معرفی یک کتاب
... سیاره بعد جایگاه میخواره بود.
این دیدار بسیار کوتاه بود، ولی شازده کوچولو را در غم عمیقی فرو برد.
میخواره را دید که ساکت در برابر مجموعهای از بطریهای خالی و مجموعهای از بطریهای پر نشسته بود. به او گفت:
- چه میکنی؟
میخواره با حالتی ماتمزده گفت:
- می میخورم.
شازده کوچولو پرسید:
- چرا می میخوری؟
میخواره جواب داد:
- تا فراموش کنم.
شازده کوچولو که حالا دیگر دلش به حال او میسوخت پرسید:
- چی را فراموش کنی؟
میخواره سرش را زیر انداخت و اقرار کرد:
- فراموش کنم که شرمندهام.
شازده کوچولو که دلش میخواست به اوکمک کند پرسید:
- شرمنده از چی؟
- شرمنده از اینکه می میخورم!
میخواره این را گفت و یکسره به حال سکوت فرو رفت
آنچه خواندید بخشی از کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری بود. کتابی که پس از انجیل پرفروشترین کتاب قرن بیستم بودهاست. این اثر، در حد توان خود سیمایی عبرتآموز از انسان مدرن و مشکلاتی که با آن دست به گریبان است به دست میدهد. بنابراین طبیعی است مردمان دوران مدرنیته به خواندن ان اقبال نشان بدهند، چرا که با خواندن این کتاب در حقیقت انگار خود را میخوانند.
شازده کوچولو کتابی کوچک است و شاید خواندنش یک ساعت هم زمان نبرد. اما این کوچکی مانع از عمیق بودنش نیست.
یکی از حکیمانهترین جملات کتاب این است: فقط با چشم دل میتوان خوب دید. اصل چیزها از چشم سر پنهان است.
- ۹۰/۰۱/۰۴
یکی از قشنگ ترین کتاب هایی بود که درر تمام بیست و چند سال نداشته ام خواندم....
دبیرستانی بودم اما همان موقع هم من را می گفت...
چه درد غریبی است،و کهنه و تازه ....
غربت درد همیشگی آدم است،
و بزرگتر از غربت آدم بزرگها هستند