چرا حزب الله چندان انگیزهای برای راهاندازی کرسی آزاداندیشی ندارد؟!
قبلاً مطالبی در این باب نوشتهام. (این جا را ببینید)
اما این بار میخواهم مطلب را از زاویه جدید بررسی کنم.
میدانیم که انسان برای بیان مقاصدش به روشهای مختلف میتواند متوسل شود:
تمثیل، خطابه، جدل، برهان
فارابی، موسس و بنیانگذار فلسفه اسلامی، معقتد بود که همه اقوام و همه اذهان، توانایی درک هر سخنی را ندارند.
او معتقد بود که هر کسی، در هر زمانی، توان درک هر مطلبی را ندارد.
به اعتقاد فارابی اگر قومی بخواهد از نظر فکری کامل شود و به رشد برسد، در ابتدای راه توان درک تمثیل را دارد.
در ادامه، ذهن مردم آماده درک مطالب خطابی میشود.
و بعد از آن توان درک و فهم و بیان جدل را مییابند.
و در نهایت اذهان میتوانند برهان را بفهمند و بیان کنند.
او نقطه کمال جدل را در زمانه افلاطون و کمال برهانی را در عصر ارسطو میدانست.
فعلاً از این نکته بگذریم که آیا حقیقتاً همان گونه که فارابی مدعی بود، کمال بشر به برهانی بودن اوست یا نه.
اما خواه برهانی فکر کردن را مرحله تفکر بشر بدانیم و خواه نه، این نکته مهم و کلیدی است که اذهان مردمان به در برخورد با افکار با روشهای یکسان برخورد نمیکند.
یکی صرفاً مطالب خطابی را میپذیرد و دیگری تا مثال نبیند مطلب را متوجه نمیشود و سومی تا برهان نشنود، حرف را نمیپذیرد.
تجربه فعالیتهای فرهنگی در سالهای گذشته، و دم خور بودن با حزب الله به من نشان میدهد، که ذهن عمده افراد حزب الله، به شدت غیربرهانی است.
عمده آحاد حزب الله صرفاً توان فهم خطابیات را دارند. به همین دلیل اندیشه آنها پر شده است از قال فلان و قال بهمان.
نکته مهم این است که در خطابه، ذهن صرفاً به دلیل اعتماد و انسی که به گوینده دارد، مطالب را اخذ و میپذیرد و کمتر در پی چون چرا برمیآید.
و هنگامی که وضع بدین منوال این گونه باشد، اذهان نه تنها در طلب برهان نیست، بلکه اصلاً مناظره و مجادله و ارائه برهان و یا نقض دلیل طرف مقابل لازم نمیشود.
چرا که میتوان مسائل و مشکلات را از کسی که به او اعتمادی اجمالی داریم، اخذ کنیم و وقت خود را در بررسی آراء و نحلههای و مختلف و مباحثه و مجادلههعای منطقی نگذرانیم.
در حقیقت در وضع کنونی حزب الله اصلاً نیازی به بحث و مناظره و کرسی نمیبیند. چرا که با بودن علما و اساتیدی که صلاحیت علمی و عملیشان محرز و در حد تواتر است، دیگر نیازی به ورود به پیچ و خمهای صعب و فیل افکن برهان و جدل نیست.
جالبتر این که اساتید هم به مرور زمان و به دلیل سر و کار داشتن با چنین مخاطبی، خود به این نتیجه رسیدهاند که مطالب و نظرات خود را به شکل خطابی ارائه کنند و بیشتر تمایل دارند که در یک فضای یک طرفه خطابه بخوانند و مونولوگ بگویند تا این که بحث کنند و مناظره و دیالوگ.
در مواردی دیدهام که به دلیل همین فضا، حتی اساتید نیز از اینکه با سؤال خلاف آمد عادتی مواجه شوند تکدر خاطر پیدا میکنند و گاه به عصبانیت و پرخاش هم رو میآورند که ذکر مصادیق آن لزومی ندارد.
با این وصف، معتقدم که چنان که ده سال از طرح نهضت آزاداندیشی از سوی رهبر انقلاب گذشته و آقا در دهمین سال این نهظت تشر جدی زد که چرا کرسیها راه نیافتاده است، ده سال دیگر هم خواهد گذشته و نهضت آزاداندیشی رخ نخواهد داد.
بعدالتحریر
1- البته من با فارابی هم عقیده نیستم که برهان کمال تفکر بشری باشد، و خود، تمثیل را بهترین روش استدلال میدانم چرا که از دیگر روشها حضوریتر است، اما اگر قرار باشد که با مخاطب با زبان حصولی صحبت کنیم و نه حضوری مسلماً جدل و دیالکتیک و برهان را به خطابهخوانی و خطابه شنیدن ترجح میدهم.
2- دستم بند نشریه مبشر صبح است و کمتر فرصت میکنم برای وبلاگ مطلب بنویسم. نظرات البته هر روز بررسی میشود و در صورت نیاز پاسخ داده میشود.
3- میانمار باز هم خونریزی شده. معتقدم که چنان که دیروز راه قدس از کزبلا میگذشت، امروز نیز راه میانمار از دانشگاه صنعتی بووووق میگذرد. چرا که مادامی که افق مردم ما شکم وعلف باشد، هیچ حرکت جدی در مورد جهان اسلام نمیتوان انجام داد. چنان که میبینیم در این سال ها نظام نیز به دلیل حمایت از فلسطین متهم بوده است و مدام سخن از چراغی که به منزل روا ست به مسجد حرام است، در افواه بوده و هست.
معتقدم که تلاش برای بیدار کردن مردم غربزده خودمان که در ساحت حصول شیفته غرب هستند، راه نجات مسلمانان میانمار است.
البته این هم یک نظر است. اما مگر فعلاً کسی میتواند کاری دیگر هم انجام دهد؟
محکوم کردن و بیانیه دادن که اثر جدی ندارد و وزارت خارجه هم انجامش میدهد. نظام هم که به هر دلیل درست یا غلط، قصد دخالت در امور سایر کشورها را ندارد.(دلیلش را با زبان تند قبلاً در این جا گفتهام و اکثر دوستان کم و بیش از مفاد آن اطلاع دارند و من هم تکفیرها و تفسیقها را شنیدم)
پس بهتر است که بقیه نیز با همین نسخه که پیشنهاد کردم و در حکم کفش کهنه در بیابان فقدان نسخه است، سر کنند.