها تمامی انهایی که فکر میکنند فلسفه صدرایی همان فلسفه یونانی است و ان نظرات را بیان میکنند مانند مهدی نصیری تفکیکی ها و خانجانی شما

    2- اگر عده ای به این نتیجه رسیده اند که فلسفه ملاصدرا ضد دینی یا غیر دینی است عده ای از علمای بزرگ که بین برهان و شهود را در حد اعلی در خود جمع کرده اند فلسفه صدرایی را برهانی کردن عرفان میدانند و معتقدند بین برهان که منظورشان فلسفه به خصوص فلسفه صدرایی است و عرفان جدایی نیست که اصلا جایگاه ایشان با مخالفین و اثارشان قابل مقایسه نیست مثلا مرحوم امام ملاصدرا را سرامد اهل توحید میدانند

    3- مخالفین تا جایی که بنده مطلعم اثر درخوری که بتواند نشان دهد معارف ناب توحیدی قران غیر از معارف عرفانی و فلسفی است ارائه ندادند

    4- مخالفین مانند تفکیکی ها و حسن میلانی ها برای اینکه از بعضی معارف مانند وحدت وجود فرار کنند عقایدی مانند عدم تجرد نفس و مادی بودن بهشت را مطرح میکنند که اگر کسی به قران و روایات مراجعه کند فساد ان مشخص میشود

    5- مثلا شما اگر به دعای سمات و یا شاهد کل نجوی و زیارت جامعه رجوع نمایید می بینید معارفی که عرفا درباره اسما الهی نحوه رسیدن به ان اسما و انسان کانل فرموده اند چقدر در فهم معارف این دعاها راهگشاست

    و همان عرفا مانند امام علامه فلسفه صدرایی را برهانی کردن نظر عرفا میدانند و همه اینها سالها با قران مانوس بوده اند انهم نه با لفظ قران بلکه با روح و حقیقت قران شما به تفسیر سوره حمد امام رجوع کن تا مسئله برایت روشن شود


    بعد التحریر رو که خوندم از ته دل گفتم :
    وای بر جمهوری اسلامی...
    وای بر ما...

    جناب دهقانی با عرض معذرت چون به هرحال وبلاگ متعلق به شماست اما چند نکته :

    1- اینکه میفرمایی قدم اول شناخت ماهیت فلسفه است حرف درستی است منتهی استناد به اشخاص هم در جای خود درست است البته به عنوان کمکی مسئله والا نقد اندیشه ها و دفاع از اندیشه ربطی به اشخاص ندارد

    2- اینکه میفرمایی خطر مطهری فلان انصافا اینطور حرف زدن در مورد شهید مطهری بی انصافی است مرحوم اقای مطهری در زمان خودش حقیقتا به اسلام خدمت کرد و دفاع بزرگانی مانند امام و علامه و ایت الله بهاء الدینی که او را الگوی مناسب علمی و عملی برای طلاب معرفی کرده بود کافی است برای تایید این مدعی

    3- مرحوم اقای مطهری از ابتدا به سیر و سلوک عملی اعتقاد داشت منتهی نیاز جامعه او را منصرف کرد از متمرکز شدن روی این مسئله -طبق انچه خودشان فرموده اند- ولی ده سال اخر عمرشان با راهنمایی علامه طهرانی و اشنایی با مرحوم حداد صرف این امر شد و عملا وارد سیر و سلوک عملی خاصه گردید

    4- البته نقد اقای مطهری مخصوصا در زمینه غرب شناسی در جای خود مهم هست ولی اینطور صحبت کردن خارج از انصاف می باشد. به قول اقای طاهرزاده امروز هم اثار شهید مطهری ارزش و جایگاه خود را دارد

    پاسخ:
    جواد جان منظور بنده شخص شهید مطهری نبود.

    شخص شهید مطهری تمام عمرش را به اسلام وقف خدمت به اسلام کرد و در نهایت هم رسول ا.. بر لبان او بوسه زدند و خود هم با شهادت مزد کار خویش را گرفت.

    منظور بنده نوع کتب باقی ‌مانده از ایشان است.

    عرض بنده این بود که کتب شهید مطهری به هیچ وجه در کنار سروش قرار نمی‌گیرد.

    سروش ما را در دام پوپر یهودی فراماسون آمریکایی اسراییلی می‌اندازد.

    شهید مطهری اگر چه در شناخت ماهیت فلسفه غرب، ناتوان بود، اما خادم حقیقی اسلام و انقلاب بود و نه نوکر آمریکا.

    خصوصاً که در تاریخ و زمانه مطهری فرصت مناسبی برای شناخت ماهیت غرب فراهم نبوده.

    بنده در آن کامنت قبل از در دفاع از شهید مطهری در حقیقت بر آمدم.

    البته ممکن است این سبک دفاع من یا نوع تعابیر من چندان مناسب نبوده است. و تذکر شما هم در جای خود مغتنم است.

    موفق باشی

    سلام آقای دهقانی

    انتظارفرج یعنی به تمدنی برتر ازاین تمدن حال حاضر نظرداشتن وگرنه اگر قرار است که امام زمان بیایند وبااستفاده از همین تکنولوژی ومناسبات مدرنیته جهان را اصلاح کنند که هم اکنون دانشمندان  ومتخصصان جهان میخواهندهمین کار را انجام دهند اما غافل از اینکه این تمدن وتکنولوژی اساسا برای هدفی دیگر به وجود آمده است

    پاسخ:
    دهقانی:

    سلام علیکم

    البته بنده با شما موافقم، اما این تصور در میان همه حزب الله رایج نیست و فکر می‌کنند وضع‌ ما خوب است و اصلاً جای نگرانی هم نیست.

    لبه نقد و روی سخن من با این عده بود.


    السلام علیک یا ابا عبداالله
    جناب آقای دهقانی
    اینکه فرمودید رسول الله بر لبان شهید مطهری بوسه زد را از جایی شنیدید یا فقط تعبیری بود که به کار بردید؟ 


    پاسخ:
    آشنا جان

    شهید مطهری خواب دیده بودند که با حضرت امام، خدمت رسول ا.. می‌رسند.

    حضرت رسول می‌آیند به سمت شهید مطهری، شهید مطهری می‌گویند که امام سید است و فرزند شماست

    حضرت رسول امام را در آغوش می‌گیرند و بعد شهید مطهری را در آغوش می‌گیرند و بر لبان ایشان بوسه می‌زنند.

    البته قضیه به صورت خواب است و حجیت عقلایی مصطلاح ندارد.

    اما از باب شاهد نقل آن را بی‌مناسبت ندیدم.

    این نظر درستی است خود مرحوم مطهری فرموده بود من الان سی ساله در حال سخنرانی و نوشتنم یکبار نشد چیزی که دلم میخواهد بنویسم همیشه مجبور شدم بر اساس مقتضیات زمان بنویسم

    البته در مورد کتب ایشان هم این جمله امام را نباید فراموش کرد که فرمود برای عارف و عامی سودمند است هر چند توقف در ان با عنایت به اینکه به قول خود ایشان بر اساس نیاز زمان نوشته شده اشتباه است

  • سید حسام الدین حسینی
  • این که بتوانی عهد بخوانی مقدماتی دارد . درست نمیدانم چه مقدماتی اما گمان میکنم که مقدماتی دارد :

    اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ


    وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ

    چند ماهی هست که تاملات نابهنگام شما را دنبال میکنم . این پیگیری از احساس قرابت با واژه واژه پست ثابت آغاز شد . به وبلاگ بنده سر بزنید . اگر نکته ای یا مطلبی پیرموان پست ها داشتید از شنیدنش خوشحال خواهم شد .
    پاسخ:
    ممنون از حسن نظرتان به بنده

    و نیز ممنون از این که قابل دانسته و به «ما و مسأله رسالت تاریخی» لینک داده بودید

    ان شاء ا.. از این به بعد به وبتان سر خواهم زد و به فراخور اگر نکته‌ای به ذهن ناقصم رسید، عارض خواهم شد

    موفق باشید
  • مسلم شهسواری
  • بعداز تحریر واقعا باب دل ما بود جمال شورجه از همان هایی است که دارد دفاع بد میکند و متاسفانه اثرش خیلی بد تاثیر گذاشته چه لزومی دارد که 2تا خانم محجبه به خانه یک جوان نامحرم بروند آنهم فقط برای یک تبریک و آیا ان تبریک را نمیشد در دانشگاه نثار آن آقا کرد؟؟پس نتیجه این میشود که آن خانمها و آن آقا آنقدر با هم دوست هستاند که به خانه هم میروند و تبریک نثار هم میکنند....خاک بر سر دارابی با این فیلمهایش خاک بر سر همه شان

    من فکر میکنم در طرح حرف و تفکر توسط یک جمع دانشجویی باید دست روی محل نزاع گذاشته شود تا مرز حق و باطل به خوبی مشخص گردد .همانطور که همه ما دیدیم مباحث استاد طاهرزاده بیش از ده سال است که مطرح می شود وخیلی ها هم با کم لطفی تمام  مثل مسکن طرف استاد طاهرزاده می روند و به زندگی طاغوتی خود با بی دردی تمام ادامه می دهند  ،گرچه خیلی ها هم آرام و به مرور زمان نشانه هایی از تحول در وجودشان پدیدار می گردد و خیلی ها مرید بازی در می آورند  و خیلی ها هم علی رغم جوانی و شوری که دارند ترجیح می دهند استاد گونه حرکت کنند کم هستند کسانی که شجاعت و شهامت انتخاب های بزرگ را داشته باشند،کم اند جوانان اباذر گونه!  . و مورد دیگر این که ما آدم هایی که مدعی هستیم می خواهیم متفاوت باشیم و متفاوت زندگی کنیم از ترس این که مبادا از جلودار رد کنیم وبشکنیم وترکش بخوریم اصلا حرکت نمی کنیم و سکون و آرامش تخدیر گونه را بیشتر می پسندیم همه این ها و خیلی موارد دیگر آفتهایی اند که هرکدام از ما ممکن است به آنها دچار شویم ،دوستی می گفت این که ما گاهی درجا می زنیم و منفعل می شویم و گاهی آنقدر خودمان را بسته و محصور میکنیم که بوی تعفن خودمان آزارمان می دهد به این دلیل است که به همان قلیل دانسته هایمان عمل نمی کنیم مثلا نمودش در امر به معروف و نهی از منکر نکردن های لسانی مشخص می شود (که بیشتر به دلیل ترس خودمان است و منیت مان خیلی هنوز برایمان بزرگ است، باید از خودمان عبور کنیم همین پسر مذهبی که خودش را کسی می داند همین دختر چادری که چادر مشکی سر میکند و به آن دوستش که کلاس درس را با مجلس لهو و لعب اشتباه گرفته چیزی نمی گوید این یعنی برای آن برادر و این خواهر فقط منشان مهم بوده و در خودشان مانده اند ...خیلی ها که سالهاست مانده اند و درجا می زنن کم اند کسانی که به این واجبات اجتماعی بها بدهند،کم اند مردان میدان مبارزه!)،این جمله امام حسین (ع) خیلی برایم جالب بود که " زندگی عقیده و مبارزه در راه آن است" و این جمله که مضمون آن این است:

    حتی اگر مسلمان نیستید و به معاد اعتقاد ندارید لا اقل در دنیایتان آزاده باشید(کونوا احرارا فی دنیاکم) ،

    همین دو جمله برای تمام عمر ما بس است زیرا آزادگی حر را شایسته شهادت کرد.برای این حقیر هم دعا کنید که ان شاءالله مبارز ساحت ذهن نباشم ...که مرد میدان بودن بس دشوار است

    در موضوغ "ما چه نیازی به فلسفه داریمک قسمت سوم" نمی توان نظر داد؟ آیا امکان نظر دادن را سلب کرده اید یا مشکل از جای دیگری است؟
    پاسخ:
    آشنا جان

    شما درست فرمودید نظرات بسته شده بود

    ولی این کار به خاطر تنظیمات وبلاگ بوده که به صورت خودکار انجام شده

    خودم به صورت دستی نظرات را باز کردم و شما یا دوست عزیز دیگری اگر نظری دارید می توانید درج بفرمایید.


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی